يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 16
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه شانزدهم "
دنباله مسأله هفتم
مسألة هفتم خطاى محض بود، در تعريف قتل خطاى محض گفتند: «اراد شيئافاصاب غيره» تصميم گرفت كه به جايى بزند به جاى ديگرى خورد. اين تعريف دراحاديث زيادى وارد شده بود كه ده حديث را نقل كرديم همه اينها داشت قتل خطااينست كه «اراد شيئا فاصاب غيره، تريد شيئا تصيب غيره، اريد شيئاً اصيب غيره»بعضى داشت «هذا هو الخطا» بعضى هم داشت «الخطاء الذى لا شك فيه».
اقسام خطاى محض
اما اقسامى براى اين مسأله ذكر كرديم كه تكليف اين اقسام بايد معلوم بشود.
قسم اول: اصلا احتمال نسبت به غير آن هدف معيّن نبود، اصلا يقين داشت «ليسفى الدار» غير از اين پرنده ديّار، زد و اتفاقا يك كسى در حال ورود به خانه بود و كمانهكرد و به او خورد. اصلا قصد نبود، احتمال هم نبود به غير بخورد.
قسم دوم: احتمال مىداد به غير بخورد اما احتمال ضعيف غير عقلائى.
اين دو قسم قطعا داخل در اين احاديث است و جزو خطاى محض محسوبمىشود، حكمش هم بعدا مىآيد كه ديه بر عاقله است.
اما در قسم پنجم نقل كرديم كه اين شخص قصد كرده بود چيزى را اما احتمالقوىِّ نود درصد اين است كه به غير بخورد، مثال زديم به راكب و مركوب، كسىسوارى مركبى است، قصد كرد مركبش را بزند ولكن مىدانست كه اين نود درصد بهخودش مىخورد. گفتيم: بعيد نيست جزو قتل عمد باشد. تفاوتى كه با قتل عمد دارداين است كه در قتل عمد كه سابقا داشتيم آلت «آلةٌ قتّالةٌ غالبا» نود درصد اين است كهآلت قتّاله است، در اينجا در قتّال بودن آلت شكى نداريم، صد درصد قتّال است،افرض كه صد درصد قتّال است، اصابت قطعى نيست، آنجا اصابت قطعى بود، قتّالبودن قطعى نبود، اينجا قتّال بودن قطعى است، اصابت قطعى نيست. در اينجا مامىدانستيم يك آلتى است نود درصد كشنده است، اما اصابتى كه به مغز زيد مىكرد،قطعى بود، آلت در اينجا تيرى است به هر كجا بخورد متلاشى مىكند صد درصد، امامىخورد يا نمىخورد، نود درصد، نود و پنج درصد است. ما مىخواهيم بگوييم: چهفرق مىكند؟ منظور اين است شما كارى مىكنيد كه نود درصد كشنده است، حالاخواه آلت نود درصد كشنده باشد يا اصابت نود درصد باشد چه فرق مىكند؟ اگر يكامر تعبّدى بود، مىگفتيم: نماز است، روزه است، سعى صفا و مروه و حروله است،يك امر تعبّدى است اما وقتى كه اين مسائل، يك مسائل عقلائى است، «هل العقلاءيفرّقون بين هاتين المسألتين؟» آيا دست عقلا بدهيد فرق مىگذارند بين آنجايى كهآلت نود درصد قتّال است، اصابت قطعى است و آنجايى كه آلت صد درصد قتّالاست، اصابت نود درصد است؟ منظور اين است كه اين در معرض يك خطر جدىاست چه فرق مىكند؟
(سؤال و پاسخ استاد): در آنجايى كه قصد آلت قتّاله مىكرد، قصد مسبب نداشت،چرا آنجا را گفتيد قتل عمد است؟ گفتيد: اگر با آلت قتّاله غالبيه بزند ولو قصد قتل همنداشته باشد، قتل عمد است. چرا؟ اگر آلتى است كه نود، نود پنج درصد قتّال استولو قصد كشتن هم نداشته باشد و قصد تنبيه داشته باشد در آنجا گفتيد «يعد قتلالعمد و فيه القود و القصاص» چرا آنجا گفتيد؟ آنجا هم قصد مسبب نداشت فرض مااين بود كه قصد سبب داشت، سبب غالبى دون المسبب، گفتيم: قصدش قهرى استاينجا هم همين است، شما يك تيرى رها مىكنيد نود و پنج درصد به راكب مىخورد،پنج درصد به مركوب، قصدش قهرى است، تفاوتى نمىكند.
بله اگر يك مسأله تعبّدى خاصى داشتيم مىگفتيم: تعبدى است ما نمىتوانيمقياس كنيم، اما يك مسأله عقلائى است. جامع بين البمسألتين اين است كه يك كسى رادر معرض كشتن غالبى قرار مىدهيم، خواه بواسطه اينكه آلت نود درصد قتّال استيا نه آلت صد درصد قتّال است، اصابت نود درصد است. ما مىگوييم: جامع بينالمسألتين اين است و لذا اين قسم پنجم ملحق به قتل عمد بشود قوى است نبايد آن رابه شبه عمد ببريم.
قسم سوم و چهارم اين بود كه احتمال اصابت قوى بود، اما غالبى نبود، يا مساوىبود پنجاه، پنجاه يا سى درصد بود، اما يك احتمال قابل ملاحظهاى بود، ولى كسى كهتير اندازى كرد، «قصد المركوب لا الراكب» قصد كشتن نداشت.
نظر استاد
ما مىخواهيم، ادعا كنيم كه اين ملحق به شبه العمد است ، عمد نيست، خطا همنيست «محلقٌ بشبه العمد» چرا؟
دليل اول ما اين است كه ما يك احكام مشابهى در فقه داريم كه وقتى آنها راملاحظه مىكنيم با نحن فيه شباهت دارد و به اندازهاى شباهت دارد كه قياس حسابنمىشود بلكه القاى خصوصيت قطعيه حساب مىشود. سه موردش را ما اينجايادداشت كردهايم، شايد باز هم بتوانيم پيدا كنيم.
مورد اول آنجايى است كه كسى حجرى در طريق مسلوك مسلمين قرار بدهد،سنگى در آنجا بگذارد، چراغ هم كه آن وقتها نبود، كسى بيايد و با آن سنگ اصابتكند، فتوا دادهاند «انّه ضامن فى ماله» واضع حجر ضامن در مال خودش است. ضامندر مال هر وقت گفتند، معنايش شبه عمد است زيرا شبه عمد ضامن در مال خودشاست.
(سؤال و پاسخ استاد): اگر گفتند: «ضامن فى مال العاقلة» معنايش خطاى محضاست و هر كجا گفتند «ضامن فى ماله» يعنى شبه عمد است ملحق به شبه عمد است.
در اينجا كسى كه در طريق مسلمين واضع حجر است، آيا قصدش اين بود كه آدمبكشد؟ نه، آدم بى مبالاتى بود، كارش خودش را انجام داد، سنگى گذاشته بودماشينش تكان نخورد و بعد هم پنچرگيرى كرد و كارش تمام شد و سنگ را رها كرد ورفت، در جادهاى كه سى درصد و چهل درصد، پنجاه درصد، احتمال اصابت هست،احتمال عقلائى است، احتمال احتمال نيشغولى نيست، شب است، تاريك است،جاده بيرون شهر است، يا داخل شهر است در آن زمانهايى كه چراغى نبود در جادهها،احتمال اصابت عقلائى است، اگر آمد كسى اصابتى كرد، انسان باشد، حيوان باشد،مال باشد، جان باشد «ضامن فى ماله» اگر بخواهيد اين را خوب دقت كنيد، مرحومصاحب جواهر جلد 43 همين جلد ديات صفحه 98، يك باب جداگانهاى براىمباشرت و تسبيب است و آنجا به تناسب متعرض مىشوند. عبارتى هم از شيخطوسى(رضوان خدا بر او باد) در مبسوط نقل كردهاند كه ظاهر عبارت اين است كهاين مسأله اجماعى است مىگويد: «عندنا ضامن فى ماله» و - عندنا - «يشعر بالاجماع».يك روايت صحيحه خوبى هم دارد روايت حلبى است، روايتش را مىخوانم. پسهم مفتى به است و هم منصوص است.
«عن ابى عبدالله(ع) عن الشىء يوضع على الطريق، فتمرّ الدابة» حيوانى مىآيدچيزى مىبيند رم مىكند «فتنفر بصاحبها» يعنى رم مىكند، مىترسد و صاحبش رابلند مىكند به زمين مىزند «فتعقره» ناقص مىكند «عقر» به معناى عيب و نقصاناست. «فتعقره» دستِ اين سوار مىكشند. چرا؟ براى اينكه آن آقاى بىمبالات يكقوطى، يك صندوقى يا يك سنگى انداخته بود وسط جاده، حيوان ترسيد رم كردصاحبش را زد زمين دستش شكست «فقال: كل شىء مضرِّ بطريق المسلمين فصاحبهضامن لما يصيبه» و اگر اين قانون باشد مفتى به است، كالاجماع است، منصوصاست. حساب بكنيم ببينيم اينهايى كه جادهها را خراب مىكنند در داخل و خارج شهرو به دنبال آن علامتگذارى نمىكنند، افراد مىافتند در چاله و ماشينشان و خودشانصدمه مىبينند چه مسئوليتهاى سنگينى دارند، هرچه بشود ضامن هستند. حديث،حديث يك از باب 9 از موجبات ضمان است، كه اين موجبات ضمان خودش يكبحث جدايى دارد.
مورد ديگر: اگر كسى چاهى در ملك ديگرى بكند، يا در جاده، يك وقت در ملكخودش مىكند كسى وارد ملك من نشود توى چاه بيفتد، اما اگر من رفتم توى ملكديگرى چاه كندم، صاحب آن ملك آمد و بى خبر افتاد توى چاه يا چاهى در وسطجاده كندم، كنار جاده كندم براى فاضلاب سرش را نپوشانده بودم، علامت نگذاشتم،دابهاى، انسانى در آن افتاد و صدمهاى ديد. اين مسأله هم معروف است و روايتى همدر اين زمينه داريم، روايت 1 باب 8 روايت زراره است و مفتى به هم هست:
«عن ابى عبدالله عليه السلام قال: قلت: له رجل حفر بئرا فى غير ملكه فمرّ عليهارجل فوقع فيها» - «فى غير ملكه» ممكن است ملك ديگرى باشد ممكن است جادهباشد - «فقال: عليه الضمان». «عليه» يعنى براى خودش نه براى عاقله. هر كجا گفتند:«عليه» يعنى شبه عمد. از پول خودش، از جيب خودش «لانّ كل من حفر فى غير ملكهكان عليه الضمان» باز «عليه» دارد.
اين كسى كه چاه كند قصدش آدم كشى نبود «اراد شيئا فاصاب غيره» اراده كردچاهى براى فاضلاب بكند ولى اين چاه، ديگرى را به هلاكت انداخت و يا دست وپايش را شكست «اراد شيئا فاصاب غيره».
(سؤال و پاسخ استاد): اگر منجر به مرگ شد بايد ديه كامل بدهد و اگر منجر بهدست و پا شكستن شد، بايد ديه دست و پا را بدهد.
(سؤال و پاسخ استاد): اگر جايى بود كه غالبا از آنجا عبور مىكنند و غالبا همداخلش مىافتند، و غالبا منجر به قتل بشود اين ممكن است قتل عمد باشد، ولىفرض روايت اين نيست، يك چاهى كنده است، معرضيت عقلائى است، اما غالبامىافتند و مىميرند، اين را ندارد، قدر مسلّمش اين است كه يك معرضيتى دارد، ازقبيل قسم سوم و چهارم ماست، «اراد شيئا فاصاب غيره».
مورد سوم: چيزى است كه در باره اخراج ميزاب، او كنيف، يعنى اگر ناودان راتوى كوچه گذاشت يا فاضلاب را توى كوچه فرستاد يا ميخى در كوچه زده است يككارى داشته است، يا حيوان خودش را در يك كوچه تنگى سر پيچ بست، روايتداريم كه اگر كسى اين كار را بكند ضامن است. اين ناودان آبش ريخت و اساس كسىرا خراب كرد يا جاده را چنان لغزنده كرد كه كسى زمين خورد، فاضلاب جاده را چنانلغزنده كرده است كه كسى زمين خورد، ميخ در كنار ديوار بيرون كوچه كوبيده استكسى رد شد اصابت به ميخ كرد، سر پيچ مركب خودش را نگه داشته است كسى بامركب آمد به آن ميخ اصابت كرد.
(سؤال و پاسخ استاد): صحبت اين است «اراد شيئا فاصاب غيره» معرضيت هممعرضيت عقلائى داشته است، 10 درصد، 20 درصد، 40 درصد بود 100 درصد و 90درصد هم نبوده است، در اينجا فرمودهاند: اينها ملحق به شبه عمد است، اين روايتىدارد كه روايت سكونى است حديث 1 باب 11 از ابواب موجبات ضمان است.حديث نوفلى از سكونى است، هم نوفلى محل بحث است، هم سكونى محل بحثاست، بعضىها اينها را صحيح مىدانند، بعضى صحيح نمىدانند، ما دوبار در سالهاىگذشته به طور مشروح در باره سكونى و كلمات علماى رجال بحث كرديم و باز همبه همانجا رسيديم كه بوديم كه نمىتوان بر شخص سكونى اعتماد كرد. صاحبجواهر هم از آنجايى كه اعتماد ندارد، براى محكم كردن اين حديث مىگويد: «رواهالمحدثون المحمدون الثلاث» محمدون ثلاث اين را روايت كردهاند، يعنى صاحبانكُتب اربعه، محمد بن الحسن شيخ طوسى در كتاب تهذيب و استبصار، محمد بنيعقوب كلينى صاحب كافى و محمد بن حسين بن على بن بابويه، يا محمد بن على بنبابويه كه صدوقِ پسر باشد صاحب من لا يحضر. محمدون ثلاث در كتب اربعه اين رانقل كردهاند اين براى اين است كه قرينه بياورد محكمتر بشود. وقتى مفتى به همبشود، ديگر براى ما مىتواند حجت باشد، و ظاهرا اين هم مفتى به است. اگرمىخواهيد اين بحث را ببينيد، جواهر جلد 42 صفحه 42 و 43 آنجا متعرض مسألهشده است.
استنباط از روايات
جمع بندى اين احكام ثلاثه كه يكى در باره وضع حجر در جاده مسلمين بود، دومدر باره حفر بئر بود، سوم در باره اخراج ميزاب و كنيف و وتد و دابه بود، شخصى كهاين كار را كرده بود، قصدش كشتن چيزى نبوده بلكه قصدش انجام كارى بود و لكن«اصاب غيره» ما مىگوييم: همانگونه كه آنها از قبيل قتل شبه عمد است، يا جراحتشبه عمد است، ما نحن فيه هم از همين قبيل است، قصد مركوب كرده بود اما احتمالراكب هم بود، ولى اين قصد را نداشت.
اشكال
ان قلت: آن مربوط به تسبيب است، بحثِ ما بحث مباشرت است، كندن چاه،گذاشتن سنگ، اخراج ميزاب و كنيف، اينها از قبيل تسبيب است، ايجاد اسباب است،ما نحن فيه از قبيل مباشرت است، تير اندازى است، شما چگونه از بحث تسبيب بهبحث مباشرت تعدّى مىكنيد؟ هذا اولاً.
ثانيا: اين احكام در موارد ديگر وارد شده است، در باب وضع حجر است، در بابحفر بئر است، در باب اخراج ميزاب و كنيف است، اصلا او قصد نداشته است به كسىبزند، قصد داشت يك كار خير انجام بدهد، يا كار شخصى خودش را انجام بدهد،اصلا از قبيل قصد ضربه زدن نبوده است، شما ما نحن فيه را چرا بر آن قياس مىكنيد؟«هذا قياس ظنىّ مع الفارق ليس من مذهبنا.» اين آخرين اشكالى است كه مىشد به اينمثالهاى ما كرد.
جواب از اشكال اول
اولا «لا فرق بين المباشرة و التسبيب» در احكام قتل و جرح هيج فرقى بينمباشرت و تسبيب نيست، شما بالمباشرة كسى را از بين ببريد، يا بالتسبيب، تازه خودتيراندازى را بعضىها تسبيب مىدانند نه مباشرت، فبناء على ذلك ما فرقى نمىدانيم.شاهد بر اين مطلبى كه عرض مىكنم يك بحثى دارند كه آن بحث را در باب قصاصدارند متعرض شدهاند و شايد اتفاقى باشد كه اگر كسى انسانى را در قفس شيرىبيندازد، در ففسى سبع بيندازد، در مقابل مار بيندازد، قصدش هم تفريح بوده است،قصد كشتن هم نداشت، اين از قبيل تسبيب است، مباشرت نيست، كشنده اين آقانيست، كشنده سبع است، قاتل سبع است، قاتل مار است، همه مىگويند: اين قتل عمداست، سبب اقوا از مباشر است، حيوان كه چيزى نمىفهمد، ما نحن فيه هم هميناست، شما مىگوييد فرق است بين سبب و مباشر، ما مىگوييم: در اقسام ثلاثه قتل «لافرق بين السبب و المباشر» شاهد هم مواردى است كه جزو قتل عمد شمردهاند، مثلانداختن در آب، تا آب غرقش كند، انداختن در آتش، انداختن در قفس حيوان درنده،انداختن پيش مار كشنده، اينها را متعرض شدهاند.
(سؤال و پاسخ استاد): اين تسبيب با مباشرت چه فرق دارد؟ من بردارم آن رابكشم، يا بيندازم توى چاه، يا چاهى بكنم، كه كسى از آنجا رد مىشود و در آن مىافتد.
لا فرق فى احكام اقسام ثلاثه قتل بين المباشرة و التسبيب مثل هم است. آلت قتّالهچكش باشد بزند، يا شير درنده باشد، مثل هم است.
(سؤال و پاسخ استاد): بحث ما آنجايى است كه سبب قوى باشد، هر كجا سببقوى باشد حكمش با مباشر يكى است. اينجا هم چاه باعث كشتن شد، حيوان رم كردو كشت، حيوان سُر خورد و كشت، اينها همهاش مباشر مباشر ضعيف است، سببشكه انسان بوده كه چاه كنده است، آن انسان عاقل و بالغ و هوشيار بوده است.
جواب از اشكال دوم
راجع به قياس مىگوييم: اين مسأله اگر يك مسأله تعبّدى بود مىگفتيد: قياس ظنىاست، ما نحن فيه يك مسأله عقلائى است، شارع كه مىگويد: «كل من اضرّ بطريقالمسلمين فهو له ضامن» آيا اين مسأله تعبّدى است كه اگر شارع نمىگفت، مانمىگفتيم؟ الان هم عقلا مىگويند كه اگر كسى وسط جاده چاهى بكند، علامتنگذارد، كسى بيايد رد بشود و صدمهاى ببيند ضامن است، او را مسئول مىدانند، اينيك مسأله تعبّدى نيست، همچنين كسى كه ميخ در جاده مىكوبد، كسى كه سر پيچجايى كه ديد ندارد، اتومبيلش را نگه داشته است و اتومبيل ديگرى آمد زد به اين، همهعقلا مىگويند: اين فرد مقصّر است.
اين مثالها همه يك مسائل عقلايى است، يعنى واقعا وقتى به دست عقلاى اهلعرف بدهيد، القاء خصوصيت مىكنند و از آنجا به مانحن فيه مىآيند مىگويند: هرچيزى معرضيت داشته باشد براى صدمه زدن و شما قصد هم نداشته باشيد، حالا يامىخواهيد بزنيد به طائر، يا مىخواهيد يك چاهى بكنيد براى استفاده، هر چيزىمعرضيت للخطر داشته باشد و شما آن را رها كنيد و كسى به آن خطر گرفتار بشود،ضامن هستيد.
قدر جامع همه اينها كه جنبه عقلائى دارد، اين است كه اينجاها امرى استمعرضيت عقلائيه للخطر دارد و شما هم قصد نداشتهايد، در عين حال معرضيت رامىدانستهايد، اعتنا نكردهايد، شما ضامن هستيد، ضمان هم در مالتان است و شبه عمداست.
جواب دوم
«اضف الى ذلك» اگر ما شك كرديم، مقتضاى اصل چيست؟ اصل مىگويد: قتلعمد نيست، چون اين قصد نداشته است سبب هم غالبى نبوده است پس قتل عمدنيست. خطاى محض هم نيست، چون خطاى محض ديه بر عاقله است و عاقله دليلمىخواهد، عاقله خلاف قاعده است تعبدّ است، شما با اين چاه كندن يا با اين تيرى كهانداختيد و به راكب خورد نه به مركوب، تو كشتى، ضامن هستى، چرا در عاقله باشد؟عاقله دليل مىخواهد. ضامن بودن شما مسلّم است چون تيراندازى كرديد به اينراكب و او را كشتيد، قاتل عمد نيستيد چون درصد كمى بود كه به او بخورد، قصد قتلهم نداشتيد، قصد مركوب را داشتيد، قاتل عمد نيستيد، ضامن هم هستيد، عاقله همدليل مىخواهد، اصل عدم است كون برعاقله است پس اگر از طريق اصول هم واردبشويم، حكم اين مىشود كه اين قسم سوم و چهارم «ضامن فى ماله» و هر كجا «ضامنفى ماله» باشد، شبه العمد خواهد شد. و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
پايان
پرسش
1 - چرا قسم سوم و چهارم ملحق به شبه العمد است؟
2 - چند مورد ديگر از روايات ذكر كنيد كه مانند قسم سوم و چهارم باشد.
3 - چرا در مسأله قتل و جرح، فرقى بين مباشرت و تسبيب نيست؟
4 - چرا قياس ما نحن فيه به موارد مذكور در روايات ظنى نيست؟
5 - مقتضاى اصل در مقام چيست؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...