• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام درس: خارج فقه بحث شهادات‏
    شماره درس: 14
    نام استاد: آيت اللّه فاضل‏
    تاريخ درس: 1377
    اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
    بسم اللّه الرحمن الرحيم‏
    همان طورى كه عرض كردم، در باب عدالت، مسائل زيادى مطرح است و اگر ما بخواهيم به همه آنها بپردازيم، يك وقت وسيعى لازم است، لذا ما به آنها نمى‏پردازيم، فقط از بين آنها به دو مطلب اشاره مى‏كنيم و ان شاء اللّه بحث عدالت را تمام مى‏كنيم، و الاّ شايد حدود يك ماه وقت لازم باشد، چون به مناسبت، بحث گناه كبيره و گناه صغيره پيش مى‏آيد. تعداد گناهان كبيره كه به حسب روايات ذكر شده، آيا در بين گناهان كبيره، كبيره به قول مطلق داريم يا هر كدام نسبت به مادون خودشان كبيره‏اند و نسبت به مافوق خودشان صغيره‏اند؟ اينها يك بحثهاى دامنه‏دارى است كه فعلا وقت ما اجازه نمى‏دهد كه اين مسائل را مطرح كنيم. اما ناگزيريم كه دو مطلب در رابطه با عدالت ذكر بكنيم.
    يك مطلب اين است كه آيا خلاف مروّت، منافى با عدالت هست يا نه؟ خلاف مروّت، يعنى يك چيزى كه به حسب عرف، زيبنده شخص نباشد، لكن از نظر شرع هم دليلى بر حرمت آن قائم نشده، حرمت شرعيّه ندارد، لكن زيبندگى عرفيّه ندارد. آيا مروّت هم در معنى عدالت و به عنوان جزء متمّم عدالت در عدالت معتبر است يا نه؟ اين يك بحثى است كه ان شاء اللّه عرض مى‏كنيم.
    بحث ديگر اين است كه آيا ارتكاب گناه صغيره، مضرّ به عدالت هست يا قادح در عدالت نيست؟ آن‏چه از عبارت امام بزرگوار استفاده مى‏شود، اين است كه هر گناهى و هر معصيتى، «سواء كانت كبيرة ام صغيرةً» قادح در عدالت است. و اين طور نيست كه اصرار بر گناه صغيره، كه كبيره است، قادح در عدالت باشد. اصل ارتكاب گناه صغيره به نظر ايشان، در باب عدالت، مضرّ است. اما در كلامشان هيچ اشاره‏اى به مسأله مروّت نشده. معلوم مى‏شود كه اگر كسى خلاف مروّت را رفتار بكند، به نظر ايشان، قادح در عدالت نيست، چون هيچ اشاره‏اى به اين معنا نكرده‏اند و در تفريعى هم كه مى‏فرمايند، مى‏فرمايند: شهادت فاسق قبول نيست. فاسق را هم به مرتكب كبيره يا صغيره معنى كرده‏اند. در اين كلام‏
    ايشان هيچ اشاره‏اى به مسأله مروّت نشده است. لكن ما ان شاء اللّه هر دو را عرض مى‏كنيم، ببينيم از ادلّه چه مى‏شود استفاده كرد؟
    بررسى تنافى خلاف مروّت با عدالت‏
    در رابطه با مروّت، به متأخّرين نسبت داده شده كه؛ خلاف مروّت هم قادح در عدالت است. مثالى كه در سابق براى خلاف مروّت، زده مى‏شد اين بود كه مثلا يك آدم روحانى كه عبا و قبا زيبنده اوست، لباس جُندى بپوشد كه فى زماننا هذا، اين تغيير پيدا كرد، اين همه روحانييّن از صدر و ذيل در جبهه‏ها شركت مى‏كردند، در عين اين كه داراى عمامه بودند، لباس جندى هم بر تنشان بود، و در زمان ما در اين حال هيچ‏گونه خلاف مروّت نيست كه يك روحانى لباس جندى بپوشد. مگر اين كه به اعتبار زمانها و مكانها فرق بگذاريم؛ بگوييم مثلا يك روحانى در شرايط غير جنگى، آن هم در غير جبهه جنگ، در كوچه و بازار، لباس جندى بپوشد و الاّ در جبهه، از افتخارات روحانييّن است، و مسأله‏اى هم نيست. حالا به مثالش كارى نداريم. مثالى كه من آن روز ذكر كردم؛ يك روحانى بيايد سرتا پا فرض كنيد يك لباس قرمز زننده بپوشد، از عمامه و عبا و قبا و امثال ذلك. دليلى بر حرمت اين رفتار نيست ولى از نظر عرف، زيبنده يك روحانى نيست كه سرتاپا در مجامع عمومى، يك لباس قرمز من العبا و العمامة و القبا بپوشد! اين اسمش خلاف مروّت است. آيا اين خلاف مروّت، قادح در عدالت هست يا قادح در عدالت نيست؟
    دليل بر تنافى خلاف مروت با عدالت‏
    دليل مهمى كه در اين باب ذكر شده و خود من هم در سابق به اين دليل اعتماد كردم، ولى نكته‏اى به ذهنم آمد كه تا حدى اين اعتماد سلب شد. در روايت صحيحه عبداللّه ابن ابى يعفور كه عمده روايت از رواياتى است كه در باب عدالت وارد شده، بعد از آن كه عبداللّه ابن ابى يعفور از امام صادق(صلوات اللّه عليه) سؤال از حقيقت عدالت و ماهيت عدالت عند اهل البيت(عليهم السلام) مى‏كند، امام در اولين جمله فرمودند: «أن تعرفوه بالستر و العفاف». ستر را معنا كرديم كه به معناى حيا است، و آن ملكه نفسانيّه و حالت قلبى است. عفاف را معنا كرديم، آن هم از يك كتاب لغت مهمى به نام لسان العرب كه از كتابهاى بسيار مفصل و معروف در لغت عرب است، كه شايد حدود پانزده جلد هم باشد. اين كتاب در لغت عفاف، وقتى كه كلمه عفّ را معنى مى‏كند. مى‏فرمايد: «العفّ الكفّ عما لايحلّ و لايجمل»، عفاف اين است كه انسان از آن چيزهايى كه حلال نيست و از آن چيزهايى كه براى او جميل و زيبنده نيست، خوددارى بكند. بر حسب آنچه لسان العرب مى‏گويد كفّ از چيزهايى كه زيبنده هم نيست، در معناى عفاف دخالت دارد.
    بگوييم: در اين صحيحه، عدالت را به معناى ستر و عفاف معنى مى‏كند و عفاف هم شامل كفّ از معاصى مى‏شود و هم كفّ از امورى كه زيبنده انسان نيست، پس معلوم مى‏شود كه در اين روايت مروّت را هم دخيل در عدالت دانسته. و اين با آن جمله بعدى منافاتى ندارد: «و ان يعرف باجتناب الكبائر». گفتيم: بر حسب آن معنايى كه ما عرض كرديم، اين تخصيص بعد التعميم است، نه اين كه مطلب خاصى را دلالت داشته باشد. فقط مى‏خواهد يك نكاتى را اشاره كند، و آن اين كه در معنى عدالت، اجتناب كبائر نقش اساسى دارد. اينطور نيست كه اجتناب كبائر در رديف اجتناب صغائر يا مراعات مروّت باشد بلكه اجتناب كبائر، يك نقش ارزنده‏اى در معناى عدالت دارد. و علاوه مى‏خواسته اشاره بكند به اين كه گناهان كبيره عبارت از چيست؟ مى‏فرمايد: «الّتى اوعد اللّه عليها النار» گناهان كبيره آنهايى است كه خدا در مقابل آنها وعده به آتش داده كه عرض كرديم ما اين بحث را بيان نمى‏كنيم.
    علاوه؛ يك نكته سومى هم در كار است و آن اين است كه مى‏خواهد بگويد: اين كسى كه اجتناب كبيره مى‏كند، نه از روى اين كه مقتضى در آن وجود ندارد، يا از نظر اين كه مردم اطلاع پيدا نكنند، «الّتى اوعد اللّه عليها النار» يعنى از چوب خدا مى‏ترسد. آن خوف الهى، مانع از اين است كه اين معصيت كبيره را مرتكب بشود و الاّ اگر چوب خدا و عذاب خدا نبود، لعلّ اين معصيت را مرتكب مى‏شد يا اين كه اصلا مقتضى در او وجود نداشت كه عذاب خدا باشد يا نباشد، براى اين فرقى نمى‏كند. مثل يك ديوارى مى‏ماند؛ ديوار قدرت بر شرب خمر ندارد، مقتضى زنا در آن وجود ندارد، در اين هم وجود ندارد. مسأله «اوعد اللّه عليها النار» هم نيست.
    اگر ما روايت را اينجورى معنى بكنيم، مسأله مروّت هم داخل در عفاف مى‏شود و در عدالت مدخليّت پيدا مى‏كند. لذا اين حرفى كه به متأخّرين نسبت داده شده كه اينها در رابطه با معناى عدالت، براى مروّت هم حساب باز كرده‏اند، با توجه به اين نكته‏اى كه ما عرض كرديم، يك مطلب به حسب ظاهر جالبى مى‏شود. خود من هم در سابق روى اين معنا تكيه كردم، و حتى نظر من اين بود كه خلاف مروت، قادح در عدالت است.
    عدم وجود دليل روشن بر تنافى خلاف مروّت با عدالت‏
    اما نكته‏اى كه به ذهنم آمد كه يك قدرى انسان را در اين مسأله، متزلزل مى‏كند؛ اين است كه مسأله اعتبار مروّت در عدالت اگر اصلى داشته باشد، با اين كه كأنّ يك مطلبى است بر خلاف قاعده، چطور مى‏شود چيزى كه قبح عرفى دارد، لكن قبح شرعى ندارد، در باب عدالت معتبر باشد؟ به ذهن انسان نمى‏آيد كه چيزى كه اصلا معصيت نيست «لاصغيرة و لاكبيرة»، فقط يك قبح عرفى دارد، ارتكابش مضرّ به عدالت باشد. اين يك مطلبى است بر خلاف آنچه در ذهن انسان است. يك چنين مطلبى در حقيقت، يك بيان روشنى از ناحيه ائمه(عليهم السلام) لازم دارد.
    آيا ما مى‏توانيم به صرف اين كه كلمه عفاف را در لسان العرب يك جورى معنا كرده كه شامل مروّت هم مى‏شود، به امام نسبت بدهيم كه امام خلاف مروّت را هم قادح در عدالت مى‏داند؟ اين از مسائلى است كه يك بيان واضح و بيان روشنى براى آن لازم است. و الاّ صرف اين كه يك لغوى، يك مطلبى را گفته، نمى‏توانيم مستند به امام بكنيم و بگوييم كه امام در صحيحه عبداللّه بن ابى يعفور، ترك مروّت را هم منافى با عدالت مى‏داند و عادل آن كسى است كه هم از قبيح شرعى و هم از قبيح عرفى خوددارى كند، دليل ما هم اين باشد كه لسان العرب كلمه عفاف را به يك معناى اعمّى معنا كرده است. پذيرفتن اين قدرى مشكل است كه واقعا مى‏خواهيم به امام نسبت بدهيم. مسأله ديگرى هم نيست. مى‏خواهيم به اين صحيحه نسبت بدهيم كه اين صحيحه مى‏گويد: خلاف مروّت هم قادح در عدالت است براى اين كه در اين صحيحه كلمه عفاف استعمال شده و عفاف را اگر ما به لغت مراجعه بكنيم، يعنى خوددارى از گناه، و خوددارى از قبائح عرفيّه.
    آيا با چنين راه پر پيچ و خمى مى‏شود مطلبى را به امام نسبت داد آن هم يك مطلبى كه اصلا بر خلاف آن چيزى است كه در ذهن انسان است؟ چيزى كه قبيح عرفى است، لكن هيچ قبح شرعى ندارد، نه معصيت كبيره است، نه معصيت صغيره، اين اگر بخواهد ارتكابش مضرّ به عدالت باشد، ما نمى‏گوييم كه نبايد باشد، بيان روشن لازم دارد. بيانى غير از همين اكتفا كردن به يك كلمه عفاف، آن هم با معنايى كه در لسان العرب مى‏شود. لذا اين معنا به ذهن ما آمد و ما را مرددّ كرد در اين معنا كه آيا رعايت مروّت در معنى عدالت اعتبار دارد يا ندارد؟ ما نمى‏توانيم گردن امام بگذاريم كه امام چنين فرموده باشد ولو انسان بخواهد چشمش را ببندد، جمود بر الفاظ بكند و به هيچ مسأله‏اى كارى نداشته باشد، اما مشكل است كه اين معنى به امام(عليه السلام) نسبت داده بشود. لذا من در عين اين كه سابقا اين حرف را قبول داشتم ولى حالا به علت اين نكته‏اى كه عرض كردم، در اين مسأله مرددّ هستم و نمى‏توانم به ضرس قاطع يك چنين نسبتى را به امام(عليه السلام) بدهم. البته اينجا بحثهاى ديگرى هم هست كه ديگر وقت اجازه نمى‏دهد. عمده مطالب را من خدمت شما عرض مى‏كنم ان شاء اللّه.
    بررسى تنافى ارتكاب گناه صغيره با عدالت‏
    مطلب دوم درباره نفس ارتكاب گناه صغيره است. اما اصرار بر گناه صغيره جزء كبائر شمرده شده است. يكى از گناهان كبيره، اصرار بر گناه صغيره است. در معنى اصرار هم بعضى از اختلافات وجود دارد كه معنى اصرار چيست؟ آيا اصرار اين است كه انسان گناه صغيره را مرتكب بشود و فورى توبه نكند يا اصرار اين است كه علاوه بر ارتكاب، عزم بر عود به اين گناه صغيره داشته باشد؟ اين هم خودش يك بحثى است. ولى بحث فعلى ما كه قبل از اين بحث است اين است كه؛ نفس ارتكاب گناه صغيره، هنوز به عنوان اصرار نرسيده، آيا قادح در عدالت هست يا نه؟
    اينجا يك آيه شريفه‏اى داريم كه در آن آيه خداوند مى‏فرمايد: «ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه، نكفّر عنكم سيئاتكم». دو احتمال در معناى اين آيه هست كه يك احتمال كه لعلّ همين مراد باشد اين است كه خداوند مى‏فرمايد: اگر شما از گناهان كبيره اجتناب بكنيد ما هم در مقابل اين اجتناب شما، از گناهان صغيره شما چشم مى‏پوشيم، «نكفّر عنكم سيئاتكم» مقصود از سيّئات، گناهان صغيره است، خدا مى‏فرمايد: كأنّ اگر اين باشد كه ظاهر آيه هم همين است، اگر شما از گناهان كبيره اجتناب بكنيد، ما گناهان صغيره‏تان را مى‏پوشانيم و رفع يد مى‏كنيم. در حقيقت لازمه‏اش اين است كه اگر انسان گناه صغيره‏اى هم مرتكب شد، در صورتى كه از گناهان كبيره اجتناب كرده باشد، كأنّ ديگر نياز به توبه هم ندارد. فرق بين گناه صغيره و كبيره اين مى‏شود كه گناه كبيره هميشه نياز به توبه دارد، ولى گناه صغيره در آنجايى كه اجتناب از گناهان كبيره محقق شده باشد، خداوند خودش مى‏پوشاند، ديگر نياز به استغفار و توبه و امثال ذلك ندارد.
    اگر ما اين آيه شريفه را اين طور معنى بكنيم كه ظاهر آيه شريفه هم همين است، ظاهرش اين است كه ارتكاب گناه صغيره (نه اصرار، نفس ارتكاب گناه صغيره) حتى در عدالت هم قادح نيست، مضرّ به عدالت نيست، خود خداوند مى‏پوشاند، بدون اين كه نياز به توبه هم داشته باشد.
    شمول «تنهون عنه» نسبت به نهى تحريمى و تنزيهى‏
    لكن يك احتمال ديگرى در آيه هست كه لعلّ آن احتمال تا حدّى خلاف ظاهر باشد، و آن اين است كه «تنهون عنه» يعنى چيزهايى كه خداوند از آن نهى كرده اعمّ از نهى تحريمى و نهى تنزيهى. «ما تنهون عنه» يك عنوان عامى داشته باشد، هم نهى تحريمى را بگيرد، هم نهى تنزيهى و كراهتى را بگيرد. آن وقت خدا بفرمايد: اگر از كبائر «ما تنهون عنه» اجتناب بكنيد كه «تنهون عنه» يك چنين معنايى داشته باشد، كبائرش مى‏شود منهى عنهاى محرم اعم از اين كه حرمتش به نحو كبيره باشد يا صغيره، اگر محرّمات را به طور كلى اجتناب بكنيد، «نكفّر عنكم سيّئاتكم» يعنى مكروهاتى كه از شما صادر مى‏شود را مى‏پوشانيم. ديگر گناه صغيره و گناه كبيره نيست، بلكه محرمات و مكروهات است. مى‏فرمايد: اگر كبائر «ما تنهون عنه» كه عبارت از محرمات است را شما ترك بكنيد، ما سيّئات شما را كه عبارت از مكروهات است، مى‏پوشانيم. چنين معنايى هم براى اين آيه شريفه شده است.
    لكن اين معنا خلاف ظاهر است. ظاهر در آيه شريفه همان معناى اولى است كه ما عرض كرديم كه اگر مجموعه گناهان كبيره ترك بشود، گناهان صغيره را كه آيه شريفه از آن تعبير به سيّئات مى‏كند، خداوند مى‏پوشاند، مى‏آمرزد، بدون اين كه نياز به توبه داشته باشد. نياز به توبه در گناه كبيره است، نه در گناه صغيره.
    اگر ما اينطور معنى بكنيم، به لحاظ اين آيه، به نظر مى‏رسد كه ارتكاب گناه صغيره به جايى لطمه‏اى نمى‏زند. تا گناه صغيره‏اى را مرتكب شد در صورت اجتناب از گناهان كبيره، خداوند تكفير مى‏كند و مى‏پوشاند و از بين مى‏برد.
    بررسى روايت ابن ابى يعفور راجع به ارتكاب صغيره‏
    و امّا در روايت عبد اللّه بن ابى يعفور در جمله دوم داشت «و يعرف» كه معنا كرديم يعنى «يعرف الرجل باجتناب الكبائر». اين جمله كه ارتكاب گناهان صغيره را كنار مى‏برد، ولى در جمله اولى، قبل از اين جمله امام صادق(صلوات اللّه عليه) فرمود: «ان تعرفوه بالستر و العفاف» حالا اگر عفاف فرضا در شمول قبائح عرفيه هم مشكلى داشته باشد، اما بلا اشكال همه محرمات شرعيّه را شامل مى‏شود، «سواء كانت كبيرة او صغيره» و ما عرض كرديم: اين «يعرف باجتناب الكبائر» در حقيقت تخصيص بعد التعميم است، يعنى منافاتى ندارد كه گناه صغيره قادح در عدالت باشد، اما آن كه در باب عدالت، نقش اساسى و نقش ارزنده دارد، عبارت از گناهان كبيره است. در عين اين كه ارتكاب گناهان صغيره هم قادح در عدالت است. اما نقش ارزنده براى اجتناب كبائر است كه امام در جمله دوم بيان كردند، و خصوص اجتناب كبائر را ذكر كردند.
    اگر اينطور باشد ديگر استفاده اين معنى از روايت، مثل مسأله مروّت نيست كه اشكال ما به آن وارد بشود. كلمه عَفاف كه در جمله اولى قبل از اين جمله ذكر شده، همه محرمات شرعيه را شامل مى‏شود؛ چه محرّمات شرعيّه به نحو گناه كبيره باشد، و چه محرّمات شرعيّه به نحو گناه صغيره باشد.
    عمده نكته در اينجا اين مطلب است كه كسى بگويد: گناه صغيره را ولو اين كه خداوند مى‏پوشاند، معناى پوشاندن اين است كه عذابى در مقابل آن ندارد، سؤالى در مقابل آن ندارد. اما از نظر قدح در عدالت هم خداوند آن را مى‏پوشاند؟ و مى‏فرمايد: كأنّ چنين معصيتى صادر نشده؟ اگر ما اين معنى را از آيه استفاده بكنيم، معنايش اين است كه گناه صغيره، مضرّ به عدالت نيست. اما اگر گفتيم كه در آيه، صحبت عدالت نيست، مسأله عدالت هم در آيه طرح نشده، مسأله چوب و فلك و چوب و كتك است. خداوند مى‏فرمايد: «ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيّئاتكم» يعنى در مقابل گناهان صغيره ما نه سؤالى داريم، نه عذاب و عقوبتى داريم، اما قادح در عدالت هم نيست، بگوييم آيه شريفه ديگر دلالت بر اين ندارد.
    در حقيقت بحث ما در اين خلاصه مى‏شود كه اگر ما از اين آيه شريفه اولا آن احتمال اول را استفاده كرديم، و ثانيا استفاده كرديم كه «نكفّر» يعنى بطور كلّى اين كالعدم است، معنايش اين است كه ارتكاب گناه صغيره به عدالت هم لطمه نمى‏زند. اما اگر اين معنا را از اين آيه شريفه استفاده نكرديم، به ضميمه اين كه در روايت هم كلمه عفاف شامل كفّ از گناهان صغيره هم هست، و اين كه امام در جمله بعدى مى‏فرمايد: «و ان يعرف باجتناب الكبائر»، روى اهميتى كه گناهان كبيره در مسأله عدالت دارند، امام ذكر فرموده و الاّ از نظر قادحيت در عدالت، هيچ فرقى بين گناه كبيره و صغيره نيست و لازم نيست كه در باب صغيره هم مسأله اصرار را پيش بياوريم و در حقيقتِ اصرار بحث بكنيم براى اين كه اصرار بر گناه صغيره، خودش يكى از افراد گناهان كبيره شمرده شده است.
    ولى عرض كردم از عبارت ايشان كه مى‏فرمايد: «العدالة هى الملكة الرادعة عن معصية اللّه تعالى» صحبت از مروّت نيست، «فلا تقبل شهادة الفاسق و هو المرتكب للكبيرة او المصرّ على الصغيرة، بل المرتكب للصغيرة على الاحوط ان لم يكن الاقوى» كه در حقيقت ايشان به صورت فتوا مى‏خواهند ذكر بكنند كه مرتكب صغيره ولو اين كه اصرار هم نداشته باشد، قادح در عدالتش است. بحثش همين بود كه عرض كرديم و تا اينجا اين بحث عدالت را خاتمه مى‏دهيم. ان شاء اللّه شرط پنجمى كه در شاهد معتبر است، را عرض مى‏كنيم.
    پرسش‏
    1 - دليل بر تنافى خلاف مروت با عدالت از نظر مشهور چيست؟
    2 - نظر استاد را راجع به عدم تنافى خلاف مروّت با عدالت بيان كنيد.
    3 - آيا ارتكاب گناه صغيره منافى با عدالت است؟ توضيح دهيد.
    4 - آيا «تنهون عنه» شامل نهى تنزيهى هم مى‏شود؟ چرا؟
    5 - دلالت روايت ابن ابى يعفور را نسبت به ارتكاب صغيره بررسى كنيد.