يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 47
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه چهل و هفتم "
مسأله چهاردهم
ديروز عرض كردم كه اساس بحث مسأله 14 عبارت از اين است كه ديه شبيهالعمد در خصوص ابل، سبكتر از ديه عمد است، نه اينكه صد شتر كمتر است، سن وسالش كمتر است، مدت پرداختش هم طولانىتر است. در ديه عمد، همهاش بايد پنجسال تمام وارد شش سال باشد، شش سال كمتر نباشد، اما شبه عمد تعدادى از آن،شش سال است، ولى خيلىها چهار ساله، پنج ساله، كه به آن مىرسيم، منتها رواياتدر اين زمينه مختلف است، فتاوا هم مختلف است، به همين دليل است كه بايد تمامرواياتى كه در اينجا هست در گروههاى متعدد بياوريم. ايشان به چهار روايت اشارهكردهاند و بعد از آن كه به روايات اشاره مىكنند، سراغ تخيير مىروند از باب اينكهمرجحهاتى مثلاً نبوده است. تخيير را هم تخيير مكلّف مىشمارند، نه تخيير مفتى.تخيير مقلّد، مقلّد جانى كه جنايتى شبه عمد از او سر زده است در بين اين چهارتا يكىرا انتخاب مىكند. بعداً هم از اين تخيير مقلّد، صرف نظر مىكنند و مىگويند:مصالحه بشود، يا احوط عمل بشود. اين دورنماى بحث ايشان، و لو اينكه اين مسألهروى مبناى ما اصلاً موضوعى ندارد، ولى روى مبناى مشهور بايد بحث آنبشود.
بررسى عبارت روايات
«اختلفت الاخبار و الآراء فى دية شبيه العمد» هم اخبار مختلف است، و همفتاوا.
روايت اول
ففى رواية «أربعون خِلْفة» چهل شتر كه به عنوان «خلفه» ناميده مىشود، «أىالحامل» شتر باردار. او را «خِلفه» مىگويند چون دارد خَلفى براى خود تهيه مىكند ودرست مىكند. «و ثَنِيّة» ثنيّه، شبيه خِلفَه است، به معنى شترى است كه داخل در ششسال شده است. ثنيه شش ساله، ثنايايى بچهگىاش كه ريخته بود دارد بيرون مىآيد. «وهى الداخلة فى السنة السادسة». پس اين چهلتاى اولى خلفه و ثنيه باشد.
منظور ايشان اين است كه خلفه و ثنيه هر دو يكى است؟ چون شتر از پنج سالگىآماده مىشود و شش سالگى باردار مىشود. بگوييم: شش سالگى كه باردار و خلفهمىشود، شامل ثنيه هم مىشود. ولى ثنيه خصوص شش ساله است. - همه اينها كهمىگوئيم شش ساله، چهار ساله، و پنج ساله، يعنى وارد شده است، نه اينكه كامل شدهاست - ثنيه خصوص شش ساله است، امّا خلفه ممكن است كه شش ساله باشد، هشتساله باشد، نه ساله باشد، باردار بودن، شرطش اين نيست كه دفعه اولش باشد، دفعهدومش هم مىتواند باشد، و لذا بين اين دوتا يك عموم و خصوص مطلقى ديدهمىشود كه درست معلوم نيست، منظورِ تحرير الوسيله چيست، اين است كهمىخواهد نصفش حامل باشد، نصف ديگرش ثنيه باشد، يا حامل و ثنيّه يك معنادارد؟ در حالى كه حامل و ثنيه، يك مقدار با هم فرق دارد، ثنيه شش ساله است، حاملممكن است كه شش ساله باشد، هفت ساله باشد، هشت ساله باشد، حملهاى بعدشباشد.
اين چهلتايش كه حداقل چهلتا از آن شش ساله شد. «و ثلاثون حِقّة»، سىتايش،چهارساله باشد. «حقه» به معنى چهارساله است، مىگويند: علتش هم اين است كه كمكم دارد آماده حمل مىشود، «يحقّ الحمل» دارد آماده مىشود براى حمل، هنوزحامله نشده است. «و هى الداخلة فى السنة الرابعة». اين هم سىتاى ديگر از آن.چهلتايش شش ساله، سىتايش چهارساله. «و ثلاثون» سىتاى آخرى «بنت لبون».«بنت لبون» يعنى بچه شترى كه دارد شير مىدهد، وضع حمل كرده است، شير داردمىدهد، چند سالش است؟ «و هى الداخلة فى السنة السادسة»، يعنى بنت لبون، نهخود لبون. لبون سنش شش سال، هفت سال هشت سال است. بنت لبون سه سالهاست. «و هى الداخلة فى السنة الثالثه».
(سؤال ... و پاسخ استاد): بچهاش سه ساله است، يعنى يك بچه ديگرى هم زائيدهاست و دارد به آن شير مىدهد، اين بچه دوم است.
(سؤال ... و پاسخ استاد): بحث در لبون و بنت لبون است. بنت لبون سه ساله است،امّا مادرش هفت ساله، هشت ساله، نه ساله است. مادرش سنينى بالاتر است. بنتلبون نه شير مىدهد و نه قابل سوارى است، سه ساله است، يك شتر سه ساله جوانىاست كه نه قابل سوارى است و نه حمل دارد و نه شير دارد، امّا مادرش يك بچهديگرى بعد از آن آورده است كه آن بچه را دارد شير مىدهد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): منظور اين است كه در حدى باشد كه آن بچه شتر، بچهشترى باشد كه مادرش در حد لبون است، در حد داشتن بچه دوم است.
نتيجه: چهلتا شش ساله، سىتا چهار ساله، سىتا سه ساله. چهلتاى اولى مثل مسنهاست، شش ساله است. چهلتا اولى تخفيفى ندارد. اما سىتاى دومى، دو سال تخفيفدارد، سىتاى سومى، سه سال تخفيف دارد.
همه اينها روايت اُولى است، از چهارتا روايت، اين روايت اولى است كه قائل همشايد بيش از همه داشته باشد، دليل آن هم از همه محكمتر است، و خواهيد ديد كهمختار ما هم همين اولى است، دليلش معتبرتر و قابل قبولتر است.
(سؤال ... و پاسخ استاد): بحث آن را قبلاً داشتيم، اگر هم بگوييم شرطش اين استكه نر باشد، يا نر بودن جايز است، كه ما حمل كرديم بر جواز، گفتيم: نر بودن، جوازشرا دارد مىگويد، و الاّ شتر مادر قيمتىتر است، بهتر مىپسندند، اينكه مىگويد كه نرباشد يعنى جايز است كه نر باشد. به هر حال اگر هم گفتيم كه نر باشد، آن مربوط به ديهعمد است، امّا ديه شبيه عمد، حسابش جداست. بحث قبلى ديه عمد بود، الان ديهشبيه عمد است.
روايت دوم
«و فى اُخرى: ثلاث و ثلاثون حِقّة» سى و سهتا چهارساله، «و ثلاث و ثلاثونجَذَعَة» كه مىگويند: اين پنج ساله است. جذعة مىگويند، چون كه داندانهاىجلويش، دندان بچگىاش مىافتد. «و هى الداخلة فى السنة الخامسة». «و أربع وثلاثون ثنيّة»، سى و سهتا بيش از ششتا، باقى مىماند سى و چهارتاى آخرى ششساله باشد. ثنيه يعنى شش ساله. اين سى و چهارتا تخفيف ندارد، امّا آن دوتا سى وسهتا تخفيف داشت. «كلها طروقه» اين يك چيز اضافى شد، ثنيه كه باشد يك قيد همدارد، «طروقه» هم بايد باشد. طروقه را تفسير كردهاند «أى البالغة ضراب الفحل» يعنىبه حد جفتگيرى رسيده است. «ضِراب» به معنى جفتگيرى است، «فحل» هم بهمعنى نر است، بنا بر اين «بالغة»، رسيده است به اين حد، و لو هنوز باردار نشده است،ثنيةاى است كه بالغه ضراب فحل است، امّا هنوز جفتگيرى و بار دارى نيست. «أو»اين تفسير ديگر است «ما طرقها الفحل فحملت». اولى مىگفت: بالقوه حامل باشد،دومى مىگويد: كه بالفعل، جفتگيرى شده باشد، «فطرقت فحملت» باردارباشد.
روايت سوم
«و فى ثالثة» همان روايت قبلى است، منتها با اين تفاوت كه «بدل كلِّها طروقة، كلُّهاخلفة» به جاى «طروقة»، «خلفه» آمده است كه حتماً به معنى باردار بالفعل است. قبلاًگفتيم خلفه بادار بالفعل است «طروقة» دو معنى داشت: باردار بالقوه، باردار بالفعل،امّا اين حديث سوم مىگويد: حتماً بايد باردار بالفعل باشد، بايد خلفه باشد.
روايت چهارم
«و فى رابعة» همان حديث سومى است، همان حديث دومى است، با يك تفاوتجزئى ديگر «و فى رابعة» در حديث چهارمى است «جمع بينهما» جمع كرده است بيناين دو: خلفه و طروقه، هر دو را با هم در يك عبارت آورده است، طروقه را گفتهاست، خلفه را هم گفته است. «جمع بينهما فقال: كلّها خلفة من طروقة الفحل» اين سىو چهارتاى آخرى است. طروقه را آورده است كه باردار بالفعل و بالقوه، هر دو تفسيرشده بود، و خلفه هم آورده است كه بادار بالفعل بوده باشد كه در يك عبارت جمعشده است.
ايشان مىگويند:«الى غير ذلك» چهار حديث داشتيم «الى غير ذلك» تعبيراتديگرى كه در احاديث ديگر است.
سؤال
آيا محتواى اين روايت سوم و چهارم، دوتا بود يا محتوايش يكى است؟ سومىخلفه داشت، چهارمى هم خلفه دارد هم طروقه دارد كه اين در واقع عطف تفسيرىاست، بيان تفسيرى است، اينها با هم فرق دارد يا عبارتها فرق دارد؟ نتيجه اين شد كهاولى و دومى و سومى، محتوا فرق داشت، واقعاً شترها با هم فرق مىكردند، امّا سومىو چهارمى عبارت فرق مىكند. حالا كه امام(قدس سره الشريف) مىفرمايد: بين اينچهارتا مخيّرى، بايد بگوييم: بين سهتا مخيّرى.
(سؤال ... و پاسخ استاد): مصاديق بعيده را كنار بگذاريد. مصدايق معمولى خلفهيعنى حامل، طروقه هم يعنى طروقه بالفعل. طروقهاى كه در كنار خلفه قرار مىگيرد،طروقه بالفعل مىشود، يعنى حامل. اين حامل است، پس سومى با چهارمى، سومىهم مىگفت كه خلفه حامل، چهارمى هم كه مىگويد: خلفه و طروقه، يعنى حامل،ديگر تخيير بين اين دو معنى ندارد، بايد تخيير بين اولى و دومى و سومىباشد.
خلاصه مسأله چهاردهم
نتيجهاى كه در تحرير الوسيله گرفتهاند: «فالقول بالتخيير للجانى بينها» بين اينچهارتا روايت، يا به تعبير ما: بين اين سهتا روايت، «غير بعيد» بلافاصله برمىگردند«لكن لايخلو من اشكال». ما سابقاً گفتهايم كه «غير بعيد» در عبارات عربى، يا «بعيدنيست» در رسالههاى فارسى، فتواست. وقتى مىگويند: - بعيد نيست كه اين باشد -فتواست، ولى چون بَعدش گفته است «لايخلو عن اشكال» اينجا ديگر فتوا نمىتواندباشد، دنبالهاش، «لايخلوا من اشكال» است، بنا بر اين مشكل است كه ما بتوانيم ازظاهر اين، فتوا بفهميم.
«فالأحوط» با اين تفسيرى كه من كردم، اين «احوط» احتياط وجوبى مىشود،«فالاحوط التصالح» يعنى جانى و ارباب دم صلح كنند. آن تفاوت سنها را، نصف،نصف بگيرند كه مصالحهاى باشد. «و للجانى الأخذ بأحوطها» جانى مىتواند بگويد:من دست بالا را مىدهم. اولى تصالح بود كه بينابين را مىگيرند، ولى جانى مىتواندبگويد: من دست بالا را مىدهم.
دو نكته
1- اين بحثهايى كه در اين مسأله 14 است اين با مبناى ما اصلاً محلى از اعراب ندارد.ما اصلاً ابل را از دور خارج كرديم، تا چه رسد به سنين ابل، و الان ببينيد اين تعبيرات،خود گواه ديگرى است بر اين كه ما حق داشتيم ابل را از دور خارج كنيم. پيدا كردناين شترها، با اين سن و سال، با اين خصوصيات، با اين مشخّصات، در عصر و زمانما، در هر مكانى، مشكل است. دسترسى به اينها در خود عربستان هم كه مركز شتربوده است اين روزها به اين آسانى شايد امكان پذير نباشد، تا چه رسد در محيطهايىمثل محيط ما كه اصلاً بيابانهايى كه به درد شتر بخورد ندارد. بنا بر اين خود اينتعبيرات نشان مىدهد كه مال زمان خاص و مكان خاصى بوده است، نه مال اين زمانو نه مال اين مكان. بنا بر مبناى ما اينجا بحثى ديگر در مسأله 14 نبايد داشته باشيم، امّاعلى المشهور بحث را خلاصهتر، نقل مىكنيم و رد مىشويم ان شاء الله.
(سؤال ... و پاسخ استاد): مىگويند: از باب اينكه جانى به اشد مجازات، مجازاتبشوند، ممكن است مجبورش بكنند برود بيابانها را بگردد، چهلتا شتر باردار را پيدابكند، مثل بنى اسرائيل كه مجبور شدند آن گاو را بگيرند. اين عكس چيزى است كهروايات ما مىگويد، روايات اين را كه مىگويد، براى اين است كه در دسترس اوست،براى اينكه آسان است، شما مىگوييد: براى ايجاد مشكل! احاديث ما مىگفت: «الابل»چون ابل آسان است، الحلل، حلل، آسان است، مىخواهد كار را آسان كند، نه اين كهكار را سخت كند.
2 - تخييرى كه ايشان مىگويند «للجانى»، تخيير جانى در صورتى است كه عندتعارض الروايات، ما قائل به تخيير مقلّد باشيم، تخيير را در مسأله فرعيه بدانيم، يعنىبگوييم مثل تخيير بين تسبيحات و حمد در ركعت سوم و چهارم، در حالى كه مشهورو معروف اين است كه تأخير للمجتهد است، اوست كه تخيير دارد، و بايد روايت راانتخاب بكند و فتوا هم بدهد. يكى از اينها را انتخاب بكند و همان را هم قاطع فتوابدهد كه يك دانه واجب بيشتر براى مكلف نيست، فتوا بايد بدهد، مثل ظهر و جمعهاست. در ظهر و جمعه مجتهد فتوا مىدهد، يا فتوا به ظهر مىدهد، يا فتوا به جمعهمىدهد، يا مجتهد خودش فتوا به تخيير مىدهد، مقلّد بين اين روايات نمىرود.
و «الشاهد على ما ذكرنا» اين است كه اول بايد اِعمال مرجحّات بشود، اگر مرجّحىنبود، تخيير بشود. چه كسى بايد اعمال مرجحّات بكند، مقلّد يا مجتهد؟ «خذباشهرهما»، «خذ بماخالف العامه» اينها را مقلّد مىفهمد يا مجتهد مىفهمد؟ مجتهدمىفهمد. اعمال مرجح براى هر كسى كه باشد، تخيير هم براى اوست.
به عبارت ديگر: خطاب مرجحات به مجتهد است، خطاب «اذن فتخيّر» هم بهمجتهد است. نمىشود بگوييم: صدرش مجتهد است، ذيلش مقلّد است. در يكعبارت، در يك حديث نمىتوان اين را گفت، هر دو مخاطَب يكى است، همان كسىكه بايد ترجيح را اعمال بكند و مىشناسد و اهل خبره است، همان بايد تخيير رااعمال بكند. هر دو مخاطبش يكى است.
بناءاً على ذلك چرا در عبارت تحرير الوسيله، از تخيير جانى به تخيير مجتهد برنگشتهاند؟ چرا احتياط؟ ايشان اول تخيير جانى مىگويند، بعد مىگويند: احتياط. نه،بگوييم: تخيير مجتهد اين كه بهتر است. مجتهد يكى از اين چهارتا را بايد انتخاببكند. چرا تصالح؟ بالاخره تعارض روايات هميشه ضوابط دارد، بنبست ندارد،تصالح براى بنبست است، آيا مسأله ما به بنبست كشيده شده كه تصالح و احتياطمىفرماييد؟ تعارض روايات كه بن بست ندارد، يا ترجيح داريم يا «اذن فتخيّر». اگرشما قائل به مرجحّات هستيد، مرجّح را بگيريد، اگر نه، تخيير بگيريد، مجتهد بايدفتوا بدهد. چرا اول احتمال تخيير جانى، بعد هم تصالح، مگر بنبست است در اينمسأله؟ اين چيزى است كه به عقل قاصر ما در اينجا مىرسد، كه ذيل مسأله، طورديگرى بايد مطرح مىشد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): در تعارض روايات، بنبست نداريم، يا تخيير مقلّدمىگيريم يا تخيير مجتهد، معروف تخيير مجتهد است، ظاهر روايات هم تخييرمجتهد است، احتياط چرا؟
روايت قول اول
قول اوّل چهلتا، شش ساله يعنى خلفه بود، و سىتا چهارساله بود و سىتا سهساله. روايت خوبى دارد و معتبر هم هست. روايت 1 باب 2 از ابواب ديات نفساست. روايت عبدالله بن سنان است كه يك سندى اول دارد كه معتبر است. حسين بنسعيد و حمّاد و عبدالله بن مغيرة و نضر بن سويد و عبدالله بن سنان كه معتبر هستند.يك سند ديگرى هم دارد كه مرسله است «عن بعض اصحابه» دارد. چون دو سنددارد، يك سندش مرسله است، و يك سندش مسنده است و مورد قبول است، بنا براين ما بايد روايت را معتبر بدانيم.
«قال: سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: قال اميرالمؤمنين» امام صادق ازاميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل مىكند: «فى الخطأ شبه العمد» در خطاى شبه عمد -يك تكه آن را كار نداريم - «و هى مائة من الابل» «هى» به ديه برمىگردد، «منها اربعونخلفة» خلفه را گفتيم: باردار از شش سال به بعد مىتواند باشد، «من بين ثنيّة الى بازلعامها» ثنيه، شش ساله بود كه مىتوانست باردار بشود، اين باردار ادامه پيدا مىكند، تامىرسد به «باذل عامها» بازل، نُه ساله است. بازل عام، ده ساله است. بازل عامين يازدهساله است، و همينطور. از عبارات استفاده مىشود كه انتهاى تكامل شتر، ده سالاست، بازل عام است كه باردار مىشود. پس از «ثنيّه» كه شش ساله است، تا بازل عام كهده ساله است و كامل مىشود، باردار مىشود. امام مىفرمايد: حامل بايد بدهد، خلفهبايد بدهد، حالا اين خلفه مىتواند شش ساله باشد، هفت ساله باشد، و هشت ساله و تاده ساله. اين جواب سؤال بعضىها هم هست كه مىگفتند: هر چه سن شتر بيشتربشود كه خوبتر نيست، پيرتر مىشود. تا ده ساله، هر چه سنش بالا مىرود بهتر است،قيمتىتر است، از بازل عام كه ده ساله است مىآيد در سراشيبى، و لذا اين حديث هممىفرمايد: «اربعون من خلفة من بين ثنية الى بازل عامها». «و ثلاثون حقّه» سىتاچهارساله، «و ثلاثون بنت لبون» سىتا سه ساله. اين حديث هم سندش معتبر است وهم دلالتش براى اثبات قول اول خوب است.
پايان
پرسش
1 - محصّل قول اول در ديه شبيه العمد در خصوص ابل چيست؟
2 - آيا محتواى روايت سوم و چهارم در ديه شبه العمد يكى است؟
3 - عبارت «فالاحوط التصالح» كه در مسأله چهارده آمده است وجوبى است؟ چرا؟
4 - چرا احتمالات مسأله چهارده طبق مبناى استاد قابل طرح نيست؟
5 - در چه صورت تخييرى كه در مسأله چهارده آمده است مربوط به جانى است؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...