• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه سى و پنجم "
    بحث در مسئله پنجم از مسائل مقادير ديات بود، مسئله چهارم بحث از تخيير وتنويع مى‏كرد، مسئله پنجم بحث در باره اين است كه آيا امور شش گانه همه اصولند يايكى اصل است و بقيه فرع است؟
    مسأله چهارم مهم بود و مسأله پنجم از مسأله چهارم مهمتر است.
    خلاصه بحث اين بود كه آيا مى‏توانيم اين شش اصل را مستقل بدانيم؟ هر كدام رابدهد، مخير است، و هيچ كدام با قيمت ديگرى ملاحظه نمى‏شود، جانى را مجبور به‏هيچكدام نمى‏شود كرد، تفاوت قيمتهاى اين شش تا تأثيرى ندارد، اينها مسائلى بودكه در اين مسأله پنجم جمع بود.
    رفتيم سراغ اقوال و ديديم كه ظاهر كلمات اصحاب ما اين است كه مسأله اجماعى‏است، تمام اين شش تا اصولند، هيچ كدام بر ديگرى برترى ندارند، ولى كلمات عامه‏را كه ديديم، ديديم آنها مختلفند، از بسيارى از آنها استفاده مى‏شود كه اصل ابل است،بقيه فرع هستند، ولى از قسمت ديگرى از كلماتشان استفاده مى‏شد كه همه اصولند،پنج تا يا شش تا هر چه بشماريم همه اصولند.
    (سؤال و پاسخ استاد): تساوى در قيمت به خاطر اين است كه يكى را اصل‏مى‏دانند و بقيه را فرع آن، اگر كسى بگويد معنايش اين است و لذا كلام مهذّب ظاهراًبود كه مى‏گفت تساوى در قيمت، گفتند: اينجا كلام ايشان بوى اين مى‏دهد كه يكى رااصل مى‏داند و بقيه را فرع، يك دانه مخالف احتمالا در مسأله باشند.
    روايات محل بحث
    به هر حال ما دو دسته روايات در اينجا داريم: دسته اول احاديثى است كه در بحث‏تخيير به آنها اشاره كرديم، ظاهر احاديث تخيير اين است كه همه اصولند، وقتى‏گفتند: شما مخيّريد مثلا بين نماز جمعه و ظهر، ظاهرش اين است كه هم نماز جمعه‏اصل است، هم نماز ظهر فرض است، ولى در جايى كه در طول هم باشند، تخييرنمى‏گويند، هرگز نمى‏گويند: مخيريد بين وضو و تيمم، تيمم در طول وضوست، نه‏در عرض آن، بنا براين، ظاهر ابتدائى تمام احاديث تخيير اين است كه «كلها اصول‏مستقلّة»، به عنوان نمونه من دو سه تا را تكراراً مى‏خوانم خيلى روايات داشتيم دو سه‏تا را تكرار مى‏كنم.
    حديث اول
    حديث 10 و 13 باب يك از ابواب ديات نفس را مى‏خوانيم، حديث 10: «ما رواه‏عبيد بن زرارة عن ابى عبدالله قال: الدية ألف دينار أو إثنى عشر ألف درهم او مأة من‏الابل»، اين حديث را ما اول ذكر كرديم، نكته‏اى دارد و آن اين است كه ابل را آخرانداخته كه چنين روشن مى‏شود كه اصل نيست، ديه الف دينار است «او اثنى عشردرهم» است «أو مأة من ابل» است، همه در عرض هم است، مخير هر سه اصولند،حالا در اينجا سه تا را بيشتر ذكر نكرده هر سه اصل است، بخصوص اينكه ابل را آخرگفت.
    حديث دوم
    حديث بعدى حديث 13 از باب 1 است «ما رواه علاء بن فضيل، عن أبى عبدالله(ع)» در يك قسمت از اين حديث مى‏فرمايد: «و الخطاء» يعنى قتل خطا «مأة من‏الابل أو ألف من الغنم، أو عشرة آلاف درهم، أو ألف دينار» چهارتا، «هذا او هذا اوهذا» هر چهارتا اصل است، علاوه بر اينكه تخيير است، اصل هم هست. همين دوروايت به عنوان نمونه كافى است، از احاديثى كه سخن از تخيير مى‏گويد كه ظاهر اين‏است كه اينها همه اصولند، احاديث خيلى بود، من تكرار نمى‏كنم.
    احاديثى كه در مقابل اين روايات وجود دارد
    و اما در اينجا طايفه دومى از احاديث است كه اينها به وضوح گاهى به صراحت وگاهى به ظهور مى‏گويد اصل ابل است، فقط يك دانه حديث داريم كه مى‏گويد: اصل‏دينار است، ولى همه‏اش مى‏گويد اصل ابل است، 14 حديث در اينجا هست كه بايددانه دانه بخوانيم چون سرنوشت‏ساز در اين مسأله اين احاديث است، 13 تايش‏مى‏گويد: اصل ابل است، محور معيار و مقياس ابل است، و بقيه متفرع بر ابل است.يك دانه‏اش هم مى‏گويد: اصل دينار است، بقيه را به حساب دينار بايد بسنجيم، اينهارا بخوانيم دانه دانه بررسى كنيم، كدامش صريح است كدامش ظاهر است؟ بعدابگذاريم در مقابل آن روايات تخيير كه ظاهر اين است كه همه‏اش اين است كه امورششگانه اصولند، كدام اقواست؟ كدام اضعف؟ بعد هم ببينيم اين كلمات مشهورى كه‏همه گفته‏اند يا اجماع ادعا شده است، آن را چه كار كنيم در مقابل اين همه احاديث؟اين احاديث را من شماره‏اش را بگويم، شش تا از اين احاديث در باب اول است كه‏حديث 12 6 5 3 1 و 14 اين شش تا حديث در باب اول است، تا به حال هم با اينهابرخورد كرديم اما از اين ديدگاه كدام اصل است و كدام فرع؟ به آن نگاه نكرديم.
    حديث اول صحيحه عبدالرحمن بن حجاج
    حديث 1 حديث صحيحه عبد الرحمن بن حجاج است كه نمى‏دانم براى چندمين‏بار اين حديث را به ميدان مى‏آوريم، صدر حديث نه ذيلش، صدر حديث مرسله ابن‏ابى ليلاست، «قال: كانت الدية فى الجاهليّة مأة من الإبل، فأقرّها رسول الله (ص)» درجاهليت يك اصل بيشتر نبوده و آن ابل بود، پيغمبر اكرم هم امضاء كرد، ظاهرش اين‏است كه در اسلام هم ابل هست، چيزهايى كه بعد پيدا شده، متفرع بر ابل است. البته‏ذيل حديث عبدالرحمان تخيير است، صدرش مى‏گويد: اصل ابل است، صدر و ذيل‏با هم تفاوتى دارد كه اينها را بعدا منظور خواهيم كرد ان شاء الله.
    حديث دوم روايت عبد الله بن سنان
    حديث بعدى، حديث 1 باب 1 روايت عبدالله بن سنان است، «قال سمعت أبإے؛ص‏ص‏ظظعبدالله(ع) يقول: فى حديث انّ الدية مأة من الابل»، خوب دقت كنيد اين حديث‏كالصريح است كه اصل ابل است، «انّ الدية مأة من الابل و قيمة كل بعير من الورق مأةو عشرون درهماً»، اصل بعير است، قيمت هر بعير 120 درهم است، «أو عشرةدنانير»، هر بعيرى 10 دينار است، 100 تا 10 دينار مى‏شود 1000 دينار، «و من الغنم،قيمة كل ناب من الابل عشرون شاة» اصل ابل است. دينار با آن مقايسه مى‏شود، درهم‏با آن سنجيده مى‏شود، شات با او قيمت مى‏شود، ناب هم كه در اينجا داريم، ظاهرا ازماده «نَبَوَ» است، «نَبأ» هم داريم اما اين «نَبَوَ» است، نَبَو به معناى دور شدن و عقب‏افتادن و بالا رفتن است، شايد «كل ناب من الابل» يعنى شتر جا افتاده سن و سال دار،همان كه گفتيم مسنه باشد، حداقل 5 سال داشته باشد، ناب هم آن است، ناب فارسى‏غير از ناب عربى است، ناب فارسى يعنى خالص، ناب عربى نابى بوده است، نابى‏يعنى متأخر، حتى تيرى بزنند كارگر نشود، نابى به آن مى‏گويند، به هر حال اين حديث‏دلالتش خيلى خوب بود، تناقضى هم در صدر و ذيل هم نداشت.
    حديث سوم روايت جميل
    حديث بعدى كه حديث 5 است، ذيل روايت جميل است، «قال جميل قال ابوعبدالله(ع): الدية مأة من الابل»، اساس شتر است، صدتا شتر ديه را تشكيل‏مى‏دهد.
    حديث چهارم صحيحه محمد بن مسلم
    حديث بعد كه حديث ششم اين باب است، باب 1 است، صحيحه محمد بن مسلم‏و زراره و غيرهما، «عن أحدهما (ع) فى الدية قال: هى مأة من الابل»، ديه صد شتراست، «و ليس فيها دنانير و لا دراهم» اين خيلى صريح است، «و ليس فيها دنانير و لادراهم و لا غير ذلك»، اساس ابل است، درهم، دينار، بقر، شات، اينها نيست، اينها فرع‏است.
    صاحب وسائل مى‏بيند خيلى لحن اين حديث تند و داغ است، توجيهى كرده‏است كه انصافا توجيه بعيدى است، مى‏گويد: اينكه مى‏فرمايد «ليس فيها دنانير ولادراهم»، معنايش اين است كه شتر را به قيمت درهم و دينار سنجش نكن، «ليس فيهادراهم و لادنانير»، يعنى سنجش با درهم و دينار نكن، در حالى كه ظاهرش اين است‏كه ديه ابل است، بقيه نبوده است و بعدا درست شده است، ظهور بدوى اين است،حالا صاحب وسائل براى جمع بين احاديث توجيه بعيدى كرده است، ما مجبورنيستيم اين توجيه را بپذيريم.
    حديث پنجم روايت ابوبصير
    و اما حديث بعد كه حديث 12 است كه روايت ابوبصير است، «قال: دية الرجل‏مائة من الابل فان لم يكن فمن البقر بقيمة ذلك» ديگر از اين روشنتر، «فان لم يكن» اگرابل پيدا نشود، «فمن البقر بقيمة ذلك»، اصل ابل است، بقر فرع است. البته در اينجاغير از ابل و بقر نيست، اشكال حديث اشكال نيست، نقصان حديث اين است كه دوتارا بيشتر نگفته است، اما چهارتاى ديگر محل بحث واقع نشده مضر براى ما نيست،فى الجمله شاهد است.
    حديث ششم
    و اما حديث آخر اين باب كه چهاردهم باشد آن هم خيلى واضح است، «ما رواه‏حماد بن عمرو، و انس بن محمد، عن أبيه، عن جعفر بن محمد عن آبائه (ع) فى وصيّةالنبىّ (ص) لعلىّ، قال: يا على انّ عبد المطّلب سنّ فى الجاهليّة خمس سنن» عبدالمطلب 5 سنت در عصر جاهليت براى عربها مقرر داشت، «أجراها له فى الاسلام»خداوند آنها را اجراى در اسلام كرد «الى ان قال: و سنّ فى القتل مائة من الابل» سنت‏عبد المطلب در ديه قتل، صد شتر بود.
    (سؤال و پاسخ استاد): قبل از عبد المطلب ظاهرا نبوده، در داستان عبدالله است كه‏عرض كردم قرعه‏اى زدند و قرعه افتاد به صد شتر «فاجرى الله ذلك فى الاسلام»ظاهر اين است كه اساس ديه همان سنت عبد المطلب است كه همان صد شترمى‏باشد.
    (سؤال و پاسخ استاد): حالا عبد المطلب آيا از اوصياى انبياى پيشين بوده يا نه‏سنت اجتماعى درست كرده؟ ما كار به عبد المطلب فعلا نداريم، آنچه كه ما كار داريم‏اين است كه عبد المطلب شخص محترمى به هر دليلى سنتهايى داشت و به هر دليلى‏خداوند بخشى از اين سنتها را در اسلام آورده است و يكى از سنتها ديه قتل است واين ديه صد شتر است، ما به اين كار داريم و آنها ديگر براى ما مسائل فرعيه است.
    و اما پنج حديث هم در باب دوم داريم كه مجموعا مى‏شود 11 تا تا اينجا، شش‏حديث در باب اول داشتيم، 5 حديث هم در باب دوم از ابواب ديات نفس،شماره‏هايش را عرض مى‏كنم حديث 8 5 3 2 1، از باب دوم، بعضى خيلى صريح‏است كه اساس ابل است.
    حديث اول از باب دوم روايت عبد الله بن سنان
    حديث يك را مى‏خوانم باز روايت عبدالله سنان است كه در آنجا اين جمله رادارد، «و قيمة كل بعير مائة و عشرون درهماً» صد تا 120 درهم، 12/000 درهم‏مى‏شود، اين از احاديث 12000 درهم است. «أو عشرة دنانير» هر شتر 10 دينار، پس‏اصل شتر است و 10 دينار قيمت آن است. «و من الغنم قيمة كل ناب من الإبل عشرون‏شاة» هر ابل 20 شات، اين هم از احاديثى است كه 2000 گوسفند را مى‏گويد و كار به2000 و 12000 نداريم، كار به اين داريم كه محور اصلى ابل است، بقيه سيّاراتى‏هستند كه به دور اين مركز مى‏گردند.
    حديث دوم باب دوم روايت معاوية بن وهب
    اما حديث دومى اين باب روايت معاوية بن وهب است، سندش هم سند معتبرى‏است و در ميان رواياتى كه خواندم، بعضى معتبر است، صحيح السند است، بعضى‏هم ضعيف السند است، مجموع من حيث المجموع دليل كافى است، «ما رواه معاويةبن وهب قال: سألت أباعبد الله (ع) قال:» تا آنجا كه مى‏گويد: «فقال: مائة من فحولةالإبل المسان» صد شتر پنج ساله نر، كه در باره صفات شتر سنش، جنسيّتش، قبلاصحبت كرده‏ايم، «فقال: مائة من فحولة الابل المسان فان لم يكن ابل» اگر ابل نباشد،«فمكان كل جمل عشرون من فحولة الغنم»، 20 تا گوسفند نر به جاى هر شتر. خوب‏اين هم دليل بر اين است كه اصل شتر است و گوسفند فرع است و غير از اين دوتا راهم ندارد.
    حديث سوم روايت ابو بصير
    حديث سوم اين باب كه حديث نهم از روايات ما مى‏شود، ابوبصير مى‏گويد از امام‏صادق (ع) سؤال كردم ديه عمد را، بعد عين همين روايت را نقل مى‏كند، عين همين رامى‏گويد كه ديه صد شتر مسنّه نر و اگر شتر نباشد، به جاى هر شتر، 20 گوسفند نراست.
    حديث چهارم روايت زيد شحام
    حديث پنجم اين باب، حديث زيد شحام است، آن هم شبيه همين است منتها آن‏در باره عبدى است كه «يقتل حرّاً»، منتها جوابش را كار داريم كه مى‏گويد: صدتا شترو اگر نبود، «عشرون من فحولة الغنم»، بدل هر شتر 20 شات، گوسفند نر. اين سه‏روايت عيناً شبيه هم است و ديگر متونش را يك يك نخوانديم.
    حديث پنجم روايت حكم بن عتبية
    و اما برويم سراغ آخرين روايت اين باب كه حديث هشتم اين باب است. روايت‏حكم بن عتيبه است، اين از جهاتى خيلى خوب است، «عن أبى جعفر» در اين حديث‏اول مى‏گويد: ديه انعام ثلاثه است، اسم مى‏برد، شتر، گاو، گوسفند، سه تا را اصل قرارمى‏دهد، آن دو تا هم جزو اصول شمرده شده‏اند.
    بعد اينجا شاهد است، «ثم قسّمها أمير المؤمنين (ع) بعد كثرة الورق على الورق»،بعد از آنكه درهم و دينار دست مردم زياد شد، حضرت آمدند معادله‏اى كردند وحساب و كتابى كردند، ديدند هر شتر به اندازه فلان مقدار از درهم مى‏شود، - صددرهم ذيلش دارد «لكل بعير مائة درهم» هر بعيرى 100 درهم «فذلك عشرة آلاف».
    (سؤال و پاسخ استاد): حالا اين مقدار كه دلالت دارد كه در آن زمان ابل اصل بوده‏است، بعد هم على (ع) درهم را به حساب ابل سنجيده است، حال ببينيم حالا چه كاركنيم؟ اين 11 حديث كه ما خوانديم، دلالت اينها بر اصالت ابل واضح بود.
    دو حديث هم از كتب عامه بخوانيم، كتب عامه خيلى واضح است كه ابل را اصل‏قرار مى‏دهند، دلالتش از ما واضحتر است.
    (سؤال و پاسخ استاد): حضرت فرمود ابل افضل است ولى ابل اصل است وحضرت امير 10000 درهم را به خاطر قيمت ابل فرمود، نه اينكه 10000 درهم‏مستقل باشد.
    (سؤال و پاسخ استاد): بايد پايه را محكم كنيم، ببينيم يك چيزى خلاف مشهور دراينجا از آب در مى‏آيد؟ اساس را ابل قرار بدهيم، اساس را دينار قرار بدهيم، اين خيلى‏مهم است براى تكميل بحث سابق، بحث سابق تكميل نمى‏شود مگر با تكميل اين‏بحث كه ببينيم همه‏اش اصول است يا اصل و فرع دارد؟
    اما دو حديثى هم كه از عامه مى‏خوانيم، اينها از سنن بيهقى است، جلد هشتم يكى‏صفحه 76 است، ديگرى هم 77.
    حديث اول از اهل تسنن روايت مبنى بر محوريت شتر
    يكى روايت عمرو بن شعيب است، «قال كان النبى (ص) يقيم الابل على أهل‏القرى، أربع مائة دينار» معلوم مى‏شود آن وقت شتر ارزان بوده است، پيغمبر «يقيم»يعنى تقويم مى‏كرد، يا «يقوّم، يقيّم» تقويم مى‏كرد ابل را «يقيم الابل على أهل القرى‏أربع مائة دينار»، تقويم مى‏كرد 100 شتر 400 دينار «أو عدلها من الورق»، معادلش ازدرهم، اساس شتر است، اينها معادل است، «و يقسّمها على أثمان الابل»، تقسيم‏مى‏كرد آن را «على اثمان الابل»، يعنى هميشه نظرش به قيمت شتر بود، تقسيم كه‏مى‏كرد بر اساس قيمت شتر. اينجا را دقت كنيد خيلى جالب است، «فاذا غلت رَفع فى‏قيمتها»، غالى و گران بشود، شتر اگر گران مى‏شد، پيغمبر دينار را زياد مى‏كرد، درهم رازياد مى‏كرد، شتر ارزان مى‏شد، دينار را كم مى‏كرد، معنايش اين است كه محور شتراست، و آنها نوسان دارد، «فاذا غلت» غالى مى‏شد، غلى پيدا مى‏كرد گران مى‏شد شتر«رفع فى قيمتها» قيمتش را از درهم و دينار بالا مى‏برد «و اذا هانت» موهون شود،ارزان شود، «نقص من قيمتها» كم مى‏كرد. از اين حديث به خوبى معلوم مى‏شود كه‏محور شتر بوده است، گران مى‏شد، گران مى‏كردند و ارزان مى‏شد ارزان مى‏كردند.
    حديث دوم اهل تسنن
    حديث بعد هم مال عمرو بن شعيب است «عن ابيه عن جده»، اينجا دارد «عن أبيه»همان عمرو بن شعيب است كه حديث قبلى داشت، «عن ابيه عن جده قال: كانت قيمةالدية على عهد رسول الله ثمان مائة دينار، ثمانية آلاف درهم»، چيزى كه اين را در كنارآن قرار مى‏دهد، اين است كه راوى يك راوى است، آنجا 400 تا قرار داده است واينجا 800 تا قرار داده است. دقت كنيد كه نمى‏فرمايد: «كانت الدية هذا»، مى‏فرمايد:قيمت ديه اين است. فرق است بين اين كه بگويد: «كانت الدية على عهد رسول الله‏ثمان مائة» ديه 800 تاست، يا اينكه بگويند: «قيمة الدية» معلوم مى‏شود ديه همان ابل‏بوده، قيمتش اين قدر است. حالا چطور يك جا 400 دينار، يك جا 800 دينار؟ شايدهمان كه حديث دارد گران شده است، ارزان شده، در زمانى كه ارزان بوده شتر، 400دينار، آن وقت كه گران شده 800 دينار. در عصر على (ع) گرانتر شده، 1000 دينار، به‏همين ترتيب حساب كنيم. پس تعبير به «كانت قيمة الدية» نشان مى‏دهد كه خود ديه‏اينها نيست، بلكه قيمت ديه اينها بوده است.
    تا به اينجا اين 13 حديث همه معيار را ابل قرار مى‏دادند و اما يك حديث هم داريم‏ضعيف السند كه معيار را مسأله دينار قرار مى‏دهد و آن حديث دعائم الاسلام است كه‏حديث 1 باب از 1 از ابواب ديات نفس از مستدرك است، اين يك حديث مال‏مستدرك الوسائل است، بقيه مال وسائل دوتايش هم مال سنن بود، حديث يك ازباب يك باب ديات نفس از مستدرك.
    بيان حديث دعائم الاسلام كه معيار را دينار قرار داده است
    خوانده‏ايم باز هم مى‏خوانيم، «و على أهل البعير مائة» بر اهل بعير واجب است كه100 شتر بدهند «مائة بعير». «قيمة كل بعير عشرة دنانير» قيمتش ده دينار است، «وعلى أهل البقر مائتا بقرة قيمة كل بقرة خمسة دنانير» همه‏اش را مى‏برد توى دينار، هركدام اينها قيمتش بايد اين قدر دينار باشد، اساس دينار است، آنها به حساب قيمت‏است، «قيمة كل بقرة خمسة دنانير و على أهل الغنم»، آنهايى كه گوسفند دارند، «ألفاشاة» 2000 گوسفند «قيمة كل شاة نصف دينار»، باز هم به حساب دينار مى‏سنجند، «وعلى أهل البزّ»، بز همان حله است، «مأة حلّة قيمة كل حلّة عشرة دنانير»، پس محوردينار است.
    (سؤال و پاسخ استاد): مى‏گويد محور 1000 دينار است، گوسفند مى‏دهيدگوسفندى نيم دينارى 2000 تا، گاو 5 دينارى 200 تا، حلّه 10 دينارى 100 تا، ابل 10دينارى 100 تا. معيار هزار دينار است، ظاهرش اين است كه محور دينار است.
    مسأله اين است كه اين همه روايات ابل را حالا اين يكى يك حديث است و سندهم ندارد، اما همه اين روايات محوريت ابل را مى‏شود رها كنيم؟ يا بگوييم: مرحله‏اول ابل بوده است، مرحله دوم دينار بوده، مرحله سوم بقيه اشياء بوده، يك مسأله‏پيچيده‏اى است كه با احتياط بايد اين مسأله را تمام كنيم. و صلى الله على سيدنا محمدو آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1- از مجموع احاديثى كه در باب داريم چه استفاده‏اى مى‏شود؟
    2- از مجموع روايات مخالفى كه در مسئله وجود دارد چه بهره‏اى برده مى‏شود و اصل راچه چيزى قرار داده‏اند؟
    3- توجيه صاحب وسائل را در مورد حديث چهارم بنويسيد.
    4- محوريت در حديث دعائم الاسلام چيست؟