يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 26
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه بيست و ششم "
شرايط گاو و گوسفندى كه به عنوان ديه پرداخته مىشود
فرعى كه باقى مانده از مسأله شرايط ابل، بقر و شاة كه در ديات داده مىشود، فرعدوم است كه ما آخر انداختيم و آن اين است كه آيا گاو و گوسفندى كه به عنوان ديهمىدهند، شرايطى دارد يا ندارد؟
اما در مورد گاو: از كلمات و فتاواى مشهور استفاده مىشود كه فرقى بين افرادشنيست، از نظر سن و سال، هر سن و سالى كه باشد فرق نمىكند و از نظر ذكورت وانوثت، مذكر و مؤنث تفاوتى نمىكند. معيار «كل ما صدق عليه اسم البقر» است، هرچيزى كه اسم بقر بر آن صادق باشد، كافى است من دون تفاوت. ظاهر فتاوا اين بود.
منتها مخالفينى هم در اين مسأله داريم، عبارتى از صاحب رياض مىخوانم تامعلوم شود چه كسانى مخالفند.
نظر مرحوم صاحب رياض
مرحوم صاحب رياض در همان جلد دوم در صفحه 528 عبارت چنين دارد: «اومأتا بقرة» يكى از اصول ششگانه ديات، 200 گاو است «و هى ما يطلق عليها إسمها» نامبقره بر آن صدق كند، «ولو كان غير مسنة» پنج سال نداشته باشد، كمتر و بيشتر فرقىنمىكند، «على ما يقتضيه اطلاق العبارة» اين «عبارة» اشاره به چيست؟ متن رياض كهنافع است، مختصر النافع، اشاره به آن اطلاق كلام محقق است، در مختصر النافع كهمتن كتاب رياض است، «و غيرها من النصوص و الفتاوى» يعنى غير از عبارتمختصر النافع، ساير عبارات علماء، نصوص مطلق است، مقيد به سن و سال ياذكورت و انوثت نيست. «خلافا» سه مخالف را نقل مىكند «خلافاً للمحكى عنالنهاية» نهايه شيخ كه رضوان خدا بر او باد «و المهذّب» مهذب ابن برّاج «و الجامع»جامع ابن سعيد. بنابر اين، اين سه بزرگوار مخالفت كردهاند، «فمسنّة» آنها شرطكردند كه مسنّه باشند. حالا اين مسنه همان مسنّه باب ابل است، 5 سال تمام است يا درگاو مسنه معناى ديگرى است توضيحى ندادند. «و الحجّة عليه غير واضحة»، دليلواضحى براى اعتبار مسنه نداريم، «و الحجّة عليه غير واضحة، فهو ضعيف»، چون بىدليل است ضعيف است، «و مع ذلك شاذّ» هم ضعيف است چون بى دليل است و همشاذ است، چون طرفدار كم دارد. خوب اين كلام جناب صاحب رياض بود كه معلوممىشد مخالفين در مسأله شاذ هستند، البته اين مخالفين در مسأله سن و سال است تابرسيم به ذكورت و انوثت.
برويم سراغ روايات باب. رواياتى كه در باب بقر داريم محدود است، بعضى كلمهبقر دارد، بعضى تعبير به بقره دارد، آيا فرق بين اينها هست؟ عبارت روايات رابخوانم، در حديث 2 از باب 1 از همين ابواب ديات نفس، حديث ابوبصير است ازامام صادق (ع) است، مىفرمايد: «و من البقر مأتان» در اينجا تعبير به بقر شد.
روايت ديگرى هم داريم كه روايت جميل است سابقا خوانديم، حديث 4 اينباب است، آنجا هم دارد «و من أصحاب البقر، البقر» روايت جميل بن دراج است،البته مقطوعه است و از امام نقل نكرده است، خودش مىگويد ولى گفتيم: بعيد استاينها در مسأله تعبدى چنين با ذهنيّت خودشان صحبت كنند «و من اصحاب بقر،البقر»، اين رواياتى است كه عنوان «البقر» دارد.
فرق بين بقر و بقره در روايات
اما در روايت عبدالرحمن بن حجاج كه حديث يك از اين باب است كه خوانديمبارها، آخر حديث فرمود: «و لأهل السواد مأة بقرة» آنهايى كه باغ دارند، «مأة بقرة اوالف شاة» به تعبير ديگر دامداران «مأة بقرة» يا «ألف شاة» بدهند.
البته اين مأه گفتيم «مأتان» است، مطابق نسخه كافى و تهذيب و من لايحضر واستبصار و چاپ جديد وسائل و متن جواهر، «مأتا بقرة» دارد. بنا براين، مأه مشكلىايجاد نمىكند. اشتباه در نسخه وسائل است. بنابراين مطابق نسخ و منابع اصلى «مأتابقرة» است. حال آيا فرق بين بقره و بقر هست؟ ظاهرا نه. تصريح كردهاند كه تاى«بقرة» تاى وحدت است نه تاى تأنيث. بنا براين، منظور جنس است، «البقر» جنساست، اعم از مذكر و مؤنث و سن و سال هم هر چه مىخواهد باشد و بقره هم جنساست، «البقر» هم جنس است، تفاوتى ندارد.
شاهد بر اتحاد معناى بقر و بقره
شاهد خوبى كه براى اين مطلب داريم اين است كه يك حديث داريم كه هر دوجمع شده است، در حديث واحد هم بقره مىگويد هم بقر مىگويد، از اين معلوممىشود كه هر دو يك معنا دارد. حديثى است كه مستدرك از دعائم الاسلام سابقا نقلكرديم، حديث مستدرك از دعائم الاسلام سابقاً نقل كرديم، «عن أبى عبدالله (ع) عنأبيه عن آبائه (عليهم السلام) قال:» آن تكهاى از حديث را مىخوانم كه مربوط بهماست «و فى البعير مأة و فى البقر مأتا بقرة»، اول مىگويد: «فى البقر»، بعد مىگويد:«مأتا بقرة»، اين خود دليل روشنى است براى اينكه فرقى بين بقر و بقره نيست، هر دواينها معناى واحدى دارند و معناى جنسى را مىرسانند و سن و سال خاصى در آنشرط نشده است، كما اينكه جنسيّتى هم در آن نيست.
سؤال و پاسخ استاد: قرآن هم هر دو را در يك مورد مىگويد، «انّ الله يأمركم انتذبحوا بقرة» بعد بنى اسرائيل گفتند «ان البقر تشابه علينا» در يك داستان واحد همبقره هست و هم بقر است، اين دليل ديگرى است براى اينكه هر دو يك مفهوم دارد ودو مفهوم در آن نيست.
نظر صاحب جواهر
لكن مع ذلك صاحب جواهر مىگويد: احتياط بد نيست، چرا؟ «خروجاً عنخلاف محكى النهاية و المهذب و الجامع» يعنى براى اينكه مخالفت با آن سه نفرنكرده باشيم احتياط كنيم، رعايت كنيم، مسنه بگوييم، حالا مسنّه را هم توضيحندادند، آيا اين مسنّه تفسيرش همان مسنّه باب ابل است يا مسنه باب تفاوت دارد؟ اينهم معلوم نيست.
بعد هم خود ايشان تصريح مىكند كه ما شاهدى براى كلام اين سه بزرگوار پيدانكرديم، ولى در عين حال احتياط بد نيست چون سه مخالف دارد و در ذيل كلامشجملهاى دارد كه به درد بحث ما هم مىخورد، يعنى صاحب جواهر در ذيل كلام همدر مورد فحولت «لم أجد من اعتبر الفحولة هنا و لا الأنوثة» در مسنه بودن سه نفرمخالف بود، امّا در مذكّر و مؤنّث بودن احدى شرط مذكر و مؤنث نكرده است.
جمع بندى كنيم و بگذريم. تلخّص من جميع ما ذكرنا اين كه ما هستيم و مطلقاتدر اين باب، مطلقات نه سن و سالى را اعتبار مىكند در باب ديه گاو و نه مذكر و مؤنثبودن را، هر چيزى كه گاو و بقر و بقره صدق كند، كافى است در مسأله ديات.
سؤال و پاسخ استاد: مسأله تقليد مسألهاى است كه عن قريب مىآيد، آيا در ابلفقط تغليظ است، تغليظ هم يعنى چه؟ يعنى از نظر سن حيوان كما اينكه در رواياتآمده است، ديه عمد سن و سال بيشترى مىطلبد، شبه عمد و خطا سن و سال كمترىمىطلبد يا تغليظ در نحوه اقساط، ديه عمد را يكساله مثلا بدهند، ديه خطا را سه سالهبايد بدهند، تغليظ آيا فقط در ابل است يا در بقيه ديات هم هست؟ مسأله تغليظ بعدمىآيد، مخلوط به اين مسأله نكنيم كه هر خراب شود.
اعتبار سن و سال در گوسفند
و اما برويم سراغ گوسفند، باز هم آيا در گوسفند سن و سالى معتبر است؟ يا مذكرو مؤنث بودن شرط است؟ از نظر اقوال اينجا يك دست تر است، يعنى هيچ قائلىبراى اعتبار سن وجود ندارد كه سن و سال خاصى معتبر است در گوسفند و هم چنيندر مورد مذكر و مونّث بودن، در آن هم قائلى ذكر نكردند.
عبارت صاحب رياض
عباراتى از رياض و عبارتى از جواهر بخوانم، صاحب رياض از صاحب غنيهادعاى اجماع مىكند بر عدم اعتبار فحولت در صفحه 528 در مورد گوسفند وخودشان هم تصريح مىكند كه «لم أجد من يقول باعتبارها» كه فحولت را شرط بداند.راجع به سن هم كسى را نقل نكردند كه سن خاص در گوسفند ديات شرطكند.
عبارت صاحب جواهر
صاحب جواهر هم عبارتش اين است كه مىفرمايد: «اما الالف شاة فلا خلافأجده فى عددها» يعنى اينكه دو هزار تا بعضى جاها دارد هيچ كس دو هزار تا نگفتهاندبلكه همه الف گفتهاند. «نصا و فتوى»، هم نصوص و هم فتاوا، منتها نص الفين داريمكه آن بايد توجيه شود. اينجايش را كار ندارم بعد با يك فاصله اين عبارت را دارد كهشاهد ما اينجاست «كما لا خلاف أجده فى اِجزاء مسمّاها» يعنى مسماى شات «منغير فرق بين الذكر و الانثى». پس نه سن و سالى و نه شرطيت مؤنث و مذكر بودن درگوسفند ديات معتبر نيست. ولى در عين حال در احاديث تعبيراتى است كه نشانمىدهد سن و سالى شرط است، فحولت شرط است.
سؤال و پاسخ استاد: بايد يك مقدارى از سن بچه گوسفند بگذرد كه صدق مسمابكند.
سؤال و پاسخ استاد: سن دقيق نمىتوانيم برايش بگوييم ولى گوسفند تا يكسالهنشود شايد مثلا نگويند، حدود يكساله بشود.
بيان روايات باب
اما عرض كردم رواياتى داريم كه در آن روايات سن و سال يا فحولت شرط است،اما رواياتى كه سن و سال دارد، روايت ابو بصير است كه همان حديث 2 از باب 1است كه الان ذيلش را خواندم صدر اين حديث است، صدر اين حديث اين طوراست: «عن على بن ابى حمزة» على بن ابى حمزه توى سند است و اين سند ضعيفاست به خاطر على بن ابى حمزه بطائنى مرد ناجورى است، «عن ابى بصير فى حديثقال: سألت أبا عبد الله (ع) عن الدية فقال: دية المسلم عشرة آلاف من الفضة»، اينكلمه فضه را هم به خاطر بسپاريد، آيا درهم و دينار مسكوك شرط است يا ذهب وفضه كافى است؟ چون يكى از مشكلاتى كه امروز هست، اين است كه مىگويند:درهم و دينار در عصر ما پيدا نمىشود، بنا بر اين اين جزو موارد ناياب است، اگرذهب و فضه معيار باشد، يك مثقال طلا يا نيم مثال طلا، 12 نخود درهم ذهب و فضهباشد، چرا در عصر و زمان ما اين دو تا هم پيدا مىشود، باز بايد روايات را بررسىكنيم نه تنها در اينجا در ديات اعضا هم باز درهم و دينار هست، ذهب و فضه ببينيممعيار چيست؟ ذهب و فضه است يا معيار دينار و درهم مسكوك است كه در عصر وزمان ما نيست؟ مسكوك كه مىگويند، مسكوك به سكه رواج معامله. الان سكههاىطلاى بهار آزادى سكه است، اما مىگوييم به اينها زكات تعلق نمىگيرد، سال برايشبگذرد خمس دارد، زكات ندارد، مسكوك به سكه است، اما سكه رواج معامله نيست،كسى نمىبرد توى بازار اينها را به عنوان ثمن بدهد، اينها به عنوان مثمن خريد وفروش مىشود، مثمن است و ثمن نيست.
بنا براين، در عصر و زمان ما، درهم و دينار به عنوان سكه طلا و نقره رواج بازار كهمعامله با آن كنند و ثمن قرار بدهند، نداريم. «عشرة آلاف من الفضة و الف مثقال منالذهب» اين هم ذهب است، دينار را نمىگويد «و الف مثقال من الذهب و الف منالشاة على أسنانها اثلاثاً» شاهد اينجاست. يعنى سن اثلاثا است، اثلاثا يعنى چه؟ بهمعنى سه ساله نيست، يعنى سه قسمت كند، كم سن و سال يك سوم، يعنى يك سوم از1000 تا، 333 تايش كم سن و سال، يك سوم هم ميانسال، 333 تا هم ميانسال، يكسوم هم بزرگسال. معناى اثلاثا يعنى عالى، دانى، متوسط، كم سال ميانسال، بزرگسال،اينها بايد رعايت شود.
آيا چنين چيزى كسى فتوا داده است؟ احدى به اين فتوا نداده كه بايد گوسفندانديات تقسيم به سه قسمت شوند، كم سال، ميانسال، و بزرگسال، احدى اين را اين جانگفته است.
علاوه بر اين، سند حديث هم كه گفتيم اعتبارى ندارد، على بن ابى حمزه بطائنىدر حديث است كه باطل است، ضعيف است. پس نه قائلى به اين قول است، نهروايت معتبرى بر اين قول داريم. پس از درجه اعتبار ساقط است.
اما روايت ديگرى داريم در باره مذكر بودن، آن هم روايت ابوبصير است، در آنهم على بن ابى حمزه هست، روايت 12 از باب 1، «عن على بن ابى حمزة عن ابىبصير قال: دية الرجل مأة من الإبل فان لم يكن فمن البقر، بقيمة ذلك» از بقر قيمت بهابل، «فان لم يكن فالف كبش»، كه قبلا هم خوانديم، «هذا فى العمد».
بيان معناى لغوى كبش
اما در مورد كبش، كبش در لغت من ديدم مختلف معنا مىكنند و اينكه ما يك روزاحتمال داديم از چپش فارسى باشد، چپش را در لغات فارسى من ديدم بزغاله معنامىكند، و اما كَبش را در بعضى از لغات مىگويند سيد القوم، بزرگتر جمعيت رامىگويند كبشه. به پيغمبر اسلام مىگفتند ابن ابى كبشه. يكى از لقبى كه دشمنان اسلامبه پيغمبر اسلام مىدادند، ابن ابى كبشه است.
ابن ابى كبشه شخصى بود در زمان جاهليت، مخالف بت پرستى شد، بنا براين، ازقريش جدا شد، ولى متأسفانه ستاره شعرى را مىپرستيد، گفت: من سنگ و چوبنمىپرستم «و هو رب الشعرى»، چرا «ربّ الشعرى» در قرآن هم گفته شده است؟ بهخاطر اين است كه بعضى پرستش شعرى مىكردند، ستاره درخشنده مهمى است كهدر عين حال معبود عرب بوده است. ابن ابى كبشه چون مخالفت بت پرستى بود،پيغمبر اسلام هم مخالف بت پرستى بود، به ايشان گفتند: ابن ابى كبشه.
كلام صاحب مجمع البحرين
اما در مجمع البحرين كتاب لغتى است كه ناظر به رويات و آيات است، مىگويد:«الكبش هو الفحل من الضأن» ضان گوسفند است، «فحل من الضأن» را مىگويندكبش. بنا براين، كبش به معناى گوسفند نر است.
به هر حال، اگر ما اين را معيار بگيريم، «الكبش» يعنى نر باشد، شرط مىكندفحولت را، بزرگ قوم و سيد قوم هم مىگويد به خاطر قدرت و قوتى كه جنس نردارد. بنا براين، آدم قوى و نيرومند هم «كبش المعركة» مىگويند، كبش القوممىگويند، اگر اين باشد فحولت شرط مىشود. «هذا فى العمد»، ذيلش را هم دقتكنيد.
«و فى الخطاء مثل العمد»، خطاى مثل العمد يعنى شبه عمد، «و فى الخطاء مثلالعمد» يعنى شبه عمد، «الف شاة مخلّطة»، اين مخلطه دو معنا دارد، يك معنا اين استاز نظر سن و سال، شبيه همين بود كه الان خوانديم، كم سال، ميانسال و بزرگسال.احتمال هم دارد مخلطه از نظر جنس نر و ماده است، چون صدرش كبش بود، ذيل هممخلطه يعنى از نظر نر و ماده.
حالا همه اين حرفها را داريم مىگوييم در باره حديثى كه اصلا سندش درستنيست. نه قائلى دارد مطابق اين «الف كبش» شرط كرده باشد، نه روايت هم سندمعتبرى دارد كه بتوانيم روى سند روايت تكيه كنيم. فعلى هذا اين روايت هم از اعتبارافتاد لعدم القائل و لعدم السند.
و اما سومين رواياتى كه فحولت را شرط مىكند سه روايتى است كه قبلا خوانديم،روايت معاوية بن وهب، دوم روايت ابوبصير، سوم روايت ابى جميله عن زيدالشحام، روايت 2 و 3 و 5 بود و خوانديم ديگر نمىخوانيم.
روايت اول معاوية بن وهب صحيحه است و بحث سندى دقيقى داريم روى اينان شاء الله من سر فرصت بايد بگويم كه صحيحه است.
روايت دوم موثقه است و روايت سوم هم ابى جميله است و ضعيف است، همهاينها مىگفتند: اگر ابل نبود، در مقابل هر ابل، 20 گوسفند نر، «عشرين من فحولةالغنم»، بيست گوسفند نر. درست است اين روايات بعضى معتبر است.
ولى اولا 2000 تا را دارد مىگويد كه ما قائل نيستيم 2000 گوسفند در عوض يكشتر. ثانيا به عنوان قيمت بقر دارد مىگويد، ما شات را اصل مستقل از اصول ششگانهمىدانيم، نه قيمت بقر. ثالثاً: كسى فتوا نداده است، بنا بر اين، اولا 2000 تا مىگويد،ثانيا قيمت ابل است و ما قيمت ابل نمىدانيم، اين را اصل مستقل مىدانيم. ثالثا: همعاملى به اين روايات نيست.
فتلخص اينكه در شات نه سنى معتبر است و نه جنسيتى از نظر نر و ماده بودن.فردا ان شاء الله مىرويم سراغ مسأله بعد و صلى الله على سيدنا محمد و آلهالطاهرين.
پايان
پرسش
1 - آيا گاو و گوسفندى كه به عنوان ديه مىدهند، شرايطى دارد يا ندارد؟
2 - آيا در روايات بين بقر و بقره فرقى وجود دارد؟ نظر علماء در اين مورد چيست؟
3 - آيا در گوسفندى كه به عنوان ديه پرداخت مىشود، سن و سال معتبر است؟
4 - رواياتى كه وجود سن و سال و تذكير و تأنيث را در غنم شرط مىدانند، چه اشكالىدارند؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...