شنبه 8 ارديبهشت 1403 - 16 شوال 1445 - 27 آوريل 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب شهادت (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 1
متن
مجدد برهان
كتاب الشهادات
نام درس: خارج فقه بحث شهادات
شماره درس: 1
نام استاد: آيت اللّه فاضل
تاريخ درس: 1377
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
كتاب الشهادات
«القول فى صفات الشهود
و هى أمور: «الاّول البلوغ، فلا اعتبار بشهادة الصبىّ غير المميّز مطلقا و لابشهادة المميّز فى غير القتل و الجرح، و لابشهادته فيهما اذا لميبلغ العشر، و أمّا لو بلغ عشراً و شهد بالجراح و القتل ففيه ترددّ، نعم لا اشكال فى عدم اعتبار شهادة الصبيّة مطلقا.»
به لحاظ اين كه روايت معروفه نبويّه «البيّنة على من ادعى و اليمين على من ادعى عليه» در كتاب القضا وجود دارد، و تنها در يك روايت «على من انكر» داشت، بيّنه عبارت از دو شاهد عادل است لذا در اين كتاب الشهادات جهاتى را كه مربوط به شهادت است، متعرض شدهاند و مطرح كردهاند.
اولين بحث راجع به صفات شهود است كه شهود بايد داراى چه صفات و خصوصياتى باشند؟ ايشان مىفرمايد: در رابطه با شاهد امورى معتبر است:
اعتبار بلوغ در شاهد
اولين امرى كه در رابطه با شاهد معتبر است، مسأله بلوغ است كه شاهد بايد بالغ و مكلّف باشد. در راستاى اين مطلب، جهاتى را مطرح مىكنند؛ مىفرمايند: اگر شاهد، بالغ نباشد در مورد صبيّه بلا اشكال شهادتش اعتبار ندارد، «ولو بلغت ما بلغت» چه مميّزه باشد، چه غير مميّزه
باشد، چه از نظر تعداد مثلا چهارتا باشد يا نباشد؛ در اين جهت فرقى
ايجاد نمىكند. آن چه مقدارى محل حرف است در باب صبىّ است. يعنى ابنى كه صبىّ باشد، آن هم اگر غير مميّز باشد شهادتش اعتبار ندارد؛ براى اين كه مراد از غير مميّز اين نيست كه مثلا يك سال و شش ماه داشته باشد؛ گاهى بچه هفت ساله هم غير مميّز است، صدق و كذب را تميز نمىدهد، بين حُسن و قبح فرقى قائل نيست. لذا صبىّ غير مميّز ولو اين كه از نظر سنّى هم تقريبا بالا باشد، باز هم شهادتش اعتبار ندارد.
اعتبار شهادت صبى در غير باب جرح و قتل از نظر مصنف
آن چه محلّ بحث است در رابطه با صبىّ مميّز است. ايشان در رابطه با صبىّ مميّز، يك نظرى را ابراز مىدارند كه ما ان شاء اللّه بعد از مراجعه به رواياتى كه در اين باب وارد شده بايد خلاصهگيرى بكنيم و ببينيم كه مستفاد از روايات چيست؟ اما نظريه ايشان اين است. مىفرمايند: اگر در باب جرح و قتل نباشد، بلكه مثلا شهادت در رابطه با مسائل حقوقى و مالى و زوجيت و امثال ذلك باشد، مشهور هم قائلاند به اين كه شهادتش معتبر نيست، ايشان هم تابع للمشهور مىگويند: در آنجايى كه به ده سال نرسيده باشد مطلقا شهادتش حجيّت و اعتبار ندارد. امّا اگر به ده سال رسيده باشد شعادات او در غير از مسأله جرح و قتل معتبر نيست، امّا در مسأله جرح و قتل در آنجايى كه به ده سال رسيده باشد، «فيه تردّد.»
عمده در اين مسأله (بعد از آن كه اجماعى وجود ندارد، اگر اجماعى هم در كار باشد اصالت ندارد، يعنى اجماع هم مستند به روايات وارده در اين باب است،) اين است كه روايات را ملاحظه بكنيم و بعد ببينيم كه ماحصل مجموعه اين روايات عبارت از چيست؟
بررسى مقتضاى روايات در باره شهادت صبى
روايات را كه ملاحظه مىكنيم مىبينيم كه سه طايفه روايت داريم هر طايفهاى هم مشتمل بر روايات متعددى است. لذا اولا بايد اين طوايف را ملاحظه بكنيم تا بعد ان شاء اللّه به نتيجه برسيم. اين طوائف ثلاثه را من جمعآورى كردم در هر طايفهاى هم روايات متعددى هست، قضاوت هم براى بعد از آن است كه اين روايات را ملاحظه بكنيم و خصوصياتش را بسنجيم.
از يك طايفه روايات طبق ظاهر اطلاقش استفاده مىشود كه شهادت صبىّ مطلقا؛ چه در قتل باشد، چه در جرح باشد، چه در امور حقوقى و مالى باشد، چه در رابطه با زوجيت و امثال ذلك باشد، معتبر نيست. ظاهرش اين است كه شاهد بما انّه شاهدٌ بايد بالغ باشد و اگر به مرحله
بلوغ نرسيده باشد، شهادتش مقبول نيست و ترتيب اثر داده نمىشود. پس طايفه اولى، رواياتى است كه از آن استفاده مىشود كه «يعتبر فى الشاهد مطلقا أن يكون بالغاً».
عدم ارتباط محل بحث به بحث صحت عبادات صبى
اينجا قبل از آن كه روايات را عرض بكنم، چند نكته را عرض مىكنم؛ يكى اين كه اين مسأله، غير از آن مسأله معروفهاى است كه در كتابهايى كه در رابطه با قواعد فقهيّه نوشتهاند، اكثراً اين مسأله را هم نوشتهاند، خود من هم در قواعد فقهيه اين مسأله را مطرح كردم و آن اين كه آيا عبادات صبىّ مشروعيّت دارد؟ يا اين كه صرفا يك امر تمرينى است بدون اين كه شرعيّت داشته باشد؟ در آنجا طرفينى در كار است و ادلّه مختلفى اقامه شده و ما از مجموع ادلّه استفاده كرديم كه عبادات صبىّ مشروعيت دارد، ولو اين كه صبىّ محكوم به احكام الزاميّه نيست مثلا نماز ظهر و عصر برايش واجب نيست، ولى اگر يك صبىّ چهارده سالهاى كه همه مسائل را درك مىكند، ايستاد خودش هم توجه دارد به اين كه اين نماز ظهر و عصر چون يك حكم الزامى دارد بر او لزوم ندارد، لكن در عين حال يك نماز ظهر و عصر خواند، اين نماز ظهر و عصرش صحيح و مستحب است و منشأ ترتّب اجر و ثواب است، نه اين كه فقط يك امرى به عنوان تمرين براى بعد از بلوغ باشد. جاى اين مسأله در كتابهايى كه مربوط به قواعد فقهيّه است، مىباشد. اما بين مسأله ما و اين مسأله، ارتباطى وجود ندارد. ممكن است ما در آن مسأله، قائل بشويم به اين كه عبادات صبىّ، مشروع است ولى در اينجا قائل بشويم كه شهادتش اعتبار ندارد كما اين كه بعدا هم ان شاء اللّه مىخوانيم كه يكى از امورى كه در شاهد معتبر است، اين است كه عادل باشد اما آيا اين به معناى اين است كه عبادات غير عادل به درد نمىخورد يا آن هم در جاى خودش محفوظ است؟
پس اگر شرعيّت عبادات صبىّ را قائل شديم، لازمهاش اين نيست كه بگوييم شهادتش هم قبول است. در شهادت، يك اضافهاى معتبر است، بلوغ اعتبار دارد كما اين كه اضافه عدالت و امثال ذلك از امورى كه بعدا ان شاء اللّه عرض مىكنيم، هم معتبر است. پس اين دو مسأله نبايد به هم مخلوط شود.
بله؛ مرحوم شيخ نظرش اين است كه اگر صبىّ مسلوب العبارة شد و عبادتش كلاعبادة شد، لازمهاش اين است كه ديگر شهادتش هم قبول نشود. بين اين مسأله و آن مسأله مسلوبيّت عبادت صبىّ ارتباط هست اما انسان نمىتواند قائل به مسلوبيّت عبادت صبىّ بشود. صبىّ كه مثلا فردا
بالغ مىشود و امروز يك روز قبل از بلوغش است، بگوييم: اين مسلوب العبارة است، اما فردا كه بالغ شد و احكام الزاميّه گردنش را گرفت، از مسلوب العبارة بودن خارج مىشود! اين حرفى نيست كه كسى به آن ملتزم بشود، ولو اين كه مرحوم شيخ در مكاسب از خودشان و ديگران عباراتى دارند كه چه بسا اين مطلب از آن استفاده مىشود ولى پايه اين حرف ما كه شهادت صبىّ مورد قبول است يا نيست، روى فرض اين است كه ما صبىّ را مسلوب العبارة ندانيم و الاّ اگر كسى در صبىّ، مسلوبيّت عبادت قائل شد، شهادت هم يك عبارتى است، يك تعبير و كلامى است كه از صبىّ صادر مىشود، اگر مسلوب العبارة شد، شهادتش هم ديگر به درد نمىخورد. امّا پايه مسأله ما اين نيست. فرض اين است كه ولو عبادتش قبول باشد، ولى در باب شهادت، خصوصيّاتى اعتبار دارد كه در موارد ديگر نيست. عرض كردم مثل عادل كه معنايش اين نيست كه فاسق، مسلوب العبارة است. فاسق مسلوب العبارة نيست لكن شهادتش به درد نمىخورد چون كه در شهادت، عدالت مثلا معتبر است و فاسق، فاقد شرط عدالت است. لذا قبل از اين كه وارد روايات و بحث در روايات بشويم به اين نكتهها توجه داشته باشيد.
طايفه اولى از روايات
عرض كرديم: روايات سه طايفه است؛ يك طايفه رواياتى كه ظاهرش اين است كه شهادت صبىّ «مادام كونه صبيّا غير بالغ، لايكون» مورد پذيرش و قبول عند الحاكم. در كتاب الشهادات در دو باب متعرض اين روايات شده كه در كتاب الشهادات وسائل بعد كتاب القضاء مطرح است.
صحيحهاى از محمد بن مسلم(1) عن احدهما(عليهما السلام) امام صادق يا امام باقر(صلوات اللّه عليهما) است «فى الصبىّ يشهد على الشهادة» صبىّ شهادت مىدهد بر آن كه خودش شاهد و ناظر بوده و از نزديك يا ديده و يا شنيده، آيا صرف اين كه صبىّ شهادت مىدهد، شهادتش مورد قبول است يا نه؟ «فقال احدهما عليهما السلام: ان عقله حين يدرك أنّه حقّ جازت شهادته» اگر صبىّ در موقعى كه مُدرك مىشود يعنى بالغ مىشود «عقله أنّه حقّ» يعنى درست با عقل كامل و با دقت كامل يادش مىآيد و مىفهمد كه اين مطلب حقّ است «جازت شهادته» امّا «حين يدرك» موقعى كه مُدرك مىشود و به مرحله بلوغ مىرسد. معنايش اين است كه قبل از آن كه مُدرك بشود و به مرحله بلوغ برسد، هر جور هم
شهادت بدهد، شهادتش به درد نمىخورد. جواز الشهادة معلّق بر ادراك حين يدرك است و حين يدرك يعنى «حين يصير بالغاً» وقتى كه به مرحله بلوغ مىرسد.
پس از اين روايت با اين كه داراى سند صحيحى هم هست كاملا استفاده مىكنيم كه «قبل ان يدرك و قبل ان يصير بالغاً لايكون شهادته مقبولا» شهادتش به درد نمىخورد. البتّه توجه داريد كه ما در مقام شهادت دو مرحله داريم: يكى مرحله تحمّل شهادت است و يكى مرحله اقامه شهادت است. بحثى كه ما داريم مربوط به اقامه شهادت است؛ يعنى آن زمانى كه شاهد مىآيد شهادتش را مىدهد و حاكم شرع مىخواهد بر اين شهادت ترتيب اثر بدهد و الاّ مرحله تحمّل آن، چه در حال صباوت باشد يا نباشد، فرقى نمىكند. مرحله اداء الشهادة و اقامة الشهادة، يعنى همان بيّنهاى كه مثلا به نفع مدعى عند الحاكم شهادت مىدهد، آن مرحلهاى كه از آن به مرحله اقامه شهادت تعبير مىكنيم، در آن مرحله بايد عنوان مُدركيّت و عنوان بلوغ را داشته باشد. مرحله تحمّل نيست، مرحله اقامه شهادت و اداء الشهادة است. در اين مرحله، اين روايت با اين كه روايت صحيح هم هست، قيد «حين يدرك» را مطرح مىكند و عنوان «مُدرك» مخصوصا در روايات به معناى بالغ است. مقصود از اين تعبير، بالغ است نه مميّز.
اتحاد روايت دوم و چهارم باب 21 شهادات
روايت دوم؛ روايت سكونى(2) كه از ابى عبد اللّه(عليه السلام) نقل مىكند. صاحب وسايل اينجا مىفرمايد: سكونى از امام صادق نقل كرده و در روايت چهارم(3) مىگويد: اسماعيل بن ابى زياد عن جعفر نقل مىكند در حالى كه اسماعيل بن ابى زياد اسم همين سكونى است. سكونى لقبش است و اسماعيل بن ابى زياد اسمش است منتها ايشان در روايت دوم به عنوان سكونى ذكر مىكند و در روايت چهارم به عنوان اسماعيل بن ابى زياد ذكر مىكند، هر دو هم از امام صادق عن آبائه عن علىّ عليهم السلام متنشان هم يك متن است كما اين كه ان شاء اللّه مىخوانم. لذا در درجه اول، قبل از اين كه به حرفهاى ديگران توجه داشته باشيم، نبايد خيال بكنيم كه اينها دو روايت است، يكى را سكونى روايت كرده و يكى را اسماعيل بن ابى زياد روايت كرده، اسماعيل بن ابى زياد اسم همين
سكونى است كما اين كه اگر به جاى اسماعيل، كلمه سكونى هم ذكر شده بود، نبايد خيال بكنيم كه دو روايت است.
مكرّر من عرض كردهام كه صاحب وسائل گاهى مىبينيد كه در يك باب دو روايت از يكى نقل مىكند، متنهايشان هم با هم متحد است، معذلك اسمش را دو روايت مىگذارد. اين يك روايت است. اگر گاهى هم يك اختلافى در متنش پيدا شده فرض كنيد به علت اين است كه شاگرد از آن راوى از امام مختلف بوده و الاّ اگر راوى از امام، يك نفر است، روايتى را از امام نقل مىكند گاهى براى اين شاگردش، گاهى براى شاگرد ديگرش. اگر روايتى را براى شاگرد ديگرش هم نقل كرد، آيا ما اسمش را دوتا روايت بگذاريم؟ مثل يك قصهاى مىماند كه انسان براى رفقاى مختلفش نقل مىكند. نقل كردن يك قصّه براى رفقاى مختلف، سبب نمىشود كه قصّه دوتا يا بيشتر باشد. قصه، قصه واحده است، لكن انسان اين قصه را براى رفقاى مختلفش نقل كرده است. پس روايت دوم اين باب با روايت چهارم، يك روايت است و ما نمىتوانيم اين را به عنوان دو روايت مطرح كنيم. مخصوصا با اين چيزى كه ايشان بكار برده و چه بسا افراد هم آشنا نيستند كه اسم سكونى، اسماعيل بن ابى زياد است. خيال مىكنند كه در اين باب اينها دو روايت است در حالى كه روايت، واحده است.
چون سكونى عامى مذهب است لذا از امام صادق(صلوات اللّه عليه) تعبير به جعفر مىكند حتّى تعبير به مثلا ابى عبد اللّه و امثال ذلك يا اضافاتى كه مُشعر به اين باشد كه قائل به ولايت است، ندارد. بعضىها مثل صاحب جواهر روايات سكونى را به لحاظ اين كه عامى مذهب است رد كردهاند، لكن متأخرين مخصوصا آنهايى كه در كار رجال وارد شدهاند، مىگويند: با اين كه خودش عامى مذهب است و با اين كه قائل به ولايت ائمه ما نيست، معذلك ثقه است و بايد رواياتش را پذيرفت؛ از جمله مرحوم محقق صاحب شرايع در كتاب المسائل الغريبة رسماً او را توثيق مىكند، مىگويد: سكونى ثقةٌ. شيخ الطائفه هم در كتاب عدّة الاصولش مىفرمايد: در آن مسائلى كه سكونى متفرّد به روايت در آن مسائل نباشد، رواياتش را قبول مىكنيم اما در آن مسائلى كه تنها خودش روايت دارد و روايات ديگرى هم اگر باشد بر خلاف روايت ايشان است، ما روايتش را نمىپذيريم.
در اين مسأله مىبينيم كه قبل از سكونى، محمد بن مسلم و بعضى از روات ديگر روايت دارند و ايشان متفرّد به اين معنايى كه در اين روايت ذكر مىكند، نيست لذا روايتش را بايد به عنوان موثقه و به فرمايش بعض
الاعلام(قدس سره) «معتبره» بدانيم. ولو اين كه ايشان هم خيال كرده در اين باب دوتا روايت هست در حالى كه يك روايت است، اما روايت معتبره است و بايد بر اين روايت ترتيب اثر داد.
در روايت چهارم رسما مىگويد: «عن جعفر عن ابيه عن علىّ عليهم السلام» حالا در اينجا ديگر خيلى خضوع كرده مىگويد: «عن ابى عبد اللّه عليه السلام قال: قال: اميرالمؤمنين عليه السلام: انّ شهادة الصبيان اذا اشهدوهم و هم صغارٌ جازت اذا كبروا» شهادتشان به درد مىخورد اما در حال اقامه شهادت بايد كبير شده باشند، بالغ شده باشند. «ما لم ينسوها» و آن شهادتى را كه در حال صباوت تحمل كرده بودند، يادشان نرفته باشد. در حال اقامه شهادت به مرحله كبيرى و به مرحله بلوغ و عقل رسيدهاند و يادشان هست.
در اين طايفه، بعضى از روايات ديگر هم هست كه بعداً ان شاء اللّه عرض مىكنيم كما اين كه حداقل دو طايفه ديگر از روايات وجود دارد كه آنها را هم بايد ان شاء اللّه ملاحظه بكنيم و بعد نتيجه بگيريم.
تذكّرات استاد راجع به تخريب قبور ائمه بقيع (عليهم السلام)
ما در تاريخ، روزى به عنوان هشتم شوال المكرّم داريم كه مصادف با تخريب قبور ائمه بقيع(عليهم السلام) بوده است. آنهايى كه به حج يا عمره مشرّف مىشوند از نزديك ملاحظه مىكنند كه نه تنها خود ايشان در زمان حياتشان مورد ظلم و ستم بودند، بلكه قبورشان بعد از آن كه چهارده قرن از اسلام مىگذرد، هنوز هم مورد اهانت است، آن هم نه از طرف غير مسلمين! از طرف يك عدهاى از مسلمين كه متأسفانه در برداشت مسائل اسلامى، گرفتار يك حالت تحجّر و بى سوادى شدهاند و به يك سرى مسائل جزئى معتقد شدهاند شبيه همان خرافاتى كه خوارج در زمان اميرالمؤمنين مبتلا بودند. چقدر عمر حكومت اميرالمؤمنين صرف مبارزه و معارضه با اينها شد، آن هم با چيزهايى كه هنوز ريشهاش حتى در بين خود ما هم از بين نرفته! آن مقدّسمآبى كه آنها از خودشان نشان مىدادند، سر شب تا به صبح مشغول عبادت بودند، روز كه مىشد اگر كسى يك دروغى مىگفت زبانش را از توى دهانش بيرون مىكشيدند! اگر كسى خداى ناكرده به يك نامحرمى نگاه مىكرد چشمش را از كاسه سر بيرون مىآوردند! و كسى جرأت نمىكرد كه به اينها بگويد: به چه مجوّزى شما با گفتن يك دروغ، زبان كسى را بيرون مىآوريد! يا با نگاه كردن به يك نامحرم چشم كسى را از حدقه بيرون مىآوريد!؟ اينها گرفتار يك تخيّلات و سوء برداشتهايى هستند كه متأسفانه در زمان ما هم وجود دارد و ديديد كه شبيه اينها يا خود اينها در كشور افغانستان چه فجايعى را مرتكب شدند.
استمرار مظلوميت ائمه شيعه(عليهم السلام)
من در اين رابطه، دو مطلب عرض بكنم: يكى اين است كه اولا من خيلى متاثّرم كه بعد از چهارده قرنى كه از حيات اسلام مىگذرد، هنوز حقايق اسلام براى كثيرى از اين مردم روشن نشده است و برداشتهاى غير صحيحى از اسلام، مخصوصا از اسلام حقيقى و واقعى كه همان تشيّع و مكتب ائمه طاهرين(عليهم الصلوة و السلام) است، دارند. هنوز اين حقيقت براى كسى روشن نشده! اين دنيايى كه اين همه در عالم تحقيق پيش رفته و واقعا هم پيش رفته، چطور شده كه هنوز مذهب تشيع كما هو حقه براى اينها روشن نشده! با اين همه تحقيقات علمى، با اين همه پيشرفتهاى علمى، هنوز مسأله تشيع براى اينها روشن نشده است!
سال گذشته امام جماعت مسجد مدينه وقتى كه در خطبه نماز جمعهاش يك سرى مطالب دروغ نسبت به شيعه داده بود كه خلاصه مطالبش را براى من آوردند، من وقتى مطالب او را ديدم، واقعا گريهام گرفت از اين كه چه قدر حقيقت پوشيده است! چقدر اينها از واقعيات مسائل بى اطلاع هستند! اگر بدانيد چه چيزهايى را اين امام جماعت مسجد النبى ذكر كرده بود كه يك طلبه صرفمير خوان ما هم به خودش اجازه نمىدهد اين مطلب را راجع به ديگران بگويد!! رسما شيعه را محكوم به كفر كرده بود و مىگفت: اينها ريشه و اساسى ندارند، اساسشان به تعبير او يك ابولؤلؤ زرتشتى است! يك عبد اللّه بن سباى يهودى است! اين امام جماعت چه تهمتهايى زده بود! از جمله اينكه شيعيان در مرحله تجليل از آقاى خمينى(رحمة اللّه عليه) تا درجهاى پيش رفتهاند كه براى آقاى خمينى در رديف ائمه معصومين، مقام امامت قائل هستند! تهمتهاى دروغى كه من بيشتر از بيسوادى و بى اطلاعى او ناراحت شدم كه چطور يك كسى در مسجد النبّى بايد اينطور باشد!؟ مدينهاى كه كانون اسلام و نزول قرآن است. اسلام در سراسر جهان از مدينه منتشر شده است. نبى اسلام در مدينه بود، ائمه ما در مدينه بودند، شاگردان كثيرى را در مدينه تربيت كردند. اين امام صادق و امام باقر كه در آن روايت به عنوان «احدهما» از آنها تعبير كرده، در اين روايت هم اين سكونى نقل مىكند، اينها همه از محضر ائمه ما استفاده كردهاند و ما احكام دين را به وسيله اينها آموختيم، ولى بايد اينقدر مورد بى اعتنايى قرار بگيرند كه بقاع مطهره اينها در روز هشتم شوال مورد اهانت و تخريب قرار گيرد!!
يك جريانى را چون من خودم ناظر بودم نقل مىكنم بعد اين نكته مهم را كه خيلى شما مىتوانيد رويش بحث بكنيد و سرمايهگذارى بكنيد. چند سال پيش كه يك سفر عمرهاى براى ما پيش آمد، من آن موقع نسبتا سرحال بودم. عمره هم كه مىدانيد مثل حج، خيلى شلوغ نيست. انسان مىتواند در مكه حسابى با بيت تبرّك بجويد. اطراف بيت خلوت بود. ما رفتيم در حجر اسماعيل و نمازى خوانديم و گفتيم: آنجا مستحب است كه انسان زير ناودان طلا شكمش را به خانه كعبه بدون واسطه بمالد. ما هم اين كار را كرديم. بعد گفتيم كه اين اركان اربعه را هم ببوسيم. شروع كرديم يكى از اركان اربعه را بوسيديم. رسيديم به ركن مستجار، آنجايى كه مادر اميرالمؤمنين(عليه السلام) از همانجا وارد كعبه شد و اميرالمؤمنين را در آنجا به دنيا آورد. تا رسيديم به ركن مستجار و خواستيم ركن
مستجار را ببوسيم ديدم كه يك مرد با ريشبلند و با اين چفيه عقالها يك عبايى هم رويش گرفته، به ركن مستجار چسبيده بود، گفت: «لا تُقبّل هذا» اينجا را بوس نكن!! من هم عمامه سرم نبود ولى پيراهن عربى پوشيده بودم. گفتم: «ليش»؟ براى چى اينجا را نبوسم؟ مگر اينجا جزء خانه كعبه نيست؟ مگر بوسيدن خانه كعبه اشكال دارد؟ اينجا مگر از بوسيدن خانه كعبه استثنا شده؟ گفت: من نمىگويم، اسلام مىگويد: اينجا را نبوس! گفتم: كجاى اسلام اين حرف را مىزند؟ تو از اسلام يك چنين برداشتى كردى؟ «به عربى فصيح مىگفتم» گفتم: تو سر سوزنى از اسلام درك نمىكنى! تا اين حرف را زدم، فهميد كه من يك مرد عوامى نيستم! زود خودش را مخفى كرد و رفت!
اينقدر اينها با تشيّع عناد دارند كه اگر ساير اركان كعبه را ببوسيد مىگويند: حرفى نيست، اما آن ركنى كه اضافه به اميرالمؤمنين و مادر اميرالمؤمنين دارد، آنجا آدم گذاشتهاند مىگويند: بوسيدن اين ركن، حرام است! نبايد اين ركن را بوسيد! برويد اركان ديگر را ببوسيد!! تا اين درجه اينها با مقام تشيّع مخالفاند و در حقيقت با اسلام مخالفاند، ولى چه كنيم؟ الان دنياى اسلام در ممالك آفريقايى، گرفتار مسيحيت است، در ممالك آسيايى هم گرفتار وهابيّت است! كما اين كه شما از نزديك مىبينيد و اين از مصيبتهاى بسيار مهمى است كه براى عالم اسلام پيش آمده است.
بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامى ايران
امّا آن مطلب مهمى كه به عنوان اين كه اگر جايى بخواهيد صحبت بكنيد خودتان هم در مورد آن فكر بكنيد، اين است كه مكررّ صحبت مىشود كه بزرگترين دستاورد اين انقلابى كه بنيانگذارش امام عزيز بوده، آن هم تصادفا در اين ماه بهمنى كه در آن هستيم، چيست؟ هر كسى يك نظرى مىدهد. ما كارى به آن نظرها نداريم ولى به عقيده من كه از قدم اول، پشت سر امام بودم تا آخر، حالا هم هستم، افتخار هم مىكنم، هر كسى خوشش مىآيد، بدش مىآيد به ما ارتباطى ندارد، بزرگترين دستاورد انقلاب، معرّفى مكتب تشيّع به تمام عالم بود. امام به تمام عالم فهماند كه مكتب و مسلكى به نام مذهب تشيّع وجود دارد. آن كه اهل مطالعه است خودش برود مطالعه بكند و عقايد شيعه را از منابع صحيح به دست بياورد. ما معتقديم هر كسى اين كار را بكند، اگر خالى از عناد و لجاج باشد، شيعه خواهد شد اما اگر گرفتار تعصّب و عناد و لجاج باشد، ديگر با او بحثى نداريم. اما اگر كسى اهل تحقيق باشد و نظريات شيعه را از منابع صحيح به دست بياورد، ممكن نيست كه تشيّع را براى خودش اختيار نكند.
اين بزرگترين دستاورد انقلاب است كه به همه دنيا و به گوش جهانيان رسيد كه يك مكتبى در عالم به نام مكتب تشيّع وجود دارد حالا هر كسى اهل تحقيق است، خودش برود در رابطه با اين مكتب تحقيق بكند، آن هم از منابع صحيح، ببينيم مىپذيرد يا نه؟ ما كه معتقديم صد درصد مىپذيرد مگر اين كه كسى از نظر مسائل سياسى گرفتارى داشته باشد، يا در رابطه با تعصّب دچار يك تعصّبات بى جا باشد.
يك وقت در مكه با يك پيرمردى كه خودش مىگفت: من ده سال امام جماعت مسجد الحرام بودم و ديگر سنّش اقتضا نمىكرد كه امامت بكند برخورد كردم و حرفهايى با او داشتم. يكى از حرفهايم اين بود گفتم: به چه مناسبت در كتابخانههاى شما كتابهاى شيعه وجود ندارد، اما در كتابخانههاى ما كتابهاى شما وجود دارد؟ ما از تفاسير شما داريم، از تاريخ شما داريم، از كتابهاى روايى شما داريم، خود من اين كتاب كنز العُمّال كه شايد بزرگترين كتاب روايى اهل تسننّ باشد، را دارم، از تفسيرشان، تفسير زمخشرى را دارم، تفسير رازى را دارم، از كتابهاى فقهيهاشان محلاّى ابن حزم را دارم و همين طور كتابهاى ديگر. گفتم: چه شده در كتابخانههاى شما كتابهاى شيعه وجود ندارد، ولى در كتابخانههاى ما كتابهاى شما وجود دارد؟ جوابى نداشت بدهد! گفتم: اجازه مىدهيد من جوابتان را بدهم؟ گفت: بفرماييد. گفتم: جواب، اين است كه ما از اشتمال كتابخانههايمان بر كتابهاى شما خوفى نداريم براى اين كه ما حق محض هستيم اما شما چون باطلايد مىترسيد كه كتابهاى ما در كتابخانه شما باشد زيرا اگر يك محققّى بيايد درباره شيعه تحقيق بكند، به حقانيت شيعه پى مىبرد لذا شما براى جلوگيرى از اين معنى به خودتان اجازه نمىدهيد كه كتابهاى ما در كتابخانه شما وجود داشته باشد!!
اين توهينى كه به ائمه ما، آن هم آنهايى كه ما طلبهها بالخصوص بيشتر سر سفره آنها نشستهايم كه امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) باشند، اين اهانتى كه به بقاع متبركه آنها شده منشأش يك سوء برداشت از مسائل اسلامى است. حالا كه بحمد اللّه در يك شرايط آزاد و در يك حكومت اسلامى شيعه واقع شديم به خاطر اين توهين مىتوانيم از خودمان يك عكسالعملى نشان بدهيم ولو به همين مقدار. يك وقت مىبينيد اين درآينده منشأ مىشود براى اينكه اين بقاع متبركه ثانيا با يك عظمت بيشترى ان شاء اللّه تجديد بشود.
پرسش
1 - آيا شهادت صبى و صبيه پذيرفته مىشود؟ توضيح دهيد.
2 - نظر امام(ره) راجع به شهادت صبى در غير باب جرح و قتل چيست؟
3 - آيا بحث در شهادت صبى با صحّت عبادات صبى ارتباط دارد؟ چرا؟
4 - دليل بر اتحاد روايت دوم و چهارم باب 21 شهادات چيست؟
5 - مسلوب العباره بودن صبى را توضيح دهيد.
1) - وسائل الشيعة، ج 18، باب 21 كتاب الشهادات، ح 1.
2) - وسائل الشيعة، ج 18، باب 21 كتاب الشهادات، ح 2.
3) - وسائل الشيعة، ج 18، باب 21 كتاب الشهادات، ح 4.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...