يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 24
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه بيست و چهارم "
حديث اخلاقى
حديث اخلاقى امروز دنباله حديث هشام بن حكم است، مىرسيم به اين جملهامام كاظم (ع) فرمود: «يا هشام! ثمّ وعظ اهل العقل و رغبّهم فى الآخرة» ترغيب كردآنها را «فقال: و ما الحياة الدّنيا الاّ لعب و لهو و للدار الاخرة خيرٌ للّذين يتقون أفلاتعقلون».
توجه به مبدأ
در قسمت پيشين اين حديث اشاره به مبدأ بود. اى هشام! خداوند خردمندان وصاحبان عقل و انديشه را متوجه به آفرينش اين جهان و از آفرينش اين عالم متوجه بهمبدأ عالم مىكرده. در عالمى كه سرتاسر نظم است، كتاب است و قانون است، برنامهاست، مطالعه كنند و از آن پى به خالق قادر و عالم و حكيم ببرند. اين توجه بهمبدأ.
توجه به معاد
«ثمّ» كه اينجاست، توجه به معاد است، اى هشام! بعد از آنكه خداوند خرمندان رامتوجه مبدأ عالم هستى كرد، آنها را موعظه كرده و ترغيب در امر آخرت نموده و درقرآن مجيد آيات آورده از جمله اين آيه است «و ما الحياة الدنيا الاّ لعب و لهو» زندگىدنيا بازى است و سرگرمى، «و للدار الآخرة خيرٌ للذين يتقون أفلا تعقلون» دار آخرتبراى افراد با تقوا نه براى همه، بهتر است، آيا فكر نمىكنيد؟ انديشه نمىكنيد؟ دراينجا چند نكته است كه بايد همه برادران به آن توجه كنند.
ريشه تقوا
نكته اول اين است كه اساس و ريشه تقوا، پرهيزگارى و پاكى توجه به مبدأ و معاداست. توجه به مبدأ به انسان مىگويد: اى انسان مراقب باش هميشه خدا با توست درهمه جا و در هر حال مىبيند سخنان تو را مىشنود، به تو از تو نزديكتر است.فرشتگان الهى مأمورند و با تو هستند در همه جا، يك نيروى مراقبت قوى دائما بر منو شما حاكم است. انسان اگر توجه داشته بچه پنج ساله او را مىبيند، به همين اندازه كهناظر است، به اين حد از تميز مراقب اوست، به همين اندازه انسان خودش را جمع وجور مىكند. اگر توجه داشته باشد، خالقى حكيمى عالم قادر مُنعم بخشنده مهربان درعين حال شديد العقاب مراقب اوست، مسلّم در تمام اعمال انسان توجه به مبدأ به اينصورت اثر مىگذارد. بعد هم توجه به معاد است، تمام جزئيات اعمال ما ثبت مىشودضبط مىشود، ايمان داريم شوخى نمىكنيم، حرف نيست واقعيت است، اگر همهاينها پرونده مىشود، همه اينها حساب مىشود، گويا در حديثى دارد كه پيغمبر دستزدند انگشتشان را به خاك و فوتى به آن كردند فرمودند اين را هم مىنويسند، اگر همهاينها مىنويسند، من خيلى بايد مراقب باشم، خيلى بايد مواظب باشم و مّا تا روح مبدأو معاد را در خودمان زنده نكنيم، در مردم زنده نكنيم، تقوا پيدا نخواهد شد، بدونايمان به مبدأ و معاد اگر تقواى ظاهرى هم باشد، به انسانيت و اخلاق و حقوق بشراينها يك موضوعات نيم بند و غير قابل دوام و غير قابل اعتبار است، يك منافع مهمترآمد همه اينها را مىشكند و از بين مىبرد. امّا سدّ محكمى كه چيزى آن را متزلزلنمىكند ايمان به خدا و قيامت است، ايمان به مبدأ و معاد است. اگر اين در وجودانسان محكم شود، يقين داشته باشيد، آثارش تقواست، محال اين دو باشد و تقوانباشد.
على (ع) كه حديد را نزديك دست برادرش مىكند در حالى كه تقاضاى جزئى وسادهاى دارد و بعد فريادش بلند مىشود، ايمان به مبدأ و معاد دارد. آن ايمانى كه علىرا اجازه نمىدهد از بيت المال مسلمين يك صاع گندم به برادرش بدهد، آن هم برادرفقير، مىفرمايد: اين تبعيض در كتاب الله نرسيد. اين يك نكته است كه از اين حديثهشام استفاده مىشود و خيلى هم دامنهدار است. روايات، احاديث، آيات، داستانهاىتاريخى نشان مىدهد كه ايمان به مبدأ و معاد چه آثارى در وجود انسانها، جامعههاىبشرى مىتواند داشته باشد، اگر اين دو از بين برود، همه چيز ويران مىشود، اگر ايندو پايه محكم شود، همه چيز آباد مىشود، دامنه خيلى مفصّلى دارد.
فرق بين لعب و لهو
نكته دومى كه در اينجا هست، اين است كه حيات دنيا را لعب و لهو بيان كرده، فرقاين دو چيست؟
چه شباهتى حيات دنيا با لعب و لهو دارد؟ لعب مىگويد: از لعاب گرفته شدهاست، لُعاب به معناى آب دهان است كه گاهى بدون اختيار مىريزد، بچههاى كوچكرا ديديد به قدرى ضعيف و ناتوان است كه حتى لبهايشان را نمىتوانند محكمنگهدارد، آب دهانش بيرون نيايد، بشر روز اول اين قدر ضعيف است، آخر كار هماين طور مىشود. آب دهانش را نمىتواند نگهدارد. آب دهانى كه بىاختيار بيرونمىآيد، لعاب مىگويند. يا بعضى سرديشان مىشود و آب دهانشان زياد مىشودبىاختيار بيرون مىآيد.
به عبارت ديگر؛ حركت بىهدف، لعب و لهو هدف دارد، اما هدف سرگرمى،يعنى هدف مهمى نيست، بچهها بازى مىكنند، جوانان به لهو و لعب مشغولمىشوند، بازى بچهها هدف ندارد، هدف بچهگانه است. بىهدف كه مىگوييم چونهدفش بچهگانه است و بزرگتر كه مىشوند سرگرميها، درست است كه سرگرمى براىزندگى انسان لازم است، ولى هدف نيست بايد انسان را بسازد آماده كند براى اهدافمهمى زندگى.
مىفرمايد: زندگى دنيا قسمتش بىهدف است، بعضى هستند صبح از در خانهبيرون مىآيند تا عصر كه برمىگردد، عصر هم نمىدانند چه مىخواهند بكنند؟ چرادنبال كسب مىرود؟ چرا دنبال كار مىرود؟ مردم ديگر آن طور مىكنند و آنهم اينطور مىكنند. اما چه هدفى دارد؟ هيچ. بعضى هم كه متفكرترند، هدفشان همانسرگرمى است، مالى و مقامى و سرگرم به مال و مقام و عيش و نوش. زندگى دنيا يابازى است يا لهو است و هدف والايى براى آن نيست.
«و للدار الآخرة خيرٌ للذين يتّقون أفلا تعقلون» سراى جاويد آنجاست، همه چيزآنجاست، تا انسان چشم به هم زده، دوران جوانى طى شده، چشم به هم مىزنى پيرىنمايان مىشود، چشم به هم مىزنى دوستانمان رفتند و ما مانديم. قافلهاى است كهاستثنا پذير نيست و ما هم به دنبال آنها مىرويم و شوخى هم ندارد. ما غافل شويممرگ غافل نمىشود. ما از اجل غافل بشويم اجل از ما غافل نمىشود. تفاوت دير وزود است و الا همه رفتنى هستيم و بايد براى هدفى كار كرد كه جاويدان باشد. دارآخرت «خير للذين يتقون أفلا تعقلون» آيا عقل و هوشتان را به كار نمىاندازيد؟.
نكته سومى كه من اينجا بگويم و اين بحث را جمع كنم اين است هميشه از اصولايمان و تقوا بايد از قشرهاى بالاى جامعه در جامعه منتشر شود. اينكه مىگويد:«الناس على دين ملوكهم» ملوك در اينجا معناى وسيعى دارد. آنهايى كه مغزهاىمتفكر جامعه هستند، آنهايى كه پستهاى كليدى جامعه را دارند، سرنوشت تقوا وايمان به مبدأ و معاد دست آنهاست و آنها هم تا خودشان را اصلاح نكنند، چگونهمىتوانند ديگران را اصلاح كنند.
از مسائلى كه به همين مناسبت من مىخواستم خدمت آقايان عزيز عرض كنم ايناست كه تا بزرگ خانواده اهل تقوا نباشد، از خانواده اميد تقوا نيست. سعى كنيد براىخانوادههايتان برنامه داشته باشيد. اولاً براى آنها در ايام هفته گاهى جمعشان كنيدحديثى بخوانيد، آيهاى بخوانيد ترجمه كنيد سفارش كنيد، غافل نشويد از جوانان ونوجوانانتان، غافل از دخترها و پسرها نشويد، بايد طورى باشد كه يك روحانى درخانه هميشه با زن و بچهاش نماز جماعت را داشته باشد، هر وقت توى خانه نمازمىخواند. نبايد نماز فرادا باشد، يعنى آدمى باشد كه همه افراد خانواده قبولش داشتهباشند. خود اين سبب مىشود كه خودش را بسازد. چنان با تقوا باشد كه همه او راقبول داشته باشند.
ديروز آقايى پيش من آمد و جملهاى گفت كه من خيلى به خاطر آن جمله سوختمو احساس كردم اين را منتقل به شما عزيزان هم بكنم.
يكى از تجار تهران، ثروتمندان تهران يك وقت حساب و كتابى كرد و بعدنتوانست بپردازد، آمده بود و درد دل مىكرد و گريه مىكرد. رفيقش همراهش بود ومىگفت: اين رفيقم درست فهميد نه من. اين دست بچههايش را مىگرفت و مىآوردهيأت، بچههايش از همان كوچكى با امام حسين و هيأت و مذهب آشنا شد، الآنبچههايش جوان شدهاند و كمككار او هستند. اما من بچههايم را به هيأت نياوردم و باامام حسين آشنا نكردم با نماز و مذهب آشنا نكردم، با مكتب آشنا نكردم، مادرشانغرب زده بود و من را مجبور كرد و اينها را فرستادم به خارج رفتند آنجا و برگشتندبدتر شدند، گفت: من مدت كوتاهى ممنوع المعامله بودم و املاكم را به نام همسرمكردم، حالا گرفتار شدم در زندگى مىخواهم مقدارى از اينها را بفروشم مىگويد: بهتو مربوط نيست! بچهها مىگويد: مال مادرمان است و مال مادرمان به ارث به مامىرسد، مرا از خانه عملا بيرون كردند. با آن ثروت و سرمايه. چهار روز خانه مادرمهستم و چهار روز خانه كسى ديگر هستم، بعد دفترش را نشان داد و گفت: چند ماهقبل ببينيد كه موجوديم پنجاه ميليون بود، الآن احتياج دارم همه را بچهها بردند.
بعد گفت اين رفيق من فهميد كه بچهها را از روز اول با مذهب و جلسات و نماز وامام حسين آشنا كرد و من اشتباه كردم حالا مىبينم يك آدمى سرمايهدار همه چيزشاز دستش رفته است. اينها درس عبرت است، بچهها را بايد آشنا كرد، به مجالس بهمساجد به هيأت، مراقب رفيقهايشان باشيد، چه موقع مىروند و مىآيد؟ مراقبتكنيد، سؤال كنيد، گرم بگيريد، محبت كنيد، الگو باشيد براى آنها، اسوه باشيد براىآنها، در ايام هفته جلسه براى خودش بگذاريد، حديث بخوانيد، جايزه براى ايشانبدهيد، تشويقشان كنيد، نماز جماعت توى خانهتان تعطيل نشود و كارى كنيد كهواقعا اسوه باشيد براى ديگران. مردم مىآيند خانواده روحانى را مىبينند، بينند باخانوادههاى ديگر چقدر فرق دارد، آنها هم سرمشق بگيرند.
«يا هشام! ثم وعظ اهل العقل و رغّبهم فى الاخرة فقال: و ما الحياة الدنيا الا لعب ولهو و للدار الاخرة خيرٌ للذين يتقون أفلا تعقلون».
چيزهايى كه عرض كردم، تنها مربوط به آخرت نيست، دنياى انسان هم اگر از اينمسيرها منحرف شود، سياه مىشود. مثل همان نمونهاى كه عرض كردم، اميدوارمخداوند به همه ما توفيق عمل به اين دستورهاى انسان ساز مرحمت كند. برگرديم بهمسأله دوم از مسائل مقادير ديات.
ملاك شتر و ابل و شاة در ديه
عبارت تحرير الوسيله را مىخوانم: «يعتبر فى الإبل ان تكون مثنة» ابل بايد مسنهباشد، مسنه چند ساله است؟ مىگوييم: پنج سال تمام باشد و وارد شش سال. صد شترهمهاش بايد مسنه باشد «و هى التى كملت الخامسة و دخلت فى السادسة» شتر مسنهشترى است كه پنج سال را تمام كرده باشد و وارد شش سال شده باشد «و اما البقرة فلايعتبر فيها السن» در واقع اين مسأله سه فرع است. يك فرعش راجع به مثن بودن ابلبود، اين دومىاش است «و اما البقرة فلا يعتبر فيها السن» دويست گاو سنش هر چهصدق گاو كند كافى است، سن معتبر نيست. «و لا الذكورة و الانوثة» ذكورت و انوثت،مذكر و مؤنث هم در آن شرط نيست و هر چيزى كه اسم گاو به آن صدق كند كافىاست. «و كذا الشاة» در هزار گوسفند هم شرط خاصى نيست نه از نظر سن، نه از نظرمذكر و مؤنث «فيكفى فيهما ما يسمّى البقرة او الشاة» همين كه صدق بقره و يا صدقشاة كند كافى است «و الأحوط» نكته سوم اين مسأله است، فرع سوم است «و الاحوطاعتبار الكهولة فى الإبل» شتر بايد مذكر باشد، كهولت مذكر بودن است «و الأحوطاعتبار الكهولة فى الإبل» احتياط است.
بعد مىگويد اين احتياط مستحب است «و ان كان عدم الاعتبار لا يخلو من قوّة»عدم اعتبار مذكر بودن در شتر «لايخلو من قوة» است. فبناء على ذلك احتياطى كه قبلاگفتيم، احتياط مستحب بود.
بنابر اين در اين مسأله سه مطلب است يعنى بازگشت به شرائط دياتى است كه قبلاگفتيم.
اول در باره شتر است كه آيا سن و سال معتبر است.
دوم: در باره گوسفند و گاو است، آيا شرائطى دارد يا ندارد؟
سوم: آيا شتر مذكر و مؤنث بودنش شرط است يا شرط نيست؟
اول مىرويم سراغ قسمت اول. اينكه ايشان فرمودند: در شتر معتبر است مسنهباشد، مسنه را معنا مىكنيم كه احتمالات متعددى در آن هست، اين معنا مشهور بيناصحاب است.
مرحوم صاحب جواهر از چند كتاب، يكى غنيه، ديگرى مبسوط، ديگرى سرائر وديگرى كشف اللثام از اين چهار تا نقل اجماع مىكند كه اينها فرمودهاند: مسألهاجماعى است. در كتب ديگر هم كه نگاه مىكنيم مخالفى در اعتبار مسنه بودن نداريم.كلمه مثن را گفتند و بعضى هم گفتند «مسانالابل» مسان يعنى مسنه است. پس اعتبارمثن است «و كون الابل من المسان لا خلاف فيه».
اما دليل براى اين مسأله. دليلش در واقع سه روايات است كه بعضى از اين رواياتاز نظر سند معتبر و بعضى ضعيف است.
به ترتيب مىخوانم روايت 2 و 3 و 5 از باب 2 از ابواب ديات نفس است. بعد ازباب اول كه اصول سته را مىگويد، باب دوم وارد شرايط مىشود.
اولين روايت روايت 2 باشد، روايت معاوية بن وهب است. اين روايت معاوية بنوهب روايت معتبرى است چون سندش شيخ طوسى است «عن الحسين بن سعيد»،حسين بن سعيد همان حسين بن سعيد اهوازى است، دو برادرند حسن بن سعيداهوازى و حسين بن سعيد اهوازى كه هر دو ثقه هستند. مىماند سندى كه شيخطوسى دارد به حسين بن سعيد، اين سند هم صحيح است، يعنى در آخر جامعالروات مىگويد: سند شيخ طوسى در تهذيب و استبصار به حسين بن سعيد صحيحاست.
بعدش معاوية بن وهب است كه از بزرگان ثقات است، بنا بر اين، سندى داريم كهتمامش معتبر است.
«قال: سألت ابا عبدالله (ع) عن دية العمد؟» سؤال كردم ديه عمد چقدر است؟«فقال مأة من فحولة الابل المسان» دو شرط را در اينجا امام فرموده، يكى فحوله ومذكر بودن كه بعدا مىآيد و دوم هم مسان بودن به تفصيلى كه خواهيم گفت.
بعد فرمود: «فان لم يكن إبل فمكان كل جمل عشرون من فحولة الغنم» ابل نباشدبه جاى هر ابل، 20 تا گوسفند آن هم فحوله باشد و مذكر باشد بعد برسيم ببينيم درغنم مىگوييم يا نمىگوييم.
امّا حديث بعد كه حديث سوم اين باب است، «عن ابى بصير» اين سند هم بعيدنيست سند معتبرى باشد، چون قبلش سماعه است، قبلش هم عثمان بن عيساست،منتها طريق شيخ را به عثمان بن عيسى من نگاه نكردم و تصورم اين است كه آن هممعتبر است ولى مىبينيم ان شاء اللّه «باسناده عن عثمان بن عيسى»، طريق شيخ را بهعثمان بن عيسى هم ببينيم و بقيه سند هم خوب است. «عن سماعة» كه از ثقات «عنابى بصير» آن هم ثقه است. «قال سألته عن دية العمد الذى يقتل الرجل عمداً قال: فقال:مأة من فحولة الابل المسان» باز فحوله در آن است، مسان هم هست، ما فعلا كار بهمسانش داريم، تا برسيم به فحولة.
سؤال: ذيل حديث معمول بهاى اصحاب نيست، اين دارد در مقابل هر ابل،عشرون غنم، مىشود الفان دو هزار گوسفند مىشود، در حالى كه اين سخن رااصحاب ما نگفتند، هزار تا گفتند، در ميان اهل سنت الفان داشتيم در فتاوايشان ظاهرا،ولى در شيعه نداشتيم. آن وقت اين علامت استفهامى در اين دو حديث مىشود كهذيل اينها معمول بهاى اصحاب نيست كه بايد حمل بر تقيه كنيم. آن وقت صدرشباقى مىماند به تنهايى ما بايد عمل كنيم، اين در نظرتان باشد.
و امّا حديث آخرى، سومى كه حديث پنجم اينجا مىشود، روايت ابو جميلة عنزيد الشحام. ابو جميلة ضعيف است يا مجهول است كه به حكم ضعيف است و ياضعيف است، بنا بر اين، سند از نظر ما مشكل دارد، منتها مهم اين است كه اصحاب بههمه اين روايات عمل كردهاند، اجماعى است «عن أبى عبدالله (عليه السلام) فى العبديقتل حراً عمداً قال مأة من الإبل المسان» اين ديگر فحوله ندارد. باز همان جملهاى كهدر ذيل آن دو حديث بود همان واويلاى اينجا هم هست، «فان لم يكن ابل» اگر ابلنباشد «فمكان كل جمل عشرون من فحولة الغنم».
اين سه روايت را در اينجا داريم. هر سه مسان را شرط كردهاند و در بعضى سندشمعتبر است، بعضى سندش ضعيف است، ولى در كل معمول بهاى اصحاب است،ولى ذيلش معمول بها نيست. آيا مىشود صدر حديثى را پذيرفت و ذيل حديثحمل بر تقيه كرد؟ ممكن است تقيه بر نيمى از روايت باشد يعنى واقعا ذيلش يكحكمى را دارد كه امام نمىتوانسته بيان كند، ناچار تقيه فرموده است، ولى صدرشتقيه در آن نبوده، از كجا بفهميم از همين عمل اصحاب صدر را عمل كردند، ذيل راعمل نكردند، لابد ذيل را حمل بر تقيه يا حمل بر استحباب يا حمل بر هر چيزى، ولىصدر چيزى است كه قابل عمل است و معمول بهاى اصحاب است.
بنابر اين، از اين نظر ما مىتوانيم بپذيريم. منتها بياييم وارد صغرى شويم، اينهاكبرى بود، مسان ابل واجب است.
مسان يعنى چه؟
امّا مسان چيست؟ در صغراى مسأله در باره مسان كه جمع مثن است، چندينتفسير داريم كه اين تفسيرها را من مىخوانم و بعد جمع بندى مىكنيم.
تفسير اول چيزى است كه قاموس دارد فيروز آبادى لغت معروف بسيار معروف«صرّحت القاموس بانّ المراد من المسان الكبار» يعنى شتر بزرگ، بچه نباشد، سن وسالى را تعيين نكرده است، فقط تعبير به كبار كه جمع كبير است، كرده است.
و امّا تفسير دومى كه كردند، چيزى است كه صاحب مفتاح الكرامة عن جماعة منالفقهاء نقل مىكند، ما اين را از مفتاح الكرامة جلد 10 صفحه 353 از آنجا نقل مىكنيم«عن جماعة من الفقهاء انّ المراد بها الثنية» خوب خود ثنيه يعنى چه؟ مسنه يعنى ثنيه،همين اندازه گفتند ثنيه مراد است. در ذيل مىرسيم كه ثنيه شترى است كه ثنايايش درآمده باشد، يا همان پنج سال تمام، يعنى ثنيه برمىگردد به مسنه، منتها اينجا ندارد و درذيل مىرسيم.
تفسير سوّمى كه از كتاب مهذّب بارىء نقل شده اين هم از مفتاح الكرامة از همانسند نقل مىكند. از كتاب مهذب بارىء و بعض ديگر نقل كرده است «المسان جمعمثنة و هى من الإبل ما دخل فى السادسة» اينجا رسيديم به پنج سال تمام، «و هى» يعنىمسنه از ابل «ما دخل فى السادسة» وارد شش سال شده يعنى پنج سالش تمام شده «وتسمّى الثنية ايضاً» اين دو با هم جمع شد، مسنه همان ثنيه شد، ثنيه همان مسنه شد وهر دو پنج سال تمام وارد شش سال، اين از همه روشنتر بود.
و همچنين از زمخشرى نقل كردند كه «اذا اثنّت فقط اثنّ» وقتى ثنايا را در بياورد«فقط اثنت» مسنه مىشود، موقعى كه ثنايايش در آمد، مسنه مىشود. يكى از كتبلغت هم هست به نام مغرب آن هم همينطورى تفسير كرده است. مىگويد ثنىّ ابل آناست كه «نبت ثنيته» يعنى ثنايايش در آمده باشد. بعد هم مىگويد: آن است كه تكميلكرده باشد خامسه را و وارد شده باشد به سادسه. تا اينجا سه تفسير خوانديم.
تفسير چهارم چيزى است كه صاحب رياض دارد، جلد 2 صفحه 528 صاحبرياض اين طور تفسير مىكند، مىفرمايد: «ان مسان الإبل هى الثنايا فصاعد» يعنىشش سال به بالا. تا به حال فقط مىگفتيم شش ساله است، وارد شش ساله شده، اين رامىگويند مسنه، حالا مىگويند: از پنج سال كامل به بالا همهاش را مسنه مىگويد.سابقا مىگفتيم: فقط وارد شش سال شده باشد، بقيهاش را بايد به طريق اولى بفهمد امّااينجا مىگوييم نه اسم يك معناى وسيعى است. بعضى گفتهاند مسنه آن حيوانى استكه ثنيه باشد تا بازل، بازل شترى است كه هشت سالش تمام مىشود. شترى كه هشتسالش تمام شده باشد وارد نه سال شده باشد مىگويند: «بازل عامها» يعنى تازه نيششدر آمده، انيابش در آمده. اگر نه ساله باشد مىگويند «بازل عامين» ده ساله بشود «بازلثلاثة عامات» اين به ترتيب مىآيد جلو.
به هر حال از مجموع اينها شايد براى ما ديگر بيش از اين براى اثبات يك لغتلازم نباشد، كتابهاى اهل لغت و فقها و همه را روى هم كه بريزيم آن تفسيرى كهمعروف است كه منظور از مسنه پنج سال كامل است و وارد شش سال شده باشد، ازمجموع اينها براى ما اطمينان به اين تفسير پيدا مىشود.
تنها چيزى كه باقى مىماند اين است كه مسأله يك حديث معارض دارد، حديثمعارض را روز شنبه ان شاء الله مىخوانيم و جواب عرض خواهيم كرد.
پايان
پرسش
1 - در شتر و ابل و شاتى كه به عنوان ديه پرداخت مىشود، ملاك چيست؟
2 - آيا مسنه بودن در ابل شرط است؟ دليل مسئله را شرح دهيد.
3 - مسانّ يعنى چه؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...