يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 197
متن
درس خارج فقه ،احكام ديات ،آيت الله مكارم شيرازى ،جلسه 197
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى الله على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين، لا سيما بقية الله المنتظرارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
بحث درباره مسأله اولى از مسائل ديات اعضاء بود، موضوع مسأله از بينبردن موى سر و صورت بود، گفتيم: در اين مسأله چند فرع است: فرع اول اين استكه اگر كسى، موى سر ديگرى را از بين ببرد، به طورى كه باز نگردد و نرويد ديه كاملهدارد، اين مسأله ميان اصحاب ما مشهور و معروف بلكه ادعاى اجماع بر آن شده بود،هر چند مخالفينى هم داشت، دليل عمده ما هم احاديث متضافرهاى بود كه مىگفت:اگر كسى موى سر ديگرى را از بين ببرد، «فيه الديه كامله» احاديث را خوانديم وبحثش را تمام كرديم. اما چند تا نكته در ذيل اين فرع هست، نكته اولى كه هست ايناست در بعضى از احاديث دارد فيه الديه، در بعضىاز آنها دارد فيه الديه كامله. دو، سهتاى آنها الديه كامله دارد، دو، سه تا فيه الديه دارد، اين نكته را توجه داشته باشندبرادران، كه هر كجا در ابواب ديات، بگويند: «فيه الديه» يعنى ديه كامله، اشاره به ديهكامله است، هم در احاديث سنى هم در احاديث شيعه، كسى كه به ابواب ديات آشناباشد مىداند اين تعبير، اصطلاحى است در احاديث به ديه كامله والا اجمال ديه كهخوب مسلم است اگر كسى موهاى سر ديگرى را از بين ببرد خوب معلوم است ديهدارد اجمالاً، فيه الديه اجمال دارد نمىخواهد بگويد: الدية الكامله منظور است، بهقرينه ساير احاديث همين باب، به تعبير به ديه كامله دارد، بنابراين در اينجا جاهاىديگر، هر وقت رسيديم به يك چنين تعبيرى، بايد بدانيم كه منظور از الديه، هو الديةالكامله.
و اما نكته ديگر اين است كه صغير و كبير گفتند: در اين بحث تفاوتى ندارد،در حالى كه در تعدادى از اين احاديثى كه ديروز خوانديم الرّجل داشت، صبّ علىرأس رجلٍ الماء، كلمه رجل بود، آيا القاء خصوصيت نمىشود؟ حالا اگر يك بچهصغيرى بود، بچه شش ماههاى، يك سالهاى، پنج سالهاى بود، اينها كه رجل نيستند،آيا حكم اينجا هم جارى است؟ بله، «لا فرق بين الصغير و الكبير». چرا؟ به دو دليل:اولاً بعضى از احاديث كلمه رجل ندارد، برگرديد به احاديث ديروز، دو تا از احاديثدارد فى شعر الرأس، رجل و مرء و مذكر و مؤنث اصلاً ندارد، فى شعر الرأس الديه،بنابراين شامل مىشود صغير و كبير را و اگر جاهاى ديگر هم الرّجل هست، القاءخصوصيت مىشود، ثانياً در ابواب ديات هيچ جا بين صغير و كبير فرق نيست، درقتل نفس، در بصر، در سمع، در لسان، در يد، در رجل، همه جا صغير و كبير در ابوابديات مساوى است، نمىشود بگوييم: اينجا شعر رأس خصوصيت دارد صغير وكبير، با هم تفاوت دارند. فعلا هذا، هم به دليل بعضى از اطلاقات روايات باب ما نحنفيه و هم به دليل مساواتى كه در همه ابواب ديات بين صغير و كبير هست، ما تفاوتىدر اينجا نمىگذاريم و همچنين بين خفيف و كثيف، موهاى پر پشتى دارد يا موهاىكم پشتى دارد، تفاوتى در بحث ما ندارد و اينها همه مساوى هستند، چرا؟ چونروايات ما در اينجا مطلق بود.
و اما نكته سومى كه در اينجا است، اين است كه بعضى از بزرگان، مانندصاحب مسالك -رضوان خدا بر او باد- و فيض كاشانى صاحب مفاتيح و بعضى ديگركه كلماتشان را ديروز نقل كرديم، اينها تأمل در مسأله كرده بودند، شايد توقف، چرااينها تأمل كردهاند در مسأله ما؟ ظاهراً نكتهاش اين بوده كه يكى از احاديث بابصحيحه سليمان بن خالد است كه داراى اختلاف نسخ بود، بقيه هم كه اضعاف است،آن كه صحيحه بود اختلاف نسخ داشت، و آنكه اختلاف نسخ نداشت آن چهارحديث ديگر، همه ضعيف بودند، اين باعث تأمل اين بزرگواران شده است و لكن ماجوابش را عرض كرديم اما آن اختلاف نسخ، ترجيح با نسخه فقيه بود به علاوه آنچهار حديث ديگر متضافر هستند و معمولٌ بهاى اصحاب هستند و ضعف سندمشكلى در اينجا براى ما ايجاد نمىكند، پس تأمل اين بزرگواران بى وجه است، مىرسيم حالا، اين هم يك نكته.
و اما نكته چهارم، اين است كه دو بزرگوار مخالفت كرده بودند، يكىمرحوم صدوق در بعضى از كتبش بود و ديگرى هم شيخ بزرگوار، شيخ مفيد (رض)،اينها گفته بودند معة دينار، كسى آب داغ بريزد روى سر ديگرى و موهاى سر او را ازبين ببرد و بعد از آن نرويد، سبز نشود، گفته بودند: معة دينار، يعنى يك دهم ديه كامله،عشر، دليل آنها چه است؟ غايت چيزى كه براى دليل آنها پيدا كردند، حديث مرسلىاست كه در بعضى از عبارات به آن اشاره شده است، صاحب رياض در جلد 2«رياض» در صفحه 542 از بعضى از كتب اصحاب اينطور نقل كرده است: عبارتدارند، انّ به رواية، در بعضى از كتب قدماء درباره معة دينار اين عبارت است، انّ بهروايةً، يعنى يك حديث داريم كه مىگويد: صد دينار، اين حديث كجا است؟ در منابعحديث، كتب اربعه، غير كتب اربعه هست؟ نه، نيست، فقط تو كتب فتاواى اصحابكلمه انّ به رواية آمده است كه گفتند: اين يك حديث مرسلهاى هست، منتهى حديثٌمرسلٌ متروك، معرضٌ عنه، عند الأصحابه، به فرض كه اين هم يك حديث مرسلهحساب كنيم منجبر نيست، بلكه به عكس معرضٌ عنها است و همچنين عبارت «فقهالرضا» هم هست، عبارت «فقه الرضا» هم اين است، «من حلق رأس رجلٍ فلم ينبتفعليه معة دينار» ، اين در «فقه الرضا» است كه أخيراً چاپ شده است صفحه 320، آيا«فقه الرضا»، واقعاً مستند به حضرت رضا است يا فتاواى صدوق است يا فتاواى فقيهديگرى از فقها است اينها همه بحث است و واقعاً هم اثبات اين كه «فقه الرضا» حديثباشد كار بسيار مشكلى هست، ولى هر كسى اين را نوشته است صدوق يا ديگرىبوده، لابد يك حديثى ديده معة دينار از پيش خودش كه ننوشته است، كتاب حديثنباشد بلكه كتاب فقهى باشد بالاخره نويسنده آن كتاب فقهى عالمى از فقهاى شيعهبوده است، پيش خودش نمىنويسد: فيه معة دينار، لابد يك حديثى ديده است، پساين هم بالاخره قوه يك حديث مرسلى براى ما پيدا مىكند «فقه الرضا» هم، فيه قوّةٍحديثٍ مرسل، ولى باز هم حديثٌ مرسلٌ متروك، معرضٌ عنه، نتيجه بگيرم و بگذرم،نتيجه اين كه كلام مرحوم مفيد و مرحوم صدوق دليل معتبرى ندارد و حق با مشهوراست.
پنجمين نكته را عرض كنم و پرونده اين فرع اول مسأله اولى را ببنديم، آيابين آب داغ ريختن يا اسباب ديگر تفاوتى در اين مسأله است؟ احاديث ما غالباً آبداغ داشت، ولى مسلم است كه آب داغ خصوصيت ندارد، دارويى روى بدنش بريزد،اسيد بريزد يا مثلاً دارويى بخوراند به او، هر عرفى القاء خصوصيت مىكند، به علاوهبعضى از احاديث ما ذهاب و شرع داشت همه آنها ماء حارّ نداشت.
(سؤال....پاسخ استاد:) بله، روايت اين دارد بر سرش آب داغ ريخت، فمطعةشعره، ندارد كه سرش مجروح شد، دارد موهايش ريخت. بله، بله شما خروس و مرغرا كه تو آب داغ مى گذارند تمام پرهايش را مىكنند، بدنش مجروح مىشود؟ نه، آبداغ در يك مرحله فقط موها و بال و پر را مى ريزد، بدن را مجروح نمىكند، در بعضىاز مراحل اين طورى است، فعلا هذا مجروح شدن، به فرض كه مجروح هم بشود،حديث روى مجروح شدن بدن تكيه نكرده است، فقط تكيهاش اين است امطعةشعره، موها ريخته است. توجه كرديد،(ادامه سؤال) بله، اگر مجروح بشود آن همجداگانه بايد ديه بدهد منافات ندارد، يك ديه كامله براى شعر باشد، يك ديهاى همبراى مجروح شدن به مقدار جراحتى كه وارد شده است. بگذرم فرع اول تمام، برويمسراغ فرع ثانى مسأله اولى. نظر ما شد كه ديه كامله است.
(سؤال....پاسخ استاد:) نه، گفتيم كه اينها،(اذامه سؤال) بله، آن دليل اول را نپذيرفتيمكه قائده عامه بود كه در شعر انسان، «كلّ ما كان فى البدن منه واحد و فيه الديه» ما در آنخدشه كرديم اما در روايات خاصهاى كه پنج تا حديث داشتيم، احاديث خاصه راپذيرفتيم، دلالتاً و سنداً هم تقويت كرديم و مطابق مشهور فتوا داديم و گذشتيم و امافرع ثانى، نرسيديم هنوز، نرسيديم حالا ما به ترتيب تحرير الوسيله داريم پيشمىرويم آقا جان، تحرير الوسيله عبارتش اين بود: «فى شعر رأس الذكر صغيراً وكبيراً، كثيفاً و خفيفاً الديه كامله أن لم ينبت، كما له صبّ على رأسه مائاً حارّاً فسقط شعرو لم ينبت و أذهب شعره و أىّ وجه ان كان و كذا فى الّحيه» حالا هم مىرويم سراغ فرعدوم، لحيه.
و اما فرع دوم درباره لحيه است، كه اگر به وسيله آب داغ يا هر وسيلهاىديگر موهاى لحيه ساقط بشود يا حتى اگر حلقش كنند آن را بتراشند و لم ينبت،نرويد، آنچه حكمى است ؟ در مسأله حلق لحيه هم يا ذهاب شعر لحيه، اين هم مسألهمشهور بين اصحاب است، كه ديه كامله است، اگر لم ينبت، ديه كامله است، اجازهبدهيد فعلاً كبرى را بگوييم، بعضى از عبارات سابقه اصحاب كه ديروز خوانديمديگر حالا تكرار نمىكنيم ادعاى اجماع شده بود هم در شعر رأس، هم در لحيه كه اگر«ذهب و لم ينبت» ديه كامله دارد، مرحوم صاحب جواهر هم، از كتاب «خلاف» نقلمىكنند كه ايشان در لحيه هم ادعاى اجماع كرده است، صاحب جواهر از شيخ در«خلاف» در «كتاب القصاص» نقل مىكند كه در مورد لحيه ادعاى اجماع كرده است برچه چيز؟ بر اين كه ديه كامله هست، كلام جواهر را هم مىخواهيد ببينيد در جلد 43صفحه 170، بنابراين مسأله مشهور است، چندين روايت هم دلالت بر آن دارد و لواين كه رواياتش ممكن است ضعاف باشد، اما متضافر است و معمولٌ بهاى اصحاباست، روايات را مىخوانم، حديث اول، حديث سكونى، حديث اول حديث مسمعرا مىخوانم، بعد حديث سكونى را، حديث 1 باب 37، دو تا حديث است در واقع،يكى روايت مسمع است و ديگرى روايت سكونى است، دو حديث است تحت يكشماره ذكر شده است، راوى متعدد است، ابواب ديات اعضاء باب 37، البته روايتضعيف السند است عدهاى از مجاهيل در سندش هستند، عن مسمع عن أبى عبدالله(ع) قال: قضا اميرالمؤمنين، قال قضا اميرالمؤمنين (ع) «فى الّحيه اذا حلقت، فلم تنبتالديه كامله، فاذا نبتت اگر روييد، فثّلث الديه» اين جمله فثّلث الديه در نظر مباركتانباشد براى فرع سوم، كه نبتت. فعلاً لم تنبت را داريم بحث مىكنيم، خوب اين حديثدلالاتش خيلى خوب است اما سند عدهاى از مجاهيل است و به علاوه سهل بن زيادهم دارد، سهل بن زياد هم خودش محل اشكال است، عرض كردم: حديث دومسكونى است كه صاحب وسائل مىگويد: «رواة الصدوق باسناده عن السكونى مثله»شبيه اين را از سكونى، صدوق نقل كرده است، سكونى هم از امام صادق (ع)، دوحديث مىشود، آخرين راوى دو تا است ديگر،
(سؤال....پاسخ استاد:) يعنى دو نفر ممكن است در مجلس واحد نمىخواهمخوب مىشود دو روايت، مثل حديث غدير، 300 نفر نقل كردهاند، 200 نفر نقلكردند، اين احاديث متعدد مىشود، متواتر مىشود، حادثه يكى است، اما راوى متعدداست، همين راوى متعدد شد، همين طورى خوب متعدد مىشود روايات متعددمىشود، روايات متعدد است، مرويعاً يكى است، روايات متواتر همين است ديگر،حادثه يكى است روايات متعدد است، حالا اگر بخواهيد عين عبارت صدوق را همبدانيد، ما عين عبارت صدوق را از من «لا يحضره الفقيه» جلد 4 صفحه 112مىخوانيم، عن السكونى انّ علىٍ (ع) «قضا في الّحيه، إذا حلقت فلم تنبت بالديه كاملةًفاذا نبتت فثلث الديه» بنابراين عبارت تقريباً عين عبارتى بود كه فسمع عن الصادق(ع) عن على اللهاش، خوب اين دو روايت.
روايت سوم و چهارم را ما از مرحوم حاجى نورى در «مستدرك» نقلمىكنيم، حالا اجازه بدهيد فعلاً در لحيه هستيم تا بعد برويم سراغ شارب، «مستدركالوسائل» جلد 18 ابواب ديات اعضاء حديث 3 و 1 باب 3 .34 باب 34 را مىخوانم:«عن الصدوق في المغن عن هشام بن سالم» مرسله هست «عن الصدوق في المغن عنهشام بن سالم، عن أبي عبدالله، قال: و إذا حلق رجلٌ لحية رجل و إذا حلق رجلٌ لحيةرجل فان لم ينبت فعليه ديةٌ كامله، فان لم ينبت فعليه ديةٌ كامله و ان نبت فعليه ثلثالديه» اين باز در خاطرتان باشد «و ان نبت فعليه ثلث الديه» تا اينجا سه تا روايتداشتيم ثلث الديه را و ان نبت، اين هم يك حديث و اما حديث 1 باب 34 را بخوانممال «مستدرك»، اين هم مرسله دعائم الإسلام است، دعائم الإسلام عن امير المؤمنين(ع)، انّه قال: (في الّحيه، تنطف مىكند تنطف، أو تحلق مى تراشند، أو تسمّط اين يعنىچه؟ سين و ميم و طاء دسته دار أو تسمّط، تسمّط از ماده سمط است، سمط به معنى نخاست خيط، نخ، يعنى چكار مىكنند؟ بند مى اندازند، همينطور كه در زمان ما همبعضى از جوانها شنيدهايد مثل زنان، صورتشان را بند مى اندازند. تسمّط يعنى بندانداختن، بله اين نطف نيست نطف با دست مىكنند، اما تسمّط با نخ مىآيند اينها راريشه كن مىكنند، فلا تنبت، بالاخره نتيجه همه آنها فلا تنبت است، يا نطف است ياحلق است يا تسميط، بند انداختن فلا تنبت، «ففيه الديه كامله» باز هم كلمه كامله دارد،يك جمله اينجا تازه دارد اين هم بخوانم براى بعد به درد مىخورد «و ما نقصفبحساب ذلك»يعنى چه؟ نصف لحيه ،نصف ديه، ثلث لحيه، ثلث ديه، هر مقداريشباشد به حساب سانتى مترش حساب دارد، بايد تقسيم بشود بر مجموع و به حسابذلك باشد، مى رسيم راجع به سلمانيها، خوب اين چهار تا روايت بود، يك روايتپنجم هم مىشود دست و پا كنيم، نظرتان هست چه روايتى؟ روايت صحيحه سليمانبن خالد، كه ديروز خوانديم، لحيه داشت، اگر واو به معنى ُ باشد، آن هم دليل نيست،اگر واو به معنى ُ باشد، البته بنابر نسخه «تهذيب»، بله «تهذيب»، اگر آن باشد، بله آن هميك دليلى مىشود ولى ما نسخه تهذيب را نپذيرفتيم، نسخه «فقيه» را پذيرفتيم، واو رابه معنى ُ بگيريم و نسخه «تهذيب» را ملاك بگيريم، آنوقت بگوييم: آن هم يك روايتپنجمى مىشود، حالا دل به آن نمىبنديم، بعضى وقتها در ينبت است آخر، فرقمىكند، بعضىها هستند صورتشان آمادگى دارد كه مو را بروياند، اما بعضىهاموهايش به قدرى ضعيف شده است كه اگر از ريشه بكنند ديگر در نمىآيد، پياز موضعيف است، شما هم با نخ، ريشه كنش كنى، در نمىآيد ديگر، غير از افرادى است كهموهاى قوى اى دارند، صورت جوانى هست و اينها مى رويد و اينها، آنها را بحثنمىكنيم، آنها نطف هم بشود، اين دارد حلق بشود در نمىآيد، حلق تراشيدند كهبخواهد در بيايد، همان يك موى ضعيفى است كه اگر تراشيدند كه ديگر در نمىآيد،به هر حال، اين چهار تا حديث ما دلالتشان بر مدعا خوب بود، سند ضعيف بود باشد،اولاً متضافر است، ثانياً هم معمولٌ بهاى أصحاب است، بنابراين ما مطابق آن فتوا مىدهيم و اما اين كه آقايان پشت سر هم سؤال مىكنند سلمانيها چى؟ اينها هم دارندمىكنند موها را؟ كسى كه سلمانى مىرود خودش با ميل خودش قدم آنجا مىگذارد،بحث ما در جنايت است، بر خلاف ميل كسى اين كار بشود، حالا ما مى رسيم مسألهفرع سوم مىگوييم: اگر از ريشه نكنند و بتراشند بعد دوباره سبز بشود يا ثلث ديهمىگوييم يا ارش مىگوييم، هر چه گفتيم، سلمانيها كه اينطور نيست، خودش با ميلخودش رفته پيش او ريش تراشيده است، يك پول هم مىدهد،
(سؤال....پاسخ استاد:) آن يك بحث ديگرى است، آيا حلق لحيه حلال است يإے؛ظظحلق لحيه حرام است؟ ما احتياط مىكنيم، فتوا نمىدهيم قطعاً، حرمت حلق لحيه را،ولى احتياط عاجل مىكنيم در اين مسأله، و لذا اگر كسانى ريش تراش باشند ما حكمبه فسق آنها نمىكنيم، چون اختلاف فتاوا است در اين مسأله، بعضى از بزرگان پيشينو بعضى از فعلىها فتوا به حرمت نمىدهند فتوا به سواد مىدهند، ما هم كه احتياطمىكنيم اگر يك آدم ريش تراشى را ديديم نمىگوييم: فاسق است، لعلّ مقلّد آنها آقايىباشد كه مجاز شمرده است، بحث، بحث درباره حرمت ريش تراشى نيست حرام، آيااين كه حرام هست؟ آيا بايد يك ديه هم بدهد در حالى كه طرف با ميل خودش رفتهاست پيش اين؟ نه، مسلماً آن خارج از بحث ما است و ارتباطى با بحث ما ندارد،منتهى يك سؤال ديگرى در اينجا هست اين را دقت كنيد، آيا اين اگر يك محيطىباشد كه نداشتن ريش عيب است كما اين كه در محيطهاى سابق اين چنين بود يا يكمحيط مذهبى فعلى، اما اگر يك جايى است كه نداشتن ريش حسن شد، قبحش از بينرفت، آيا اين احكام آنجا را هم شامل مىشود؟ كسى به زور ريش كسى تراشيده استمىگويد: خوب خدمت به تو كرده است، ولى اگر ما باشيم و اطلاق روايات، اين قيد وبندها را ندارد، روايت مطلق را مىگويد: اين احكام هست، خواه اين احكام درمحيطى بوده باشد كه نداشتن ريش عيب باشد يا تراشيدن عيب باشد يا ريشه كن شدنو نروييدنش عيب باشد يا جايى باشد كه حسن باشد، حسن و عيب معيار نيست،روايات ما از اين حد مطلق است ما نبايد تفاوتى بگذاريم، اجازه بدهيد من مسأله سومهم عنوان كنم كه رويش مطالعه كنيد.
فرع سوم از مسأله اولى
(سؤال....پاسخ استاد:) خوب آن يك بحث ديگر است،
اجازه بدهيد فرع سوم از مسأله اولى در صورتى كه شعر رأس و شعر لحيهبرويد، آن چه حكمى دارد؟ مىگويند اين كه ديه كامله دارد، دليل بر حرمت ريشتراشى است، بعضيها مىگويند: روايات داريم حلق الّحية مصلح، بنابراين دليل برحرمت ريش تراشى است، اين دليل بر حرمت جنايت است، بحث در اين است كسىبه عنف، به اجبار ريش كسى را بتراشد، موى سرش هم بتراشد، موى سر تراشيدنحرام است؟ بله، موى سر تراشيدن حرام است؟ حرام نيست، مى دانم در اينها هر دوديه دارد، چه تنبت، چه لا تنبت هر دو ديه دارد، موى سر را بتراشند، لا تنبت ديه كاملهاست، تنبت ديه دارد، موى سر هم ديه دارد، بنابراين تراشيدن به عنف ديه دارد و لوحلال هم باشد، بنابراين موى سر و صورت در اين مسأله تفاوتى ندارد
(سؤال....پاسخ استاد:) اجازه بدهيد من عنوان مسأله كنم و تمام، وقتمان داردتمام مىشود،
در متن «تحرير الوسيله» داشتيم، اگر موى سر و صورت را بتراشند و موبيرون بيايد، ايشان فرمود: در لحيه ثلث ديه است ولى در شعر رأس ارش است،حكومت، يعنى ديه مقدر ندارد، بلكه ديه را بايد حاكم شرع تعيين كند در موى سر،ديه بوسيله حاكم شرع تعيين مىشود و ليكن در موى صورت ثلث ديه كامله استاين فتواى تحرير است ولى بسيارى از بزرگان با اين فتوا مخالفت كردند، فرداانشاءالله بحث خواهيم كرد
و صلى الله على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين .
پايان تصحيح اول
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...