يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 17
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه هفدهم "
حديث اخلاقى
در بحث حديث اخلاقى امروز، در ادامه حديث موسى بن جعفر(ع) به هشام بنحكم، دومين خطاب اين است:
«يا هشام ان الله تبارك و تعالى اكمل للناس الحجج بالعقول و نصر النبيين بالبيان ودلّهم على ربوبيته بالادلّة» در ادامه اين سخن هم دو آيه از قرآن است، «و الهكم الهواحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم» و سوره بقره آيه 160 «انّ فى خلق السموات والارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس تا آخرآيه لايات لقوم يعقلون»
در اين قسمت از اين حديث تصريح شده بر سه چيز:
اول: اين نعمت بزرگ خداوند، كه خداوند به انسانها عقل داده است، و حجت را بهبوسيله عقول بر آنها تمام كرده است.
دوم: هم خداوند به انبياء قدرت بيان داده تا به وسيله بيان بتوانند اهدافشان را پيشببرند.
سوم: هم دلائلى در اختيار انسانها در زمين و آسمان قرار داده است.
حجتى به عنوان عقل، وسيلهاى به عنوان بيان، و ادلهاى در زمين و آسمان، بعد بهعنوان نمونه آيه 160 سوره بقره را بيان مىفرمايد كه: خداوند روى شش دليل از ادلهنظام هستى براى وحدانيت و ربوبيتش در اين ادله تكيه شده كردهاست، آفرينشآسمانها و زمين، آمد و شد شب و روز، كشتيهايى كه در درياها به سود مردم حركتمىكنند، بارانى كه از آسمان نازل مىشود، زمين را بعد از مردنش زنده مى كند، و انواعجنبدگان به وسيله اين آب كه مايه حيات است به جنبش در مىآيند.
پنجم «تصريف الرياح» حركت بادها و وزش بادها و ششم ابرهايى كه در ميانزمين و آسمان مسخرند، آخرش هم ميفرمايد: «لآيات لقوم يعقلون» آيات درآفرينش، عقل در انسان، در انبيا،
از جمله چيزهايى كه برادران اهل علم به آن آشنا باشند، يك مقدار از علوم طبيعىروز، يعنى يك مقدار هيأت، يك مقدار زمين شناسى، يك مقدار حيوان شناسى، گياهشناسى، كتابهايى هست براى اين مسايل، يك مقدار اينها را مطالعه كنيد، كسى كهبخواهد با زبان قرآن براى مردم صحبت كند، ناچار است كه اين مسائل را بداند، مثلااز اين شش تا يكى تصريف الرياح است، وزش بادها، از آيات خدا شمرده شده، هركدام از اين شش تا يك بحث مفصلى دارد، من يك و دو نمونهاش را مىگويم، چونبحث بايد كوتاه باشد،
حركت بادها، به قدرى نقش اين بادها در عالم، حيات بشر و موجودات زنده تأثيردارد كه حساب ندارد، اولين كارى كه بادها مىكنند اين است كه آب را از درياها بهسرزمينهاى خشكيده حمل مىكنند، آب به صورت بخار در مىآيد، بخارها بهصورت ابر در مىآيد، اگر بادى نبود، همان بالا تبديل به باران مىشد دوباره به دريا برمىگشت، اما بادها هستند كه «ارسلنا الرياح لواقح، ارسلنا الرياح مبشرات» ابرها بهوسيله بادها حركت مىكنند، زمينهاى خشك، مملو از آب مىشود.
نقش دوم بادها تعديل حرارت كره زمين است، آفتاب به مناطق استوايى زيادمىتابد و اگر پيوسته بتابد سوزان و غير قابل استفاده مىشود، مناطق قطبى از آفتاببهرهاى بسيار كمى دارند، سرد است و بسيار سخت، بادها برودت را از مناطق قطبى بهصورت يك سوغات بسيار پر ارزش به مناطق استوايى مىآورند، گرما را هم از مناطقاستوايى به مناطق قطبى مىبرند، و كلّ كره زمين از نظر هوا تعديل و قابل زندگىمىشود، اگر نبود بادها يك جا از گرما مىسوخت، يك جا از سرما منجمد مىشد.
نقش سوم تصريف رياح، تلقيح گياهان است، گياهان نطفههايى نر و ماده دارند، دربسيارى از گياهان درخت نر از درخت ماده جداست، بعضى گياهان روى يك پايههستند، آن قمستهاى نطفه نر و نطفه ماده روى يك پايه هست، خيليها روى پايههاىجدا هستند، حتى در آنجا هم كه روى يك پايه است، اينها بايد جابجا بشوند، بادهامىوزند، نطفههاى نر و ماده را باد تلقيح مىكند، و ميوهها مىرسند، اگر يك سال بادنوزد، در آن سال ميوهاى به دست مردم تقريبا نمىرسد،
كار ديگرى كه بادها در روى زمين مىكنند، بذر افشانى مىكنند، جنگلها به وسيلهچه پرورش پيدا مىكند؟ باد مىآيد بذرها را از يك جا به جاى ديگر مىافشاند، بارانهم مىآيد، مىرويند، مراتع به وسيله بادها پرورش پيدا مىكند، جنگلها به وسيلهبادها پرورش پيدا مىكند، نقش پنجمى كه بادها دارند، جابجا كردن اكسيژن هواست،بالاى شهرها مردم تنفس مىكنند، اكسيژن هوا از بين مىرود، بادها مىآيند اين هواىمرده را مىبرند به سوى بيابانها و درختان، درختان و جنگلها را تصفيه مىكند، بادمىآيد هواى پراكسيژن را بر مىگرداند، اگر باد نيايد خيلى از شهرها دچار خفگىمىشوند، در يكى از شهرهاى اروپاى يكسال باد نيامد عدهاى زيادى از مردم يا خفهشدند، يا به حال خفگى افتادند،
ببينيد كلمه «و تصريف الرياح» براى كسى كه يك كمى آشنا به علوم روز باشد،چقدر مطلب در آن نهفته است، آياتى از آيات خداست،
يك جمله ديگرش را هم عرض كنم «و سحاب المسخر بين السماء و الارض» اينخيلى پر معناست، ابرهايى كه در ميان زمين و آسمان به تسخير فرمان خدا در آمدهاست، ابر يك وزن مخصوصى دارد، تا يك مقدار مىتواند بالا برود، ديگر بالاترنمىتواند برود، چون هوا رقيق است، وزن ابر از آن هواى رقيق بيشتر است، تاآنجايى كه وزنش برسد به وزن هوا مىرود بالا، آنجايى كه وزن هوا كمتر است ابدا بالإے؛ةةظظنمىرود، مسخر است بين السماء و الارض، فراموش نكنيم اين ابرها درياهايى استكه در فضا معلق است، خداوند اين دريا را به اين شكل در آورده است، در بين زمين وآسمان معلق كرده است، اين قدرت پروردگار است، وقتى كه تبديل به باران مىشود،سيلاب حركت مىكند ببينيد چه غوغايى راه مىافتد وقتى از حد معمولى بگذرد، كجابود اين همه آب، اين دريايى بود كه بين السماء و الارض معلّق بود، خدا اين را بهصورتى در آورده است كه تا يك حدى بالاتر نمىرود، خيلى بالا برود، بارانهايى كهدارد روى زمينها مىريزد ممكن است با بادها برود به درياها بريزد، خيلى پايين باشدنمىتواند آب يارى كند، در يك حد مناسب آب يارى كردن سرزمينهاى خشك وسوزان اين را مسخر بين سماء و الارض كرده است، اين دو جمله از اين شش جملهبود، بقيهاش هم تفسيرهاى جالبى دارد،
اين را من باز تكرار مىكنم آقايان يك مقدار بايد به علوم روز آشنا باشند، تا رموزقرآن را قشنگ شرح بدهند، وقتى اينها را براى دانشجو و دانش آموز و طلبه تحصيلكرده تشريح مىكنيد كه در قرآن ما با يك كلمه «و تصريف الرياح لايات لقوم يعقلون»اين همه مطلب بيان شده است لذت مىبرند، ايمانشان قوى مىشود، وقتى ايمانانسان قوى بشود. انسان عاشق خدا مىشود، عاشق خدا كه باشد، گناه نمىكند، ثمرهدرخت ايمان تقواست، هرچه ايمان قويتر بشود تقواى انسان بالاتر مىرود و ما بايدروى اين آيات قرآن مجيد در اين زمينه تكيه كنيم.
ما بيست سنخ آيات داريم كه در تفسير پيام قرآن در جلد سوم آمدهاست بعضىدر باره آسمان و زمين است، بعضى در باره خلقت انسان است، بعضى در باره وزشبادهاست، بعضى در باره حركت كشتيهاست، و بعضى در باره خلقت گياهان است، وهمينطور و همينطور، 20 سرى آيات خقلت داريم كه اينها را وقتى انسان مطالعهمىكند دريايى از علم در آيات كوتاه در قرآن مجيد منعكس شده است. در محيطى كهسوادى در آنجا نبود علم و دانشى نبود جمعيت جاهل و بىخبر از همه جا، يك چنينكتابى ظاهر بشود، هم دليل توحيد است، هم دليل نبوت، هم دليل امامت است، همدليل معاد، همه در آن جمع مىشود، جملهاى اضافه كنم و اين بحث را تمام كنم.
مىدانيد حديث امام كاظم(ع) دارد مردم را به دليل عقل سوق مىدهد، ما اگر تابعمكتب اهل بيت باشيم، راهمان صاف است، شما بياييد تماشا بكنيد در ميان كسانى كهپيروان مكتب اهل بيت نيستند جمعيت اشاعره جمعيت عظيمى از اهل سنت هستندبكلى منكر دليل عقلند، دليل عقل حذف بشود، همه چيز حذف مىشود، دين تبديلمىشود به يك تشكيلات خرافى، اگر نبود ولالت اهل بيت، ما هم به همان جناجهامىافتاديم، جمعيت اشاعره همه جبرى مسلكند، جبر كه آمد همه چيز از بين مىرود،انبيا براى چه آمدهاند، ماى مجبور انبياء را براى چه مىخواهيم، قيامت براى چهاست؟ عذاب چه صيغهاى است؟ سؤال چه صيغهاى است؟ كتابهاى آسمانى فايدهاشچه است؟ اگر همه مجبورند، لا كتاب، لانبى، لا اصول، لا اخلاق، لاحساب، لا جزا،لاعدالت هيچ، چى! ولايت اهل بيت است كه «لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين»اگر نبود ما هم تو همان گل و لايها سرگردان بوديم، به هر حال امام كاظم(ع) در اينجاروى دليل عقل تكيه مىكند، عقل گوهر گرانبهايى است، انسان در همه جا بايد عقل رابه كار بيندازد، در مسائل سياسى و مذهبى، در مسائل اجتماعى، در مسائل اقتصادى،در همه جا بايد عقل حاكم باشد، تمام مشكلات مال اين است كه ما عقل را بر وجودخودمان حاكم نمىكنيم، هوا، هوس، تعصب، پندار، خيال بر ما حاكم است، حكومتعقل باشد، راه صاف است، حكومت هوا و هوس، طول امل، پندارها و خيالها،تعصبها و لجاجتها، اينها بر ما حاكم بشود و عقل برود كنار بدبختى همه جا هست.
از جمله كسانى كه در باره دليل عقل و استدلالات عقلى داد سخن را در دادهاست،فاطمه زهرا سلام الله عليها است، در آن دو خطبه معروفش، از چيزهايى كه همه اهلعلم بايد مطالعه دقيق بكنند، آنهايى كه مىتوانند حفظ كنند، حفظ كنند، آنهايى كهنمىتوانند مضامين را به خاطرشان بسپارند، دو خطبه است كه از فاطمه زهرا سلامالله عليها به ما رسيده است، يك دنيا دليل، يك دنيا استدلال است، يك دنيا منطقاست، در سطح بسيا بسيار بالاست، افق خيلى بالاست، عشق به فاطمه زهرا سلام اللهعليها يك راهش اين است كه انسان در اين سخنان، زهرا را بشناسد، و شناخت آنحضرت در اين دو خطبه يك ديد ديگر به انسان مىدهد، ما اميدواريم كه در دنيا وآخرت دست ما از دامن ولاى آنها كوتاه نشود، شيعيان مخلصى براى آنها باشيم،شيعيان عاقلى باشيم، شيعيان فهميدهاى باشيم، شيعيانى باشيم كه ان شاء اللهخدمتگزار اين مكتب باشيم، روز به روز عظمت تشيع را در عالم بيشتر كنيم، درعملمان نشان بدهيم شيعيان اهل بيت چه اندازه پايبندند، چه اندازه با تقوا هستند،چه اندازه فهميده هستند، متحد، منسجم، باهوش، بامحبتند، در عملمان ان شاء اللهنشان بدهيم.
آغاز بحث
فعل الصبى والمجنون
امروز مىرويم سراغ مسأله هشتم، عبارت امام قدس سره الشريف را درتحريرالوسيله مىخوانيم، «يلحق بالخطاء محضا فعل الصبى، و المجنون شرعا» اينتمام مسأله هشتم است، يعنى افعال صبى، نابالغ، مجنون عمدشان هم خطاست،خطايى هم هست كه خطاى محض است، يعنى از عاقله گرفته مىشود ديه، چرا ازعاقله بگيريم، فلسفه عاقله چيست؟ با «لاتزروا وازرة وزر اخرى» مىسازد،نمىسازد اينها يك مسايلى است كه ان شاء الله در بحث عاقله تبيين مىشود وخواهيد ديد عاقله يك بيمه خانوادگى بسيار منطقى و جالبى هست، و شرحش رإے؛ييظظانشاء الله خواهيم داد،
اقوال در مسئله
در اينجا اول برويم سراغ اقوالى كه در اين مسأله هست، اين مسأله مشهور بينعلماى ماست، «عمد الصبى خطا، عمد المجنون خطا» تمام جنايت صبى و مجنون ازقبيل قسم سوم است، عمد و شبه عمد ندارد، همهاش قسم سوّم خطاى محض است،اين يك مسأله اجماعى است، ادعاى اجماع روى آن شده است، مراحم هم باشد، يكساعت قبل از بلوغ يك روز قبل از بلوغ تمام اينها هست، البته نسبت به پسر بچهاى كهده ساله باشد يك قول مخالفى داريم، كه مىرسيم آنجا، ولى آيا آنهايى كه پسر بچهاىدهساله را نسبت به جنايت عمدش قصاص قائل هستند، سن بلوغ را آوردند به دهسال؟ يا مىگويند: نابالغ هست و مشمول قانون قصاص است، اينها يك بحثهايىهست، عجله نكنيد به آنها مىرسيم. تصور ما اين است كه اينها براى بلوغ مراحلىقايلند، بلوغ در مسأله جنايت را با بلوغ در مسأله نماز و روزه فرق مىگذارند، بعضيهابلوغ در مسأله وصيت را با بلوغ در مسائل ديگر فرق مىگذارند، ما يك بلوغ داريم؟ يابلوغهاى متعدد داريم؟ اينها مسايلى است كه در ادامه اين بحث عجله نفرماييد قابلصحبت هست. حالا ما سربسته داريم مىگوييم، بچه نابالغ
(سؤال...و پاسخ) يعنى يك نفر ياد بچه نابالغ بدهد، آن برود كارى بكند، دو حالتدارد، يك وقت بچه نابالغ يك بچهاى هست تعليم پذير، اينجا سبب اقوا از مباشرمىشود، و آن كسى كه اين بچه را تحريك كرده، وادار به اعدام كرد، وادار به جنايتكرد، آن سبب قويتر است و قاتل عمداست،
اما اگر يك بچهاى باشد چيز فهم، واقعا مستقل الفكر، ولو اينكه هنوز يك هفتهمانده به بلوغش، مباشر قوى است، در اينجا ما نمىگوييم: آن شخص آمر حكم اعدامدارد، و لو آمر مجازات دارد، ولى آمر قاتل نيست، مگر آنجايى كه اقوا از مباشر بودهباشد، باز اين بحث آمر و مباشر را بگذاريم در جاى خودش كه مىرسيم در موجباتضمان ان شاء الله معلوم مىشود، به هرحال ما فعلا مسأله را سربسته داريم بحثمىكنيم نا بالغ و ديوانه، ديوانه هم خواه ديوانه اطباقى باشد يا ديوانه ادوارى، اطباقيعنى استمرار، ادوارى يعنى دور دور، چند روزى حالش خوب است چند روزحالش بهم مىخورد، اگر در دور جنون مرتكب جنايتى بشود فرقى با جنون اطباقىندارد، خوب اينجا من يك كلامى از شيخ الطائفه در خلاف مىخوانم، اشاره به كلامايشان در مبسوط مىكنم، اشارهاى هم به كلام صاحب رياض و اشارهاى هم به كلامجواهر، از اين چهارتا كلام اقوال اجمالا معلوم مىشود،
كلام شيخ در خلاف
و اما كلام شيخ الطائفه «قدس سره فى الخلاف» ايشان مىگويد: «روى اصحابنا انّعمد الصبى و المجنون و خطأهما سواء» اصحاب ما روايت كردهاند، عمد صبى، عمدمجنون، خطاىشان مساوى است ، فعلى هذا يسقط القَوَد بنابراين (يسقط القود يعنىقصاص نيست) «و دية على العاقله» ديه هم بر عاقله است مخففتا، ديه مُخَفَف (ديهمخفف داريم و مغلّظ كه شرح ديات مىآيد، ديه مخفف مثلا وقتى مىگوييم كه اينهابايد صد شتر بدهد، شترى است كه سنش كمتر است و قيمتش ارزانتر، ديه مغلظ كهمىگويم: شترى است كه سنش بالاتر است، و قيمتش بيشتر است، كجا مغلظ است؟در اينجا ديه مخفف است، در شبه ديه غليظ است، در ديه عمد اگر تبديل شد قصاصبه ديه، گاه غليظ است، «فعلى هذا يسقط القود عنهما و دية على العاقله مخففة،
و لشافعى فيه قولان» : شافعى امام اهل سنت دو قول دارد، «احدهما مثل ما قلنا»اوّلى مثل ماست كه عمد و خطا مساوى است «و الآخر انّ دية فى قتلهما دية العمد» ديهعمد محض است يعنى مغلظ است، مؤجله، مؤجل يعنى بعضى ديهها را دو و سه سالاقساط مىدهند؟ نه بايد فورا بدهد اقساطى نيست در مقابل ديههايى كه مخفف واقساطى است، «حالّة فى مالهما» حلول دارد در مال خودش است، صبى و مجنون اگرمالى داشته باشند ديه حالّ در مال آنها،
ثمّ قال، شيخ طوسى مىگويد: شاهد اينجاست «دليلنا اجماع الفرقة و اخبارهم»پس مسأله اجماعى است و اخبار هم داريم، بعد هم به دو دليل ديگر استدلال مىكند،به وسيله اصل هم مىخواهد بگويد: قصاص ندارد، اصل بر اين است كه قصاصندارد، مشمول قصاص نيستند، اصل عدم قصاص است، بعد هم به روايت «رفع القلمعن ثلاثه» مىچسبد «رفع القلم عن الثلاثة عن المجنون حتى يفيق عن النائم حتىيستيقظ عن الصبى حتى يحتلم» روايتشان را بعدا نقل خواهيم كرد از منابع شيعه واهل سنت، البته اين حديث رفع قلم هم فقط براى اينكه قصاص برداشته بشود خوباست، اما ديه بر عاقله است با حديث رفع قلم ثابت نمىشود، نصف مدعا بوسيلهعقل و حديث رفع قلم ثابت مىشود نه تمام مدعا اما «اجماع الفرقة و اخبارهم» تماممدعا را ثابت مىكند. اين كلام خلاف بود در كتاب جنايات، مسأله 39
كلام مبسوط
كلام در مبسوط است كه من خلاصهاش را از خارج عرض مىكنم، در مبسوط همباز همين مطلب را تكرار مىكند كه صبى و مجنون اگر كسى را بكشند قصاص ندارد،دليل را هم حديث رفع القلم مىگيرد، بعد هم ديه بايد بدهند، اما اين ديه چيست؟ آياديه خطاى محض است يا ديه عمد است، ايشان مىگويد: «قال قوم ديه ديه عمد است،و قال قوم ديه خطاى محض است و هو مذهبنا اين يك جمله شاهد «و هو مذهبنا»يعنى ديه بر عاقله باشد و ديه خطاى محض باشد، مذهب ماست اينها مشعِر بر اجماعاست، ظاهر مدعاى اجماع است، اين هم از مبسوط جلد 7 صفحه 50 نقل كرده است،
(سؤال...و پاسخ) بله؟ خطا ظاهرش همان قسم سوم است ديگر، چه خطاىمحض چه بگويد چه نگويد، ما شبه عمد مىگوييم، به آن دومى خطا نمىگوييم، توىروايت خطا گفته بود، وقتى گفتيم خطا يعنى خطاى محض،
گفتار صاحب رياض
صاحب رياض جملهاى دارد كه من از خارج مىگويم، بحثى در باره شرائطقصاص دارد، در شرائط قصاص مىگويد: شرط چهارم را كمال عقل مىشمارد، و بعددر ذيل كلامش مىگويد: بعضى از اخبار صريح است كه جنايت صبى و مجنون عمداو خطاء على العاقله است، اينجا شاهد است: «كما عليه الاصحاب» اين عندناىمبسوط است، اين هم ظاهرش ادعاى اجماع است، اين هم از رياض جلد دوم صفحه512 نقل مىكنيم
كلام صاحب جواهر
صاحب جواهر رضوان الله تعالى عليه نه اينجا جاى ديگرى متعرض اين مسألهشده است، اگر بخواهيد بدانيد كجا متعرض شده است، جواهر جلد 42 كتابقصاص، صفحه 177 و 278،، شرائط قصاص، شرط چهارم عقل، بلوغ، در آنجا بحثمىكند مسأله عقل و بلوغ را، و اين مسأله را متعرض مىشود، اول مىگويد: مشهوراست، نسبت به عقل در مقابل جنون كه مىگويد: مسلم است اجماعى است، نسبت بهبلوغ مىفرمايد: مشهور است، بلكه بعضى ادعاى اجماع صريحا كردهاند، البته اينكهراجع به مجنون مسأله اجماعى است نسبت به صبى، ادعاى شهرت شده است، بهخاطر همان بچه دهساله را كه بعضيها استثنا كردهاند كه بعدا انشاء الله بهآن مىرسيم والاّ آن هم به يك معنا اجماعى نيست، مسأله تقريبا در سرحد اجماع است، شهرتبسيار قوى صريح اجماع است، و اما دلائل كه مسأله دارد، دو تا دليل دارد، يك دليلشطولانى است مىگذاريم براى هفته آينده دليلش كوتاهش را عرض مىكنم:
روايات رفع القلم
دليل اول: طايفهاى از اخبار است كه (حديث رفع القلم عن ثلاث باشد، رواياتىداريم در كتب شيعه و اهل سنت، تحت عنوان «رفع القلم عن ثلاث، رفع القلم عنالصبى حتى يحتلم، و عن المجنون حتى يفيق و عن النائم حتى يستيقظ» ديوانه تاعاقل نشود مرفوع القلم است، بچه تا بالغ نشود، مرفوع القلم است، خواب تا بيدارنشده است، مرفوع القلم، منابع حديث را فهرست وار عرض مىكنم، عجيب ايناست كه اين حديث در وسائل نيست. در حالى كه انسان خيال مىكرد در چند جاىوسائل اين حديث رفع القلم چون در كتب استدلالى ما خيلى است، در وسائل الشيعهنيست، در مستدرك در دوجا حديث رفع القلم است، يكى جلد اول است، يكى همجلد هيجدهم، و اما جلد اول، صفحه 84 است، جلد 18 صفحه 13،
مرحوم علامه مجلسى هم در دوجاى بحار نقل كرده است، يكى در جلد چهلماست، حديث رفع القلم عن الثلاث، صفحه 277، جاپ بيروت، و جلد 85 صفحه134،
اما كتب عامه بيشتر از ما اين حديث را نقل كردهاند، در منابع دست اولشان نقلكردهاند، در كتب عامه چهار منبع را من اشاره مىكنم، يكى مسند احمد است، كه ازكتب معروفشان است، همان امام احمد يكى از ائمه چهارگانهشان جلد اول صفحه140، ديگر در سنن بيهقى است، كه گستردهترين كتاب روايت فقهى آنهاست، يعنىمثل وسائل الشيعه ماست ، در سنن بيهقى جلد هفتم صفحه 359، در سنن دار قطنى كهاز منابع معروف آنهاست، دار يعنى خانه، قطن يعنى پنبه، خانه پنبه، در جلد سومصفحه 139، آخرى هم در جامع الصغير سيوطى است، جلد 2 صفحه 16،
اين حديث در منابع ما هست، در منابع آنها هست، متضافر است، از همه مهمتراينكه در كتب فقهى ما غالبا به اين حديث استدلال مىكنند، نمىشود بگوييم اينحديث حجت نيست، با اين شهرت با اين عمل علما، با اين شهرت در منابع اهلسنت، با اين مقدارى كه در منابع شيعه است، بنابر اين حديثى است معتبر و دلالتشهم بر نفى قصاص مسلم است، بيشتر از آن دلالت ندارد، و صلى الله على سيدنامحمد و آله الطاهرين.
پايان
پرسش
1 - قول شافعى در مسأله عمد و خطأ صبى و مجنون را بيان فرمائيد.
2 - ديه مغلظ و مخفف را توضيح دهيد.
3 - نظر مرحوم شيخ طوسى در دو كتاب «مبسوط و خلاف» در رابطه با عمد صبى ومجنون را بيان كنيد.
4 - كلام مرحوم صاحب رياض و مرحوم صاحب جواهر در رابطه با عمد صبى ومجنون را بيان كنيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...