• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه سى و هشتم "
    حديث اخلاقى
    حديث اخلاقى از امام موسى بن جعفر (سلام الله عليه) است كه فرمود: «يا هشام!انّ العقل مع العلم، فقال: و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاّ العالمون»، اى‏هشام! عقل همراه با علم است، علم نباشد، عقل نيست، بعد امام موسى بن جعفر(سلام الله عليه) استدلال مى‏فرمايند به آيه شريفه 43 سوره عنكبوت كه عقل را با علم‏قرين شمرده است و فرموده: «و تلك الامثال نضربها للناس»، ما اين مثالها را براى‏مردم مى‏زنيم «و ما يعقلها الاّ العالمون»، عقل، علم، تنها عالمون هستند كه اين مثالها رامى‏دانند.
    البته مى‏دانيد مثالى كه قبل از آيه 43 آمده است، همان مثال عنكبوت است كه درسوره عنكبوت است «مثل الذين اتّخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتخذت‏بيتاً و انّ أوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون» كسانى كه غير خدا را تكيه‏گاه‏خودشان قرار دهند، مثال اينها مثال عنكبوت است، خانه‏اى درست كرده است كه‏سست‏ترين خانه‏هاست، در عالم وجود، تارهائى به هم تابيده است بسيار از موى‏باريكتر است، شايد 20 تا از اينها را كنار هم بچينند به ضخامت يك تار مو نمى‏شود،در عين حال، نسبت به كار خود عنكبوت، قوى است ولى نسبت به ما بسيار سست وبى اساس است، مى‏گويند: اگر فولاد را نازك كنند به اين نازكى دوامش از تار عنكبوت‏كمتر مى‏شود، معنايش اين است كه اين تار عنكبوت به اين نازكى كه هست، از فولادِبه اندازه خود قوى‏تر است.
    ولى به هر حال، سست‏ترين خانه‏ها خانه عنكبوت است، نسيمى بوزد به هم‏مى‏ريزد، يك قطره باران بر روى آن بچكد پاره مى‏شود، يك شعله آتشى به آن نزديك‏شود به هم مى‏ريزد، گرد و غبار خانه بر روى آن مى‏نشيند، سنگين مى‏شود، پاره‏مى‏شود از سقف آويزان مى‏شود «و ان أوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون»كسانى كه تكيه به غير خدا كنند در عالم، تكيه‏گاه آنان بر تار عنكبوت است.
    تكيه بر ثروتها، تكيه بر مقامها، تكيه بر زور بازوها، تكيه بر انسانهاى همانند خود،همه اينها تكيه بر تار عنكبوت است «تلك الأمثال نضربها للناس و ما يعقلها الاّالعالمون»، عالمون هستند كه اين مثالها را مى‏فهمند، عالمون هستند كه تاريخ رامطالعه كرده‏اند و ديده‏اند كه از يك نسيمى دفتر ايام به هم مى‏خورد، عالمون هستندكه تاريخ مطالعه كردند. نادر شاه با آن عظمت شب در خيمه‏گاه خودش مى‏خوابد وتمام افسران از ترس او شب چشمشان به خواب نمى‏رود ولى صبح سرش رابريده‏اند و روى سينه‏اش گذاشته‏اند. عالمون هستند كه مى‏فهمند همه اينها تارهاى‏عنكبوت است.
    اينها قابل اعتماد نيست، فقط خداست كه مى‏تواند تكيه‏گاه انسانهاى با ايمان باشد،قدرتى است ازلى و ابدى، بى پايان شكست ناپذير دائم جاويدان، چنين قدرتى قابل‏اعتماد است، «انّ الذين اتّخذوا من دون الله أولياء»، غير از خدا هر كه باشد، همه‏نيازمند و محتاج او هستند، همه وابسته به او هستند، اگر آنى نظر لطفش را از جهان‏هستى بردارد، همه فانى و نابود مى‏شود.
    «اللّه لا اله الا هو الحىّ القيّوم»، هم قائم بالذات است هم مقوّم غير است، عقل‏همانطورى كه سابقاً عرض كرديم از ماده عقال، يعنى عامل باز دارنده است، عقال رابه پاى شتر مى‏زنند و مى‏بندند با آن طناب تا حركت نكند، عقال را روى چفيه مى‏زنندبراى اينكه آن چفيه را باد از سر نبرد، و عقل هم انسان را در مقابل زشتيها و بديها بازمى‏دارد.
    اين عقل بازدارنده در پرتو علم، جان مى‏گيرد، علم نباشد، عقل بازدارنده نيست،عقل وسيله درك خوب و بد است، زشتيها و زيبائيهاست، اين در پرتو علم است كه‏جان مى‏گيرد، محكم مى‏شود، قوى مى‏شود، «و ما يعقلها الا العالمون»، به همين دليل‏كسانى هم كه عالم نباشند، كم عقل باشند، البته عقلى كه ما مى‏گوئيم، عقل توأم با ايمان‏است و الا بقيه آنها شيطنت است، اينهاست كه بدون آن نمى‏شود.
    اشاره به شهادت امام هادى (ع)
    ديروز روز شهادت امام هادى، امام دهم (سلام الله عليه) بود، امام هادى رامى‏دانيد در سامراء تحت نظر گرفتند در منطقه عسكر به همين دليل امام هادى(ع) به‏عنوان عسكرى، امام حسن عسكرى(ع) فرزندشان هم به عنوان عسكريين معروف‏هستند و قبر مطهر هر دو بزرگوار هم همانجاست.
    چرا آنجا آورده بودند؟ براى نفوذى كه امام در دلها داشت، اطمينان نمى‏كردند درغير پايتخت امام (ع) را نگه دارند، در پايتخت هم اطمينان نمى‏كردند، در غير محله‏ارتش و لشكر و عسكر نگه دارند، معلوم مى‏شود كه نفوذ ائمه در دلها به قدرى گويابوده است كه دشمن شديداً واهمه داشته است و معلوم مى‏شود كه امامان هميشه‏مبارزه با ظلم و ستم و طاغوتهاى زمان خودشان مى‏كردند.
    ديروز هم كه دانستيم و مى‏دانيم كه روز مبارزه با استكبار هم بود، و اين قرين‏شدن با شهادت امام هادى (سلام الله عليه) كه آن حضرت هم مبارزه با طاغوت‏مى‏كرد، خودش قرين شدن معنا دارى بود.
    وحدت شرط اساسى مبارزه با استكبار
    من در اينجا اين نكته را لازم مى‏دانم كه عرض كنم و اميدوارم كه به گوش ديگران‏هم اين سخن برسد، مبارزه با استكبار و استعمار و زورگويان دنيا، يك شرط دارد وآن شرطش اتحاد و به هم پيوستگى است، اگر خداى نكرده روز مبارزه با استكبار روزپراكندگى باشد، ما همه چيز را از دست خواهيم داد، چرا افغانستان سالهاست در آتش‏مى‏سوزد؟ دليلى جز پراكندگى ندارد. اگر اتحادى بين سران جهادى بود، اگر يك نفررهبر مقبول العام و الخاص داشتند، مثل امام (قدس سره الشريف) در ايران، اين قدرطولانى نمى‏شد، همان موقعى كه روسها را بيرون ريخته بودند، مثل زمانى كه شاه‏بيرون رفت و سقوط كرد، همه تشكيل حكومت اسلامى مى‏دادند. نبودن وحدت‏مى‏بينيد كه چه بلائى بر سر ما مى‏آورد، چرا اين همه مخالفين صدام در عراق كارى‏نكردند؟ وحدتى نيست، دشمن مى‏خواهد تفرقه ايجاد كند، الان ملاحظه كنيد، دارندبرنامه تفرقه را در افغانستان، در شمال عراق، در پاكستان، در همه جا، مى‏خواهندايجاد كنند، اين ترورهايى كه در پاكستان مى‏شود، بدون شك دست اجنبى پشت سراين ترورهاست، شيعه و سنى را به جان هم بياندازند و بتوانند كه بر اين كشور مسلطشوند، شمال عراق را به هم بريزند و فردا ديگران بيايند و آنجا را يواش يواش تسخيركنند و منابع نفتى را در اختيار بگيرند و با جهانخواران با هم بخورند، افغانستان را به‏هم بريزند و نيروهاى اسلامى آنها را تضعيف كنند و نتوانند حكومت اسلامى تشكيل‏بدهند به معناى واقعى.
    ما بايد از اين چيزها درس بگيريم، اگر از اين چيزها درس نگيريم از چه چيزى‏بايد درس بگيريم، امروز روز وحدت است، امروز روز اين جناح و آن جناح نيست،اين جناح و آن جناح به منزله اختلاف سليقه در مسير واحد مطلبى است، امّا نه در دومسير مختلف. اگر خداى نكرده تفرقه‏اى در صفوف ما پيدا شود، اول مشكل است، ماجمهورى اسلامى و نظام را با وحدت به دست آورديم و با وحدت مى‏توانيم حفظكنيم، و تمام انتظار دشمن اين است كه تفرقه ايجاد شود، در حوزه‏هاى علميه بايدوحدت حفظ شود، در صفوف سياستمداران هم بايد وحدت باشد، در صفوف‏مبارزه كنندگان با استكبار جهانى بايد وحدت باشد، در همه جا بايد وحدت باشد،اختلاف سليقه نه به معناى اختلاف مسيرهاست، اگر اختلافى پيدا شود در دانشگاه دربازار، در صفوف سياستمداران، اول بيچارگى ما خواهد بود.
    من شايد اين داستان را قبلاً خدمت شما عرض كرده باشم، گويا نقل مى‏كنندهندوستان با آن عظمت كه پاكستان هم جزء آن بود در زمان استعمار، صدها ميليون‏جمعيت با ده هزار نفر انگليسى استعمارگر اداره مى‏شد، چرا؟ براى اينكه در آنجامردم را دائماً به جان هم مى‏انداختند، اگر وقتى كه مى‏ديدند آرامش مختصرى هست،مى‏آمدند و تحقيق مى‏كردند و يكى از گاوهايى كه مورد علاقه هندوهاست، گاومقدّس مى‏كشتند و مى‏انداختند در محله مسلمانها، يك پيت بنزين هم مى‏انداختندروى درب مسجد مسلمانها و آن را هم آتش مى‏زدند، به هندوها مى‏گفتند: مسلمانهاگاوهاى شما را كشتند، به مسلمانها مى‏گفتند كه هندوها درب مسجد شما را آتش‏زدند.
    خرج اين خيلى كم است، يك گاو را كشتن، يك پيت بنزين را روى درب ريختن وشب آتش زدن، خرجى ندارد، فردا اين گروه به جان هم مى‏افتند و مى‏كشتند ونيروهاى همديگر را از بين مى‏بردند و آنها به عنوان تماشاچى كنار نشسته‏اند ومى‏آيند ميانجى مى‏شوند و اينها را موقتاً باز هم صلح مى‏دهند.
    اين قانون استكبار است از سه هزار سال پيش بوده كه «انّ فرعون علا فى الارض وجعل اهلها شيعاً»، غلو كرد طغيان كرد، اختلاف ايجاد كرد، «شيعاً» ايجاد گروه كرد،همان «جعل اهلها شيعاً» امروز هم حاكم است، از آن قوانينى است كه كهنه نشده‏است، حالا ما بايد هواسمان را جمع كنيم، توجه داشته باشيم.
    ابزار تفرقه
    دشمن با انواع وسائلى ايجاد تفرقه مى‏كند، يكى از ابزارهاى دشمن ايجاد شايعات‏است، شايعه‏سازى مى‏كنند در باره همه، از مرجع تقليدش گرفته شايعه برايش‏مى‏سازند، تا سياستمدارش، تا رئيس جمهورش، همه و همه، اعتنا به شايعات نكنيد،در مسائل كوچك، جرّ و بحث و اختلاف نبايد كرد، همبستگى‏ها را بايد حفظ كرد،جناحها را بايد در هدف واحد ذوب كرد، دسته بندى بايد بشود، اين روزنامه به جان‏آن روزنامه، آنها به جان اينها، مى‏دانيد دعوا هم يواش يواش دور بر مى‏دارد، دو نفر كه‏با هم دعوا مى‏كنند و يكى كشته مى‏شود، اول يك حرف نامناسبى را مى‏گويند و آن هم‏مى‏گويد كه خودت از اين بدتر هستى، بعد او يك سيلى مى‏زند در گوش اين، بعد يك‏مشت مى‏زند، بعد چاقو مى‏كشند و به جان هم مى‏افتند.
    نبايد اختلافات را دامن زد، نبايد اجازه دارد قلمها به كار بيفتد بر ضد يكديگر،نبايد شايعه ساخت بر ضد يكديگر، نبايد سنگ نفاق و تفرقه انداخت. «و ما يعقلها الاالعالمون» فرمود: عقل با علم است، علم با عقل بايد باشد.
    اميدوار هستيم ان شاء الله الرحمن خداوند به همه ما اخلاص بدهد، عقل و علم وآگاهى كافى بدهد، دشمن و دوست خودمان را بشناسيم، ان شاء الله همانگونه كه بااتحاد، افتخاراتى به دست آورده‏ايم، اين افتخارات را هم با اتحاد بتوانيم حفظ كنيم.«يا هشام انّ العقل مع العلم، و قال: تلك الامثال نضربها للناس ما يعقلها الا العالمون».
    بحث فقهى
    در بحث فقهى عرض كردم در اين مسئله پنجم بحثهاى پراكنده‏اى شد به اضافه‏مسئله چهارم يك جمع بندى كرديم در پنج نكته، نتيجه بگيريم و بگذريم.
    نكته اول (عدم دليل بر اينكه امور ششگانه همه اصل باشند)
    دليلى نداريم كه امور ششگانه همه‏اش اصل باشد، آن چه كه مسلم است تخييراست و تخيير در امور ششگانه در باب ديات، يعنى شتر و گاو، گوسفند و درهم ودينار و حلّه، آن تخيير اعم از اين است كه هر شش تا اصل باشد.
    نكته دوم (تخيير مبنى بر اين است كه قيمتها متفاوت باشد)
    تخيير هم كه ما قائل هستيم در صورتى است كه قيمتها متفاوت باشد، اگر فوق‏العاده با هم تفاوت فاحش داشته باشند، اطلاقات ادله تخيير در اينجا شامل نيست ولحن روايات هم نشان مى‏دهد كه اينها بايد متفاوت باشد.
    نكته سوم (ديه در صورتى است كه در دسترس مردم باشد)
    شارع مقدس ديه را چيزى قرار داده است كه در دسترس مردم باشد، لحن روايت‏اين است، اگر زمانى ابل دسترس مردم بود، زمان ديگرى نبود، نمى‏شود گفت: ابل درآن زمانى كه در دسترس نيست، معيار ديه است. اما نكته چهارم و پنجم باقى مانده‏است كه عرض كنم و جمع كنم بحث را و برويم سراغ مسئله ششم كه مسئله ساده وآسانى است،.
    نكته چهارم (در زمان رسول الله اصل ابل بود)
    در عصر اول زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، آنچه كه رائج بوده‏است، مخصوصاً در ميان اهل بوادى كه اكثر مردم اهل باديه بودند، باديه نشين بودند،اصل اول ابل بود و لذا از احاديث استفاده مى‏شود كه اصل از اين شش تا، ابل بود، بعدكه رواج دينار و درهم شد، شارع مقدس ديه را دينار قرار داد و شواهد و قرائنى داريم‏كه بله ابل تقريباً به فراموشى سپرده شد، محور در باب ديات دينار شد.
    نكته پنجم (ديه در عصر حاضر)
    ديه در عصر ما چيست؟ اگر شارع مقدس در عصر ما بود، محور را قطعاً شتر قرارنمى‏داد، اين ديگر به اصطلاح استحسان ظنى نيست، لحن صريح روايات است، اگردر اين زمان بود، نمى‏گفت گاو، گوسفند و حلّه يمانى و ابل، همين اسكناسى كه دردست مردم است قرار مى‏داد، «لا يكلّف احد بما ليس عنده»، داشتيم در روايت، لحن‏بقيه روايات هم همين بود، يك روايت نيست كه بگوئيم سند روايت مشكل داشت،بنابر اين، شكى نيست كه در اين زمان نبايد افراد را وادار كنيم كه گاو و گوسفند و حله‏و اينها را پيدا كنند، دينار مسكوك پيدا كنند، نه، معيار همين اسكناس است، منتهااسكناس را بدل از چه چيزى بگيريم؟
    (س:...) (پاسخ استاد:) اصل براى آن زمان قرار داده است، شما اگر بخواهيد اين‏اشكال را بكنيد، در خيلى از جاها اين اشكال مى‏آيد، موضوع كه عوض مى‏شود،حكم هم عوض مى‏شود، مگر شما نداريد خيلى جاها كه با دگرگون شدن‏موضوعات، حكم هم عوض مى‏شود، شارع گفت كه خون حرام است، خريد وفروش آن حرام است، چرا؟ چون در آن زمان منفعتى نداشت، مگر اينكه بعضيهاخون را مى‏خوردند و مى‏گفتند كه غذاى خوشمزه‏اى است، روى آتش درست‏مى‏كردند و مى‏خوردند، قوّت دارد، امّا الان خون خوردنى نيست در ميان توده مردم‏ولى فروختنى هست، براى نجات جان بيماران، كيسه‏هاى خون به قيمتهاى گزاف‏فروخته مى‏شود، موضوع عوض شده است، آن وقت خريد و فروش خون حرام شد،چون كه منافع معتدٌ بهايش منافع محرّمى بود، الان خون منفعت معتدٌ بهايى دارد كه‏مايه حيات است، حلال است، واجب است، خريد و فروش آن را مى‏گوئيم كه اشكال‏ندارد، حكم تابع موضوع است.
    بنابر اين، در عصر و زمان ما، شك نداريم كه دينار و درهم را به عنوان يك اصل‏بپردازند نه به عنوان يك بدل، كه در بعضى از دادگاهها گفته مى‏شود كه تراضى بايدباشد، اگر راضى نشود، حتماً گاو بايد داد، اگر راضى نشود، بايد حتماً گوسفند داده‏شود، راضى بشود يا نشود، اسكناس است، «لايكلف احدٌ بما ليس عنده»، منتها اين‏اسكناس بر مدار چه چيزى مى‏چرخد؟ يا بايد بگوئيد كه بر مدار ابل يا دينار، اگر نگاه‏كنيد به روز اول ابل بدهد، اگر عرائض ما را بپذيريد كه منتقل شده است به دينار، بايددينار بپردازد.
    دينار امروز نداريم، «اقرب الاشياء اليه هو الذّهب» طلا را در نظر مى‏گيريم،تفاوت تخمينى سكه را هم در نظر مى‏گيريم و قيمت مى‏كنيم، اگر طلا بين 16 و 18هزار تومان مثقالِ 24 نخودش باشد، مثقال 18 نخودى آن بين 12 تا 14 هزار مى‏شود،يك جزئى هم براى سكه به آن بيافزاييم و اين فاصله 12 تا 14 هزار را مثلاً پر كنيم،بالاخره در حدود 12 تا 14 ميليون تومان خون بهاء مى‏شود يا صحيح‏تر ديه.
    (سؤال و پاسخ استاد): اين ديگر نتيجه بحثهاى گذشته است عرض كردم گوسفندبخاطر معادله با شتر بوده نه اينكه خودش اصل بوده ما اينها را قبول نكرديم و چهارده‏روايت خوانديم. اگر اصل را شتر قرار بدهيم، قيمت شترِ امروز را حساب كنيم، ما كارنداريم كه معادل گوسفند بشود يا نشود، ما قيمت شتر را حساب مى‏كنيم، اگر اصل‏شتر است، شتر. اگر اصل دينار است، شتر منقلب به دينار شده است به عقيده ما،قيمت دينار، اتفاقاً اگر اصل را هم شتر بگيريم، امروز خيلى با دينار فرق نمى‏كند.
    ما تحقيق كرديم، گفتند كه شترهاى پنج ساله بين 100 هزار تومان تا 200 هزارتومان است، حد وسط را بگيريم، مى‏شود 150 هزار تومان، مى‏شود، 15 ميليون‏تومان، برادر چهار ده ميليون است، اينقدر تفاوتى بين دينار و ابل نيست، اگر معياردينار شد، كما هو الحق، بايد دينار را معيار قرار دهيم، البته اين حسابى كه من كردم،بايد يك حساب دقيقتر از اين بشود، يعنى از چند تا كارشناس بپرسيم شما امروزطلاهاى 18 عيار را قيمت مى‏كنى، 21 عيار را قيمت مى‏كنى، طلاهاى 16 عيار داريم،17 عيار هم داريم، اين طلاها را حساب كنيم، 18 نخود را حساب كنيم كه دقيقاً چقدرمى‏شود، آن وقت مى‏توانيم معيار براى ديه قرار دهيم، چون مجبور نيستيم كه طلاى‏عيار بالا را بدهد، هر چيزى كه صدق طلا بر آن بكند، از آن بشود سكه بزنند، )18 عياررا براى زينت آلات و امثال اينها معيار قرار مى‏دهند)، نه اين است كه صدق طلانمى‏كند و كمتر است، نخير 17 16 و يا كمتر از 16، هم طلا به آن صدق مى‏كند.
    اين بايد يك كارشناسى دقيقى شود، من يقين دارم كه از 12 تا 15 ميليون هم بيشترنيست، شتر هم همين است، از 12 تا 15 ميليون بيشتر نيست، بنابر اين، قيمت ديه‏روى اين حسابهايى كه مى‏كنيم، يك حسابهاى بالائى مى‏شود، بيش از آن چيزى كه‏الان دارند بر روى آن حساب مى‏كنند.
    (س:...) (پاسخ استاد:) در هيچ كشورى اكنون درهم و دينار وجود ندارد، همه‏پولها كاغذى است، «فتدبر فى المسئلة، فانها من مزال الاقدام و الله العالم بحقيقةالحال»، مسئله را با اين وضع تمام كرديم و از اين مسئله مى‏گذريم. و الحمد لله رب‏العالمين.
    (س:...) (پاسخ استاد:) مى‏گويند اگر اصحاب از روايات اعراض كرده باشندتكليف چه مى‏شود؟ اصحاب اعراض از روايات نكرده‏اند. در مقام جمع چنين‏ترجيح دادند، روايات تخيير را ترجيح دادند، به گمان اينكه معناى تخيير اين است كه‏هر شش تا اصل است و من نقل كلام كردم در كلام اصحاب، عرض كردم اصحاب هم‏قائل نيستند به اينكه هر شش تا اصل است، فتوا به تخيير داده‏اند، ما خيال مى‏كنيم كه‏فتواى به تخيير مساوى است با اصل بودن، فتواى به تخيير مساوى با اصل بودن‏نيست.
    مسئله ششم (دلايل مسئله)
    عرض كردم كه مسئله ساده‏اى است، من مسئله را مى‏خوانم و دلائل آن را درلابلاى آن مى‏گويم، اين مسئله ششم را كمتر كسى متعرض شده است، يعنى دركلمات فقهاء خيلى كم ديده مى‏شود كه متعرّض شده باشند، نادر و هيچ روايتى هم درباره مسئله ششم نداريم، يعنى ما هستيم و قواعد، ما هستيم و عمومات و ما هستيم واطلاقات، اين مسئله ششم را من مى‏خوانم و دلائل آن را در لابلاى آن‏مى‏گويم.
    نكته اوّل در مسئله ششم
    در مسئله ششم چهار نكته هست. اولين نكته‏اى كه هست اين است: «يعتبر فى‏الأنعام الثلاثة، هنا» از تحرير الوسيله است، «هنا»، اشاره به چيست؟ اشاره به قتل عمد،«و فى قتل شبيه العمد و الخطاء المحض»، «يعتبر» چه در اين سه، «السلامة من‏العيب»، بايد اين گاو و گوسفند و شتر سالم باشند و معيوب نباشد، «و الصّحة من‏المرض»، سلامت از عيب و بيمارى، دليلش را كنارش بگويم و ديگر برنگرديم.
    دليلش انصراف اطلاقات است، وقتى كه مى‏گويند كه صد تا شتر يعنى شتر سالم،نه شتر معيوب، شما در باره بيع مگر نمى‏گوئيد كه اگر معيوب شد، خيار عيب داريم،چرا؟ به علت اينكه لفظ گاو و گوسفند و لباس و وسائل زندگى منصرف به سالم است،من اين چراغ را به شما فروختم چراغ معيوب، لباس، لباس پاره، فرش، فرش معيوب.انصراف الفاظ به صحيح است.
    باب صحيح و اعم يادتان هست، مى‏گفتيم: «الفاظ وضع للمعانى الصحيحة»،معناى اعم را قبول نكرديم در آنجا، صحيحى هستيم نه اعمى، وقتى كه مى‏گويند ابل،صحيح مراد است، گاو صحيح، گوسفند صحيح، «ينصرف به الصحيح» و يا بالاتر از«ينصرف»، «وضع اللفظ للصحيح، لا للاعم من الصحيح و الفاسد»، اصول را خوانديم‏كه در فقه از آن استفاده كنيم. ولى يك نكته مى‏شود در اينجا اضافه كرد، يعنى يك‏استثناء مى‏زنيم، اگر عيب دخيل در قيمت نباشد، شاخِ اين حيوان شكسته است، آياتأثيرى در قيمت آن دارد يا ندارد؟ اضحيه نيست، اضحيه ادله خاصه دارد، قياس‏نكنيد، «للاضحيّة، فانّه قياس مع الفارق»، اضحيه روايت خاصه دارد، شاخش هم‏شكسته نباشد، دليل دارد، امّا الان حيواناتى آورده‏اند در سلاّخ خانه و مى‏خواهندبفروشند و ذبح كنند و گوشتش را بياورند، شاخش شكسته باشد، حتى يك چشمش‏كور باشد، در اضحيه، - قربانى كافى نيست، امّا در اينجا چرا كافى نباشد؟
    شما مى‏گوئيد كه ما صحيحى هستيم، الفاظ «ينصرف للصحيح»، درست است، امّااين جا قرينه داريم. تناسب حكم و موضوع اين است كه ديه نظر به مقدار پولش‏است، حالا شاخش شكسته باشد يا نه، قربانى كه نمى‏خواهد بكند، چشمش معيوب‏باشد و يا نباشد مى‏خرند، مثل درهم و دينار هم مى‏آيد بعداً كه مى‏گويند بايد سالم‏باشد، اسكناس، اسكناسهاى پاره‏اى كه شش جاى آن پاره شده است، با اسكناسهاى نوو برّاق، آيا تفاوتى دارد؟ حالا اگر حيوان هم همينطور شد، حيوان شاخ شكسته است‏با شاخدار چه فرقى مى‏كند؟
    (سؤال و پاسخ استاد): اينجائى كه عيب دخيل در قيمت نباشد، آنجا هم بايدبگوئيم كه «سلامة من العيب»، بگوييم: اسكناس پاره نباشد، اسكناس پاره‏اى كه برمى‏دارند و به آن چسب مى‏زدند و همه آن را هم بر مى‏دارند، و گوشه‏اى از بعضى ازاسكناسها هم تا خورده است و مردم بى بند و بار هم روى آن هم يك مشت چيزنوشته‏اند، اين اشكال دارد؟ قيمتش هم همان قيمت اسكناس نو و دست نخورده‏است.
    اگر گاو و گوسفند و شتر عيبش در قيمتش دخالتى نداشته باشد، تناسب حكم وموضوع قرينه نمى‏شود؟ براى اينكه ما قائل شويم اين چنين عيبها عيبى ندارد، اقوىهمين است و ما در تأليفاتى هم كه داريم بر همين تحرير الوسيله نوشته‏ايم كه «الا ان‏يكون العيب غير دخيل فى القيمة»، اگر دخالتى نداشته باشد، ما مشكلى از اين نظرنمى‏بينيم، اين يك نكته از چهار نكته.
    نكته دوم (فربه بودن حيوان)
    امّا نكته دوم آيا لازم است كه حيوان چاق باشد؟ «و لا يعتبر فيه السمن»، سمن‏يعنى روغن حيوانى، سمن يعنى چاقى و فربه‏اى، آيا بايد چاق باشد؟ چرا صحبت ازچاقى است در اينجا؟ چون در اضحيه مى‏گويند: قربانى بايد چاق باشد، نشانى چاق‏بودنش اين است كه دور گرده‏هايش، كليه‏هايش پى باشد و مختصرى چاقى بر آن‏صدق كند، خيال نكنيد كه آنجا چون چاقى شرط است، اين جا هم چاقى شرط است،حيوان چاق و لاغر در هر دو گوسفند و گاو ابل صدق مى‏كند.
    امّا آنقدر لاغر و مردنى باشد كه اطلاقات منصرف از آن باشد، نه، «و لا يعتبر فيه‏السمن»، چاقى شرط نيست، مثل باب گوسفند قربانى، «نعم الأحوط ان لا تكون‏مهزولةً جداً» احوط اين است كه مهزول جداً نباشد، «و على خلاف المتعارف»، لاغرنباشد، بعد از احوط هم بالاتر مى‏رود، «بل لا يخلو ذلك من قوّة» اقوا اين است كه‏چنين لاغرى به درد نمى‏خورد، باز چرا؟ بخاطر انصراف اطلاقات، مسلم قيمت آن‏هم خيلى كم است، يك حيوان پوست و استخوان به درد كى مى‏خورد؟
    اگر مهزول جداً بوده باشد، شارع مقدس اجازه نداده است، نه به خاطر قياس براضحيه (قربانى)، بلكه به خاطر انصراف اطلاقات به يك گوسفند متعارف، حالا اگرچاق باشد يا معتدل باشد يا مختصرى لاغر باشد، صدق يك گوسفند متعارف و گاو وشتر به آن بكند، اين دو تا نكته، دو نكته ديگر براى روز شنبه. و صلى الله على سيدنامحمد و آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1- اصل در ديه در زمان رسول الله (ص) چه بوده است؟
    2- اصل در ديه در عصر حاضر چيست؟
    3- به چه دليلى سلامت از عيب در انعام ثلاثه شرط مى‏باشد؟
    4- آيا در انعام ثلاثه سمن شرط است يا خير؟ دليل آن را بيان كنيد؟