يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 205
متن
جلسه 205
موضوع: احكام ديات
مورخ: 1377 /11/17
آية الله مكارم شيرازى
مكان: مسجد اعظم قم
.
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية اللّه المنتظرارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
بحث ما در مسأله اول و قاعده واحد اثنان تمام شد. برويم به سراغ مسئلهدوم، متن عبارت تحرير الوسيله را مىخوانم: «لو نبت بعضه، دون بعض» موىسر كنده شد، قسمتى در آمد، قسمتى در نيامد فهل فيه الارش؟ ايشان دواحتمال مىدهند: احتمال اول: اين كه ارش بايد ببنيم هست چه اندازه هست؟ديه كامله مال همه بود، نصف و ثلث ديه ندارد و هر چيزى كه در آن ديه نيست،بايد به سراغ ارش برويم «فهل فيه الارش، أو اخذ من الديه بالحساب» يا نهجاى ارش نيست؟ جاى مقايسه نسبت است، نصف باشد نصف ديه، ثلثباشد ثلث ديه، به همان نسبت «أو اخذ من الدية بالحساب، فيلاحظ نسبت غيرالنابت، الى الجميع» آن مقدارى كه نروييده مقايسه مىكنيم به جميع موى سر، «فيؤخذ نصف الديه ان كان نصفاً و ثلثها ان كان ثلثاً و هكذا» خمس، ربع، ثلث،عشر، به همين نسبت و هكذا «و لا يلاحظ خِفَّتُ الشَّعر، و كثافته»، بعضىجاهاى سر ممكن است موهاى پرپشتى داشته باشد، بعضى جاها كم پشت،معمولاً موى پشت سر متراكمتر از پيش سر است وقتى هم كه موها مىريزد،اول پيش سر مىريزد، آيا پرپشت و كمپشت بودن تأثيرى دارد؟ مىگويند: نه!«و لا يلاحظ خِفَّتُ الاشعر و كثافته» يعنى به عبارتى ديگر، مساحت معيار استنه تعداد موها، تعداد موها معيار نيست، مساحت محل رويش موها مهم است.خوب اين دو تا احتمال بود ايشان دادند، بعد مىگويند: الثانى ارجح، احتمالدوم كه مقايسه نسبت باشد «الثانى ارجح فى غير النابت» خوب نسبت به نابتچه؟ همه موى سرش كنده بود، نصفش روييد و نصفش نروييد، نسبت به آن كهنروييده نسبت، نسبت به آن قسمتى كه روييده چه؟
(سؤال...و جواب استاد:) بله؟ مىگويند: ارش. اگر كلشان مىروييد، ارشبود، نصفش هم برويد، ارش است «و فى النابت لا يسقط الارش على الظاهر»در نابت بايد ارش بدهد، كلش ارش بود نصفش هم ارش است. پس در غيرنابت - خلاصه - ملاحظه نسبت به حساب ذلك، در نابت ارش، چرا؟ براىاينكه براى مدتى موى سرش را تراشيده بود، از دست داده بود، يك هفته، يكماه، دو ماه، هر چه بود. خب، اين عنوان مسئله، برويم سراغ اول.
اين مسئله را بسيارى از بزرگان عنوان كردند، ولى ادعاى اجماع چيزىنشد. لحن كلامشان اين است كه «اَرسَله اِرسالَ المُسَلَّمات» مسلم گرفتند، خوداين ارسال مسلم، انسان را مطمئن مىكند كه لابد يك شهرتى، يا اجماعى ياشهرتى، يك چيزى در كار بوده كه اينها ارسال مسلم كردهاند، از كسانى كهعنوان كردند اين مسئله را، شبيه به ارسال مسلم، علامه در «قواعد» است و مىفرمايد: «و فى الابعاض بالنسبة الى الجميع بالمساحة» اين كلام علامه استدر قواعد، متن «مفتاح الكرامة» كه آدرسش را مىدهيم «و قال: فى مفتاحالكرامة، فى شرح هذه العبارة، ما نصه» عين عبارتش اين است: «أى اَبعاض كُلُواحدٍ مِن الشُعورِ المَذكوره بالحساب» منظور از شعور مذكوره چيست؟ موىسر، موى صورت، موى ابرو، در اينها بالنسبه بايد بسنجيم «فَيَسبُطُ فيه مِنالدّية المَذكوره، بالنِسبَة مَساحَةِ مَحَلِّ الشَّعر» عدد موها معيار نيست، مساحتمعيار است «بالنسبة مساحة محل الشعر المجنى عليه» مويى كه جنايت بر آنشده، جنايت بر مو شده.
(سؤال...و جواب استاد:) حالا به دليل برسيم ديگه، دليلهايش را نگفتيم،فعلاً عنوان مسئله و اقوال است تا برسيم به ادلّه مسئله.
«اَلْمَجنى عَليه» خوب، اين نسبت را با چه مىسنجيم؟ مىفرمايد: «الى مَحلّالجَميع و اِن اختَلَفَت كَثافَته كَثافتاً و قِلَّتاً» هر چند بعضى جاها موها پرپشتاست و بعضى جاها كم پشت است، عدد موها معيار نيست، بلكه آن قِلَّت وكثافت موها معيار است. اين را از مفتاح الكرامه نقل مىكنيم، ج 10 ص 380.بعد هم در همان عبارت مفتاح الكرامه، از تحرير علامه هم همين مطلب را نقلكرده « نَقَلَ مِنَ التَّحرير» كه علامه در تحرير هم همين را گفته است. بنابراينكلام قوائد بود و كلام تحرير بود و كلام مفتاح الكرامه بود و همه اينها، ارسالمسلم كردهاند. جمعى ديگر هم همين طور، كه ديگر من نقل نكردم. ولى ازوسيله ابن حمزه، عبارتى نقل شده كه بوى مخالفت مىدهد، عبارتى از وسيلهابن حمره نقل شده كه بوى مخالفت مىدهد، يعنى احتمال ارش داده شدهاست.
در كلام امام (قده) ديديد كه دو احتمال دادند: يك احتمالش كه نسبتسنجى در كلام مشهور است، يك احتمال هم اين است كه نه، ما كار به نسبتنداريم، كار به ارش داريم، و خيلى با هم فرق مىكنند. شايد كلام امام از اينكلام وسيله گرفته شده، حالا من كلام وسيله را مىخوانم، ببينيد دلالت برمخالفت دارد يا ندارد؟ عبارت وسيله اين است «اِنْ بَعْضُه او كُلُّه فَفيه الاَرشعلى ما يَراه الاِمام» اين در نابت مىگويد ارش است؟ يادر غير نابت؟ عبارت دواحتمال دارد، يكى اين است كه «نَبَتَ بَعضه و لَم يَنبُت بَعضه» اين مىخواهدبگويد نسبت به غير نابت، بايد ارش داده بشود. يك احتمال هم اين است كه نه،نابت رادارد مىگويد: به قرينه كله، «ان نبت كله و ان نبت بعضه» بعضش نابتبشود، ارش دارد، كلش هم نابت بشود، ارش دارد. اين به قرينه كله ظاهرعبارت وسيله، اين است كه نسبت به نابت دارد مىگويد: ارش، اين كه همهمىگويند. نسبت به غير نابت نگفته، بنابراين كسى را پيدا نكرديم كه احتمالارش نسبت به غيرنابت بدهد، كه امام (قده) در تحريرالوسيله احتمالش رادادند، بايد بگوييم: همين طور احتمال دادهاند، بدون اين كه قائلى باشد، چوندر مسئله ممكن است قائل هم نباشد، ولى ما احتمال بدهيم. اگر منشأ احتمالامام (قده) كلام وسيله است؟ كه احتمال دارد چنين باشد، كلام وسيله خدايىدلالت ندارد، بيشتر ناظر به نَبَتَ هست، نابت است. و اگر همين طورى ايشاناحتمال دادهاند به عنوان احتمال فى المسئله، اهلاً و سهلاً، احتمال، راه احتمالهمه جا باز است.
(سؤال....و جواب استاد:) بله؟ فتاوايى نسبت به ارش نداريم.
(سؤال...و جواب استاد:) قدما هم همين است، آنهايى كه متعرض شدهاند،خيلىها متعرض نشدهاند، آنهايى هم كه متعرض شدهاند، غير از نسبت، چيزىنگفتهاند.
(سؤال...وجواب استاد:) بعدش چى؟ «على ما يراه الامام» يعنى امام ارش رامىسنجد. بله. خب، على كل حال، اين مسأله را بسيارى متعرض نشدهاند،عدهاى از بزرگان متعرض شدهاند، ارسال مسلم كردهاند، مخالف روشنى درمسأله نيست، آنهايى كه متعرض شدهاند نبت را گفتهاند، همين.
(سؤال...و جواب استاد:) بله، مىگويند فرق بين ارش و نسبت چيست؟ خيلىاست، اگر ما نسبت بگوييم، خيلى ديه بالا مىرود. اگر يك دهم موى سر كسىرا كارى كنند كه بريزد، در نيايد، يك بيستم، اگر نسبت بسنجيم، يك بيستممىشود پنجاه مثقال طلا. قيمت هنگفتى مىشود، امّا اگر بخواهيم ارش بگيريمچقدر نقصان بر اين شخص وارد شده؟ يك بيستم موى سرش در نيامد، حتماًيك مقدار كمتراز اين است.
(سؤال...و جواب استاد:) ارش يك قانون كلى در ابتداى مباحث دياتاعضا گفتيم، گفتيم: هر كجا ارش مىگوييم، بايد نقصان حاصل را به حكم خُبَرابفهميم، يعنى بيايد كارشناس طبى بگويد: به چشم اين چه قدر نقصان واردشده؟ به موى اين چقدر نقصان؟ اين چند درصد آسيب ديده اين آدم؟ آدمى كهنصف موى سرش بريزد چقدر آسيب ديده؟
(سؤال...و جواب استاد:) بله بعضى نه. (ادامه سؤال از استاد) نه! بر نسبتديه كل بدن انسان، آدمى كه نصف موى سرش بريزد، چقدر نقصان در مجموعبدن پيدا كرده، نه در مجموع مو! نسبت به كل بدن مىسنجند، اين آدم نصفموهاى سرش را از دست داده، اين آدم، آدم چقدر ناقص شده؟ نه مو چقدرناقص شده، خيلى فرق است. فلذا يك ديه كمى تعلق مىگيرد اگر ارش بگوييم،اما اگر نسبت به مو بسنجيم، كل مو ديه كامله دارد، عقلا در كل مو ديه كاملهنمىگويند، شرع مقدس گفته، گفته.
(سؤال...و جواب استاد:) عبد تمام شد، (ادامه سؤال از استاد) عبد خدايشرحمت كند، ديگر عبد، بى عبد.
(سؤال...و جواب استاد:) مىدانم، مىگوييم: اين آدم، آخر چون شما اهلپزشكىاش نيستيد، مىگوييد: چه رقم؟ به پزشكان بگوييد، مىگوييد: آقا اينمعلول چند در صداست؟ نصف موهايش بر اثر شيميايى از بين رفت، اينمعلول چند درصداست؟ مىگويد به تو، آنها يك ظوابطى دارند معلولها راچند درصد مىگويند، دست باشد، پا باشد، چشم باشد، گوش باشد، استخوانباشد، مو باشد، مىگويد: اين جزء معلولين چند درصد است؟ نصف موهاىسرش ريخته و در نمىآيد به واسطه آن بمبهاى شيميايى. (سؤال...و جواباستاد:) چند درصد كه گفت، ارش است.
(سؤال....و جواب استاد:) شما مثل اين كه فراموش كرديد ما اين بحثارش را كرديم، بحث ارش خيلى مفصل ما متعرض شديم، چرا ديگر برمىگرديد به آن؟! اجازه بدهيد ما برنگرديم، برويد يك مطالعه مجدداً بكنيدبحث ارش را، مفصل گفتيم ديگر.
و اما على كل حال، برويم سراغ ادلّه، چه دليلى داريم بر اين مسأله كه به نسبتاست؟ يا ارش است؟ ظاهر اين است كه، همان طورى كه تحرير الوسيله تقويتكردند، احتمال دوم حق است و مخالف هم شايد نداشته باشد «و يدل عليهامورٌ» يعنى بر نسبت سنجيدن نه ارش.
دليل اول يك اجماعى است كه در كلام جواهر من ديدم، صاحب جواهريك عبارت دارد، مىگويد: «اِتِّفاق العُلَماء ظاهراً، على الاتِّباع النِّسبة فى اَبعاضكل ما له مُقدّر» ايشان ادعاى اجماع بر يك قاعده تازه مىكند، اين هم يك قاعدهجديد است در باب ديات، كه هر كجا ديه معينى باشد، در ابعاض عضو، نسبتبايد سنجيده شود، همه چى، در چشم، در گوش، در ابرو، در موها، در زبان، دربينى «كُلُ ما كانَ فيه الدَّية المُعَيَّنه ففى ابعاضه، يُعتَبَرَ النسبة» عبارت ايشان اينبود، كه «اتفاق العلماء ظاهراً على الاتباع النسبة فى ابعاض كل ما له مقدّر» ايناز جواهر، جلد 43 ص 172 نقل مىكنيم. خب، اگر اين بشود يك قاعدهاىدرست بشود باز هم يك قاعده تازهاى پيدا مىكنيم كه در باب ديات خيلىجاهاى آن حل مىكنيم، كه هر چه ديه مقدر داشته باشد، در ابعاضش به نسبتسنجيده مىشود.
(سؤال...و جواب استاد:) بله، تا اينجا هم همين طور عمل كردهايم، ولى آيايك همچين قاعده كلى داريم يا نداريم؟ خب، اين كلامى است كه جواهر دارد.ما مىگوييم كه: اين قاعده درست است، الان هم دليلش را مىآوريم. ولىاجماع مدرك دارد، احاديث كثيرهاى داريم در ابواب ديات، هم ديات اعضا،هم ديات منافع، هر دو، دقت كنيد، هم ديات اعضا، هم ديات منافع، كه دراحاديث خاصه نسبت سنجى شده و ظاهراً هم علما اتفاقى دارند، از آناحاديث گرفتند، كه مىآيد. بنابراين، اجماع به تنهايى نمىتواند در اين مسئلهدليل باشد، «لانه مبنى على مدركٍ معلوم» مدرك اجماع شناخته شده است، ولىبه هر حال دلگرمى به ما مىدهد، خوب است، كلام جواهر، دلگرمى در اينقاعده به ما مىدهد.
و اما دليل دوم: دو تا حديث خاص داريم در موى سر، ما فعلاً بحثمان موىسر است تا قاعده كلى را هم ثابت كنيم، فعلاً موى سراست. دو حديث خاصداريم در باب موى سر، كه مىگويد: اگر نصف باشد به نسبتش، ثلث باشد بهنسبتش. اين دو حديث سندش فايدهاى ندارد، دعائم الاسلام است و به سندشنمىشود اعتماد كرد، اما دلالتش خوب است. متن حديث را بخوانم، آدرسدو حديث مستدرك است وسايل است، جلد 18، باب ديات ا لاعضا، باب 34،حدث 1 و 2.
حديث يك را مىخوانم: «ان امير المؤمنين (ع) انه قال: فى اللحية» اين حالاموى لحيه است با موى سر فرقى نمىكرد «فى اللحية تونتف، تونتف، مىكند،او تحلق، مىتراشد، او تُسَمَّت، با نخ بند مىاندازند، سين بود و ميم بود و طادسته دار، سِنت، به معنى نخ است، تسمت يعنى نخ مىاندازند، بند مىاندازند،مثل صورت زنها. «فلا تنبت» نمىرويد. «ففيه الدية كاملةً» تا اينجايش كار به ماندارد «و ما نقص منها، فبحساب ذلك» اينجا شاهد ماست «و ما نقص منها،فبحساب ذلك» نصف، ثلث، عشر، به حساب ديه كامله مىسنجيم. «فان نبت» اينذيلش را هم دقت كنيد، چون ممكن است باب حرف بشود «فان نبت فعشرونديناراً» ما اين نبت را گفتيم چه؟ ارش گفتيم. اين مىگويد: بيست دينار، خيلىهم كم. سركسى را تراشيدند بعد از يك هفته، دو هفته مو در آورد، بيستدينار. آيانمى شود گفت اين بيست دينار بيان مصداق ارش است؟ ديه نيست،يكى از مصاديق ارش را امام فرموده، هيچ بعيد نيست كه در آن زمان، محاسبهارش «على ما يراه الامام» بيست دينار بوده نسبت به كل سر. اگر اين را بگوييم،ديگر روايت مشتمل بر چيز خلافى نمىشود، ممكن است زمانها فرق كند،ريش در هر زمانى يك قيمتى دارد، در زمان هاى سابق قيمت ريش بيش ازحالا بوده است، حالا آن قيمت سابق، قبل از انقلاب و بعد از انقلاب فرق دارد.و هاكذا.
به هر حال، اگر اين را نگوييم، مشكل پيدا مىكنيم. ذيل حديث بيان ديهاست، در حالى كه ما قائل به ارش بوديم، خواهى مشكل پيدا مىكند ذيلحديث، ولى اگر گفتيم: «مصداقٌ من مصاديق الارش على ما يراه الامام»مشكلى نداريم، ديه هست. حديث دلالتش خيلى واضح است بر مقصود ما كهنسبت سنجيدن است، ولى سند مشكل دارد.
و اما حديث دوم: عن ابى عبداللّه، از امام صادق عن ابيه عن ابائه عن اميرالمؤمنين (ع) «اِنَّ رسول اللّه» اين حديث غير آن حديث است، آن حديثعلوى بود اين نبوى است، اين از پيامبر است « انَّ رسول اللّه (ص) قضى فىشعر الرأس، يونتف كلّه فلا ينبت، ففيه الدية كاملة و ان نبت بعضه دون بعض»شاهد ما اينجاست، «وان نبت بعضه دون ذلك، فبحسساب ذلك» صريح «فبحسابذلك» قال ابو عبدالله: امام صادق (ع) يك چيزى اضافه كرد «فان نَبَتَ فعشرونديناراً» همان ذيلى كه حرف داشت، اينجا هم از كلام امام صادق (س) در ذيلحديث پيامبر(ص) ذكر شده. خب، اين هم دلالتش خوب، اما سند مشكلدارد. حالا، اگر ما توانستيم در اين مسأله شهرتى ادّعا كنيم، آيا آن شهرتجبران ضعف سند نمىكند؟! مىكند. لا يبعض كه شهرت باشد، و لا يبعد كهجبران ضعف سند به وسيله اين شهرت بشود. خب اين دليل دوم ما بود. اولىادعاى اجماع كلام جواهر برقاعده، دومى دليل خاص در موها. منتهى يكحديث ما در موى سر بود و يك حديث در موى لحيه بود، اولى موى لحيهبود، دومى موى سر بود، تفاوتى نمىكند اين دو تا مثل هم اند.
و اما دليل سوم: كه مىتوانيم بگوييم: «و هو العمدة» احاديث خاصه است،كه در جاهاى معين، در اعضاء و در منافع وارد شده، امام مىفرمايد: «ان كانبعضه فبحساب ذلك، ان كان بعضه فبحساب ذلك» همهاش بعض را به حسابذلك گفتهاند، متعدد است. من اينها را براى شما مىخوانم، آيا از مجموع اينهانمىتوانيد يك قاعده كلى اصطياد كنيد؟ آيا اين مصداق استقراء نيست؟!انصافاً كه هست، آن وقت هم بحث موى سر برايمان درست مى شود، هم درتمام ابواب ديات اعضاء و منافع، يك قاعده تازهاى پيدامى كنيم كه «ان كانللكل دية المقدرة فللبعض بنسبة ذلك» خب اين خيلى مشكل حل كن استبراى ما در باب ديات. من نمونه روايات را مىخوانم، همهاش را نمىخوانم،زياد است، آدرس هم نسبت به بقيه مىدهم.
اولين روايت چيزى است كه در ديه حاجب، ابروها، وارد شده است.روايتى است كه ابو عمرو مططبب، طبيب، مططبب. آمد يك كتاب دياتى راخدمت امام صادق عرضه داشت، خوب دقت كنيد! اين يك پايهاى باز مىشودبراى بحث هاى باب ديات. ابو عمرو مططبب، كه بود؟ چه بود؟ بماند.
از اصحاب امام صادق، آمد خدمت امام صادق (ع)، كتاب الدياتى خدمتحضرت عرض كرد، گفت: اين از جدّت اميرالمؤمنين نقل شده است، از جدتامير المؤ منين، بخوانا خواند. امام صادق فرمود: همهاش درست است، درستاست. سيأتى كه اين كتاب، همان كتاب معروف ظريف ابن ناصح است. كتابظريف ابن ناصح يك كتاب خيلى مفصلى است، يعنى روايت بزرگى است،چندين صفحه، كه تمام احكام، نه تمام، قسمت مهمى از احكام ديات، درروايت ظريف ابن ناصح است، كه او نقل مىكند، همين كتابى كه عمرو ابن ابومططبب است، كه آوردم اين كتاب امير را خدمت امام صادق (ع) خوانده شد،امام صادق قبول كرد، ما بايد برويم روى كتاب ظريف ابن ناصح بعداً.
آيا سند دارد ياندارد؟ اگر نداشته باشد واويلا! خيلى از احكام ديات روىاين كتاب دور مىزند، روى اين حديث، حديث چند صفحهاى. اگر درستبشود، خيلى مشكلات در اين حديث حل شده است. و اين حديث طرقمختلفى دارد؛ بعضى هايش معتبر و بعضى هايش غير معتبر. صاحب جواهرهم تصريح مىكند كه بعضى از طرق حديث معتبر است. اين را عرض مىكنمعجله نكنيد، بعداً ما مىآييم روى كتاب ظريف ابن ناصح يا ابو عمرو مططبب،يكى است، آنها را مىخوانيم.
حالا به هر حال، اين بخشى از آن كتابى است كه عن على (ع) در باب دياتبوده، هم ظريف ابن ناصح آن را نقل كرده، هم ابو عمرو مططبب نقل كرده.آمدند خدمت امام صادق اين كتاب ديات را خواندند، امام صادق فرمود:خوب است. و شد يك سند براى همه علما، در قسمت مهمى از ابواب ديات.خب، حالا آنى كه مربوط به ماست، حاجب است.
(سؤال...و جواب استاد:) بله؟ اين، اولى حديث 3ى باب 2 از ابواب دياتاعضاء وسائل «و ان اصيب الحاجب، فذهب شعره كلّه، فديته نصف دية العين»ابروها نصف ديه چشم است، دو تايش به اندازه يك چشم، هر يك دانهاش، هرچشمى چند دينار است؟ پانصد دينار، نصفش مىشود چه قدر؟ دويستوپنجاه دينار. «فنصفه دية العين مأتا دينارٍ و خمسون ديناراً» خب اين مال كلحاجب. شاهد ما اينجاست كه مىخوانم: «فما اصيب منه، فعلى حساب ذلك»«فما اصيب منه» مِن چه هست؟ تبعيضيه است، «فما اصيب منه، فعلى حسابذلك».
(سؤال...و جواب استاد:) بله؟ نفهميدم «فان اصيب؟» من فما اصيب اينجانوشتم، اينجا چه است؟ سه را بدهيد ببينم. 3ى باب 2. بله! «فما اصيب منه» ماهست، «فما اصيب منه فبحساب ذلك» يك حديث ديگر هم بخوانم، بقيهاشبماند براى فردا و جمع بندى بكنيم.
حديث دوّم در باب شفتين است، 1 باب 5، اين هم باز كتاب ظريف ابنناصح است، ظريف ابن ناصح عن امير المؤمنين (ع) قال: «و اذا قُطِعَت الشَّفة»لب به كلى قطع بشود «و اذا قطعت الشفة العليا،والشفة العليا، وصتوصلت»واصتوصلت با صاد يعنى چه؟ از ريشه بكندش، ازاصل. «فديتها خمس مأةدينار» پانصد دينار. اين جزء رواياتى است كه مىگويد: ديه لب بالا و پايين يكىاست، مساوى است. اين قسمت را حمل بر تقيه كردهاند، بالا و پايين مساوىباشد، حمل بر تقيه كردند، چون مشهور مااين است كه لب پايين ديهاش بيشتراست. شاهد اينجاست «فما قطع منها، فبحساب ذلك»،«فما قطع منها، فبحسابذلك» نصف باشد، نصف. ثلث باشد، ثلث. مىبينيد اين دو تا حديث كهخواندم، احاديث زياد ديگرى هم داريم، همهاش «فبحساب ذلك» مىگويد وما مىخواهيم از مجموع استفاده عام كنيم.
آن روز چهارشنبه يكى از آقايان خواهش كرد از من، مريض سختى هست، به آقايان بگوييديك حمد براى شفاى آن مريض و برتى شفاى ساير مرضا بخوانند، من يادم رفت، همه با همسوره حمد را بخوانيم.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...