• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن


  • نام درس: خارج فقه بحث شهادات‏
    شماره درس: 18
    نام استاد: آيت اللّه فاضل‏
    تاريخ درس: 1377
    بسم اللّه الرحمن الرحيم‏
    به مناسبت سالروز ولادت حضرت معصومه(سلام الله عليها)
    روز ولادت با سعادت كريمه اهل بيت حضرت معصومه(سلام اللّه عليها) است، كه ما و مخصوصا حوزه علميه قم كه اصل تأسيسش به بركت اين وجود مقدس بوده و بقائش هم از بركات اين وجود مقدس است بايد بيشتر به اين وجود مقدس توجه داشته باشيم، مخصوصا با اين كه اين طورى كه نقل مى‏كنند، امثال صدر المتألهين‏ها در غوامض مسائل فلسفى، از اين وجود مقدس استمداد مى‏كردند، و آن طورى كه نقل شده صدر المتألهين كه در اين كهك قم، چهار فرسخى قم تبعيد شده بوده، و قسمت مهمى از اسفار را در همين روستاى كهك قم نوشته، از قول ايشان نقل شده كه هر وقت يك مسأله مهم فلسفى براى من پيش مى‏آمد و من فكرم به جايى نمى‏رسيد، از كهك سوار مى‏شدم و قم مى‏آمدم و به زيارت حضرت معصومه(سلام اللّه عليها) مشرّف مى‏شدم و حلّ آن مسأله علمى را از ايشان مى‏خواستم و بعد هم براى ما روشن مى‏شد. اين مطلبى است كه از مرحوم صدر المتألهين نقل شده است.
    اين هم بد نيست چون روز چهارشنبه و روز ولادت با سعادت ايشان است، نه به عنوان تزكية النفس، بلكه به عنوان راهنمايى براى يك واقعيت كه شيعه در طول تاريخ گرفتار اين واقعيت بوده، و حتى علماى مهم بزرگ اخير هم در نوشته‏جاتشان لغزشهايى ديده شده، كه اين لغزشها قابل اغماض نيست و نتوانسته مسأله را حل بكند و آن جريانى است كه براى خود من پيش آمد. مربوط به سالهاى اواسط امام، يا اوائل حضرت امام بود كه ما تصميم داشتيم يك رساله‏اى در آيه تطهير بنويسيم.
    مطلبى در ارتباط با آيه تطهير
    از اول زندگى طلبگى و جوانى كه ما قرآن مى‏خوانديم، هر وقت به اين آيه تطهير كه مربوط به رسول خدا و اهل بيت است، برخورد مى‏كرديم در دلمان شايد يك شبه اعتراضى -ان شاء اللّه كه اعتراض نبوده به خداوند داشتيم كه اگر شما مى‏خواستيد يك مطلبى را در رابطه با فضيلت اهل بيت مطرح بكنيد، چه داعى داشتيد كه در بين آيات مربوط به زنهاى رسول خدا اين را مطرح بكنيد!؟ در يك جاى ديگر قرآن مطرح مى‏كرديد، و ديگر مشكلاتى به وجود نمى‏آمد و امثال فخر رازى‏ها در آن تفسير كبيرشان‏
    به اين ملتزم نمى‏شدند كه اين آيه تطهير مربوط به زنهاى پيغمبر است كه همين حرف را به صراحت مى‏زند كه آيه تطهير مربوط به زنهاى پيغمبر است! و مربوط به كس ديگرى نيست! تفسير فخر رازى را ملاحظه كنيد. ما روى اين مسائل يك شبه اعتراضى، كانّ به خداوند داشتيم كه چرا اين آيه تطهير را شما اينجا ذكر كرديد كه اين حرف و حديث‏ها پيش بيايد؟! و به واسطه دو لغزش بسيار مهمى كه در اين رابطه از علماى مهم خودمان پيدا شده، اين اشكال بيشتر تجلّى مى‏كرد با در نظر گرفتن اين كه؛ آيه تطهير اصلا يك آيه هم نيست، نصف يك آيه است. آيه تطهير اصلا خودش يك آيه مستقل هم نيست كه بگوييم خداوند در آيه مربوط به زوجات النبى ذكر كرده بلكه نصف يك آيه است. و اين بيشتر اين اعتراض را تقريبا تأييد و تقويت مى‏كرد.
    وقتى كه خواستم به نوشتن آيه تطهير شروع كنم، پيش خودم فكر مى‏كردم كه آيه‏اى كه براى ما حل نشده، براى ما مبهم است، چطور ما مى‏توانيم قلم دست بگيريم و درباره اين آيه بحث بكنيم!؟ اين آيه‏اى است كه براى خود ما حل نشده، ما برداريم درباره اين آيه چيزى بنويسيم، مطلبى بنويسيم؟!
    اين قصّه را كه مى‏گويم براى اين است كه واقعيّت دارد. من از خودم عرض مى‏كنم، و الاّ نبايد ذكرى باشد. يك روزى ما مشرّف شديم حرم حضرت معصومه(سلام اللّه عليها) به ايشان عرض كردم: امروز كه آمده‏ام براى زيارت شما، هيچ چيز از شما نمى‏خواهم، حتى مسائل آخرتى هم نمى‏خواهم، نه خانه مى‏خواهم نه ماشين مى‏خواهم نه زندگى مى‏خواهم هيچ چيز از شما نمى‏خواهم، نه پول زياد، نه ثروت زياد، فقط از شما مى‏خواهم كه ما را در نوشتن اين آيه تطهير كمك كنيد، همين مقدار، چيز ديگرى امروز از شما نمى‏خواهم. از حرم بيرون آمدم از همان روز يا از فرداى همان روز شروع كردم به نوشتن آيه تطهير و خدا مى‏داند در حال نوشتن، مسايلى براى ما روشن شد و درهايى را ايشان به روى ما باز كرد كه حتى به خواب هم نمى‏ديديم كه چنين مسائلى براى ما روشن بشود. و در آخر به اين نتيجه رسيديم؛ ضد آن كه مورد اعتراض ما بود. در ذهن ما اين بود كه حالا كه مى‏خواهيد يك فضيلتى براى اهل بيت بگوييد، چه داعى داريد كه در وسط آيات مربوط به زنهاى پيغمبر اين حرف را بزنيد؟ «انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت» جاى ديگر مى‏گفتيد.
    رمز ذكر آيه تطهير در وسط آيات مربوط به زوجات النبى‏
    ما به اين نتيجه رسيديم كه آيه تطهير حتما بايد در همين جاى فعلى باشد، و اگر جايش تغيير بكند، آن فضيلت كامل و هدف اصلى الهى تأمين نمى‏شود. هدف اصلى الهى اين بوده كه اولا زنهاى پيغمبر را مورد عتاب و خطاب قرار بدهد، وظائفشان را براى بعد از مردن پيغمبر روشن بكند، ضمناً به صورت جمله معترضه در پرانتز، حساب اين پنج‏تا را جدا بكند. بگويد: اين پنج تا يك حساب ديگرى دارند و جايش هم همين جا است. اول بايد وضع آنها روشن بشود، خيال نكنند كه مسلّم اهل بهشتند، و بدانند كه اگر گناه بكنند،
    دو برابر عذاب دارند، لكن اگر ثواب هم بكنند دو برابر ثواب دارند. خداوند اين پنج تن را، چون شأن نزولش هم اين است، به صورت جمله معترضه جدا كرد كه اين‏ها داخل در اين عتاب و خطابى كه به شما متوجه است، نيستند. اينها يك حساب خاصى دارند و حسابشان در رديف حساب شما نيست. و همين جا بايد اين به صورت جمله معترضه و در پرانتز ذكر بشود، و اگر در جاى ديگر ذكر بشود، اين هدف الهى و مقصود الهى تأمين نمى‏شود.
    اين را ما از بركات حضرت معصومه(سلام اللّه عليها) مى‏بينيم كه ما را به هدف از آيه تطهير راهنمايى كرد و اين كتابى كه ما نوشتيم با اين كه كتابهاى زيادى من دارم و شايد اين كتاب مختصرترين كتابها باشد، لكن از نظر كيفيت و محتوا، به نظر من، خيلى اهميت دارد، و از ساير كتابهاى پانصد صفحه‏اى و ششصد صفحه‏اى ما به مراتب ارزشمندتر است.
    بعضى از اشتباهات بزرگان راجع به آيه تطهير
    و اما آن فلتاتى كه بعضى از بزرگان ما در رابطه با آيه تطهير دارند؛ يكى در كتاب الكلمة الغرّاء فى تفضيل الزهرا(سلام اللّه عليها) است كه مربوط به مرحوم سيد شرف الدين عاملى است. با تمام فضائل و مناقب و خوبى كتابهايى كه دارد، ايشان وقتى به آيه تطهير مى‏رسد، مى‏گويد: جايش عوض شده. جاى آيه تطهير اينجا نبوده. آيه تطهير را بيخود برداشته‏اند اينجا گذاشته‏اند. به واسطه اين كه حقيقت قرآن را درك نكرده‏اند، بدون توجه يك تزلزلى در اساس قرآن ايجاد مى‏كنند، ديگر توجه ندارند كه التزام به اين حرف روى عدم درك صحيح از معنى آيه تطهير چه مشكلاتى را در رابطه با قرآن بوجود مى‏آورد.
    و همين طور اين را هم من عرض بكنم براى بيان واقعيت، نه - خداى نكرده به كسى سوء نظر داشته باشم. مرحوم علامه طباطبائى با اين كه خود من آنچه معقول خواندم، خدمت ايشان خواندم. شايد سالهاى سال اسفار را در محضر ايشان خواندم، منظومه را در محضر ايشان خواندم. استاد معقول من منحصرا همين مرحوم علامه طباطبائى است ولى در عين حال، وقتى كه به كلمه اهل البيت در آيه تطهير مى‏رسد: «انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت» در اين مسأله مى‏ماند كه مقصود از اهل بيت به حسب ظاهر عبارت قرآن كيست؟ ايشان چيزى را ملتزم مى‏شود كه «لا يلتزمه احدٌ و لا ينبغى ان يلتزم به احد». ايشان ملتزم مى‏شود به اين كه كلمه اهل البيت يك اصطلاح قرآنى است در رابطه با اين پنج تنى كه ما از آنها تعبير به اهل البيت مى‏كنيم. ديگر ايشان توجه ندارد كه هيچ اصطلاحى خاصى در كلمه اهل البيت به كار نرفته. كلمه اهل البيت در داستان ابراهيم هم ذكر شده: «رحمة اللّه و بركاته على اهل البيت» آنجا هم بكار رفته. اصطلاح قرآنى نيست. اهل البيت معناى لغوى صحيح دارد، عبارت از آنهايى است كه در بيت جمع شده‏اند، مثل اهل خانه، آنهايى كه در يك خانه هستند، يا مثلا كسى الآن اينجا وارد بشود، از ما تعبير مى‏كند به اهل البيت، به لحاظ اين كه در اين ساختمان مجتمع شده‏ايم. و معناى اهل بيت هم در آيه تطهير اين است، يعنى شماهايى كه در آن اطاق مخصوص با جمع‏آورى پيغمبر
    جمع شديد، كه شما پنج نفر هستيد و خود رسول خدا هم در رأس شماست، و ام سلمه هم مى‏خواست وارد آن بيت بشود، پيغمبر به او اجازه ندادند و فرمودند: همان بيرون اطاق باش «و انت على خيرٍ» اما حق ندارى وارد اطاق بشوى. بيت در مقابل دار است. اهل هم به معنى خودش است، يعنى شما مجتمعين در اين اطاق كه در رأسشان هم رسول خدا بود.
    دليل عمده‏اش هم اين است كه اگر اهل البيت به همان معنايى كه ما مى‏خواهيم از آن استفاده بكنيم هست، پس رسول خدا ديگر چه جور جزو اهل بيت است؟ اهل بيت الرجل، غير الرجل. رجل كه ديگر داخل در اهل بيت خودش نيست در حالى كه در اين آيه تطهير در درجه اول و در رأس همه، خود رسول خدا بود. پس چه جورى ما اين را تغيير بدهيم و تعبير كنيم به يك اصطلاح قرآنى تا ديگران از ما نپذيرند و نبايد هم بپذيرند. يعنى چه اصطلاح قرآن در اين رابطه به كار رفته است؟ اين نكته به مناسبت امروز بود.
    اختلاف نسخه تحرير در «اذا اصلح» و اشكال به هر دو نسخه‏
    مطلبى كه از قبل مانده و تذّكرش هم قبل از شروع در مسأله بعدى لازم است اين است كه امام بزرگوار در ذيل كلامش در بحث قبل دارد: «فاذا كذّب نفسه و تاب، تقبل شهادته اذا صلح او اذا اصلح». در عبارت ايشان دو احتمال هست. در نسخه تحرير ما، «اذا صلح» نوشته، و لكن ظاهر اين است كه ايشان هم تبعا للآيه مى‏خواهد «اذا اصلح» بگويد. چون در آيه شريفه ملاحظه كرديد، «الاّ الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا» بود.
    اشكالى كه به عبارت امام وارد است، اين است؛ اگر شما «اذا صلح» نوشته باشيد، اين يك قيد روشنى است و لازم نيست كه اين قيد ذكر بشود. پيداست كه عقيب توبه، ما در صورتى شهادت قاذف را مى‏پذيريم، كه داراى عيوب ديگر نباشد، شارب الخمر نباشد، خودش مثلا زانى و امثال ذلك نباشد. «اذا صلح» يعنى اگر با قطع نظر از توبه و حد توبه قذف، صلاحيت شهادت در او وجود داشته باشد كه ديگر اين يك قيد توضيحى مى‏شود.
    ما كه مى‏گوييم: شهادت قاذف بعد از توبه، پذيرفته است، يعنى از شرايط ديگر شهادت صرفنظر مى‏كنيم؟ يا در صورتى است كه ساير شرايط در او وجود داشته باشد؟ پس هيچ نيازى به اين قيد «اذا صلح» نبود كه ايشان ذكر بكند.
    و اما اگر بگوييم كه عبارت ايشان «اذا اصلح» است كه در حقيقت «تبعا للآية الشريفة و اقتباساً من الاية الشريفة» باشد، اشكال به ايشان اين است كه در قرآن مسأله اصلح را بلافاصله دنبال توبه ذكر كرده، و ما هم استفاده كرديم كه اين «اصلحوا» عطف تفسيرى براى «تابوا» است. اما شما كه اينجورى تعبير مى‏كنيد، اين «اصلح» را از عنوان عطف تفسيرى خارجش‏
    كرديد براى اين كه اول، قبولى شهادت را معلّق به تكذيب نفس مى‏كنيد، و قبولى شهادت را ذكر مى‏كنيد، بعد مى‏گوييد: «اذا اصلح». پيداست كه شما مى‏خواهيد يك قيد اضافه‏اى در مسأله ايجاد بكنيد. در حالى كه اگر شما مى‏خواستيد از آيه شريفه اقتباس بكنيد و تبعيّت از آيه بكنيد، لااقل قيد «اذا اصلح» را دنبال آن «تاب» ذكر مى‏كرديد و مى‏فرموديد: «فاذا كذّب نفسه و تاب و اصلح تقبل شهادته» تا ما اين «اصلح» را در كلام شما به عنوان عطف تفسير براى «تاب» قرار بدهيم. لكن شما اول مسأله توبه را ذكر كرديد، دنبالش قبول شهادت را ذكر كرديد، بعد كلمه «اذا اصلح» را ذكر مى‏كنيد. اين يك نكته جالبى است در رابطه با كلام امام كه چه «اذا اصلح» باشد و چه «اذا صلح» باشد، هيچ كدامشان جايش اينجا نيست و نبايد اينجا ذكر بشود.
    تتبع در موارد استعمال «اصلح» در قرآن مجيد
    يك توضيح ديگرى هم راجع به مسأله قبل عرض بكنم بعد ان شاء اللّه وارد مسأله بعدى بشويم و آن اين است؛ شما هم اين كلمه «اصلح» را در قرآن مجيد تتبع بكنيد در موارد متعددى ذكر شده و ظاهر در همه مواردش، همان عطف تفسير است نه در خصوص مانحن فيه است. مثلا در آيه‏اى در سوره شورا مى‏فرمايد: «و جزاء سيّته سيّته مثلها» بعد مى‏فرمايد: «فمن عفا» اگر كسى از بدى ديگرى عفو بكند، دنبال «فمن عفا» دارد «و اصلح» يعنى اين «اصلح» غير از عفو است. يك عمل صالحه و جزيى ديگرى غير از عفو، لازم است. «فمن عفا و اصلح فاجره على اللّه». اين «اصلح» را دنبال «عفا» ذكر كرده، در حالى كه مقصود از «اصلح» همان عفو است نه يك مطلب اضافه و يك امر اضافه‏اى باشد. يا در سوره نساء مى‏فرمايد: «فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما» اين «اصلحا» به همان توبه تحقق پيدا مى‏كند نه اين كه يك عمل صالحى ولو زايد بر توبه بخواهد تحقق پيدا بكند.
    اين ديگر با شماست كه به لغت «اصلح» در مواردى كه در قرآن استعمال شده مراجعه بكنيد، معلوم مى‏شود كه عنوان «اصلح» دنبال توبه و دنبال عفو و دنبال امثال ذلك كه ذكر مى‏شود، همه به عنوان عطف تفسير براى آن جمله قبلى است، نه به عنوان يك امر زايد و مطلب زايدى بر آن معطوف عليه. تتبع بيشتر در اين مسأله با شما است.
    قبولى شهادت كبوترباز
    مسأله 3: «اتخاذ الحمام للانس و انفاذ الكتب و الاستفراخ و التطيير و اللعب ليس بحرام، نعم اللعب بها مكروه، فتقبل شهادة المتخذ و اللاّعب بها، و أما اللعب بالرهان فهو قمار حرام لا تقبل شهادة من فعل ذلك.»
    سه عنوان در اين مسأله هست كه من عرض مى‏كنم؛ يك عنوان «اتخاذ الحمام» كسى كه حمام و كبوتر را براى خودش اتخاذ بكند، تهيّه بكند چه اين اتخاذ الحمام براى انس و خروج از وحدت است، مثل اين كه در يك روايتى دارد كه يك كسى به رسول خدا شكايت كرد از تنهايى و وحدت بر حسب اين روايت كه صاحب وسايل در ابواب و احكام دواب در باب 31 در كتاب الحج ذكر كرده، رسول خدا بر حسب اين روايت درباره اين مرد شكوه كننده از تنهايى يك چنين راهنمايى درباره او داشتند؛ فرمودند: «اتخذ زوجاً من الحمام» يك آشنايى و يك چيزى كه براى انس كافى باشد، از كبوترها اتّخاذ بكن. پس يك عنوان اتّخاذ حمام براى انس است، يك عنوانش كه در زمان ما ديگر نيست ولى در زمانهاى سابق فراوان بوده، اين بوده كه نامه‏ها و مكتوبات را به وسيله كبوترها از محلى به محل ديگر منتقل مى‏كردند شبيه اين نامه رسان‏هاى فعلى. يك عنوان ديگر براى اتخّاذ حمام، مسأله استفراخ است؛ يعنى بچه پيدا بكند و در اثر اين بچه‏ها بتواند اينها را بفروشد و از آن معيشتى داشته باشد. چون كبوتر يكى از خصوصياتش اين است كه گوشت مخصوصى هم دارد، و ما كسى را سراغ داشتيم كه ساليان سال جز از گوشت كبوتر اصلا از گوشت ديگرى استفاده نمى‏كرد، شايد ده سال متوالى فقط از گوشت كبوتر استفاده مى‏كرد. اگر كسى كبوتر پرورش بدهد و آنها را بفروشد تا از گوشتش مثلا استفاده بكنند يا اين كه كسى كبوتر را براى تطيير و پراندن به كار ببرد، در صورتى كه مال مردم را به اين وسيله نگيرد و نبرد، لكن از تطيير الحمام مثلا لذت مى‏برد، يا بالاتر؛ براى عنوان لعب هم اگر باشد، مى‏فرمايد: حرام نيست، لكن كراهت دارد، عنوان لعبش كراهت دارد.
    اما مسائل ديگرى كه در رابطه با كبوتر عرض كرديم، هيچ كدام كراهت هم ندارد، چون دليلى بر كراهت قايم نشده، بلكه در مقابل، شايد دليلى بر استحباب هم باشد. و چون در مسائل كراهتى و مستحبى لازم نيست كه سند رواياتش معتبر باشد، قاعده تسامح شامل آن مى‏شود. در بعضى از روايات تعبيراتى دارد كه عنوان استحباب از آن استفاده مى‏شود. مثل اين كه راوى مى‏گويد: من وارد شدم بر امام صادق(صلوات اللّه عليه) ديدم روى فرش ايشان سه‏تا كبوتر سبز رنگ مشغول رفت و آمد هستند. به ايشان عرض كردم كه آقا! اين كبوترها فراش را آلوده مى‏كنند و از نظافت بيرون مى‏برند. امام در جواب من فرمود: مستحب است كه اينها در بيت سكونت داشته باشند. اگر ما استحبابش را هم نگوييم ديگر مسأله عدم كراهت را ملتزم مى‏شويم.
    يك روايتى در باب لعب به حمام وارد شده كه صاحب وسايل در همان اواخر كتاب شهادات، شايد يكى دو صفحه به آخر مانده نقل كرده. در اين روايت يك تامّلى بفرماييد، تا ان شاءاللّه به عنوان سوّم كه عنوان قمار دارد، بعداً برسيم.
    پرسش‏
    1 - رمز ذكر آيه تطهير در وسط آيات مربوط به زوجات النبى چيست؟
    2 - بعضى از اشتباهات بزرگان را راجع به آيه تطهير با جوابش بيان كنيد.
    3 - اشكال به هر دو نسخه تحرير در كلمه «اذا اصلح» چيست؟
    4 - مقتضاى تتبع در موارد استعمال «اصلح» در قرآن مجيد چيست؟
    5 - آيا شهادت كبوترباز مقبول است؟ چرا؟