• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام درس: خارج فقه بحث شهادات‏
    شماره درس: 13
    نام استاد: آيت اللّه فاضل‏
    تاريخ درس: 1377
    گفتار استاد به مناسبت سالگرد شهادت امام صادق(عليه السلام) و سالگرد انقلاب‏
    اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
    بسم اللّه الرحمن الرحيم‏
    يك قسمت از روايت را كه در حقيقت در رابطه با تحقيق عدالت بود، عرض كرديم. يك قسمت ديگر آن هم در رابطه با اماره عدالت است، ما عرض كرديم: اين اماره شرعيّه است و شارع مقدّس خودش اين اماره را تأسيس كرده است. در حجيّت اين اماره، ظنّ شخصى و اطمينان شرط نيست، كما اين كه در امارات عقلائيه هم همين طور است. لازم نيست كه براى كسى ظنّ شخصى حاصل بشود بلكه چه بسا اگر ظنّ به خلاف هم پيدا بكند، مضرّ به حجيّت اماره نيست، مگر اين كه علم پيدا بشود و يا اين كه اطمينانى پيدا بشود كه عقلا با آن اطمينان، معامله علم مى‏كنند. در صورت وجود علم، چه علم عقلى و چه علم عقلايى باشد، اماره حجيّتى ندارد چه اين علم بر وفاق اماره باشد يا بر خلاف اماره باشد. ولى در صورتى كه علم قطعى عقلى و علم عقلايى وفاقاً او خلافاً وجود نداشته باشند، اماره حجيّت دارد. يعنى آثار شرعيّه مترتبه بر عدالت، در مانحن فيه بار مى‏شود. ولو اين كه اطمينانى هم بر وفق اماره يا علمى وجود ندارد. ولى اثر اماره و ثمره اماره، همين است كه در مورد شك با وجود اين اماره، آثار شرعى مترتبه بر عدالت بار مى‏شود. اما اگر بعد كشف خلاف شد، آيا ديگر به درد مى‏خورد يا به درد نمى‏خورد؟ آن ديگر مربوط به بحث اجزاء در باب اصول است، ولى در اصل ترتيب آن آثار مثلا در باب طلاق، مى‏گويند: واجب است كه دو شاهد عادل اين طلاق را استماع بكنند. اگر اين زوج مطلّق دوتا اماره شرعيّه بر عدالت اين دو نفر داشت، در اجراى طلاق و ترتيب آثار صحت بر اين طلاق، همين مقدار كافى است ولو اين كه خودش هيچ‏گونه علمى به عدالت ندارد، و حتى ظنّ شخصى هم در رابطه با عدالت وجود ندارد.
    اماره بر عدالت طبق روايت ابن ابى يعفور
    اين اماره از اينجا شروع مى‏شود؛ مى‏فرمايد: «و الدلالة على ذلك كله»، يا در
    پاورقى دارد كه در تهذيب دارد: «و الدال على ذلك كله» اين «و الدلالة» يعنى راهنماى به اين عدالت و اماره بر اين عدالت چيست؟ چه چيزى را شارع اماره بر اين عدالت قرار داده؟ مى‏فرمايد: «ان يكون ساتراً لجميع عيوبه، حتى يحرم (او يحّرم) على المسلمين ماوراء ذلك من عثراته و عيوبه و تفتيش ماوراء ذلك». مى‏گويد: اماره اين است كه اين شخص نسبت به همه عيوبش، - البته اگر عيبى داشته باشد - ساتر باشد.
    اين ساتر، غير از عنوان سترى است كه قبلا عرض كرديم. آن ستر قبلى به معناى حيا بود، و از اوصاف نفسانيه بود و از همان راه تعبير به ستر، ما عنوان ملكه را در باب عدالت استفاده كرديم. اما آن كه اينجا اماره است، «ان يكون ساتراً لجميع عيوبه» يعنى اگر اين آدم داراى عيبى نيست فبها، اما اگر داراى عيب است، اين عيبش را مستور مى‏كند. اين مستوريّت، صفت خارجى است.
    نتيجه مستور بودن عيوب و عثرات اين مرد، يكى اين است كه اگر مردم بخواهند اطلاع بر عيبش پيدا بكنند، بايد با تفحص و تفتيش و تجسس و امثال ذلك وارد بشوند. و اين تجسس و تفّحص در رابطه با كسى كه عيب خودش را مخفى مى‏كند، حرام است. لذا در باب غيبت در نظرم هست؛ در مكاسب محّرمه هم خوانده‏ايد كه اگر كسى علنى يك فسقى را مرتكب مى‏شود، غيبتش مانعى ندارد. اما اگر كسى مخفيانه داراى يك عيبى هست، به هيچ وجه، غيبت او و اظهار عيب او جايز نيست.
    اثر ساتريت همه عيوب -اگر وجود داشته باشد، كه من الممكن وجود هم نداشته باشد، خود امام مى‏فرمايد: اثر ساترّيتش «حتى يحّرم على المسلمين ماوراء ذلك من عثراته و عيوبه» حق ندارند پرده را كنار بزنند، حق ندارند ساتر را عقب بزنند «و تفتيش ماوراء ذلك» به صورت تفتيش و تفّحص و تجسس ببينند پشت پرده چه خبر است. پرده‏اى روى عيوبش كشيده اگر داراى عيوب باشد.
    «و يجب عليهم تزكيته و اظهار عدالته فى الناس» منتها اينجا يك توضيحى لازم است كه من عرض بكنم؛ چون عيوبى كه شخص دارد - اگر داشته باشد - يك وقت در رابطه با محّرمات عيوب دارد. يك وقت -خداى ناكرده فرضا مخفيانه شرب خمر مى‏كند، مخفيانه زنا مى‏كند، اينجا همين ساتريّت كفايت مى‏كند، مثل اين كه بين مردم و بين عيوبش يك پرده‏اى مى‏كشد كه مردم به صورت طبيعى از اين عيوب و از اين قبائح اطلاعى پيدا نكنند. اما بعضى از عيوب -خداى نكرده اگر باشد، در رابطه با ترك واجبات است. اين عيوبى كه در رابطه با ترك واجبات است، حيث اين كه در بين واجبات ما مثل نماز نداريم كه اولا از نظر اهميت «ان قبلت قبل ما سويها، و ان ردت ردّ ما سويها». ثانيا از نظر اصطلاحى هم خيلى از واجبات، يا واجبات مشروطه است، ممكن است شرطش درباره اين نفر وجود نداشته باشد. مثل حج كه اگر فرض كنيم اين مستطيع نباشد، قدرت بر انجام حج نداشته باشد. مثل روزه كه ممكن است اين قدرت بر اين مقدار امساك زمانى نداشته باشد. بعضى از
    واجبات ديگر هم كه اصلا حاكم شرع در آن دخالت مى‏كند، مثل مسأله زكات و اداى دين و امثال ذلك، كه اگر كسى واجد باشد و معذلك دينش را ادا نكند، كه در آن روايت بود: «لىّ الواجد يحل عقوبة و عرضه» اما در نماز، اين خصوصيات نيست، يك واجب مطلقى هست كه اگر روزهاى معدودى هم از زنها برداشته مى‏شود، اولا موردش زنها است، ثانيا در يك ايام مخصوصه‏اى است، نه اين كه همه ماهها را شامل بشود.
    لذا نماز براى اين كه اولا واجب مطلق است، مثل حج و زكات و امثال ذلك نيست، و ثانيا در رأس واجبات الهيه قرار گرفته، اينجا هم ديگر عنوان ساتراً معنى ندارد. اينجا را اضافه مى‏كند، مى‏فرمايد كه بايد نمازهاى پنجگانه را در جماعت مسلمين حاضر بشود، براى اين كه اولا خصوصيتى براى جماعت هست، يك تعبيراتى هم دارد كه ما بايد حمل بر نفى كمال بكنيم. اما آن كه مهم است در نماز جماعت كه شايد خيلى هم به آن توجه نداشته باشيم، اين است كه اگر كسى در نماز جماعت مسلمين در پنج وقت شركت كرد، مى‏توانيم گواهى بدهيم كه «هذا الشخص يصلّى» امّا آدمى كه در نماز جماعت شركت نمى‏كند، و خودش مى‏گويد: من نمازم را فرادا در منزل مى‏خوانم، از كجا مى‏توانيم شهادت بدهيم «بأنّه يصلّى»؟ ممكن است در داخل منزل -خداى نكرده اصلا نماز نخواند. لذا علاوه بر اين كه نسبت به قبائح و محرمات، يك ساتر و پرده‏اى بين محرمات و مردم كشيده، در رابطه با واجبات با اين اهميتى كه براى نماز ذكر كرديم، بايد در نمازهاى پنجگانه حاضر بشود كه مردم بتوانند گواهى بدهند كه «هذا الشخص يصلى». اينجا ديگر عنوان ساتر به درد نمى‏خورد. اينجا يك عنوان خارجى عملى مطرح است. در حقيقت اين اماره شرعيه، مركب از دو چيز مى‏شود و از مجموع دو چيز، ما تعبير به حسن ظاهر مى‏كنيم.
    اجزاى تشكيل دهنده حسن ظاهر مؤمن‏
    شارع حسن ظاهر را اماره بر عدالت قرار داده است و حسن ظاهر، مركب از دو چيز است: در رابطه با محرمات، وجود ساتر است، در رابطه با واجبات هم حضور در جماعات مسلمين است. اگر اين مطلب تحقق پيدا بكند، «يسمّى بحسن الظاهر» و شارع اين حسن ظاهر را اماره بر عدالت قرار داده است.
    لذا مى‏فرمايد: «و يكون منه التعاهد للصلوات الخمس اذا واظب عليهنّ و حفظ مواقيتهنّ بحضور جماعة من المسلمين و أن لا يتخلف عن جماعتهم فى مصلاهم الاّ من علّة، فاذا كان كذلك لازماً لمصلاه عند حضور الصلوات الخمس، فاذا سُئل عنه فى قبيلته و محلّته قالوا: ما رأينا منه الا خيراً» ما جز خير از اين نمى‏بينيم، محرّمى از او مشاهده نكرديم، در نماز جماعت هم كه شركت مى‏كند، دليل اين است كه نماز مى‏خواند. «قالوا: ما رأينا منه الا خيراً مواظبا على الصلوات متعاهداً لاوقاتها
    فى مصلاه فانّ ذلك» اگر اين دو خصوصيت تحقق پيدا كرد، «يجيز شهادته و عدالته بين المسلمين» شهادت و عدالتش را به واسطه اين اماره مورد امضا قرار مى‏دهد. «و ذلك ان الصلوة ستر (يا سَتْرٌ اينجا بايد خواند) «و كفّارة للذّنوب و ليس يمكن الشهادة على الرجل بأنّه يصلّى اذا كان لايحضر مصلاه و يتعاهد» يعنى «لا يتعاهد جماعة المسلمين» كسى كه جماعت مسلمين را حاضر نمى‏شود، چه جورى مى‏شود شهادت داد به اين كه اين آدم «يصلى و انّما جعل الجماعة و الاجتماع الى الصلاة لكى يعرف من يصلّى ممّن لا يصلّى و من يحفظ مواقيت الصلاة ممّن يضيع» كسى كه مواقيت را حفظ مى‏كند، از آن كسى كه مواقيت را ضايع مى‏كند و ترتيب اثر نمى‏دهد، «و لولا ذلك» اگر اين مسأله نبود، «لم يمكن أحد» يا «لم يمكّن أحد يشهد على آخر بصلاح» هيچ كسى نمى‏توانست در رابطه با ديگرى به عنوان صلاح و صالح شهادت بدهد، «لانّ من لايصلّى، لا صلاح له بين المسلمين.» اگر كسى نماز كه ريشه دين است و در رأس واجبات الهيه قرار گرفته را نخواند، چطور مى‏تواند عنوان صالح و صلاح پيدا بكند. بقيّه روايت را خودتان مطالعه كنيد.
    روايت دوم هم طبق نقل شيخ در تهذيب همين روايت است فقط در ذيل روايت يك اختلافاتى هست. اما در رابطه با تعريف عدالت و اماره بر عدالت، بين طريق شيخ و طريق صدوق، فرقى وجود ندارد.
    بالاخره آنچه ما از اين روايت روى دقت و عدم تعصّب استفاده كرديم، اين است كه اولا: عدالت را يك ملكه مى‏داند و ثانيا خود شارع براى عدالت، يك اماره شرعيه تأسيسيّه قرار مى‏دهد، و در اين اماره هم شرط نيست كه انسان يك ظنّ شخصى برايش پيدا بشود.
    يكى دو بحث ديگر در باب عدالت عرض مى‏كنيم البته اگر بخواهيم بحث عدالت را خيلى توسعه بدهيم، هم جاى توسعه دارد و هم زمان زيادى لازم دارد. ولى ما يكى دو بحث ديگر كه مربوط به اين بحث عدالت و باب شاهد هم مى‏شود را عرض مى‏كنيم و بقيه‏اش را ان شاء الله در جاى ديگر استفاده بكنيم.
    به مناسبت سالگرد شهادت امام صادق(عليه السلام)
    فردا سالگرد دو حادثه مهم است؛ اولين حادثه كه «لا تشابهه حادثة»، حادثه سالگرد شهادت بنيان‏گذار مكتب جعفرى، امام صادق(صلوات اللّه عليه) است. امام صادق(صلوات اللّه عليه) علاوه بر اين كه در رابطه با بُعد شناسايى اسلام، يك حقى به گردن تمام شيعيان الى يوم القيامة دارد، نسبت به ما اهل علم، يك حق بيشترى دارد. همين روايت كذائيّه عبدالله ابن ابى يعفور از امام صادق(صلوات اللّه عليه) بود. ما مى‏توانيم بگوييم با قطع نظر از جنبه جعفرى بودن و شيعه بودن، مراتب علمى ما مرهون امام صادق است. ما سر سفره امام صادق نشستيم، اين چند كلمه را هم بر حسب استعداد و ظرفيت خودمان پيدا كرديم. نه اين كه منحصر به ما باشد، ميليونها نفر، افراد بيشترى قبل از ما بودند. شايد ميليونها نفر بعد از ما بيايند، سر سفره امام صادق بنشينند و از مقام علمى اين بزرگوار استفاده بكنند.
    لذا نسبت به ما نه فقط عنوان بنيانگذار مكتب جعفرى بلكه عنوان يك معلم واقعى دارد كه ما از محضر، نه حضورى، بلكه از كلمات آن بزرگوار استفاده مى‏كنيم كه بحمد اللّه قسمت مهمى براى زمان ما محفوظ مانده، و در همان زمان هم امام صادق(صلوات اللّه عليه) و روات نزديك به ايشان، ناظر به وضع امروز و فردا بودند.
    اگر مى‏بينيم امثال زرارة و محمد بن مسلم، دهها هزار حديث از امام باقر و صادق نقل كردند، نه براى اين كه اينها مورد ابتلاى خودشان بوده. مگر انسان در طول زندگانى خودش چقدر مسائل برايش مورد ابتلاء واقع مى‏شود؟ اين‏ها سؤالات فرضى از ائمه و از امام صادق مى‏پرسيدند كه جواب را از امام بشنوند، و اين سؤال و جواب را به عنوان روايت براى ما حفظ كنند، كه ما در مثل امروزى بتوانيم از كلمات اين بزرگواران استفاده بكنيم. امام صادق(ع) معلمى است كه سطح تعليمش اين مقدار بُعد دارد. معلمين ما با همه گستردگى رسانه‏ها فوقش اين است كه از يك تلويزيونى، راديويى، يك مطلبى را مى‏گويد. اما چند نفر از اين مطلب استفاده مى‏كنند؟ تازه استفاده هم محدود به زمان فعلى است. اما در زمانهاى آينده چطور؟ ديگر اين استفاده تمام مى‏شود. امام صادق(صلوات اللّه عليه) معلمى بوده كه سفره علمى ايشان تا روز قيامت گسترده است ان شاء اللّه، و همه از آن استفاده مى‏كنند. اين علماى بزرگى كه ما در طول تاريخ داشته‏ايم، يا در آينده ان شاء اللّه داريم، همه اينها بزرگترين افتخارشان اين است كه روايت را خوب معنا مى‏كنند. يعنى كلام امام صادق را مى‏فهمند كه خلاصه اين بيان را مورد فتوا قرار بدهند و به صورت رساله براى مقلدين خودشان منتشر بكنند. فردا مصادف با سالگرد شهادت اين بزرگوار است.
    در عين اين كه ائمه ما(عليهم السلام) تقريبا يكسان بودند، ولى در عالم ظهور و بروز از جهات مختلفى بينشان فرق وجود داشته، و الا آن جريانى كه فرض كنيد در كربلا پيش آمد، اگر براى امام صادق هم پيش مى‏آمد، همان مسائل بود بدون كم و زياد يا اگر امام حسين(عليه السلام) به جاى امام صادق بود، همان برنامه امام صادق را داشت. براى هيچ كدامشان در هيچ جهتى كمبودى وجود نداشت. ولى در عين حال مخصوصا با اين قصه‏اى كه من نقل مى‏كنم، گاهى در مقام ظهور و بروز، خصوصيات خاصى از بعضى از آنها ظاهر بوده؛ مثلا اين قصه كوچكى كه نقل مى‏كنم كه ناقل اين قصه هم از بزرگترين رقباى امام صادق(صلوات اللّه عليه) از ابو حنيفه نقل مى‏كند.
    افقه بودن امام صادق(عليه اسلام) به اعتراف ابوحنيفه‏
    راوى مى‏گويد كه من بودم كه از ابو حنيفه اين سؤال را كردند كه تو افقه ناس را چه كسى ديدى؟ به نظر شما افقه ناس كيست؟ در جواب گفت كه به نظر من افقه النّاس ابى عبدالله امام صادق(صلوات اللّه عليه) است. بعد ابو حنيفه جريانى را بر حسب آنچه كه مرحوم محدث قمى در سفينة البحار آورده نقل مى‏كند. از قول ابو حنيفه مى‏گويد: ابو حنيفه گفت كه يك روزى منصور مرا احضار كرد و گفت: ابو حنيفه! اين جعفر بن محمد ابا عبدالله خيلى مردم را به تعبير او فريفته و خيلى مردم در رابطه با او عقيده پيدا كرده‏اند. شما برو چهل‏تا از آن مسائل مهم تهيه بكن و اين مسائل را از جعفر بن محمد سؤال بكن، بلكه در جواب اين مسائل بماند ما هم ديگر خليفه وقت هستيم و تبليغات هم دست ماست، بين مردم منتشر مى‏كنيم كه اين خبرها هم نيست كه شما درباره جعفر بن محمد اينجور عقيده‏
    را داريد!
    ابو حنيفه مى‏گويد: در آن زمان، امام باقر حيات داشت. البته ايشان تعبير به امام نمى‏كند، تعبير به ابو جعفر مى‏كند! مى‏گويد: ابو جعفر حيات داشت و آمده بود به حيره كه در اطراف نجف است. مى‏گويد: ابو جعفر مرا احضار كرد. من رفتم خدمت ابو جعفر ببينم چه كارى با من دارد؟ ديدم كه جوانى در مجلس نشسته، من بمجرد اين كه اين جوان را ديدم، يك حالت رعبى براى من پيدا شد كه از ديدن خود ابو جعفر، يك چنين حالت رعبى براى من پيدا نشد! وقتى كه من نشستم، ابو جعفر رو كرد به اين جوان و گفت كه يا ابا عبدالله - كه كنيه امام صادق است - اين شخص ابو حنيفه است، اين را مى‏شناسى؟ ابا عبدالله گفت: بله پدر! من ابو حنيفه را مى‏شناسم. بعد رو كرد به من يعنى ابو حنيفه، گفت: مسائلت را از اين جوان بپرس! گفت: من مسائل چهل‏گانه‏اى كه با كمال دقت و زحمت تهيه كرده بودم تا از امام صادق بپرسم، شروع كردم يكى يكى آن مسائل را پرسيدن. هر مسأله‏اى را كه سؤال كردم، ديدم در جواب من مى‏گويد كه فقهاى مدينه چنين مى‏گويند، فقهاى كوفه چنين مى‏گويند، و ما اهل بيت نظرمان اين است و دليلمان هم بر نظريه خودمان اين است! گفت هر مسأله‏اى را پرسيدم، ديدم تمام فتاواى مختلف را بيان كرد، فتواى اهل بيت و استدلال بر آنها را هم بيان كرد. ابو حنيفه مى‏گويد: چنين كسى كه اين مقدار وسعت اطلاع دارد و از تمام اقوال مختلفه و جواب آن‏ها و فتواى اهل بيت و دليل بر آن اطلاع دارد، آن هم بدون سابقه قبلى، بدون اين كه مطالعه‏اى و مسأله‏اى در كار باشد، آيا مى‏خواهى چنين آدم، افقه ناس نباشد؟!
    لذا به نظر ابو حنيفه، افقه الناس، امام صادق است. ولى اينها فقهايى بودند كه خلفاى غير صحيح آن زمان، اين فقها را براى معارضه با اهل بيت ساختند تا كار به جايى رسيد كه ابو حنيفه گفت: «خالفت جعفراً فى كلّ ما يقول» من با امام صادق در هر فتوا و نظريه‏اى عمدا مخالفت كردم. فقط يك جا دچار هاج و واج شدم، نفهميدم كه امام صادق وقتى كه به سجده مى‏رود، آيا چشمهاى خودش را در سجده مى‏بندد يا چشمهاى خودش را در سجده باز مى‏گذارد، اين را نفهميدم! لذا در مقام عمل، من گفتم كه يك چشم باز باشد، يك چشم بسته باشد كه تحقيقا در اين رابطه با امام صادق مخالفت شده باشد!!.
    لذا بزرگداشت فردا از اين نظر هم خيلى براى ما اهميت دارد، مخصوصا با اين كه سالگرد حادثه فيضيه هم هست كه در آن حادثه فيضيه انسان نمى‏تواند واقعا بيان كند يا بنويسد كه حكومت طاغوت چه فجايعى را مرتكب شد و چه اهانت‏هايى به روحانيت كرد!! حتى به شخصيّت اول روحانيت در آن مجلس كه او را ساعت‏هاى متوالى در يك حجره‏اى حبس كردند و حتى خطر جانى براى او وجود داشت كه خداوند نخواست كه تا اين درجه اهانت تحقق پيدا بكند.
    به مناسبت سالگرد پيروزى انقلاب اسلامى ايران‏
    از طرفى هم فردا مصادف با بيستمين سالگرد انقلاب اسلامى است، اين هم از بركات امام صادق(صلوات اللّه عليه) است، كه يكى از شاگردان مخلص مكتب امام صادق بتواند يك روزى در مقابل قدرت‏هاى بزرگ جهانى، و قدرت خود ايران كه آن هم بسيار قدرت مهمى بود، مقاومت كند و يك حكومت اسلامى بر مبناى فقه جعفرى و مكتب تشيّع براى ما بوجود بياورد. اين هم از بركات امام صادق و سفره علمى امام صادق است، كه يكى از شاگردان ايشان كه داراى اخلاص فوق العاده و
    ايمان فوق العاده و شجاعت فوق العاده و علم فوق العاده بود بتواند چنين كارى كند البته علميّتش، يك قدرى در پرتو اين جهات عملى‏اش مخفى شده، ولى واقع مطلب اين نيست. حالا كه ايشان به رحمت ايزدى پيوسته، مسأله‏اى هم وجود ندارد؛ ولى بدانيد من شايد بيست و پنج سال است كه مشغول شرح كتاب ايشان هستم، و به لحاظ شرح كتاب ايشان خيلى از نظرات و اقوال صاحبان كتب را ملاحظه كرده‏ام ولى بدون هيچ تعصّب كه خداى من شاهد و گواه است، به قدرى در مسائل علمى، حدّت نظر و استعداد فوق العاده داشت، كه اصلا در بعضى از اوقات، يك مسائلى شبيه معجزه از ايشان به ظهور پيوسته، و اين معنا را من به رأى العين در فتاوا و كتب ايشان مى‏بينم. با اين كه بيست و پنج سال است كه دارم شرح كتاب ايشان را مى‏نويسم و الحمدللّه اين توفيق را خداوند به من عنايت كرد، و شايد يك عنايت الهى از بركت همان تبعيد به يزد بود كه اگر من تبعيد نمى‏شدم، اينجا مشغول تدريس بودم، و نوشتن چنين كتابى اصلا به ذهن من نمى‏آمد. لكن در تبعيد يزد و با مزاحمتى كه آنجا در رابطه با تدريس فى الجمله من هم داشتند، مجبور شدم كه به يك نوشتنى دست بزنم. فكر كردم نوشته‏اى كه هم در جنبه فقهى، نقش مؤثرى دارد و هم در بعد سياسى، اثر فوق العاده‏اى دارد، نوشتن شرح كتاب ايشان است. ولى سالهاى سال هم مخفيانه بود. يعنى حتى متّصدى آن كتابخانه‏اى كه من در آن اين شرح را مى‏نوشتم، اطلاع نداشت كه من چه مى‏كنم، فقط مى‏دانست كه من كتاب مى‏نويسم، ولى اين كه چه كتابى مى‏نويسم، شرح كتاب امام را مى‏نويسم، شايد تا آخر هم اطلاع از اين معنى نداشت، و نمى‏بايست هم داشته باشد، براى اين كه خطرهاى سنگينى را براى من بوجود مى‏آمد.
    كسى فكر نكند كه ما روى عدم اطلاع، يا روى تعصب اين كه امام بزرگوار ده سال تمام استاد ما بوده، دنباله رو ايشان هستيم، نه ما مسائل را خيلى خوب مى‏دانيم و در قضايا و ريشه همه آنها كاملا وارد هستيم. امام بزرگوار روى حسن نيّت و روى اخلاص اين حكومت را كه تنها حكومت شيعه در جهان اسلام، بلكه در روى زمين، حكومتى اين چنين ما نداشتيم و نداريم، براى ما بوجود آورد. اما اينكه خود ايشان فكر مى‏كردند كه به اين زودى به نتيجه مى‏رسد يا نمى‏رسد، آن يك مطلب ديگرى است ولى اين حكومت يك عنايت الهى و يك چيزى است كه خداوند بر ما منّت گذاشته و معناى منّت، عبارت از عظمت نعمت است. نعمت اگر خيلى بزرگ باشد، خداوند تعبير به منّت مى‏كند، لذا مى‏بينيد كه در بعثت رسول خدا(صلوات اللّه عليه) مى‏فرمايد: «و لقد منّ اللّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم» اين نه به آن معنايى است كه ما از كلمه منّت در ذهنمان مى‏آيد. نعمت اگر از نظر خدا بزرگ باشد، تعبير به منّت مى‏كند. خدايى كه اينقدر بزرگ است كه در رابطه با دنيا و متاع دنيا، مى‏فرمايد: «قل متاع الدنيا قليل» اما در باره بعثت رسول اكرم «لقد منّ اللّه» تعبير مى‏كند. خدايى كه اينقدر نعمت دارد كه شما «و انّ تعدّوا نعمة اللّه لاتحصوها» نمى‏توانيد نعمتهاى خدا را به عدّ و احصاء درآوريد، ولى در مقابل هيچ نعمتى منّت نگذاشته، الاّ در مقابل نعمت بعثت كه بزرگترين نعمتى است كه براى يك انسان مى‏تواند تصور بشود. اين انقلاب هم در زمان ما به عنوان يك منّت و نعمت الهى مطلوب و مورد نظر است.
    (باز هم تكرار مى‏كنم) خيال نشود كه ما مطالب را از روى سادگى و از روى تعصب حوزه قم و امثال ذلك داريم، ما مطالب را خوب مى‏دانيم، اهميت مطالب را بحمد اللّه خوب درك مى‏كنيم، ريشه‏هايش را خوب درك مى‏كنيم، ريز مطالب را هم خوب درك مى‏كنيم، و اين مطلبى را كه براى شما
    عرض مى‏كنم، اين را يك مسئوليتى براى خودم مى‏دانم كه اگر افرادى ناآگاه در اين مسائل وارد بشوند و با بى اعتنايى از آن بگذرند، شايد در پيشگاه خداوند حقّ جوابى نداشته باشند.
    بالاخره اين انقلاب، يك نعمت بزرگ الهى است، ولى خداوند در رابطه با نعمتهايش، مى‏گويد: بايد شكر نعمت بكنيد. شكر نعمت است كه در تداوم نعمت، نقش دارد، و الاّ خداوند با هيچ ملّتى، با هيچ طائفه‏اى قوم و خويشى ندارد. اگر نعمتى را هم به كسى داد و شكرانه آن نعمت را انجام نداد، آن را از كفش بيرون مى‏آورد، بدون اين كه با كسى خويشى داشته باشد. لذا من در اين رابطه دو نصيحت كوچك مى‏كنم، و خدا هم خودش مى‏داند كه اين دو نصيحت براى حفظ انقلاب و نظام است كه تنها نظام حقى است كه در جهان روز با اين شدّت ارتباطات وجود دارد.
    لزوم توجه مسئولين به مردم‏
    يك نصيحت به مسئولين مى‏كنم در هر مقامى، در هر جناحى، من نه با جناح خاص كارى دارم، و نه با مسئول خاص نظرى دارم ولى به مسئولين توصيه مى‏كنم كه در رابطه با مردم، همان روش امام را داشته باشند. امام نسبت به مردم خيلى خاضع بود و واقعا اين انقلاب را دست‏آورد مبارزه مردم مى‏دانست، و خودش را به عنوان خادم اين مردم تلقى مى‏كرد. ديديد كه امام تا حدى پيش رفت كه انسان تقريبا خجالت مى‏كشد اين تعبير را بكند. امام فرمود كه من رهبر شما نيستم، رهبر شما آن بچه سيزده ساله‏اى است كه نارنجك را به كمر خودش بست، رفت زير تانك، تانك را منفجر كرد و خودش هم از بين رفت، اين رهبر شماست. كلمه رهبر را در مورد يك بچه سيزده ساله به كار مى‏برد. در رابطه با كمك به مستضعفين، كمك به خانواده‏هاى شهدا، كمك به محرومين، چه مقدار امام سفارش داشت. مسئولين خيال نكنند كه يك سندى به آنها داده شده. بايد در خدمت اين مردم باشند، از هر راهى، از هر بُعدى، از هر جهتى مى‏توانند به مردم مستضعف كمك بكنند، مخصوصا مردمى كه زير بار تورّم اقتصاد، ديگر اصلا نمى‏توانند كمر راست بكنند. روز به روز مسائل اقتصادى و تورّم اقتصادى مردم بيچاره را ناتوان كرده، فكرى براى اين مردم بشود، تا ان شاء اللّه از اين مضيقه و فشار بيرون بيايند. و همان طورى هم كه عرض كردم، هر كارى به نفع اين مردم بشود، اين عبادت است و مى‏توانند اجرش را از خداوند بخواهند. مثل زمان طاغوت نيست كه كارها نتواند جنبه عباديت پيدا بكند. حالا از كار رفتگر كوچه كه در خانه‏ها را جارو مى‏كند و آب مى‏پاشد، مى‏تواند عنوان عباديّت داشته باشد، تا كارهاى مهمى كه در جامعه بتواند نقش ارزنده و مهمّى داشته باشد.
    و امّا آخرين نصيحتم را به مردم مى‏كنم. به مردم مى‏گويم: معناى يك حكومت اسلامى اين نيست كه تنها متصديان حكومتش، فرضا اسلامى باشند. معناى حكومت اسلامى اين است كه جامعه‏اى كه در تحت اين حكومت بسر مى‏برد، آنها هم بايد اسلامى باشند، آنها هم بايد احكام اسلامى را رعايت بكنند. منتها هر كسى به اندازه توان خودش و به اندازه قوّت خودش. جامعه بايد مسائل اسلامى را كاملا رعايت بكنند، تا يك حكومت اسلامى بتواند منطبق بر اين جامعه اسلامى قرار بگيرد. لذا اين جهت را هم ما فردا كه به عنوان بيستمين سالگرد انقلاب و در حقيقت بيستمين سالى است كه خداوند تبارك و تعالى به بركت يكى از شاگردان مخلص امام صادق، اين نعمت بزرگ را به ما ارزانى داشته، بايد ان شاء اللّه مورد توجه قرار بدهيم. و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.
    پرسش‏
    1 - آيا در اماره بر عدالت حصول ظن شخصى يا اطمينان شرط است؟ چرا؟
    2 - اماره بر عدالت را طبق روايت ابن ابى يعفور توضيح دهيد.
    3 - در روايت فوق، حسن ظاهر مؤمن مركب از چه چيزى است؟