يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 45
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه چهل و پنجم "
بحث در مسأله 12 بود و خلاصه بحث اين شد كه ديه قتل عمد بر شخص جانىاست، خواه بالاصاله باشد كه شارع مقدس در قتل عمد دستور ديه داده باشد و يا بهتوافق باشد، طورى كه جاى قصاص باشد ولى اولياى دم و جانى توافق بر ديه كنند.دليل اين مسأله را يكى قاعده ذكر كرديم و ديگرى احاديث كثيره.
بعد رسيديم به اينجا كه ما دو حديث داريم كه اين دو حديث در بعضى از صورمسأله معارض است و چون آخر بحث بود به اندازه كافى در باره اين دو حديثصحبت نشد.
حديث اول: حديث ابوبصير بود كه مضمونش اين بود كه عبارت را ديگرنمىخوانم، قبلا خواندهايم مضمونش اين بود كه كسى قتل عمد كرد بعد فرار كرد ودسترسى هم به آن پيدا نشد، امام در جواب فرمود: بايد از مالش اگر مالى دارد ديه رابردارند و اگر مالى ندارد، از بستگان او مىگيرند، «الأقرب فالأقرب» و اگر همبستگانى نداشته باشد يا بستگان دارد و مال ندارند، ديه را از بيت المال مىگيرند، براىاينكه خون مسلمان نبايد باطل شود.
حديث دوم: حديث احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى بود، در آن حديث اينذيل نيامده بود كه از بيت المال بر مىدارند، همين اندازه بود كه از مال خودش برمىدارند بعد هم «من الاقرب فالاقرب» ولى مورد فرض موت بود، يعنى در آنجايىكه قاتل و جانى مرده باشد.
آيا مىشود به اين دو حديث عمل كرد يا نه؟
حديث اول كه روايت ابو بصير مىباشد ظاهراً موثق است چون مشكلى درسندش نيست، بنابر اين اگر اعراض اصحاب از آن نباشد مىتوان به روايت ابو بصيرفتوا داد.
ابو جعفر بزنطى در روايت دوم كيست؟
حديث دوم حديث بزنطى است كه غير از اينكه در خود سند بحث است، در اينكهابو جعفر در اينجا چه كسى است؟ گفتگوست، آيا ابو جعفر الباقر(ع) است ياابوجعفر الجواد است؟ احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى از اصحاب امام هشتم علىبن موسى الرضا و امام جواد(ع) است، بنابر اين ابو جعفر الجواد اگر باشد، حديثمرسله نيست، اما اگر ابوجعفر الباقر باشد، حديث مرسله است، صاحب جواهر نهاينجا بلكه جاى ديگر ترديد مىكند كه ابو جعفر آيا ابو جعفر باقر است، يا ابو جعفرالجواد است؟ با ترديد هم رد مىشود. مرحوم صاحب مسالك را ديدم كه مىگويد:«بزنطى عن الباقر(ع)» عن الباقر مىگويد و مسلم مىگيرد كه ابو جعفر در اينجا ابوجعفر باقر (ع) است. حالا شهيد ثانى در مسالك از كجا فهميده است كه حتما منظوراز ابو جعفر، باقر (ع) است؟ به طور قطع مىگويد: «عن الباقر».
حالا اگر در ترديد بمانيم و قرينهاى نه براى اينكه منظور از ابو جعفر، ابو جعفرالجواد است، يا ابو جعفر الباقر (ع) قرينه بر هيچ طرف پيدا نكنيم، يعنى ندانيم اينروايت مرسله است يا مسنده، نتيجه تابع اخس است، يعنى اين شبيه مرسله مىشودچون مردد بين مرسله و غير مرسله است، نتيجه تابع اخس است، بايد بگوييم به حكممرسله است، چون مردد است، ما نتوانستيم قرينه قطعى پيدا كنيم آن طورى كهصاحب مسالك يقين پيدا كرده به اينكه مراد ابو جعفر الباقر(ع) است، چنين قرينهاىنداريم.
(سؤال و جواب استاد): لكن كلمه ابو جعفر ممكن است قرينه شود بر اينكهحضرت جواد است به قرينه بزنطى، ولى از آنجا كه روايت مرسله هم اشكالى ندارد،مىشود ابوجعفر الباقر باشد، مگر بزنطى اشكال دارد كه روايت مرسلهاى را نقل كند،عن الصادق(ع)، عن الباقر(ع)، عن النبى(ص)، روايت مرسله كه اشكال ندارد.
بنابر اين روى حديث دوم نمىشود تكيه كرد، ما مىمانيم و حديث اول، در اينجابررسى كردم ديدم اين مسأله در كتاب القصاص اصلاً بطور گسترده مطرح است،صاحب جواهر، صاحب مسالك، ديگرانى كه شرح شرايع نوشتهاند، همه آنهامتعرض اين مسأله در كتاب القصاص شدهاند، در «المسألة العاشرة» ذيل باب «كيفيةالاستيفاء»، قصاص چه رقم بايد كرد؟ ذيل باب كيفية الاستيفاء كه خيلى مفصل استمسائل زيادى هست، «العاشرة» راجع به همين است، شخصى قتل عمد كرد سپسفرار كرد، آدرس جواهر را به شما بدهم، مسالك هم ذيل همين حديث من ديدممتعرض شده است، خوب هم متعرض شده است، ديگران هم كه شرح جواهر دارنداين را بحث كردهاند، جواهر جلد 42 صفحه 329 دو سه صفحهاى در باره اين مسألهصحبت كرده است و از بحثهاى آنجا معلوم مىشود كه جمع قابل ملاحظهاى به اينحديث فتوا دادهاند، حتى تعبير مسالك اين است كه «عمل بها الاكثر».
اگر اكثر به اين فتوا داده باشند، حتى به فرض اينكه سند هر دو هم ضعيف باشد كهنيست، روايت ابوبصير موثقه است، به فرض اينكه سند هم ضعيف باشد، بايد عملكنيم و فتوا بدهيم، يعنى چه بگوييم؟ بگوييم اگر كسى قتل عمدى كرد و فرار كرد ودسترسى به آن پيدا نكرديم، بايد اول از مال خودش ديه برداريم، اگر نشد از اقاربش،اگر نشد از بيت المال، چون بيت المال در حديث موثقه ابوبصير است كه مىشود بهآن عمل كرد و در واقع اين يك استثناء مىشود از مسأله ما، نه تعارض، ما گفتيم: «الديةعلى الجانى» الان هم مىگوييم «على الجانى»، يك استثناء شده كسى كه فرار كند، تازهمال هم نداشته باشد، از اقاربش مىگيرند، اقارب نداشته باشد، از بيت المال مىگيرند،چه مانعى دارد جمع كنيم بين اطلاقاتى كه مىگويد: «دية العمد ليس على العاقلة» وبين اين استثناء عام است و خاص است و تخصيص، يكى از امور شناخته شده درسرتاسر فقه ماست كه جمع بين عام و خاص مىكنند، تصور ما اين بود كه اين معرضعنهاست، به خاطر بعضى از تعبيرات، بعد ديديم نه بلكه معمول بهاست و فتوا هم بهآن دادهاند.
(سؤال و جواب استاد): اعراض يكى از چيزهايى است كه وثوق به روايت را ازكار مىاندازد، ما هم در بحث حجيّت خبر واحد گفتيم: وثوق به راوى شرط نيست،وثوق به روايت شرط است، اعراض سبب مىشود وثوق به روايت از بين مىرود،ملاك حجيّت از بين مىرود.
مضمون موثقه ابو بصير در قانون مجازات اسلامى
يكى از آقايان الان قسمتى از قانون قصاص را نوشته بود به من داد، معلوم مىشوددر قوانين مجازات اسلامى هم كه تصويب شده است اخيراً آنها هم همين مسأله رافتوا دادهاند، در كتاب مجازات اسلامى و كيفيت استيفاء قصاص آن هم در همينبحث كيفيت است، در فصل هفتم در ماده 260 اينطور نوشتهاند، عين مضمون موثقهابو بصير را در قانون آوردهاند، «هرگاه كسى كه مرتكب قتل عمد شده است فرار كند وتا هنگام مردن، (جمع بين دو روايت كردهاند، قيد موت را آوردهاند كه ما مىگوييملازم نيست) و تا هنگام مردن به او دسترسى نباشد، پس از مرگ قصاص تبديل به ديهمىشود» مقيدش به ما بعد الموت كرد، «كه بايد از مال قاتل پرداخت گردد و چنانچهمالى نداشته باشد، از اموال نزديكترين خويشان او به نحو «الاقرب فالاقرب»پرداخت مىشود»، عين تعبير دو تا حديث است «و چنانچه نزديكانى نداشته باشد، ياآنها تمكن نداشته باشند، ديه از بيت المال پرداخت مىگردد».
در روايت بزنطى عدم دسترسى معيار است نه مرگ
مشكلى كه اين ماده قانون به عقيده من دارد، يك اشكال مختصرى دارد و آن ايناست كه موت را قيد كردهاند، من حديث بزنطى را مىخوانم، به فرض اينكه ماحديث بزنطى را بپذيريم، آيا موردش موت است يا مقيّد به موت است؟ خيلى فرقاست بين اينكه مورد فوت باشد و بين اينكه مقيد كرده باشند، مورد كه مخصصنمىشود، ببينيد عبارت بزنطى اين بود: «فى رجل قتل رجلاً عمداً ثم فرّ فلم يقدر عليهحتى مات» سؤال از اين است، در كلام امام نيست كه «اذا مات» كه مفهوم از آن بگيريمكه اين آقايان مقيد كردهاند، «لم يقدر عليه حتى مات» سؤال از اين بوده و لذا درروايات موثقه ابوبصير كه سؤال از اين نيست، جواب عام است، اين مورد، موردخاص است نه مقيد است، «قال: ان كان له مال أخذ منه و الا اخذ من الاقرب فالاقرب».ظاهر اين است كه عدم دسترسى معيار است، مرگ معيار نيست و اين قيد مرگ كه دراين ماده قانون آمده است، دليلى برايش نمىبينيم، بعد از آنكه در سؤال راوى است نهدر جواب امام است، مورد است، نه قيد در كلام امام، خيلى فرق است بين اين دو،حالا چه شده كه آن باحثين عنايت به اين نفرمودهاند، چه عرض كنيم.
اين را هم بگويم از كلمات ماده قانون معلوم مىشود كه اين آقايان حديث ابوبصيررا پذيرفتهاند چون بيت المال در حديث ابوبصير است، پس آن را پذيرفتهاند آن كهاطلاق دارد چرا به اطلاق آن عمل نكردهاند؟ حديث ابوبصير اطلاق دارد و در آنموت نيست و حديث بزنطى مقيِّد نمىشود بلكه مورد است نه قيد، چرا به اطلاقحديث موثقه ابوبصير كه مقيد به موت نيست، عمل نكردهاند؟ بنابر اين، اگر بخواهيمدقيقتر در اين مسأله فتوا بدهيم، با توجه به اين كه روايت ابوبصير را پذيرفتيم ومنافات با روايت بزنطى هم ندارد، به اطلاق روايت ابوبصير فتوا مىدهيم و مىگوييم:اگر فرار كرد و دسترسى پيدا نشد از مالش برمىداريم، اگر مال نداشت ازخويشاوندانش مىگيريم، اگر خويشاوند نداشت، از بيت المال مىگيريم، منتهاتعبيرى كه در قانون اضافه شده است، اين تعبير خوبى است كه اگر خويشاوندانداشت مال نداشت، چه فرق مىكند بين اينكه اصلاً خويشاوندانى ندارد يا خويشاونددارد و مال ندارد، اين خوب است.
(سؤال پاسخ استاد): به زور از ايشان مىگيرند، فرض ما اين است كه در حكومتاسلامى است، آن وقت از بيت المال مىدهيم، اين جمله كه اضافه شده در قانونخوب است، اما مقيد به موت وجهى ندارد.
بعد از اينكه ديه پرداخت شد، جانى پيدا شود قصاص از بين نمىرود
در ذيل اين مسأله سه تا سؤال مطرح مىشود:
سؤال اول: اگر ديه داده شد يا از مالش برداشتيم، يا از بستگان گرفتيم، يا از بيتالمال برداشتيم، بعداً دسترسى شد، آنجا كه مرده است كه بحثى نيست، اما ما كهمىگوييم مردن شرطش نيست، اگر پيدا شد چه مىشود؟ واضح است كه اين ديه بدلحيلوله بوده، بدل بوده به خاطر اينكه مأيوس بوديم از پيدا كردنش، حالا كه پيدا شدهاست، حق قصاص چرا باطل شود؟ كسى مصالحه نكرده است، ما كه مصالحهاىنكردهايم بلكه از باب ناچارى بود، اگر توافقى شده بود بين ارباب دم و جانى،مىگفتيم: توافق شده است، بعد از توافق ديگر حق قصاص برنمىگردد، توافقى نبودحكم شرع بود، ظاهرش بدل بود، بدل هم مادامى بود كه پيدا نشد، حالا كه پيدا شد،يقهاش را مىگيريم مىآوريم قصاص مىكنيم و ديه را هم برمىگردانيم، پس چونقصاص ساقط نشده، توافقى بر آن نشده است، قابل استيفاء است، ولو بعداً پيدا شود.اين يك نكته.
اگر جانى را نيافتيم، تا چه موقع بايد صبر كرد
سؤال دوم: اين است كه تا كى اينجا صبر كنيم؟ شما كه موت را شرط نمىدانيد،مىگوييم: تا آنجايى كه مأيوس بشويم «لميقدر عليه» معنايش اين است كه مأيوسشويم، هرگاه مأيوس شديم نمىشود ديگر معطل شد، مىرويم سراغ ديه و بيت المالو مال خودش، بعد مال «الاقرب فالاقرب» و همينطور.
«الاقرب فالاقرب» غير از عاقله است
سؤال سوم: آيا «الاقرب فالاقرب» همان عاقله است يا «الاقرب فالاقرب» عنوانديگرى است؟ ظاهر حديث و كلمات اصحاب اين است كه چيزى غير از عاقله است،كسان پدرى را مىگيرد، مادرى را مىگيرد، زن را مىگيرد، مرد را مىگيرد، در حالى كهعاقله فاميل مذكر از طرف پدر است، اما «الاقرب فالاقرب» مادر را هم مىگيرد.
(سؤال و جواب استاد): اختيار با حاكم شرع است، حاكم شرع بايد مأيوس شود،چون خطاب به حاكم شرع است.
بنابر اين «الاقرب فالاقرب» هم در حديث و هم در فتاواى اصحاب غير از عاقلهاست، جواهر و مسالك را ببينيد، ذيل همان مسأله عاشره باب «كيفية الاستيفاء»صحبت عاقله نيست، صحبت «الاقرب فالاقرب» است، حديث همين است، فتاوا همهمين است.
(سؤال و جواب استاد): هيچ قرينه خارجى نداريم، اگر كسى جنايتى كرد كه پدرندارد، مادر دارد بعدش هم عموها هستند، مادرش هم ثروتمند است، «الاقربفالاقرب» مادر را هم مىگيرد، يا برادر دارد، برادر مادرى دارد. على كل حال واقعشاين است كه اگر بخواهيم اين را حساب كنيم، عنوان تازهاى است غير از عنوان عاقله،شرائط عاقله را ندارد، منتها اين را هم بايد حساب كرد كه آيا «الاقرب فالاقرب» اگريك نفر باشد همهاش را از آن بايد بگيريم؟ اگر متعدد باشند بايد تقسيم كنيم، در يكطبقه متعدد باشند، بايد تقسيم كنيم، اگر نه، بايد همان يك نفر باشد.
(سؤال و پاسخ استاد): از اقارب هم به زور مىگيريم، كانه شارع مقدس خواسته بهفرارى بگويد: تو فرار مىكنى، مادرت و برادرت و عموهاى تو به زحمت مىافتند،برگرد خودت كار خودت را اصلاح كن.
به هر حال، حالا فلسفه حكم هر چه هست كه احساس كند بستگان و اقاربشتحت فشار قرار مىگيرند و جلو فرار را بگيرد و برگردد، هر چه هست حكم تعبدىاست، «لا تزر وازرة وزر اخرى» اينجا اگر بگوييم دنيا را هم شامل مىشود كه ما گفتيمآخرتى است و دنيايى نيست، دنيا را هم شامل شود، اينجا استثناء شده است و چارهاىنيست. هذا تمام الكلام در اين مسألهاى كه ذيل آن مسأله مطرح شد و على كل حال اينبا اصل مسأله ما منافات ندارد كه ديه قتل عمد بر عاقله نيست، اين هم عاقله نبود، اينهم يك استثناء كوچك در گوشه خاصى بود، در قاتل فرارى بود كه مال ندارد.
برويم سراغ مسأله 13، تا به حال ديه عمد بود. حالا مىخواهم شبيه عمد و خطا رابگوييم، اينها ديهاش اصناف سته است يا نه؟ و سالش چقدر مىشود؟ و سن و سالاين حيوانات چقدر باشد؟ و اقساط پرداختش چقدر باشد؟
مىفرمايد: «دية شبيه العمد هى الاصناف المتقدمة» همان شش تاست «و كذا ديةالخطاء» ديه خطا هم اصناف ششگانه است، تفاوت كجاست؟ در دو چيز است «ويختص العمد بالتغليظ فى السنّ فى الابل» فقط آنجايى كه شتر مىدهند سن ديه عمدبالاتر است، ديات ديگر پايينتر است، «و يختص العمد بالتغليظ فى السن فى الابل والاستيفاء» مراد از استيفاء چيست؟ مقدار پرداخت اقساط، آن در يك سال است و آنهادر سه سال، يا دو سال و سه سال است كه مىرسيم ان شاء الله آن بعداً مىآيد در مسايلآينده، «كما تقدم» خوب بود كه مىفرمود «كما يأتى» چون شرح مفصلش بعداً مىآيد.
اول بحث در اين است كه ببينيم آيا در دو ديه ديگر اصناف سته است يا اصنافسته نيست؟ مىرويم سراغ اقوال:
بيان اقوال علماء در اينكه در ديه شبه عمد و خطا اصناف سته است يا خير
اقوال مسلم مسأله يعنى كسى غير از اصول سته را در اينجا نگفته است، منتها منعبارتى را از قواعد و عبارتى از مفتاح الكرامه مىخوانم، فكر مىكنم كه كافى باشدبراى احاطه به اقوال مسأله چون مسلم است.
مرحوم علامه در قواعد اين طور مىگويد قواعدى كه متن مفتاح الكرامه است،مفتاح الكرامه جلد 10 صفحه 358، «و دية شبيه العمد ما تقدّم من الاصناف و كذا ديةالخطاء الا فى شىء واحد و هو انّ دية العمد مغلَّظة» در اين «مغلظة» هر دو نكتههست، هم از نظر سن ابل و هم از نظر مدت پرداخت «و هاتان مخففتان» شبيه عمد وخطاء مخففه هستند، اين كلام علامه در قواعد.
و اما كلام مفتاح الكرامه كه اقوال را مىگويد، مىفرمايد: «هذا الأخير معلوم مناخبار الباب و عبارات الاصحاب» اين «هذا الاخير» اشاره به چيست؟ به مغلظه است،اين مغلظه در اخبار و عبارت اصحاب داريم، اين را فعلاً كار نداريم، «و اما المشاركة-اينجا شاهد است و دقت كنيد- فى سائر الاصناف» يعنى مشاركت در شش تا «فقدصرّح به المحقق و الشهيدان و ابو العباس» يكى از فقهاى معروف «و غيرهم» تصريحكردهاند «من دون تأمل» كلمه اجماع نگفتهاند ولى بى تأمل، ما تعبير مىكنيم ارسالمسلم كردهاند، جايى كه ارسال مسلم مىكنند و نقل خلاف نمىكنند، بوى اجماعمىدهد، «من دون تأمل و نقل خلاف» يعنى ارسال مسلم كردهاند و مخالفى هم نقلنكردهاند، «و قد يظهر من السرائر الاجماع عليه» از سرائر، استفاده مىشود كه مسألهاجماعى است.
من اشاره كلى كنم به دليل مسأله فردا شرح مىدهيم
دلائل مسئله دو دسته روايات است
و اما دلائلى كه ما داريم دو دسته روايات است كه مطالعه كنيد.
دسته اول: رواياتى است كه مىگويد ديه شش تاست، كدام ديه؟ عمد است ياخطاست؟ شبه عمد است يا مطلق است؟ ديه شش تاست، ابل است، بقر است، الىآخر، اين روايات مطلقه زياد است، مىخوانيم ان شاء الله بيشتر آن هم در باب اول ازابواب ديات است.
دسته دوم: خصوص رواياتى است كه در شبه عمد و خطا آمده است، بنابر اين،اصول سته را در آن دو ديه هم مىتوانيم از روايات عامه يعنى رواياتى كه عموميتدارد و روايات خصوصيتدار، از هر دو استفاده كنيم، فردا شرح مىدهم ان شاء الله.
پايان
پرسش
1 - اگر جانى فرار كرد و دسترسى به او حاصل نشد، تكليف ديه چه مىشود؟
2 - بعد از اينكه ديه به هر نحوى پرداخت شد، جانى پيدا شد، تكليف چيست؟
3 - مراد از «الاقرب فالاقرب» آيا خصوص عاقله است؟
4 - آيا در ديه شبه عمد و خطا بايد از اصناف سته پرداخت شود؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...