شنبه 8 ارديبهشت 1403 - 16 شوال 1445 - 27 آوريل 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب شهادت (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 10
متن
نام درس: خارج فقه بحث شهادات
شماره درس: 10
نام استاد: آيت اللّه فاضل
تاريخ درس: 1377
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
تفسير معناى عدالت به صفت خارجى از نظر بعض الاعلام
بعض الاعلام(قدس سره) در تفسير عدالت، يك معنايى ذكر مىكنند كه مىخواهند از اين معنا استفاده بكنند كه عدالت، يك صفت نفسانيّه و ملكه نفسانيه نيست، بلكه عدالت عبارت از يك صفت خارجى و يك جهت خارجى است.
اين مباحثى كه مربوط به عدالت است، يك جنبه استثنايى دارد كه نياز به يك دقت و تعمّق بيشترى دارد. اين غير از مسائل ديگر است كه انسان با بررسى فى الجملة به واقعش مىرسد. اين يك مبحث خاصى است، مخصوصا با نكاتى كه بعضىهايش را امروز ان شاء اللّه نقل مىكنم كه نكاتى است كه تا به حال نشنيدهايد و تا آخر عمر هم از كسى نخواهيد شنيد. من از متخصّصينش نقل مىكنم. مسائل تازهاى است كه هيچ به ذهن انسان هم نمىآيد. حالا اين مطلب بعض الاعلام را دقت بفرماييد تا آن مطلب ديگرى كه بعد من مىخواهم عرض بكنم.
دواعى ترك معصيت در افراد بشر
بعض الاعلام گفتهاند: كسى كه يك معصيتى را - قدر متيّقنش ترك معصيت است - ترك مىكند و انجام نمىدهد، مثل اين كه فرض كنيم كه تارك الزنا است، تارك امثال زنا است، يك وقت است كه اين ترك المعصية، مستند به عدم مقتضى است كه اصلا قوّه شهويّهاى در او وجود ندارد تا اين كه اين معصيت را مرتكب بشود. زنا نمىكند نه براى اين كه زنا حرام است بلكه براى اين كه اقتضاى زنا در او وجود ندارد و عامل شهوت در او به اين نحو نيست كه به مرحله انجام اين محرّم برسد.
اجمالا اگر كسى ترك معصيت را به واسطه عدم مقتضى در خارج محقّق بكند، از باب اين كه معصيت را انجام نداده نمىتوانيم بگوييم فاسق است ولى همين آدم، عادل هم نيست براى اين كه ترك معصيتش روى عدم مقتضى بوده، نه
روى يك جهتى كه ارتباط به شريعت و ارتباط به خداوند تبارك و تعالى داشته باشد. پس اين آدم را از حريم عدالت و فسق و از مقسم عدالت و فسق بايد خارج بكنيم براى اين كه معصيت مرتكب نشده، براى عدم مقتضى؛ پس نه فاسق است براى اين كه زنايى انجام نداده و نه عادل است براى اين كه مقتضى معصيت در او وجود نداشته است.
نقطه مقابل اين معنا، آن كسى است كه مقتضى معصيت در او وجود دارد و لكن به يك مرتبه خيلى كامل رسيده كه جز رضايت محبوب و عملى را كه مورد رضايت خدا باشد انجام نمىدهد. و تازه آن را كه هم كه انجام مىدهد توقّع ثواب و خوف از عقاب در رابطه با آن، او را وادار نكرده، بلكه شبيه آن چيزى است كه - اين را من اضافه مىكنم - از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده كه به خداوند عرض كرد: «ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنّتك بل وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك» منتها درباره اميرالمؤمنين و ائمه(عليهم السلام) يك مقام عصمتى وجود دارد كه آنها طبعا به اين صورت مشى مىكنند. اما در رتبه متأخره هم (كه تعبير ايشان تالى تلو عصمت است) افرادى بودند نادرا كه كارهايى كه مورد حبّ خداوند و رضايت خداوند بوده را انجام مىدادند، صرفا براى اين كه محبوب خداوند است و هيچ كارى هم به بهشت و جهنم نداشتند.
ايشان مىفرمايد: از مرحوم سيد رضى(ره) نقل شده كه ايشان در طول حياتش، نه مباحى را انجام داد، و نه مكروهى! بلكه يا كارهاى واجب را انجام مىداد و يا كارهاى مستحب را انجام مىداد. البته اين احتياج به يك توضيحى هم دارد، بگوييم كه اين مثلا آب نمىخورد! اين غذا نمىخورد! آب خوردن كه مباح بود، غذا خوردن كه مباح بود، اين را اينجورى توجيه بكنيم كه اگر آب هم مىخورد براى اين كه به دنبال اين آب خوردن، يك نيرويى پيدا بكند و از آن نيرو در رابطه با دين و ترويج دين استفاده بكند. در اين صورت آب خوردن، عنوان استحباب پيدا مىكند. مثل همين مسئولين ما در اين جمهورى اسلامى كه گاهى من به آنها تذكّر دادهام كه فرق شما با فرق مسئولين در زمان طاغوت عمدتا اين است كه شما هر مسئوليتى را قبول مىكنيد هر عملى را كه انجام مىدهيد؛ مىتوانيد عنوان عبادت را بر آن منطبق بكنيد، منتها به شرط اين كه نيّتتان خدا و حمايت از انقلاب اسلامى باشد. اما اگر نيّت شما اين است كه مثل يك عملهاى كار بكنيد و سر ماه حقوق بگيريد؛ اين عنوان عباديّت بر آن منطبق نمىشود. اما اگر انجام مسئوليت به لحاظ تأييد نظام و تأييد انقلاب اسلامى شد، وجه ديگرى پيدا مىكند، عنوان عباديّت پيدا مىكند، اجر بر آن مترتّب مىشود.
لذا در توجيه بيان ايشان و نقلى كه از مرحوم سيد رضى مىكند و تصريح مىكند كه ايشان در طول حياتش يك مباحى را مرتكب نشد و يك مكروهى را مرتكب نشد! با اين كه خيلى از امور از حدّ اباحه به حسب ظاهر نمىگذرد، بايد بگوييم: به همانها هم جنبه عباديّت مىدهد. آب مىخورد زنده بماند و از اين زندگى در راه تبليغ اسلام و ترويج اسلام استفاده بكند. اين آب خوردن ديگر عنوان اباحه ندارد، اين آب خوردن ديگر يك عبادت مستحبه مىشود. با اين بيان مىشود اين را توجيه كرد.
به هر حال؛ ايشان مىفرمايد: اين مرحله كه نقطه مقابل مرحله اولى بود را نمىتوانيم در مسائل و احكامى كه روى عدالت بار شده، ملاك قرار بدهيم؛ براى اين كه افراد نادرى مثل سيد رضىها به اين معنى اتصاف پيدا مىكنند. اين معنى در بين توده مردم نمىشود متداول باشد. با اين كه ما در خيلى از مسائل نياز به عادل داريم، امام جماعتمان بايد عادل باشد، مفتيمان بايد عادل باشد، شاهدين در باب طلاق كه اشهادشان واجب است بايد عادل باشد، و خيلى از احكام ديگرى كه بر عدالت مترتب مىشود. لذا همان طورى كه قسم اول را كه لعدم المقتضى بود بايد كنار بگذاريم، اين قسم دوم را هم كه به تعبير ايشان تالى تلو العصمة است و در افراد بسيار نادرى تحقق پيدا مىكند، نيز بايد كنار بگذاريم. پس مسأله عدالت و فسق كجا محقّق مىشود؟
محل تحقق عنوان عدالت و فسق
مىفرمايد: عدالت و فسق جايى محقق مىشود كه (معصيت را از باب مثال عرض مىكنم) مقتضى براى اتيان معصيت از قوّه شهويّه و غضبيّه و امثال ذلك وجود دارد و اگر انسان آزاد باشد، تحت تأثير آن مقتضى قرار مىگيرد و - خداى نكرده - يك عمل محرّمى از او واقع مىشود لكن يك شىء كنترل كنندهاى در او وجود دارد، يك رادع الهى در او تحقق دارد و آن رادع الهى، يا خوف از آتش است، يا رجاء ثواب و اميد بهشت است. اينجاست كه ما مسأله عدالت و فسق را مطرح مىكنيم. اين مورد سومى است. البته مورد چهارم و پنجم را هم عرض مىكنيم آن هم از مسأله عدالت و فسق خارج است. در يكى فسق مسلّم است، در يكى هم «لا عادل و لا فاسقٌ» است. اما در اين مرحله كه مرحله بين المرحلتين بود، از يك طرف مقتضى ارتكاب معصيت وجود دارد، از طرف ديگر يك رادع الهى وجود دارد كه آن رادع الهى «طمعا فى الجنّة، او خوف من العقاب» است.
البته گاهى از اوقات بعضى از روادع هم انسان را از معصيت بر كنار مىكند، مثل اين كه - خداى نكرده جنبه ريا در كار باشد كه اين رادع محرم است يا اگر ريا هم نباشد، اين يك امر مباحى است كه در فسق و عدالت هيچ اثرى ندارد. مثل اين كه يك كسى جنبه ريايى هم ندارد، ولى دلش مىخواهد كه مردم به او توجه بكنند، مردم او را آدم خوبى بدانند نه مثل ريا كه موجب تشريك در عبادت و امثال ذلك است. زنا نمىكند، نه براى اين كه مقتضى وجود ندارد، نه براى اين كه خوف از جهنم و طمع در بهشت دارد بلكه فكر مىكند كه اگر اين معصيت از او صادر بشود، طبعا در بين مردم شيوع پيدا مىكند و اين از چشم مردم ساقط مىشود، ديگر آن موقعيت و عظمتى كه دنبالش بود، براى او پيدا نمىشود. اين را هم كنار بگذاريم. اين امر مباحى است در صورتى كه به ريا برنگردد.
طبعا آن مورد سوم در مسأله عدالت و فسق باقى مىماند كه انسان مقتضى ارتكاب معصيت داشته باشد، اما روى يك رادع الهى كه عبارت از خوف از نار يا طمع در جنّت و رجاء ثواب باشد، اين معصيت را مرتكب نمىشود. (باز خود ايشان هم تصريح مىكند) اينكه معصيت را مرتكب نمىشود، آيا معنايش اين است كه تا حالا مرتكب نشده؟ الان هم مرتكب نشده است؟ يا در آينده هم مرتكب نمىشود؟ - روى اين نكته دقت كنيد - در آينده هم مرتكب نمىشود؟ ايشان مىگويد: بايد بگوييم اين استقامت عمليّه به نحوى براى او استمرار پيدا بكند كه مثل يك طبيعت ثانويّه بشود، چون نسبت به گذشته و حال، مطلب روشن است اما نسبت به آينده هم بايد بگوييم: اين مثل يك طبيعت ثانيّه شده و اين آدم همان طورى كه قبلا مرتكب معصيت نشده، الآن هم مرتكب معصيت نيست، در آينده هم مرتكب معصيت نخواهد شد براى اين كه اين عدم ارتكاب معصيت، براى او مانند يك طبيعت ثانيه شده. اين عدم ارتكاب معصيت در همه ازمنه ثلاثه، استمرار دارد. مىفرمايد: ما اسم اين را عدالت مىگذاريم، اين چه ارتباطى به ملكه نفسانيه دارد؟ چه ارتباطى به حالت نفسانيه دارد؟ اين يك مطلبى است مربوط به خارج و آن اين است كه اين تا به حال مرتكب معصيت نشده، بعدا هم روى اين عنوان طبيعت ثانويه، به حسب غالب مرتكب معصيت نخواهد شد. «هذا يسمّى بالعدالة». اين خلاصه بيان ايشان درباره وصف عدالت است.
برگشت تفسير بعض الاعلام از عدالت به معناى ملكه
لكن سؤالى كه ما از ايشان داريم كه ديروز هم در جواب بعضى از تفسيرها به آن اشاره كرديم اين است: اين كه شما مىفرماييد: اين حالت، يعنى عدم ارتكاب معصيت، مثل يك طبيعت ثانيه شده كه انسان اطمينان دارد كه اين آدم در آينده هم مرتكب معصيت نمىشود، (البته صرف اطمينان است و الاّ گاهى از اوقات بر خلاف انتظار و عادت، فرضا ارتكاب معصيتى تحقق پيدا مىكند) اين اطمينانى كه براى شما پيدا مىشود و اسمش را «كالطبيعة الثانية للانسان» گذاشتيد، آيا اين جز در حول و حوش ملكه مىتواند در يك چيز ديگرى باشد؟ اين اطمينان غير از عنوان ملكه از كجا پيدا مىشود؟ (و به تعبيرى كه من جلسه قبل عرض كردم) چه تضمينى براى اين معنى تحقق دارد؟
اگر بفرماييد: تضمينش اين است كه اين آدم به قدرى مؤمن است، به قدرى به معاد معتقد است كه مسأله طمع در جنّت، يا خوف از عذاب در او تحقق دارد.
مىگوييم: اين كه عبارة اخراى از ملكه است. نزاع ما با شما كه نبايد نزاع لفظى باشد. با اين بيانى كه شما داريد بيان مىفرماييد، داريد نزاع را نزاع لفظى مىكنيد و الاّ ما همان سؤال را تكرار مىكنيم كه اگر كسى تا به حال معصيتى نكرده و فى الحال هم معصيتى از او تحقق پيدا نكرده، اگر از آن حالت ملكه نفسانيه و صفت نفسانيه صرفنظر بكنيم، چه چيزى مىتواند تضمين بكند كه اين در آينده هم مرتكب معصيت نمىشود؟ آينده كه براى ما روشن نيست. مخصوصا با آن تفسيرى كه من يك وقت از آن آيه شريفه كردم: «انّ الّذين آمنوا ثمّ كفروا ثمّ آمنوا ثمّ كفروا ثمّ ازدادوا كفراً»(1) كه ظاهر آيه اين است كه پنج حالت متضاد براى يك انسان تصور مىكند، عنوان مجاز هم نيست، «انّ الّذين آمنوا حقيقتا ثمّ كفروا حقيقتا، ثمّ آمنوا حقيقتا، ثمّ ازدادوا كفرا حقيقتا» ظاهر آيه اين است كما اين كه خارجا هم ما تغيّر احوال يك شخص را هم در تاريخ ملاحظه مىكنيم، هم فى زماننا هذا خيلى از چيزها را ما در انقلاب به چشم ديديدم. ديديم كه احوال شخص در زمانهاى متعدد چقدر مىتواند تغيير و تحوّل داشته باشد! آيا كم افرادى هسنتد كه انقلابى بودند، مبدّل به ضد انقلاب شدند، كم افرادى هستند كه ضد انقلاب بودند مبدّل به انقلابى شدند! و در هر دو حالت هم واقع مطلب در كار بود، نه عنوان تصنّع و تظاهر.
لذا همه سؤال ما در رابطه با اين بيان ايشان در همين محدوده است كه چه تضمينى نسبت به آينده تحقق دارد؟ آيا جز ملكه و يك رجاء ثواب يا خوف از عقاب كه در قلب متمركز است؛ هيچ تضمينى براى عدم صدور معصيت در آينده مىتوانيد داشته باشيد؟ هيچ تضمينى غير از اين وجود ندارد و ما به همين مىگوييم ملكه. ملكه كه مثل ملكه زنبور نيست! ملكه يعنى يك حالت نفسانيّه اين چنينى است و نزاع لفظى هم با كسى نداريم. تا به حال به اين نتيجه رسيديم كه عدالت همين است كه يك رادع الهى نفسانى براى عدم صدور معصيت مع وجود المقتضى للمعصية تحقق داشته باشد منتهى ما اسمش را ملكه مىگذاريم شما از اين اسم مىخواهيد فرار كنيد ولى يك مطلبى را مىگوييد كه بر همين ملكه انطباق پيدا مىكند.
تمسّك به روايت عبدالله بن ابى يعفور در باب معناى عدالت
تا به حال، عدالت را معنى كرديم اما اگر كسى از ما مطالبه دليل بكند، ما بايد دليل بر اين مسأله داشته باشيم. مرحوم شيخ انصارى در رسالهاى كه در باب عدالت نوشته، ادلّه مختلفى را نقل مىكند كه بعضىهايش هم قابل مناقشه است ولى آن دليل محكمى كه در اين باب وجود دارد، روايت صحيحه عبد اللّه بن ابى يعفور(2) است كه صاحب وسائل آن را نقل كرده و ما هم بايد ان شاء اللّه در رابطه با اين روايت سنداً و متناً بحث داشته باشيم چون روايت در رابطه با عدالت بسيار عجيب است.
من اول در رابطه با سند اين روايت، چيزى را عرض مىكنم بعد ان شاء اللّه كتاب را مىآوريم و متنش را مىخوانيم. بزرگانى مثل مرحوم علامّه طباطبايى در يك تصنيفى كه در رابطه با مناسك حج دارد، در رابطه با تقسيم معاصى الى الكبيرة و الصغيرة، اشارهاى به اين روايت مىكند و از اين روايت سنداً تعبير مىكند به صحيحة عبد اللّه بن ابى يعفور كه بر اين روايت منطبق مىكند.
مرحوم صاحب مفتاح الكرامة كه شاگرد اين علامه طباطبايى بوده و استاد صاحب جواهر و حتى اكثر اقوالى هم كه صاحب جواهر نقل مىكند از اين مفتاح الكرامه سيد جواد عاملى نقل مىكند و مدتى بود مجلداتى از اين كتاب چاپ شده بود و داشت در بوته فراموشى قرار مىگرفت، بعد مرحوم آقاى بروجردى اين كتاب را زنده كرد و حتى بعضى از مجلّداتى كه چاپ نشده بود به دستور ايشان چاپ شد. و در حقيقت بهترين كتاب در رابطه با اقوال در مسائل فقهيّه، كتاب سيد جواد عاملى است. ايشان بعد از آن كه از استادش صحّت سند اين روايت را نقل مىكند، به استاد خودش اشكالى مىكند، مىفرمايد: اين سند نه روى طريق صدوق صحيح است، نه روى طريق شيخ صحيح است، لذا ما نمىتوانيم از اين روايت تعبير به روايت صحيحه بكنيم ولى مرحوم بروجردى كه خرّيط اين مسأله بود و حتى يك عمرى را در مسائل اسانيد از نظر صحّت و غير صحّت صرف كرده بود، اشكال و جواب اشكال را بيان كردند كه - اين را خوب دقت بفرماييد چون در موارد ديگر هم مورد احتياج است و عرض كردم: از هيچ كسى هم اين مطلب را نخواهيد شنيد، ولى من چون از ايشان شنيدم و در تقريرات صلاتشان يادداشت كردم، اين مطلب را براى شما نقل مىكنم - امروز اشكالش را مىگويم فردا جوابش را.
بررسى اشكال سندى روايت عبدالله بن ابى يعفور
اولين كسى كه صدوق اين روايت را از او گرفته كسى است به نام احمد بن محمد بن يحيى العطّار و تصادفا شيخ الطائفه و شيخ طوسى هم وقتى كه مىخواسته اين روايت را نقل بكند از همين احمد بن محمد بن يحيى العطّار نقل كرده. پس هم سند صدوق از اين شخص شروع مىشود و هم سند شيخ از اين شخص شروع مىشود. و اشكال در رابطه با همين احمد بن محمد بن يحيى العطّار است كه اصلا در آن كتب رجاليّهاى كه منابع اصلى ماست ذكرى از او به ميان نيامده، نه اين كه توثيق نشده، اصلا ذكرى از او نشده لا قدحاً و لا مدحاً. كتب اوليّه رجالى ما چهار كتاب است: يكى رجال شيخ است، يكى رجال كشّى است، يكى فهرست نجاشى است، يكى هم فهرست شيخ است. در اين چهار كتاب كه كتاب اوليّه رجالى ماست، اصلا صحبتى از احمد بن محمد بن يحيى العطّار نشده نه جرحش كردهاند، نه تعديلش كردهاند، و نه اسمى از او به ميان آوردهاند و اين موجب اشكال شده كه اگر ما بخواهيم سند اين روايت را كه مشتمل بر اين شخص است، يك سند صحيحى قرار بدهيم، بايد اين شخص در اين كتب رجاليّه اوليّه ما كه منابع اصلى ما شيعيان در رابطه با رجال است، توثيق شده باشد در حالى كه ذكرى از او به ميان نيامده، ولو اين كه قدحى هم نشده لذا چطور مىتوانيم سندى كه مشتمل بر اين شخص باشد را حكم بكنيم به اين كه سند صحيح است و با روايت، معامله يك روايت صحيحهاى داشته باشيم؟
اين اشكال مهمى است كه در اين باب وجود دارد. لكن مرحوم بروجردى كه خرّيط اين فنّ بود، يك جواب مهمى از اين اشكال دادهاند كه جواب منحصر به اينجا هم نيست و در خيلى از موارد مىتوانيم از آن استفاده بكنيم، ضمن اين كه در اين مورد هم مىتوانيم روايت را به عنوان يك روايت صحيحه تلقى بكنيم و مطلبى كه اين روايت دارد را تلقّى شده از امام(عليه السلام) بدانيم. جواب ايشان را جلسه بعد ان شاءالله نقل مىكنيم.
پرسش
1 - تفسير معناى عدالت را از نظر بعض الاعلام بيان كنيد.
2 - دواعى ترك معصيت در افراد بشر چيست؟
3 - محل تحقق عنوان عدالت و فسق كجاست؟
4 - علت برگشت تفسير بعض الاعلام از عدالت به معناى ملكه چيست؟
5 - اشكال سندى روايت عبدالله بن ابى يعفور را تقريب كنيد.
1) - سوره نساء، آيه 137.
2) - وسائل الشيعة ج 18، كتاب الشهادات باب 41، ح 1.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...