شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 81
متن
جلسه هشتاد و يكم
درس خارج فقه
بحث قضا
حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
تاريخ 12 / 12 / 76
عرض كرديم كه از طوائف مختلفه رواياتى كه در اين مسأله ملاحظه شده است، تنها دو طائفه است كه كاملاً به ما ارتباط دارد و براى جمع بين آن دو طائفه بايد چارهاى بيانديشيم: يكى آن دسته رواياتى است كه مخصوصاً در باره مطلق حقوق ناس «شاهدٍ و يمين» را تجويز مىكند، يكى هم آن رواياتى كه مسأله را در رابطه با دَين مطرح مىكند و مخصوصاً در بعضى از آنها كلمه «وحده» يا «و ذلك فى الدين» كه ظهور در اختصاص دارد دلالت بر اين معنا دارند.
جمع بين روايات حمل مطلق «حقوق الناس» بر خصوص دَين
جمع بين اين دو طائفه انصافاً از مشكلات است. مرحوم شيخ طوسى(ره)اين طورى كه صاحب جواهر عليه الرحمه از كتاب استبصار شيخ طوسى - كه غرض عمده از اين كتاب جمع بين احاديث مختلفه و روايات متعارضه است، - در اين كتاب «على ما حكاه صاحب الجواهر» اين جورى فرموده است: چه مانعى دارد كه ما مطلق را حمل بر مقيّد بكنيم يعنى آن روايتى كه مطلق «حقوق الناس» را در آن، شاهد و يمين فرض كرده است؛ حمل بكنيم بر خصوص دين، ولو اينكه دين را هم به يك معناى وسيعى بگيريم. حمل بكنيم بر «حقوق الناس» مالى، كه جنبه ماليّت در آن حفظ شده باشد، ايشان خيلى با كمال راحتى مسأله حمل مطلق بر مقيّد را در اين جا مطرح كردهاند، مثل ساير مواردى كه مطلق حمل بر مقيّد مىشود.
اشكال صاحب جواهر(ره) بر شيخ طوسى(ره)در حمل مطلق «حقوق الناس» بر خصوص دين
لكن صاحب جواهر دو تا اشكال به ايشان مىكند كه شايد يكى از آن دو اشكال وارد نباشد لكن دومى وارد است، آن دو تا اشكالى كه به ايشان مىكنند اين است - اينجا را خوب دقت بفرمائيد، چون فهم عبارات جواهر هم موجز و مشكل است كه از خصوصيات كتاب جواهر همين است - مىفرمايد: مسأله حمل مطلق بر مقيّد در آنجائى است كه دو تا
خصوصيّت وجود داشته باشد تا ما حمل مطلق بر مقيّد بكنيم: يك خصوصيّت اينكه دليلى كه ظهور در تقييد دارد واقعاً ظهور در قيديّت داشته باشد، اگر دلالت تقييد در دليل مقيِّد خيلى قوى نباشد، - كه ايشان مىگويند اينجا اين طور است، - ما نمىتوانيم دليلِ مطلق را مقيّد بكنيم، و خصوصيّت دوّم اين است كه مطلق هم در اطلاق خودش خيلى قوى نباشد، والا اگر مطلق در اطلاق خودش كاملاً قوى باشد اينجا مسأله حمل مطلق بر مقيّد وجود ندارد، و تصادفاً در ما نحن فيه، مىفرمايند: هيچ يك از دو خصوصيّت وجود ندارد و در نتيجه حمل مطلق بر مقيّد معنا ندارد. امّا خصوصيّت اوّل وجود ندارد به تعبير من، مىفرمايد: رواياتى كه در مورد دين وارد شده است ظهور ندارد در اينكه دين بودن خصوصيّتى دارد، اثبات شىء هم - كه از اوائل طلبگى خوانديم - نفى ما عدا نمىكند. اگر رسول خدا(صلى الله عليه و آله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) در مورد دين به «شاهدٍ و يمينٍ» حكم كردند اين معنايش اين نيست كه در غير مورد دين، جائز نيست كه به «شاهدٍ و يمينٍ» حكم بكنند.
عدم ظهور اخبار دَين در قيد بودن دَين
لذا اين اخبار دين ظهورى در قيديّت و خصوصيّت دين ندارند، ما همين را گفتيم كه اين دو خصوصيّتى كه ايشان مىفرمايند، در مانحن فيه نيست و يكى از آنها باطل است، همين مطلب است، اخبار دين وقتى كه حكايت مىكند عمل رسول يا قضاء اميرالمؤمنين(عليه السلام) را، بعد هم خود امام مثلاً مىفرمايد: «وذلك فى الدين وحدة» آيا ما خصوصيتى براى دين استفاده نمىكنيم؟ دين به عنوان مورد مطرح بوده است؟ آن هم مُبَينَش يك فرد عادى نيست، امام دارد حكايت مىكند امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) حاكى اين داستانند در اين داستان آنها مىگويند «و ذلك فى الدين وحده» آيا از اين روايات خصوصيتى براى دين استفاده نمىشود؟ به فرموده صاحب جواهر دليلِ مقيِّدِ ما ظهور در تقييد ندارد؟ يا اينكه عرف در اينجا كاملاً ظهور در قيّديت را استفاده مىكند و در اين مسأله نمىشود ترديد كرد. بله، حالا رواياتش «ضعيفة السند» است استناد مشهور هم لعل در كار نباشد جبرانى هم براى ضعف سند نباشد، آن يك مطلبى است كه مربوط به عالَم سند است. امّا آنچه مربوط به دلالت روايت است. پس اين «و ذلك فى الدين وحده» معنايش چيست؟ ما كاملاً از اين، خصوصيّت را استفاده مىكنيم كه مسأله تنها در رابطه با دين بوده است. حالا مراد از دين چيست؟ بعداً ان شاء الله صحبتهايى در اين رابطه هم عرض مىكنيم.
امّا ظهور اين روايات را در اختصاص به دين نمىتوان انكار كرد. بله آن خصوصيّت دومى كه از كلام ايشان استفاده مىشود و آن اينكه اين مطلق اينجا، با مطلقات در جاهاى ديگر فرق مىكند. مطلق اينجا يك مطلق قوى است كه تقييدش مشكل است، اين يك حرف حسابى است و علّتش هم اين است كه در روايت صحيحه محمد بن مسلم از امام باقر كه دو تا روايت محمد بن مسلم داشتهاند، يكى روايت صحيحه مُسَلَّمه از امام باقر(عليه السلام) بود، يكى هم يك روايتى كه چندان صحّتش مُسَلَّم نيست از امام صادق(عليه السلام) در اين روايتى كه از امام باقر(عليه السلام) داشتند، عبارت اين بود «لو كان الامر الينا» اگر ما «مبسوط اليد» بوديم، قدرت دست ما بود، قضات را ما تعيين مىكرديم «لأجَزنا» ما اجازه مىداديم كه يك شاهد و يمين مورد اكتفا قرار بگيرند «فى حقوق الناس» آن وقت مقابلش را هم ذكر كردهاند «وامّا ما كان من حدود الله و ثبوت الهلال فلا».
آن ديگر جائى نيست كه به «شاهدٍ و يمينٍ» اكتفا بشود. اينجا مطلق ما كه عبارت از «حقوق الناس» است، مقابلش را هم امام باقر(عليه السلام) ذكر كرده است، آن وقت چه طور ما مىتوانيم اين «حقوق الناس» را اختصاص به دين بدهيم، آن «حقوق الناسى» كه جنبه دينى ندارد در كلام امام صادق، امام باقر عليهماالسلام مطرح نشده است؟ يا اين كه در اين روايت همه چيز را بيان كرده است، «حقوق الناس، حدود الله، ثبوت الهلال» آنهائى كه نياز به شاهد دارد و به شاهد ثابت مىشود اگر شما «حقوق الناس» آن را مقيد به دين بكنيد ما سؤال مىكنيم پس حق القصاص چطور؟ مسأله «حق القصاص» كه حق مالى هم نيست ورثه مقتول عمدى مىخواهند از قاتل قصاص بكنند و هيچ مطلبى غير از قصاص ندارند، داخل در كدام عنوان است؟ بگوئيم امام باقر(عليه السلام) اينجا را ديگر بيان نكردهاند؟ يا بيان كردهاند، اگر بگوئيم كه بيان نكردهاند، اين خلاف ظاهر روايت است كه حتى مسأله ثبوت هلال را هم ذكر مىكند.
اگر بگوئيم مطرح كردهاند كه شما مىخواهيد اطلاق «حقوق الناس» را به دين تقييد بكنيد، پس در كجاى اين روايت حقوق الناس غير مالى كه هم حق الناس باشد و هم ماليّت درآن مطرح نباشد، مطرح شده است؟ نه حق الله و حدود الله و نه حقوق مالى مثل دين و قرض و امثال ذلك است. لذا مطلق ما در اينجا از آن مطلقاتى نيست كه فورى ما مسأله حمل مطلق بر مقيّد را مطرح كنيم، بگوئيم جمع بين مطلق و مقيّد يك جمع دلالى است و حتى از مورد اخبار متعارضين هم «يكون خارجا». لذا اين
يك مشكلهاى است اينجا از يك طرف اخبار دين ظهور در تقييد و تخصيص به دين دارد از يك طرف هم دليل مطلق اين قدر قوى است كه آبى از تقييد است، در باب عمومات ملاحظه كرديد كه بعضى از عمومات آبى از تخصيص مىباشند، اين هم خصوصيتى كه عرض كرديم آبى از تقييد است، پس در اينجا چه بايد كرد؟ از طرف سوم كه اين ديگر مزيد بر اشكال مىشود، فتوايى را كه مشهور در اين باب دادند و مرحوم محقق هم در شرايع يك ضابطهاى براى آن ذكر كرده است، آن فتوا نه دايرهاش اين قدر توسعه دارد كه همه «حقوق الناس» را شامل بشود و نه دايرهاش اين قدر تضييق دارد كه اختصاص به دين داشته باشد.
بيان محقق(ره) در شرايع در شمول برخى از حقوق الناس
مرحوم محقق در شرايع مىفرمايد: ضابطه «ما كان مالاً أو المقصود منه مالا» چه خودش مال باشد مثل دين و قرض و قراض و امثال ذلك، و چه مقصود از آن مال باشد مثل اكثر معاوضات كه مقصود از آن مال است. اشكال در اين باب اين است كه مشهور در اين فتوايى كه مرحوم محقق ضابطهاش را اين جور ذكر كرده است، اينها به چه چيزى استناد كردهاند؟ دليل آنها چيست؟ مدرك فتواى مشهور چيست؟ احتمال دارد كه مدرك فتواى آنها همان مرسله ابن عباس باشد كه ديروز ذكر كرديم و اين را هم شما به آن اضافه بكنيد كه مثلاً استناد مشهور ارسال روايات و ضعف سند روايت را جبران مىكند.
ولى متأسفانه در ما نحن فيه خصوصيّتى وجود دارد كه اين حرف را هم نمىشود گفت و آن خصوصيّت اين است كه مضمون اين مرسله با عقايد شيعه مخالفت دارد اين مىگويد كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) پيشنهاد كرد به جبرئيل كه يك شاهد و يمين را هم شما كافى بدانيد، جبرئيل هم از پيش خودش كلمه «فاء» را كه اين جورى دلالت دارد، گفت: مانعى ندارد، لكن از اموال تجاوز نكنيد فقط در مورد اموال «شاهدٍ و يمينٍ» را به كار ببريد. اين با عقايد شيعه منافات دارد مخصوصاً كه در خيلى از روايات هست كه اصلاً «شاهدٍ و يمين» را خود جبرئيل آورد، بدون اينكه پيشنهاد و استشارهاى از ناحيه رسول خدا بشود. لذا اين هم يك مشكلى مىشود كه ببينيم مستند مشهور در اين مسأله كه ضابطه را مال «أو ما قُصِدَ به المال» قرار دادهاند، چيست؟ به چه چيزى استناد كردهاند و اين مطلب را قائل شدهاند؟ اين مرسله كه با عقايد شيعه نمىسازد، در هيچ روايت ديگر هم كلمه مال ذكر نشده است. تنها روايتى كه مال و اموال در آن مطرح است، همين مرسله ابن عباس است كه ديروز
ملاحظه فرموديد.
چه بايد كرد؟ از يك طرف مستند فتواى مشهور روشن نيست از يك طرف دليل دين ظهور در اختصاص به دين دارد. از يك طرف دليل مطلق آبى از تقييد است مثل مطلقات در جاى ديگر نيست كه فورى حمل بر مقيّد بكنيم. اين مشكل در اينجا خيلى مهم است.
ظهور دليل دين در اختصاص يا عدم اختصاص به دين
در رابطه با مشهور مىتوانيم يك توجيهاتى بكنيم بگوئيم دليل اينها مرسله ابن عباس نيست. اينها از كلمه دينى كه در خيلى از روايات مخصوصاً روايات حاكيه است، مطرح شده است، مطلق حقوق مالى را استفاده كردند غير از آن معنايى كه من و شما از دين در ذهن داريم. مطلق حقوق مالى را اسمش را دين گذاشتهاند. و مشهور از روايات دين اين مطلب را استفاده كردهاند، بله يك چند تائى كه اقتصار كردهاند بر همان معناى ظاهرى دين، آنها دين را گفتهاند، امّا نوع آنها، معروف و مشهور آنها، از كلمه دين مطلق حقوق ماليه را استفاده كردهاند، مىخواهد دين اصطلاحى معمولى پيش ما باشد يا نباشد؟ اين حرف را اگر بزنيم يك مؤيدى هم دارد مؤيدش روايت ديگر محمد بن مسلم بود كه ديروز خوانديم در آن روايت ديگر محمد بن مسلم كه از امام صادق(عليه السلام) روايت مىكند و لابد هم خوب ملاحظه كرديد مىبينيد كه در دو فقرهاى كه امام ذكر مىفرمايد در فقره اول دين را مطرح مىكند در فقره دوم ثبوت هلال را مطرح مىكند.
اينكه دين را در مقابل سقوط هلال قرار دادهاند، اين معنا از آن استظهار مىشود كه دين را عبارت از مطلق مثلاً حقوق الناس مالى قرار دادند، نه خصوص آنچه كه به نظر ما از معنا و مفهوم دين ظاهر مىشود. لكن تمامى اشكال را اين حل نمىكند براى اينكه در اين روايت محمد بن مسلم هم از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه دين، به معناى مطلق حقوق الناس مالى است امّا حقوق الناس غير مالى چطور؟ مسأله هلال را هم بگوئيم كه اختصاص به هلال ندارد و شامل همه چيزهايى كه مربوط به خداوند است و اختصاصى به «واحدٍ دون آخر» ندارد، شامل همه مىشود. امّا اگر كسى از ما سؤال كرد كه در اين روايت «حق القصاص» كه از يك طرف حق الناس است و از طرف ديگر جنبه ماليّت ندارد، آيا حكم مىكنيد به اينكه «شاهدٍ و يمينٍ» در آن كفايت مىكند يا نمىكند؟ از اين روايت چه استفاده مىشود؟ ما نمىتوانيم جواب بدهيم، يك جواب روشنى براى اين سؤال نداريم.
لكن اگر يك مقدار بخواهيم از فتواى مشهور و امثال ذلك صرف نظر بكنيم و باز يك توجهى هم به اين معنا داشته باشيم كه روايات دين، اينها از نظر سند دچار اشكال و مناقشه هستند. ظاهر فنى مسأله اين است كه ما در مطلق «حقوق الناس» همان طورى كه صحيحه محمد بن مسلم از امام باقر دلالت دارد، حكم بكنيم به اينكه «شاهدٍ و يمينٍ» كافى است مىخواهد «حقوق الناس» مالى باشد يا «حقوق الناس» غير مالى، منتها براى اينكه مخالفت كاملى هم با مشهور تحقق پيدا نكرده باشد، مطلب را به صورت قدر متيقن در حقوق الناس مالى پياده كنيم و بگوئيم در حقوق الناس غير مالى ديگر «لا ينبغى ترك الاحتياط» و اينكه اكتفاى به «شاهدٍ و يمينٍ» نكنيم، بلكه همان «البيّنة على من الدعى واليمين على من انكر» در مورد آنها جارى بشود. اين آن چيزى است كه دقت كامله، البته من، شايد شما بهتر به مطلب برسيد دقت كامله من در اين مسأله اين جورى اقتضا كرد، كه بر خلاف نظريه امام كه همان اختصاص به دين را ايشان مىفرمايد، اشبه است، نخير اشبه به قواعد، بر طبق صحيحه محمد بن مسلم با توجه به اينكه اباى از تقييد دارد، اين است كه در مطلق «حقوق الناس» حكم بكنيم به اينكه «شاهدٍ و يمينٍ» كفايت مىكند. مؤيدى هم در يكى از دو روايتى كه عرض مىكنيم، ان شاء الله دارد.
مؤيد بحث از امام(ره) در كفايت شاهد و يمين در مطلق حقوق الناس
مؤيدش اين است كه الان بحث مىكنيم چون در آخر مسأله «شاهدٍ ويمينٍ» هم امام بحث كردند، منتها چون در آنجا اختصاص به ديون را قائل شدهاند، مىفرمايند:«و يجوز القضاء فى الديون بشهادة امرأتين مع يمين المدعى» يكى دو روايت بر اين مسأله داريم كه عرض مىكنيم، در هيچ كدام مسأله دين مطرح نشده است بلكه مسأله حق مطرح شده است حق هم اعم از اين است كه حق مالى باشد يا حق غير مالى. دو روايت را عرض بكنيم كه هم آخر مسأله روشن مىشود و هم دخالتى در حل مسأله خودمان دارد.
روايت صحيحه(1) كه صاحب جواهر حسنه تعبير مىكند لكن روى مبنايى كه ما داريم روايت صحيحه است. «عن الحلبى عن أبى عبدالله(عليه السلام) ان رسول الله (صلى الله عليه و آله) أجاز شهادة النساء» شهادت زنها را كه بر حسب هم قرآن و هم روايات هر دو زن جاى يك مرد واقع مىشود، رسول خدا اجازه فرمودهاند يا تنفيذ
فرمودهاند: شهادت نساء را «مع يمين الطالب» به ضميمه قسم «فى الدين» ديگر اين حصرى، چيزى ندارد. «يَحلِفُ بالله أنَّ حقه لحقٌ» يعنى مدعى علاوه بر شهادت اين جورى قسم مىخورد. روايت ديگر همين باب هم روايت مرسلهاى(2) است از منصور بن حازم قال: «حدثنى الثقة» آن ثقه را هم مشخص و معين نمىكند لكن قبل از منصور بن حازم هم مرسله است «حدثنى الثقة عن أبى الحسن(عليه السلام) قال: اذا شهد لصاحب الحق امرأتان و يمينه فهو جائز» ديگر مسأله دين هم حتى به صورت اثبات شىء نفى ماعدا نمىكند در اين روايت مطرح نيست.
لذا در مسأله اصلى خودمان از فتواى مشهور و نظر مبارك امام و اينها وقتى كه ما اقتصار بكنيم بر روايت، آنهم روايت صحيحه محمد بن مسلم كه هم سنداً صحيح است و هم دلالتاً آبى از تقييد است. به اين نتيجه مىرسيم كه خيال نشود كه ما هم متفرد در اين مسأله هستيم، زيرا مرحوم سيد از مرحوم سبزوارىِ صاحب كفايه در فقه، نقل مىكند كه ايشان فرموده است: اگر يك اجماعى بر خلاف قائم نشود ما همان تعميم را قائل مىشويم و أخذ مىكنيم و روى هم رفته از كلمات صاحب جواهر هم همين گرايش به تعميم استفاده مىشود.
لكن با قطع نظر از اين حرفها و اقتصار بر روايات، روى قاعده هم بايد بر طبق صحيحه محمد بن مسلم حكم كرد و اين معنا را در مطلق «حقوق الناس» اعم از مالى و غير مالى حكم كرد به اينكه «شاهدٍ ويمينٍ» كفايت مىكند. تا مسأله بعدى ان شاء الله.
پرسش
1 - اشكالات صاحب جواهر(ره) بر شيخ طوسى در حمل مطلق «حقوق الناس» بر خصوص دين چيست؟
2 - دليل بر اينكه اخبار دَين ظهورى در قيديت ندارد، چيست؟
3 - مدرك فتواى مشهور در مقابل ضابطهاى كه محقق فرموده يعنى شمول اخبار دَين به برخى از حقوق الناس، چيست؟
4 - توجيه استاد بر فتواى مشهور در مطلق حقوق ماليه را بيان نماييد؟
5 - نظر نهايى استاد در كفايت شاهد و يمين در مطلق حقوق الناس مستند به چيست؟
1) - وسائل الشيعة، ج 18، ابواب كيفية الحكم، باب 15، ح 3.
2) - وسائل الشيعة، ج 18، ابواب كيفية الحكم، باب 15، ح 4.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...