يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 198
متن
درس خارج فقه ،احكام ديات ،آيت الله مكارم شيرازى ، جلسه 198
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى الله على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين، لا سيما بقية الله المنتظرارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
كلام در مسأله اولى از مسائل ديات اعضاء بود، رسيديم به فرع سوم ازهمين مسأله اولى و آن اين بود اگر موى سر كسى را، از بين ببرند يا موى صورت را،خواه به وسيله تراشيدن باشد يا به وسيله ريختن آب داغ يا مواد شيميايى يا سوزاندنيا به هر وسيلهاى باشد، اما بعداً موها رشد طبيعى خودش را ادامه داد و به حالت اوّلبرگشت. مىخواهيم ببينيم در اينجا ديه دارد يا ندارد، معروف و مشهور اين است كهديه دارد، منتهى در متن «تحريرالوسيله» فرمودند: اگر موى سر باشد، ديهاش بهصورت ارش داده مىشود، يعنى حاكم شرع بايد قضاوت كند، كه چه اندازه نفس براين شخص به واسطه از بين رفتن موى سرش به طور موقت حاصل شده است و ارشرا بدهند.
و اما اگر در موى صورت باشد ايشان فرمودهاند: ثلث ديه كامله است ومىدانيد ثلث ديه كامله هم يك مبلغ خيلى زيادى است در حدود 2/5 ميليون تومان،به حسابى كه امروز دادگاهها مىكنند اما به حساب ما شايد بيشتر از اينها هم بشود، بهخاطر اين كه سر اين را تراشيده يا ريش او را تراشيده است، بعداً هم موها رامىگيرد، يك مقدار اقوال ديگر علماء را ببينيم چه است در اين مسأله، مرحوم شيخطوسى، شيخ الطائفه (قدس) در كتاب «خلاف» در «كتاب الجنايات» در مسأله 91،ايشان فرموده: (إذا حَلَق لحيةَ غيره فنبت كان عليه ثلث الديه» شيخ طوسى هم در لحيهموافق به ثلث الديه هست، اما محقق اردبيلى در «مجمع الفائده» جلد 14 صفحه 356،ايشان قائل به ارش است، مرحوم صاحب جواهر هم، از كلماتش استفاده مىشود كهقول به ارش در موى سر اتفاقى است، در موى سر قول به ارش مسلم است. اما درموى لحيه كمى از قدماء قائل شدهاند، كمى، اكثر، اكثر كه نه، عامّة المتأخرين همهمتأخرين و جمع كثيرى از قدماء در لحيه هم قائل به ارش شدهاند، ثلث نگفت،بنابراين قول مشهور و معروف در لحيه هم حكومت و ارش است نه ثلث ديه، كه در«تحرير الوسيله» انتخاب كردند و در كلام شيخ طوسى هم در كتاب «خلاف» هست،صاحب جواهر در همان جلد 43 صفحه 171، اشاره به اين معنا كرده است كه عامّة منتأخر در لحيه هم قائل به حكومت هستم، همانطور كه همه در موى سر قائل بهحكومت و ارش هستند.
(سؤال....پاسخ استاد:) بله، قليلى از اصحاب در موى لحيه قائل است به ثلث، خوب اگر ما قائل به ارش شديم، در ارش ظاهراً مبلغ كمى تعلق مىگيرد، موى سركسى را تراشيدند و يك هفته ديگر در آمد، ما بايد ببينيم چند درصد نقص و عيب بهآن وارد شده است گاهى هيچى، هيچ درصد.
(سؤال....پاسخ استاد:) بله، تراشيدن چقدر نقص به آن وارد شد، موى صورتشتراشيدند ديگر بدتر، در جامعهاى كه ريش تراشى عيب نيست، موى صورتش راتراشيدند، نقص حاصل چقدر است؟ گاهى هيچى، گاهى يك مقدار كمى،(ادامه سؤال)بله، نسبت به اشخاص، افراد، ازمنه، امكنه، مى دانيم متفاوت است ولى در مجموع درعصر و زمان ما حساب كنيد ريش كسى را بتراشند، اما اگر يك عالم بزرگوارى،شخصيتى، اما افراد معمولى را ريششان بتراشند چه مىشود؟ هيچى نمىشود، راضىنبوده است حرام به جا آوردهاند، تعذير هم دارد، عنفاً بوده است ديگر، ظلماً بودهاست، تعذير هم دارد، ولى مىخواهيم ببينيم چه نقصانى حاصل شده است كه ماقيمت بين، كار خلاف مى خوابانند شلاقش مىزنند، صحبت اين است چه پولى مابدهيم، پول، ما مى گفتيم: بايد ببينيم چند درصد به اين آقا نقصان وارد شده است، آنآقايان هم كه مى گفتند: بايد عبدى حساب بكنيم صورتش مو دارد، همين عبدصورتش را تراشيدند، ببينيم قطع كلمه تعلق بگيرد در بعضى از موارد، بله،اشخاص فرق مىكنند، امكنه، ازمنه اينها متفاوت است اينها را قبول داريم. ولى به هرحال، خيلىها اينطورى نيستند.
خوب برويم سراغ دليل، در سقط جنين ديه منصوص است در ما نحن فيهارش هست منصوص نيست، مىخواهيم قيمت حساب كنيم، مىبينيم قيمت هيچى،آنجايى كه منصوص است كه ما حساب نمىكنيم،
(سؤال....پاسخ استاد:) حالا اجازه بدهيد ما برويم سراغ ادلّه.(ادامه سؤال )بسيارخوب، اينها يك فرضهاى نادرى هست، بسيار خوب در يك موارد خاصى ضررهايىوارد مىشود.
اجازه بدهيد ما برويم سراغ ادلّه اين مسأله، در مورد شعر رأس چون هيچروايتى نداريم بايد ارش داده بشود. چرا؟ به علت اين كه در هر موردى كه جنايتىواقع بشود و دليل خاصى بر تعيين مقدار ديه نباشد در آنجا بايد به سراغ ارشحكومت برويم در مورد شعر رأس هم جنايتى وارد شده است و تعيين ديه هم دراحاديث نيست، مىرويم سراغ ارش .
و اما در مورد لحيه، چندين روايت داريم كه مىگويد: «فيه ثلث، ثلث الديه»ديروز خوانديم، 3 الى 4 حديث بود كه در احاديث ديروز شماره هايش را هم داديم،آدرسها را هم داديم، شرح هم داديم كه مىگفت: در لحيه «اذا نبت ثلث الديه» بحثدر اين است كه آيا ما مىتوانيم به اين روايت عمل كنيم يا نمىتوانيم به اين روايتعمل كنيم؟ روايات از نظر سند ضعاف بود، آدرسى كه ديروز خوانديم راجع به لحيه«لو نبت فيه ثلث الديه» اينها ضعاف است. ولى متضافر بود، تعدد داشت اما مشكلبزرگ فقها از آن اعراض است، غالباً فتوا ندادند، عدهاى كمى مطابق اين احاديث فتوادادند. عامّة المتأخرين، همانطورى كه از صاحب جواهر هم نقل كرديم، عامّة منتأخر اعراض كردند جماعت قابل ملاحظهاى هم از قدماء، آنها هم اعراض كردند، آيابا اين وضع ما مىتوانيم فتوا بدهيم؟ نمىشود، بنابراين اينها معرضٌ عنها است، بهخصوص اين كه واقعاً ثلث الديه مبلغ عجيبى است براى يك تراشيدن ريش، آن همبراى اشخاصى كه ريششان را مى تراشند، اگر آمد به عنف و اجبار ريش اين را تراشيد،دو ميليون و نيم به آن بده، اگر دليل داشت مى گفتيم: چشم، على عينى، على رأسى، امايك دليل نيم بندى داريم براى اثبات يك چيزى به اين ثقيلى سنگينى، ديهاى به اينثقيلى و سنگينى را بايد با يك دليل محكم ساقط كرد، نه با اين دليل نيم بند و احاديثضعافى كه معرضٌ عنها هم هست، پس در اينجا ما از «تحرير الوسيله» جدا شديم،ايشان فرمود: «الأغى ثلث الديه ما مىگوييم: نه،
(سؤال....پاسخ استاد:) بله، فرض كنيد بعد از 2 سال در نمىآيد، اينها رافرضهاى نادر است، ما بحثمان اين است ما مىگوييم: ارش بدهند بايد ارش بدهند،(ادامه سؤال) هر چه؟ ببين ارش او چقدر است؟ چقدر نقصان حاصل مىشود، يك سالداراى محاسن نيست، يك آدمى هست كه خوب، واقعاً نقصانى به آن پيدا مىشود دراين يك سال، يك ميليون تومان بايد بدهد اما يك وقتى است نه، آدمهايى هستند كههيچ نقصانى هم به آنها وارد نمىشود، خوشحال هم مىشوند، بسيارى از اشخاصهستند كه نقصانى هم به آنها وارد نمىشود، بدشان هم نمىآيد، آنجا ديگر ارش لازمنيست كه ما بدهيم، ما هستيم و تابع ارش ، بحسب الموارد، ديگر چك به چك نكنيد،به حسب اشخاص و موارد متفاوت است. (ادامه سؤال) جنايت با ارش سازش دارد،جنايت با ارش تناسب دارد، اگر جنايت نبود كه اصلاً ارش نداشت، ارش يعنى ديه،ارش يعنى ديه غير مقدّر، ديه مال جنايت است ديگر، بقيه حالا امورهم، دو، سه،نكته باقى مانده من بگويم و برويم سراغ فرع چهارم و اين مسأله را در فرع چهارمتمام كنيم.
نكته اولى كه در اينجا داريم اين است كه كسى خودش موافقت كرد، رفتمغازه سلمانى، در نوبت هم نشست، گفت: سر من بتراش، صورت من بتراش، و او همتراشيد، آيا اينها هم داخل در عمومات است؟ ادلّه است؟ نه، جنايت نيست، خودترفتى به ميل خودت سرت را بتراشند، تراشيدند، حالا ارش بدهند، بنابر قول ثلثديه، ثلث ديه در لحيه بدهند، نه، چرا؟ «لانَّ الدية و الارش مترتبتان على الجنايه» امااگر طرف، «وافق به نفسه و رضيه به نفسه ليس هنا جنايةٌ» جنايتى حاصل نشده استبنابراين ديهاى هم نيست، حالا خواه ثلث الديه بگوييم، خواه ارش بگوييم هر چهبگوييم، در صورت باشد در سر باشد تفاوت نمىكند، بله مىگويند: در تراشيدنگاهى زخم ايجاد مىشود، آنهايى كه جراحتى حاصل بشود بايد اينها را ديهاش رابپردازد.
(سؤال....پاسخ استاد:) نه، بيرون نيامد مورد بحث نيست، بيرون نيامد بحثسابق بود، سمى بوده است آن بحث سابق بود ما داريم بحث جايى را مىكنيم كهبيرون آمده است.
و اما نكته دوم، اين است كه، اگر كوتاه بكند موى سر يا ريش را، آن چه؟ تا بهحال بحثمان در ازاله مو بود، آمد و با قيچى كوتاه كرد، با ماشين كوتاه كرد، حلق نبود،ازاله شعره نبود، آيا اين هم مشمول روايات باب هست؟ الانصاف اين است كه نه، اينداخل در احاديث باب نمىشود، «تقصير الشّرع خارجٌ عن احاديث الباب» پس چكاركنيم در اينجا؟ اگر نقصى حاصل شده است در اينجا هم ارش مىگوييم، آمده موىصورت اين عالم روحانى را تا ته زده است يك مختصر خيلى كمى را گذاشته است،خوب نقصانى حاصل شده است، جنايتى حاصل شده است، ارش را بايد بدهد، اگرهم نقصانى حاصل نشده است موى سرش را كمى كوتاه كرده است، موى محاسنش راكمى كوتاه كرده است، عيبى هم حاصل نشده است حسنى هم حاصل شده است و لو بهاجبار بوده است، گناه كرده است، تعذير دارد، ظلم و ستم كرده است، اما نقصى حاصلنشده است، پس در اينجا هم ما قائل به ارش هستيم، منتهى مقامات مختلف است،بعضى مقامات اصلاً نقصانى حاصل نمىشود كه ارش از آن بگيريم، بعضى از مقاماتچرا، نقصان حاصل مىشود، ارش هم قائل مى شويم، اين هم نكته دوم درباره كوتاهكردن مو، كه آقايان سؤال مىكردند كوتاه كردن چه حكمى دارد؟ كوتاه كردن نه درفتاواى اصحاب وارد است، نه در احاديث باب، «خارجٌ عن فتاوا الأصحاب احاديثالباب» ما هستيم و قائده كليه، جنايتى است و نقصانى اگر حاصل شده است بايد ارشبدهد.
و اما نكته سوم كه اين روزها گرفتارش احياناً ممكن است بشويم، اين استكه در بعضى از جاها يا موها را مى تراشند يا كوتاه مىكنند، مثلاً بچهها را در مدارسمىگويند: اگر موى سرتان كوتاه نكنيد به مدرسه نياييد، اجبار مىكنند على التقصير،در زندانها عموماً موى سر را كوتاه مىكنند، در سربازخانهها هم معمولاً همين است،زندانها را كه به اجبار، مى برند و خودشان موى سر را كوتاه مىكنند، زندانى كه واردزندان شد دو كار دربارهاش انجام مىدهند: يكى اين است موى سرش را كوتاهمىكنند و ديگر هم آن نمره را در سينهاش مى اندازند و عكسش را بر مىدارند،نمرهاش را معين مىكنند كه اين زندانى شماره چند است، همه جا هست، اينها چهحكمى دارد؟ اما در مورد مدارس كه مشكلى نيست، كسى را در مدارس موى سرش راكوتاه نمىكنند، به او مىگويند: شرط آمدن به مدرسه اين است مى خواهيد بياييد،نمىخواهيد نياييد، شرط مىكنند اشكالى ندارد چنين شرطى، شما مى خواهى بيايى ازاين تحصيل علم استفاده كنى بايد مقررات مدرسه را رعايت كنيد، موى سر كوتاه،لباس اين رنگ، فرم اين رقم، دخترها اينطور، پسرها اينطور، برنامه هايى براىلباسشان، براى رنگ لباسشان، براى شكل لباسشان، براى موى سرشان مىگويند هركس نخواست به اين شرائط عمل نكند نيايد، ديگر اين گناه ندارد مثل اين كه بندهدعوت مىكنم از كسانى مىگويم: آقا وقتى مىخواهيد بياييد بايد به اين شكل وشمائل در ميهمانى ما شركت كنيد، خوب اشكالى ندارد ديگر، بله ميهمانى اسمش كهلاقل خوب است حالا، عمل نشود اما، ذكر خيرش خوب است، به هر حال، اين كهاشكالى ندارد هر كه مىخواست مىآيد، هر كه نمىخواهد نمىآيد و اما آنجايى كه بهاجبار سر افراد را كوتاه مىكنند يا مى تراشند
(سؤال....پاسخ استاد:) اين، اجازه بدهيد، اين مسلماً جايز نيست، به عنوان اوليهنه سر زندانى را مىشود به اجبار تراشيد و كوتاه كرد و نه سرباز را، عنوان اوليه ظلماست و جنايت است و اگر تفاوت نقصانى، اگر نقصانى حاصل بشود ارش هم دارد،ولى گاهى به عنوان ثانوى اينها مىگويند و حكم حكومتى مىشود، عنوان ثانوىمىشود، اين كه مسأله بهداشت مطرح است، موها اگر بلند باشد در يك محيطى كهجمعيت زيادى هست، شلوغ است، مشكلات بهداشتى ممكن است براى اينها پيدابشود، گاه هم گفته مىشوند: براى شناسايى يك زندانى كه فرار كند پيدا كردنش آساناست، چون نگاه مىكند ببينيم چه كسى كلهاش را تراشيدهاند و كلهاش موهايش كوتاهاست، زود شناخته مىشوند در ميان افراد عادى، و همچنين سربازها را هممىخواهند شناسايى كنند در افراد عادى، لباس عوضى پوشيد فرار كرد از سربازخانه،پيدا كردن اينها با اين نشانه مو، خيلى آسانتر مىشود، هم زندانيان، هم سربازان رامىتوان شناسايى كرد. حالا اگر اينها بشود در حد يك عنوان ثانوى، بهداشت،شناسايى، مسائل ديگر، اگر در حد يك عنوان ثانوى بشود، چه اشكالى دارد كهحكومت شرط كند بايد با زندانى اينچنين رفتارى بشود اما اگر نه، ضرورتى نباشد وعنوان ثانوى نشود جايز نيست، اين آقايان مىگويند: ضرورت است و عنوان ثانويهاست و بايد اين كار را بكنيم، بسيار خوب.
(سؤال....پاسخ استاد:) بله، بله، ظن؟ مىگويند يك نوع تعذير است، تعذيردرباره كسى كه جرمش ثابت شده باشد، تعذير در صورتى است كه جرمش ثابت شدهباشد، اين را از راه به راه كه زندان مىآورند، سرش را مى تراشند هنوز ثابت نشده استجرمش، سرباز هم كه جرم ندارد. فعلا هذا نمىشود ما به عنوان تعذير اين كارها راانجام بدهيم، بلكه بايد به عنوان ثانوى ضرورت و امثال ذلك. خوب، اينها تمام شدفرع سوم.
و امام برويم سراغ فرع چهارم اجازه بدهيد.
(سؤال....پاسخ استاد:) حد لحيه سؤال مىكنند، آن در باب خدمت شما كهعرض كنم، حرمت تراشيدن ريش و اينها، ما در آنجا گفتهايم و بعضى ديگر هم ازآقايان دارند، آنچه واجب است آن مقدار چانه واجب است، اصلاً لحيه هم به همينمىگويند، اين دو طرف را لحيه نمىگويند عارض است، اينها را مىگويند عارض،طرف عارض مىگويد، لحيه اين قسمت پايين، حلق لحيه حرام است اين قسمتپايين حرام است، آنهايى كه مى گويند: حرام است و ما هم كه احتياط مىكنيم، بنابراينآنهايى كه به اصطلاح ريشهاى چانهاى مى گذارند كه اسم آن را مىگويند: ريشهاىپروفسورى، آنها كار حرامى مرتكب نشدهاند، توجه داريد.
و اما برويم سراغ فرع چهارم، در فرع چهارم بحث درباره مؤنث است، تا بهحال مذكر را بحث مى كرديم حالا مؤنث، اگر موى سر زنى را ازاله كنند زائل كنند، باآب داغ، با اسيد، با داروها، با كندن، با تراشيدن، باز همان دو حالت دارد: اگر نرويد ديهكامله است، بيچاره كچل الى الابد شد، اين ديه جاودانه را، ديه كامله را بايد به او بدهندو اما اگر نبت، يواش يواش موى سر بلند شد فرمودند: مهر المثل بايد داد، ببينيم اينزن مهريهاش چقدر است به اندازه مهريهاش بايد به او بدهيد. «تحرير الوسيله» اينفتوا را دادند و اما از نظر اقوال، در مسأله نسبت به آنجايى كه نرويد آن كه اجماعىاست، اتفاق نظر است كه اگر نرويد ديه كامله است و اما اگر برويد آن هم مشهوراست، مشهور ميان فقها اين است كه مهر نسائها هست.
(سؤال....پاسخ استاد:) مى رسيم آن را كه اگر مهر از ديه زيادتر باشد خيلىهاگفتند: نه، بعضىها گفتند: نيست.
به هر حال، مخالفى كه نقل مىكنند در مورد صورت دوم از اسكافى، احمدبن محمد بن جنيد اسكافى از قدماى أصحاب است از ايشان نقل مىكنند: ثلث الديهاست، ايشان گفته است: اگر موى سر برويد مثل موى لحيه كه بعضى از ثلث الديه گفتهبودند، ثلث الديه گفته است، مرحوم صاحب جواهر اين مسائل را دارد، بلا خلافٍأرجده الا من الإسكافى مىگويد، صورت أوّل هم اجماعى و مسلم است آن را هممىگويد، از صاحب غنيه هم اجماع بر خلاف اسكافى هم نقل مىكند.
(سؤال....پاسخ استاد:) در همان، بله صاحب جواهر دارد البته اين كه ما نقلكرديم از «رياض» است، اين بلا خلافٍ أرجده الا من الإسكافى را و ادعاى اجماع غنيهرا ما از «رياض» نقل مىكنيم جلد 2 صفحه 542.
خوب، دليل ما، دليلمان اولاً اطلاقاتى كه در باب موى سر مردان داشتيمگاهى شامل زنان مىشود، چون همهاش رجل نداشت، بعضى از احاديث داشت وفىالشعر، اذا ضال يا اذا نطق، شعر داشت، رجل و أنثى نداشت، دو، سه تا از روايت مامتعدد است ، عذر فعل الالوية، ألويت هم اقتضا مىكند نسبت به اين كه نرويد، مسلمموى سر در زن نقش بيشترى از موى سر در مرد دارد، جمال المرء شعرها، اگر موىسرش را بزنند و ديگر اصلاً در نيايد، خسارتى كه به او مىرسد بسيار بيشتر ازخسارت مردى است كه موى سرش را بزنند و در نيايد. فعلا هذا قياس اولويت هممىشود نسبت به آنجايى كه نرويد قائل بشويم، پس هم اطلاقات داريم، هم قياساولويت داريم، هم ادعاى اجماع هم در مسأله شده است، مهم اين است كه اگر برويدبه چه دليل مهر نسائها، مهم آن است، در اينجا يك حديثى داريم عن اميرالمؤمنين(ع)، حديث 1 باب 30 از ابواب ديات اعضاء، جلد روزنامه وسائل الشيعه عنعبدالله بن سنان، خوب حديث را دقت كنيد يك چيزهاى تازهاى در آن است، عنعبدالله بن سنان: قال: قلت لأبى عبدالله (ع) «جعلت فداك ما على رجلٍ وثب علىامرأةٍ فحلق رأسها، قريب موى سر زن را تراشيد، قال امام صادق (ع) فرمود: «يضربالضرباً فجيعا» مىزنند آن را، اين همان تعذير است، منتها اين سؤال هست، ذيلش مىرسيم ديه دارد، جايى كه انسان ديه مىدهد تعذير هم بايد بشود، پس هر كسىجنايتى، به هر كسى وارد كرد هم ديه، هم تعذير، جمع بين ديه و تعذير معموم نيست،اين روايت دارد هم تعذير، هم ديه، «يضرب الضرباً وجيعا»، وجيع يعنى دردناك ازوجع است، وجع درد مىكند وجيع دردناك است يعنى يك شلاق محكمى را به آنمىزنند.
(سؤال....پاسخ استاد:) موى سر چه چه عجب دارد، مى دانم پس در همه دياتبگوييد شما، هر كجا هر كسى جنايت مىكند هم ديه بگيريد، هم كتكش بزنيد، خوبچرا نمىگوييد جاهاى ديگر، (ادامه سؤال) و يحبس، اجازه و يحبس فى سجلٍ مسلمين،خوب ديگر حبسش براى چه است، حبس مىكنيم او را در زندان مسلمانها، حتىيستبرع شعرها، تا موهايش در بيايد، يستبرع از ماده برع است يعنى خوب بشود،موهايش در بيايد، فانّبت اگر برويد اخرج منه مهر نسائها، اگر برويد مهر المثلمىگوييم، «و ان لم ينبت، اخذ منه الديه كامله» نرويد ديه كامله مى دهيد،
قلت عبدالله بن سنان مىگويد: باز سؤال كردم: «فكيف سار مهر نسائها؟»چرا مهر النساء؟ چرا مهر المثل؟ ان نبت شعرها، خوب موى سرش كه روييده است،ديگر مهر المثل براى چى؟ فقال: يابن سنان، «انَّ شعر المرء و عذرتها شريكان فىالجمال» موى سر زن و همچنين بكارة زن، اينها هر دو سرمايهاى هستند براى او، «فاذاذهب بأحدهما» چه بكارة را از بين ببرند، بايد مهر المثل بدهند، در بكارة هم اگر كسىارضاء به عنف، بايد مهر المثل بدهد، «فاذا ذهب بأحدهما يا بكارة را از بين ببرد ياموى سر را از بين ببرد وجب له المهر كاملاً»، بايد يك مهر المثل كامل داده بشود، حالااين روايت را از نظر سند بايد بررسى كنيم، از نظر دلالت اين حبس براى چه است؟جاهاى ديگر كه نمىگفتيم: حبس بكنند، أجّل سنه مى گفتيم اينجا كرده است حبس،ديگر اين چرا كتكش بزنند. اينها يك مسائلى است كه فردا انشاءالله الرحمن بحثشمىكنيم
و صلى الله على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين .
پايان تصحيح اول
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...