شنبه 8 ارديبهشت 1403 - 16 شوال 1445 - 27 آوريل 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب شهادت (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 6
متن
نام درس: خارج فقه بحث شهادات
شماره درس: 6
نام استاد: آيت اللّه فاضل
تاريخ درس: 1377
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
دلالت روايات بر عدم قبول شهادت مخالف
صاحب جواهر(ره) در اعتبار ايمان، علاوه بر اين كه ادعاى ضرورت مذهب مىكند، نه ضرورت دين، مىفرمايد: اگر كسى در روايات تتبّع بكند، وجوه عديدهاى بر عدم قبول شهادت مخالف پيدا مىكند مثل اين كه بر اينها اطلاق ظالم شده، اطلاق فاسق شده، بلكه بالاتر از اينها اطلاق شده؛ تعبير شده به اين كه اينها رشيد نيستند. در آيه هم راجع به اينهايى كه شهادت مىدهند مىفرمايد: «ممّن ترضون من الشهداء» و در روايات هم «ممّن ترضون» در درجه اول تفسير شده به «دينه» و پيداست دينى كه مرضىّ عند المؤمن است «لايكون الاّ الايمان». من عرض كردم: از آن تعبير «فانّ الرشد فى خلافهم» هم با اين كه اين تعليل در روايات وارده در علاج خبرين متعارضين وارد شده ولى به لحاظ اين كه «التعليل يعمّم و يخصّص» استفاده مىشود كه رشد در موافقت اينها نيست و حاكم شرع نمىتواند در مانحن فيه روى شهادت اينها تكيه بكند و حكم خودش را بر پايه شهادت اينها قرار بدهد.
عرض كرديم كه بعضىها هم كه اشكال مىكنند، باز شبهه اجماع برايشان وجود دارد مىفرمايند: «فأن تمّ الاجماع فهو» اما اگر فرضا اجماعى در مسأله نباشد، همان تفصيلى كه ديروز از قولشان عرض كرديم، را قائل مىشوند كه به آن تفصيل، اشكال كرديم.
لكن مسأله ديگرى را كه قاعدتا بايد در امر رابع عرض بكنم اينجا عرض مىكنم چون شايد آنجا فراموش بكنيم. در امر رابع ان شاء اللّه عرض مىكنيم كه يكى از امورى كه در شاهد معتبر است، مسأله عدالت است. آنجا ان شاء اللّه اگر فرصتى باشد تفصيلا در باب معنى عدالت و خصوصيات عدالت، گناهان صغيره و كبيره بحث مىكنيم.
بى نيازى از بعضى از شروط شهادت با وجود اشتراط عدالت
در امر رابع وقتى كه مسأله عدالت شرط شد، لقائل ان يقول كه چرا اين
چهارتا شرط را در رديف هم ذكر كرديد؟ براى اين كه عدالتى كه ما در شاهد اعتبار مىكنيم صغير نمىتواند اتّصاف به آن عدالت پيدا بكند، ديوانه نمىتواند اتّصاف به آن عدالت داشته باشد، مخالف نمىتواند اتّصاف به آن عدالت داشته باشد لذا لقائل ان يقول كه اگر شما مسأله عدالت به تنهايى را در رابطه با شاهد اعتبار مىكرديد، ديگر چه نيازى بود به اين كه اين چهارتا شرط را در رديف هم ذكر بكنيد؟ معناى اين كه چهار شرط در رديف هم ذكر بشود، اين است كه ممكن است اين شرطها با هم افتراق داشته باشند. اما اگر عدالت را شرط كرديد و گفتيد: «يعتبر فى الشاهد ان يكون عادلا» ما مىفهميديم كه عادل نمىتواند صغير باشد، عادل نمىتواند ديوانه باشد، عادل نمىتواند مخالف باشد. اينكه ما گاهى پشت سر اينها نماز مىخوانيم، نه به عنوان اين است كه اينها اتصاف به عدالت دارند، بلكه روى عنوان تقيّه مداراتى نماز مىخوانيم، نماز هم صحيح است، احتياج به اعاده و قضا هم ندارد. اما صحّتش به عنوان اين نيست كه وصف عدالت واقعيّه در امام جماعت وجود دارد. به قول صاحب جواهر: بر اينها اطلاق فاسق و ظالم و امثال ذلك شده است. لذا اگر كسى اين سؤال را بكند كه پس چرا اين شرط را در عرض هم در رابطه با شاهد مطرح كرديد؟ كافى بود كه بگوييد: «يعتبر فى الشاهد العدالة» آن سه شرط هم در بطن اين اعتبار عدالت محفوظ بود. پس چرا چهار شرط در عرض هم و در رديف هم در رابطه با شاهد مطرح كرديد؟ ثمرهاش در بحث فعلى ما اين مىشود كه اگر مخالف «لا يكون عادلا» شهادتش به واسطه اعتبار عدالت، مقبول نيست.
اگر كسى اين اشكال مهم را در اين رابطه داشته باشد، جوابش را ان شاء اللّه عرض مىكنم. من از شما مىخواهم كه روى اين مسأله فكر بكنيد. مثل اين كه مثلا مولى مىگويد: «اعتق رقبة» بگوييم: شرط اول رقبه اين است كه جسم باشد، شرط دومش اين است كه جسم نامى باشد، شرط سومش اين است كه حيوان باشد، شرط چهارمش اين است كه حيوان ناطق باشد. از اول مىگفت: شرطش اين است كه حيوان ناطق باشد تا آن خصوصيات هم به عنوان جنس قريب و جنس بعيد در او وجود داشت. موجودى كه حيوان ناطق است، لا محاله حيوان است. موجودى كه حيوان است، لا محاله جسم نامى است. موجودى كه جسم نامى است، لا محاله جسم است. ديگر معنى ندارد كه اين امور را در عرض هم در رقبهاى كه مىخواهد مثلا آزاد بشود شرط بكنيم. از اول بايد بگوييم: «يعتبر ان يكون حيوانا ناطقا يعنى انسانا» انسان كه شد، واجد همه اين خصوصيات است. حالا چه شده كه فقها اين معنى را در اينجا رعايت نكردهاند؟ گاهى به عنوان بلوغ، يك شرطى را اعتبار كردهاند، گاهى به عنوان عقل اعتبار كردهاند، شرط سوم مسأله ايمان در مقابل مخالف را شرط كردهاند، شرط چهارم مسأله عدالت كه در حقيقت جامع همه اين خصوصيات و مراتب است را آوردهاند. چرا اين كار را كردهاند؟
مقبول بودن شهادت ذمّى فى الجمله در وصيّت به مال
چيزى كه امام در مسأله اعتبار ايمان ذكر مىفرمايند، دو مطلب است كه هر كدام بايد مستقلا رسيدگى بشود: يكى اين كه در مسأله وصيّت به مال، آن هم در صورتى كه مؤمنى پيدا نشود، دو نفر شاهد ذمّى كه از اهل كتاب باشند و در دين خودشان واجد صفت عدالت باشند، شهادتشان مقبول است. اين يك توسعهاى است كه اسلام در اين رابطه مطرح كرده كه «شهادة شاهدين ذميّين من اهل الكتاب» در آنجايى كه دو شاهد مؤمن پيدا نمىشود، به شرط اين كه اين دوتا شاهد ذمّى در دين خودشان عادل باشند، حالا در خصوص غربت يا اعم از غربت و حضور، در رابطه با وصيت آن هم وصيت به مال، اعتبار دارد. اتفّاقا اين مسأله ريشهاش آيه شريفه است، نه اين كه يك مطلب تعبّدى روائى باشد. آيهاش را ان شاء اللّه عرض مىكنم.
نكتهاش اين است كه فرض كنيد يك مسلمانى روى يك جهتى يا روى يك قصدى به اروپا مسافرت كرد و آنجا ديد كه دارد لحظات آخر را طى مىكند و علائم موت برايش ظاهر شده مىخواهد يك وصّيت به مالى هم مثلا براى پسرش يا برادرش داشته باشد، اينجا چه كند؟ اينجا كه دوتا مؤمن عادل پيدا نمىكند و علاوه؛ مسأله موت است، لحظات آخر حياتش است. شارع در اين قبيل از موارد كه قدر متيّقنش است فرمود كه اگر دوتا ذمّى عادل هم باشند براى اين كه حق كسى تضييع نشود و از بين نرود، اگر وصيت اين شخص را بشنوند و شهادت بدهند، شهادت اينها مقبول است.
اصلش آيه شريفهاى(1) است كه در اين باب وارد شده كه چه بسا اين آيه را انسان خوانده است و رد شده و توجّه به مفاد فقهى اين آيه كمتر تحقق پيدا كرده. «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم يا ايها الذين آمنوا شهادة بينكم اذا حضر احدكم الموت حين الوصيّة اثنان ذوا عدل منكم أو آخران من غيركم ان انتم ضربتم فى الارض فاصابتكم مصيبة الموت» ظاهر آيه هم همان صورت «ضربتم فى الارض» است. يعنى اگر يك مسافرتى كرديد كه طبعا انسان در مسافرت كمتر با كسى آشنايى دارد مخصوصا اگر به بلاد كفر مسافرت بكند. مىفرمايد: در حال وصيّت دوتا عادل از خودتان كه همان شاهدهاى معمولى مؤمن هستند «أو آخران من غيركم» يا دو شاهد ديگر از غير خودتان كه اصلا داراى ايمان و اسلام نيستند بگيريد. منتها ما عرض مىكنيم كه بعضى از خصوصيات ديگر هم اعتبار دارد.
حكمت پذيرش شهادت ذمّى براى وصيّت به مال
كأنّ كسى سؤال مىكند كه چه احتياجى به دو شاهد از غير خودمان داريم؟ «ان انتم ضربتم فى الارض» اگر مسافرت كرديد «فاصابتكم مصيبة الموت» احساس كرديد كه لحظات آخر است و ديگر چيزى از زندگانى باقى نمانده است، آن وقت در مورد اين دو شاهد هم مىفرمايد: «تحبسونهما من بعد الصلاة فيقسمان باللّه ان ارتبتم لانشترى به ثمنا و لو كان ذا قربى» اينها قسم بخورند كه ما اين شهادتمان را وسيله پول قرار ندادهايم، «و لانكتم شهادة اللّه انّا اذاً لمن الاثمين» قرآن شريف به اين ظهور كه ظاهر الكتاب حجّة، دلالت بر اين معنى مىكند. «اثنان ذوا عدل منكم أو آخران من غيركم» كه نوعا احتياج به اين «آخران من غيركم» در صورتى است كه انسان در غربت باشد، با افراد آن شهر آشنايى نداشته باشد، و ضمنا مىبيند آثار موت هم دارد ظاهر مىشود و وقتى برايش باقى نمانده كه برگردد به شهر خودش مثلا دو تا شاهد عادل از مؤمنين پيدا بكند.
پس خود كتاب به عنوان ريشه اين مسأله دلالت بر اين معنى دارد و صاحب وسائل هم اصلا يك بابى را به اين معنى اختصاص داده و در كتاب الشهادات، روايات متعددى را در اين رابطه ذكر مىكند كه يكى دوتا از آن روايات را عرض مىكنيم، يكى دوتاى ديگرش را هم شما ملاحظه و مراجعه بفرماييد.
دلالت روايات بر پذيرش شهادت ذمّى
روايت اول صحيحه عبيد اللّه بن على الحلبى(2)است (تمام اين باب به روايات همين مسأله اختصاص دارد) «عبيد اللّه بن على الحلبى قال: سألت ابا عبد اللّه عليه السلام، هل تجوز شهادت اهل الذمّة على غير اهل ملّتهم»؟ آيا دوتا ذمّى بر غير اهل ملّت خودشان كه مؤمنين و مسلمين هم از غير اهل ملّت آنها هستند، مىتوانند شهادت بدهند يا نه؟ «قال: نعم ان لم يوجد من اهل ملّتهم جازت شهادة غيرهم» اگر از مؤمنين كسى يافت نمىشود، شهادت اهل ذمّه جايز است. «انّه لايصلح ذهاب حق احد» صلاح نيست كه حق كسى پايمال بشود و وصيتش ناديده گرفته شود. شهادت دو تا ذمّى آن هم با فرض اين كه ما عرض مىكنيم كه در مسلك خودشان عدالت دارند، پذيرفته است.
روايت ديگر مضمره احمد بن عمرو(3) است. «قال: سألته عن قول اللّه عز و جل: ذوا عدل منكم أو آخران من غيركم» از همين آيه شريفه سؤال مىكند. «قال:» مقصودش از آن ضمير، هر امامى كه هست، «الّذان منكم مسلمان» اين كه فرمود «ذوا عدل منكم» اين دوتا مسلمان كه به نظر ما دو مسلمان مؤمن است، به خاطر اعتبار ايمان. «و الّذان من غيركم من اهل الكتاب» مىفرمايد: اين «آخران من غيركم» اهل كتاب است. «فان لم يجد من اهل الكتاب فمن المجوس» مجوس هم جانشين اهل كتاب است. در بحث نجاست كافر بحث كرديم كه آيا مجوس اهل كتاب هستند يا نه؟ از اين روايت هم استفاده مىشود كه مجوس اهل كتاب نيستند و رسول خدا فرموده: با اينها به روش اهل كتاب رفتار بكنيد كه حالا در اين بحث نيستيم. «لانّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله قال: سنّوا بهم سنّة اهل الكتاب». «و ذلك» اين در حقيقت تفسير آيه است «اذا مات الرجل بارض غربة فلم يجد مسلمين يشهدهما»، اگر علامت موت در ارض غربت براى كسى ظاهر شد و از آن طرف ديد دو نفر شاهد مؤمن را نمىشناسد كه وصيتى پيش آنها بكند، «فرجلان من اهل الكتاب».
باز چهارتا روايت در اين باب ذكر كرده، بعد هم به رواياتى كه در باب وصيّت است اشاره مىكند كه عرض مىكنيم: يك روايتش يك خصوصيتى دارد ولى در اجمال مطلب نمىتوانيم مناقشه بكنيم كه شهادت ذمّى از اهل كتاب در مسأله وصيّت حجّيت دارد به دليل اين كه آيه و روايات دلالت بر اين مسأله مىكند و ما نمىتوانيم از آيات و روايات در اين مسأله تخلفى داشته باشيم، منتها چون يك حكمى است بر خلاف قاعده، از يك طرف بايد خصوصياتى را كه احتمال مىدهيم در اين حكم معتبر باشد را رعايت بكنيم. مثلا وصيت، وصيت به مال باشد براى اين كه اين تعليلى هم كه در يكى از اين روايات وارد شده بود اين بود «انّه لا يصلح ذهاب حق احد» اين مشعر به اين است كه شهادت اين دو در رابطه با وصيت مالى پذيرفته است. اما اگر يك وصيتى هيچ ارتباطى به مال و اموال نداشته باشد، ولو اين كه ظاهر آيه شريفه اطلاق دارد، مىفرمايد: «حين الوصيّة اثنان ذوا عدل منكم أو آخران من غيركم» ديگر صحبتى از خصوص وصيت به مال در آيه شريفه و در اين روايات با قطع نظر از آن تعليل نشده لكن چون يك حكمى است بر خلاف قاعده و مىخواهيم شهادت ذمّى را بپذيريم، حتما مثل تحرير الوسيلة امام(قدس سره) مقيّد مىكنيم به وصيت به مال كما اين كه مقيّد مىكنيم به اين كه اين دو شاهد ذمّى در دين خودشان عادل باشند، ولو اين كه عدالت به معناى واقعى در مورد اينها امكان ندارد لكن عدالت در دين خودشان را بايد داشته باشند.
امكان استفاده شدن اشتراط عدالت در ذمّى از آيه
لعلّ اين معنا از آيه شريفه هم استفاده بشود براى اين كه آيه شريفه يك مرتبه نمىآيد از دوتا مؤمن عادل تنزّل بكند به دوتا ذمّى ولو فاسق. «اثنان ذوا عدل منكم أو آخران من غيركم» شايد عرف استفاده بكند كه اين آخرانى كه از غير شما هستند، فقط فرقشان اين است كه از غير شما هستند اما «ذوا عدل» آن بايد محفوظ باشد ولو اين كه عدالت واقعيّه در اينها معنا ندارد، لكن در دين خودشان بايد آنچه دين خودشان مىگويد: انجام بدهند و آنچه دين خودشان مىگويد: ترك بكنند را ترك بكنند و روى هم رفته در دين خودشان عدالت داشته باشند.
يكى از خصوصيات ديگر اين است كه اين مسأله در جايى است كه دوتا شاهد عادل مؤمن پيدا نشود و الاّ اگر به دو شاهد عادل مؤمن دسترسى داشته باشد، ديگر نوبت به ذمّى و كتابى نمىرسد. البته استفاده اين معنا از آيه شريفه مشكل است، براى اين كه ظاهر آيه شريفه تخيير است. مىگويد: «اثنان ذوا عدل منكم أو آخران من غيركم». اما در بعضى از اين روايات تصريح شده بود مثل همان روايت اول كه خوانديم، گفت: «ان لم يوجد من اهل ملّتهم» معلّق بر اين شرط كرده بود كه اگر دوتا شاهد عادل مؤمن پيدا نشود، آن وقت نوبت به اهل كتاب مىرسد. لذا بعيد نيست كه اين شرط را نه روى حساب اقتصار بر قدر متيّقن باشد، بلكه خود آيه و روايت به ظهور كامل دلالت بر اين معنى مىكند.
عدم اختصاص پذيرش شهادت ذمّى به باب غربت
مسأله ديگر، مسأله غربت است. امام مىفرمايد: آيا اين مسأله مخصوص غربت است؟ يا اگر در غير غربت در شهر هم آثار موت با عجله بر يكى ظاهر شد، مىبيند الان به دو شاهد عادل مؤمن دسترسى ندارد مىتواند مانند غربت رفتار كند؟ در آيه شريفه داشت: «ان انتم ضربتم فى الارض». اين قيد، قيد غربت بود، ولى احتمال داده مىشود كه اين قيد، قيد غالبى باشد مثل «ربائبكم اللاتى فى حجوركم»(4) كه فقها در بحث حرمت ربيبه، ذكر كردهاند كه مقيّد به آن ربائبى نيست كه در حجور شوهران مادران هستند. چه در حجور باشند و چه در ججور نباشند، اينها محكوم به حرمت ابديه هستند.
در آيه شريفه هم احتمال داده مىشود كه «ان انتم ضربتم فى الارض» قيد غالبى است براى اين كه انسان بيشتر در غربت نياز به اين معنى پيدا مىكند اما در شهرى كه اقوام انسان، بچههاى انسان، كسان انسان دور و بر او هستند، كمتر نياز به شهادت ذمّى تحقق پيدا مىكند، اما حكم، انحصار به غربت ندارد. بعضى از اين رواياتى هم كه خوانديم كلمه غربت در آن بود، اما بعضى روايات ديگرش از نظر غربت، اطلاق داشت.
روايت صحيحه حمزة بن حمران(5) را داريم كه خيلى ظاهر در اين است كه غربت اعتبار دارد، لكن محقق در كتاب شرايع مىفرمايد: «هذه الرواية مُطرحة» اين روايت را كنار گذاشتهاند يعنى فقهاى ما بر طبق اين روايت عمل نكردهاند و فرقى هم بين غربت و حضور قائل نشدهاند. اين روايت را صاحب وسائل نقل مىكند. روايت حمزة بن حمران است «عن الصادق عليه السلام قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ ذوا عدل منكم أو آخران من غيركم - قال: فقال:» امام صادق بر طبق اين روايت فرمودند: «الّذان منكم مسلمان و الّذان من غيركم من اهل الكتاب». عمده اين جهت است «فقال: اذا مات الرجل المسلم فى ارض غربة فطلب رجلين مسلمين يشهدهما على وصيّته، فلم يجد مسلمين، فليشهد على وصيّته رجلين ذميّين من اهل الكتاب مرضيّين عند اصحابهما». عدالت عند اصحابهما، يعنى در دين خودشان عنوان عدالت را داشته باشند.
آن طورى كه صاحب جواهر اين روايت را نقل مىكند كه به جاى «اذا مات» كلمه «انما» دارد، ديگر دلالتش روشنتر است ولى ما در نقل روايات همان طورى كه مكرّر عرض كرديم، نبايد به كتب فقهيه اعتماد بكنيم. روايت را بايد از كتاب روايت گرفت، بايد به مصدرش مراجعه كرد، بايد به منبعش مراجعه كرد ولو اين كه اين هم بر آنچه كه صاحب جواهر مىفرمايد دلالت دارد ولى آن طورى كه صاحب جواهر نقل مىكند با كلمه «انّما» دلالتش روشنتر است.
على اىّ حال صاحب شرايع مىفرمايد: اصحاب اين روايت را طرح كردهاند و اعتنايى به اين روايت نكردهاند، لذا در جريان قبول شهادت ذمّى فرق نمىكند بين اين كه در غربت باشد يا در شهر باشد.
پرسش
1 - كلام صاحب جواهر(ره) را در دلالت روايات بر عدم قبول شهادت مخالف بيان كنيد.
2 - اشكال بى نيازى از بعضى از شروط شهادت را با وجود اشتراط عدالت تقريب كنيد.
3 - حكمت پذيرش شهادت ذمّى به وصيّت به مال چيست؟
4 - امكان استفاده شدن اشتراط عدالت را در ذمّى از آيه شريفه بررسى كنيد.
5 - آيا پذيرش شهادت ذمّى مخصوص به باب غربت است؟ چرا؟
1) - سوره مائده آيه 106.
2) - وسائل الشيعة ج 18، كتاب الشهادات، باب 40، ح 1.
3) - وسائل الشيعة ج 18، كتاب الشهادات، باب 40، ح 2.
4) - سوره نساء، آيه 23.
5) - وسائل الشيعة كتاب الوصايا، باب 20 ح 7.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...