يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 14
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه چهاردهم "
متن تحرير
«المسألة السادسة: يلحق بشبه العمد لو قتل باعتقاد كونه مهدور الدم».
در اين اين مسأله سه مورد است كه اينها ملحق به شبه عمد است، يكى از اينهاجايى است كسى را به قتل برساند به خيال اينكه اين كافر شقى است، عبدالرحمن بنملجم مرادى است، بعدا معلوم شود كه يكى از صحابه مخلصين است، در مقدماتهم كوتاهى نكرده است، فرض كلام را در تمام اين مسايل جايى بگيريد كه قصور وتقصيرى در مقدمات نيست. «يلحق بشبه العمد لو قتل باعتقاد كونه مهدور الدم» اينيك مثال «او باعتقاد القصاص» خيال مىكرد كه اين همان قاتلى است كه بايد قصاصكند، آوردند اعدامش كردند، ديد كه اين برادر قاتل است، اين قاتل نيست، بىگناهىقصاصى شده است و گناهكار از دست رفته است. «او باعتقاد القصاص فبان الخلاف»مثال سوم «او يظنّ انه الصيد» شبحى از دور ديد و گمان كرد كه اين صيد است، حيوانوحشى است، «او يظنّ انه الصيد فبان انسانا» بعد معلوم شد يك انسان مؤمنى است.در تمام اين مثالها يك قدر جامعى هست. قدر جامع اين است كه انسان خطاى درمصداق كند، مؤمن را كافر حساب كند و برىء را قاتل حساب كند، انسان را حيوانوحشى حساب كند، در مقدمات هم تقصير و كوتاهى نكرده است و يك چنيناشتباهى واقع شد، بعد از آنكه اشتباه واقع شد و كشته شد، با خبر شد. ايشانمىفرمايد: در اينجا «يلحق بشبه العمد».
اولين نكتهاى كه در اينجا بايد صحبت كرد كه چرا تعبير به «يلحق» است؟ چرا شبهعمد نيست؟ براى اينكه تعريف شبه عمد در اينجا تطبيق نمىكند. شبه عمد آن استكه نه قصد سبب داشته باشد، نه مسبب، تنها قصد فعل دارد، در حالى كه اينجا قصدمسبب دارد، قصدش اعدام است، قصد سبب هم خيلى وقتها دارد، تير اندازىمىكند، هم قصد سبب دارد و هم قصد مسبب، خطا در مصداق است. شبه عمد ايناست كه لا قصد سبب، لا قصد مسبب، نه قصد اعدام و نه قصد آلت قتّاله، هيچكدام،اما اينجا قصد اعدام كه هست، گاهى آلت قتّاله هم هست، پس اين داخل نيست، بلكه«يلحق به» تعبير به «يلحق» نكتهاش معلوم شد.
اقوال در مسأله
اين مسأله را غالباً متعرض نشدهاند، خيلى كمتر كسى از فقها اين مسأله را ذكركرده است با اينكه محل ابتلا هم هست.
(سؤال...و پاسخاستاد): تجرّى آنست كه عمدا كار خلاف بكند، اين مىخواستكار خوب كند، كار خلاف نمىخواست بكند، مىخواست مهدور الدم را بكشد،مؤمن از آب درآمد، صيد را مىخواست شكار كند، انسان از آب درآمد، تجرّى آناست كه قصد خلاف داشته باشد، اين قصد اطاعت است. قصد مسبب داشته اما خطادر مصداق كرده است، گاهى قصد مسبب هم دارد، و به همين دليل است كه داخل درتعريف شبه عمد نيست، «بل يلحق به» از ملحقات است يعنى «فى الحكم» و الاّموضوعا با شبه عمد جداست.
نقل عبارت صاحب جواهر
صاحب جواهر دو سه خطى در اين باره دارد، جلد 43 صفحه 4، مىفرمايد:«يلحق بشبه العمد قصد الفعل و القتل لمن ظنّه مستحقّا» البته ظن در اينجا به معناىيقين است، و الاّ با گمان كه نمىشود انسان تير اندازى كند، از دور يك چيزى ديدماحتمال دادم انسان باشد، ولى گمان مىكنم حيوان باشد، مىشود تير اندازى كرد؟ نه.آنجا ممكن است قتل عمد باشد، ظن در اينجا به معناى علم است، خيلى جاها ظن بهمعناى يقين مىآيد. «لمن ظنّه مستحقا لذلك لكفر او قصاص» چرا مستحق بودهاست؟ كافر بوده است، چرا مستحق بوده است؟ قاتل بوده است «فبان خلافه»خلافش ظاهر شد. «بل» اين هم مثال سوم است، هر سه مثالى كه در تحرير الوسيلهاست از جواهر گرفته شده است، «بل و من ظنّه صيدا مباحا» انسانى بوده است و گمانمىكرد صيد مباح است، «فبان انسانا» بعد انسان شد. در اينجا ذيل كلام جواهر نكتهاىاست كه دقيق است، ايشان مىگويد: ما گفتيم: «يلحق» نگفتيم اينجا شبه عمد است،الحاق حكمى است، نه الحاق موضوعى، در ذيل مىگويد: بعضىها تكّلف كردهاندخواستهاند با تكلّف موضوعا هم واردش كنند، يعنى تعريف شبه عمد را منطبق براين بدانند. «و ربما يتكلّف» بعضىها تكلّف كردهاند، «لادراجهما» سهتا مثال بود،دوتايش را با هم گفته است لذا مىگويد: «لادراجهما بانّه قصد الفعل و أخطأ فى قصدالقتل المخصوص». صدر عبارت مىگويد: اين الحاق حكمى دارد، يعنى احكام شبهعمد دارد، در ذيل مىگويد: بعضىها تكلّف كردهاند كه بگويند: موضوعا هم شبهعمد منطبق بر آن مىشود. تعريف شبه عمد اين بود كه قصد مسبب و سبب ندارد،بگوييم: اينجا هم ندارد، قصد كشتن با آلت قتّاله داشته است اما براى صيد، نه انسان، باقيد انسان اگر مقيدش بكنيد قصد نداشته است. قصد كشتن انسان را نداشته است،قصد آلت قتّاله براى انسان را نداشته است، قصد مؤمن محقون الدم را نداشته است،قصد غير قاتل را نداشته است، يعنى قصد را با موضوع مقيّدش كنيم، فعلى هذاتعريف شبه عمد كه عبارت از آنجايى است كه قصد مسبب ندارد، قصد سبب همندارد ينطبق، ولو اينكه قصد كشتن دارد، اما كشتن چه كسى؟ قاتل، كافر، حيوانوحشى، قصد اين مصداق را نداشت، فعلى هذا تكلّف كنيم و با اين تكلف واردشكنيم. بعدا خواهيم گفت: اين واقعا تكلّف است، الحاق موضوعى نمىشود، اگربخواهيم مثال را ملحق كنيم، بايد الحاق حكمى كنيم. اين كلامى بود كه از جواهردست ما آمده است و ديگران هم نديديم كه متعرض اين مسأله بشوند.
مقتضاى قواعد در مسأله
روايتى كه در اين مسأله نداريم، بايد سراغ قواعد برويم، چرا تعريف شبه عمد براين منطبق نمىشود؟ به علّت اينكه اين قصد مسبب دارد، در شبه بايد عمد قصدمسبب نداشته باشد، آنچه در اينجا واقع شده است، خطاى در مصداق خارجى استو امّا آن تكلفى كه صاحب جواهر نقل كرد، واقعا تكلفّ است.
دليل تكلّف
و اما دليل تكلّف در اينجا معلوم است، و آن اين است كه در شبه عمد واقعا قصدقتل نيست، اينجا هست، خطا در مصداق است، خطاى در مصداق چه كار دارد بهاينكه قصد قتل نباشد؟ واقعا مىخواسته است اين شبه را بكشد، شبه عمد اين استكه قصد قتل نباشد، حالا شما مىگوييد:- اين شبه است به گمان حيوان مىخواستبكشد، نه اين شبه به عنوان انسان، اين خطاى در مصداق است، اين را نمىگويند:قصد قتل ندارد، «قصد القتل و لكن اخطأ فى المصداق» يعنى فى عنوان المصداق،توجه نداشت عنوان انسان بر اين مطبق مىشود، نه عنوان حيوان، عنوان مؤمن منطبقمىشود، نه عنوان كافر، توجه به اين نكته نداشت. بنا بر اين بهتر اين است كه ما اين رامصداق قتل شبه عمد ندانيم، قتل عمد هم كه نيست، عمد هم كه اينجا رانمىگيرد.
اشكال
اگر كسى بگويد كه اين را در خطاى محض واردش كنيد «اراد شيئا فاصاب غيره»،امروز شايد برسيم مسأله هفتم را كه خطاى محض است، هشتتا حديث هم دارد،«اراد شيئا فاصاب غيره» اين هم «اراد كافراً فاصاب مؤمناً»، «اراد حيواناً فاصابانساناً».
جواب
جواب اين است كه داخل در خطاى محض نمىشود، خطاى محض اين است كهدو مصداق جدا از هم باشد، «اراد شيئا» يعنى طائرا، فاصاب غيره يعنى انسانا، اينشرق بود، آن غرب بود، تير كمانه كرد، نه اين است كه «اراد شيئا» عنوانش رانمىدانست كه اين «انسانٌ او حيوانٌ»، «اراد شيئا يعنى اراد مصداقا» «فاصاب غيره»يعنى مصداق ديگرى، يعنى دو وجود، اين يك وجود است، شبح همان شبح است،عنوان معلوم نيست، «اراد شيئا فاصاب غيره» يعنى دو وجود، يكى اين طرف استيكى آن طرف، اراد اين، تير كمانه كرد خورد به آن ديگرى. «اراد شيئا فاصاب غيره»يعنى دو وجود خارجى اما اينجا يك وجود است و دو عنوان ذهنى است، يك وجوداست، يك شبح است.
(سؤال و پاسخ استاد): شىء معنايش چيست؟ «اراد شيئا فاصاب غيره» شىء يعنىعناوين ذهنيه؟ يا شىء يعنى مصداق؟ يك مصداقى را قصد كرد، اصاب غير اينمصداق، يك مصداق ديگرى، در حالى كه اين شخص همانى كه در آنجا نشسته است،نقطه معيّن و جايش هم مشخص است اين را قصد كرد، عنوانش را اشتباه كرد، نه دوشىء خارجى باشد، در خارج يك وجود بيشتر نبود، نتوانست بشناسد.
(سؤال و پاسخ استاد): وجود ذهنى كه معيار احكام نيست، كه وجود را اعم ازخارج و ذهن بگيريم، معيارِ احكام، وجود خارجى است، خون خارجى نجس استيا ذهنى؟ جنابت خارجى غسل مىآورد يا جنابت خيالى و ذهنى؟ همه موضوعات،موضوعات خارجيه است، موضوعات ذهنيه كه معيار نيست.
پس آنچه كه در خطاى محض، معيار است، تعدّد وجود است، در ما نحن فيهوجود واحد است، تعدّد عنوان است آن هم بر حسب ذهنيت و اشتباه، پس داخل درخطاى محض قطعا نمىشود، داخل در شبه عمد هم نمىشود، داخل در عمد همنمىشود، حالا بايد ملحقش كنيم به يكى از اينها، مناسب اين است كه محلق بشود بهشبه عمد و ديه بدهد.
(سؤال و پاسخ استاد): شباهت به خطاى محض ندارد، خطاى محض دو وجوداست، اين يك وجود است و دو عنوان.
بنا بر اين در اينجا يا بايد بگوييم: اصلا قصاص نشود، ديه هم ندهد، احدى كه اينرا نمىتواند بگويد، اگر بخواهيم قصاص كنيم، قتل عمد نيست، تنها چيزى كهمىماند، اين است كه ديه بگيريم، خون كه نمىتواند هدر برود، اين آقا خونى ريختهاست، به هر حسابى كه باشد، خونى ريخته است، قصاص كه نمىشود چون عمدنيست، بنا براين بايد ديه بگيريم، «يلحق» معنايش همين است كه ديه بگيريم.
بناى عقلا در مسأله
اين مسأله را مىشود با بناى عقلا هم درست كنيم، در عرف عقلا هم برويم چنينكسى را قصاص نمىكنند، واقعاً اگر در كوه و بيابان تير اندازى كرد به گمان اينكه صيدمىكند، كوتاهى هم نكرد، بعدا معلوم شد كه انسان بوده است در آنجا، اين را هيچعاقلى قصاص نمىكند، در عين حال خسارت را مىگويند بايد بدهد، و او را ملَزم بهخسارت مىكنند.
مقتضاى اصول در مقام
با اصول لفظيه و عمليه هم مىشود اين حكم را درستش كرد، اگر شك كنيمقصاص جايز است يا نه، حكم چيست؟ اصل عدم قصاص است، خون ريختن دليلمىخواهد. اگر شك كنيم كه اين مصداق خطاى محض است و ديه بر عاقله است،اصل عدم است، چون ديه بر عاقله بودن، خلاف اصل است، ديه بر خود انسان بايدباشد، چرا بر عاقله؟ دليل مىخواهد. شك داريم ديه بر عاقله است، اصل عدمه، شكداريم قصاص بايد كرد يا نه، اصل عدم جواز قصاص است، الاّ ما خرج بالدليل، يبقىاينكه ديه را خودش بايد بدهد.
(سؤال و پاسخ استاد): يعنى اصل جارى كنيم كه خودش هم ديه ندهد، آن را يقينبه بطلان داريم، اصل در جاى شك است، يقين داريم خون مسلمان هدر نمىرود،همين كه يقين داريم خون به هدر نمىرود، آدمى كشته است، نه قصاص، نه ديه؟اينكه نمىشود، شما خيال مىكرديد، اين شخص عبدالرحمن بن ملجم مرادى استاو را كشتى، بعد معلوم شد كه از صحابه حضرت على(ع) بوده است، هيچى بههيچى؟ نه قصاص، نه ديه؟ نمىشود كه خون به هدر برود، پس حسابش را كهمىكنيم، مىبينيم اگر با اصول هم وارد مسأله بشويم، در اينجا «يلحق بشبه العمد»، نهديه بر عاقله است، نه قصاص است، علم اجمالى هم داريم كه خون به هدر نمىرود،اين علم اجمالى را هم ضميمه كنيم، يبقى اينكه ديه بر خودش واجب باشد، «هذا شبيهشبه العمد، ملحق بشبه العمد».
(سؤال و پاسخ استاد): روايات شبه العمد مىگويد: «ما قصد بما يقتل مثله»،متوسل به چيزى شد كه «لا يقتل مثله» ولى اين تيراندازى كرد، با تير «يقتل مثله» استآنها داشت «لا يقتل مثله» اين تير اندازى كرده است، نمىشود داخل در آن بشود، مگربا آن تكلّفى كه صاحب جواهر ذكر كرده است و جواب تكلّف را هم داديم.
اختيار استاد
تا به اينجا معلوم شد اين مسألهاى كه مطرح نيست، روايت هم ندارد، اگر متعرضهم شدهاند كم متعرض شدهاند، حق همان است كه در جواهر آمده و حق همان است،كه در تحرير الوسيله آمده است، كه اين از قبيل يلحق بشبه العمد است، منتها من اينقيد را مىزنم، كلمه ظنّه در جواهر به معناى علم بايد باشد، با ظن نمىشود تيراندازىكرد، بايد احتياط كرد، در دما بايد احتياط كرد، من از دور در بيابان شبحى مىبينم،احتمال مىدهم انسان است، احتمال مىدهم حيوان است، نمىتوانم تير اندازى كنم،باب نفوس، باب احتياط است.
نكته
همچنين اين قيد را هم در مسأله بايد در متن تحرير الوسيله اضافه كنيم، و شايدچون معلوم بوده است ايشان اضافه نكردهاند، كه در مقدمات تقصيرى نكرده باشد،شبِ تاريك يك نفر را بياورند، در شب تاريك بايد ببيند كه كيست؟ چراغ را روشنكن، در تاريكى كسى را بياورند بكشند، بعد معلوم بشود كه قاتل نبوده است، ديگرىبوده قاتل است، بايد ببينند، قشنگ بشناسد، شناسايى كنند، در شناسايى كوتاهىكردى، مسئولى.
مسألهاى ديگر
در اينجا مىخواهيم يك مسألهاى به اين مسأله اضافه كنيم كه اين روزها محل ابتلاواقع شده است، در يك استفتا هم براى ما هم نوشته بودند، كه ما مدتى در جلسه بحثكرديم كه اين را بايد چه كارش كرد؟ در دادگاهها هم محل ابتلا واقع شده است و فقهاهم تا آنجا كه خاطر ما هست معترض آن نشدهاند و آن اين است كه اگر كسىمىخواست زيد مؤمن را بكشد، خصومتى با زيد داشت، آدمى بود كه با زيدخصومت داشت، اين مؤمن را مىخواست بكشد، تير اندازى كرد فبان عمرا كه عمروهم مؤمن است، منتها عمرو رفيقش بود، نمىخواست بكشد، بعد هم كه فهميدناراحت شد، مىخواست دشمنى را بكشد، بعد فهميد برادرش را كشته است، برادرخودش را، هر دو مؤمن هستند، اين غير از مسأله سابق است، آن يكى كافر بود و يكىمؤمن، يكى قاتل بود و يكى غير قاتل، يكى حيوان بود و يك طرفش انسان بود، هر دوهم مؤمنند، هر دو هم محقون الدمند، يعنى مهدور الدم نيستند، خونشان محفوظاست، ولى اين واقعا مىخواست زيد را كه با او خصومت داشت، بكشد، تصادفاعمرو كشته شد، يا دو نفر با موتور داشتند مىرفتند، يكى از آنها دشمن او بود و يكىاز آنها دوست او، تيراندازى كرد كه بزند به آن دشمن، خورد به آن دوست. اين داخلكدام يكى از اقسام سهگانه است؟ قتل عمد است؟ يا شبه عمد است؟ يا قتل خطاست؟سه احتمال مىدهيم.
وجه اول، بگوييم: عمد است، به علّت اينكه عمدا انسان مؤمنى را كشته است،
وجه دوم اينكه بگوييم: اين خطاى محض است، «اراد شيئا فاصاب غيره»مىخواست زيد را بكشد، عمرو از آب در آمد، بگوييم: خطاى محض است و ديه برعاقله است.
احتمال سوم اينكه «يلحق بشبه العمد» باشد، بگوييم: اين مثل مسأله سابقه است،هذا شبيه المسألة السابقه، به علت اينكه اشتباه در عنوان و مصداق است.
(سؤال و پاسخ استاد): يك نفر بيشتر نيست، يك كسى آن جلو راه مىرفت، خيالكرد كه اين همان زيد است، همان دشمن ماست، بزن، زدند، بعد معلوم شد عمرورفيقش بود. تفاوتش با مسأله قبلى اين است، در آنجا يك طرفش خونش مباح بود،اينجا هر دو غير مباح است، پيچيدگى اين مسأله به خاطر اين است. فرض ما اين استكه در مسأله سابق، يك طرف اعدامى بود، يك طرف غير اعدامى، اينجا اصلا هر دوطرفش غير اعدامى است، مثال بزنم اين دشمن سلمان بود، مىخواست سلمان رابزند، بعد ديد اباذر است، هر دو آدمهاى حسابى هستند اما با يكى خصومت داشت، بايكى نداشت، آيا ادله قتل عمد منطبق است؟ كسى ممكن است شبهه بكند كه اين چهقتل عمدى است؟ قسم بخورد والله بالله من نمىخواستم اباذر را بكشم،نمىخواستم عمرو را بكشم، من زيد را مىخواستم بكشم، من متعمد نيستم، از اينطرف، ادعا بكند كه من عمدى در كارم نيست، از آن طرف هم، يك كسى بيايد ادعابكند كه اين خطاى محض است، چرا؟ چون «اراد شيئا فاصاب غيره»
اين جوابش همان است كه الان داديم، «اراد شيئا فاصاب غيره» دو وجود خارجىجداى از هم است، اين يك وجود است، همان را ديد، همان را هم زد، همان هم افتاد،تنها چيزى كه در اينجاست خطا در عنوانى است كه در ذهنش منطبق بر اين مصداقخارجى بوده است، دو وجود نبوده است، دو مصداق نبوده است، مصداق واحد بودهاست.
(سؤال و پاسخ استاد): شبه عمد هم نيست، چون شبه عمد آن است كه نه قصدسبب دارد و نه قصد مسبب، اين هم قصد سبب داشت، و هم قصد مسبب داشت،مىخواست بكشد، اين وجود خارجى را مىخواست بكشد. پس بگوييم: محلق بهشبه مىشود.
«ولكن الانصاف انّه من قبيل قتل العمد» وسوسه هم در اينگونه مسائل نبايد كرد،چون يك طرفش ريخته شدن خون ضارب است، يك طرف هم ريخته شدن خونطرف مقابل است، در اينجا ما مىتوانيم بگوييم: قتل عمد است، منتها نكتهاى ظريفىكه در اينجاست كه اين مىگويد: والله بالله من نمىخواستم اين آقا را بكشم، منمتعمد نيستم، نكتهاى كه در اينجا است، معيار قصاص چيست؟ معيار قصاص قتلمؤمن است، خصوصيت زيد و عمرو كه دخالت در قصاص ندارد، نه چيزى برقصاص اضافه مىشود و نه چيزى كم مىشود، معيار، قصد قتل المؤمن است. وانگهىاين نيّت داشته است كه مؤمنى را بكشد، منتها اين مؤمن را خيال مىكرده است كه زيداست و اين مؤمن منطبق شد كه عمرو است، ما نمىتوانيم اگر يك كسى به نيّتِسلمان، تير اندازى كرد بعد معلوم شد كه اين آقا اباذر است، اين را تبرئهاش كنيم، اينمىخواست يك آدم مؤمنى را بكشد، منتها اين قيد هم در ذهنش بود، كه اين مؤمنسلمان است، بعد معلوم شد كه اين مؤمن اباذر است، سلمان و ابوذر بودن كه دخالتدر قصاص ندارد، آنچه دخالت در قصاص دارد قتل المؤمن است، عدوانامىخواست بكشد، سلمان كشتنى نبود، ابوذر هم كشتنى نبود، زيد كشتنى نبود عمروهم كشتنى نبود.
اشكال
ان قلت: «ما وقع لم يقصد و ما قصد لم يقع» آن را كه قصد كرده است، زيد بود، لميقع، آن كه وقع عمرو است، لم يقصد، آن را كه قصد كرده است، سلمان است، لم يقع،آن كه وقع قتله، اباذر است لم يقصد، «فما قصد لم يقع و ما وقع لم يقصد.
جواب اشكال
جواب اين است كه آن كه لم يقع آن خصوصيت زيديّت است، آنكه دخالت درقصاص ندارد، ما مىگوييم: اين قصد قتل مؤمنى را داشت و مؤمنى را هم كشت، اينقيد زيديتش را نمىدانست، و زيد و عمرو بودن دخالت در حكم ندارد، سلمان واباذر بودن در مقام قصاص يكسان است، تفاوتى نمىكند. پس «ما وقع لم يقصد و ماقصد لم يقع» صحيح است، اما نسبت به خصوصيت زيديّت و عمرويّت، بالنسبة بهخصوصيت سلمان و اباذر بودن، اين كه دخالت در حكم ندارد، آنكه دخالت در حكمدارد، قتل مؤمن است، اين مصداق «من يقتل مؤمنا متعمدا كذا و كذا» احكام «من يقتلمؤمنا متعمدا» بر اين بار مىشود، و ما نمىتوانيم اين شخص را تبرئه كنيم از اينكه اينآدمى است قاتل عمد و كسى را به عمد كشته است.
مثال ديگر
حالا اگر كسى قصد كرده بود زيد را در شب بكشد، مثلا قسم خورده بود، چنينآدمهاى احمقى پيدا مىشود، بعد روز آمد اين را كشت، بعد گفت: اى داد، ما اشتباهكرديم، ما شب مىخواستيم اين را بكشيم، ما قسم خورديم شب اين را بكشيم، روزشد، ناراحت مىشود. در خصوصيت شب و روز بودن اشتباه كرد، ولى همان زيد راكشت، آيا اينجا هم مىگوييم: «ما قصد لم يقع و ما وقع لم يقصد»، اين مىخواست زيدرا شبانه بكشد، روز واقع شد، اين خصوصيات كه دخالت ندارد. نه شب، نه روز، نهزيد، نه عمرو نه سلمان، نه ابوذر، اينها دخالت در مسأله قصاص ندارد، آنچه در مسألهقصاص دخالت دارد، قتل مؤمن است و به همين دليل در اينجا فتوا مىدهيم كه اينشخص را مىتوان قصاص كرد و اعدام كرد.
پايان
پرسش
1 - چرا مسأله ششم ملحق به شبه العمد است؟
2 - چرا ظن در كلام صاحب جواهر بايد به معناى يقين باشد ؟
3 - چرا مسأله ششم ملحق به خطاى محض نيست؟
4 - مقتضاى اصول در مسأله چيست؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...