• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه سى و هفتم "
    تحوّل ابل به دينار در ديه
    بحث در مسأله پنجم به اينجا رسيد كه ما گفتيم: قرائن و شواهدِ اطمينان بخش ازآحاديث دلالت مى‏كند كه اصل اوّلى از ميان اين شش امرى كه براى ديه ذكر شده‏است، شتر است، و باز قرائن و شواهد كه باعث اطمينان مى‏شود نشان مى‏دهد كه بعداًمتحول به دينار شده است، و مؤيداتى براى اين مسأله ما جمع و جور كرديم.
    (سؤال...و جواب استاد): من در جمع بندى نهائى روشن مى‏كنم، چون مسأله يك‏مسأله شلوغى است، مبجوريم يك جمع بندى كنيم در پنج ماده، آنجا من روشن‏مى‏كنم هر چه كم و كسر داشت، به هر حال مؤيداتى براى اين ذكر كرديم، اول رواياتى‏كه اصل را ابل مى‏گويد، غالبا ناظر به عصر پيغمبر اكرم است، و يا قابل حمل بر آن‏است، و اما شامل اعصارى ديگر هم بشود، و اصل ابل باشد، قابل ترديد است.
    مؤيد دوّم: روايت دعائم الاسلام را خوانديم، و لو روايت مرسله بود، اما به عنوان‏مؤيد در اين مسأله خوب است، معيار را هزار دينار گرفته بود، گاو بايد به اندازه هزاردينار، شتر به اندازه هزار دينار، گوسفند به اندازه هزار دينار، درهم به اندازه هزاردينار، محور هزار دينار بود، بقيه اجناسى ششگانه بر محور هزار دينار مى‏چرخيد،اين مؤيد خوبى براى مسأله است.
    ملاك در پرداخت ديه
    مؤيد سوم اين است كه از مجموع احاديث باب به دست مى‏آيد كه بناء شارع بر اين‏بوده كه هر كسى آنچه در دسترس داشته، و برايش آسان بوده همان را بپردازد، تعبيرهم داشت كه: «و لا يكلف احد ما ليس عنده»، نه تنها اين روايت «لا يكلف احد ما ليس‏عنده»، بلكه مجموع روايات نشان مى‏داد اهل ابل ابل بدهد، اهل بقر بقر بدهد، منظوراين است كه همه بايد آنچيزى كه در دسترشان است آن را مكلف باشد، خوب در زمان‏بعد از دوران صدر اسلام، كمبود ابل بود، ابل ديگر مى‏رفت در بيابانها، مردم شهرنشين شدند، متمدن شدند، ثروتمند شدند، فتوحات اسلامى براى آنها ثروتهاى‏عظيمى را ببار آورد، ثروتهاى باد آورده آنوقت از تمام كشورهاى متمدن دنيا كه زيرسيطره اسلام قرار گرفتند، غنائم به آنجا مى‏آمد، غنيمت ايران، غنيمت مصر، غنائم‏روم، غنائم يمن، غنائم سرازيز شد، زندگى شد يك زندگى شهرى به تمام معنا، خبرى‏از ابل نبود، كاروانهايى بودند براى مسافرت، آن هم همه‏اش ابل نبود، چيزهاى ديگرآمد به ميدان براى مسافرت.
    چون زندگى به اين صورت در آمد، نمى‏شد مردم را تكليف كند در قتل خطاء ياعمدى كه توافق بر ديه شده است، همه بروند ابل بياورند، بناى شارع اين بوده كه آنچه‏در دسترس است، و در دسترس دينار بوده، دينار يك نقد رايجى در هر مكانى در هرزمانى در هر عصرى، قبل از آنكه آن اسكناس و نقود ورقيه در كار بيايد، در تمام دنيادينار بود، يك نقد رايج بود در همه جا، «بناء على ذلك» اين هم مؤيد مى‏شود،دسترس بودن مؤيد مى‏شود كه در اعصار بعد، پاى دينار به ميدان آمده باشد.
    دليل اصلى در مسأله، بررسى جنايت بر اطراف
    فراموش نشود اينها مؤيد است، دليل اصلى ما بررسى جنايت «على الاطراف»بود، صدها روايت وارد شده است كه اگر در عضو جنايت وارد بشود، همه دينارمى‏گويند، خبرى از اصول سته نيست، ابل بسيار كم است، ولى غالبا دينار است،چرانمى‏گويند؟ گوسفند هم تقيسمش راحت بود، حُلّه هم تقسيمش راحت است،درهم تقيسمش راحت است، همه اينها چرا همه‏اش دينار است؟ چون سرو كار مردم‏افتاده بود به دنانير، و گوسفند و گاو و ابل از دسترس بيرون رفته بود براى بسيارى ازمردم، شارع مقدس برد روى دينار، دليل اصلى ما اين بود، اينهايى كه عرض كرديم‏مؤيد بود
    ان قلت: اگر كسى به ما بگويد، اينكه شما مى‏گوييد، اين استحسان ظنى است،مى‏دانيد كه در فقهمان استحسانات ظنيه جايى ندارد، اين در فقه عامه است، كه‏اساسش را ظنون تشكيل مى‏دهد، «الظن الحاصل من القياس، الظن الحاصل من‏الاستسحان، الظن الحاصل من الاجتهاد» آن اجتهاد به معناى خودشان، كه مصالح‏اشياء را در نظر گرفتن، مصالح ظنيه و بر مدار آن حكم كردن، اين حرفهايى كه شمازديد، اين استحسان ظنى بود، نه اين است كه يقينى براى انسان پيدا بشود.
    ما جواب مى‏دهيم «كلا» اين طورى نيست، اگر روايات را درست بررسى كنيم،يك بار ديگر ببينيم، مى‏بينيم همه جا شارعِ مقدس دنبال چيزى مى‏رود كه در دسترس‏عامه‏ع يا اشخاص جانى بوده باشد، اين يقينى از روايات است، لحن روايات يقينى‏است، تنها «لا يكلف احد ما ليس عنده» نيست، آنكه صريح است، منتها سند ندارد،سندش ضعيف است، مجموع روايات را كه روى هم مى‏ريزيم، مى‏بينيم همه به اين‏صورت است، و لذا علما هم تنويع نفهميدند، گفتند: اين تسهيل است، لازم نيست‏اهل ابل حتماً ابل بدهد، اين براى سهولت است، لازم نيست اهل بقر، بقر بدهد، اين‏براى تسهيل است، همه از لحن روايات تسهيل فهميدند كه شارع مى‏خواهد هرچه‏در اختيار كسى است ديه را از آن بپردازد.
    اتفاقا هم به نفع دهنده است، هم به نفع گيرنده، ابل بخواهند بدهند، نه به دردگيرنده مى‏خورد، تا برود اين ابلها را بفروشد، تبديل به پول كند، چه درد سرى دارد،نه به نفع دهنده است، بايد چه كار كند؟ او مى‏گويد من پول نمى‏دهم، شارع گفته: ابل‏بده ابل مى‏دهم، ارباب دم نمى‏توانند، بگويند قيمت را بده، خود آن را مى‏دهم، قيمت‏نمى‏دهم.
    (سؤال...و جواب استاد): چرا؟ براى آن زمان، حالا چه؟ در زمانى كه دسترس‏مردم فقط به دينار است، در زمانى ما كه غير از اسكناس چيزى دست مردم نيست چه؟برداشت من براى همين است، اين مسأله را آخرش يك جمع بندى كردم، براى اينكه‏تمام مسائل پراكنده را جمع كنيم و بتوانيم يك نتيجه‏نهائى بگيريم، عرض من اين‏است، لحن روايات اين است آنچه دسترس است، آن قطعى است، اين استحسان‏نيست، ظنى نيست، و آنچه در دسترس است در زمانهاى گذشته تخيير است، ولى‏وقتى زندگى اكثريت قريب به اتفاق مردم سر و كار با پول داشتند، در روستاها سابقاًپول نبود، جنس با جنس معامله مى‏كردند، در بوادى كه مى‏رفتى، شتر كه داشت،درهم و دينار نداشت، من يادم هست خيلى قبل از انقلاب بعضى روستاها رفتم پول‏پيدا نمى‏شد، آنجا فقط پول خرد بود، اسكناس نبود، امّا زندگى عوض شد، همه مردم‏دسترسى به درهم و دينار پيدا كردند، شارع مقدس طبيعى است كه تغيير بدهد.
    به شهادت اخبارى كه در باب ديات و اعضاء است، نگوييد: ديات اعضاء چه كارى‏به ديات نفس دارد؟ ديروز گفتم، تكرار نكنيد، ديات اعضاء را به نسبت ديه نفس‏مى‏سنجيم، مى‏گويد ثلث الدية، عُشر الدية، خُمس الدية»، اين كلمه الدية، ديه نفس‏است، الف و لامش عهد است، ثلث آن ديه، خمس آن ديه»، ثلثش به دينار، خمسش به‏دينار، نصفش به دينار، عُشرش به دينار، همه‏اش را به دينار مى‏سنجد، اين معنايش‏اين مى‏شود، وقتى دسترس توده مردم غالباً دينار شد، محور ديه دينار شد، (سؤال...وجواب استاد) جواب دادم تكرار نكنيد، چرا دينار گفت، درهم نگفت؟ درهم معمولابراى معاملات كوچك است، مثل پول خرد است، پول خرد در دست مردم نمى‏آيد،در معاملات كوچك است، معاملات بزرگ با دينار صورت مى‏گيرد، عوض شد وضع‏زندگى مردم، الان هم نمى‏آيد با پول خرد خانه بخرند، آنها را اسكناسهاى درشت‏مى‏كنند، هيچكس نمى‏آيد يك خانه را با پول خرد بخرد، نيست اين طورى، يك‏ماشين را با پول خرد بخرد، درهم هم از گردنه خارج شد.
    قيمت فعلى دينار
    ان قلت دوم اين است كه: شما در ذيل مسأله چهارم گفتيد ما حد وسط قِيم رابگيريم، حالا چه مى‏گوييد؟ لحن شما اين است كه قيمت دينار را بايد الان حساب‏بكنيم، چرا؟ براى اينكه اقرب الاشياء بدينار همين طلاى موجود است، حالا چه كاركنيم؟ آيا حد وسط را حساب كنيم، مى‏خواهيم حساب كنيم، حد وسط را حساب‏كنيم؟ ما مى‏گوييم: در عصر و زمان ما غير از اسكناس در دسترس غالب مردم نيست،مردم نه شتر دارند، نه هزارتا گوسنفد دارند، نه 200 گاو دارند، خيلى كم است، حالايك كسى گاودارى يا دامدارى دارد، اينها استثناء است، در دسترس توده مردم نه‏صدتا شتر است، نه 200 تا گاو است، نه 1000 تا گوسفند است، آنكه در دسترس‏شهرى و روستائى است اسكناس است، ما بايد به مقتضاى اينكه شارع يقين پيداكرديم استحسان ظنى نبود، يقين پيدا كرديم آنچه در دسترس مردم است، آن را معيارديه قرار مى‏دهد، يقين داشته باشيم در عصر و زمان ما معيار ديه اسكناس است.
    اما اسكناس را با كدام يك از آن ششتا بسنجيم؟ معيار ديه در عصر و زمان مااسكناس است، «لانّ الله لا يكلف الناس بما ليس عندهم»، بما ليس عندهم تكليف‏نمى‏كند، بايد يك چيزى باشد در دسترس دهنده باشد، و به درد گيرنده بخورد، بنده‏بروم 200 حله يمنى بياورم ور دارم بدهم به دست آنهايى كه يمنى مى‏گويند، خوب‏باد مى‏كند، رو دست من مى‏ماند، حكيم اين كار را نمى‏كند، يا بگويند: برو بگرد، صدتاشتر پنجساله در اين بيابانها پيدا كن وردار بياور، اين نمى‏شود، بعدا مى‏رسيم به سنين‏شتر، كه چه قدر بنت مخاض باشد، چه قدر بنت لبون باشد، از كجا بروند بنت مخاض‏و بنت لبن ور دارند بياورند؟ اينكه نيست، دين اسلام كه مال يك زمان خاصى نيست،مال تمام ازمنه است.
    ملاك بودن اسكناس در زمان ما
    لحن روايات به ما يقين مى‏دهد كه در عصر و زمان ما غير از اسكناس چيزى معيارنيست، منتها اسكناس را با چه بسنجيم؟ بسنجيم با حد وسط آنها؟ ما مى‏گوييم: ظاهراين است كه بايد بسنجيم به دينار، چون محور در اعصار ائمه دينار بود، ابل در صدراول، بعد در عصر ائمه ظاهر روايات اين است كه دينار شد، و چون محور دينارمى‏شود، ما بياييم آن دينار را بگيريم، اما دينار كه در عصر ما نيست، «اقرب الاشياء» به‏دينار چه است؟ ذهب است. ذهب است كه در تمام دينا مدار ارزشهاست، يعنى امروزدر تمام دنيا وقتى مى‏خواهند بسنجند اشياء را با طلا مى‏سنجند، طلا قيمتش بيايد بالا،همه چيز افزايش پيدا مى‏كند، بيايد پايين، همه چيز كم مى‏شود؟ طلا يك موضوعى‏است كه در دنيا نوسان قيمتها بر محور آن دور مى‏زند، اقرب الاشياء به دينار، كه درتمام ادوار تاريخ بشر، اين طلا محبوبيت داشته، امروز هم كه همه چيز عوض شده،طلا قرص و محكم سرجاى خودش ايستاده است الان هم محور ارزشى است.
    اقرب الاشياء ذهب است، منتها آن افزايش به خاطر سكه را هم در نظر بگيريد،بگوئيم: به خاطر سكه اين قدر افزايش هم پيدا مى‏كند، تخمينا، اگر ما اين كار رابكنيم، ديگر حد وسط نمى‏گوييم، ما مسأله سابق كه گفتيم حد وسط، بر فرض اين بودكه هر شش تا اصل باشد، در اين مسأله اصل بودن اشياء را نپذيرفتيم، اصل ابل بود، ثم‏دينار بود، نگوييد: شما در آن مسأله گفتيد به اينكه حد وسط قيم را حساب كنيد، آن براساس اين بود كه فرض كنيم كه هر شش تا اصل باشد، اما حالا كه در اين مسأله اصل‏بودن هر شش تا را نپذيرفتيم، اصل ابل شد، ثم دينار، و اقرب الاشياء به دينار همان‏ذهب است كه در گذشته و حال مدار قيمتها و ارزها بوده، ما بياييم قيمت دينار راحساب كنيم، يك مثقال طلا، مثقال شرعى.
    (سؤال...و جواب استاد): ببينيد، امام صادق(ع) و امام باقر مقايسه ذهب را با شترحذف كردند، بُردند روى هزار دينار، مى‏خواهد قيمت صدتا شتر باشد، مى‏خواهدقيمت 10 تا شتر باشد، نيست اين طور، چرا تكرار مى‏كنيد، در اعصار بعد اصلا قيمت‏شتر حساب نمى‏شد، فقط روى دينار دور مى‏زد، قيمت شتر مال صدر اسلام بود، امابعداً محور دينار شد، ما بايد دينار را معيار بگيريم، اقرب الاشياء به دينار ذهب است.
    ملاك حد وسط عيّار طلا است
    من حالا دقيقا بايد بفرستم طلاهاى مختلف، الان طلاهايى كه رواج است، طلاى18 است، 21 عيار كه قيمتهايش بالاست، طلاهايى كه قبل از اين بود، طلاى 1517  16 صدق طلا به اينها هم مى‏كند، شخص جانى مجبور نيست، بيايد طلايى كه‏مى‏خواهد حساب بكند، بالاخره طلاهايى كه با آن دينار ساخته مى‏شد طلاهايى‏مختلفى بوده، اين نوسان قيمت عيارها را بايد ناديده بگيريم، حالا يا حد وسطبگيريم يا بگوييم قدر متيقن را بگيريم، ببنيم يك مثقال شرعى، آن هم مسكوك،طلاى متوسط العيار مثلا شانزده، قيمتش چه قدر مى‏شود؟ البته قيمتش بيش از اين‏مى‏شود كه الان دادگاهها مى‏گيرند، دادگاهها 6 و 7 ميليون بيشتر نمى‏گيرند، ما هر رقم‏حساب بكنيم، ديه بيش از اين مقدار مى‏شود روى اينها، حالا آنها مى‏آيند شترمى‏سنجند هنوز، در حالى كه امروز شتر ديگر از محور بودن قطعا بايد خارج شده‏باشد، و نبايد معيار آن را قرار بدهيم.
    اقرب الاشياء بدينار همان ذهب است، اگر نظرتان باشد من گفتم اصلا دينار راشارع به خاطر ذهبش ارزش برايش قائل بود، و لذا دينار را جزء معدود نمى‏شمارد،جزء موزون مى‏شمرد، وزنش معيار است، سكه‏اش خيلى كم اهميت بوده، و الاّ اگرسكه دخالت داشت، و قوام بود، درجه يك بود، بايد جزء معدود باشد در باب‏روايات، چرا جزء موزون شد؟ اساس ذهبش بوده.
    (سؤال و پاسخ استاد): امكان ندارد، تاريخ نشان داده است، تاريخ اينها فرضيه‏است، اين فرضيه است، در تمام زمانها سقوط طلا، پايين وبالا رفتنش با بقيه اشياء گره‏خورده، حالا ممكن است زمان جنگى باشد، يك چند ماهى تعادل بهم بخورد، ولى‏در مسير تاريخ، طلا همدوش بقيه چيزها بود، يعنى بقيه چيزها همدوش طلا بالا وپايين مى‏رود، فرض كنيد طلا به قدرى ارزان بشود كه مثقالى 5 تومان باشد، اماگوسفند بشود 50 هزار تومان، اينها خيالات است.
    جمع بندى بحث
    «و قد تحصل مما ذكرنا من اول هذه المسألة المهمّة الى هنا امور» خلاصه تمام‏بحثها در اين 5 امرى است كه مى‏گوئيم.
    جمع بندى كنيم و فتوايى بدهيم.
    امر اوّل اين است كه ما گفتيم: امور ششگانه در باب ديات همه اصول نيستند، وتخيير بينها كه در آن عصر و زمان صدور روايات بوده، اعم است از اينكه همه اصل‏باشد، نتيجه اين شد، اين امور ششگانه در باب ديه همه اصل نيست، قدر مسلّم تخييراست، در آن عصر بوده است، اعصار قديم، و اين تخيير اعم از اين بوده كه اصل باشد،يا بدل هم عرض و هم طراز، اين يك مطلب كه دلايلش را هم ذكر كرديم.
    (سؤال و پاسخ استاد): توضيح مفصل را ديروز پريروز گفتيم كه اگر گفتند مخيربين هستى اين و اين، معنيش اين است كه هر دو كافى است، اما هيچ منافاتى ندارد كه‏اولى اصل باشد، دومى بدل همطراز باشد، چرا؟ نتيجه‏اش تخيير است، تخيير يعنى‏كفايت، پس اگر تخيير بود در آن صدر اول، اين دليل بر اين نيست كه همه اصلند، بلكه‏ممكن است يكى اصل باشد و دومى بدل جانشين، و همطراز باشد.
    و اما نكته دوم اين است كه تخيير بين اين امور ششگانه، كه در عصر و زمان‏خودش بوده است، يا اگر كسى امروز هم تخيير بگويد، در صورتى صحيح است كه‏قيمتها متفاوت باشد، اگر قيمتها تفاوت شديد داشته باشد، حتى قائلين به تخيير هم‏نبايد تخيير بگويند، چرا؟ چون انصراف دارد روايت، لحن روايات اين است كه اينهامتوازن است، يك تفاوت جزئى دارد، تفاوت كلى ندارد، لحن روايات اين است كه‏متوازن است، با هم مقايسه‏اش مى‏كنيم، اين را با آن، آن را با آن مقايسه مى‏كنيم، وقتى‏مقايسه مى‏كنيم معنايش توازن است، يا همه را با ابل مقايسه مى‏كند، يا با دينار مقايسه‏مى‏كند، معنايش اين است كه اينها متوازن هستند، كمى تفاوت دارند، اگر تفاوتى‏داشته باشند تخيير نيست، حتى قائلين به تخير، ما كه تخييرى نيستيم، حتى قائلين به‏تخيير تخيير نمى‏گويند، نبايد بگويند.
    «اضف الى ذلك، غير از لحن روايات، حكيم هم بسيار بعيد است در خسارات‏مالى چيزى را بگويد كه با هم برابرى ندارد، بگويد: براى جبران فلان خسارت‏مخيرى بين هزار تومان و پنج هزار تومان، هزار تومان و ده هزار تومان، اين نمى‏شود،علاوه بر لحن روايت اصلا اين خيلى بعيد به نظر مى‏رسد.
    از نوع تخيير بين اقل و اكثر نيست
    لا اقول، اينكه تخيير بين اقل و اكثر لازم مى‏آيد، اين را نمى‏گويم، ما نمى‏گوييم‏تخيير بين اقل و اكثر، براى اينكه اجناس ششگانه متباين است، ماهيتش اقل و اكثراست، دقت كنيد، اجناس ششگانه متباين است، گاو غير از گوسفند است، شتر غير ازدينار است، آنچه اقل و اكثر مى‏شود ماليت اينهاست، ما نمى‏گوييم: اقل و اكثر و تخييربين اينها، چون اجناس متباينند. بله قيمتها اقل و اكثر است ، ماليتها اقل و اكثر است،حكيم اين كار را نمى‏كند، چرا؟ چون اينجا ماليت معيار است، مى‏خواهيم يك مالى‏بدهند به اين خانواده مقتول، جاى خالى مقتول پر بشود، نظر به ماليت است، شكى‏نيست ماليت اينها اگر خيلى تفاوت داشته باشد اقل واكثر مى‏شود و نمى‏شود بين اينهاتخيير قائل شد.
    البته اجناس اينها تباين دارد، در اينجا بعضيها نقض مى‏كنند در بعضى‏نوشته‏هايمان، در بحثهايى كه امروز در بعضى از منابع تحقيقى مى‏شود ديدم، وبعضيها را بعضى آقاين سؤال كردند ، بعضيها مى‏گويند: آقا ما نظير اين رقم تخيير رادر شرع داريم، در خصال كفاره تخيير است، اينها با هم فرق دارد، ممكن است بنده‏آزاد كردن، تفاوت داشته باشد، با 60 مسكين اطعام كردن، اين قيمتش ده برابر آن‏باشد، 60 مسكين قيمتش كمتر باشد، يا اين است كه نقضش بكنند به آن حدوداربعه‏اى كه نوشتند، شارع مقدس حدود اربعه‏اى براى محارب قرار داده است، تبعيد،قطع يد، كشتن، آن حدود اربعه‏اى كه در آيه شريفه براى محارب ذكر شده است، آياكشتن، با تبعيد يكى است؟ اينها اقل و اكثر است، ما داريم اين چيزها را، كه بين خفيف‏و شديد شارع مقدس تخييرهائى قائل شده، اين نقضها وارد است.
    جرمهاى متعدد و جريمه‏هاى متعدد
    در باب محارب، اگر يادتان باشد، آقايانى كه تشريف داشتند، ما گفتيم، اين چهار تامال چهار جرم است، تخيير نيست، آنهايى كه آدم كشتند، محاربند، كشته مى‏شوند،آنهايى كه محاربند دزدى كردند، قطع يد و رجل است، آنهايى كه آمدند به ميدان،اسلحه روى مردم كشيدند، كارى ديگرى نكردند تبعيدند، ما قائل به تخيير نيسيتم،آنجا گفتيم: بسيار بعيد است، حكيم على الاطلاق بگويد: يك جرم، زيد و عمرومشابه انجام دادهاند، اين را دست و پايش را قطع كنيد، آويزان كنيد تا بميرد، آن يكى‏را يك سال تبعيد كنيد، ما گفتيم: يك چنين چيزى نيست، از روايات هم تخيير فهميده‏نمى‏شود، آنجا جرمهاى متعدد و جريمه‏هاى متعدد است.
    اما در باره كفارات: در كفاره روزه نمى‏خواهيم جبران خسارت مالى بكنيم، مامى‏خواهيم كسى كه روزه‏اش را خورده، تنبيه بشود، باب ديه اين است كه جاى خالى‏مالى را پر كنيم، جبران خسارت ماليه است، ديه پول خون انسان نيست، خون انسان باچيزى برابرى نمى‏كند، اين آقائى كه كشته مى‏شود، جاى خالى پيدا مى‏شود، خسارتى‏متوجه ارباب دم مى‏شود، زن دارد، بچه دارد، خانواده دارد، مادر دارد، ما بايد جايش‏را با ديه پر كنيم. باب ديه جبران خسارت مالى است، نمى‏شود بين اقل و اكثر باشد،مخيريد كه اين جبران خسارت با ده تومان بكنى يا به هزار تومان، نمى‏شود، ولى دركفاره روزه خسارت را نمى‏خواهيم از كسى جبران كنيم، مى‏خواهيم يك تنبيه بر اين‏آقا بشود كه ديگر روزه‏اش را نخورد، حالا بين شصت مسكين و عتق عبد تيير قائل‏شده، يكى قيمتش بيشتر باشد، بحث قيمت نيست، به خلاف باب ديه كه ماليت موردتوجه است. خوب اين هم امر دوم.
    فردا هم كه مى‏دانيد به مناسبت شهادت امام هادى(ع) تعطيل است، بحث مان پس‏فردا خواهد بود.
    امر سوم: ظاهر روايات اين است كه ديه يك چيزى باشد كه در دسترس مردم‏باشد، ظاهر روايات اين بود يا نه؟ حضرت عباسى، بايد چيزى باشد كه در دسترس‏مردم باشد، براى هر عصرى هر زمانى و هر مكانى، اگر هم شارع اصول سته قرار داد،به خاطر اينكه دسترسها مختلف بود، و همه دسترس‏شان يكنواخت نبود، اين سه امرتمام، نتيجه نهايى در امر چهارم و پنجم انشاء الله گرفته مى‏شود، و ببينيم حكم نهائى‏چيست؟ و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1- از مجموع روايات در رابطه با اصل بودن يا اصل نبودن امور ششگانه چه استفاده‏اى‏مى‏شود؟
    2- در عصر و زمان ما كه دينار نيست، مقدار ديه با چه چيزى معين مى‏شود؟
    3- اسكناس را در زمان ما با چه چيزى مى‏سنجيم؟ توضيح دهيد.
    4- در چه صورتى بين امور ششگانه تخيير ممكن است؟ چرا؟
    5- تخيير در خصال كفاره و باب محارب را با وجود تفاوت زياد چگونه توجيه‏مى‏كنيد؟