يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 22
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه بيست و دوم "
مقدار ديه قتل
بحث در مقدار ديه قتل عمد بود يا در جايى كه قصاص وجود ندارد يا قصاصىهست ولى توافق طرفين بر ديه مىشود، مقدار ديه چه اندازه است؟ گفتيم: مشهور،معروف، بلكه ادعاى اجماع شده است بر اينكه اصول ديه شش چيز است، كه سهتا ازحيوانات است، و سهتا از غير حيوانات. صد شتر، دويست گاو، هزار گوسفند، يكى ازاين سه را انتخاب كند، و يا هزار دينار، ده هزار درهم، دويست حلّه.
بعد گفتيم: عمده دليل ما بر اين مسأله، بعد از ادعاى اجماع، كه آن هم اجماعمدركى است، احاديث است. احاديث هم كاملا با هم متفاوت است، در اينجا ناچاريماحاديث را دستهبندى كنيم و اين روش بسيارى خوبى است كه ما از استادمان مرحومآيت الله العظمى بروجردى فراگرفتيم و حتى در جواهر هم با آن قدرتى كه ايشان درمسائل فقهى دارد، اين روش را دنبال نمىكند. وقتى وارد يك مسأله شديم و احاديثرا متفاوت ديديم، بايد اول اينها را گروهبندى كنيم، هر گروهى از احاديث كه يكمضمون مستقلى دارد را جدا كنيم. بعد ببينيم آيا تعارضى دارند يا نه؟ اگر جمع دلالىداشت، اگر قابل جمع بود، جمع مىكنيم، بحسب الدلالة العرفية و اگر قابل جمعنبودند نوبت به تعارض مىرسد، اگر مرجحات باشد، اعمال مرجحات مىكنيم، اگرنباشد، حكم به تخيير، مطابق آنچه در اصول بحث شده است.
تقسيم روايات باب
روايات به شش گروه تقسيم مىشود. يك گروه، ششتا را مىگويد، گروه ديگرىپنج، گروه ديگرى چهار، سه، دو، يك. البته مىدانيد عمده روايات ما هم در همينباب يك است، كمى هم در ابواب ديگر داريم.
ديروز گروه اول را خوانديم، كه سه روايت بود، و هر سه مشتمل بر ششتا بود. اماهر كدامش يك عيبى داشت، كه نمىتوانستيم اين را دليل بر قول مشهور و مجمععليه بگيريم، و عيوب اينها را گفتيم.
تنها نكتهاى كه به بحث ديروز اضافه مىكنم اين است كه در حديث عبدالرحمنبن حجّاج كه اشكالش اين بود كه صدر حديث مربوط به فتواى ابن ابى ليلاست، اوششتا گفته است اما امام صادق(ع) كه بيان مىكند، پنجتا را بيان مىكند. يعنى حلّهافتاده است و اين به درد گروه دوم مىخورد. و علاوه بر اين، يك اشكال ديگر همداشت، به جاى «مأتا بقرة»، «مأة» داشت. به جاى دويست گاو، صدتا داشت. بعد ازبررسى معلوم شد كه اين اشتباه از نسخه وسائل است. منابعى كه وسائل از آنجا گرفتهاست، همه «مأتا» دارد، دويست دارد. اين حديث در كتب اربعه هست، در كافى «مأتا»دارد در من لا يحضره الفقه «مأتا» دارد. در تهذيب و استبصار «مأتا» دارد. بنا بر اينمشكل صد، به اين وسيله حل مىشود. در متن جواهر هم «مأتا» دارد، با اينكه جواهرمعمولا از وسايل مىگيرد. معلوم مىشود نسخه وسائل پيش صاحب جواهر «مأتا»بوده است.
آدرس احاديث
در كافى جلد 7، فروغ كافى، صفحه 281 همان بالاى صفحه «مأتا» دارد. صاحبوسايل از كافى نقل كرده است، اين نسخه كافى كه الان در دست ما هست «مأتا» دارد.وسايل جديد را هم ظاهراً اصلاح كردهاند. صاحب جواهر هم «مأتا» دارد. در من لايحضره الفقه، جلد 4 صفحه 79. در تهذيب جلد 10 صفحه 160 . در استبصار جلد 4صفحه 259. در جواهر هم همان اول بحث ديات جلد 43 صفحه 7. آن هم مثل كافىاست. اشتباه در نسخه وسايل
بنا بر اين «يُظنّ او يعلم» ادعاى علم مىشود كرد كه اشتباه در نسخه وسايل است. وذيل روايت عبدالرحمن بن الحجاج در مورد بقره، «مأتا» است نه «مأة» اين «مأة»وسايل اشتباه است بخصوص اينكه مىگويند: در نسخههاى جديد وسايل هم «مائتا»است. بنا بر اين، اين را مىشود، جزو گروه دوم كه پنج اصل از اصول ششگانه را ذكرمىكند قرار بدهيم. اين تمام كلام در گروه اول كه ششتا را مىگفت و بحث و بررسىدر باره آن.
طايفه ثانى از احاديث
طايفه ثانى، آنهايى است كه پنجتا از اصول ششگانه را مىگويد. يعنى از آن ششتاحلّه افتاده است، پنجتاى ديگر ابل، بقر، شاة و درهم و دينار هست. در اينجا يكروايت داريم به ضميمه اين روايتى كه الان گفتيم: خوب است، دو روايت مىشود.يكى ذيل همين روايت عبدالرحمن بن حجاج بود و روايت ديگر روايت ابو بصيراست. صدرش ششتا مىگويد، بعضىها خيال مىكنند كه اين جزو ششتا است، البتهما آنجا ذكر و بعد اشكال كرديم و بعد گفتيم مناسب طايفه پنجم است، الآن هم جزوطايفه پنجم قرارش داديم.
( سؤال ... پاسخ) روايات همه ششتا بود، منتها اشكال جاى ديگر بود فقط روايتعبدالرحمن بن حجاج بود كه صدرش، فتواى ابن ابى ليلا بود كه ششتا بود كه براىحجت نبود امّا ذيلش كه امام صادق فرمود، پنجتا فرمود. مشكل «مأة من البقر» داشتكه اين مشكل حل شد.
گفتيم: ثانيه دوتا روايت دارد، يكى همين روايت عبدالرحمن بن حجاج است، وديگرى هم حديث ابو بصير است. حديث 2 باب يك از ابواب ديات نفس، همه اينهاتوى در باب يك است «قال: سألت اباعبدالله(ع) عن الدية فقال: دية المسلم عشرةآلاف من الفضة» اين يكى «و الف مثقال من الذهب» ده هزار درهم يا هزار مثقال طلا«و الف من الشاة» اين كلمه «مثقال» را به ذهنتان بسپاريد، بعدها به درد مىخورد، كه آيامثقال معيار است يا سكه؟ چون بين مثقال و سكه فرق است. طلاى مسكوك، قيمتشبيشتر است، نسبت به طلاى بى سكه، در عصر و زمان ما كه سكه رايج معامله نيست،آيا مثقال كارساز است يا نه حتما بايد دينار باشد، سكه باشد خصوصيت دارد؟ اينجاتعبير به مثقال دارد اين مهم است. «و الف مثقال من الذهب و الف من الشاة» هزارگوسفند اين سومىاش «على اسنانها اثلاثا» يعنى سن را بايد در آن رعايت كنيم و سهرقم است كأنّ يك سوم گوسفندان، پايين باشد، يك سوم، متوسط، يك سوم بالا. ازنظر قيمت و سن رعايت كنيم كه اثلاثا باشد سه قسم است. بعضىها «اثلاثا» را گفتهاندبايد در سه سال بدهد اين نيست، قطعا معنى اين عبارت «اسنانها» دارد يعنى سنگوسفندان. «اثلاثا» يعنى سه نوع بدهد. البته اين در آينده به درد مىخورد كه آيا درگوسفند سنى معتبر است يا نه. مشهور و معروف اين است كه در گوسفند سن شرطنيست، آن وقت اين روايت كه مىگويد: «على اسنانها اثلاثا» را چه كار كنيم؟ مستحباست؟ معرض عنهاست؟ چه به سرش بياوريم؟ اين را به ذهنتان بسپاريد براىبحثهاى كه - ان شاء الله - مىآيد. «و من الابل مأة» اين چهارمى است «على اسنانها» سندر ابل است مطرح است مىرسيم كه شترى كه براى ديه انتخاب مىشود چند سالهبايد باشد. «و من البقر مائتان» اين پنجتا از اصول ششگانه در اينجا مطرح شده بود، وحله در آن نبود.
طايفه سوم
طايفه سوم، احاديثى است كه دلالت بر اصول اربعه مىكند، چهارتا حلّه و بقرحذف شده است، باقى مانده است طلا و نقره و شتر و شاة. در اينجا هم دو حديثداريم. حديث اول حديث اعلى بن فضيل است، عن ابى عبدالله(ع) حديث 8 اينباب «انّه قال: فى قتل الخطا» حالا خطاء و عمد چقدر فرق مىكند آن غليظتراست واين خفيفتر است خيلى اثرى در اين بحث ما ندارد آن تفاوتش را بعدا - ان شاء الله -مىرسيم «انّه قال فى قتل الخطا مأة من الابل» صد شتر «او الف من الغنم» هزار گوسفند«او عشرة آلاف درهم» ده هزار درهم «او الف دينار» يا هزار دينار. بنا بر اين خبرى ازآن دوتا كه حله و بقر باشد نيست فقط اين چهارتا هست.
حديث ديگرى هم داريم عينا از اعلى بن فضيل است، همين مضمون، همينراوى، همين امام مروى عنه، همه چيزش يكى است كه حديث 13 اين باب است. چرااين را دوتا حديثش كردهاند؟ «قال: و الخطأ مأة من الابل او الف من الغنم او عشرةآلاف درهم او الف دينار» عبارت يكى است، الفاظ يكى است، محتوا يكى است،راوى يكى است، مروى عنه هم يكى است، پس اين چطور دوتا حديث مىشود؟شايد به خاطر اين است كه يك ذيلى اين دارد كه آن ندارد چند خطى است كه مربوطبه بحث ما نيست. شايد به خاطر ذيلش باشد بعيد است كه دو بار اعلى بن فضيل اينرا دو بار از امام شنيده باشد و دوتا روايت باشد. يك روايت شنيده مفصّل، يك جاهمهاش را گفته كه اين حديث 13 باشد، و يكجا همان صدرش را گفته است كه حديث8 باشد. بنا بر اين به نظر مىرسد، اين دو حديث يكى باشد منتها دو جا نقل شده استيك جا به صورت كامل و يكجا به صورت تقطيع و تقطيع در روايات جايز است. دراصول گفتهايم: آيا تقطيع جايز است يا نه؟ اگر لطمهاى به فهم معناى روايت نزند و درآن دنباله و صدر روايت، قرينه خاصى بر بقيه نبوده باشد، تقطيع، خيانت نيست، جايزاست. اما اگر يك قراينى در صدر يا ذيل بوده باشد كه اگر تقطيع كنند، مضمون به همبخورد، اين با عدالت راوى نمىسازد، اين خيانت است فعلى هذا تقطيع جايز نيست.كجا تقطيع جايز است، كجا تقطيع جايز نيست، معيارش همين است كه عرض كردم.خود ما هم كه از ديگرى كلامى مىشنويم، گاهى از تمام كلامش يك جملهاش را نقلمىكنيم، در آنجايى كه قبل و بعد تأثيرى نداشته باشد.
طايفه چهارم
اما گروه چهارم رواياتى است كه دلالت بر اصول ثلاثه دارد، به حذف غنم، بقر وحلّه؛ يعنى تنها درهم و دينار و ابل است. در اينجا سه حديث داريم (از آن طوايفديگر بهتر است) اولى روايت يونس عن بعض اصحابنا است، حديث 7 اين باباست كه مرسله است «عن ابى عبدالله(ع) فى حديث قال: الدية عشرة آلاف درهم» دههزار درهم «او الف دينار» هزار دينار «او مأة من الابل» صد شتر. اين شد سهتا از اصولششگانه و سهتايش حذف شده است.
حديث دوم، حديث 9 اين باب است (منتها دوازده هزار درهم دارد) روايتعبدالله بن سنان است «قال: سمعت ابا عبدالله(ع) يقول: من قتل مؤمنا متعمدا قيدمنه» كسى كه مؤمنى را عمدا به قتل برساند «قيد منه» يعنى قصاص مىشود از «قوَد»است «الاّ ان يرضى اولياء المقتول ان يقبل الدية» ارباب دم گفتند: ديه را قبول مىكنيم«فان رضوا بالدية» اگر آنها راضى شدند كافى است يا نه قاتل هم بايد راضى بشود؟«فان رضوا بالدية و احبّ ذلك القاتل» قاتل هم حق بگويد: قصاص كنيد من را، من اززندگى سيرم، من حاضر نيستم ديه بدهم، اين ديه را بدهيد به زن و بچه من من همخداحافظى مىكنم مىروم. نمىتوانند مجبورش كنند كه حتما بايد ديه بدهى، بايدرضايت طرفين بوده باشد. «فالدية اثنا عشرة الفا» اين شاهد است. ديه يا دوازده هزار(از چه ندارد) درهم، دينار ندارد، «الفا» لابد مراد درهم است «او الف دينار او مأة منالابل» از ذيل حديث هم استفاده مىشود كه اثناء عشر، اثناء عشر درهم است، چونذيل دارد.
توجيه روايت عبدالله بن سنان
بنا بر اين به روشنى سه قسم را بيشتر ذكر نكرده است. امّا چرا دوازده هزار؟ درتوجيه اين دوازده هزار، دوتا راه حل گفتهاند.
يكى اين است كه درهمها با هم فرق داشته است، بعضى درهمها با درهمهاىديگر يك پنجم تفاوت داشته است، يعنى ده هزارتاى او، دوازده هزارتاى اين مىشدهاست، تفاوت در يك پنجم بوده است، آن ده هزارتا، اين دوازدهتا، بنا بر اين دينارهاهر دو يكى است. آن درهم سبكتر است اين درهم سنگينتر است. و واقعا همدرهمها در آن زمان با هم متفاوت بوده است.
راه حل دوم اين است كه حمل بر تقيه كنيم. نظر مباركتان باشد در اقوال عامهخوانديم كه بعضىها دوازده هزار درهم داشتند. مىگوييم: اين ناظر به تقيه است. پسمشكلى در بحث ما ايجاد نمىكند.
( سؤال ... پاسخ ) اين روايت مىگويد اينها تراضى به ديه كردهاند، يعنى ديهمعروف، ديه مشهور شرعى ديه مطلق و ديه مطلق دوازده هزار درهم نيست، لذا بايداين را توجه كرد. فرض اين است كه تراضى بر ديه مطلقه بوده است. اين دليل بر ايناست دوازده هزار درهم ديه مطلقه است.
اما حديث سوم حديث 10 اين باب است، «عبيد الله بن زرارة عن ابى الله(ع) قال:الدية الف دينار» اين يكى «او اثنا عشر الف درهم» و اين هم اثنا عشر است «او مأة منالابل» از اصول ششگانه، همين سهتا ذكر شده است از سهتاى ديگر در اينجا خبرىنيست.
طايفه پنجم
طايفه پنجم دلالت بر دو اصل مىكند فقط، منتها روايات طايفه پنجم فرق دارد، دربعضى از اين روايات فقط درهم و دينار است، در بعضى فقط ابل شاة است. اين دوتايكسان نيست، بعضى اين دوتا را درهم و دينار دارد، بعضى اين دوتا را ابل و شاةدارد. دوتا است امّا همانند نيست كه اگر اينها را از هم جدا كنيم ممكن است دوتا طايفهشود ولى ما همهاش را ما يك طايفه كرديم. اينجا دوتا حديث بيشتر نداريم.
حديث اوّل، روايت جميل و حلبى است هردو روايت كردهاند، حديث 5 بابيك است «عن ابن ابى عمير عن جميل و عن حمّاد» نمىگويد: «جميل عن حماد» «وعن حمّاد»؛ يعنى دو مرتبه برمىگردد، ابن ابى عمير عن حمّاد عن الحلبى. پس همجميل اين حديث را از امام صادق نقل كرده است هم حلبى. يك خورده هم متفاوتنقل كردهاند، حلبى طورى نقل كرده است، جميل طور ديگرى نقل كرده است. «عنابى عبدالله(ع) قال: الدية عشرة آلاف درهم»، اين يكى «او الف دينار» اين دوتا. «قالجميل:» جميل يك اضافهاى كرده است، حلبى اضافه نكرده است روايت حلبىهمين دوتا بود اما جميل يك اضافهاى دارد «قال جميل: قال ابو عبدالله(ع): الدية مأةمن الابل» جميل، «مأة من الابل» را اضافه كرده است. اين دو حالت دارد:
يك حالت اين است كه جميل ذيل اين حديث اين را اضافه كرده است كه مىشودسهتا: درهم، دينار و ابل. در اين صورت روايت جميل از گروه ما خارج مىشود، وداخل طايفه قبل مىشود امّا روايت حلبى همان دوتا را نقل كرده است و به قوّت خودباقى است.
يك احتمال هم دارد كه من اين احتمال را قوىتر مىدانم. جميل يك روايت ديگررا مىخواهد نقل كند، مىگويد: «قال ابو عبدالله(ع): الدية مأة من الابل» يعنى حديثديگر. حديث ديگرى است، آنوقت اين مىشود جزو روايات گروه ششم كه يك دانهبيشتر ذكر نكرده است. پس احتمال قوىتر اين است ذيل حديث كه روايت جميلاست، اشاره به حديث ديگرى غير از آن حديث باشد. آن حديث دوتا بيشتر در آنذكر نشده بود درهم و دينار، و اين حديث ديگرى است كه فقط ابل را مىگويد و اينجزو طايفه ششم مىشود. على كل حال حداقل اين روايت حلبى جزو اين طايفههست.
امّا حديث ديگر، حديث 12 باب يك است. اين حديث يك اشكال دارد ببنيدمىفهميد اشكالش چيست «باسناده عن محمد بن احمد بن يحيى عن ابراهيم عن ابىجعفر عن على بن ابى حمزه عن ابى بصير قال: دية الرجل مائة من الابل» اشكالحديث چه بود؟ از امام نقل نشده است مقطوعه است. «قال» به ابوبصير مىخورد عنابى عبدالله نيست. منتها ديروز عرض كردم جميل و زراره و ابوبصير و امثال اينهابسيار بعيد به نظر مىرسد در يك مسأله تعبّدى از خودشان چيزى در بياورند، علىالقاعدة از امام شنيدهاند ولى ظاهرحديث مقطوعه است و امام در آن ذكر نشده است.
(سؤال و پاسخ استاد): على بن ابى حمزه اشكال دارد، چون ضعيف است منتها ايناحاديث چون متظاهر است من سراغ سندش نمىروم، بعضى سندش صحيح استبعضى مرسله است، بعضى ضعاف مثل على ابن ابى حمزه بطاينى دارد، ما چون همهرا مىخواهيم روى هم بريزيم شايد متظاهر بلكه شايد متواتر باشد. «قال دية الرجلمأة من الابل» دقت كنيد ببنيد اين سهتا دارد يا دوتا «دية الرجل مأة من الابل» صدتاشتر «فان لم يكن فمن البقر بقيمة ذلك» آيا اين بقر را ذكر كرده است؟ نه، اين بقر راذكر نكرده است، مىگويد اگر نبود، به اندازه قيمت شتر، بقر انتخاب كن، پس بقر جزواصول نيست. اين يكى «فان لم يكن فالف كبش» هزار قوچ، گوسفند. گوسفند نر را«كبش» مىگويند. همين است كه ما در فارسى چپش مىگوييم، اين همان كبش است ياآنها از ما گرفتهاند يا ما از آنها گرفتهايم، حالا كدام از كدام گرفتهايم معلوم نيست.
اگر ما اين را دو اصل قرار داديم اولىاش «مأة من الابل» دومىاش صدتا گوسفند،اين هم طايفه پنجم، باقى مىماند طايفه ششم كه يك دانه بيشتر در آن ذكر نشده است.
يكى از آقايان نوشته بود كه اين مراتبى را كه شما ذكر كرديد، براى جراحات نُهتادر تحرير الوسيله است، بعد از حارثه، داميه است. حارثه پوست را بشكافد، داميهخون بيايد. ولى اگر كتب فقى را نگاه كنيد عدهاى حارثه و داميه را يكى شمردهاند.
و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
پايان
پرسش
1 - مقدار ديه قتل در چه صورت منصرف به ديه مصطلح است؟
2 - قول مشهور در مقدار ديه چيست؟
3 - روايات باب را به چه صورتى مىتوان دسته بندى كرد؟
4 - مشكل حديث عبدالرحمن بن حجّاج كه به جاى مأة، مأتان دارد چگونه حل مىشود؟
5 - توجيه روايت عبدالله بن سنان كه به جاى «ده هزار»، «دوازده هزار» ذكر شده استچيست؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...