يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 37
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه سى و هفتم "
تحوّل ابل به دينار در ديه
بحث در مسأله پنجم به اينجا رسيد كه ما گفتيم: قرائن و شواهدِ اطمينان بخش ازآحاديث دلالت مىكند كه اصل اوّلى از ميان اين شش امرى كه براى ديه ذكر شدهاست، شتر است، و باز قرائن و شواهد كه باعث اطمينان مىشود نشان مىدهد كه بعداًمتحول به دينار شده است، و مؤيداتى براى اين مسأله ما جمع و جور كرديم.
(سؤال...و جواب استاد): من در جمع بندى نهائى روشن مىكنم، چون مسأله يكمسأله شلوغى است، مبجوريم يك جمع بندى كنيم در پنج ماده، آنجا من روشنمىكنم هر چه كم و كسر داشت، به هر حال مؤيداتى براى اين ذكر كرديم، اول رواياتىكه اصل را ابل مىگويد، غالبا ناظر به عصر پيغمبر اكرم است، و يا قابل حمل بر آناست، و اما شامل اعصارى ديگر هم بشود، و اصل ابل باشد، قابل ترديد است.
مؤيد دوّم: روايت دعائم الاسلام را خوانديم، و لو روايت مرسله بود، اما به عنوانمؤيد در اين مسأله خوب است، معيار را هزار دينار گرفته بود، گاو بايد به اندازه هزاردينار، شتر به اندازه هزار دينار، گوسفند به اندازه هزار دينار، درهم به اندازه هزاردينار، محور هزار دينار بود، بقيه اجناسى ششگانه بر محور هزار دينار مىچرخيد،اين مؤيد خوبى براى مسأله است.
ملاك در پرداخت ديه
مؤيد سوم اين است كه از مجموع احاديث باب به دست مىآيد كه بناء شارع بر اينبوده كه هر كسى آنچه در دسترس داشته، و برايش آسان بوده همان را بپردازد، تعبيرهم داشت كه: «و لا يكلف احد ما ليس عنده»، نه تنها اين روايت «لا يكلف احد ما ليسعنده»، بلكه مجموع روايات نشان مىداد اهل ابل ابل بدهد، اهل بقر بقر بدهد، منظوراين است كه همه بايد آنچيزى كه در دسترشان است آن را مكلف باشد، خوب در زمانبعد از دوران صدر اسلام، كمبود ابل بود، ابل ديگر مىرفت در بيابانها، مردم شهرنشين شدند، متمدن شدند، ثروتمند شدند، فتوحات اسلامى براى آنها ثروتهاىعظيمى را ببار آورد، ثروتهاى باد آورده آنوقت از تمام كشورهاى متمدن دنيا كه زيرسيطره اسلام قرار گرفتند، غنائم به آنجا مىآمد، غنيمت ايران، غنيمت مصر، غنائمروم، غنائم يمن، غنائم سرازيز شد، زندگى شد يك زندگى شهرى به تمام معنا، خبرىاز ابل نبود، كاروانهايى بودند براى مسافرت، آن هم همهاش ابل نبود، چيزهاى ديگرآمد به ميدان براى مسافرت.
چون زندگى به اين صورت در آمد، نمىشد مردم را تكليف كند در قتل خطاء ياعمدى كه توافق بر ديه شده است، همه بروند ابل بياورند، بناى شارع اين بوده كه آنچهدر دسترس است، و در دسترس دينار بوده، دينار يك نقد رايجى در هر مكانى در هرزمانى در هر عصرى، قبل از آنكه آن اسكناس و نقود ورقيه در كار بيايد، در تمام دنيادينار بود، يك نقد رايج بود در همه جا، «بناء على ذلك» اين هم مؤيد مىشود،دسترس بودن مؤيد مىشود كه در اعصار بعد، پاى دينار به ميدان آمده باشد.
دليل اصلى در مسأله، بررسى جنايت بر اطراف
فراموش نشود اينها مؤيد است، دليل اصلى ما بررسى جنايت «على الاطراف»بود، صدها روايت وارد شده است كه اگر در عضو جنايت وارد بشود، همه دينارمىگويند، خبرى از اصول سته نيست، ابل بسيار كم است، ولى غالبا دينار است،چرانمىگويند؟ گوسفند هم تقيسمش راحت بود، حُلّه هم تقسيمش راحت است،درهم تقيسمش راحت است، همه اينها چرا همهاش دينار است؟ چون سرو كار مردمافتاده بود به دنانير، و گوسفند و گاو و ابل از دسترس بيرون رفته بود براى بسيارى ازمردم، شارع مقدس برد روى دينار، دليل اصلى ما اين بود، اينهايى كه عرض كرديممؤيد بود
ان قلت: اگر كسى به ما بگويد، اينكه شما مىگوييد، اين استحسان ظنى است،مىدانيد كه در فقهمان استحسانات ظنيه جايى ندارد، اين در فقه عامه است، كهاساسش را ظنون تشكيل مىدهد، «الظن الحاصل من القياس، الظن الحاصل منالاستسحان، الظن الحاصل من الاجتهاد» آن اجتهاد به معناى خودشان، كه مصالحاشياء را در نظر گرفتن، مصالح ظنيه و بر مدار آن حكم كردن، اين حرفهايى كه شمازديد، اين استحسان ظنى بود، نه اين است كه يقينى براى انسان پيدا بشود.
ما جواب مىدهيم «كلا» اين طورى نيست، اگر روايات را درست بررسى كنيم،يك بار ديگر ببينيم، مىبينيم همه جا شارعِ مقدس دنبال چيزى مىرود كه در دسترسعامهع يا اشخاص جانى بوده باشد، اين يقينى از روايات است، لحن روايات يقينىاست، تنها «لا يكلف احد ما ليس عنده» نيست، آنكه صريح است، منتها سند ندارد،سندش ضعيف است، مجموع روايات را كه روى هم مىريزيم، مىبينيم همه به اينصورت است، و لذا علما هم تنويع نفهميدند، گفتند: اين تسهيل است، لازم نيستاهل ابل حتماً ابل بدهد، اين براى سهولت است، لازم نيست اهل بقر، بقر بدهد، اينبراى تسهيل است، همه از لحن روايات تسهيل فهميدند كه شارع مىخواهد هرچهدر اختيار كسى است ديه را از آن بپردازد.
اتفاقا هم به نفع دهنده است، هم به نفع گيرنده، ابل بخواهند بدهند، نه به دردگيرنده مىخورد، تا برود اين ابلها را بفروشد، تبديل به پول كند، چه درد سرى دارد،نه به نفع دهنده است، بايد چه كار كند؟ او مىگويد من پول نمىدهم، شارع گفته: ابلبده ابل مىدهم، ارباب دم نمىتوانند، بگويند قيمت را بده، خود آن را مىدهم، قيمتنمىدهم.
(سؤال...و جواب استاد): چرا؟ براى آن زمان، حالا چه؟ در زمانى كه دسترسمردم فقط به دينار است، در زمانى ما كه غير از اسكناس چيزى دست مردم نيست چه؟برداشت من براى همين است، اين مسأله را آخرش يك جمع بندى كردم، براى اينكهتمام مسائل پراكنده را جمع كنيم و بتوانيم يك نتيجهنهائى بگيريم، عرض من ايناست، لحن روايات اين است آنچه دسترس است، آن قطعى است، اين استحساننيست، ظنى نيست، و آنچه در دسترس است در زمانهاى گذشته تخيير است، ولىوقتى زندگى اكثريت قريب به اتفاق مردم سر و كار با پول داشتند، در روستاها سابقاًپول نبود، جنس با جنس معامله مىكردند، در بوادى كه مىرفتى، شتر كه داشت،درهم و دينار نداشت، من يادم هست خيلى قبل از انقلاب بعضى روستاها رفتم پولپيدا نمىشد، آنجا فقط پول خرد بود، اسكناس نبود، امّا زندگى عوض شد، همه مردمدسترسى به درهم و دينار پيدا كردند، شارع مقدس طبيعى است كه تغيير بدهد.
به شهادت اخبارى كه در باب ديات و اعضاء است، نگوييد: ديات اعضاء چه كارىبه ديات نفس دارد؟ ديروز گفتم، تكرار نكنيد، ديات اعضاء را به نسبت ديه نفسمىسنجيم، مىگويد ثلث الدية، عُشر الدية، خُمس الدية»، اين كلمه الدية، ديه نفساست، الف و لامش عهد است، ثلث آن ديه، خمس آن ديه»، ثلثش به دينار، خمسش بهدينار، نصفش به دينار، عُشرش به دينار، همهاش را به دينار مىسنجد، اين معنايشاين مىشود، وقتى دسترس توده مردم غالباً دينار شد، محور ديه دينار شد، (سؤال...وجواب استاد) جواب دادم تكرار نكنيد، چرا دينار گفت، درهم نگفت؟ درهم معمولابراى معاملات كوچك است، مثل پول خرد است، پول خرد در دست مردم نمىآيد،در معاملات كوچك است، معاملات بزرگ با دينار صورت مىگيرد، عوض شد وضعزندگى مردم، الان هم نمىآيد با پول خرد خانه بخرند، آنها را اسكناسهاى درشتمىكنند، هيچكس نمىآيد يك خانه را با پول خرد بخرد، نيست اين طورى، يكماشين را با پول خرد بخرد، درهم هم از گردنه خارج شد.
قيمت فعلى دينار
ان قلت دوم اين است كه: شما در ذيل مسأله چهارم گفتيد ما حد وسط قِيم رابگيريم، حالا چه مىگوييد؟ لحن شما اين است كه قيمت دينار را بايد الان حساببكنيم، چرا؟ براى اينكه اقرب الاشياء بدينار همين طلاى موجود است، حالا چه كاركنيم؟ آيا حد وسط را حساب كنيم، مىخواهيم حساب كنيم، حد وسط را حسابكنيم؟ ما مىگوييم: در عصر و زمان ما غير از اسكناس در دسترس غالب مردم نيست،مردم نه شتر دارند، نه هزارتا گوسنفد دارند، نه 200 گاو دارند، خيلى كم است، حالايك كسى گاودارى يا دامدارى دارد، اينها استثناء است، در دسترس توده مردم نهصدتا شتر است، نه 200 تا گاو است، نه 1000 تا گوسفند است، آنكه در دسترسشهرى و روستائى است اسكناس است، ما بايد به مقتضاى اينكه شارع يقين پيداكرديم استحسان ظنى نبود، يقين پيدا كرديم آنچه در دسترس مردم است، آن را معيارديه قرار مىدهد، يقين داشته باشيم در عصر و زمان ما معيار ديه اسكناس است.
اما اسكناس را با كدام يك از آن ششتا بسنجيم؟ معيار ديه در عصر و زمان مااسكناس است، «لانّ الله لا يكلف الناس بما ليس عندهم»، بما ليس عندهم تكليفنمىكند، بايد يك چيزى باشد در دسترس دهنده باشد، و به درد گيرنده بخورد، بندهبروم 200 حله يمنى بياورم ور دارم بدهم به دست آنهايى كه يمنى مىگويند، خوبباد مىكند، رو دست من مىماند، حكيم اين كار را نمىكند، يا بگويند: برو بگرد، صدتاشتر پنجساله در اين بيابانها پيدا كن وردار بياور، اين نمىشود، بعدا مىرسيم به سنينشتر، كه چه قدر بنت مخاض باشد، چه قدر بنت لبون باشد، از كجا بروند بنت مخاضو بنت لبن ور دارند بياورند؟ اينكه نيست، دين اسلام كه مال يك زمان خاصى نيست،مال تمام ازمنه است.
ملاك بودن اسكناس در زمان ما
لحن روايات به ما يقين مىدهد كه در عصر و زمان ما غير از اسكناس چيزى معيارنيست، منتها اسكناس را با چه بسنجيم؟ بسنجيم با حد وسط آنها؟ ما مىگوييم: ظاهراين است كه بايد بسنجيم به دينار، چون محور در اعصار ائمه دينار بود، ابل در صدراول، بعد در عصر ائمه ظاهر روايات اين است كه دينار شد، و چون محور دينارمىشود، ما بياييم آن دينار را بگيريم، اما دينار كه در عصر ما نيست، «اقرب الاشياء» بهدينار چه است؟ ذهب است. ذهب است كه در تمام دينا مدار ارزشهاست، يعنى امروزدر تمام دنيا وقتى مىخواهند بسنجند اشياء را با طلا مىسنجند، طلا قيمتش بيايد بالا،همه چيز افزايش پيدا مىكند، بيايد پايين، همه چيز كم مىشود؟ طلا يك موضوعىاست كه در دنيا نوسان قيمتها بر محور آن دور مىزند، اقرب الاشياء به دينار، كه درتمام ادوار تاريخ بشر، اين طلا محبوبيت داشته، امروز هم كه همه چيز عوض شده،طلا قرص و محكم سرجاى خودش ايستاده است الان هم محور ارزشى است.
اقرب الاشياء ذهب است، منتها آن افزايش به خاطر سكه را هم در نظر بگيريد،بگوئيم: به خاطر سكه اين قدر افزايش هم پيدا مىكند، تخمينا، اگر ما اين كار رابكنيم، ديگر حد وسط نمىگوييم، ما مسأله سابق كه گفتيم حد وسط، بر فرض اين بودكه هر شش تا اصل باشد، در اين مسأله اصل بودن اشياء را نپذيرفتيم، اصل ابل بود، ثمدينار بود، نگوييد: شما در آن مسأله گفتيد به اينكه حد وسط قيم را حساب كنيد، آن براساس اين بود كه فرض كنيم كه هر شش تا اصل باشد، اما حالا كه در اين مسأله اصلبودن هر شش تا را نپذيرفتيم، اصل ابل شد، ثم دينار، و اقرب الاشياء به دينار همانذهب است كه در گذشته و حال مدار قيمتها و ارزها بوده، ما بياييم قيمت دينار راحساب كنيم، يك مثقال طلا، مثقال شرعى.
(سؤال...و جواب استاد): ببينيد، امام صادق(ع) و امام باقر مقايسه ذهب را با شترحذف كردند، بُردند روى هزار دينار، مىخواهد قيمت صدتا شتر باشد، مىخواهدقيمت 10 تا شتر باشد، نيست اين طور، چرا تكرار مىكنيد، در اعصار بعد اصلا قيمتشتر حساب نمىشد، فقط روى دينار دور مىزد، قيمت شتر مال صدر اسلام بود، امابعداً محور دينار شد، ما بايد دينار را معيار بگيريم، اقرب الاشياء به دينار ذهب است.
ملاك حد وسط عيّار طلا است
من حالا دقيقا بايد بفرستم طلاهاى مختلف، الان طلاهايى كه رواج است، طلاى18 است، 21 عيار كه قيمتهايش بالاست، طلاهايى كه قبل از اين بود، طلاى 1517 16 صدق طلا به اينها هم مىكند، شخص جانى مجبور نيست، بيايد طلايى كهمىخواهد حساب بكند، بالاخره طلاهايى كه با آن دينار ساخته مىشد طلاهايىمختلفى بوده، اين نوسان قيمت عيارها را بايد ناديده بگيريم، حالا يا حد وسطبگيريم يا بگوييم قدر متيقن را بگيريم، ببنيم يك مثقال شرعى، آن هم مسكوك،طلاى متوسط العيار مثلا شانزده، قيمتش چه قدر مىشود؟ البته قيمتش بيش از اينمىشود كه الان دادگاهها مىگيرند، دادگاهها 6 و 7 ميليون بيشتر نمىگيرند، ما هر رقمحساب بكنيم، ديه بيش از اين مقدار مىشود روى اينها، حالا آنها مىآيند شترمىسنجند هنوز، در حالى كه امروز شتر ديگر از محور بودن قطعا بايد خارج شدهباشد، و نبايد معيار آن را قرار بدهيم.
اقرب الاشياء بدينار همان ذهب است، اگر نظرتان باشد من گفتم اصلا دينار راشارع به خاطر ذهبش ارزش برايش قائل بود، و لذا دينار را جزء معدود نمىشمارد،جزء موزون مىشمرد، وزنش معيار است، سكهاش خيلى كم اهميت بوده، و الاّ اگرسكه دخالت داشت، و قوام بود، درجه يك بود، بايد جزء معدود باشد در بابروايات، چرا جزء موزون شد؟ اساس ذهبش بوده.
(سؤال و پاسخ استاد): امكان ندارد، تاريخ نشان داده است، تاريخ اينها فرضيهاست، اين فرضيه است، در تمام زمانها سقوط طلا، پايين وبالا رفتنش با بقيه اشياء گرهخورده، حالا ممكن است زمان جنگى باشد، يك چند ماهى تعادل بهم بخورد، ولىدر مسير تاريخ، طلا همدوش بقيه چيزها بود، يعنى بقيه چيزها همدوش طلا بالا وپايين مىرود، فرض كنيد طلا به قدرى ارزان بشود كه مثقالى 5 تومان باشد، اماگوسفند بشود 50 هزار تومان، اينها خيالات است.
جمع بندى بحث
«و قد تحصل مما ذكرنا من اول هذه المسألة المهمّة الى هنا امور» خلاصه تمامبحثها در اين 5 امرى است كه مىگوئيم.
جمع بندى كنيم و فتوايى بدهيم.
امر اوّل اين است كه ما گفتيم: امور ششگانه در باب ديات همه اصول نيستند، وتخيير بينها كه در آن عصر و زمان صدور روايات بوده، اعم است از اينكه همه اصلباشد، نتيجه اين شد، اين امور ششگانه در باب ديه همه اصل نيست، قدر مسلّم تخييراست، در آن عصر بوده است، اعصار قديم، و اين تخيير اعم از اين بوده كه اصل باشد،يا بدل هم عرض و هم طراز، اين يك مطلب كه دلايلش را هم ذكر كرديم.
(سؤال و پاسخ استاد): توضيح مفصل را ديروز پريروز گفتيم كه اگر گفتند مخيربين هستى اين و اين، معنيش اين است كه هر دو كافى است، اما هيچ منافاتى ندارد كهاولى اصل باشد، دومى بدل همطراز باشد، چرا؟ نتيجهاش تخيير است، تخيير يعنىكفايت، پس اگر تخيير بود در آن صدر اول، اين دليل بر اين نيست كه همه اصلند، بلكهممكن است يكى اصل باشد و دومى بدل جانشين، و همطراز باشد.
و اما نكته دوم اين است كه تخيير بين اين امور ششگانه، كه در عصر و زمانخودش بوده است، يا اگر كسى امروز هم تخيير بگويد، در صورتى صحيح است كهقيمتها متفاوت باشد، اگر قيمتها تفاوت شديد داشته باشد، حتى قائلين به تخيير همنبايد تخيير بگويند، چرا؟ چون انصراف دارد روايت، لحن روايات اين است كه اينهامتوازن است، يك تفاوت جزئى دارد، تفاوت كلى ندارد، لحن روايات اين است كهمتوازن است، با هم مقايسهاش مىكنيم، اين را با آن، آن را با آن مقايسه مىكنيم، وقتىمقايسه مىكنيم معنايش توازن است، يا همه را با ابل مقايسه مىكند، يا با دينار مقايسهمىكند، معنايش اين است كه اينها متوازن هستند، كمى تفاوت دارند، اگر تفاوتىداشته باشند تخيير نيست، حتى قائلين به تخير، ما كه تخييرى نيستيم، حتى قائلين بهتخيير تخيير نمىگويند، نبايد بگويند.
«اضف الى ذلك، غير از لحن روايات، حكيم هم بسيار بعيد است در خساراتمالى چيزى را بگويد كه با هم برابرى ندارد، بگويد: براى جبران فلان خسارتمخيرى بين هزار تومان و پنج هزار تومان، هزار تومان و ده هزار تومان، اين نمىشود،علاوه بر لحن روايت اصلا اين خيلى بعيد به نظر مىرسد.
از نوع تخيير بين اقل و اكثر نيست
لا اقول، اينكه تخيير بين اقل و اكثر لازم مىآيد، اين را نمىگويم، ما نمىگوييمتخيير بين اقل و اكثر، براى اينكه اجناس ششگانه متباين است، ماهيتش اقل و اكثراست، دقت كنيد، اجناس ششگانه متباين است، گاو غير از گوسفند است، شتر غير ازدينار است، آنچه اقل و اكثر مىشود ماليت اينهاست، ما نمىگوييم: اقل و اكثر و تخييربين اينها، چون اجناس متباينند. بله قيمتها اقل و اكثر است ، ماليتها اقل و اكثر است،حكيم اين كار را نمىكند، چرا؟ چون اينجا ماليت معيار است، مىخواهيم يك مالىبدهند به اين خانواده مقتول، جاى خالى مقتول پر بشود، نظر به ماليت است، شكىنيست ماليت اينها اگر خيلى تفاوت داشته باشد اقل واكثر مىشود و نمىشود بين اينهاتخيير قائل شد.
البته اجناس اينها تباين دارد، در اينجا بعضيها نقض مىكنند در بعضىنوشتههايمان، در بحثهايى كه امروز در بعضى از منابع تحقيقى مىشود ديدم، وبعضيها را بعضى آقاين سؤال كردند ، بعضيها مىگويند: آقا ما نظير اين رقم تخيير رادر شرع داريم، در خصال كفاره تخيير است، اينها با هم فرق دارد، ممكن است بندهآزاد كردن، تفاوت داشته باشد، با 60 مسكين اطعام كردن، اين قيمتش ده برابر آنباشد، 60 مسكين قيمتش كمتر باشد، يا اين است كه نقضش بكنند به آن حدوداربعهاى كه نوشتند، شارع مقدس حدود اربعهاى براى محارب قرار داده است، تبعيد،قطع يد، كشتن، آن حدود اربعهاى كه در آيه شريفه براى محارب ذكر شده است، آياكشتن، با تبعيد يكى است؟ اينها اقل و اكثر است، ما داريم اين چيزها را، كه بين خفيفو شديد شارع مقدس تخييرهائى قائل شده، اين نقضها وارد است.
جرمهاى متعدد و جريمههاى متعدد
در باب محارب، اگر يادتان باشد، آقايانى كه تشريف داشتند، ما گفتيم، اين چهار تامال چهار جرم است، تخيير نيست، آنهايى كه آدم كشتند، محاربند، كشته مىشوند،آنهايى كه محاربند دزدى كردند، قطع يد و رجل است، آنهايى كه آمدند به ميدان،اسلحه روى مردم كشيدند، كارى ديگرى نكردند تبعيدند، ما قائل به تخيير نيسيتم،آنجا گفتيم: بسيار بعيد است، حكيم على الاطلاق بگويد: يك جرم، زيد و عمرومشابه انجام دادهاند، اين را دست و پايش را قطع كنيد، آويزان كنيد تا بميرد، آن يكىرا يك سال تبعيد كنيد، ما گفتيم: يك چنين چيزى نيست، از روايات هم تخيير فهميدهنمىشود، آنجا جرمهاى متعدد و جريمههاى متعدد است.
اما در باره كفارات: در كفاره روزه نمىخواهيم جبران خسارت مالى بكنيم، مامىخواهيم كسى كه روزهاش را خورده، تنبيه بشود، باب ديه اين است كه جاى خالىمالى را پر كنيم، جبران خسارت ماليه است، ديه پول خون انسان نيست، خون انسان باچيزى برابرى نمىكند، اين آقائى كه كشته مىشود، جاى خالى پيدا مىشود، خسارتىمتوجه ارباب دم مىشود، زن دارد، بچه دارد، خانواده دارد، مادر دارد، ما بايد جايشرا با ديه پر كنيم. باب ديه جبران خسارت مالى است، نمىشود بين اقل و اكثر باشد،مخيريد كه اين جبران خسارت با ده تومان بكنى يا به هزار تومان، نمىشود، ولى دركفاره روزه خسارت را نمىخواهيم از كسى جبران كنيم، مىخواهيم يك تنبيه بر اينآقا بشود كه ديگر روزهاش را نخورد، حالا بين شصت مسكين و عتق عبد تيير قائلشده، يكى قيمتش بيشتر باشد، بحث قيمت نيست، به خلاف باب ديه كه ماليت موردتوجه است. خوب اين هم امر دوم.
فردا هم كه مىدانيد به مناسبت شهادت امام هادى(ع) تعطيل است، بحث مان پسفردا خواهد بود.
امر سوم: ظاهر روايات اين است كه ديه يك چيزى باشد كه در دسترس مردمباشد، ظاهر روايات اين بود يا نه؟ حضرت عباسى، بايد چيزى باشد كه در دسترسمردم باشد، براى هر عصرى هر زمانى و هر مكانى، اگر هم شارع اصول سته قرار داد،به خاطر اينكه دسترسها مختلف بود، و همه دسترسشان يكنواخت نبود، اين سه امرتمام، نتيجه نهايى در امر چهارم و پنجم انشاء الله گرفته مىشود، و ببينيم حكم نهائىچيست؟ و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
پايان
پرسش
1- از مجموع روايات در رابطه با اصل بودن يا اصل نبودن امور ششگانه چه استفادهاىمىشود؟
2- در عصر و زمان ما كه دينار نيست، مقدار ديه با چه چيزى معين مىشود؟
3- اسكناس را در زمان ما با چه چيزى مىسنجيم؟ توضيح دهيد.
4- در چه صورتى بين امور ششگانه تخيير ممكن است؟ چرا؟
5- تخيير در خصال كفاره و باب محارب را با وجود تفاوت زياد چگونه توجيهمىكنيد؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...