يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 21
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه بيست و يكم "
مسأله اول از مسائل مقادير
بحث در مسأله اول از مسائل مقادير ديات است. متن تحرير الوسيلة اين ايناست:
«فى قتل العمد حيث يتعيّن الدية أو يصالَح عليها مطلقا» در آنجايى كه قتل عمداست و قصاص نيست، ديه است، مثالهايى دارد كه در شرح مسأله عرض خواهم كرد.بعضى جاها قتل عمد است و قصاص نيست و ديه است. گاهى هم قصاص هست امامصالحه بر ديه مىكنند مىگويند: قصاص نمىكنيم و ديه مىگيريم. جانى و ارباب دمهر دو توافق مىكنند بر گرفتن و دادن ديه. در اين دو مورد، چه آنجايى كه بالاصالة ديهاست و چه آنجايى كه با توافق طرفين ديه است، ديه ششتا اصل دارد: «مأة ابل» صدشتر «او مأتا بقرة» دويست گاو «أو الف شاة» يك هزار گوسفند، «أو مأتا حلّه» دويستدست لباس، حالا دوخته، يا ندوخته، حله يمن يا غير يمن خيلى بحث دارد، ما فعلامىگوييم: دويست دست لباس. «أو الف دينار» هزار مثقال شرعى دينار، طلا «أوعشرة آلاف درهم» ده هزار درهم. اين اصول ششگانه ديات.
اين مسأله و يازده مسأله بعد از اين دوازده مسأله است كه از اهمّ مسائل اين باباست. در باره اصول ديه و خصوصيات و جزئيات و احكام و فروعش، در اين دوازدهمسأله بحث شده است كه همهاش مهم است.
«اضف الى ذلك»، يك سلسله مسائل مستحدثى هم اطراف اين مسأله پيدا شدهاست كه آنها هم اگر مهمتر نباشد كم اهميتتر نيست. چندتا مثالش را من در اينجا ذكرمىكنم.
مسائل مستحدثه
مثال اول اينكه در عصر و زمان ما خيلى از اين اصول ششگانه پيدا نمىشود،درهمى نيست، دينارى نيست، حلهاى اگر مقيّد به يمن باشد، برد يمانى باشد دردسترس نيست، «مأة ابل» در بسيارى از مناطق وجود ندارد، از كجا بروند مأة ابل پيداكنند بياورند؟ بنا بر اين از اين اصول ششگانه در بسيارى از مناطق، فقط دو اصل پيدامىشود: گاو و گوسفند، چه كنيم نسبه به بقيه؟
مثال دوم اين است كه اختلاف كثيرى بين قيمتهاى اينهاست. آيا با اين اختلافكثير، تخيير قابل قبول است؟ تخيير بين اقل و اكثر نيست؟ ديروز اشاره كردم گوسفندمتوسطش را فرض كنيم در محيط ما سى هزار تومان است ارزانش بيست هزار چونگوسفند، سنّ خاصى ندارد، گاو هم سنّ خاصى ندارد، شتر سنّ خاصى دارد. «اقل مايصدق عليه الشاة» شايد از بيست هزار تومان كمتر نباشد، متوسط سى هزار تومان،بالاتر چهل، پنجاه. هزارتا سى هزارتا مىشود سى ميليون. هزارتا بيست هزارتامىشود بيست ميليون. بيست ميليون، سى ميليون، چهل ميليون تومان، در حالى كهحله اگر آن رقم كه بعضىها حساب كردند كه ما حساب نمىكنيم، حساب كنيم شايدفوقش سه چهار ميليون بشود.
(سؤال...جواب) معيار عدد است ما هم مىفهميم قيمت نيست، اما آيا حكيم يكچنين تخييرى قايل مىشود بين چهار ميليون و سى ميليون در خون يك انسان؟
اگر درهم حساب كنيم شايد سه چهار ميليون بشود. به نظر مىرسد آن زماننزديك به هم بوده است حالا كه اينقدر فاصله گرفته است آيا آن زمان كه نزديك به همبوده است و حالا فاصله گرفته است در بعضى از روايت و عبارات هست كه درهم ودينار نسبتشان يك و ده بوده است كه در كلام حضرت امير(سلام الله عليه) هم در نهجالبلاغه هست. ده درهم يك دينار بوده است الان ده درهم دهتا چهار صدتومان فوقشچهار هزار تومان مىشود در حالى كه يك مثقال شرعى طلا ده دوازده هزار توماناست يا بيشتر. چهار هزار تومان كجا دوازده هزار تومان يا بيشتر كجا. اين نسبتها بههم خورده است. از بعضى روايات استفاده مىشود هر شاة ده درهم بوده است، حالاشاة چهل، پنجاه درهم است. نسبتها به هم خورده است. بنا بر اين، اين اصول ششگانهشايد از چهار ميليون شروع بشود، تا هشت ميليون، ده ميليون، بيست ميليون، سىميليون، در حالى كه در گذشته با هم قريب الافق بودند و الان اين قدر با هم فاصلهگرفتهاند. آيا باز هم آن اطلاقات ادله، شامل عصر و زمان ما هم مىشود؟ نمىگوييمنمىشود، نكاتى است كه قابل بحث است.
مثال سوم اين است كه آيا به نظر نمىرسد كه اين مال آن زمانى بود كه مردمدسترسى به درهم و دينار چندان نداشتند، به آنها اجازه مىدادند جنس بدهند، الآنزندگى عوض شده است همه چيز بر محور پول دور مىزند و ما بگوييم: معيار پولاست، اين اجناس ستة را در روايات داريم كه اهل الابل، ابل بدهند، اهل الغنم، غنمبدهند. حالا اهل الابل نداريم، اهل الغنم در شهرها خيلى كم پيدا مىشود، چه كنيم؟
نكته چهارم هم اينكه مثلا آيا ما مىتوانيم اين محاكم شرع را به حال خودشانبگذاريم هر كدام ديه يك انسان را به يك مقدار معيّنى قرار بدهد يا چند نفر از قضاة وكارشناسان اين امور دست به دست هم بدهند و يك قيمت متعين كند براى شش ماهبراى يكسال و الاّ اين قاضى مىگويد: ده ميليون بده، در آن شهر مىگويد: چهارميليون بده، فلان جا مىگويد: پنج ميليون بده. آيا تعدّد در اين امور در عصر و زمان ماممكن است يا وحدت ايجاب مىكند كه ما عدهاى را بنشانيم تعيين قيمتى به طورمتوسط لااقل براى سراسر منطقه يك كشور براى شش ماه براى يكسال در نظربگيرند؟ خوب اينها سؤالاتى است، من نمىگويم: هست يا نيست، اصولى است كهمىشود روى آن بحث كرد.
اقوال مسأله
در ميان علماى اماميه و پيروان مكتب اهل بيت ظاهرا اتحاد نظر است در اينكهاصول ششگانه همه جزو ديات است. حالا چه در آنجا كه قصاص را مصالحه كردندبه ديه و چه در آنجايى كه قصاص نيست و ديه هست. سهتا مثال را براى شما عرضمىكنم و نمىگويم: منحصر به اين امثله ثلاث است:
اگر پدرى فرزند خودش را به قتل برساند آيا قصاص مىكنند پدر را در مقابلفرزند؟ نه بايد ديه بدهد. در قتل عمد والد لولده ديه است نه قصاص.
دوم: در قتل جنين كامل. جنين مطلقا قصاص ندارد، سابقا عرض كردم، باز همتكرار مىكنم و مىرسيم - ان شاء الله - جنين قصاص ندارد، ديه دارد. اگر جنين كاملباشد، ديه كامله دارد. پس «حيث لا قصاص فى قتل العمد و لكن هناك الدية» ديهچقدر است؟
مثال سوم اين است كه اگر دو، يا سه، يا چند نفر متهم بشوند به اينكه يكى از آنهاقاتل است، نه شركت، اگر شركت بكنند قصاص است. ما مىدانيم از ميان اين دو نفريكى تيراندازى كرد به زيد هر دو تيراندازى كردهاند اما يكى تيرش خورد و يكىنخورده است. يك تير اين زد، يك تير آن زد، بعد هم نگاه كرديم ديديم اثر يك تير درمقتول هست. يا زيد قاتل است يا عمرو. شركت نيست كه بگوييم: هر دو را مىتوانقصاص كرد و اضافه خونبها پرداخت. آيا اينجا جايى است كه ما قرعه بزنيم با قرعهقاتل را انتخاب كنيم و اعدام كنيم؟ قرعه در چنين جايى دليل ندارد. با قرعه نمىشودخون آدمى را ريخت، شايد بيگناه باشد. هر دو را مىتوانيم قصاص كنيم؟ يكى واقعابىگناه است، شركت هم نداشته است اصلا تيراندازى هم نكرده است. احدهماتيراندازى كرده است و ديگرى نكرده است. هر دو را بخواهيم اعدام كنيم، نمىشود،احدهما را قرعه بزنيم نمىشود. تخيير بگوييم، نمىشود. چه كار كنيم، خون از بينبرود؟ نه. «يتبدّل بالدية» در يك چنين جايى كه قاتل به علم اجمالى معلوم است،مىگوييم: ديه تقسيم بشود، يك ديه كامل را نصفش را اين بدهد و نصفش را آن بدهد.اقرب اشياء به عدالت تنصيف ديه است در ميان اين دو طرف علم اجمالى در موردقاتل. «الى غير ذلك من الامثلة» اين سهتا مثال بود از جاهايى كه قصاص نيست و ديهاست.
منظورم از اين مثالها اين بود كه كلام تحرير را توضيح داده باشم كه فرمودند:«حيث يتعيّن الدية» كسى سؤال كند مگر در قتل عمد ديه هم متعين مىشود؟ بله يكجاهاى هست كه قصاص ساقط است و تبديل به ديه مىشود. به هرحال معروف بيناصحاب اين امور ششگانه است.
كلام صاحب رياض
مرحوم صاحب رياض در جلد دوم رياض در صفحه 529 مىفرمايد:
«و اعلم انّ هذه الخصال الستة» اين شش اصل «و ان لم يشتمل على تمامها روايةفيما أجده» مىفرمايد: در هيچ روايتى اين ششتا با هم نيست. اين را به ذهنتانبسپاريد كه صاحب رياض مىگويد: در هيچ روايتى اين ششتا را با هم پيدا نكرديم.صاحب جواهر هم به دنبال صاحب رياض تصريح مىكند مىگويد: «لم نجد فىرواية» در حالى كه دو سهتا روايت به نظر مىرسد منتهاى روايتها يك اشكالاتى داردكانّ ذهن مبارك اينها متوجه اين روايات بوده است ولى اشكالاتى داشته است. فعلااينها مىگويند: در هيچ روايتى ششتا با هم جمع نيست. «الاّ انّها مستفادة من الجمعبين روايات المسألة» يعنى اگر طوايف مختلف روايات را با هم جمع كنيم اين ششتادر مىآيد. يك روايت آن پنجتا را دارد، يك روايت اين چهارتا دارد، يك روايتسهتادارد، يك روايت دوتا دارد، جمع كه مىكنيم روى هم مىريزيم ششتا ازمجموع روايات استفاده مىشود. بعد با فاصلهاى مىگويد: «و قد ادعى فى الغنيةالاجماع عليها بعد ذكرها بعين ما هنا» اصول ششگانه را ذكر كرده است بعين آنچيزىكه در اينجاست «مخيّرا بينها و نفى عنه الخلاف بعض اصحابنا» بعضى گفتهاند: «لاخلاف فيه» صاحب غنيه گفته است اجماعى است، مخالفى هم در مسأله نقلنكردهاند كه كسى بگويد: اصول ششگانه در باب ديه درست نيست، پنجتا استچهارتاست.
كلام صاحب جواهر
صاحب جواهر هم يك عبارت كوتاهى دارد بسيار كار گشاست. جلد 43 صفحه4، عبارت اين است: «بلا خلاف أجده فى شىء من الستة المزبورة» بعد هم با يكفاصله مىفرمايد: «بل يمكن استفادتها من النصوص». اين هم اشاره به اين است كهتوى يكجا جمع نيست، در يك عبارتش هم مىگويد: ما نديديم روايتى كه اصولششگانه در آن جمع باشد.
كلام شيخ در خلاف
مرحوم شيخ هم در خلاف در كتاب ديات در مسأله 10 ايشان هم مىگويد: «دليلنااجماع الفرقة و اخبارهم» ايشان هم ادعاى اجماع كردهاند. ولى از علماى اهل سنّتاقوالى مختلفى نقل كردهاند حداقل اين شش قولى است كه ما جمعآورى كرديم ازكتابهاى مختلف، از خلاف شيخ، از مغنى ابن قدامه و ابن رشد هم در بداية المجتهددارد كه مداركش را بعد اشاره مىكنم.
اقوال اهل سنّت
از مجموع كلمات اهل سنّت استفاده مىشود كه اينها شش قول حداقل ميانشانهست.
قول اول: آن چيزى است كه موافق اصحاب ماست؛ يعنى اصول ششگانه. اين قولرا از احمد حنبل و ابو يوسف شاگرد ابوحنيفه و محمد بن الحسن الشيبانى شاگردابوحنيفه، اينها هم مطابق ما اصول ششگانه را گفتهاند با اين تفاوت كه آنها به جاىهزار گوسفند، دو هزار گفتهاند. و الاّ اصول ششگانه را دارند. اين چيزى است كه شيخطوسى در خلاف در همان آدرسى كه دادم نقل مىكنند كه اينها اصول ششگانه راقائلند.
قول دوم اين است كه اصول خمسه است، حلّه را انداختهاند. ذهب، فضه، بقر، غنمو ابل، اين اصول پنجگانه را گفتهاند يعنى حلّه را ذكر نكردهاند.
ابن قدامه در كتاب مغنى اين را از فقهاى مدينه نقل مىكند. فقهاى مدينة السبعة،هفت فقيه معروف در مدينه بودند مىگويد: همه اينها اصول پنجگانه را قائل بودند ودر آنجا به ابو يوسف و محمد بن حسن شيبانى كه شيخ طوسى اصول ششگانه رانسبت داده بود، ابن قدامه اصول پنجگانه را نسبت مىدهد. يعنى ابن قدامه مىگويد:اين دوتا طرفدار پنج اصل هستند در حالى كه شيخ طوسى مىگفت: طرفدار ششهستند.
قول سوم اين است كه اصول سه تاست: ابل، الف دينار و عشرة آلاف درهم. ابلصدتا، الف دينار و عشرة آلاف درهم، اصول همين سه تاست، اما بقر و شاة و حلّه اينسه اصل ذكر نشده است. مرحوم شيخ در خلاف اين اصول سهگانه را از ابوحنيفه نقلمىكند.
قول چهارم اين است كه اصول سهتاست: همان كه گفتيم، ابل، دينار و درهم، منتهاتا دسترسى به ابل هست به سراغ دينار و درهم نمىرويم. درهم را هم دوازده هزارگفتهاند. اين قول چهارم به جاى ده هزار، دوازده هزار گفتهاند. بنا بر اين اصول ثلاثهاست: ابل، درهم و دينار. درهم دوازده هزار، دينار هزار، ابل هم صدتا، ولى مادامى كهدسترسى به ابل باشد «لا يعدل الى غيره»، غير آن جايز نيست. اين را هم شيخ طوسىدر خلاف از شافعى نقل مىكند در فتواى قديمش. شافعى دو فتوا دارد: قديم وجديد، اين قديمش است.
قول پنجم اين است كه ديه فقط ابل است، اصل يكى است، اما دستمان به ابلنرسيد، قيمت ابل را مىدهيم كه در واقع درهم و دينار به عنوان قيمت ابل است نهاينكه خودش اصل باشد. اين هم قول شافعى است در فتواى جديدش بنا بر آنچهمرحوم شيخ در خلاف گفته است.
قول ششم اينكه ديه فقط ابل است «الاصل فى الدية هو الابل». و عجب اين استكه در مغنى ابن قدامه مىگويد: اجماع اهل علم بر اين است كه اصل در ديه، ابل است.
اين اقوال ششگانهاى را كه نقل كردم قسمتى از كتاب خلاف، كتاب الديات مسأله10 و قسمتى هم از مغنى ابن قدامه جلد 9، صفحه 482.
(سؤال... پاسخ) اصلا هيچ تصريح نكرده است كه درهم و دينار بدل است يانيست، مىگويد: اصل ابل است اما قيمت جانشينش مىشود، درهم دينار يا چيز ديگراينها را نگفته است و به اين حساب من قول ششم گفتم. ممكن است اين قول ششم باقول پنجم احيانا ادغام بشود و ممكن است جدا ذكر كنيم.
جمعبندى اقوال ششگانه
جمع بندى اقوال اين كه در ميان ما اختلاف نيست، اصول ششگانه است اما درميان اهل سنّت، ششتا، پنجتا، سهتا و يكى گفته شده است. اين براى اين است كه يكروشناى بيندازد روى روايات اگر بعض جاها بخواهيم حمل بر تقيه كنيم بدانيم اهلسنّت چه اقوالى دارند و چگونه بايد اقوال اهل سنّت را ارزيابى كرد و روايت تقيه راشناسايى كنيم.
بررسى روايات
مهم در اينجا احاديث است چون در آيات قرآن فقط اشاره سربسته به ديه شدهاست «فدية مسلّمة الى اهلها» اما ديه چقدر است، در آيات قرآن هيچ اشارهاى نيست،تنها در روايات است. احاديثى دارى طوايفى است كه از هم جدا مىكنيم.
طايفه اول احاديث
احاديثى كه هر ششتا را دارد، سه روايت داريم كه اشاره به ششتا شده است.(فراموش نكنيد مرحوم صاحب رياض و صاحب جواهر گفته بودند: ما روايتىنداريم كه اصول ششگانه باشد. لابد در اين سه روايت عيبى ديدهاند واقعا هم عيبىدارد كه من عيبش را عرض مىكنم)
اولين روايتى كه از همهاش شايد بهتر باشد اما سندش خيلى عالى نيست حديثىاست كه مرحوم محدّث نورى در مستدرك از دعائم الاسلام نقل كرده است.مستدرك الوسائل جلد 18 حديث 1 باب 1 از ابواب ديات:
«قال روينا» مرسله است راوى كيست، نمىدانيم «عن ابى عبدالله(ع) عن ابيه عنآبائه(ع) انّهم قالوا» همه آنها، كانّ روايات متعددى هست از ائمه معصومين(ع) «انّهمقالوا تؤخذ الدية من كلّ قوم مما يملكون» اين تعبير را دقت كنيد براى بحثهاى آيندهخوب است. از هرگروهى از آنچه دارند مىگيرند. «من اهل الابل، الابل و من اهلالبقر، البقر و من اهل الغنم، الغنم و من اهل الذهب، الذهب و من اهل الورِق، الورِق»،ورِق يعنى درهم . در قرآن هم «وَرِق» است «فابعثوا احدكم بورِقكم هذه» شايد «وَرَق»هم صحيح باشد ولى قرآن «وَرِق» است «و من اهل الوَرِق ، الوَرِق و لا يكلّف احدّ ماليس عنده» كسى چيزى كه ندارد را مجبورش نمىكنيم، هركسى هر چيزى دارد.
بعد در ذيل حديث يك توضيحى دارد كه من تخليص كردهام مىفرمايد: اگر ذهبمىخواهند بدهند، هزار دينار است، فضه مىخواهند بدهند، عشرة آلاف است، بعيرمىخواهند بدهند صدتا، بقر مىخواهند بدهند، مأتا بقرة است، غنم مىخواهندبدهند، الف شاة است، حلّه مىخواهند بدهند، مأة حلّه است. اينكه صاحب جواهرمىگويند: ما نداريم، عتلش اين است كه اين روايت دعائم حلّه را صدتا دارد، صدرشكه عدد ندارد، ذيلش كه عدد دارد مىگويد حلّه صدتا است در حالى كه اصحابدويستتا گفتهاند. پس فتواى اصحاب، پنجتا از اصول ششگانهاش اينجا هست اماششمى كه مأتا حلّه است را اين حديث ندارد بلكه مأة دارد، صدتا، نه دويستتا.
اما حديث دومى كه اصول ششگانه را دارد و اما مشكلى دارد، حديث 4 باب 1 ازديات نفس، نه قصاص نفس، ابواب ديات النفس وسائل. حديث 4 را مىخوانم ببينيداشكالش كجايش است؟ سند عالى است «عن على» على يعنى على بن ابراهيم «عنابيه عن ابن ابى عمير عن جميل بن درّاج فى الدية قال: ألف دينار» اين يكى «أو عشرةآلاف درهم» ده هزار درهم، اين هم خوب است. «و يؤخذ من اصحاب الحلل، الحللو من اصحاب الابل، الابل و من اصحاب الغنم، الغنم و من اصحاب البقر، البقر» ايناصول ششگانه را دارد، اما تعداد درهم و دينار بيان شده است اما تعداد آن چهارتاىديگر بيان نشده است.
(سؤال... پاسخ) اينكه صاحب جواهر و صاحب رياض مىگويند: «لم نجد»روايتى كه اين اصول ششگانه را بيان كرده باشد، يعنى اصول ششگانه با عددش نهبدون آن.
به هر حال سند خوب، اصول سته هم هست اما عدد و ارقام نيست.
(سؤال... پاسخ) بله اين روايت مقطوعه است از امام نيست ولى پيداست كه جميلبن دراج از اصحاب و يارانى است كه از خودش آن هم در يك مسأله تعبّدى اينچنينى هرگز چيزى نمىگويد، حتما جميل بن دراج اين را از امام شنيده است، چيزىنيست كه خودش فتوا بدهد يك چنين مرد عالمى، از اين جهت مشكلى در صحّتحديث نمىشود ولو به حسب اصطلاح مقطوعه است ولى در عين حال مشكلى ازاين نظر با توجه به مقام جميل و استناد و تسليمش در مقابل ائمه(ع).
حديث سوم، حديث 1 باب 1 است. حديث از نظر سند خوب است صحيحهعبدالرحمان بن حجاج، دقت كنيد ببينيد عيبش را پيدا مىكنيد. عبدالرحمان حجاجگفت: «سمعت ابن ابى ليلا يقول:» از ابن ابى ليلا كه از فقهاى عامه است شنيدم كهچنين مىگفت: «كانت الدية فى الجاهلية مأة من الابل فأقرّها رسول الله(ص)» امضاءكرد، معروف هم هست كه ديه در زمان جاهليت سنّت صد شتر را عبدالمطلب جدّپيغمبر گذاشت، كه به اخبارش مىرسيم. بعد در ذيلش مىگويد: نسبت به اهل بقردويستتا بقر است، اهل شاة، هزار شاة، اهل ذهب، الف دينار، اهل ورق، عشرة آلافدرهم، «و على اهل اليمن الحلة مأتى حلّة». عبدالرحمان بن حجاج مىگويد: من اين راخدمت امام صادق عرض كردم كه ابن ابى ليلا يك چنين حرفى مىزند، امام صادقاين را در جواب گفت: «كان على يقول» امام صادق مىفرمايد: «الدية الف دينار و قيمةالدينار عشرة دراهم، و عشرة آلاف لاهل الامصار» ده هزار براى اهل امصار «و علىاهل البوادى مأة من الابل» صدتا «و لاهل السواد» اهل سواد آنجاهايى كه مزرعه و باغدارند. بوادى، بيابان نشينها هستند. «على اهل سواد مأة بقرة أو الف شاة».
صدر حديث مربوط به ابن ابى ليلاست كه ربطى به ما ندارد، ذيل حديث حلهندارد، بقر را هم صدتا دارد به جاى دويستتا. پس اين حديث هم عيبش اين است كهبجاى ششتا، پنجتاست در كلام امام صادق مخصوصا با توجه به نقل ابن ابى ليلا، اماماعتنا نمىكند حله را نمىگويد، بقره را هم او مأتين گفت و حضرت مأة مىگويند. پساين حديث هم با آنچه كه مشهور بين اصحاب است نمىسازد. پس حق دارد صاحبجواهر و صاحب رياض كه بگويند: ما نيافتيم حديثى را كه به طور كامل بيان كند.
و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
پايان
پرسش
1 - صورى كه قتل عمد قصاص ندارد و بايد ديه پرداخت شود را بنويسيد.
2 - شش اصلى كه ديه مطرح است را بنويسيد.
3 - چند مورد از مسائل جديدى كه در اصول سته ديه پيش آمده است را بنويسيد.
4 - چرا صاحب جواهر و رياض مىگويند: «روايتى كه شامل تمام اصول سته ديه باشد مانيافتيم» با اينكه روايت موجود است؟
5 - آيا مقطوعه جميل بن درّاج در مسأله ديه نفس قابل عمل است؟ چرا؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...