شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 90
متن
جلسه نودم
درس خارج فقه
بحث قضا
حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
تاريخ 27 / 12 / 76
عوض شدن جاى مدعى و مدعى عليه
انقلاب دعوا؛ يا عوض شدن جاى مدعى و مدعى عليه
حضرت امام(ره) در تحرير الوسيله در ادامه مسائل سكوت مدعى عليه كه آخرين مسأله اين فصل است، اينطور مىفرمايند:
مسأله 7 - «لو أجاب المدعى عليه بأن المدعى أبرأ ذمتى أو أخذ المدعى به منى أو وهبنى أو باعنى أو صالحنى و نحو ذلك انقلبت الدعوى و صار المدعى عليه مدعياً و المدعى منكراً، و الكلام فى هذه الدعوى على ما تقدم.»
عرض مىشود كه يك نوع جوابى كه در حقيقت برگشت به جواب به اقرار مىكند اين است كه اگر مدعى، فرض كنيم دينى را بر عهده مدعى عليه ادعا مىكند لكن مدعى عليه مىگويد كه «أبرئت ذمتى» تو ذمه مرا از اين دين ابراء كردى، يا اينكه مىگويد كه دينت را از من گرفتى مثلاً اگر مِثلى بوده، مِثل گرفتى، اگر قيمى بوده، قيمت را گرفتى، يا اشباه ذلك، اگر مدعى به مثلاً عينى باشد مدعى ادعا مىكند كه اين عين را مثلاً مدعى عليه از من غصب كرده، يا بصورت عاريه من به او دادهام و مثلاً پس نگرفتهام، لكن مدعى عليه ادعا مىكند كه عين را يا پس دادهام، يا به من هبه كردى، يا با من مصالحه كردى، يا آن عين را به من فروختى، و در حال حاضر مالك اين عين من هستم، نه اين كه توى مدعى مالك باشى.
در نظاير اين چنين دعوايى مىفرمايند: انقلاب دعوا تحقق پيدا مىكند، يعنى آن كه ابتدائاً مدعى بوده، مدعى عليه مىشود و آن كه ابتدائاً مدعى عليه بوده، مدعى مىشود. براى اينكه مدعى عليه وقتى كه به مدعى مىگويد «ابرئتَ ذمتى» اين هم اقرار مىكند به ثبوت دين و هم اقرار و هم ادعا مىكند كه مدعى او را ابراء كرده است، براى اين دعوى خودش همان مسائل مدعى و منكرى كه قبلاً ذكر كرديم، اينجا تحقق پيدا مىكند و همان حالاتى كه مدعى عليه در مسائل گذشته داشت، آن انواع و اقسام اينجا هم تحقق پيدا مىكند و احكامش هم همان احكام گذشته است. فقط چند نكتهاى كه در كلام ايشان هم اشارهاى نشده بلكه بعضىها را به طور
اطلاق ذكر كردهاند، بايد تذكر داده بشود و آن اين است كه اگر فرض كنيد به حسب واقع مدعى يك دينى را به مدعى عليه پرداخته و مدعى بعد از دين هم ذمه مدعى عليه را ابراء كرده است، اگر مدعى عليه بيايد اين مسأله ابراء را مطرح بكند، بينهاى هم بر اين ابراء وجود ندارد و در نتيجه نمىتواند اين ابراء را ثابت بكند. آيا مىتواند در اينجا تعبير ديگرى داشته باشد كه همين معنا را ثابت بكند، لكن همان مدعى و مدعى عليه قبلى هم بجاى خودش محفوظ باشد، يعنى چنين بگويد كه ذمه من اشتغالى براى تو ندارد و توى مدعى فعلاً بر عهده من چيزى ندارى، اگر اينطورى شد ديگر نيازى به اثبات به صورتى كه بينه و امثال ذلك مورد حاجت باشد، نيست.
واقعيت مسأله هم همين است. اگر دينى هم بوده و بعد هم مدعى فرضاً ابراء كرده نتيجةً مديون ديگر ذمهاش اشتغال ندارد، لذا مىتواند در جواب مدعى، نگويد كه من از تو مالى را قرض نگرفتهام واقعش اين است قرض گرفته لكن مدعى هم ابراء كرده مىتواند بگويد كه الان ذمه من مشغول به تو نيست و از تو چيزى بر عهده من نيست كه اين هم بسازد با اينكه اصلاً دينى وجود نداشته هم مىسازد با اينكه دينى وجود داشته و بعداً ابراء تحقق پيدا كرده با هردو معنا سازگار است.
راه جلوگيرى از انقلاب دعوا
لذا اگر نوبت به قَسَم هم رسيد مىتواند بر اين عنوان قسم ياد بكند كه واللهِ ذمه من الان اشتغالى براى تو ندارد، به لحاظ اينكه او ابراء كرده ديگر اشتغال ذمهاى تحقق پيدا نمىكند. لذا كسى خيال نكند حالا كه مدعى عليه آمده صريحاً دعوى ابراء كرده و انقلاب دعوى تحقق پيدا كرده و حالا كه مدعى عليه مدعى شده مدعى هم نياز به بينه دارد و فرض اين است كه بينهاى براى اين وجود ندارد، پس اين شخص در اين مسأله، چه كند؟ از يك طرف واقعيت مسأله هم اين است، از يك طرف هم دستش به طور كلى خالى است و هيچ راهى براى رسيدن به واقعيت ندارد. ولى مطلب اينطور نيست؛ راهش اين است كه تعبير را عوض بكند، تعبير را كه عوض كرد هم انقلاب دعوى تحقق پيدا نمىكند و هم با نبودن بينه مىتواند به مراد خودش و واقعيت مسأله برسد، بدون اينكه مستلزم كذب و يا محذور ديگرى در اين باب بشود. اين نكتهاى است كه در كلام ايشان ذكر نشده است بايد توجه به اين مطلب داشت.
فائق آمدن در دعوا بر اساس دروغ
يك نكته ديگر هم لازم است انسان اينجا توجه بكند، در آن حديثى كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: «انما اقضى بينكم بالبينات و الايمان» در ذيلش رسول خدا بر حسب اين روايت صحيحه يك مطلبى فرمودهاند: اين كه چه بسا از شما دو نفرى كه تخاصم و تنازع داريد «بعضكم الحن بحجته من بعضٍ» بعضى از شما زرنگ تر هستيد و حجت خودتان را بهتر مىتوانيد بيان بكنيد و در نتيجه در محاكمه بر رفيق خودتان فائق بياييد، اما خيال نكنيد كه اگر در مخاصمه فائق آمديد و قاضى هم من رسول خدا باشم كه ديگر «ليس فوقه قاضٍ و لا مثلَهُ» خيال نكنيد اگر به نفع يكى شما حكم كردم آن مال براى او حلال مىشود، اگر بحسب واقع، مال مالِ رفيق باشد و من قاضى كه رسول خدا هستم روى بينات و ايمان «قطعت له من مال اخيه شيئاً فقد قطعت له من النار» بحسب واقع اگر مدعى فرضاً به نفعش حكم شد اما بحسب واقع دروغ مىگفت، اين خيال نكند كه مال براى او حلال مىشود، «انما قطعت له قطعة من النار» پس مسأله اينطور نيست كه واقعيت روى قضا دور بزند، قضا يك چيزى است كه مبتنى بر بينه و ايمان است و هيچ كدامش هم اصلاً افاده علم نمىكند، بر فرضى هم افاده علم بكند هر علمى كه مطابقت با واقع ندارد «و لعل يكون مخالفاً للواقع» پس اينجا كه مدعى عليه ادعا مىكند كه «ابرئت ذمتى» فرض كنيم كه بحسب واقع مدعى ابراء كرده بود، اما مدعى عليه كه در اين انقلاب دعوى مدعى شده نتوانست بينهاى بر اين ابراء اقامه كند، بينه بر ابراء نداشت، حالا كه بينه بر ابراء نداشت و فرض كنيم مدعى كه حالا مدعى عليه شده يك قسم دروغى خورد، اين سبب مىشود كه دين يا عين براى اين حلال بشود، نه اين حرمتش بجاى خودش محفوظ است و هيچ گونه «فى مابينه و ما بين اللّه» نمىتواند در اين مالى كه به دروغ قسم خورده تصرف بكند.
براى اينكه بحسب واقع اگر دينى هم بوده ابراء كرده يا در مورد عين هم هبه و بيع و مصالحه و اخذ و امثال ذلك تحقق پيدا كرده باشد، و مسائل ما روى همين معانى دور مىزند و الا حليت و حرمت هم كه يك واقعيت ملموسى براى ما ندارد، در تمام موارد مسأله اينطور است اين هم كه بد نيست. فرض كنيم يك مرد و زنى در مقام استمتاع از يكديگر هستند هيچ هدفى هم غير از اين معنا ندارند، لكن همين استمتاع اگر بصورت متعه باشد يجوز شرعاً، اگر بصورت زنا خداى ناكرده باشد «لا يجوز شرعاً» در حالى كه واقعيت مسأله هيچ گونه تغييرى در آن پيدا نمىشود و هدف اين پسر و دختر هم در آن تغييرى نيست لكن عنوانها فرق مىكند، عنوان متعه عنوانٌ محلل، عنوان زنا عنوانٌ حرام، هر كدامشان هم احكام
خاصهاى دارند در هيچ موردى هم با هم تداخلى تحقق پيدا نمىكند.
مدعى در چهره مدعى عليه و كلام مرحوم نراقى(ره)
مسأله ديگر كه در اينجا فرمودهاند اينكه حالا كه طبق انقلاب دعوى، مدعى عليه، مدعى مىشود و مدعى مىشود مدعى عليه آن حالات مختلفهاى كه براى مدعى عليه در مسائل گذشته ذكر كرديم اينجا هم ممكن است تحقق پيدا بكند، يعنى اين مدعى كه حالا در چهره مدعى عليه بيرون آمده، مىتواند انكار بكند حرف مدعى عليه را مىتواند سكوت بكند، مىتواند جواب به «لا أدرى» بدهد كه ما در رابطه با اينها هر كدام مفصل بحث كرديم. لكن نقل شده كه مرحوم نراقى در كتاب مستندشان - كه از كتابهاى بسيار نفيس و ارزنده است، مخصوصاً مباحث حج اين كتاب كه امتياز و خصوصيتى دارد، ايشان در كتاب القضاء اين حرف را - فرموده است كه اين «لا أدرى» اگر اينجا اين مدعى كه حالا مدعى عليه شده بگويد اين «لا أدرى» با آن «لا أدرى» كه ما خوانديم بينشان فرقى وجود دارد و آن فرق اين است كه «لا أدرى» در اينجا موافق با اصل و قاعده است، «و يعمل على طبقه» يك چنين فرمايشى از مرحوم نراقى در مستند نقل شده است در حالى كه بحسب ظاهر بين «لا أدرى» اينجا و «لا أدرى» آنجا هيچ فرقى وجود ندارد.
چه فرق مىكند كه مدعى بگويد «لى عليك دينٌ» و مدعى عليه بگويد «لا أدرى» يا مدعى عليه بگويد «ابرئتنى من الدين» و مدعى بگويد «لا أدرى» بين اين دوتا «لا أدرى» چه فرقى وجود دارد؟ هردويشان هم مطابق اصل است همانطورى كه «لا أدرى» اين مطابق اصالت و عدم الابراء است «لا أدرى» آن هم مطابق با اصالت و عدم دين و عدم الاشتغال به دين است، اينكه ما بگوييم در جواب به «لا أدرى» بين ما نحن فيه كه انقلاب دعوى پيدا مىشود و بين «لا أدرى» در مسائل گذشته فرق وجود دارد و فرقش هم اين است كه اينجا مطابق اصل است و بر طبق اصل عمل مىشود هر چه فكر شد در اين مسأله فرقى بين اين دو صورت روشن نشد، هر دويش مطابق اصل است. عرض كردم اگر در اين مثال اولى بگويد: من بر عهده تو دين دارم مدعى عليه بگويد «لا أدرى» خوب اين «لا أدريش» مطابق با اصالت عدم دين و عدم الاشتغال است، در مانحن فيه هم اگر مدعى عليه بگويد «أبرئتنى» و مدعى بگويد «لا أدرى»، «لا أدريش» مطابق با اصالة عدم الابراء است و ابراء يك امر حادث مشكوك التحقق است. اشتغال ذمه هم يك امر حادث مشكوك التحقق است، هم اصل اقتضاى عدم الابراء دارد و هم اصل اقتضاى عدم
الاشتغال دارد، پس اينكه ما بگوييم بين «لا أدرى»ها در دو مقام فرق مىكند هيچ گونه فرقى بين «لا أدرى»ها در دو مقام نيست و هردويشان هم مطابق با اصل است و اگر هم بنابر عمل به اصل است بين اين جواب و آن جواب كمترين فرق ملاحظه نمىشود. اين تمام الكلام فى هذه المسأله.
چون ديگر فصل جديدى به دنبال اين مسأله تحقق داشت از آن طرف هم ايام عيد و رفت و آمد فراوان است ديگر مناسب ديديم بحث را تعطيل بكنيم تا هفته آينده كه تعطيل است هفته بعدش هم ظاهراً اگر اول ماه روز دوشنبه باشد روز آخر اين ماه وفات حضرت جواد است و اگر هم اول ماه روز يكشنبه باشد روز وفات روز شنبه است بالاخره روز اول ماه ان شاء اللّه ما فصل جديد را شروع مىكنيم اگر حيات و توفيقى باقى باشد و از همه آقايان التماس دعا داريم.
پرسش
1 - انقلاب در دعوا؛ عوض شدن جاى مدعى و مدعى عليه، چگونه تحقق پيدا مىكند؟
2 - راه جلوگيرى از انقلاب در دعوا چيست؟
3 - پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در مورد فائق آمدن در دعوا بر اساس دروغ چه فرمودهاند؟
4 - بر اساس فرمايش مرحوم نراقى(ره) لا أدرى در اينجا با لا أدرى در جاههاى ديگر چه فرقى مىكند؟ مختار استاد را بيان نماييد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...