پنج شنبه 20 ارديبهشت 1403 - 28 شوال 1445 - 9 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب شهادت (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 17
متن
نام درس: خارج فقه بحث شهادات
شماره درس: 17
نام استاد: آيت اللّه فاضل
تاريخ درس: 1377
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
جلسه قبل در رابطه با مستثنى منه آيهاى كه قرائت شد، بحث كرديم. در اين جلسه ان شاء اللّه در رابطه با مستثنى بحث مىكنيم. با اين كه به حسب ظاهر كه انسان ملاحظه مىكند مطلب مهمى در اين مستثنى به نظر نمىرسد، ولى روى دقت در قرآن و رواياتى كه در حقيقت به منزله تفسير قرآن است، اينها متضمن يك معانى دقيقترى است، فوق آن چيزى كه تصور مىكنيم و در بادى نظر به ذهن ما مىآيد.
مقتضاى دقت در «الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا»
مستثنى در آيه اين بود: «الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان اللّه غفور رحيم» كه لا اقل در آن حكمى كه مورد بحث ماست كه عبارت از عدم قبول شهادت قاذف بود، استثناء مىكرد مگر آنهايى را كه «الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا». اين مستثنى از جهاتى قابل دقت است: يك جهت اين است كه؛ آيا اين كه مىفرمايد: «الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا» در اين مستثنى، مسأله قبول شهادت مطرح است؟ استثناى از سلب، ايجاب است و از ايجاب، سلب است. در آيه قبلى فرمود كه شهادت اينها را قبول نكنيد. در اينجا مىفرمايد: «الا الذين تابوا» حالا عرض مىكنيم كه توبه در اينجا هم خصوصيّت دارد، غير از توبه در ساير موارد است. آيا در مورد توبه يا به ضميمه اصلاح، آيه شريفه مىخواهد بفرمايد كه قبول شهادت مطرح است؟ يا اين كه توبه همين طورى كه عامّه تقريبا قايل هستند، مسأله را فى ما بينه و بين اللّه صاف مىكند اما در رابطه با قبولى شهادت او تاثيرى ندارد؟ كسى كه قذف بكند شهادتش پذيرفته نيست، ولو اين كه مثلا هزار بار توبه بكند.
آيا از آيه شريفه فى نفسها با قطع نظر از مسائلى كه از روايات كم و بيش استفاده مىشود، استفاده مىكنيم كه اين «الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا» يعنى در صورتى كه توبه و اصلاح واقع شد، به دنبالش قبولى شهادت هست؟ يا اين كه توبه اثر دارد در اين كه مثلا عذاب الهى را
بردارد و مطلب را نسبت به امور اخروى بين اين شخص قاذف و بين خداوند صاف بكند، بدون اين كه توبه در قبولى شهادت نقش داشته باشد؟
اگر ما باشيم و روايات در كار نباشد، از خود آيه استفاده مىكنيم كه «الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا» ديگر در اين صورت، قبولى شهادت هست. از «لاتقبلوا لهم شهادة ابدا» اين «الذين تابوا و اصلحوا» استثنا شده و ديگر مربوط به اين نيست كه در صورت توبه هيچ نقش ظاهرى پيدا نمىشود فقط عمل، بينه و بين اللّه به واسطه توبه جبران مىشود.
لذا اين كه در بعضى از روايات حتى در بعضى از رواياتى كه بعضى از عامىهاى موثق از بعضى از ائمه ما(عليهم السلام) نقل كردهاند دارد كه توبه قاذف نقش مؤثرى در قبول شهادتش ندارد، اين در حقيقت خلاف ظاهر آيه شريفه است. آيه شريفه نمىخواهد بگويد: «الا الذين تابوا» ما از اينها مىگذريم، اما در قبولى شهادت، توبهاشان هيچ نقش ندارد. اين خلاف ظاهر آيه شريفه است. اين حرفى كه عامه مىزنند، جدّاً مخالف با ظاهر كتاب است.
بررسى حقيقت توبه قاذف
جهت دومى كه بايد به آن توجه بكنيم و در اين جهت بايد از رواياتى كه به منزله تفسير قرآن است استفاده بكنيم، حقيقت توبه قاذف است. در جاهاى ديگر درباره حقيقت توبه بحث كردهاند، و فرقى هم نمىكند، اگر انسان تصميم بگيرد بر اين كه عود الى المعصية نكند و از خداوند استغفار بكند، اين محقق ماهيت توبه است. البته يك سرى حرفهاى ديگرى هم در آنجا مطرح است. اما در مسأله توبه قاذف، توبهاش اين نيست كه رو به خداوند بنشيند صد مرتبه يا هزار مرتبه «اتوب الى اللّه» بگويد، تصميم هم بگيرد بر اين كه اين عمل محرّم را دوباره تكرار نكند. مسأله قذف با عِرض مقذوف ارتباط دارد چه آن كسى را كه قذف مىكند، زن باشد كه در آيهاى كه جلسه قبل خونديم راجع به محصنات بود يا مرد باشد. باب قذف كه در كتاب الحدود مطرح است، اختصاص به زنها ندارد. اگر كسى مثلا يك مرد بىگناهى را هم نسبت بدهد به اين كه اين مثلا با لواط ارتباط دارد، فاعلا او مفعولا، در اينجا هم مسأله قذف تحقق پيدا مىكند و حد قذف در كار است.
پس مسأله قذف ارتباط مستقيم با عرض مقذوف دارد، آبروى مقذوف را از بين برده و مورد اهانت قرار داد لذا اگر اين قاذف بخواهد توبه بكند، توبهاش با «اتوب الى اللّه» و امثال ذلك كه در موارد محرّمات ديگر مطرح است، نيست، بلكه توبه قاذف، يك حد مخصوصى دارد، يك كيفيت مخصوصى براى توبه قاذف مطرح است.
مرحوم محقق در كتاب شرايع براى كيفيت توبه قاذف دو قول نقل مىكند، و قول اول را نسبت به روايت مىدهد، و خودش هم همين قول را اختيار مىفرمايد.
كيفيت توبه قاذف از نظر مرحوم محقق(ره)
لزوم تكذيب علنى قاذف خودش را
قول اول اين است كه اگر اين قاذف فى ما بينه و بين اللّه خودش را كاذب و دروغگو مىداند، بى جهت نسبت به يك زن عفيفه نسبت مىدهد، يا به يك مرد متدينى نسبت مىدهد، اگر فى ما بينه و بين اللّه خودش را دروغگو و كاذب مىداند، حالا كه مىخواهد از اين قذف توبه بكند، توبهاش به اين است كه خودش را علنا تكذيب بكند يعنى عند الحاكم، يا عند المقذوف، يا عند جمع من المسلمين، بگويد: من در اين نسبتى كه به فلان زن عفيفه دادم، دروغ گفتم، افترا بستم بر اين زن بيچاره، يا مرد بيچارهاى كه آن عمل محرّم به او نسبت داده مىشود. اين در آنجايى كه قاذف فى ما بينه و بين اللّه، خودش را كاذب بداند، بداند كه اين نسبتى كه داده بيخود نسبت داده، روى غضب بوده، روى هواى نفس بوده، روى جهات مختلف ديگر بوده.
اما اگر قاذف خودش را بينه و بين اللّه صادق مىداند و مىداند اين نسبتى كه به اين زن يا مرد داده، نسبت صحيحه است و در اين رابطه هيچ كذب و افترايى مطرح نيست. در حد توبه مىفرمايند: در همين صورت هم توبهاش اين است كه خودش را تكذيب بكند، لكن در تكذيبش توريه بكند مثلا بگويد: آن زن مرتكب اين عمل زشت نشد، لكن در باطنش اراده كند كه در روز جمعه، يا در فلان نقطه مرتكب اين عمل زشت نشده، چون معتقد است كه مرتكب شده. نتيجةً به حسب قصد، اين تكذيبش صحيح مىشود مثلا او در روز پنجشنبه به عقيده اين مرتكب فسق و فجور شده، اين نيت بكند كه در روز جمعه مرتكب نشده است. مثلا او با زيد مرتكب فسق و فجور شده اين نيت بكند كه با عمرو مرتكب فسق و فجور نشده. ولى على اىّ حال سواء كان صادقا ام كاذبا، بايد خودش را تكذيب بكند. در يك صورت بدون توريه، در يك صورت با توريه.
اما قول دوم هم تقريبا شبيه اين است با فرقى كه عرض مىكنيم. در قول دوم هم مىگويد كه اگر در آن افترائى كه زده خودش را كاذب مىداند، نفس خودش را جداً عند الامام، او عند المقذوف، او عند جماعة من المسلمين تكذيب بكند و اما اگر خودش را بينه و بين اللّه صادق مىبيند و در اين افترايى كه زده خودش را مفترى نمىبيند، معتقد است كه اين عمل زشت از اين مقذوف تحقق پيدا كرده، در قول اول مىگفت: در اين صورت توريه بكند، در قول دوم مىگويد: در اين صورت رسماً خودش را تكذيب نكند، بلكه نفس خودش را تخطئه بكند، مثلا بگويد: چرا من يك چنين نسبتى دادم؟! و مانند اين تعبيرات. نفس خودش را در رابطه با اين مطلبى كه نسبت داده و حالا هم معتقد است كه اين مطلب، صادق است و تحقق هم پيدا كرده است تخطئه بكند.
لكن همين طورى كه مرحوم محقق مىفرمايد، روايات كثيرهاى كه چندتايش را ان شاء اللّه عرض مىكنيم، همان قول اول را دلالت دارد كه حد توبه درباره قذف «عبارة عن تكذيب النفس» نه گفتن «استغفر اللّه» يا عزم بر عدم عود كه در ساير موارد توبه است بلكه در اينجا يك توبه خاصى مطرح است، آن هم به علت اين كه پاى عرض يك مسلمانى مطرح است، حالا چه زن باشد و چه مرد باشد.
اما مطلب ديگرى كه در آيه هست، همان طورى كه عرض كردم، سعى كنيد كه حداقل در مسائل فقهى كه ريشه قرآنى دارد، كاملا در اين ريشه قرآنىاش دقت بفرمائيد. گرچه بايد در همه قرآن انسان دقت بكند و خيلى زشت است مخصوصا براى يك روحانى مثلا شاغل به درس و بحث كه شصت سال، هفتاد سال و كم و بيشتر بر او بگذرد، و آشنايى كامل به قرآن كه كتاب هدايت و معجزه جاويد رسول خداست تا روز قيامت، نداشته باشد. با قطع نظر از طعنى كه ديگران به ما مىزنند، فى ما بيننا و بين اللّه، بايد حوزههاى ما بيشتر به قرآن توجه داشته باشند. قرآن كتاب اول ماست، بالاترين كتاب و بالاترين سند ماست، چطور توجه ما نسبت به قرآن كم است؟ بايد ان شاء اللّه جبران بشود، و اين كمبودى كه در حوزههاى علميه شيعه در رابطه با قرآن هست، ان شاء اللّه برطرف بشود.
حقيقت توبه قاذف طبق ظاهر قرآن
و كيف كان در اين آيه شريفه دارد: «الاّ الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فانّ اللّه غفور رحيم» آيا از عطف اصلاح بر توبه در اين آيه شريفه استفاده مىشود كه در قبولى شهادت قاذف، در ناحيه مستثنى، ما دو چيز لازم داريم؛ يكى مسأله توبه است، يكى مسأله «اصلحوا» يعنى اصلاح كه ظاهرش يعنى اصلاح عملى؟
جماعتى روى همين معناى ظاهر و نظر به ظاهر آيه، گفتهاند كه ما در رابطه با قبولى شهادت قاذف، فقط به توبه اكتفا نمىكنيم بلكه بايد يك عمل صالحى بعد التوبة از او صادر بشود، ولو اين كه اين عمل صالح يك عمل قليلى باشد، ولى بايد صدق مسمّى بكند، عنوان «اصلحوا» تحقق پيدا بكند، تا اين كه به حسب نظر قرآن شريف، قبولى شهادت براى قاذف تحقق پيدا بكند.
مرحوم محقق در شرايع مىفرمايد: ما در حقيقت قبول داريم كه زائد بر توبه يك «اصلحوا» هم لازم است، و اصلاح هم به معناى اصلاح العمل است، لكن ما دائره اصلاح العمل را توسعه مىدهيم، مىگوييم: اگر اين كسى كه توبه كرده، استمرار بر توبه داشته باشد، ولو اين كه اين استمرار بر توبهاش يك ساعت و يك لحظه تحقق پيدا بكند، همين كفايت مىكند در اين كه «و اصلحوا» در اينجا صدق بكند. پس ايشان هم زائد بر عنوان توبه، عنوان اصلاح را هم مطرح كرده، لكن مىفرمايد: در تحقق اصلاح، همين مقدار كه باقى بر توبه و مستمر بر توبه باشد ولو ساعةً در عنوان «اصلحوا» كه در اين آيه شريفه ذكر شده كافى است.
مقتضاى دقت در آيه قذف
لكن با دقت از اين آيه شريفه، يك معنايى به نظر من استفاده مىشود، و مؤيّدش هم بعضى از رواياتى است كه آيه را تفسير نكردهاند، بلكه در رابطه با مستثنى نظرى دادهاند كه از آن نظر امام(عليه السلام) اين معنى استفاده مىشود بدون اين كه آيه «و اصلحوا» را معنى كرده باشند.
نكتهاى كه به نظر من در اين آيه هست اين است كه اگر خداوند مىفرمود: «الاّ الذين تابوا» و كلمه «اصلحوا» را بر آن عطف نمىكرد، خيال مىشد كه توبه در قذف هم همان توبه در ساير موارد است، لكن كلمه «اصلحوا» به عنوان عطف بر «تابوا» به عنوان عطف تفسيرى است، نه اين كه عنوان اصلاح، زائد بر توبه مطرح باشد. اين خودش سؤالانگيز است كه اگر يك قذفى واقع شده و توبه از قذف هم تحقق پيدا كرده، ديگر اصلاح چه دخالتى در مسأله قبولى شهادت دارد؟ يك قذفى واقع شد، يك توبه از قذفى هم تحقق پيدا كرد، «التائب من الذنب كمن لا ذنب له» مسأله تمام شد ديگر «اصلحوا» چه دخالتى در مسأله دارد؟ اين كه يك كار خيرى از او صادر بشود، چه نقشى در قبولى شهادت قاذف مىتواند داشته باشد؟ لذا خود اين سؤالانگيز است، ارتباطى در كار نيست. اما اگر «اصلحوا» را به عنوان عطف تفسير بر «تابوا» قرار بدهيم، خود آيه هم دلالت مىكند بر اين كه توبه در قذف غير از توبه در موارد ديگر است. در قذف، اين آدم قاذف با قذف خودش، افساد كرده، عِرض مقذوف را در معرض اتهام قرار داده لذا يك كار فاسدى انجام داده. «اصلحوا» يعنى اين افسادى كه انجام داده به وسيله اين توبه خاصى كه مثلا بايد تحقق پيدا بكند، اصلاح بشود. اصلاحش به اين است كه خودش را تكذيب بكند البته نه در خانه خودش كه كسى نفهمد، اجهاراً (به قول صاحب جواهر) به صورت روشن، به صورت علنى خودش را تكذيب بكند، تا با تكذيب خودش آن افسادى كه به واسطه قذفش تحقق پيدا كرده از بين برود و عنوان اصلاح جاى آن افساد را پر بكند.
لذا كلمه «اصلحوا» در آيه شريفه، يك مطلب زائد بر توبه نيست بلكه عطف تفسيرى است و مىخواهد ما را متنبّه بكند به اين كه توبه در اينجا با ساير موارد فرق مىكند؛ اينجا عنوان افساد در كار بوده، حالا بايد به جاى افساد، اصلاح جايگزين آن بشود و آن هم چنبن است كه خودش را تكذيب بكند، بگويد: من خودم را در اين نسبتى كه به فلان زن عفيفه دادم، تكذيب مىكنم، مطلب اينطور نيست، يا عنوانى كه به آن مرد بيچاره دادم در عين اين كه آدم مثلا متدينى است، مطلب اينطور نيست. آبروى اين جوان بيچاره را كه رفته به جاى خودش برگرداند.
در حقيقت «اصلحوا» يك چيزى زائد بر «تابوا» نيست. در اينجا روى خصوصيت مورد، توبهاش عبارة اخرى از همان اصلاح است كه اصلاح هم با تكذيب النفس تحقق پيدا مىكند. لذا اين حرفهايى كه زده شده، يا از كلام محقق هم استفاده مىشود كه زائد بر توبه، يك عنوان اصلاحى هم لازم است، هر چه هم انسان متعبد باشد، ولى معناى متعبد اين نيست كه دَرِ فهم انسان را گذاشته باشند. انسان بايد بفهمد كه كلمه «اصلحوا» با قبولى شهادت قاذف چه سنخيتى دارد، چه مناسبتى دارد؟ بايد بگوييم: اين «اصلحوا» عطف تفسيرى براى «تابوا» است و اشاره به همين نكاتى كه عرض كردم، دارد.
اگر كسى اين حرف ما را نپسندد، بايد بگوييم: نپسنديدنش در درجه اول روى عدم توجه در قرآن است، لكن اگر كسى به هر دليلى اين حرف ما را نپسندد، ما روايات زيادى داريم كه در بين اين روايات، روايات صحيحه هم وجود دارد كه به صراحت مىگويد: «القاذف اذا تاب تقبل شهادته» قبولى شهادتش را معلّق بر صرف توبه مىكند، بدون اين كه زائد بر توبه، امرى را مطرح كرده باشد. «القاذف اذا تاب تقبل شهادته» بدون هيچ مسأله ديگرى. آيا اين روايات -خداى نكرده بر خلاف قرآن است؟ يا از اين روايات هم مىتوانيم اين نكتهاى را كه من عرض كردم استفاده بكنيم كه عطف در آيه، عطف تفسيرى است و علتش هم خصوصيت مسأله قذف است؟ بعضى از اين روايات را عرض مىكنيم بقيه را خودتان ملاحظه بكنيد.
بررسى روايات توبه قاذف
علت اين كه اين روايت را زودتر خواندم چون صحيحه است. صحيحه عبد اللّه بن سنان(1) «قال: سألت ابا عبد اللّه عليه السلام عن المحدود» كسى كه حد بر او جارى شده «اذا تاب أتقبل شهادته»؟ آيا بعد از آن كه حد بر او جارى شد و بعد هم توبه كرد شهادتش قبول مىشود؟ «فقال: اذا تاب» اين نكته را دقت بفرماييد. با اين كه سؤال از مطلق محدود است، آن كسى كه حد بر او جارى شده، لكن امام جواب را در رابطه با خصوص حد قذف ذكر مىكنند. معلوم مىشود كه سائل نظر به قرآن داشته، و امام هم در خصوص همين رابطه جواب مىدهند. و الاّ سؤال او از مطلق محدود است و صحبتى از خصوص قذف نكرده. «فقال: اذا تاب» يعنى شهادتش قبول مىشود. «و توبته أن يرجع ممّا قال» توبهاش اين است كه از آن حرفى كه زده برگردد «و يكذّب نفسه» و خودش را تكذيب بكند «عند الامام» كه قاعدتا امام حد را بر او جارى كرده «و عند المسلمين» كه عرض كرديم به فرمايش صاحب جواهر، بايد اجهار به اين تكذيب النفس بشود، و الا اگر در خانهاش خودش را بينه و بين اللّه تكذيب بكند، فايدهاى ندارد. «فاذا فعل» يعنى وقتى كه خودش را تكذيب كرد و توبه قذف تحقق پيدا كرد، «فانّ على الامام أن يقبل شهادته بعد ذلك». ديگر «اصلحوا» كجاست؟
در اين روايت، هيچ اشارهاى به «اصلحوا» نشده. معلوم مىشود كه «اصلحوا» به عنوان عطف تفسير در آيه مطرح است. مىگويد: وظيفه امام است كه بعد از آن كه توبه كرد به همين نحوى كه امام فرموده، بايد شهادتش را بپذيرد. ديگر هيچ ذكرى از «اصلحوا» در اين روايت نشده. روايت هم روايت صحيحه است، جوابش هم در خصوص قذف است، ولو اين كه سؤالش به حسب ظاهر از مطلق محدود است، لكن جواب در رابطه با خصوص قذف است.
روايت باب 36 حديث اولى روايت ابىالصباح الكنانى(2) «قال: سألت ابا عبد اللّه عليه السلام عن القاذف بعد ما يقام عليه الحدّ ما توبته»؟ حدّ قذف بر يك قاذفى جارى كردند، حالا مىخواهد توبه بكند، توبهاش عبارت از چيست؟ «قال يكذّب نفسه» ولى مطلب تا اينجا تمام نشده، «قلت: أرأيت ان أكذّب نفسه و تاب أتقبل شهادته»؟ اگر خودش را تكذيب كرد و توبه كرد، آيا شهادتش مقبول است؟ «قال: نعم» امام فرمود: بله، بدون اين كه اشارهاى به «و اصلحوا» در كار باشد در حالى كه به حسب بادى نظر كه ظاهر عطف، مغايرت است، به نظر مىآيد كه «اصلحوا» يك عنوان زائد بر «تابوا» باشد، لكن از اين روايات خلافش استفاده مىشود.
روايت بعدى(3) را عرض مىكنم؛ براى اين كه شايد اين روايت يك مقدارى موهم خلاف باشد و صاحب جواهر هم مىفرمايد: اين روايت كالصحيح است. «عن القاسم بن سليمان قال: سألت ابا عبداللّه عليه السلام عن الرجل يقذف الرجل» اين خصوصيتش اين است كه قذف رجل را هم دارد. رجلى را قذف مىكند، اما بالزنا و اما باللواط «فيجلد حدّا» حد بر او جارى مىشود همان هشتاد تازيانهاى كه آيه شريفه گفت. «ثم يتوب» بعد اين آدم حد خورده توبه مىكند، «و لا يعلم منه الا خير». شايد كسى از اين «و لا يعلم منه الا خير» استفاده بكند كه علاوه بر توبه، يك اصلاحى هم لازم است، يك عمل صالحى هم بايد تحقق پيدا كند، لكن اين «لا يعلم منه الا خير» يك نكته ديگرى دارد كه عرض مىكنم. «أتجوز شهادته»؟ آيا شهادتش قبول است؟ «قال: نعم» امام فرمود: بله. «ما يقال عندكم؟» علماى شما اهل تسنن در رابطه با اين چه مىگويند؟ همان اولين اشكالى كه عرض كردم كه بعضى از عامه قائلاند، «قلت: يقولون: توبته فيما بينه و ما بين اللّه» يعنى «الا الذين تابوا» اصلا كانّ مستثناى از قبولى شهادت نيست. اينها مىگويند كه توبهاش بين خودش و خداى خودش است «و لا تقبل شهادته أبداً» توبه هم بكند شهادتش قبول نمىشود. مسأله قذف كه پيش آمد، قبولى شهادت كنار مىرود، «تابوا» هم فى ما بينه و بين اللّه است. «فقال: بئس ما قالوا» خيلى بد حرفى زدهاند آنهايى كه اينجورى آيه شريفه را معنا كردهاند. «كان ابى يقول» پدر من امام باقر(صلوات اللّه عليه) چنين مىفرمود: «اذا تاب و لم يعلم منه الا خيرٌ جازت شهادته» پس «الا الذين تابوا» معنايش اين نيست كه توبهاش فى ما بينه و ما بين اللّه پذيرفته است بلكه معنايش اين است كه در صورت توبه قبولى شهادت هم براى او مطرح است.
منتها اين كه مىفرمايد: «و لم يعلم منه الا خير»، خيال نشود كه اين «لم يعلم منه الا خير» معناى «اصلحوا» است اين براى اين نكته است كه آدم قاذف بعد از آن هم كه حد خورد، بعد از محدود شدنش هم خودش را تكذيب كرد و توبه كرد، ممكن است از جهات ديگرى فاسق باشد، ممكن است يك آدم شارب الخمرى باشد كه به واسطه شرب خمرش محكوم به فسق است يا به واسطه يك عمل ديگرى، غير از قذف، محكوم به فسق باشد. اين «و لم يعلم منه الا خيرا» يعنى در صورتى كه اعمال ديگرى كه نفى عدالت و سلب عدالت از او بكند، وجود نداشته باشد. و الا اين تفسير براى «اصلحوا» در آيه شريفه نيست.
آن روايت عبد اللّه بن سنان به صراحت مىگفت كه به صرف تحقق توبه و تكذيب النفس، وظيفه امام است كه شهادتش را بپذيرد، «على الامام أن يقبل شهادته» و چند تا روايت ديگر هم در همين باب 36 هست كه آنها را مراجعه بفرماييد، لكن عمده روايات همين بود كه من عرض كردم و از آيه شريفه اين استفاده را كرديم.
پرسش
1 - مقتضاى دقت در «الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا» راجع به قبولى شهادت قاذف چيست؟
2 - حقيقت توبه قاذف را بررسى كنيد.
3 - حقيقت توبه قاذف طبق ظاهر قرآن چگونه است؟
4 - آيا در قبولى شهادت قاذف، «اصلحوا» هم اعتبار دارد؟ توضيح دهيد.
1) - وسائل الشيعة، ج 18، كتاب الشهادات، باب 37، ح 1.
2) - وسائل الشيعة، ج 18، كتاب الشهادات، باب 36، ح 1.
3) - وسائل الشيعة، ج 18، كتاب الشهادات، باب 36، ح 2.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...