پنج شنبه 20 ارديبهشت 1403 - 28 شوال 1445 - 9 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب شهادت (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 44
متن
نام درس: خارج فقه بحث شهادات
شماره درس: 44
نام استاد: آيت اللّه فاضل
تاريخ درس: 1378
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
راجع به اين تعبيرى كه قبلاً از عبارت تحرير نقل كرديم، دو قرينه پيدا كرديم كه مقصود از عيوب النساء، عيوب ظاهره نساء است مثل همان مثال اعرجيت، يا كور بودن. يكى از عيوب مختصه زنها كه موجب اين مىشود كه شوهر بتواند فسخ بكند، اين است كه اگر بعد معلوم بشود كه اين زن كور است. كورى جزو عيوب ظاهره زنها است. عيوب باطنه هم مثل همان افل و امثال ذلك است كه قبلاً ذكر كردم.
قرينه بر ارادهى عيوب ظاهره نساء در عبارت تحرير
قرينه بر اين كه مقصود از اين عيوب النساء، عيوب النساء ظاهره است كه شهادت مردها در آن قبول مىشود و خصوص شهادت زنها در آن كافى نيست، يكى اين است كه خود امام بزرگوار در مسأله 6 تصريح مىفرمايد به اين كه در عيوب النسا، بين عيوب ظاهره و عيوب باطنه فرق هست و چون مردها نمىتوانند پى به عيوب باطنه ببرند، شهادت زنها كافى است. پس خود ايشان در مسأله سادسه به صراحت مىفرمايد كه بين عيوب باطنه و ظاهره فرق هست كه ان شاءاللّه اين مسأله را مىخوانيم.
قرينه ديگر اين كه اين تحرير الوسيله اصل كتاب وسيله مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى(قدس سره) بوده و ايشان مرد فقيه بسيار ارجمندى بوده و اين تعبير را از مرحوم آقاى بروجردى(رضوان اللّه تعالى عليه) شنيدم كه از مقام فقاهت مرحوم آقاى اصفهانى خيلى تعريف مىكرد. اين كتاب تحرير الوسيله امام اصلش وسيله مرحوم سيد بوده كه محشّى بوده به حاشيه امام، بعد در آن فرصتى كه امام در تبعيد در تركيه پيدا كردند، تصميم گرفتند كه حاشيه خودشان را در وسيله مرحوم سيد به صورت متن مندرج كنند. و باز تصميم گرفتند بعضى از مباحثى كه آن كتاب اصلا نداشت، در تركيه و در نجف به وسيله، ضميمه بكنند كه مجموعاً كتاب جامعى شد به نام تحرير الوسيلة. و در آن وسيله مرحوم
سيد كه اصل اين كتاب تحرير الوسيلة است، دارد: «و عيوب النساء الظاهرة» در مسألهاى كه قبلاً خوانديم. معلوم شد كه مسأله ظاهرهاش را در چاپ انداختهاند، يا امام فراموش كردهاند كه قيد ظاهرهاش را بنويسند، و الا در اصل كتاب، عيوب النساء الظاهرة مندرج است.
اجمالا به اين صورت مطلق كه در عبارت قبلى و در تحرير الوسيلهها وجود دارد، مقصود امام بزرگوار نيست، و نمىتواند هم مقصود ايشان باشد، و بهترين شاهدش مسأله 6 است كه خود ايشان ذكر مىكند، ديگر نيازى به اين طرف و آن طرف ندارد. اين توضيح درباره مطلبى بود كه قبلاً عرض كردم.
قيام نساء مقام رجال در شهادت بر امور ماليه
مسأله 4: «من حقوق الادمى ما يثبت بشاهدين، و بشاهد و امرأتين و بشاهد و يمين المدعى، و بامرأتين و يمين المدعى و هو كل ما كان مالاً أو المقصود منه المال كالديون بالمعنى الاعم، فيدخل فيها القرض و ثمن المبيع و السلف و غيرها مما فى الذمة، و كالغصب و عقود المعاوضات مطلقاً و الوصية له، و الجناية التى توجب الدية كالخطاء و شبه العمد و قتل الاب ولده و المسلم الذمى و المأمومة و الجائفة و كسر العظام و غير ذلك مما كان متعلق الدعوى فيها مالاً أو مقصوداً منها المال، فجميع ذلك تثبت بما ذكر حتى بشهادة المرأتين و اليمين على الاظهر، و تقبل شهادتهن فى النكاح اذا كان معهن الرجل.»
قسم اول از حقوق آدمى، آن بود كه جز شهادت شاهدين مذكرين در آن راه نداشت، و مثال عمدهاش هم مسأله طلاق بود، منتها روايات، دلالت بر مسأله هلال هم داشت. حالا هلال حق آدمى هست يا نه؟ عرض كرديم، بالاخره هلال به شهادت زن ثابت نمىشود «لا منفردات و لا منضمات الى الرجال». اين قسم اول از حقوق آدمى بود كه مثال روشنش هم همان مسأله طلاق بود كه ذكر كرديم هم كتاب دلالت داشت و هم سنت دلالت داشت كه شهود بايد ذكرين عادلين باشند.
اما قسم دوم از حقوق الناس كه اين را هم به اين صورت تحت ضابطه درآوردهاند؛ آن است كه يا متعلق دعوا خودش مال باشد، يا مقصود از آن مال باشد كه بالملازمه غرض به مال تعلق گرفته باشد، ولو اين كه مصب دعوا و محط دعوا، عنوان مال نيست، يك عنوان ديگرى است، لكن مقصود عبارت از مال است.
در اين قسم دوم از حقوق آدمى بعضى از مواردش به طور مسلّم شاهد واحد من الرجل و امرأتين عادلتين من النساء، كفايت مىكند. -
فعلا در مقام اثباتش بحث داريم - و اين قدر متيقن و قدر مسلّمش مسأله ديون است، آن هم به مقتضاى آيه شريفهاى كه در اواخر سوره بقره آمده كه شايد طويلترين آيهاى باشد كه در كتاب اللّه ذكر شده، آيه دين(1): «يا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مسمىّ» دستوراتى مىدهد مىفرمايد: نوشتهاى در كار باشد، و آن كسى هم كه قدرت بر نوشتن و املاء كردن دارد، اين كار را انجام بدهد. بعد مىفرمايد: «و استشهدوا شهيدين من رجالكم» در مقام استشهاد، (البته اين حكم لزومى نيست) دو نفر شاهد مرد را استشهاد كنيد بر اين كه اين دين تحقق پيدا كرد. بعد مىفرمايد: «فان لم يكونا رجلين، فرجل و امرأتان».
همان قرآنى كه در مورد طلاق مىفرمود: «و اشهدوا ذوى عدل منكم»(2) يك چيز را جانشين «ذوى عدل منكم» نمىكرد، اينجا به صورت ترتيب خود قرآن بيان مىفرمايد: «و استشهدوا شهيدين من رجالكم و ان لم يكونا رجلين فرجل و امرأتان ممن ترضون من الشهداء» بعد علت دوتا زن را ذكر مىكند كه اگر يكىشان فراموش كرد، ديگرى مسأله را يادش بياورد. حالا كارى به علت نداريم ولى به صراحت مىفرمايد: «فان لم يكونا رجلين فرجل و امرأتان». اين به لحاظ اين كه مورد در آيه دين است. در مورد دين اين معنا را دلالت مىكند كه دوتا شاهد زن جانشين يك شاهد مرد مىشود و به جاى رجلين، رجل و امراتان كفايت مىكند.
لكن آن كه مورد بحث است و بعض الاعلام(قدس سره) در مقابل مشهور قرار گرفته، اين است كه آيا اين «رجل و امراتان» كه امراتان قائم مقام يك مرد است، در خصوص باب دين است، اما در امور ماليه ديگر مثل عقود معاوضات، غصب، امثال ذلك، كه اينها امور ماليه هستند، نمىتوانيم از اين آيه شريفه استفادهاى كرده باشيم؟ يا اينطورى كه امام بزرگوار تبعا للمشهور مىفرمايد امور مالى اين خصوصيت را دارد كه ما از اين آيه شريفه كأنّ استفاده مىكنيم كه در مطلق امور ماليه، ديناً كان او عيناً، ما فى الذمة باشد يا غير ما فى الذمة باشد، دو تا زن قائم مقام يك مرد مىشود. مشهور هم همين معنا را ذكر كردند لكن بعض الاعلام در مقابل مشهور ايستاده و مىفرمايد: غير از مسأله ديون كه در آيه شريفه مطرح است، ما امور مالى ديگر را نمىتوانيم ملحق به ديون بكنيم و دليلى بر اين معنا نداريم كه مطلق الاموال ديناً كان أو عيناً،
مورد نظر آيه باشد.
اختصاص شهادت نساء به مسأله دين از نظر بعض الاعلام
ايشان براى اين كه اين مطلب خودشان را اثبات بكنند، چند مطلب ذكر مىكنند؛ يكى اين كه آيه شريفه در مورد دين وارد شده، و ما هيچ دليلى بر الغاء خصوصيت نداريم كه بگوييم: عين و دين مثل هم است. ما چه دليلى داريم كه «كل ما كان مالا او المقصود منه المال» امراتين قائم مقام يك رجل واحد مىشود؟ اين يك حرفى است كه زده شده، بدون اين كه مضمون روايتى باشد، و روايتى دلالت بر اين مطلب كرده باشد. لذا مىبينيم كه آيه شريفه در مورد دين وارد شده، شما مىخواهيد الغاء خصوصيت بكنيد، ما دليلى بر تعدى و الغاء خصوصيت از مورد دين نداريم. اين اولا.
ثانيا: يك روايتى داريم كه يك قسمتش مربوط به همين آيه شريفه است كه در تفسير آيه شريفه مىگويد: «ذلك فى الدين» كه اين روايت را عرض مىكنيم. اين روايت هم در حقيقت حرف ما را تأييد مىكند كه ما مطلق الاموال را از اين آيه شريفه نمىتوانيم استفاده بكنيم.
روايتى هست كه در كتاب القضاء اين روايت را عرض كرديم كه دلالت بر اين معنا دارد اما چون از طرفى مرسله است، از طرف ديگر مقطوعه است، نمىتوانيم به اين روايت ترتيب اثر بدهيم. لذا بايد روى قاعده رفتار بكنيم و قاعده اقتضا مىكند كه شهادت هيچ كس در هيچ موردى تا دليلى بر آن دلالت نكند، اعتبار ندارد. شهادت زن منضمة الى الرجل، در باب ديون دليل دارد، من الكتاب و السنة اما در غير باب ديون، ولو اين كه متعلق دعوا، مال باشد، ما دليلى بر اعتبار شهادت زنها نداريم.
لذا الآن بحث ما با ايشان اين است كه آيا ما از آيه دين مىتوانيم الغاء خصوصيت بكنيم يا نمىتوانيم الغاء خصوصيت بكنيم؟ مخصوصاً با توجه به اين روايتى كه مىگويد: «ذلك فى الدين» آيه شريفه تنها در مورد دين است، ببينيم آيا مطلب همين طور است، يا نه؟ لذا الآن در دو مقام صحبت مىكنيم؛ يكى در مفاد آيه شريفه با قطع نظر از اين روايتى كه در تفسير آيه واقع شده. ببينيم خود آيه دين من يحث هو، با قطع نظر از اين روايت، چه دلالتى دارد؟ آيا مىشود الغاء خصوصيت كرد، يا نمىشود؟
الغاء خصوصيت از آيه دين نسبت به امور مالى ديگر
به نظر ما مورد آيه شريفه، عبارت از دين فقط نيست بلكه دين خاصى در آيه شريفه مطرح است. اگر شما نتوانيد الغاء خصوصيت بكنيد، نه از مطلق دين نمىتوانيد بكنيد، از خصوصيت دينى كه در آيه شريفه ذكر شده نمىتوانيد الغاء خصوصيت بكنيد. موضوع آيه شريفه اين است؛ «اذا تداينتم بدين الى اجل مسمى» اين «تداينتم بدين الى اجل مسمى» اين قرض تا زمان مخصوص است. مىگويد: اين پول را به شما قرض دادم يك ساله. آيا از اين «اجل مسمى» شما الغاء خصوصيت مىكنيد يا نه؟ شما به كتاب القرض كه مراجعه بكنيد، ذكر الاجل در مفهوم قرض اعتبار ندارد. اگر رفيقتان از شما يك پولى را قرض كرد، صحت اين قرض منوط به اين نيست كه شما براى آن، زمان ذكر بكنيد. اگر همين جورى هم به او قرض بدهيد، بدون اين كه زمانى را برايش تعيين و ذكر بكنيد، باز هم عنوان قرض شرعاً صحيح است در حالى كه در مورد آيه «بدين الى اجل مسمى» ذكر شده.
پس ما به بعض الاعلام عرض مىكنيم: اگر نمىشود از مورد آيه، الغاء خصوصيت كرد، پس چرا خود شما در مطلق ديون اين حرف را مىزنيد؟ آيه شريفه كه در مطلق ديون وارد نشده؟ مورد آيه شريفه «اذا تداينتم بدين الى اجل مسمى» است! شما هم بايد بگوييد: در يك چنين دينى، زن در مقام شهادت مىتواند جانشين مرد بشود. آيا به اين خصوصيت در مورد آيه شريفه ملتزم مىشويد؟ يا مىگوييد: مطلق الديون، همين طور است، حتى اگر قرض هم نباشد. مثل اين كه ثمن يك معامله نسيه باشد، يا امثال ذلك باشد، مىگوييد: اين هم مشمول آيه شريفه است و حكم آيه شريفه در آن جارى مىشود؟
پس اگر بنا بشود شما از مورد آيه شريفه الغاء خصوصيت بكنيد، چرا در رابطه با عنوان دينش الغاء خصوصيت نمىكنيد؟ عنوان عين كه آن هم جنبه مالى دارد و دين هم خصوصيت بارزهاش جنبه ماليتش است، شما در رابطه با ساير اموال چرا از آيه شريفه الغاء خصوصيت نمىكنيد؟ در حالى كه خودتان در مطلق دين چنين فرموديد، و مىگوييد: قرض الى اجل مسمى، در اين حكمى كه در آيه شريفه ذكر شده دخالت ندارد با اين كه مورد آيه قرض الى اجل مسمى است.
متأسفانه بايد گفت: اگر ما يك تسلّطى بر تفسير قرآن مىداشتيم كه حوزههاى ما متأسفانه ندارد، به اين گردابها و به اين مشكلات برخورد نمىكرديم. كما اين كه نظرم هست، در باب حج كه صحبت مىكرديم راجع به صيد در برّ و بحر آنجا بعضى از آيات در قرآن شريف وارد شده بود كه ما احساس كرديم كه نياز به اين معنا دارد كه اين آيات را از
نظر تفسيرى ملاحظه بكنيم، نه از نظر فقهى كه سرسرى با آيات قرآن برخورد مىكند و يك روايت ضعيفه را بر صد تا تصريح كتاب ترجيح مىدهد! اينجورى با قرآن برخورد نكنيم! قرآن يك كتابى است كه اگر صد سال هم انسان در آن زحمت بكشد و بايد هم بكشد، تازه به آن حقايق و معانى واقعيه بعضى از آيات قرآن نمىتواند پى ببرد. اينجورى نمىشود سرسرى با قرآن برخورد كرد.
لزوم جمود بر ظاهر آيه دين
و امّا اشكال دومى كه به ايشان هست اين است كه اين در رابطه با همان دين هم مىفرمايد: «فاستشهدوا شهدين من رجالكم فان لم يكونا رجلين فرجل و امراتان». اگر شما بخواهيد بر ظاهر اين تعبير جمود بكنيد، در همان مورد واقعى آيه «دين الى اجل مسمى» اگر خود اين آدمى كه قرض داده نيامد شهيدين را استشهاد بكند بلكه در مقام محاكمه و مرافعه مسأله شهادت پيش آمد، در اينجايى كه خودش استشهاد نكرده و رجلين و امراتين را به عنوان شاهد نياورده، باز هم مىتواند در مقام اداء شهادت و اقامه شهادت به رجلين و امراتين اكتفا بكند؟ يا اين كه اگر بخواهيد جمود بر ظاهر آيه بكنيد، اين رجلين و امراتين، مربوط به آنجايى است كه استشهاد كرده باشد. يك وقت در مقام استشهاد، رجلين را استشهاد مىكند، يك وقت در مقام استشهاد رجل و امراتان را استشهاد مىكند، اينجا بگوييم كفايت مىكند، اما آنجايى كه هيچ استشهاد نكرده، لكن در مقام مرافعه مىخواهد رجلين و امراتان را به عنوان شاهد بياورد، كجاى آيه دلالت دارد بر اين كه شهادت اينها قبول مىشود؟ شهادت اينها در موردى كه استشهاد كرده باشد، قبول مىشود اما در موردى كه استشهاد نكرده باشد، روى جمود بر ظاهر تعبير، ما حق نداريم شهادت اينها را بپذيريم. آيا ايشان ملتزم به اين معنا مىشود؟
ايشان كه مىگويند: ما هيچ دليلى بر الغاء خصوصيت از آيه و مورد آيه نداريم، آيا اين خصوصيات را الغاء نمىكنند و به نحو اطلاق فتوا نمىدهند؟ پس معلوم مىشود جمود بر ظاهر تعبير كتاب از نظر خود ايشان هم لازم نيست. پس چه فرقى است بين ديون و بين ساير اموالى كه مشهور و امام بزرگوار تبعا للمشهور فتوا دادهاند؟ حالا با قطع نظر از روايتى كه ايشان به آن استشهاد مىكند اما روايت را هم عرض بكنيم تا باز هم در همين رابطه مطلب وجود دارد.
بررسى موثقه داود بن حصين در رابطه با شهادت نساء
روايت موثقه داود بن حصين(3) روايت مفصلهاى است كه ما با طول و تفصيلش نقل نمىكنيم، ولو اين كه يك قسمت ديگرش هم بعداً در باب شهادت بر نكاح، مورد احتياج ما هست. اين روايت موثقه و به تعبير ايشان روايت معتبره است. داود بن حصين از امام صادق(صلوات اللّه عليه) سؤال مىكند كه آيا شهادت نساء در نكاح بدون اين كه مردى همراهشان باشد، جايز هست يا نه؟ حالا به اين كارى نداريم «فقال: لا بأس به». بعد مىپرسد كه شهادت زن در طلاق به درد مىخورد يا نه؟ امام مىفرمايد: نه. شهادت زن در طلاق به درد نمىخورد چه منضماً الى الرجل باشد، و چه منفردات باشد. بعد اين داود بن حصين كأنّ يك سؤالى مىكند و اشكالى مىكند به امام(عليه السلام) «فقلت: فأنّى ذكر اللّه تعالى قوله: فرجل و امراتان؟» كأنّ به امام اعتراض مىكند مىگويد: شما كه مىگوييد: در طلاق دوتا شاهد عادل مرد بايد باشد، مگر خود خداوند در قرآن نفرموده: «فرجل و امراتان» چرا شما مىگوييد: شهادت مرئه به درد نمىخورد؟ «فقال: ذلك فى الدين» اين مطلبى را كه خداوند فرموده در رابطه با دين است. «اذا لم يكن رجلان فرجل و امراتان» باز دنباله دارد، رجل واحد و يمين مدعى كه آن مسأله بعدى ما و بحث بعدى ماست.
بعض الاعلام مىفرمايد: اين روايت موثقه است در رابطه با آيه و نظارتاً للآيه، مىفرمايد: «ذلك فى الدين» آن وقت شما از كجا ساير اموال را مىخواهيد ملحق به دين بكنيد و بگوييد: «فرجل و امراتان» در رابطه با همه اينها جارى است؟
اضافى بودن حصر در روايت داود بن حصين
جواب ايشان اين است كه اين «ذلك فى الدين» اينجا مثل مسأله حصر اضافى است. «الحصر على قسمين: تارة يكون الحصر حقيقيّا و اخرى يكون اضافيا» و تفصيل حصر حقيقى و حصر اضافى را در مطول يا مختصر ملاحظه فرمودهايد. نظير آن در اينجا هست. اين كه امام مىفرمايد: «ذلك فى الدين» اين در مقابل طلاق و نكاح است. خود اين داود بن حصين قبلا مسأله طلاق و نكاح را سؤال كرده، و امام به او جواب دادند. پس اين كه مىگويد: «ذلك فى الدين» يعنى دين در مقابل طلاق و نكاح، نه دين در مقابل ساير اعيان و اموال. ما كلمه دين را دو
جور مىتوانيم به كار ببريم؛ يك وقت دين را در مقابل عين به كار مىبريم، يك وقت عين را در مقابل طلاق و نكاح به كار مىبريم. اين روايت كه مىگويد: «ذلك فى الدين» اين دينش در مقابل طلاق و نكاح است. آيا چون كلمه دين را به كار برده، پس ما استفاده بكنيم كه اين روايت، دين در مقابل اعيان را هم مىگويد آيا اين معنايش دقت در روايت است و اين معنايش استفاده از روايت است؟ يا اين كه دقت در روايت اقتضاى همين معنايى را كه من عرض مىكنم دارد؟ «ذلك فى الدين اى لا فى الطلاق و لا فى النكاح» در اينها جريان ندارد. از اين آيه نمىتوانيم استفاده بكنيم كه مثلا در نكاح هم امراتان جانشين يك مرد مىشود براى اين كه نكاح ولو اين كه حق آدمى است، اما يك حق آدمى كه مقصود اصلى از آن مال باشد نيست لذا در نكاح دائم اصلا ذكر مهر هم لزوم ندارد. اگر نكاح دائم بدون ذكر مهر واقع بشود، اصلا غرض زوجين هم به مهر تعلق نگيرد، اين نكاح صحيح است منتها بعدا اگر دخولى تحقق پيدا كرد، عنوان مهر المثل ثابت مىشود چون مهر المسمايى وجود ندارد.
بالاخره تا اينجا آنچه را كه ما از قرآن استفاده مىكنيم حتى به ضميمه اين روايتى كه در تفسير قرآن وارد شده، اين است كه در مطلق ديون و اموال هر عنوانى داشته باشد در عقود معاوضات، حتى در باب غصب كه مقصود از آن مال است، امراتين قائم مقام رجل مىشود و همان طورى كه به شهادت ذكرين عادلين ثابت مىشود، به شهادت ذكر و امراتين هم ثابت مىشود. و اين كه ايشان مىفرمايد: «الاقرب عدم الثبوت» به اين ادلهاى كه ما عرض كرديم نمىتوانيم فرمايش ايشان را بپذيريم.
پرسش
1 - قرينه بر ارادهى عيوب ظاهره نساء در عبارت تحرير چيست؟
2 - آيا شهادت نساء در تمام امور ماليه مقبول است؟
3 - دليل اختصاص شهادت نسا به مسأله دين از نظر بعض الاعلام را بيان كنيد.
4 - دو اشكال استاد بر كلام بعض الاعلام در اختصاص شهادت نساء به مسأله دين چيست؟
5 - حصر موجود در روايت داود بن حصين چه حصرى است؟ توضيح دهيد.
1) - سوره بقره - 282.
2) - سوره طلاق - 2.
3) وسايل الشيعة، ج 18، ابواب الشهادات، باب 24، ح 35.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...