• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه سى و سوم "
    مسأله چهارم در باره تخيير بين اصول ششگانه تمام شد، در ذيل اين مسأله، يكى‏از مسائل مستحدثه مربوط به آن را امروز مطرح مى‏كنيم و در ذيل مسائل آينده هم ان‏شاء الله مسائل مستحدثه ديگر.
    باقى نبودن اصول ششگانه در عصر ما
    تحت عنوان «بقى هنا شى‏ء» حاصل بحث اين است كه آيا در عصر و زمان ما باز هم‏آن اصول ششگانه به قوت خود باقى است؟ چرا باقى نباشد؟ براى اينكه امروز ماناهماهنگى در ميان قيمت اينها مى‏بينيم، در حالى كه ظاهر احاديث اين است كه درعصر صدور اين احكام و روايات، قيمت اين شش اصل متقارب بوده، نمى‏گوييم‏يكى بوده، اما نزديك به هم بوده است، ولى الان فاصله به قدرى زياد شده كه گاهى‏چهار صد درصد تفاوت است يعنى چهار برابر. يك حساب اجمالى روى اين شش تاكنيم به حساب تومان زمان خودمان، اينها را حساب مى‏كنيم.
    بيان پرداخت مثقال طلا در مودر عصر حاضر
    اول مثقال طلا را در نظر بگيريم، بعد هم سكه. مثقال طلا الان در حدود 18 تومان‏است، يك چهارمش كم مى‏شود، در حدود چهار و نيم از آن كم مى‏شود و سيزده ونيم، چهارده مى‏شود، سيزده و نيم يا چهارده ضرب در 1000 كنيم، مى‏شود سيزده ونيم ميليون تومان تا 14 ميليون تومان. بنابر اين، به حساب طلا، 1000 مثقال‏شرعى‏اش، 14 ميليون تومان است. منتها طلاى حالا همه‏اش 18 عيار است، اما جانى‏مجبور نيست طلاى 18 عيار را بدهد، طلاى 17 15 16 را بدهد، ما اين تفاوت عياررا مى‏گذاريم به حساب قيمت سكه، چون طلاى مسكوك قيمت بيشترى دارد. مامثقال حساب كرديم، سكه را حساب نكرديم، تفاوت عيار را من مى‏گذارم براى‏تفاوت مسكوك و غير مسكوك، عرضم نمى‏دانم روشن شد يا نه؟ مسكوك قيمتش‏بالاتر است، ما هم طلاى عيار بالاتر را قيمت كرديم، بنابر اين، اين عيار بالاتر بودن به‏جاى آن سكه، بنابر اين بين 13 تا 14 ميليون است، اگر بخواهيم به حساب دينار باشد.
    (سؤال و جواب استاد): الان دولت مانع شده است و الاّ در خيلى از جاها طلاهاى‏قديمى هنوز هست كه 16 و 17 عيار است، منتها دستور دادند هماهنگ كنند همه اينهارا.
    سؤال و پاسخ استاد: 18 عيار مثقالش 14000 تومان است، هزار تا 14000 تومان‏مى‏شود 14 ميليون. 18 عيار است نه 18000 تومان است.
    سؤال و پاسخ استاد: مثقال صيرفى 18 تومان است و يك چهارمش بايد كم شود، تابشود طلاى مثقال شرعى. 13 و نيم مى‏شود ما هم گفتيم بين 13 و 14. بنابر اين، 1000مثقال شرعى طلا، با قيد سكه مى‏شود حدود 14 ميليون.
    بيان پرداخت درهم در عصر حاضر
    اما به حساب درهم، درهم نيم مثقال نقره است، نقره شايد حدود 700 تومان الى800 تومان باشد. نيم مثقالش با سكه‏اش حساب كنيم، 400 تومان است. 10000 تا400 تومان مى‏شود چهار ميليون.
    بيان پرداخت ابل در عصر حاضر
    و اما به حساب ابل، ما ابل 5 ساله را فرض كرديم بين 200 تا 300 كيلو باشد، بيش‏از 300 كيلو ابل نيست، كيلويى هم در حدود 500 تومان است، نَفَس دارش، كه وقتى‏گوشت حسابى مى‏شود، 1200 تومان سؤال كردم كه مى‏دهند و گوشت معمولى آن1000 تومان نصف آن نفس دارش مى‏شود - به قول خودشان - 500 تومان شما اگر300 را ضرب در 500 كنيد، باز هم مى‏شود 15 ميليون. 300 كيلو ضرب در 500تومان، يك شتر مى‏شود 150 هزار تومان، 100 تا 150 هزار تومان، 15 ميليون‏مى‏شود. يك شتر 150 هزار تومان حد متوسط است و 100 تا 150 هزار تومان 15ميليون مى‏شود، اين هم همان حدود طلا شد.
    سؤال: مى‏گويند قيمتش را يكجا بخرند كمتر است.
    جواب: مختصرى كمتر و زيادتر است، در يك معامله نيم ميليون بالا و پايين‏مى‏شود، مى‏شود چهارده و نيم ميليون و اين ديگر نصف كه نمى‏شود.
    بيان پرداخت بقر در عصر حاضر
    به حساب بقر هم همين معنا يا بالاتر مى‏شود، چون اگر گاوهاى گوشتى، گاوهاى‏شيرده و خارجى و خيلى گران قيمت هست حتى يك ميليون قيمتش هست، اما گاوى‏كه گوشتش را مى‏خرند كيلوى 1000 يا 1200 تومان كه نصفش مى‏شود 500 يا 600تومان، گاوش 200 كيلو هم باشد، مى‏شود 100/000 تومان. اگر يك گاو 100/000تومان باشد، 200 تا صد هزار تومان مى‏شود 20 ميليون.
    مگر بگوييد: «ما يسمى بقر» كمتر از اين مى‏شود، آن هم مى‏آيد بر محور 16ميليون. اگر ما يسمى بقر را كم وزنتر از 200 كيلو بگيريم كه گاو كمتر از 200 كيلوهست، يا 20 ميليون يا حدود 15 ميليون مى‏شود. پس مى‏بينيم گاو هم خيلى قميتش‏بالاست.
    بيان پرداخت گوسفند در عصر حاضر
    و اما گوسفند: گوسفند معمولى «ما يسمى شاة» شايد دانه‏اى بين 15 تا 20 هزارتومان باشد. گوسفند حداقلّش را بگيريم كه من سؤال كردم گفتند 18 هزار تومان يابيست هزار تومان، شايد صدق گوسفند كند به كمتر از 18 و 20 يا 15 و 16 هم باشد،صدق گوسفند مى‏كند. اين هم هزار تا 20 هزار تومان، مى‏شود 20 ميليون، اگر 16هزار تومان باشد، 1000 تا 16 تومان مى‏شود 16 ميليون تومان، اين هم بين 15 ميليون‏و 16 ميليون تا 20 ميليون مى‏شود.
    بيان پرداخت حله در عصر حاضر
    و اما آخرى حلّه است. حله اگر آنچه كه ما مى‏گوييم باشد كه دست بالاست، يك‏دست لباس كامل باشد، نه يك پيراهن و زير شلوارى، آن را نمى‏گوييم چون آنكه‏خيلى ارزان مى‏شود، ما مى‏گوييم: يك كت و شلوار كه ما گفتيم حد بالاست، يك كت‏و شلوار هم بين 15 تا 20 هزار تومان كه صدق كند، پيدا مى‏شود، حداكثرش 20 هزارتومان است. البته 50 هزار تومان هم هست، اما وقتى كه ايام عيد مى‏خواهند خيرات‏كنند، كت و شلوار بگيرند، بدهند به خانواده‏هاى مستضعف، مى‏بينيم كه كت وشلوارهاى 10 تا 12 هزار تومان هم پيدا مى‏شود، حالا نه، 20 هزار تومان حساب‏مى‏كنيم، مجبور نيست كه برود گران قيمتش را بگيرد بلكه مخيّر است. اگر 20 هزارتومان باشد، 200 تا 20/000 هزار تومان مى‏شود چهار ميليون، 200 تا 25000 تومان 5ميليون مى‏شود، 25000 هزار تومان كه ديگر بيشتر نيست. 20000 تومان يا 25000هزار تومان، 4 يا 5 ميليون مى‏شود. اگر 15/000 تومان ارزان قيمتش را بدهد، 3ميليون مى‏شود.
    نتيجه گيرى
    حال من نتيجه گيرى كنم، از آنچه گفتيم معلوم مى‏شود دو تا از اين شش تا كاملاقيمتش سقوط كرده است در عصر و زمان ما. آمده در حد 3 و 4 ميليون. حلّه و درهم‏بر محور حدود 4 ميليون دور مى‏زند، خيلى پايين است. اما آن چهار تاى بقيه از 14 و15 ميليون تا 20 ميليون است، يعنى آنها نهايتاً قيمتشان بالاست، تا حد 400 درصد،يعنى چهار برابر، چون 4 ميليون ضرب در چهار، مى‏شود 16 ميليون. اگر 20 ميليون رامعيار قرار بدهيم، 500 درصد مى‏شود. بنا بر اين، توازن قيمت بين آن 4 تا و بين اين 2تا در عصر و زمان ما نيست، اين را در نظر داشته باشيد. مى‏رويم سراغ روايات.
    مى‏بينيم احاديث نشان مى‏دهد توازنى را بين قيمتها، يعنى اين شش تا، قيمت‏متوازنى داشته. من 9 8 تا حديث را در اينجا مى‏خوانم كه خيلى‏هايش را خوانديم، امإے؛خ‏خ‏ظظاز اين ديدگاه نخوانديم. بعد از خودمان سؤال مى‏كنيم كه اگر در آن زمان متواتر بوده،الان 4 برابر و 5 برابر شده است، يك نسبت شده 100 و 500 و 100 و 400، آيااطلاقات روايات ما در چنين شرايطى هم مى‏تواند كارساز باشد؟ يا بايد فكر ديگرى‏بر اين مسأله كنيم؟ اين جزو مسايل مستحدثه است كه توازن بين اجناس ستّه، شديدبه هم خورده است و در چنين شرايطى چكار بايد كنيم؟ باز هم تخيير است؟ تخييربين اقل و اكثر تا اين حد منطقى است؟ اينها سؤالاتى است كه من بعد از روايات‏مطرح مى‏كنم و شرح مى‏دهم.
    روايات ما نحن فيه
    من 10 روايت را مى‏خوانم و همان جمله محل بحث را مى‏خوانم كه معطل‏نشويم. از احاديث استفاده مى‏شود كه درهم و دينار نسبتشان يك و 10 بوده، يعنى‏دقيقاً متوازن بودند، هزار دينار با ده هزار درهم در آن عصر و زمان متوازن بوده است،وقتى مى‏خواستند بدهند، يك دينار مى‏دادند و ده تا درهم مى‏گرفتند. پس 1000 دينارهمان 10000 درهم است. پس اينها در آن زمان مساوى بودند.
    در بعضى روايات استفاده مى‏شود كه نسبت يك و دوازده بوده است، يعنى 1 دينارمى‏دادند و 12 درهم مى‏گرفتند. بر آن حساب، 12000 درهم مى‏شود، يعنى اينها دقيقاًقيمتشان يكى بوده است. زمان ما 4 برابر شده است، آن وقت دقيقا يكى بوده است وهمچنين نسبت ساير اجناس سته.
    جمله‏اى از نهج البلاغه
    جمله‏اى در نهج البلاغه داريم كه شنيده‏ايد و در منابر هم لابد گفته‏ايد و تحليل وتجزيه هم در باره‏اش كرده‏ايد، جمله‏اى از خطبه 97 است. على (ع) از مردم كوفه‏شكايت مى‏كند، مى‏گويد: اى كاش ده تا از شما را مى‏گرفتند، يكى از شاميان را به من‏مى‏دادند، همان صرف درهم به دينار كه يك دينار مى‏دهند، ده تا درهم مى‏گيرند، يكى‏از شاميان را به من مى‏دادند و من ده تا از شما را مى‏دادم. تفاوت شما اين است. از اين‏معلوم مى‏شود كه جزو واضحات بوده كه يك درهم يك دهم دينار بوده و يك دينارده درهم بوده، جزو مسلمات بوده است. بنا براين، 1000 دينار كه يكى از اصول‏است، با 10000 درهم در آن زمان كاملا يكى بوده است، به خلاف عصر ما «لوددتُ والله انّ معاوية صارفنى بكم، صرف الدينار بالدرهم، فأخذ منّى عشرة منكم، و أعطانى‏رجلاً منهم»، از اين معلوم مى‏شود كه جزو مسلّمات بوده است، يك دينار مى‏دادند وده تار درهم مى‏گرفتند.
    حديث دوم
    حديث دوم: روايت عبدالرحمن بن حجّاج است كه براى جندمين بار مى‏خوانى.در ضمن اين روايت كه از امام صادق است، مى‏فرمايد: «و قيمة الدينار عشرة دراهم»،معلوم مى‏شود آنجا كاملاً اين دو اصل يكى بوده، اين حديث 1 از باب 1 است.
    حديث سوم
    روايت عبد الله بن سنان است كه حديث 3 از باب 1 است، «و قيمة كل بعير من‏الورق مئة و عشرون درهماً أو عشرة دنانير» فرمود: قيمت هر بعيرى 120 درهم بوده‏يا 10 دينار. اگر 120 باشد مى‏شود 12000 درهم و 10 دينار هم مى‏شود 1000 درهم.پس ابل با درهم متوازن بوده است اما حالا نيست، حالا ابل مى‏شود 19 ميليون ودرهم مى‏شود 24 ميليون، توازن به كلى نابود شده و از بين رفته است.
    سؤال و پاسخ استاد: اين مقدار به هم خوردن مايه انصراف روايات نمى‏دانيم. اگراين 20 درصد تفاوت كرده، 400 در صد تفاوت كرده است، ما آن را داريم عرض‏مى‏كنيم و الا نبايد انتظار داشته باشيم كه هميشه قيمت اينها يكى باشد، و متقارب باشدكافى است. اما اگر به كلى به هم بخورد، چهار برابر، 5 برابر، سه برابر آن ديگر قابل‏بحث است.
    من اين روايتها را كه مى‏خواهم بخوانم، شماره‏هايش را بگويم و بعد بخوانم، ازچهارم تا دهم. چهارم حديث 9 باب 1 است، بعدش حديث 12 باب 1، بعدش حديث1 باب 2، بعدش حديث 2 باب 2، بعد حديث 3 باب 2، بعد هم حديث 8 از باب 2.حالا من همان جمله محل نظرمان را مى‏خوانيم.
    حديث چهارم
    روايت عبدالله بن سنان حديث 9 از باب 1 است، حال آنچه كه مربوط به ماست،«و ان كان فى أرض فيها الدراهم»، اگر جايى باشد كه آنجا دراهم است، «فالدّارهم‏بحساب ذلك اثنى عشر ألفاً» به جاى صد شتر، 12000 درهم. معلوم مى‏شود كه12000 درهم قيمت صد تا شتر بوده. اما حالا نه، قيمت 20 شتر مى‏شود يا 25 شترمى‏شود.
    روايت پنجم
    روايت ابو بصير از امام صادق(ع) است، جمله مورد استشهاد را مى‏خوانم «قال‏دية الرجل مئة من الابل فان لم يكن فمن البقر بقيمة ذلك»، از اين حديث چه‏مى‏فهميم؟ اين است كه شارع مقدس توازنى بين قيمتها در نظر داشته و لذا مى‏گويد:بقر هم به قيمت ابل، شات هم به قيمت ابل، يعنى اين توازن بايد بين همه باشد. حالاآن مسأله بعد است كه آيا اصل ابل است؟ من الان در باره آن قضاوت نمى‏كنم، آيا ابل‏است يا دينار است يا هر شش تاست؟ اين را بگذاريد در مسأله بعد.
    حديث ششم
    روايت ديگرى است از عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) مى‏فرمايد: «و قيمة كل‏بعير مئة و عشرون درهماً» هر شتر 120 درهم «أو عشرة دنانير»، يا ده دينار. خوب اين‏دليل بر اين است كه درهم و دينار و ابل هماهنگ بوده. البته اين نظريه 12000 درهم‏را مى‏گويد، نه 10000 و 12000 را كه اصحاب ما قائل نيستند. ممكن است دو هزارش‏تقيه باشد.
    حديث هفتم
    حديث هفتم روايت معاوية بن وهب است كه حديث 2 اين باب است، «فان لم‏يكن إبل فمكان كل جمل عشرون من فحولة الغنم»، از اين روايت از كجايش‏مى‏خواهم مطلب استفاده كنم؟ كلمه «مكان». اينكه مى‏گويد: مكان هر ابل 20 غنم‏است، ظاهرش اين است كه قيمتش معادل آن است. 20 غنم جانشين يك ابل مى‏شود.آن وقت اين حديث اگر نظرتان باشد جزو احاديث «الفى شاة» است، يعنى با آن‏احاديثى مى‏سازد كه 2000 گوسفند مى‏گفتند كه گفتيم اين تقيه است و ما اين عدد رانمى‏پذيريم، ولى شايد اين است كه مكان اين با آن معنايش اين است كه هماهنگى‏مى‏خواهند در نظر بگيرند. اگر هماهنگى به هم خورد چه مى‏شود؟
    سؤال و پاسخ استاد: مى‏گويم از اين تعبيرات موازنه استفاده مى‏شود، خواه 2000بگوييم، 1000 بگوييم، 12000 درهم بگوييم، من كار به اين عددها ندارم، عددها راقبلا بحث كردم، من مى‏گويم: لحن روايات موازنه بين قيمتهاست، فقط اين رامى‏خواهم استدلال كنم لا غير.
    روايت هشتم و نهم هم مثل اين است كه من ديگر نمى‏خواهم. عبارت همين‏است.
    آخرين روايت
    اما آخرين روايت را مى‏خوانم كه روايت خوبى است، روايت 8 را بخوانم، «عن‏الحكم بن عتيبة عن ابى جعفر فى حديث قال: قلت له» خوب دقت كنيد اين حديث‏خيلى پر معناست ولو حكم بن عتيبه است و سند مشكل دارد، اما مؤيد بحث مامى‏تواند باشد، «قال: قلت له» به امام باقر عرض كردم «انّ الديات انّما كانت تؤخذ قبل‏اليوم من الإبل و البقر و الغنم» ديات قبل از اين از اين سه حيوان گرفته مى‏شد، «قال‏فقال:»، امام باقر فرمود: «انما كان ذلك فى البوادى قبل الاسلام فلّما ظهر الاسلام وكثرت الورق»، اسلام ظاهر شد، درهم زياد شد، «كثرت الورق فى الناس قسّمها أميرالمؤمنين (ع) على الورق»، اين «قسّمها اميرالمؤمنين (ع) على الورق» يعنى چه؟ يعنى‏معادل آن 100 تا شتر، 200 تا گاو، 1000 تا گوسفند را از درهم گرفت ولى حالا معادل‏نيست، حالا اگر بدهد به اندازه 25 شتر است، به اندازه 50 تا گاو است، به اندازه 250گوسفند است، «قسّمها اميرالمؤمين على الورق» معنايش اين است كه معادل آن راانتخاب كرد، به پول رايج آن زمان معادل آن بود.
    نتيجه گيرى از مجموع اين روايات
    از مجموع اين رواياتى كه خواندم يك جمع بندى كنم نتيجه گيرى كنم اين بحث‏را به جايى برسانيم و يكى دوتا ان قلت و قلت داريم، بگوييم و تمام كنيم.
    از مجموع اين احاديث مى‏توانيم استفاده كنيم عرضى را كه اول كار گفتم كه درزمان صدور اين احكام، توازنى بين اصول ششگانه بوده، كمى كمتر يا كمى بيشتر، امامتفاوت بوده و نزديك به هم بوده. آن وقت صحبت مى‏شود در عصر و زمان ما كه چه‏كنيم؟ آيا اينها توازنشان به خورده، دوتايش آمده فوق العاده سقوط كرده است،چهارتايش بالاست، مى‏شود تخيير بين اينها را بپذيريم؟ يا بگوييم: اطلاقات احكام‏منصرف است به زمان تقارب و توازن و اما اين اطلاقات تخيير، شامل عصر و زمان ماكه توازن و تقارب به هم خورده است، نمى‏شود.
    اشكال
    ان قلت: تخيير بين اقل و اكثر در جايى جايز نيست كه از جنس واحد باشد، تخييربين اقل و اكثر باطل است، در اصول خوانديد. نمى‏شود بگويند واجب است يك‏تسبيح از تسبيحات اربعه يا سه تا، تخيير بين يكى و سه تا نمى‏شود. براى اينكه يكى‏را كه بجا آورد امر امتثال مى‏شود و ساقط مى‏شود و دومى و سوم را به قصد وجوب‏نمى‏تواند بجا بياورد، چرا؟ به علت اينكه با انجام دادن اقل، امتثال حاصل مى‏شود وامر ساقط مى‏شود و لذا تخيير بين اقل و اكثر كه هر دو واجب باشد، مى‏گويند محال‏است و لذا بعضى جاها كه ظاهرش تخيير بين اقل و اكثر است، مى‏آيند به شرط لا وبشرط شى‏ء درست مى‏كنند، مى‏گويند: يك تسبيح به شرط لا مصداق واجب است ياسه تسبيح به شرط شى‏ء. يكى‏اش را بشرط لا مى‏خوانند و سه تا را بشرط شى‏ءمى‏كنند تا تباين شود و الاّ اگر اقل و اكثر باشد، محال است تخيير بين اقل و اكثر.
    اشكال ديگر
    ان قلت: تخيير بين اقل و اكثر محال است، آنجايى كه از جنس واحد باشد، اما اگردو جنس سه جنس باشد مانع ندارد، يكى گاوست يكى گوسفند است، يكى درهم‏است، يكى دينار است، قيمتهايش با هم اقل و اكثر است، ولى اجناس متباين است،اگر اجناس متباين باشد، مشكى ندارد.
    جواب
    قلنا: مشكل ما مشكل استحاله تخيير اقل و اكثر نيست، مشكل ما مشكل انصراف‏اطلاقات است. ما مى‏دانيم اجناس متباين است، تخيير بين متباين اشكالى ندارد ولوقيمتها اقل و اكثر باشد، مشكل ما مشكل تخيير بين اقل و اكثر نيست، مشكل اين است‏كه اين شش تا يك روز قيمتش يكى بوده است يا كمى فرق داشته، حالا چهار برابر ويك برابر شده است، آيا اطلاقات شامل چنين موردى هم مى‏تواند بشود؟ شمامعتقديد شامل چنين چيزى مى‏شود؟
    اشكال
    باز ان قلت: «ظاهر الاطلاقات عدم الفرق بين الازمنة و الامكنة» است، مى‏گويد:مخيرى بين شش تا.
    جواب
    قلنا: به قرينه‏اى اين ده روايتى كه ما خوانديم، آيا مى‏شود باز هم بگوييد اطلاقات‏بحسب الازمنة و الامكنة است؟ اين ده تا روايت كه منحصر به اينها هم نيست، باز هم‏هست، در مستدرك هم هست، اين روايات نشان مى‏دهد كه اينها نزديك به هم بوده‏است و شارع هم مى‏خواسته يك قيمت بدهد در شش لباس، يا نزديك به هم در شش‏لباس، زمانى كه اينها با هم تباين مشرق و مغرب پيدا كنند، نمى‏توانيم بگوييم: اطلاق‏اعم است از ازمنه و امكنه و تفاوتى نمى‏كند، هر زمان و هر مكان، كمتر و بيشتر، ولويكى‏اش به 100/000 تومان و يكى به 100 ميليون، هيچ عاقلى نمى‏تواند چنين‏اطلاقى از اين روايات بگيرد.
    خوب تا به اينجا خورديم به يك بن بست و آن اين است كه اطلاقات ادله تخيير رابه بركت اين روايات از كار انداختيم در عصر و زمان ما. پس چه كنيم؟
    ظاهراً راهى براى ما نمى‏ماند جز اينكه حد وسط را بگيريم، نمى‏توانيم تحميل‏كنيم به جانى بگوييم حد بالا را بگير، حداقل را هم گرفتن مشكل است با اين‏اطلاقاتى كه داريم.
    بنا بر اين، بُعدى ندارد كه بگوييم: اين چهار تومان را مى‏ريزيم روى آن چهارده‏تومان و مى‏شود 18 تومان و نصف مى‏كنيم مى‏شود 9 تومان. شايد چيزى كه اقرب به‏ذهن برسد در عصر و زمانى كه اين تفاوت و تباين و اختلاف شديد هست، تخيير راتبديل به كنيم به حد وسط، تخيير مال عصر و زمانى بوده كه متقارب بودند، ولى درعصر و زمان ما حد وسط بين اجناس ششگانه را بگيريم.
    سؤال و پاسخ استاد: اصالة الاشتغال اينجا جارى نيست، اينجا اصالة البرائة جارى‏مى‏شود، چون بين اقل و اكثر استقلالى است، شك داريم آيا 4 ميليون بدهد، 10ميليون بدهد، 20 ميليون بدهد، قدر متيقن را بايد بگيريم و زائد بر آن را بايد به برائت‏بچسبانيم و حذف كنيم. منتها مى‏گوييم: با قرينه روايات شايد نظريه اين مى‏شود كه‏حد وسط را بگيريم. حالا پرونده اين مسأله را بايد كمى باز بگذاريم تا ببينيم خدا چه‏مى‏خواهد. و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. پايان
    پرسش
    1 - آيا در عصر و زمان ما باز هم آن اصول ششگانه به قوت خود باقى است؟
    2 - از روايات ما نحن فيه، توازن كدام يك از اصول ششگانه بدست مى‏آيد؟
    3 - از مجموع روايات باب چه نتيجه گيرى مى‏توان كرد؟