يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 64
متن
جلسه شصت و چهارم
درس خارج فقه
بحث قضا
حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
تاريخ 2 / 10 / 76
عدم لزوم گفتن كلمات خاص در شهادت به عدالت
حضرت امام(ره) در دنباله احكام مترتبه بر بيّنه، ذيل عبارت مسأله 19 مىفرمايند: «و يكفى فيهما كلّ لفظ دالّ على الشهادة بهما، و لا يشترط ضمّ مثل أنّه مقبول الشهادة أو مقبولها لى و علىّ و نحو ذلك فى التعديل و لا مقابلاته فى الجرح.»
ايشان در ذيل اين مسأله سه مطلب را بيان مىفرمايند: يك مطلب اين است كه آيا در شهادت به عدالت مخصوصاً، لازم است كه كلمهاى مثل «أشهد» يا «شهدتُ» يا «أنا على ذلك شهيد» چيزهائى كه ماده شهادت در آن ذكر شده است، بيان شود؟ كما اينكه ظاهر عبارت علاّمه(ره) در كتاب قواعد دلالت بر اين معنا مىكند كه لازم است شاهد مخصوصاً شاهد مزكى كلمه «اشهد» را در مقام شهادت بيان كند، ايشان مىفرمايند: نه در جرح لازم است و نه در تزكيه آن لازم است. بلكه همين مقدار كه احراز شود كه دو بيّنه در مقام شهادت هستند و مىخواهند به تعبير خودشان شهادت به تزكيه يا جرح بدهند، كافى است، ولو اينكه كلمه «شهدت و اشهد» همراه شهادتشان نباشد. درست است كه شهادت انشا نيست، از مقوله خبر است، مثل حكم حاكم كه قبلاً ذكر كرديم كه حاكم در مقام حكم خودش انشا مىكند حكم و رفع تنازع و فصل خصومت را، شهادت از مقوله انشا نيست بلكه از مقوله خبر است، ولى خبر خاصى است، اين طور نيست كه «كلّ خبر ينطبق عليه عنوان الشهادة» در هر كجا نه در مسأله شهادت به تزكيه و جرح اينطور باشد، در موارد ديگرى هم كه بيّنه شهادت مىدهد، شهادت حكم انشائى نيست، حكم اخبارى است، لكن يك خبر خاصى است.
شاهد دو جور مىتواند خبر بدهد، يك وقت جمله خبريهاى را براى ديگران نقل مىكند و جمله خبريه هم فى نفسه «محتمل الصدق و الكذب» است. امّا يك وقت همين خبر را به عنوان شهادت كه اهميّت خاصى در بين خبرها دارد، مطرح مىكند. ايشان مىفرمايد: هر لفظى كه دلالت بر شهادت به عدالت يا فسق كند، همين معنا كافى است. ظاهرشان هم اين است كه بين مزكى و جارح هيچ فرقى در اين مسأله نيست، در
حالى كه شايد بتوان فرق قائل شد، چون مقام تزكيّه مقام مهمى است، ممكن است كه بگوئيم كه در مقام تزكيّه شهادت معتبر است، امّا در مقام جرح ديگر لازم نيست كه اصلاً شهادت باشد، همين كه بيّنه ولو به صورت خبر، خبر دادند كه اين آدم شرابخوارى است، ولو اينكه در مقام اقامه شهادت هم نباشد، شايد بلكه بالاتر آن كافى است، مثل اينكه اگر بيّنه گفت: «هذا الماء نجس»، ديگر هيچ فرقى نمىكند به صورت خبر مطلق باشد يا به صورت خبر مقرون به شهادت، امّا در باب تزكيه احتمال داده مىشود كه شهادت در تزكيه معتبر است. امّا در باب جرح چه لزومى دارد كه به عنوان شهادت، جرح تحقق پيدا بكند؟
لذا با اينكه از عبارت ايشان فرقى بين معدّل و جارح در اين جهت هم استفاده نمىشد، شايد بين اين دو فرق باشد كه بين مزكى و جارح فرق بگذاريم و بگوئيم كه مزكى بايد، شهادت به تزكيه بدهد، امّا لازم نيست كه جارح شهادت به جرح بدهد، همين كه بيّنه عادلهاى قائم شد بر اينكه فلان عمل حرام را بدون اضطرار مرتكب شده است، در اين معنا، همين كفايت مىكند.
ضميمه كلمه «مقبول الشهادة» بر كلمه «عدل»
وقتى كه تزكيه و شاهد مزكى مىگويد كه بيّنه مدعى عادل هستند، به همين تعبير كفايت مىكند يا عبارت ديگر هم بايد ضميمه شود، بگويد: اين عادل مقبول الشهاده است، علاوه بر عدالت، عنوان مقبوليّت شهادت را هم ضميمه به عدالت كند. علامه(ره) در كتاب قواعد به صراحت اين مطلب را بيان كرده است و به كلمه «لابد» مىفرمايد: چارهاى نيست از اينكه علاوه بر كلمه «عدلٌ»، كلمه «مقبول الشهادة» هم ضميمه شود و دليلش هم اين مطلب است، مىگويد كه اگر اينها شهادت به عدالت بيّنه مدعى دادند، بيش از مسأله عدالت را ثابت نمىكند، ولى هر عادلى «مقبول الشهادة» نيست، براى اينكه عادلهايى داريم كه نوعاً فراموشكار هستند و غفلت بر آنها غلبه دارد، لذا براى جلوگيرى از اين شبهه بايد عنوان «مقبول الشهادة» هم ضميمه به كلمه «عادلٌ» بشود، اين دو تا بگويند كه بينه مدعى «عادل مقبول الشهادة» هستند، يعنى از عادلهائى نيستند كه غفلت بر آنها غلبه كرده باشد و اين موجب اين شده باشد كه شهادت آنها پذيرفته نشده باشد.
نظر امام(ره) در ضميمه كلمه «مقبول الشهادة» بر كلمه «عدل»
امام مىفرمايد: اين مطلب لازم نيست و علت آن هم بايد اين باشد كه
ما در هر بحثى كه وارد مىشويم، حيثيت مربوط به خودش مورد نظر ماست، وقتى كه مىگوييم: بيّنه مزكى، بيّنه مدعى را تعديل كند، معناى تعديل اين نيست كه بگويد كه همه شرايط شاهد در آنها وجود دارد، در شاهد شرايط زيادى معتبر است. امّا وقتى كه اينجا در رابطه با حيثيت عدالت بحث مىكنيم، وقتى كه بيّنه مزكيه گفت: مثلاً «هما عادلان» ديگر غفلت بر آنها غلبه دارد يا ندارد، به بيّنه مزكيه چه اعتبارى دارد؟ حيثيت، حيثيت عدالت و فسق است، نه همه خصوصيات معتبره در قبول شهادت كه عنوان «مقبول الشهادة» هم بر آنها صادق باشد.
مثلاً در بيّنه مدعى فرض كنيد رجوليت هم معتبر است، پس خوب است كه بيّنه مزكيه عنوان رجوليّت را هم مطرح كند، به آنها چه ارتباطى دارد؟ بيّنه مزكيّه فقط حيثيت راجع به عدالت را مطرح مىكند، شرايط ديگر معتبر در شاهد به حاكم ارتباط دارد كه آن شرايط را احراز كند. پس چه لزومى دارد كه بيّنه مزكيه علاوه بر كلمه «عدل» يا «عادل»، كلمه «مقبول الشهادة» را هم در تزكيه خودش ذكر كند، آن هم به دليل اينكه «ربّما لا يكون العادل مقبول الشهادة، لغلبة الغفلة عليه»، آن به اين حيثيت هيچ ارتباطى ندارد. لذا امام مىفرمايند: لازم نيست كه علاوه بر كلمه «عدل»، كلمه «مقبول الشهادة» هم ضميمه شود، تا شهادت و تزكيه مزكى معتبر باشد.
نظر اسكافى يا ابنابىعقيل بر عدم كفايت كلمه عدل يا مقبول الشهادة
مطلب سوم: اين مطلب را از كتابى به عنوان «المختصر الاحمدى» كه مربوط به يكى از قديمَين كه ابن ابى عقيل و يا اسكافى است، نقل مىكنيم: ايشان خيلى تندروى در اين مطلب دارد، گفته كه كلمه «عدل و مقبول الشهادة» هم كافى نيست، بلكه بايد علاوه بر «عدل و مقبول الشهادة»، كلمه «لى و علىّ» هم اضافه شود، يعنى مزكى بگويد كه شهادتشان به نفع من يا بر ضرر من هر دو مقبول است. علامه(ره) در تحرير فرموده است كلمه «لى و علىّ» را مىخواهد به عنوان صله براى «مقبول الشهادة» قرار بدهد، مىخواهد براى كلمه «عدل» قرار بدهد، بگويد: «عدل لى و علىّ» بايد «لى و علىّ» هم در كار باشد.
لذا بحث واقع شده است كه «لى و علىّ» چه فايدهاى دارد؟ چه اثرى بر آن بار مىشود؟ چه شبههاى را دفع مىكند؟ از چه توهمى جلوگيرى مىكند؟ در مراد خيلى هم روشن نيست كه مقصود آنهايى كه «لى و علىّ» را اعتبار مىكنند، چيست؟ بعضى يك اعتبار در كلامشان دادهاند و گفتهاند: اگر بگويد: «مقبول الشهادة لى و علىّ»، جلوى توهمى را مىگيرد
و آن توهم اين است كه من فرزند اين بيّنه نيستم، آن هم روى مبناى اينكه شهادت پسر عليه پدرش كه بعضى قائل هستند كه پذيرفته نمىشود كه اگر پسرى عليه پدر شهادت دهد، شهادتش پذيرفته نمىشود، گفتهاند: اگر بگويد «لى و علىّ»، جلوى اين توهم را مىگيرد كه كسى خيال نكند كه من با اين ارتباط پدر و پسرى دارم، شهادتش هم به نفع من مورد قبول است و هم به ضرر من مورد قبول است، يعنى عنوان ابوّت و بنوّتى در كار نيست، بعضى اينطور تعليل كردهاند.
اگر مقصود اين باشد، جوابهائى كه صاحب جواهر (عليه الرحمة) به اين حرف داده است، متوجه مىشود: يك جواب اين است كه اولاً؛ چرا با كلمه «لى و علىّ» اين مطلب را بيان مىكند؟ ثانياً؛ همان كلمه «علىّ» خودش كفايت مىكند. ثالثاً؛ لازم نيست كه اين معنا در لفظ بيايد، بايد روشن شود كه بين اينها ابوت و بنوتى تحقق دارد يا ندارد؟ خارجاً بايد روشن شود، امّا اينكه در عالم لفظ هم لازم باشد كه لفظى گفته شود كه جلوى اين معنا را بگيرد، چه دليلى دلالت بر اين معنا كرده است؟ و باز «لى و علىّ» مىخواهد تضييقى بكند دائره عدالت را، اولاً عدالت مضيقه بدرد نمىخورد، مثل اينكه انسان بگويد كه زيد هر چه كه به من مىگويد راست مىگويد، چه به نفع من باشد و چه به ضرر من باشد، اين دليل بر اين نيست كه زيد صداقت مطلقه دارد و صادق مطلق است. آيا در باب عدالت هم چنين تضييقى مىخواهد به وجود بياورد؟ آنچه كه در باب بيّنه مدعى معتبر است، عدالت مطلقه است.
نظر استاد در ضميمه كلمه «مقبول الشهادة» بر كلمه «عدل»
لكن چيزى كه به نظر من مىرسد اين است كه كلمه «لى و علىّ» تأكيد مهمى است، يعنى كسى كه مىگويد: بيّنه مدعى عادل است، با گفتن كلمه «لى و علىّ» مىخواهد بگويد كه عدالت او تا اين درجه است كه اگر به نفع خود منِ قائل يا به ضرر خود منِ قائل شهادت بدهد، شهادتش مقبول است. مىخواهد تأكيد مهمى بر عنوان عدالت با كلمه «لى و علىّ» بيان كند. لكن اشكالش اين است كه چه دليلى داريم بر اينكه در مقام شهادت چنين تأكيد مهمى لزوم داشته باشد؟ همين مقدار كه شهادت دادهاند به اينكه «هما عدلان» كفايت مىكند در بيّنه مزكيه و ديگر «لى و على» چه مىخواهد متعلق به «عدلٌ» باشد يا مربوط به «مقبول الشهادة» باشد، در مقام شهادت و تزكيه اعتبار ندارد.
اين دو سه مطلب از اين مسأله باقى مانده بود، حالا مسأله بعدى فكر نمىكنم تمام شود، ان شاء الله موكول مىكنيم به بعد از ماه مبارك رمضان
كه اگر توفيق و حيات و سلامتى باقى ماند، عرض خواهيم كرد.
تذكرات اخلاقى در آستانه ماه مبارك رمضان
در آستانه ماه مبارك رمضان و حركت اكثر آقايان براى تبليغ، دو سه مطلبى را به عنوان تذكر به شما برادران عرض مىكنم: يكى راجع به مسائل علمى است، فراگيرى مسائل علمى را به روزهاى تحصيلى و شركت در درسها و هر كسى هر درسى را شركت مىكند، مقيّد نكنيد. كسى كه علاقمند به مسائل علمى است، هيچ گاه نبايد از مسائل علمى جدا شود، ولو اينكه به حسب موارد مختلف، مطالعات او مختلف مىشود ولى اصل مطلب در جاى خودش بايد محفوظ باشد، اگر كسى مثلا اهل تأليف مسائل علمى است، بيشتر اوقاتش را صرف اين راه مىكند، از اين موقعيّتها بايد استفاده كند، از شبهاى طولانى، هواى خوب، جاهاى آسان.
الان يادم آمد يك وقت يكى از پسرهاى مرحوم حاج شيخ عباس محدث(ره) صاحب مفاتيح شنيدم، - چون ايشان با ما از نظر خانواده قرابت داشت و خانوادهاش هم به من محرم بود، خاله مادر ما بود، - براى من نقل مىكرد، مىفرمود: ايشان هر كجائى كه حتى در مسافرت، در محلى پياده مىشد، مىديد كه آب خوب، هواى خوب، جاى دنج و همه شرايط جمع است، فورى مىگفت: چه جاى خوبى است براى اينكه انسان چيزى بنويسد، از خوبى مكان و آب به نفع نوشتنش مىخواست استفاده كند. لذا همين باعث شد اين همه هم موفقيّت پيدا كرد و اين همه تأليفات زياد در جهات مختلفى كه من شنيدم كه 20 سال تمام براى تهيه «سفينة البحار» زحمت و رنج فراوان كشيد و چنين موفقيّتى را خداوند نصيبش كرد، بالاخره اين زمانها مىگذرد و حيف است كه همين طورى بگذرد، زمانها قابل استفاده است، انسانى كه اهل مطالعه و مسائل علمى است، خيلى از اين زمانها مىتواند استفاده كند.
توجه طلاب به آبات الاحكام
مخصوصاً يك وقتى عرض كردم كه «القواعد الفقهية» كه قواعد زيادى به عنوان قاعده فقهيه داريم كه تقريباً بحثهاى آن حالت برزخى بين مسائل فقهى و اصولى دارد، كى انسان بايد به اينها بپردازد؟ مسائل بسيار شيرين و پر ارزش است، انسان مطالعه كند، در اينها مطلب پيدا مىكند، حالا اضافه مىكنم كه علاوه بر قواعد فقهيه، آيات الاحكام چيزى كه در جامعه ما متأسفانه مورد توجه نيست. آياتى كه مربوط به حكم است، اگر كسى بخواهد مفسر باشد، بايد آشناى به اينها باشد. اگر كسى بخواهد فقيه باشد، بايد آشناى به آيات الاحكام باشد. ما در خلال بحث حجّ كه سالهاى طولانى بحث حج را داشتيم و نوشتيم در پنج جلد و چاپ هم شد، به بعضى از آيات قرآنى برخورد مىكرديم كه توى ذهنم مىآيد كه اين آيه با اينكه حتى چند سطرى بيشتر نيست، امّا ارزش اين را دارد كه حتى يك كتاب در باره اين آيه نوشته شود، بايد هم چنين باشد، كلام خداوند است، كلام من و شما نيست
كه هزار جور احتمال غلط و اشتباه و اضافه و كم در بارهاش جريان پيدا كند، كلام خداوند كه ديگر «ليس فوق كلامه تعالى كلام متصوّر اصلا»، چقدر هم انسان لذت مىبرد، مخصوصاً ماه رمضان كه ماه نزول قرآن است و انسان براى اينكه هم به مطلب علمى برسد و هم با كتاب الله ارتباط داشته باشد، آيات الاحكام كه متأسفانه در ميان شيعه، خيلى كم است، بيشتر از اين مقدارها مىبايست باشد، از اينها استفاده كنيد، بسيار با ارزش و علمى است، هم جهت فقهى دارد و هم جهت تفسيرى. اين را در رابطه با مطالعات به نظر من آمد به عنوان تذكر كه عرض كنم.
بيان مطالب روشن در تبليغ
امّا در رابطه با تبليغ؛ سعى كنيد مطالبى را كه براى مردم بيان مىكنيد، براى خودتان روشن و هضم شده باشد. مطلب مورد شك و ترديد را براى مردم بيان نكنيد، مسأله اسلام است، شما از جيب خودتان كه چيزى را براى مردم نداريد، هر چه كه داريد در رابطه با اسلام است، مطلب بايد مسلّم و مسجل باشد. باز در اينجا به تناسب يادم آمد مطلبى از پسر مرحوم محدث قمى كه پسر بزرگشان كه الان شايد 20 سال باشد كه فوت كرده است، ايشان مىگفت: من مطلبى را در يكى از كتابهاى پدرم ديده بودم، يك روز به تناسب در منبرى آن مطلب را نقل كردم كه پدرم چنين مطلبى را نوشته است، از منبر كه پايين آمدم، يكى از مستمعين گفت: پدرت در كدام كتاب نوشته است به ما آدرس بده. گفت: من يادم رفته بود و به او گفتم كه من آدرسش را پيدا مىكنم بعد به شما خبر مىدهم، گفت: رفتم منزل و هر چه كتابهاى پدرم را گشتم، اين مطلب را پيدا نكردم، نتوانستم آدرس بدهم به آن طرف كه مطلب كجاست، خيلى ناراحت شدم، چون خودم ديده بودم مطلب را، از قول كسى نقل نبود، ولى جايش را فراموش كردم كه در كدام كتاب و در كدام صفحه بود. گفت: خيلى ناراحت شدم كه نتوانستم آدرس اين مطلب را بيان كنم. حالا تعبير ايشان اين بود، چون اهل الله در عالم مرگ هم ارتباطاتى بين احياء و اموات خودشان موجود است، گفت: خوابيدم پدرم را در خواب ديدم، پدرم به من گفت: فلانى مطلبى را كه تو دنبالش بودى، در فلان كتاب، صفحه فلان است، ولى نصيحتى به تو دارم و آن نصيحت من اين است كه تا جا و آدرس مطلب را نمىدانى، بالاى منبر نقل نكن، هر وقت براى شما مطلب روشن شد، آن وقت نقل كن، گفت: از خواب بلند شدم و رفتم آدرسى كه پدرم در خواب داده بود، ديدم همين طور است، در فلان كتاب صفحه فلان، مطلبى را كه من نقل كردم، وجود دارد و بعد هم تصميم گرفتم تا آدرس مطالب از نظر من روشن نباشد، براى مردم مطلبى را نقل نكنم.
حال من در سطح وسيعى براى شما عرض مىكنم، مطالب هضم شده، يعنى مطالبى كه هر گونه شبهه و اشكالى در ابعاد مخلتفه آن وجود دارد و مىتوانيد جواب بدهيد، بالاى منبر نقل كنيد و الا اشكال پيدا مىشود. قضيهاى يادم آمد، چون مربوط به يكى از مدرسين بزرگ حوزه است، اين قصه شايد مال بيشتر از 30 سال باشد، بين 30 تا 40 سال باشد، توى مجلسى بوديم، من بودم و يكى از مدرسين بزرگ حوزه كه الان فوت شده است و خداوند
ان شاء الله درجات ايشان را عالى كند، ايشان هم پهلوى من نشسته بود، جمعيت زيادى بودند، يك منبرى رفت بالاى منبر و شروع كرد به صحبت كردن، آن داستان را گفت كه خانهاى بود و دو طبقه بود، برادرى در طبقه بالا بود و برادرى در طبقه پايين، يكى از اين دو برادرها آدم خوبى بودند، اهل نماز و روزه و برادر ديگرى اهل فسق و فجور و انواع گناهان بود، تا اينكه شبى برايشان پيش آمد، برادرى كه اهل عبادت و جهات دينى بود، پيش خود فكر كرد كه چه شد كه حالا ما 30 سال 40 سال صرف عبادت كرديم، به كجا رسيديم؟ و برادرى هم كه پايين بود، تصادفاً فكر كرد كه چه شد كه ما 30 سال يا 40 سال معصيت كرديم، از اين معصيت چه ديديم؟ بالاخره برادر بزرگ راه طبقه پايين را گرفت و برادر پايين راه طبقه بالا را. در بين راه اين دو به هم رسيدند، عزرائيل جان هر دو را گرفت. آن وقت آن منبرى مىگفت: برادر بزرگ به جهنّم رفت، اين برادر ديگر كه اهل معصيت بود، به بهشت رفت، اين آقا گفت: به چه مناسبت؟ مگر به مجرد اينكه كسى از عمل عبادى خودش مقدارى ناراحت و خسته مىشود، ولو اينكه عزرائيل آن را در آن حال در يابد، اهل جهنّم بشود؟ بعد بالاخره آن منبرى هم درست قبول نمىكرد مطلب را، اين آقا به او گفت: من خودم هم در منبر دست دارم، آن آقا كافر شد و آمد به طبقه پايين و اين پايينى هم توبه كرد و رفت به طبقه بالا، آن چون كافر شد، اهل جهنّم است و اين هم چون توبه كرد از گناهان خودش، اهل بهشت است و الا اگر آن كافر نشده باشد، روى چه ملاكى اهل جهنّم است؟
لزوم سرمايه علمى و عملى
غرض من اين است كه مطالب را با همه خصوصيات و جوانب توجه كنيد، شما بحمدالله سرمايه علمى داريد، شبهات را مىتوانيد جواب بدهيد، اشكالات را مىتوانيد رفع كنيد، قدرت به اين معنا در شما وجود دارد، هضم شده مطالب را در اختيار مردم بگذاريد كه موجب اشتباه نشود. علاوه از نظر عمل كه ديگر خودتان به ما ياد داديد و مىدهيد كه مردم و جامعه عملا از ما انتظار دارند، ما نبايد اهل دنيا باشيم، اگر انسان بخواهد كه اهل دنيا باشد، سيّما فى هذا الزمان راههاى متعدد و مختلف براى انسان وجود دارد كه انواع ساختمانها، خانهها، ماشينها، تجارتخانهها، براى كسى كه اهل دنياست، تهيه آن خيلى مشكل نيست، امّا ما داريم به مردم مىگوئيم كه ما اهل دنيا نيستيم و واقعاً هم اين معنا را بايد نشان بدهيم و اين معنا را هم داشته باشيد كه داريد كه هيچ روحانىاى نداريم كه هم از نظر علمى داراى سرمايه باشد و هم از نظر عملى بىتوجه به دنيا باشد واقعاً و مع ذلك مردم با آن مخالف باشند، مردم مخالف نيستند، اگر مىبينيد كه با بعضى از ما مخالف هستند، براى اينكه در ما چيزى را كم مىبينند و الا اگر روحانى واجد دو سرمايه علمى و عملى باشد، سرمايه علمى مگر مخالف دارد؟! سرمايه عملى مگر مخالف دارد؟! كسى كه اهل غيبت و دروغ و تعدى به نواميس و اموال مردم نيست، آيا اين نقصى است در رابطه با او؟ كسى مىتواند اين معنا را به عنوان نقيصه بيان كند يا اين مطلب در او كمالى است؟
سرمايه علمى هم همينطور است، آيا طلبهاى كه اين دو سرمايه را دارد، كسى مىتواند بگويد كه ناقص است؟ اگر رئيس كمونيستها هم سر از قبر در بياورد، نمىتواند بگويد: «هذا ناقص»، اين كامل است، اين خصوصيات را دارد.
پس اگر مردم به بعضى از ما توجه ندارند، براى اينكه خداى نكرده يا سرمايه علمى در ما سراغ ندارند يا كمبود عملى در ما سراغ دارند و الا با وجود اين دو صفت، مردم در مقابل اهل علم واجد شرايط خاضع هستند. تحليلهائى كه بگوييم كه فلان روز، فلان زمان مردم نسبت به روحانيت چه طور بودند و حالا چه طور هستند، ريشهاش به خود ما برمىگردد نه به جامعه. اگر ما امتحان علمى و عملى خوب بدهيم، مردم هم قبول دارند، و الا فلا. تا آخر زمان هم هيچ كسى را پيدا نمىكنيد كه بگويد: شهيد مطهرى انسان بدرد نخورى بود، مىتوانيد چنين كسى را پيدا كنيد؟ يا بالاتر، امام بزرگوار ما خداى نكرده بدرد نمىخورد، نقصى در اينها تصور نمىشود كه انسان روى آن نقصها تكيه كند.
اينها بايد براى من و شما اسوه باشند، از اينها بايد ياد بگيريم، ببينيم كسى كه تمام كاخهاى ايران، ساختمانهاى درجه يك براى او آماده است، مىرود در خانه كمتر از صد متر قديمى زندگى مىكند و تا آخر عمر هم توى همان خانه به سر مىبرد، اين زهد عملى است، ديگر براى چه موقعى انسان تزهّد كند؟ اين زهد براى خداست، براى حفظ من و شماست، براى حفظ روحانيت است.
لذا سعى كنيم در برخورد با اين مردم، نقصى نشان ندهيم و اگر نقص نشان داده نشد، كسى با شما مخالف نيست، بلكه همه تابع شما هستند و به حرف شما گوش مىدهند. امّا اگر من به مردم بگويم كه در خانههاى هزار مترى زندگى نكنيد و فرضاً كه خانه خود من هزار متر باشد، كسى گوش نمىدهد به اين حرف و مىگويند كه اگر نمىبايست در چنين خانهاى زندگى كرد، پس چرا خودت زندگى مىكنى؟ انسان جوابى براى اين حرف نمىتواند داشته باشد. از همه آقايان التماس دعا داريم. ان شاء الله بعد ماه مبارك رمضان.
پرسش
1 - آيا در شهادت گفتن لفظ «اشهد» يا «شهدت» لازم است؟
2 - آيا علاوه بر گفتن «عدل» كلمه «مقبول الشهادة» گفتن هم لازم است؟
3 - نظر امام و علامه را در ضميمه كلمه «مقبول الشهادة» بر كلمه «عدل» بيان كنيد.
4 - نظر اسكافى يا ابن ابى عقيل بر عدم كفايت كلمه عدل يا مقبول الشهادة چيست؟
5 - نظر استاد در ضميمه كلمه «مقبول الشهادة» بر كلمه «عدل» را بيان كنيد.
6 - آيا شهادت عادلها مورد قبول است يا خير؟ چرا؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...