يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 204
متن
جلسه 204 درس ديات
حضرت آية اللّه مكارم شيرازى
بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين
«و صلى اللّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين لاسيما بقية اللّه المنتظرارواحنا فداه و لاحول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم».
حديثى از پيغمبر اكرم داريم كه در كتاب «كنز الفوائد» مطابق آنچه ميزانالحكمه در ج 4 ص 3312 نقل كرده است: قال رسول اللّه (ص): «اَحسِنومجاورة النعم لا تملّوها و لا تُنَفِّروها فَانَّها قلّما نَفَرت من قومٍ فعادت اليهم»فرمود: خداوند هنگامى كه نعمتى به شما داد، اين نعمتها را محترم بشماريد.«احسنوا مجاورة النعم» مفهومش اين است: قدر نعمت را بدانيد، به عبارتديگر از نعمت بهرهبردارى صحيح بكنيد. لا تمّلوها، اظهار ملامت نكنيد.گاهى مىشود خداوند نعمتهاى زيادى به انسان مىدهد، افرادى كه ناسپاس وناشكرند، اظهار ملالت مىكنند، اظهار خستگى مىكنند از وفور نعمت، اززيادى نعمت، و لا تنفروها، نعمتها را فرار ندهيد. چه مىشود كه انساننعمت را فرار مىدهد؟ ناشكرى مىكند، ناسپاسى مىكند، از نعمت در طريقمعصيت خداوند استفاده مىكند، نعمت را انحصارطلبى مىكند، بخلمىورزد، حسد مىكند، سبب طغيانش مىشود، سبب نسيان خدا و آخرتمىشود. اين «لا تنفروها» همه اين معانى درش هست. بعد در ذيلش مىفرمايد:چرا اين دستور را من به شما مىدهم؟ براى اين است كه نعمت اگر از چنگرفت، ديگر به اين آسانى نمىآيد، سنّت الهى اين است كه نعمت را مىدهد،قدردانى كردى، استفاده كردى، بخل نورزيدى، شكر به جا آوردى، ادامهمىدهد، اما اگر قدردانى نكردى، شكرگزارى نكردى، گرفت، ديگر نخواهدداد. خيال نكنيد دو مرتبه، سه مرتبه، چهار مرتبه بدهد، كمتر اتفاق افتاده استكه نعمت را بگيرد و دوباره برگرداند. اين مسأله درباره تمام نعمتها صادقاست؛ نعمتهاى مادى، نعمتهاى معنوى، نعمتهاى فردى، نعمتهاى اجتماعى،همه. و به مناسبت مىخواستم اشاره كنم يكى از نعمتهاى بزرگ خداوند به ما،همين نعمت نظام اسلامى است، همين نعمت انقلاب است، بيگانگان از ايننعمت الهى ما خشنود نيستند و از آن به بدى ياد مىكنند، ولى ما فراموشنكرديم اين مملكت جولانگاه مستشاران خارجى بود، ارتش ما سى هزار نفرمستشار خارجى در آن بود. ليست نمايندگان مجلس ما با مشورت سفارتخانههاى استكبارى تنظيم مىشد، يعنى آنها هم بايد نظر مىدادند، همنمايندگان اجبارى بودند كه مىبايست از صندوق در بيايند و هم آنها بايد به قولامروزيها اُكى بدهند و موافقت كنند. مفاسد چقدر همه جا را گرفته بود! بدبختىچه قدر همه جا را گرفته بود! يك ملت با اين عظمت، با اين سابقه تاريخى، بااين قدرت، بااين فرهنگ، اسير بيگانهها شده بود. مفاسد هم همه جا را گرفتهبود، خداوند نعمت انقلاب را داد، مملكت روى پاى خودش ايستاد، دست ردبه سينه شرق و غرب زد و مفاسد برچيده شد، منتهى دشمن نگذاشت ما بدونمشكل باشيم، دائماً دردسر يك مشكلى، مزاحمتى فراهم كرده و مى كند. مهماين است كه ما قدر اين نعمت را بدانيم، خدا نكند آزادى به معنى بى بند و بارىتفسير شود، خدا نكند آزادى به معنى هرج و مرج باشد، خدا نكند مفاسدطاغوتى باز در گوشه و كنار و اين طرف و آن طرف زير نام آزادى ظاهر بشود،خدا نكند اين نعمت، كفران بشود. شما درباره مردم عراق مسايل زيادى رامىدانيد و يك مقدار از مسايل را هم نمىدانيد، يعنى شايد سن و سال خيلى ازآقايان اجازه ندهد، ما نمىخواهيم سرزنش كنيم هيچ قوم و ملتى را، در عراقمن يادم هست كفران نعمت زياد شد، با مرحوم آية اللّه حكيم چه كردند؟ بامرحوم آية اللّه خويى چه كردند؟ بيت حكيم را گرفتند و آن چنان مظلومانهجماعت زيادى را شهيد كردند و مردم عراق هم در مقابل حزب بعث سكوتكردند به گمان اين كه خودشان نجات پيدا مىكنند، بيت حكيم از بين برود، آنهاسالم مىمانند. الان ببينيم در چه گرفتارى عظيمى گرفتارند، اقتصادشان،سياستشان، امنيتشان، نعمت حوزه علميه نجف را كفران كردند، نعتهاىديگر، نمىخواهيم كسى را ملامت كنيم، جاهاى ديگر كه من اسم نمىبرم دردنيا، خداوند نعمتهاى الهى را به اينها داد و اينها كفران كردند، الان در ميانبدترين زندگى دارند دست و پا مىزنند. ما هم بايد حواس مان را جمع كنيم،اگر اين نعمت الهى از ما گرفته شد، ديگر به اين آسانى برنمىگردد. قدرداننعمت خدا باشيم، قدردان مواهب الهى باشيم. داستانهايى كه قرآن دارد، ازجمله داستان قوم «سبا» يك نمونه كاملى از همين حديث پيغمبر اكرم است كهالان خوانديم، يك قوم و جمعيتى در يمن زندگى مىكردند، خداوند لطف ونعمتى شامل حال آنها كرد، كشورشان آباد، آزاد، امن، امان، قرآن مجيد درسوره سبأ دارد، ولى لا تملّوها شروع شد، شروع كردند به اظهار خستگى،شروع كردند به كفران، خدا را فراموش كردن، اغنيا از افراد ضعيف فاصلهگرفتن، كبر و غرور و خودبينى و اين بدبختىها در ميانشان نمايان شد، خداوندهم چنان از هم متلاشىاشان كرد كه زندگانى آنها در تمام تاريخ عبرت شد،فرمود: نعمت كه مىآيد سراغ شما، فرارىاش ندهيد، اگر فرار كرد، ديگر به اينزودى برنمى گردد. حوزه علميه قم از نعمتهاى بزرگ خداست، آيا قدر اين رادانستيم؟ حقش را ادا كرديم؟ واقعاً حوزه بايد كانون علم باشد، فعاليتش روزبه روز بيشتر باشد، تمام شهرهاى اين مملكت، بيرون اين مملكت، جهانتشيع، اسلام بايد از علم و دانش اين حوزه بهرهمند بشود، فعاليتها روز به روزبيشتر بشود، دلسوزيها روز به روز بيشتر بشود، تبليغ بهتر بشود، خود ماهابايد اسوهاى باشيم، قدوهاى باشيم، نمونهاى باشيم براى مردم. مردم، اسلام را درزندگى ما، خانواده ما، زن و بچه ما، برادر و خواهر ما مىبينند، اگر ما ناشكرىكرديم و لباس سربازى امام زمان را پوشيديم، در مكتب امام صادق زانو زديم،اما زبانمان، چشممان، اعمالمان، افكارمان، خانه و خانوادهمان، رنگ و بويى ازامام زمان و امام صادق نداشت، ما را به اين صورت نخواهند گذاشت، ضرباتشّلاق الهى مىآيد، گاهى به يك فردى مىزنند، گاهى به يك جمع مىزنند، تا چهكسى مستحق باشد؟ حواسمان را جمع كنيم از نعمتهاى مختلف الهى انشاءالهبهره ببريم.
عن رسول اللّه (ص) فرمود: «احسنو مجاورة النعم، فلا تملّوها و لاتنفروها فانها قلّما نفرت من قومٍ فعادت اليهم»
و اما بحثمان ديات اعضا بود و رسيديم به قاعده «واحد و اثنان» تنبيهاتاين قاعده را مىگفتيم، سه تا تنبيه گفتيم، بنا بود تنبيه چهارمى را بگوييم تمامبشود، ديديم نه، سه تا تنبيه ديگر باقى مانده كه مجموعاً شش تا مىشود، بلكهامروز آن را تمام كنيم.
(سؤال... و جواب استاد:) عرض كردم اجازه بدهيد من در حال تحقيقمىخواهم يك اطلاعات بيشترى از اطباء و آگاهان به دست بياوريم ببينيم واقعاًاز نظر علم امروز كه با حس و تجربه به دست آمده، آيا نطفه در هر دو قسمتتشكيل مىشود يا در فقط سمت چپ؟ قبل از آنى كه به اصطلاح كارشناسىموضوعى بشود، درباره اين حكم و آن روايت ولو صحيحه هم هست، ما فعلاًصحبت نكنيم.
تنبيه چهارمى كه داريم، آيا قاعده شامل اعضاى باطن هم مىشود يانمىشود؟ اعضاى بيرونى: چشم و گوش و دست و پا و بينى و اينهاست، اعضاىدرونى: كليهها، كبد، طحال، و مانند اينهاست، ريهها. اگر اينها از بين برود، يا يكماده سمى خوراندهاند به كسى، يك كليهاش يا دو كليهاش فاسد شد، از كار افتاد، ياضربهاى وارد كردند بر كسى، لگد زد يا با اسلحهاى تيراندازى كرد، كليهها،طحال، كبد از بين رفت اعضاى درونى، آيا قاعده «الواحد اثنان» واحد اين استكه تمام ديه را به خود اختصاص مىدهد، اگر اثنان باشد، هر كدام نيمى از ديه را،در اينجا هم جارى و سارى است يا نيست؟ مىگويند اگر دو كليه ازكار افتادانسان زنده نمىماند امروز با از كار افتادن كليهها ازطريق ديالييز انسان زندهمىماند يعنى آن دستگاه دياليز كار كليهها را مىكند منتهى انسانى كه باآن زندهاست يك انسان نيمه جانى است جاى كليهها را كه به تمام معنا نمىگيرد كليههاشبانه بژروز با ماست كار مىكند اين هفته يك روز مىتوانند اين كار را بكنندزيادند بيمارانى دياليزى كه هر دو كليه شان از كار افتاده، هر دو افتاده ازكارمنتظر پيوند كليه هستند در داخل مملكت، خارج مملكت در سراسر دميابيمارستانهاى بيماران دياليزى خيلى زياد است حالا يكى از كار افتاد ما دوتا رانمىگوييم يكى از كار افتاد، دوتا هم مىشود يا مثلاً طحال واحد است طحالكه در فارسى سپرز به آن مىگويند يك غدّه هست طرف چپ بدن يك خوردهپائينتر از معده ولوزالمعد، كارهاى مهمى انجام مىدهد كه غالباًافرادنمىدانند كار طحال چيه؟ طحال گلبول سفيد خون مىسازد، گلبول قرمز خونمىسازد مادههاى لنفاوى مخصوصى مىسازد پاك سازى هم مىكند آنگلبولهاى مرده ويران شده متلاشى شده را مىگيرد جذب مىكند واز اين مواديك گلبولهاى تازه مىسازد بنابراين هم پاك سازى مىكند وهم ايجاد مىكندالبته مركز ساختن گلبول سفيد وقرمز منحصر به طحال نيست ولى يكى ازكارهاى طحال همين است از جمله انسولين مىسازد براى جذب قند در بدن،به هر حال حالا يك كسى بدون طحال مىتواند زنده بماند يانه؟ من نمىتوانمقضاوت كنم ولى نصف طحال از كار افتاد اينجا هم محل بحث است اگر كلطحال تمام ديه باشد نصفش به نسبت است، ثلثش به نسبت است، ربعش بهنسبت است، اعضاى درون لازم نيست همهاش ازكار بيفتد اگر همش مشمولقاعده باشد در ثلث نصف ربع وخمسش هم مامى توانيم نتيجهگيرى كنيم ئازاين بجث استفاده كنيم يا مثلاً دستگاه ريه انسان از كار بيفتد معده، بدون معدهزنده ماندن بسيار بعيد است شايد هم بشود تايك مدت زيادى چندين سالكسى را با سرم زنده نكه داشت آن سرم ديگر از طريق معده نيست از طريقگردش خون است تمام معده را از بين برد نصف معده را از بين برد اينها داخلدر قاعده واحد اثنان هس يانيست؟ دربدو نظر چنين به نظر مىرسد كه قاعدهمنصرف به اعضاى ظاهراست كلّما كان فيالبدن منه واحد، منه اثنان، منصرف بهاعضاى ظاهر است ولى بعيد نيست اين انصراف بدوىٌيزول باالتأمل باشد،چرا؟ به علت اينكه اواحد والاثنان شامل كليه هم مىشود شامل معده هممىشود شامل ريه كبد واينها هم مىشود چرا نشود؟كلما فى البدن ظاهر بدن،باطن بدن لا يسمّا، اين لا يسمّا را دقت كنيد مهم است لايسما اينكه اگر ما قائلشديم منافع را هم شامل مىشود قاعده را گفتيم منافع را هم شامل مىشود درمباحث قبل گفتيم قاعده منافع را هم شامل مى شود منافع خيلى هاشان باطناست، منفعت عقل باطن است يا دستگاه نطفه از كار افتاد قدرت ايجاد نطفهندارد، باطل است فعلى هذا اگر قائل شديم قاعده شامل منافع مىشود با توجهبه اينكه بعضى از منافع در باطن قرار دارد آيا اين تأييدى نمىشود بر عموميتقاعده نسبت به اعضاى ظاهر واعضاى باطن، منافع ظاهر ومنافع باطن اين هميك مؤيد براى عدم و شمول.
سؤال...وجواب استاد: نمىتوانيم بگوييم حالا قياس اولويّت مشكل است.
سؤال...وجواب استاد:ذ ما يك جواب دادهايم براى اين سؤالات براى هميشهقانون مال يك نفر نيست يك زنى هست عقيم هست يك زنى است پير استپستانهايش ازكار افتاده مابايد كل زنان را در نظر بگيريم، آيا پستان يك عضوحساسى در مجموعه زنان است يا يك عضوى مثل پستانهاى مرد استبرنگرديم به عقب در اينجا گاهى استدلال به يك حديث هم يه نظر مىرسد كهما بكنيم حديثى است درباره قلب، اين حديث را مرحوم محدث نورى درمستدرك عن رسول اللّه (ص) نقل كرده ج 18 مستدرك ابواب ديات الاعضاءحديث 19 باب 1 ابواب ديات الاعضا، همين حديث را درديات منافع نقلكرده، حديث 1 باب 11 ديات المنافع، در واقع اين حديثدر دو باب نقل شده،باب ديات الاعضاء باب 11 حديث 10 باب 11 ديات المنافع حديث رامىخوانم ببينيم دلالت دارد يا نه؟ عن رسول اللّه (ص) فى القلب اذا اذعر(اىاخاف) اذعَر يعنى ترسيد اذعر يعنى ترساند فى القلب اذا اذعر، كس ديگرى راترساند، فطار، قلبش پرواز كرد و طيران كرد فطار، قلبش پريد، باالدّيه پيغمبرحكم به ديه كرد ديه هم ديه كامله است بنابراين مفهوم حديث اين شد اگر كسديگرى را بترشاند وقلبش بپرد بايد ديه كامله بدهد مراد ازقلب در اينجا چيه؟آيا اين قلبى است كه مركز خون است يا قلب در اينجا به معناى عقل است،هوش است، يكى از معانى قلب در لغت، القلب هوالعقل لهم قلوبٌ لا يفقهونبها، عقل دارند به كار نمىاندازند وعلى قلوبهم اَكَنَّه، پرده بر دلها شان افتادهعقل است بنابراين كار به آن قلبى كه از اعضاى باطن است ندارد شاهدش همطار است، پريد آن قلبى كه عضو مخصوص تلمبه خون است اين كه پروازنمىكند جايى برود اين ضربان مىزند از كار مىافتد.
سؤال...وجاب استاد: بلى، مرد؟ نه فطار معنايش اين است كه عقل وهوش ازسرش رفت يعنى عقلش پريد اين برمىگردد به همان منفعت عقل كه يكى ازمنافع باطنه است در احاديث هم منصوص است اين كارى به آن قلبى كه مركزخون است ندارد آن فلب ااگر از كار بيفتد مرگ فوراً به سراغ انسان مىآيد.
سؤال...وجواب استاد: بلى! ترسيد و عقلش پريد اذعر شاهدش همان اذعراست ترساندن است جراحتى به اين قلب وارد نكرده ترسانده فطار، يكاحتمال هم اين است كه بگوييم فطار معنايش اين است كه قلبش ايستادترساندش وقلب از كار افتاد وايست قلبى شد وسكته كرد و مرد اين هم يكاحتمال است ولى مم احتمال اول را با پريدن مناسب تر مىبينم كه هوش ازسرش رفت، عقل از سرش رفت و پريد، دومى هم باشد معنايش اين است كهقلب ايستاد يعنى مرد قلب اگر بايستدانسان مىميرد مغز اگر بميرد انسانممكن است نميرد مرگ مغزيهايى داريم كه چندين سال اينهارا زنده نگهمىدارند با دستگاههاى تنفس، قلب خودش كار مىكند دستگاههاى تنفس هممصنوعى است مغز هم از كار به كلى افتاده، حس وحركت نيست ابداً، حسوحركت مال مغز است مرگ مغزيكه شد ديگر حس وحركت نيست، اما قلبضربان دارد خون گردش دارد مادامى كه خون مىگردد اعضاء عضلات همزنده است بدون اينكه اعصاب كار كند چون اعصاب مربوط به مغز استدستتگاه تنفسى هم ازكار مىافتد منتهى با تنفس مصنوعى ممكن است سالهاكسى را زنده نگه بدارند از طريق سرم اگر بشود خونى كه صورت طبيعى داردقلب از كار افتاد مىميرد خوب اگر مىميرد قتل است برمى گردد به ديه كامله بهقتل، به اعضاى درون برنمى گردد پس اين حديث على كل حال دلالت ندارداگر به معناى پزيدن عقل باشد كار به اين قلب ندارد اگر به معناى ايست قلبىباشد مرگ است ومرگ هم از بحث ما خارج است.
اما پنجمين تنبيه اين است كه اگر اعضاى بدن بيش از دوتا بود چهار تا بود مانندپلك ها چهار تا است دو تا پلك اين چشم دارد دوتا آن چشم دارد يا احداب،احداب جمع حدب، حدب يعنى مژه، مژگان اگر كسى رسيده، دارويى،ضربهاى به كسى وارد كرد مژه هايش تمام ريخت در نيامد يا پلك هايش راازبين برد، آيا رابعه را هم مىگيرد؟ بعضىها ادعاى عموم كردهاند مىگويند:قاعده واحده اثنان مال آنجايى است كه واحد اثنان باشد اما اگر اربعه باشد آن راهم مىگيرد اگر عشره هم باشد مانع اصابع آن را هم مىگيرد پس ادعايى استكه شده و دليل روشنى براين ادعاما نداريم كه اربعه وعشره داخل در قاعدهواحد اثنان باشد روايات ما واحد اثنان بود.
سؤا...وجواب استاد: الغاء خصوصيت هم بايد قطعيّه باشد يقين داشته باشيمرو به قبله بنشيند وقسم بخوريد!
سؤال...وجواب استاد: چرا؟! آن روايت دارد ده انگشت ديه كامله داردآروايت خاص داريم ما مىخواهيم بگوييم ده انگشت را مىتوانيم از فاعدهواحد در بياوريم يه نه؟ بحث در اين است و الا آنجا يا دندانها از عشره همبيشتر است آيا اينها را از دليل خاص ونص خاص بايد ثابت كنيم كه كه داريمنص خاص داريم در مژهها نداريم در انگشتان داريم در دندانها داريم اگرنص خاص نداشته باشيم از قاعده الواحد مىشود اربعه، عشره، اكثر را استفادهكرد قياس است جزء از طريق قياس نمىشود كارى كرد بخواهيم اولويتبدهيم الغاء خصوصيت كنيم قطيه باشد مشكل است بايد درباره اينها بايدبرويم سراغ نصوص خاصه كه دباره آنها وارد شده در باره بعضىها مثلحاجبين مىرسيم در مسائل آينده آنجا كه بحث كردند در باره احداب كه گاهىاشفار هم گفته مىشود در باره اينها برفرض كه قاعده هم شامل بشود چهار تا وده تا را آيا واقعاً مژهها از آن اعضاى دسته اول است يا دسته دوم است ما گفتيماعضاى دسته اول را شامل مىشود اينها مشمول قدر متيقن است اعضايى كهنقش مهمى ندارند، درست كه مژهها هم نقش دارد يكى از فوايد مژهها كهلطف الهى شامل حال بشر شده تنظيم نور است گاهى در مقابل انسان يك نورخيره كننده نمايان مىشود چشم باز باشد آسيب مىبيند ببند هيچ چيز رانمىبيند اين مژهها مثل كركره سايه روشن است چشم از لاى اين مژهها يكنور مختصرى مىآيد چشم آسيب نمىبيند و ديه هم ازبين نمىرود تا گرد وغبار در يك بيابان، طوفان و گرد وغبار است چشم باز باشد آسيب مىبيندبگذارد رو هم، هيچ چيز را نمىبيند در اين جا بايد چشم را بينابين نگه داشتپلكها را نزديك به هم مىكند از لاى مژهها مىبيند چشم هم آسيب نمىبيندتنظيم كردن مژهها، خوب اينها آثار مهمى است اما چنان نيست كه اگر كسىمژه هايش بريزد اين مثل اين است كه نابينا شده، اين مثل اين است كه كر شده،نه اين مثل دست اول نيست بر فرض كه قائل شديم به شمول اينها را نمىگيرداعضاى مثل انگشتان را مىگيرد اگر قائل به الغاء خصوصيت بشويم اما احداببه فرضى كه الغاء خصوصيت هم بشود نه. خلاصه اين شد كه نسبت به چهار تاو ده تا اولاً دليلى بر شمول نداريم ثانياً اگر قائل به شمول هم بشويم اين شمولمال اعضاى درجه اول و درجه اول است امثال مژهها را نمىگيرد حكمش؟مىگويند حكمش چه مىشود؟ ارش ارش براى همين جاست سراغ حكومتمىرويم ببينيم چه قدر نقصان در چشم وارد شده، مژه هايش ريخته به هماننسبت از ديه عين حساب مىكنيم به اين آقا مىدهيم.
اما تنبيه ششم: اگر اعضاء باشد باالذات دو تا است اما بالعرض يكى مىشودآدمى است يك چشمى اعور، اگر كسى يك چشمش را از بين برد اين داخلقاعده واحد اثنان است آيا واحد است يا اثنين است؟ تكرار مىكنيم گاهىبالذات دوتا است اما باالعرض يكى مىشود اگر جانى جنايت در اين كرد آيامشمون اثنان است كه نيمى از ديه بدهد يا شمول واحد است كه تمام ديه رابايد بدهد در اينجا اگر ما باشيم به حسب ظاهر لفظ وقتى ما مىگوييم الواحدوالاثنان معنايش اين است كه بالذات، بالعرض نيست الواحد و الاثنان كلماكان فى البدن منه واحد و الاثنان، چشم دو تاست در بدن حالا يكى شده اينخلاف است ولى از روايات خاصه در بعضى ازاين موارد استفاده مى شود كهقاعده واحد اثنان توسعه پيدا كرده يك چشمى را هم گرفته است اصحاب فتوادادهاند روايت صحيحه هم نداريم كه اگر كسى باالخلقه يك چشمى بود ياباآلافة يك چشمى بود اگر كسى چشمش را از بين ببرد بايد تمام ديه را بدهدچون يك چشم براى او همه چيز بوده اگر بنا شد قصاص كند چكار بكند؟ يكچشم قصاص ونيمى از ديه را هم مىگيرد چون اين آقا يك چشمى بوده بهحسب بعضى از روايات شمولى هست صاحب جواهر هم يك عبارتى داردنمىخوانم آدرس مىدهم نگاه كنيد ازش استفاده مىشود كه ايشان هم مثلى كهمىخواهد قاعده را شمول بدهد در چشم ولى نص خاص داريم عبارتجواهر ج 43 ص 185 يك عبارت كوتاهى دارد مثل كه از ذهن در مىآيد كهقاعده واحد اثنين در اين بالعرض را هم شامل بشود ولى انصاف اين است كهقاعده لاتشمل، مگر واحد، اثنان باالذات را وباالعرض رابايد از احاديثخاصه ثابت كرد مثل آنچه در عين واقع شده اما به اين قاعده بخواهيم اثباتكنيم كارى مشكل است الى هنا تم الكلام فى القاعده شنبه انشاء اللّه مىرويمسراغ تنبيه 2 و 3 و4 اينها.
وصلى اللّه على محمد وآل محمد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...