• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام درس: خارج فقه بحث شهادات‏
    شماره درس: 16
    نام استاد: آيت اللّه فاضل‏
    تاريخ درس: 1377
    اهميت اشتغال به درس‏
    اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
    بسم اللّه الرحمن الرحيم‏
    مسأله 2: «لا تقبل شهادة القاذف مع عدم اللعان أو البيّنة أو اقرار المقذوف الا اذا تاب، و حدّ توبته أن يكذّب نفسه عند من قذف عنده أو عند جمع من المسلمين أو عندهما و ان كان صادقاً واقعاً يورّى فى تكذيبه نفسه، فاذا كذّب نفسه و تاب تقبل شهادته اذا صلح.»
    اهميت اشتغال به درس‏
    قصّه كوچكى را عرض كنم بعد وارد درس بشويم. مرحوم بروجردى(قده) يك زمانى در زمان آن طاغوت كبير در تهران به سر مى‏برد و تحت نظارت بود، ملاقاتى با مرحوم سيد حسن مدّرس معروف داشت. در آن ملاقات، مرحوم مّدرس به ايشان گفته بود، شما كه در تهران هستيد ولو اين كه اقامت اجبارى داريد، چرا درس شروع نمى‏كنيد؟ بعد به ايشان گفته بود به نظر من، يك نفر مثل شما اگر يك روز هم در يك جا باشد، همان يك روز را بايد تدريس بكند، تا با فضلا و طلاّب، اشتغال علميشان محفوظ بماند.
    بزرگان اين مقدار در رابطه با درس و بحث، اهمّيت قايل بودند. ما هم به همين حساب بالاخره دير يا زود زمانى پيش مى‏آيد كه از من قطعا و از شما هم بعداً، ان شاء اللّه خبرى نيست. حالا از اين فرصتى را كه در اختيار داريم و در دست من و شما هست، استفاده كنيم. اين نعمت الهى است. بايد نعمت الهى را در موردش مصرف كرد.
    اين توانى را كه خداوند كم و زياد به من و شما داده، اينها بايد در رابطه با علوم اسلامى، مخصوصا فقه جعفرى كه بحمداللّه ما به آن اشتغال داريم صرف بشود. و لحظه به لحظه هم در اين راه بايد موفقيت بيشترى را در اين راه تحصيل بكنيم.
    عدم پذيرش شهادت قاذف‏
    امام در اين مسأله 2 مى‏فرمايد: كسى كه يك مؤمن يا مؤمنه‏اى را قذف كرده باشد، شهادتش قبول نيست. در كتاب الحدود يكى از چيزهايى كه‏
    موجب حدّ است، عبارت از قذف است. كسى كه قذف كرد، مسلّماً به واسطه اين قذف از عدالت ساقط مى‏شود، مگر اين كه بيّنه داشته باشد، يا آن مقذوف اقرار بكند، و يا اگر اين مقذوف، زوجه خودش باشد، اين مرد لعان بكند. اما با عدم لعان و با عدم بيّنه و با عدم اقرار مقذوف عليه، اين بايد حدّ بخورد. حدّ قذف هم همين طورى كه در قرآن آمده هشتاد تازيانه است.
    اگر يك قاذفى حدّ خورد و بعد توبه كرد، قرآن مى‏گويد: تا زمانى كه توبه نكرده، هم فاسق است، و هم شهادتش قبول نيست. آيه شريفه به عدم قبول شهادتش تصريح مى‏كند بعد استثنا مى‏كند. سوره نور آيه 5: «الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فانّ اللّه غفور رحيم».
    علت اين كه اين مسأله را عنوان كرده‏اند، ظاهرش به لحاظ همين آيه قرآن است. اين مسأله در خود قرآن مورد تعرض است. به نظر مى‏رسد كه يك مختصرى در رابطه با قرآن و تفسير قرآن بحث بكنيم بعد به جهات ديگر مسأله بپردازيم.
    دليل عدم پذيرش شهادت قاذف از قرآن‏
    در سوره نور در آيه 4 و 5 مى‏فرمايد: «والذين يرمون المحصنات» آنهايى كه زنان محصنه را رمى به زنا مى‏كنند، «يرمون» به معناى يقذفون است. «ثمّ لم يأتوا باربعة شهداء» و چهار شاهد براى اين نسبت خودشان اقامه نمى‏كنند، يعنى يك نسبت خالى از بيّنه است، خداوند مى‏فرمايد: «فاجلدوهم ثمانين جلدة» بايد هشتاد تازيانه به عنوان حدّ بر اين رامى‏ها و قاذفها پياده كنيد. «و لاتقبلوا لهم شهادة أبدا» و شهادت قاذف بر حسب صريح قرآن، مورد قبول و پذيرش نيست. «و اولئك هم الفاسقون» و عنوان فاسق بر اينها منطبق است.
    يكى از شرايطى كه در شهادت معتبر است، مسأله عدالت است. بعد در آيه بعدى استثنا مى‏كند: «الاّ الذين تابوا و اصلحوا» كه بعدا ان شاء اللّه راجع به اين آيه فى الجمله بحث مى‏كنيم، مگر آنهايى كه توبه كنند و اصلاح بكنند. كه مقصود از اين اصلاح، يا يك امرى است زائد بر توبه، يا اين كه «اصلحوا» يك عطف تفسيرى بر «تابوا» است كه بعد ان شاء اللّه عرض مى‏كنيم. «فان اللّه غفور رحيم». تا اينجا آيه شريفه راجع به رمى محصنات است.
    در آيه، كلمه محصنات ذكر شده. در رابطه با محصنات به دو نكته توّجه بفرماييد كه اين آيه قبل از آيه بعدى است كه ان شاءاللّه عرض مى‏كنيم. مقصود از محصنات، مطلق زنهاى عفيفه است. حالا چه زن خود
    انسان، و چه زنهاى ديگر باشند و زنان ديگر چه داراى شوهر باشند و چه داراى شوهر نباشند، داخل در كلمه محصنات هستند. نه اين كه اين محصنات جمع آن محصنه‏اى است كه در باب زناى محصن و محصنه ذكر مى‏كنيم. آنجا مقصود اين است كه مردى داراى زن باشد، يا زنى داراى شوهر باشد. اما اين محصناتى كه اين جا بحث مى‏كنيم و در آيه مطرح است «و الذين يرمون المحصنات» يعنى زنهاى غير فاجره، زنهاى عفيفه چه داراى شوهر باشند، يا نباشند، چه زوجه خود انسان باشد و چه زوجه غير باشد، فرقى در اين مسأله ايجاد نمى‏كند. اين توضيح را براى يك نكته‏اى من عرض مى‏كنم.
    بعد از آن كه رمى محصنات را در اين آيه مطرح كرده، در آيه بعدى، متعرض شوهرانى مى‏شود كه زنهاى خودشان را رمى به زنا مى‏كنند: «و الذين يرمون ازواجهم ولم يكن لهم شهداء الاّ انفسهم» آن وقت آيه شريفه مسأله لعان و كيفييت آن را مطرح مى‏كند كه چنين است كه مرد شهادت بدهد كه به خدا قسم در اين نسبت خودش صادق است، در چهار مرتبه شهادت، و در شهادت پنجم بگويد: لعنت خدا بر او اگر دروغ گفته باشد. لعان مرد كه تحقق پيدا كرد، مقدمه براى تحقق عذاب براى زن مى‏شود. خداوند مى‏فرمايد: اگر زن هم به دنبال مرد لعان بكند، آن عذاب از او برداشته مى‏شود. لعان زن هم به همين كيفيّت است. چهار مرتبه قسم بخورد كه اين مرد از صادقين نيست، و شهادت پنجمش هم «و الخامسة انّ غصب اللّه عليها ان كان من الصادقين» اگر اين مرد راست مى‏گويد، در اين نسبتى كه مى‏دهد، غضب خدا بر اين زن باشد.
    نكته‏اى كه در اينجا هست كه جنبه فقهى هم دارد، يكى آن جهت بود كه آيه قبلى كه مى‏گويد: «والذين يرمون المحصنات» چون در آيه بعدى دارد «و الذين يرمون ازواجهم» اين قرينه بر اين نيست كه آن محصنات در آيه قبلى، يعنى آنهايى كه غير زنهاى خودشان را رمى مى‏كنند بلكه آن محصنات، عموميّت دارد، شامل زنهاى خودشان و غير زنهاى خودشان هم مى‏شود، منتها مسأله لعان به اين كسى كه زوجه خودش را -خداى نكرده قذف به زنا بكند اختصاص دارد. آيه بعدى كه مى‏فرمايد: «والذين يرمون ازواجهم»، اين موضوع براى مسأله لعان است.
    حالا مى‏خواهيم از اين حرفها نتيجه بگيريم كه قرآن كريم هم در مورد كسى كه زن خودش را -خداى نكرده قذف به زنا مى‏كند، مى‏فرمايد: «اولئك هم الفاسقون» كه شامل اين هم مى‏شود. و الاّ اگر اين شبهه در ذهن كسى آمد كه آيه بعدى كه مى‏گويد: «والذين يرمون ازواجهم»، اين قرينه بر اين است كه آيه قبلى كه مى‏فرمايد: «والذين يرمون المحصنات»
    يعنى غير ازواج خودشان را. پس اگر اينطور باشد، آيه دلالت ندارد كه هر قاذفى فاسق است، هر قاذفى لا تقبل شهادته، بلكه دلالت بر فسق آن قاذفى دارد كه رمى غير ازواج مى‏كند نه اين كه آيه مطلقا بگويد.
    لكن اين دليل بر اين نيست كه چون آيه قبلى مى‏گويد: «والذين يرمون المحصنات» مخصوصا با اين كه جمع محلّى به الف و لام است، ما معنا بكنيم «اى المحصنات غير الزوجات» تا ديگر دليلى نداشته باشيم بر اين كه اگر كسى -خداى نكرده زوجه خودش را قذف كرد، كجاى آيه دلالت دارد بر فسق اين؟ كجاى آيه دلالت دارد بر اين كه شهادتش قبول نمى‏شود؟ محصنات در آيه اوّل، عموميّت دارد، كما اين كه اختصاص ندارد به زنهايى كه داراى شوهر باشند. كلمه احصان و محصن و محصنه، در معانى مختلفى استفاده مى‏شود. مقصود يعنى زنهاى عفيفه اعم از اين كه شوهر داشته باشند، يا اين كه شوهر نداشته باشند، باكره باشند، يا اين كه غير باكره باشند اينها نقشى در اين مسأله ندارد.
    اهميت رجوع به قرآن در مسائل داراى ريشه قرآنى‏
    آنچه مى‏خواهم در اين مسأله عرض كنم اين است كه تعرّض براى اين مسأله، ريشه قرآنى دارد و ما وظيفه داريم در هر مسأله‏اى كه ريشه قرآنى دارد، به ريشه قرآنى آن خيلى توجّه بكنيم. تا يك سرى اتهاماتى كه به شيعه مطلقا زده مى‏شود هم كنار برود، و اهتمامى كه شيعه براى قرآن قايل است، ان شاء اللّه روز به روز بيشتر بشود. و توّهم نشود قرآن يك كتاب عجيبى است، (تشبيهش هم درست نيست) مثل يك اقيانوسى مى‏ماند كه هر چه انسان در آن فرو برود، به عمق آن نمى‏رسد، آخرش هم بايد آيه يأس براى خودش بخواند كه نمى‏تواند به عمق مسائل قرآن برسد. نه تنها در مسائل اعتقادى يا مسائل مختلف ديگر، در مسائل فقهى هم انسان به عمق تعبيرات قرآن نمى‏رسد.
    اين روزها من شرح كتاب الطلاق و ابواب العدّه را مى‏نويسم. به يك مناسبتى به يك آيه‏اى برخورد كرديم كه من در يك ماه رمضانى هم راجع به اين آيه بحث كردم. يك آيه‏اى كه به ظاهر خيلى روشن، خيلى مثلا واضح است. آيه شريفه سوره طلاق آيه 4: «و اللائى يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدّتهن ثلاثة اشهر و اللائى لم يحضن» همين دوتا جمله‏اى كه نصف آيه است، باور كنيد كه سزاوار است انسان صد صفحه درباره اين نصف جمله و احتمالات مختلفى كه در اين داده شده و يا مى‏شود بنويسد، و آخرش هم انسان اطمينان كامل به اين كه مراد خداوند را درك كرده، نمى‏تواند پيدا بكند. با اين كه يك مسأله فقهيه است كه به‏
    حسب ظاهر، نه اين كه نسبت به خداوند بدهيم، به حسب ظاهر زنهاى يائسه «ان ارتبتم» عده‏اشان سه ماه است، و زنهايى كه حائض نشدند. حالا اينها كى هستند و چى هستند؟ و مقصود خداوند از اين «ان ارتبتم» چيست؟ مرحوم سيد مرتضى از علماى متقدم در كتاب انتصارش، قدرى روى اين «ان ارتبتم» تكيه كرده و معذلك نتوانسته درست معنا بكند. معناى «ان ارتبتم» معناى ديگرى است غير از آنچه كه سيد مرتضى مى‏فرمايد. لذا ما همه‏اش روى روايات تكيه نكنيم، مسائلى كه ريشه قرآن ندارد، انسان خيلى بايد روى روايات تكيه بكند. اما مسائلى كه ريشه قرآنى دارد و در خود قرآن مطرح است، بايد سعى عمده در رابطه با فهم مراد قرآن باشد.
    بالاخره اين دوتا آيه يا سه‏تا آيه در رابطه با قذف هست كه يكى راجع به قذف است و دوتا راجع به قذف محصنات است و يكى هم راجع به قذف ازواج است كه در اوائل سوره نور ذكر شده، و علت تعرض هم همين است. اگر كسى قذف كرد خداوند مى‏فرمايد كه شهادتش را نپذيريد «اولئك هم الفاسقون» و مقتضاى اطلاق آيه شريفه اين است كه شهادتش را نپذيريد، چه هشتاد تازيانه را به او زده باشيد، و عنوان محدود پيدا كرده باشد، و چه هشتاد تازيانه را هنوز به او نزده‏ايد و عنوان محدود بر او منطبق نيست. براى اين كه آيه شريفه مى‏گويد: اول هشتاد تا تازيانه به اينها بزنيد و شهادت اينها را نپذيريد، و اينها فاسق هستند، «الا الذين تابوا». «الا الذين تابوا» ولو اين كه حد خورده باشند، ولو اين كه هشتاد تازيانه بر آنها پياده شده باشد، لكن پياده شدن هشتاد تازيانه و حد خوردن، كسى را عادل نمى‏كند. اينها به واسطه قذف، فاسق شدند، و فسقشان به واسطه «الا الذين تابوا و اصلحوا» بايد جبران بشود، نه به واسطه حد و تازيانه خوردن.
    با اين نكته‏اى كه عرض كردم شما به فرمايش امام هم پى مى‏بريد كه مى‏فرمايد: كسى كه قذف بكند در صورتى كه بيّنه نداشته باشد و خود مقذوف هم اقرار نكند، و لعان هم نكرده باشد، با اين كه لعان به قذف زوجه اختصاص دارد و از طرفى عنوان فاسق در آيه «والذين يرمون المحصنات» ذكر شده، الاّ اينكه در «والذين يرمون ازواجهم» عنوان فاسق را خداوند ذكر نكرده، از اين معلوم مى‏شود كه اين ازواج داخل در محصنات آيه اُولى هم هستند، و علت اين كه خداوند اينها را در يك آيه مستقلى، تخصيص به ذكر داده مى‏خواسته يك راه ديگرى براى آن كسى كه زوجه خودش را قذف مى‏كند باز كند به نام لعان، كه اين فقط در قذف زوجه محقق است اما در قذف غير زوجه نيست. اما در عنوان تازيانه‏
    خوردن، اگر لعان نكند، در عنوان فاسق بودن، در عنوان عدم قبول شهادت، هيچ فرقى بين قذف زوجه و قذف غير زوجه نيست.
    با اين كه در نظر بدوى وقتى كه انسان آيات را ملاحظه بكند، يك چنين معنايى در ذهنش نمى‏آيد ولى با دقت در آيات معلوم مى‏شود كه «و اولئك هم الفاسقون» اين قاذفين را هم شامل مى‏شود و اختصاص به آنجايى كه قذف نسبت به غير زوجه تحقق داشته باشد ندارد. بالاخره مستثنى منه مسأله براى ما روشن است كسى كه قذف بكند، به لحاظ اين كه ما در اعتبار عدالت و شرايط معتبره در شاهد هستيم، «لا تقبل شهادته». اما صورت توبه و كيفيت توبه و بعضى از مسائل ديگرى كه در دنبال اين مسأله واقع است را ان شاء اللّه بعداً عرض مى‏كنيم.
    پرسش‏
    1 - دليل عدم پذيرش شهادت قاذف چيست؟
    2 - منظور از محصناتى كه در آيه قذف آمده چيست؟ چرا؟
    3 - در چه صورتى قذف، موجب فسق قاذف نمى‏شود؟ توضيح دهيد.
    4 - كجاى آيه قذف دلالت بر فسق كسى مى‏كند كه زوجه‏اش را قذف كند؟