يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 23
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه بيست و سوم "
بحث در مسأله اولى از مسائل مقادير ديات بود، ديه چه اندازه است. گفتيم:احاديث در اين زمينه مختلف است. در بعضى از احاديث ششتا اصل آمده است بااشكالاتى كه داشت. طايفه ديگرى، پنج اصل از اصول ششگانه ديات در آن مطرحشده است تا رسيديم به طايفه ششم كه فقط يكى از اين اصول ششگانه در آن آمدهاست.
طايفه ششم از روايات مقدار ديه
اين طايفه هم چندتا حديث است.
اول: روايت عبدالله بن سنان است، حديث 3 باب 1 از ابواب ديات. «قال: سمعتابا عبدالله(ع) يقول فى حديث: انّ الدية مأة من الابل» امام فرمود: ديه صد شتر است.بعد فرمود: «و قيمة كل بعير من الورق» (ورَقْ) و (ورِقْ) هر دو صحيح است، هر دومفرد است به معناى درهم «مأة و عشرون درهما» هر شتر، صد و بيست درهم، صدتاصد و بيست درهم، مىشود دوازده هزار درهم. اين از احاديثى است كه در مسأله ديهبه جاى ده هزار درهم، دوازده هزار درهم گفته است كه ديروز توجيهش را گفتيم،شايد درهمها از نظر وزن با هم متفاوت بودهاند، بعضى يك پنجم با بقيه تفاوت داشتهاست، و بناءً على ذلك دوازده هزارتا مىشده است. «أو عشرة دنانير» هر شتر، دهدينار، صد و بيست درهم، ده دينار ضرب در صد بشود، مىشود هزار دينار. «و منالغنم قيمة كل ناب من الابل عشرون شاةً» هر شتر خوبى هم بيستتا شاة و اگربيستتا شاة بشود، مىشود دو هزارتا. به جاى هزار گوسفند، دو هزار گوسفندمىشود كه در بعضى از فتوا هم «ألفان» داشتيم.
علت درج اين حديث در طايه اولى
ما اين را جزو طايفه ششم قرار داديم كه يك اصل بيشتر در آن نيست، در حالى كهدر بدو نظر، به نظر مىرسد كه چهارتا اصل بيان شده است، هم ابل، هم درهم، همدينار، و هم گوسفند. ولى با توجه به اينكه اساس را شتر قرار مىدهد و گوسفند را بهقيمت شتر، درهم و دينار را هم به قيمت شتر قرار مىدهد، ظاهرش اين است كه اصليكى بيشتر نيست و آنها هم در واقع بيانگر قيمتى از قيمت صد شتر مىباشد.
به هر حال اگر اين را واقعاً چهارتا بگيريم، داخل در آن طايفه چهارتا مىشود. امّااگر بگوييد: اين يكى بيشتر نيست و بقيه به آن عطف شده است، به عنوان بيان قيمت ومصداق ابل، اين داخل در آن گروه ششم از احاديث مىشود كه يكى از اصول ششگانهرا به عنوان ديه بيان فرموده است.
حديث دوم
شش همين باب، محمد بن مسلم و زرارة و غيرهما عن احدهما، «احدهما» اشارهبه امام باقر و امام صادق(ع) است چون اينها گروهى از اصحاب امام صادق بودند، وگروهى از اصحاب امام باقر، و گاهى هم بعضى از آنها مشترك بودند. «فى الدية قال:هى مأة من الابل» فرمود: ديه صد شتر است «و ليس فيها دنانير و لا دراهم» نه درهمىدر آن است، نه دينارى «و لا غير ذلك» نه درهم، نه دينار، نه چيزى ديگر، فقط همينيك دانه است، صد شتر.
لحن اين حديث با احاديثى كه تا به حال داشتيم فرق مىكند. احاديث ديگرمعمولا نفى ما عدا نمىكرد، يك اصل، دو اصل، سهتا از اين ششتا را مىگفت و بقيهرا نفى يا اثبات نمىكرد و لذا براى جمع آسان بود، امّا اين مىگويد: ديه، صد شتراست، نه درهم، نه دينار، نه چيز ديگر. نفى ما عدا مىكند، اين يعنى چه؟
توجيه حديث دوم
ظاهرا اين تعبير مختص اين حديث است، تا به حال احاديثى كه داشتيم، هيچ كدامچنين لحن انحصار طلبانهاى نداشتند و به همين دليل است كه به فكر توجيه اينحديث افتادهاند. دوتا توجيه صاحب وسايل دارد.
توجيه اول اين است كه اين «ليس فيها درهم و لا دنانير» يعنى «ليس فى قيمتها».«ليس فيها» يعنى «فى قيمة الابل». كار نداشته باش كه صد شتر از نظر درهم و دينار بهچند ارزش دارد، صد شتر بدهى، ديه حاصل است، كار به درهم و دينارش و قيمتش بامحاسبه درهم و دينار نداشته باش. اگر اين باشد، نفى ما عدا نمىكند، نفى مىكند كه درمحاسبه شتر، محاسبه قيمت درهم و دينارى معتبر نيست، عدد معتبر است نه قيمت.«يعتبر العدد لا القيمة».
توجيه بدى نيست. يعنى عدد معتبر است، نه قيمت درهم، نه دينار، نه قيمت بقر،نه قيمت شاة، شما عدد شتر، صدتا كه بدهيد، ديه حاصل است چه كار داريد به قيمتشاة، گوسفند چه اندازه مىشود و به قيمت درهم و دينار؟ قيمت معيار نيست، عددمعيار است. اين يك توجيه.
توجيه دوم اين است كه اين راجع به ارباب ابل است. در احاديث داريم آنهايى كهشتر داشتند، بايد ديه را شتر بپردازند، آنهايى كه گاو و گوسفند داشتند، گاو و گوسفند،آنهايى كه اهل شهر بودند و اينها را نداشتند بايد درهم و دينار بپردازند. اين هم «لاغير» يعنى براى ارباب ابل نفى ما عدا مىكند.
توجيه اول بهتر به نظر مىرسد، و على كل حال اين حديث نفى ما عدا نمىكند، والاّ با همه احاديثى كه ما داريم در جنگ است.
حديث سوم
انس بن محمد، عن ابيه، عن جعفر بن محمد عن آبائه(ع) حديث 14 از باب 1 «فىوصية النبى(ص) لعلى(ع) قال: يا على» پيغمبر به على(ع) وصيت فرمود و چنينفرمود: «انّ عبدالمطلب سنّ فى الجاهلية خمس سنن» عبدالمطلب پنج سنت درجاهليت قرار داد. «اجريها الله له فى الاسلام» خدا پنج سنت عبدالمطلب را در اسلامامضا فرموده است «الى أن قال:» آن چهارتا را كار نداريم پنجمى منظور ماست «و سنّفى القتل مأة من الابل» صد شتر به عنوان ديه براى انسان قايل شد «فاجرى الله ذلكفى الاسلام».
مقام عبدالمطلب
اين نشان مىدهد كه مقام عبدالمطلب، مقام بسيار والايى بوده است، بعضىهاعبدالمطلب را از اوصياى انبياى پيشين مىدانند و مىگويند: مثلا وصى بالواسطهحضرت مسيح بوده است. بعضىها هم كه اين را نمىگويند، مقام والاى عبدالمطلبرا انكار نمىكنند. ظاهراً اين حديث اشاره به آن داستان ذبح عبدالله است. نذرى كردهبود كه اگر آن نذر حاصل بشود، عبدالله را براى كعبه مثلا ذبح كند. بعداً كه معلوم شدكه اين نذر به اين صورت نمىشود انجام بشود، قرعه زدند، ده شتر يك طرفگذاشت، عبدالله را يك طرف، قرعه به نام عبدالله آمد، كه عبدالله بايد ذبح بشود،بيست شتر را در مقابل عبدالله گذاشت، قرعه زد باز قرعه به نام عبدالله آمد، دهتا، دهتاگويا اضافه كرد تا رسيد به صد، وقتى قرعه زد قرعه به شترها افتاد، و گفت: معلوممىشود خداوند راضى است كه صد شتر در مقابل يك انسان باشد. شترها را قربانىكرد و عبدالله نجات پيدا كرد. به هر صورت اين در زمان جاهليت يك سنّت شد كهخون يك انسان، در مقام ديه هم برابر با يك صد شتر مىباشد، خداوند هم اين سنّتعبدالمطلب را امضا فرمود.
حديث چهارم
حديث 11 باب 11 از ابواب قصاص نفس. هر چه تا به حال خوانديم از باب 1ديات بود جز اين يك دانه كه مال ابواب قصاص باب 11 است كه اقسام قتل در آنشرح داده مىشود. «عبدالله ابن سنان قال: سمعت ابا عبدالله(ع) يقول: قالاميرالمؤمنين فى الخطاء شبه العمد» تفسير خطاى شبه العمد «ان تقتله بسوط» حديثرا قبلا خوانديم يعنى اينكه او را به وسيله تازيانه آنقدر بزنى كه بميرد، مىخواستىتنبيه كنى، مُرد. قصد قتل نبود، آلت هم آلت قتاله نبود «أو بالعصا أو بالحجارة» - مراد ازحجاره يعنى سنگ كوچك در اينجا. سنگ كوچكى زد، آدم حسّاسى بود مُرد. اين قتلعمد نيست فرمود: «انّ دية ذلك تغلظ» اين ديهاش غليظ است. حالا غليظ بودنش يااز نظر سن شتر است، يا غليظ از نظر نقد و اقساط كوتاه مدت پرداختن كه بعداًمىرسيم كه به غلظت از نظر كيفيت ادا و اقساط و از نظر سن شتر، اشاره خواهد شد.«و هى مأة من الابل» شاهد ما اين جمله آخر است. ديه صد شتر است.
جمعبندى احاديث
احاديثى كه تا به حال در باب مقادير ديات داشتيم در شش طايفه بيان شد، حالامىخواهيم جمعبندى كنيم و نتيجه بگيريم. «تلخّص ممّا ذكرنا» اينكه ما يك دانهحديثى كه جامع الاطراف باشد، و فتواى مشهور در آن باشد، در بين همه احاديث پيدانكرديم كه اصول ششگانه را بگويد، اعدادش را هم بگويد. در يك حديث اينها راجمع نديديم. اين همان است كه صاحب رياض و صاحب جواهر مىگويند: «لم نجدعلى» حديثى كه بيان اينها را بكند. و لكن مع ذلك اگر ما اجماعى هم در اين مسألهنمىداشتيم، مىتوانستيم اين احاديث را به يكديگر ضميمه كنيم و از انضمام بعضهاالى بعض، نتيجه بگيريم كه يك نوع جمع دلالى است. احاديث دوتا، يكى، سهتا،چهارتا، پنجتا، ششتا، همه را كه به هم ضميمه كنيم، بالاخره اصول ششگانه توأم باعدد استفاده مىشود. دست هر عرفى بدهيد اين جمع را عرفى مىدانند، جمع تبرّعىبدون قرينه نمىدانند. منحصر به اينجا هم نيست، ما در جاهاى ديگر هم همين گونهمسائل را داريم، مثلا مبطلات نماز را در يك حديث چندتا مىشمارد، در يك حديثچندتاى ديگر و در يك حديث چندتاى ديگر، يا موارد وجوب خمس را در يكحديث چندتاى مىشمارد و در يك حديث، چندتاى ديگر، جمع بينهما كه بكنيم ايناست. در حبوه آن چيزى كه پسر بزرگتر از ميراث مىبرد و منحصر به اوست،احاديث مختلف است، يك حديث يكى را مىگويد، يك حديث يكى ديگر رامىگويد، يك حديث دوتا مىگويد، همه را كه كنار هم جمع مىكنيم آن چيزى كهمشهور و معروف است و فتوا دادهاند، از مجموع اينها استفاده مىشود. اين يك جمعتازهاى نيست كه سابقهاى در فقه نداشته باشد، «كم له من نظير» در باب اعدادى كهبراى امور مختلف ذكر مىشود.
(سؤال ... و پاسخ استاد): نسبت به حله و نسبت به مقدار عددش مىتوانيم بوسيلهفتواى مشهور تكميلش كنيم.
(سؤال ... و پاسخ استاد): بعضىها مىگويند: اين سكوت مفهوم دارد. روايتعبدالرحمان كه فتواى ابن ابى ليلاست اصول ششگانه ذكر شده بود بعد امام پنجتايشرا بيشتر نمىگويد، بعضىها مىگويند: اين اصلا مفهوم دارد، اگر حله هم بود چرا امامنفرمود؟ مثل اينكه جبههگيرى است در مقابل فتواى ابن ابى ليلا. حله خودش يكبحث پيچيده و جالبى دارد كه بحث مىكنيم.
از اينجا معلوم مىشود محقّق اردبيلى(ره) در كتاب مجمع الفائده مىگويد: ما هيچدليلى بر فتواى اصحاب، جز اجماع نداريم، يا اين است كه اجماع دليل باشد يا يكحديث پيش اين آقايان بوده است كه به ما نرسيده است. اين سخن اردبيلى درستنيست. عبارت اردبيلى در مجمع الفائده جلد 14 صفحه 309 مىفرمايد:
عبارت محقق اردبيلى
«دليل كون دية المسلم الذكر الحر احد الستة المذكورة فى العمد، كأنّه الاجماع»دليلش گويا اجماع است، حديث نيست. «المأخوذ من الروايات» اينجا مىگويد:اجماعى كه مأخوذ از روايات است. اين عبارت در نظرتان باشد. بعد مىگويد: «مععدم صراحة شىء منها فى المطلوب» هيچ كدام از احاديث صريح در مطلوب نيست.آخر كار مىگويد: «و بالجملة» قبلىها را هم تقريبا خراب مىكند، «و بالجملة ما نعرفدليل هذه الاحكام» اينكه ديه ششتا است، يكى از اين اصول ششگانه به طور تخيير،دليلى براى آن نمىشناسيم «كأنّه اجماع» گويا اجماع است، «أو نصّ ما اطلعنا عليه» يااجماع است، يا روايتى بوده دست ما نرسيده است.
يا اين حرف محقق اردبيلى - رضوان خدا بر آن باد - قابل قبول است؟ نه.
(سؤال ... پاسخ): ايشان مىگويد: اين احكام اصلا دليل ندارد، دليلش يا اجماعاست يا حديثى بوده است كه به ما نرسيده است.
جواب از سخن محقق اردبيلى
ما عرض مىكنيم: با عظمت كه مقام محقق اردبيلى از جهات مختلف دارد -رضوان خدا بر او باد - اين حرف براى ما قابل قبول نيست. جمع بين روايات بهتريندليل است براى اين مسأله و در فقه هم سابقه دارد كه گاهى مثلا خمس در اشياءمختلف هفتگانه است ولى در يك حديث پنجتاست، در يك حديث دوتاست.مبطلات روزه فرض كنيد ده چيز است، در يك حديث چهارتاست، در يك حديثششتاست، در يك حديث دوتاست، اينها را روى هم كه مىريزيم مبطلات را سرهممىكنيم. موارد تعلّق خمس را سرهم مىكنيم. لازم نيست كه در يك حديث همهاشذكر شده باشد. اين جمع، سابقه دارد.
(سؤال ... پاسخ ) ششتا ثابت مىشود، فقط عدد حله بحث دارد.
(سؤال ... پاسخ ) مىگويند: در بعض از روايات قيمت بقر را و امثال آن را به شتربرگردادهاند. اين يك مسأله جدا دارد كه آيا اين اصول ستة، هر كدام مستقل برأساست يا ريشه همه ابل است و بقيه به آن برمىگردد؟ اين بحث مستقلى دارد و به بحثمستقلش - ان شاء الله - مىرسيم در مسأله 5 «الظاهر انّ الستة اصول فى نفسها و ليسبعضها بدلا عن بعض».
جواب مفتاح الكرامة از محقق اردبيلى
كلام محقق اردبيلى براى ما قابل قبول نيست، دليل مسأله واضح است و تنها مانمىگوييم، ديگران هم همين مسأله را گفتهاند با ضم روايات به همديگر، و از جملهكسانى كه اين جواب را از محقق اردبيلى داده است مرحوم سيد جواد عاملى صاحبمفتاح الكرامه، وقتى كلام محقق اردبيلى را از مجمع الفائده نقل مىكند، در جوابش،جلد 10 صفحه 356 مىفرمايند:
«اذا ضممنا اخبار الباب بعضها مع بعض استفيد ذلك منها و اخبارهم» اين هماننكتهاى است كه عرض كردم كه اين مسأله تازهگى ندارد در جاهاى ديگر فقه همهمين كار را مىكنيم. «و اخباروهم يكشف بعضها عن بعض» اخبار ائمه همه جا مفسّريكديگر است، اينجا هم هميطور است. «فلا مجال للتأمّل و الاشكال» اين جواباردبيلى بود با تخليص كلام مفتاح و تلخيص كلام اردبيلى.
احاديث اهل سنّت
احاديث اهل سنّت هم مثل ما طوايف مختلف دارد، امّا نه شش طايفه، بلكه سه ياچهار طايفه است. بعضىهايش پنج اصل را مىگويد، بعضىهايش دو اصل رامىگويد، بعضىهايش يك اصل را مىگويد. بعضى اصول خمسه دارد و حله ندارد،بعضى اصول اثنين، فقط درهم و دينار دارد، بعضى يكى دارد اين يكى هم در بعضىاز احاديث ابل است، در بعضى از احاديث درهم است، در بعضى از احاديث، ديناراست. من نمونههاى روايات اينها را بخوانم، چون بالاخره فقه ما را نمىشود از فقهآنها جدا كرد زيرا اصحاب ائمه با آنها معاشر بودند، مسائل را مىگرفتند، سؤالمىكردند، و لذا روايات ائمه به روايت آنها ناظر بوده است.
طايفه اولى از احاديث عامه
امّا طايفه اولى كه پنج يا چهارتا را مىگويد على احتمالى كه حالا مىخوانيم. ماهمه اينها از كتاب سنن بيهقى نقل مىكنيم، (السنن الكبرى) همه هم جلد 8 است.
حديث اول كه دلالت بر اصول خمسه دارد حديثى است كه محمد بن اسحاق ازعطاء بن ابى رياح نقل مىكند كه از روات عامه هستند: «انّ رسول الله (ص) قضى فىالدية على اهل الابل مأة من الابل و على اهل البقر مأتى بقرة» تا اينجا مثل ماست صدشتر يا دويست گاو «و على اهل الشاة الفى شاة» اينجا با ما مساوى نيست زيرا اين دوهزار گوسفند دارد در صورتى كه ما هزار گوسفند داريم. «و على اهل الحلل مأتىحلّة» حله را دارد. اين هم قسمت عمدهاش شبيه ماست «و على اهل القمح» يعنىگندم، آنهايى كه كشاورزند و گندم كارند، بر آنها هم «شئاً لم يحفظه محمد» يعنىنسبت به آنهايى كه داراى كشاورزى گندم هستند، پيغمبر مقدارش را تعيين كردهاست امّا اين محمد بن اسحاق كه راوى حديث است يادش رفته است.
اين يك چيز تازهاى است ما تا به حال نداشتيم كه ديه، گندم باشد. حضرت يكمقدار از گندم هم فرمود امّا محمد بن اسحاق كه راوى از عطاء بن ابى رياح استيادش رفته است.
حالا اين را جزو چهارتاى ذكر كنيد، مىشود، چون اينكه يادش رفته است كه فعلاجايى بند نيست، يا اين از جمله پنجتاى است كه پنجمش نيمبند است. بنا بر ايندرهم و دينار اصلا در اين اين نيست، اين دو اصل وجود ندارد. سنن كبرى جلد 8صفحه 78.
امّا گروه دوم كه بيان دو اصل مىكند درهم و دينار را مىگويد، صفحه 77 است كهدو اصل را مىگويد درهم و دينار فقط «ما رواه عمرو بن شعيب عن ابيه عن جده قال:كانت الدية على عهد رسول الله(ص) ثمان مأة دينار» به جاى هزار دينارهشتصدتاست. اين قابل بر همان است كه حملش بكنيم كه يعنى دينارهاى سنگينوزنى بوده است «و ثمانية آلاف درهم» هشت هزار درهم، هشتصد دينار. يك پنجمكم است از آنچه معروف است بين ما. اين را مىشود توجيه كرد به درهم و دينارهاىسنگين وزن.
و امّا گروه سوم كه يك اصل را بيشتر ذكر نمىكند، بعضى جاها ابل فقط: «ما رواهعبدالله بن عمر انّ رسول الله(ص) خطب يوم الفتح» پيغمبر روز فتح مكه خطبهاىخواند. اين جالب است، پيغمبر تازه آمده است و مكه را فتح كرده است قسمتى قابلتوجه از احكام را بيان مىفرمايد، از جمله ديه را بيان كرد كه صد شتر است. «ثم قال:»با تخليص «الا انّ دية الخطاء شبه العمد ما كان بسوط و العصا» شبه عمد آن كه به سوطو عصا باشد، آلت قتّاله نيست «مأة من الابل» صد شتر، فقط «مأة من الابل» فرمود.
در بعضى جاها هم فقط درهم دارد: «ما رواه ابن عباس» اين حديث سومى كهعرض كردم صفحه 68 است، سنن كبرى، همان جلد 8، صفحه 68. روايت ابن عباس:
«قال قتل رجل على عهد رسول الله(ص)» مردى قتل كرد، حالا يا عمد يا خطا«فجعل النبى ديته اثنا عشرة الفاً» دوازده هزارتا قرار داد. دوازده هزار تا چيست؟ لابددرهم است. اين هم از همان درهمهاى سبك بوده است كه دوازده هزارتايش دههزارتا مىشده است. اين هم صفحه 78 است.
امّا حديث ديگر كه «الف دينار» دارد «ما رواه ابوبكر بن محمد بن عمرو بن حزمعن ابيه عن جده عن النبى(ص) فى الكتاب الذى كتبه فى الديات» پيغمبر با دستخودش در عمرش كتابت نكرد، براى اينكه ثابت كند درس نخوانده است، و آناعجاز قرآن محفوظ بشود. ما مىگوييم: مىتوانست، امّا نكرد. اينجا كه مىگويد:«كتاب كتبه» مانعى ندارد املا بكند و على(ع) بنويسد يا ديگرى بنويسد مثل «بنىالامير المدينة» كه خود امير كه بنا نمىكند، مأمورين را مىفرستد تا انجام بدهند «فىالكتاب الذى كتبه فى الديات» چه نوشت؟ «و على اهل الذهب الف دينار» آدرسشهمان است اما صفحهاش را من ننوشتهام.
اين روايت هم كم و بيش مؤيّد بحث ماست و لو بعضىهايش با ما مخالف است.فردا - ان شاء الله - سراغ مسأله دوم خواهيم رفت.
پايان
پرسش
1 - چرا روايت عبدالله بن سنان جزو طايه اولى قرار مىگيرد؟
2 - توجيه حديث دوم كه ديه را فقط ابل مىداند و لاغير چيست؟
3 - جمع احاديث مقدار ديه چيست و آيا اين جمع در فقه نظير دارد؟
4 - جواب استاد از محقق اردبيلى كه مدعى است دليلى بر اصول ششگانه ديه غير از اجماعنداريم را بنويسيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...