يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 42
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه چهل و دوم "
امروز كه مصادف با ميلاد مسعود مبارك امام نهم امام جواد (ع) است، ان شاء اللهروز بركت و سعادت براى همه مسلمين است و به همه شما و شيعيان اهل بيت ان شاءالله مبارك باد.
مسأله هشتم و نهم و دهم و يازدهم و دوازدهم، هر پنج تا مسائل سادهاى است كهما با سرعت بايد از آن بگذريم، يك جا مسأله بسيار مهمى است، يك هفته هم روىيك مسأله ممكن است توقف كنيم، برويم برگرديم، دو باره استدلال كنيم، ولىمسائلى كه نسبتاً واضح است، نبايد زياد وقت را در آنجا تلف كنيم و اين پنج مسأله ازمسائلى است نسبتاً ساده است، اگر بتوانيم امروز سه مسأله را بخوانيم خوب است،يعنى هشتم و نهم و دهم.
جانى حق دارد از ابل بلد بدهد
اما مسأله هشتم از تحرير «للجانى أن يبذل من ابل البلد» جانى حق دارد از ابل بلدبدهد، «أو غيرها» يا از غير بلد، يعنى غير ابل بلد، «أو يبذل من ابله» يعنى ابل خودش،«أو يشترى» خودش ابل دارد اما مىگويد: ابلهاى من درجه يك است و نمىدهم،مىروم مىخرم، صدتا از معمولىهايش را مىخرم و مىدهم، «أو يشترى أدون» كمترو پايينتر، «أو أعلى» يا بالاتر، داعى دارد بهتر مىخرد، «مع وجدان الشرائط» درصورتى كه شرائط ابل باشد، گفتيم: شرائط چه چيزهايى بود؟ «من الصحة» سالم باشد«و السلامة» صحت در مقابل عيب است، سلامت در مقابل مرض است. صحيح باشديعنى معيوب نباشد، سالم باشد يعنى مريض نباشد، حيوانى كه شاخش شكسته است،مريض نيست ولى معيوب است، «و السنّ» سنش هم پنج سال تمام باشد، بنا بر اين،اختيار به دست چه كسى افتاد؟ جانى. ولى حق ندارد بگويد ابل اعلى به من ديه بده
«فليس للولى مطالبة الأعلى» ولىّ حق ندارد بگويد: بهتر از اين بده، «أو مطالبةالابل المملوك له فعلاً» بگويد: برو از اين شتر خودت بده، مىگويد: نه، من با اينها كاردارم و مىخرم به تو مىدهم، اگر ولى دم بگويد: الا و بالله بايد از ابل خودت بدهى،نه، واجب نيست، خوب اين عنوان مسئله است. اين مسأله به عقيده ما از مسائلواضح و روشن است و جماعتى از اصحاب هم متعرض اين مسأله شدهاند و تصريحهم كردهاند.
عبارت كشف اللثام
عبارتى از كشف اللثام نقل مى كنم، كشف اللثام در جلد 2 صفحه 494 در آنجاچنين نقل مىكند، مىگويد: «و لو كان له ابل تخيّر فى بذل ابله و الشراء غيرها منالابل» مخيّر است ابل خودش را بدهد، «و شراء غيرها من الابل» يا نه بين اين دو مخيراست «من البلد و غيره» مال آن شهر يا مال شهر ديگر، «أدون ممّا له» كمتر از مالخودش باشد، «أو أعلى» يا بيشتر، «مع السلامة -عين همان مطلب است- اى سلامة مايشتريه من المرض» بعد از يك مقدار صحبت، دليل را ذكر مىكند، اين دليل را همدقت كنيد، مىفرمايد: «و ذلك للاصل و عموم النص» اين را من بعدا شرح مىدهم كهاصل چيست و منظور از عموم نص چيست؟
مرحوم سيد جواد عاملى صاحب مفتاح الكرامة در شرح قواعد علامه، در باره اينمسأله بحث دارد، همين مطلب را ايشان مىگويد، در جلد دهم، صفحه سيصد و پنجاهو هفت، ايشان هم همين مطالب را دارد، تنها كسى كه مخالفت مىكند در اين مسأله،مرحوم شيخ در مبسوط است، نه در تمامش، بلكه مقدارى از اين فتوا را ايشانمخالفت فرمودند، ايشان دارد: اگر خودش ابل دارد، نمىتواند برود ابل ارزانترىبخرد و بدهد، اعلى بخرد عيب ندارد، اما ادون بخرد و بدهد، نمىتواند، در اينجامخالفت كرده، اين هم در مبسوط جلد 7 صفحه 118 است.
بنابر مختار ما كه ابل در عصر ما موضوع نيست، بايد از نقود رايجه براى پرداخت ديهاستفاده كند.
بنابر مختار و مذاق ما اصلاً نه براى اين مسئله جايى است و نه براى مسائل آينده،ما اصلا گفتيم ابل در عصر و زمان ما موضوع نيست، بايد نقود رايج بدهيم، ما حتى پارا بالا مىگذاريم، اگر صد ابل تر و تازه خوبى بدهد، ولىّ دم مىتواند بگويد: مننمىپذيرم، هر زمانى بايد از چيزى كه در اختيار اهل آن زمان است، در اختيار اهلزمان امروز نقود است، اسكناس است و مكلف بر اين است، حالا بنده رفتم دادگاه وحكم كردند و من ولىّ دم هستم، بگويند: صد تا شتر در دادگاه آماده كردند، بيا برداربرو، من شتر را كجا ببرم؟ كجا جا بدهم؟ محيط، محيط شتر نيست، زمان، زمان شترنيست، اصلاً مىتوانم بگويم: من شتر نمىخواهم، براى هزار گوسفند جا ندارم ونمىخواهم، اگر روى مذاق ما باشد، طرفين بايد بروند روى پول، ديگر جايى براىاين بحثها نمىماند، ادون باشد، اعلى باشد، ابل بلد باشد، ابل غير بلد باشد، روى آنمبنا على المختار بحث اين مسأله تمام است، پيچيده مىشود و بحثى نيست.
(سؤال و پاسخ استاد): ما مىخواهيم بساط نخيير را جمع كنيم در اين زمان،پيغمبر هم بود من مطمئن هستم در اين زمان تخييرى نمىگفت، نمىگفت شتربدهيد، گاو بدهيد، گوسفند بدهيد، فى كل زمان موضوع عوض مىشود نه اينكه حكمعوض مىشود، چيزى كه دسترس مردم است، ما از مجموع اخبار فهميديم چيزى كهدر دسترس مردم است، بعد هم فهميديم خود شارع هم برد روى دينار، تخيير عوضشد، شد دينار، آيا شما مىتوانيد غير دينار بدهيد؟ ظاهر احاديث اين است كه فقطدينار است و منحصر است، صدها جا دينار است، اصلاً صحبت از بقيه نيست، كأنّفراموش شده است، همانجا مىگوييم تخيير نيست، ديه نطفه، شما به جاى دينار، ابلبدهيد، نه. فعلى هذا بحث ما اين گونه مباحث را مىپيچد، تخيير را بر مىدارد، تعيينمىكند، نقود بلد مىكند و اگر ابل هم بياورد ولىّ دم مىگويد: من نمىخواهم، نهجايش را دارم و نه نمىخواهم، حق هم دارد بگويد، چون تخيير از بين رفته است.هذا على مبنى المختار.
(سؤال و پاسخ استاد): زكات را ان شاء الله مىرسيم، ببينيم جو و گندم نيست؟ جوو گندم فعلاً مهمترين خوراك بشر در كل كره زمين است، زكات در جاى خودشبحث مىشود و فعلاً بحث ديات است، نه زكات. بحث كنيد از ديات، من دلائل راچند روز پشت سر هم گفتم، گفتم: خود شارع رها كرده تخيير را، خودش برده استفقط توى دينار، محور را عوض كرده است، ما اين بحثها را گفتيم براى اينكه اينجانتيجه بگيريم.
(سؤال و پاسخ استاد): اگر همه امكانات براى همه مردم، شتر باشد، مىشودجامعهاى كه اهل ابلند، آن وقت بله، اما اگر جامعه فرضى اهل ابل است، جامعه بشرىامروز اهل ابل نيست، حتى عربستان هم اهل ابل نيستند، آنها هم اهلاسكناسند.
نظريه مشهور هم اين است كه جانى مخير است
اما على مذهب المشهور كه قائل به تخيير هستند، روى آن مسأله هم بحث كنيم ودلائل تحرير الوسيله را در واقع عرض كرده باشيم، بنابر مذهب مشهور، حق هميناست كه در تحرير آمده است، يعنى جانى مخير است، هر ابلى از هر شهرى جامعالشرائط باشد، مىتوانند انتخاب كند، كسى هم حق ندارد او را مجبور كند از ابلخودش يا ابل بلدش بدهد، چرا؟ «للاصل و عموم النص». اولاً: اصالة البرائة، اصل،برائت است، از بيش از مصداق ابل است، مصداق ابل واجب است، زائد بر آن «ابله» و«ابل البلد» دليل نداريم، و اصل برائت است.
پس اصالة البرائة از قبيل شك در شرطيت و جزئيت است، ما شك داريم آيامشروط است به اينكه «من ابل نفسه» باشد، «أو من ابل بلده» باشد؟ اين شرط اضافىهست يا نيست؟ در اقل و اكثر ارتباطى خوانديم كه اگر شك در شرطيت و جزئيتشود كه اسمش را اقل و اكثر ارتباطى مىگذارند، اصل برائت از شرط و جزء و قيدزائد است، اين اصل برائت.
عموم نص و اطلاق مىگويد مخير هستى بين اين شش تا
علاوه بر اين عموم النص و اطلاق، مىگويد مخيرى بين اين شش تا، «على مذاقالمشهور لا على المختار» مخيريد بين اين شش تا، بين چه؟ «ما يصدق عليه الابل،المسنة و البقر و الشاة و الدّرهم و الدينار و الحلّة»، هر چه صدق كند، اطلاق نفىمىكند قيود اضافى را، كسى كه مىخواهد قيد اضافى بگويد «عليه الدليل»، و الاّاطلاق تمام اين قيود را نفى مىكند.
گفتار شيخ طوسى مبنى بر اينكه بايد از ابل خودش پرداخت كند
شيخ طوسى با آن عظمت چرا گفته از ابل خودش بدهد و چرا مقيد كرده است؟حديثى نداريم، و اصل هم موافق ايشان نيست. ظاهراً انصراف اطلاقات دليل شيخطوسى بوده، چون مىگويد: «من اهل الابل، الابل» يعنى ابل خودش يا ابل ديگرى؟«من اهل الابل، الابل» كسى كه ابل دارد يعنى از شتر خودش، انصراف است و الاّ اگربخواهد برود شتر از ديگرى بخرد، من اهل الابل بودن چه تأثيرى دارد؟
(سؤال و پاسخ استاد): اما اين شتر موجود چه؟ اين «من اهل الابل» الان «من اهلالابل» موجود است، اين را رها كند برود ديگرى؟ پس من اهل الابل بودنش چهفايدهاى دارد؟ ديگران هم كه اهل ابل نيستند، مىروند مىخرند، تو هم مىخواهىبروى بخرى پس چرا شارع گفت «من اهل الابل، الابل»؟ كأنّ شيخ طوسى ازتعبيرات، انصراف به «ابل نفسه» فهميده.
جواب بر شيخ طوسى مبنى بر اين كه انصراف بدوى است
لكن اين انصراف جواب دارد، ما اينها را مىگوييم انصراف بدوى، انصراف بدوىخاصيّتش چيست؟ «يزول بالتأمل»، كمى فكر كنيد اين انصراف زائل مىشود، چطور«يزول بالتأمل»؟ اين كه گفته «من اهل الابل»، ابل خودش براى سهولت كار است، كناردستش است، براى تسهيل است و الاّ مىخواهى زحمت بكشى جاى ديگرى بخرى،برو بخر، پس «من اهل الابل، الابل» ابل خودش هم اگر باشد اين براى سهولت كاراست، نمىخواهد اجبار كند كه حق ندارى جاى ديگر شتر بخرى و تحويل بدهى،شارع كارش را آسان كرده است، همان كه در خانهات است بده، حال تو مىخواهىبروى بخرى، برو، كسى مانع نيست. پس دليل شيخ طوسى را دانستيم، جواب دليلشيخ طوسى را هم دانستيم، البته ايشان دليل نياورده است، ما دليل آورديم، مبسوطكتاب استدلالى نيست، كتاب خلاف كتاب استدلالى شيخ طوسى است، و فقطفتاواست كه در مبسوط دارد، ما گفتيم: كانّ دليلش انصراف است، وجه انصراف را همگفتيم، جوابش را هم داديم، ولى البته جايى كه اطلاقات هست، احتياجى به اصلنيست، چرا؟ چون اطلاق اصل لفظى است و اصل برائت اصل عملى است، مادامى كهاصل لفظى باشد، از امارات است، نوبت به اصل عملى كه از اصول است،نمىرسد.
بر ولى واجب نيست كه قيمت سوقيه را قبول كند
عبارت تحرير را مىخوانم، «لايجب على الولى قبول القيمة السوقيّة عن الاصنافلو بذلها الجانى مع وجود الأصول» ولىّ دم مىگويد: من پول نمىگيرم، «عن الاصناف»به جاى آن اصناف ششگانه، «لو بذلها» اگر جانى بذل كند قيمت را «مع وجودالأوصول» در صورتى كه اصول سته در دسترسى باشد يعنى يكى از آن شش تا گيرمىآيد، بعد بگويد: من پول به تو مىدهم، ولىّ مىگويد: من پول نمىخواهم، برو بخرو بياور و تحويل من بده، من ابل مىخواهم، ابل موجود نيست، بقر مىخواهم، بقرموجود نيست، شات مىخواهم، «و لا على الجانى أداؤها» عكس اين هم هست، اگرولى بگويد: پول بده، جانى مىگويد: من پول نمىدهم، من گوسفند مىدهم، «و لا علىالجانى» يعنى واجب نيست بر جانى «اداؤها» اداء قيمت، «لو طالبها الولىّ» اگر ولىمطالبه كند، «مع وجودها» اين همان مشكلى است كه در دادگاهها امروز هست، جانىمىگويد: پول مىدهم، ولى دم شايد پول نخواهد، با وجود اين اصناف سته، يا يكى ازاين شش تا باشد، ولى دم مىگويد مخيّرى بين اين شش تا، بنابر اين، ولى دم مىتواندپول نپذيرد، عكسش هم همينطور است، اگر ولى دم بگويد: من پول مىخواهم،جانى مىتواند براى اينكه ولى دم را بيچاره كند، من برايت شتر مىآورم، آماده باشجايش را مهيا كن، صدتا شتر الان برايت مىآورم، بگويد: نه بابا جان نياور، شما را بهكى قسم، نياور، تخفيف مىدهيم، كمتر مىدهيم، بالاخره آن بساط را سرش درمىآورد تا آن هم به قيمت كمتر راضى شود از ترس صدتا شتر و نگهدارىآنها.
اگر هر يك از اصول سته ناياب شد
«نعم؛ لو تعذّر جميع الاصناف» تمام اصناف شش تا متعذر شد، «و طالب الولىالقيمة» ولى گفت: من قيمت مىخواهم «تجب اداء قيمة واحدة منها» اداء قيمت يكىاز اين شش تا، حالا كدام؟ چه كسى مخيّر است؟ جانى مخيّر است اداء قيمت هر كدامرا يا ولىّ دم؟ مىگويند جانى مخير است، مىگويد: از شش تا هيچ كدامش گيرنمىآيد، نه شتر، نه گاو، نه گوسفند، نه دينار، نه درهم، نه حله، در زمان ما نيست، حلهدسترسى نيست، گاو و گوسفند هم در شهر ما پيدا نمىشود، شتر هم پيدا نمىشود، بياپول بگير، اگر بگويد الاّ و بالله، بايد قيمت شتر بدهى، مىگويد نه، من قيمت درهم رامىدهم، دينار مىدهم، «و الجانى مخيّر فى ذلك» يعنى در قيمت «و ليس للولى مطالبةقيمة أحدها المعيّن» مىگويد: حتماً شتر يا حتماً دينار، نمىشود.
(سؤال و پاسخ استاد): اگر در قتل عمد دو تايى گفتند: ديه، حالا ديه را چه كسىتعيين مىكند؟ رفتند روى ديه، نه اينكه رفتند روى پول، اگر از اول تراضى روىقيمت شد، هيچى، اما اگر تراضى شد كاغذى نوشتند مبنى بر پرداخت ديه، حالا ديههم ناياب است، قيمت مال چه كسى است؟ مخيّر است.
سؤال: اگر «طالب الولى القيمة» وقتى ناياب شد، ديگر «طالب الولى القيمة»مىخواهد براى چه؟
پاسخ استاد: گاهى مىشود كه ولى مىگويد آقا من حوصله دارم، صبر مىكنم، يكسال صبر مىكنم ان شاء الله گير مىآيد، آيا مىشود مجبور كرد كه پول بگير؟ مىگويدمن صبر مىكنم، طلب واقعى من شتر است، حالا كه شتر نيست من حوصله مىكنم،هر وقت مىآورى بياور.
(سؤال و پاسخ استاد): شارع مىگويد اگر شخص طلبكار مطالبه نكند، من از شماگندم طلب دارم، الان هم گندم گير نمىآيد، مىگويم: مىگذارم براى تابستان از تومىگيرم، عيب دارد؟ بله، اگر من گندم طلب داشته باشم، شما بيا در خانه من بگذار وبرو، اما وقتى من گندم طلب دارم، شما گندم گيرت نمىآيد، من حوصله مىكنم تاتابستان براى من موقع محصول بردارى و بياورى.
اما براى اين مسأله هم روى مذاق ما جايى نيست، مجالى نيست، چرا؟ چون اصلاقيمت جزو اصول است، اصل است، قيمت بدل نيست، ما گفتيم: در عصر و زمان مايك اصل بيشتر نداريم و آن قيمت است، اسكناس است. بله اگر ما قائل به اصول ستهبوديم، حق با شما بود، ولى ما اصول سته را رها كرديم، گفتيم: يا ابل، يا دينار، شارعمقدس در ازمنه اخيره برده بود روى دينار، بنابر اين اصل يكى است كه دينار است،اقرب الاشياء به دينار هم امروز اسكناسها و نقود است، اگر اين را بگوييم، ديگردعواهاى دادگاهها تمام مىشود، در دادگاهها الان دعوا مىشود كه آيا شتر بياورد، گاوبياورد، گوسفند بياورد، آن مىگويد نمىخواهم، آن مىگويد مىخواهم، آن مىگويدتخيير بين اينها كدامش مخيير است، اگر ما اين حرفهايى كه قبلا زديم معيار قراردهيم، ديگر تمام اين گونه بحثها و مسائل برچيده مىشود. تكرار مىكنم روى مذاق ماپول را جانى مىتواند بدهد، ولىّ نمىتواند امتناع كند، ولىّ مىتواند مطالبه كند، جانىنمىتواند امتناع كند، نه اين امتناع، نه آن امتناع، هر دو روى معيار پول است.
مذاق مشهور: اگر اصول ششگانه پيدا نشود نوبت به قيمت نمىرسد
اما بنا بر مذاق مشهور، فتاوايى كه در تحرير آمده است، تمامش مطابق دليل است،چرا؟ به علت اينكه مادامى كه چيزى از اصول ششگانه پيدا مىشود، نوبت به قيمتنمىرسد، قيمت مرحله بعد است. شما بدهكار يكى از اين شش تا هستى، پنج تايشنيست، يكى از آن هست، خوب شما آن يكى را بياور، اگر شش تا نبود، جاى انتقالاست، آن هم تازه در صورتى كه ولى دم مطالبه كند، اگر ولى دم مطالبه نكند، حوصلهداشته باشد، مىگويد: من مىگذارم تا بدهى اصلى را بدهى، اينها بدهى من نيست،طلب من نيست.
فعلى هذا؛ مقتضاى قواعد، عموم نصوص مادامى كه يكى از افراد تخيير پيدامىشود، بايد انسان آن فرد تخيير را انجام بدهد و همچنين اگر متعذر شد، اقربالاشياء قيمت است، بايد قيمت را بگيرند و انجام بدهند.
(سؤال و پاسخ استاد): جانى مىگويد من ابل نمىخواهم بدهم، مهلت بده تا منبعد درهم دينار گير بياورم، بقر را شتر گير بياورم، نمىتواند، چرا؟ چون يكسال بيشترمهلت نيست، تا آخر يكسال بله، اما يكسال كه گذشت، آن چه كه هست بياور، اگرنياورد حاكم شرع مىتواند تعقيب كند و به همين دليل جماعت كثيرهاى هم قائل بهاين معنا شدهاند.
شيخ الطائفه مخالف اين مسئله است و قائل به قيمت شده است
تنها كسى كه مخالفتى از او نقل شده است، شيخ الطائفه است در مبسوط، جلد 7،صفحه 118 عبارت مبسوط را من بخوانم «و الذى يقتضيه مذهبنا انّه اذا كان من أهلالابل» دقت كنيد كه «مذهبنا» مىگويد، ظاهرش اجماع است، «و الذى يقتضيه مذهبناانه اذا كان من أهل الابل و بذل القيمة، قيمة مثله، كان له ذلك» شيخ مىگويد: ابل همدارد، قيمت مىكند، «كان له ذلك»، مىتواند. «و ان قلنا ليس له ذلك كان أحوط»احتياط مستحبى است. پس شيخ طوسى قائل به قيمت شده است، چرا شيخ طوسىدر اينجا قائل به قيمت شده است؟ در حالى كه اهل الابل است، آيا فتواى مشهور ومعروفى كه نقل شده است، توجيه داشت، فتواى شيخ طوسى هم كه مىگويد: باوجود يكى از اصول ششگانه متنزل به قيمت شويم، چرا؟ من احتمال مىدهم وجهنظر شيخ همين روايات دينار باشد كه ايشان مىگويد، روايات دينار را كه ذكر كرديمكه در اعصار متأخره ائمه همه چيز را بردند روى دينار، با اينكه ابل هم بود و يافتمىشد، رفتند سراغ دينار، معلوم مىشود با وجود ابل، رفتن سراغ دينار اشكالىندارد، شايد نظر شيخ طوسى اين باشد، شايد هم چيز ديگرى باشد. على كل حالروى مبناى مشهور، حق با مشهور است و روى مبناى ما اصلا مجالى بر اين مسألهنيست.
تلفيق جايز نيست
مسئله ده: «الظاهر عدم اجزاء التلفيق» تلفيق يعنى چه؟ يعنى نصف شتر بدهد،نصف گاو و گوسفند بدهد، يا از هر شش تا يك بخش بدهد، تلفيق كند، «بأن يؤدّىمثلاً نصف المقدّر ديناراً و نصفه درهماً، أو النصف من الابل، و النصف من غيرها».
پس ايشان مىگويد: بنابر اينكه قائل شويم اين اجزاء باشد، نمىشود تلفيق كرد.دليل تلفيق چيست؟ من فردا مىگويم، ولى باز اين مسأله روى مبناى ما موضوعىدارد، اصلاً على المختار تخييرى نيست كه بخواهند تلفيق كنند، تلفيق مال جايىاست كه اينها جزو تخيير باشد، اما اگر همه تبديل به نقود شد، تلفيق جايز نيست.
پايان
پرسش
1 - آيا ابل را ولىّ دم بايد انتخاب كند يا جانى؟
2 - دليل شيخ طوسى كه فرموده: بايد از ابل خودش پرداخت كند، چيست؟ جواب آن را همذكر كنيد.
3 - اگر هيچ يك از اصول ششگانه پيدا نمىشود، تكليف چيست؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...