شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 47
متن
جلسه چهل و هفتم
درس خارج فقه
بحث قضا
حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
وجوب اداى دين توسط مديون در صورت تمكّن از كار
عرض كرديم: شيخ در كتاب نهايه بر طبق روايت سكونى فتوا داده است. و كتاب نهايه هم اين طور نيست كه صاحب جواهر مىفرمايند كه از جوامع حديثى و روايتى است، بلكه كتاب فتوائى است، منتهى ايشان مىفرمايند: شيخ در ساير كتابهايش از اين فتوا عدول كرده است، لكن ابن حمزه، صاحب كتاب وسيله، در مسأله تفصيل قائل شده است، كه تقريباً در مسأله بعدى هم امام بزرگوار"قدس سره" همين معنا را اَوجه مىدانند، و آن اين است كه اگر اين مديون، حالا به هر وسيله دين او ثابت شده است، اگر قدرت بر صنعتى و كارى ندارد، اينجا هيچ وظيفهاى ندارد "فنظرة الى ميسره"، امّا اگر قدرت بر كار دارد، امام (ره) و ابن حمزه مىفرمايند: بايد كار كند، و دَين خودش را اداء كند، همين طور نمىتواند در منزل بخوابد و استراحت كند، صرف اينكه بگويد: من "معسر" و نادار هستم، اگر مىتواند كار كند، و يا صنعتى دارد، ولو اينكه حالا بالفعل چيزى ندارد، لكن از طريق صنعت و كار مىتواند تهيه دين كند. لازم است كه دنبال اين معنا برود.
علامه هم در كتاب مختلف، از اين معنا نفى بُعد كرده است، و استدلال مىكند، و مىگويد كه "على القاعده" مطلب اين چنين است، آدمى كه قدرت بر كار دارد، قدرت بر صنعت دارد، يا لااقل قدرت بر عَمَلگى دارد، مىفرمايد: "هذا متمكّنٌ"، و چون متمكن است، بايد دَين خود را بپردازد، و لذا مىفرمايد: در رابطه با زكات، عقيده ما اين است كه، چنين آدمى، يعنى آدمى كه بالفعل فقير است، لكن قدرت بر كاركردن دارد، و مثلاً مخالف شأن او هم نيست، "هذا يكون غنياً"، و حيث اينكه غنى است، نمىتواند از موارد مصارف هشتگانه زكاة قرار بگيرد، هذا ليس بالفقير، ليس بمسكين در قرآن دارد «انّما الصّدقات للفقراء و المساكين»(1) و آن چند طائفهاى كه آيه شريفه مىشمارد.
پس كسى كه قدرت كار كردن دارد، لكن تنبلى مانع از اين مىشود كه كار كند، آن هم كارى كه منافات با شأن او ندارد، "هذا غنى، و الغنى لا
يجوز له اخذ الزكات".
بعد مىفرمايد: و امّا آيه شريفه «و ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة»(2) مأوّلة، به آن "ذو عسرتى" كه قدرت بر كار ندارد، امّا ذو عسرتى كه قدرت بر كار دارد، و اگر كار بكند مىتواند مالى را تهيه و تحصيل كند، "يجب عليه".
صاحب جواهر مىفرمايند: بر فرض كه ادله شما را قبول كرديم، لازمه ادله شما اين است كه شرعاً "تَكَسُّب" بر او واجب باشد، بايد برود دنبال كار، امّا روايت يك مطلب بالاترى را دلالت دارد، و آن اين است كه اين مديون را، در اختيار "غرماء" بگذارند "ليستعملوه او يُواجروه"، در حقيقت كأنه يك نيمه بردهاى مىشود، آيا اين ادله شما اقتضاى اين نيمه بردگى را دارد، يا فوق مطلبى است كه به دليلهاى شما ثابت مىشود، اينكه "هذا بقوته غنىّ يجب عليه التّكسّب"، او را رها كنيد تا خودش برود كار كند، و خودش پولش را بدهد. چرا او را در اختيار شما بگذارند كه شما استعمالش كنيد، و يا اينكه "يواجروه" اجير بدهيد و پولش را بگيريد، و اين حالت (من تعبير مىكنم) نيمه بردگى كه از اين روايت استفاده مىشود، اين مقتضاى دليل شما نيست.
مهلت دادن به مديون براى اداى دين
جواب اين حرف را ديروز صاحب شرايع دادند كه در اين باب دو طائفه روايات مختلف داريم، و "اَشهرهُما" كه به نظر ما هم شهرت فتوائيه اوّلين مرجح روايتين يا روايات متعارض است، اَشهرهما عبارت از "اِنظار، يعنى مهلت دادن" است، تا زمانى كه "يسارى" براى او تحقق پيدا بكند، و بتواند دَين خودش را اداء كند. جواب ديگرى هم دادهاند كه در كلام ايشان خيلى موجز و مختصر و در هم و بر هم است، لكن به اين كيفيت من عرض مىكنم، به صورت يك قاعده كليّه كه اصلاً دعوا و نزاع هم مطرح نباشد.
صورت مسأله اين است كه، يك مديونى با دائن هم دعوا ندارند، پيش حاكم هم نرفتهاند، قبول دارد اين مديون كه از اين دائن يك پولى به عهدهاش است، هيچ گونه دعوا و نزاعى هم ندارند، مديون بالفعل هم چيزى ندارد، الان پولى كه بتواند با آن دين خودش را اداء كند، ندارد، لكن قدرت دارد بر اينكه برود كار كند، از صنعت و صنعتگرى استفاده كند و اين دَين را تهيه كند و بپردازد، حكم شرعى اين شخص چيست؟ حالا به
حاكم هم كارى نداريم، به دعوا و نزاع و مخاصمه هم مربوط نيست، اين جا تكليف چيست؟ مديون جوان است، قدرت بر كار دارد، لكن بالفعل پولى ندارد كه دَين خود را اداء كند، "هل يجب عليه التّكسّب، به عنوان يك حكم شرعى، بر او واجب است برود كار كند و دينش را اداء كند، چون "اداء الدين" واجب است، يا اينكه نه، اين در صورتى كه يسار براى او پيدا شد، واجب است كه دينش را بپردازد، امّا اينكه خودش هم برود دنبال يَسار و يُسر"، اين ديگر لازم نيست.
مطلق يا مشروط بودن اداى دين
شبيه آن چيزى كه در كتاب الحج، در رابطه با استطاعت مىگويند، ولى آنجا تقريباً مسلّم است، كه اگر كسى مستطيع بشود، "يجب عليه الحج"، حالا اگر يك تاجرى مىداند كه اگر اين تجارت را بكند، مستطيع مىشود، آيا اين تجارت بر او واجب است؟ اگر اين جنس را بخرد و بعد هم بفروشد، يقين دارد كه مستطيع مىشود، واجب است بر او كه اين تجارت را انجام بدهد؟ واجب نيست، بلكه حج مشروط به استطاعت است، اگر مولا گفت: "ان جائك زيدٌ فاكرمه"، معنايش اين است كه "عند مجىء زيد، وجوب اكرام" تحقق پيدا مىكند. در اينجا هم "عند الاستطاعة" وجوب حج تحقق پيدا مىكند، امّا بر كسى لازم نيست كه اين استطاعت را براى خودش حاصل كند، به خلاف آن حج "بذلى" كه حساب ديگرى دارد، ولى در استطاعهاى معمولى، نمىخواهد كه استطاعت براى خودش حاصل كند تا وجوب حج به دنبال استطاعت تحقق پيدا كند، آيا در باب دين، بعد از آن كه مسلّم مىدانيم كه يك تكليف شرعى الهى، به اداء الدين متعلق است، و هيچ ترديدى براى اين معنا وجود ندارد.
آيا اين وجوب اداء الدين، واجب مطلق است، كه بايد مقدمات را خود اين شخص فراهم كند، مثل نماز نسبت به وضو است، كه وجوب نماز نسبت به وضو يك واجب مطلق است، بايد خودش برود وضو بگيرد و مقدمات تهيه نماز را فراهم كند، و يا اينكه واجب مشروط است، و در واجب مشروط، آنچه كه مشهور قائل هستند، در مقابل شيخ انصارى كه در كتاب كفايه و خارج اصول ملاحظه كرديد، هيئت مقيّد به مقدمه است،، "ان جائك زيدٌ فاكرمه"، يعنى "وجوب الاكرام" مقيد به مجىء زيد است، و اگر "مجىء زيد" تحقق پيدا نكند، وجوب اكرام تحقق پيدا نمىكند، و لازم هم نيست كه مكلف مقدمات "مجىء زيد" را فراهم كند، تا وجوب اكرام تحقق پيدا بكند، هر وقت خود به خود "مجىء زيد" تحقق
پيدا كرد، به دنبال آن هيئت، كه عبارت از وجوب اكرام زيد است، تحقق پيدا مىكند.
عدم وجوب اداى دَين در صورت "عسرة"
در باب حج و وضو و اينها تكليف روشن است، در باب اداء دين به چه شكل است، آيا وجوب اداء دين مطلق است، البته مطلق كه مىگوئيم، باز اشتباه نشود كه بنا بر عقيده مشهور قدرت شرط عموم تكاليف است، لكن مراد يكى قدرت عقليه است، و يكى قدرت فعليه است، اين دو جهت بايد وجود داشته باشد، اگر نه قدرت عقليه باشد، و نه قدرت فعليه، اينجا الان وجوب اداء دين مطرح نيست، اين قدرت را بگذاريم كنار، روى اين عنوانى كه آيه شريفه مطرح كرده است "و ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة"، معناى اين آيه اين است، كه اگر مكلفى بالفعل ذو عسره شد، مهلت داده مىشود تا زمانى كه يسار براى او تحقق پيدا كند، از اين ما چه استفاده مىكنيم؟ آيا از اين استفاده مىكنيم كه تكليف به وجوب اداء دين مقيّد بعدم كونه ذا عسرة" است، در صورتى كه "ذا عسره" نباشد، "يجب عليه اداء الدين فعلاً"، امّا اگر الان "ذا عسره" است "لا يجب عليه الدين".
و اينكه علامه در مختلف فرموده است: اين آيه شريفه يك قيد دارد، صدر و ذيل كلام خود ايشان هم خالى از تهافت نيست، از يك طرف مىفرمايند: آدمى كه قدرت بر كار دارد، اين متمكّن از اداء دين است، از يك طرف مىگويند: آيه شريفه مال آن "ذو عسرهاى" است كه عاجز از تحصيل مال باشد، قدرت بر كار نداشته باشد، قدرت بر صنعت نداشته باشد، به ايشان گفته مىشود كه دليل شما بر تقييد اين آيه شريفه چيست؟ اين آيه شريفه كه به صورت اطلاق دارد اين حرف را مىزند، "و ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسره" و به "عبارة اُخرى، بلا فرق بين من كان عاجزاً عن تحصيل المال، و من لم يكن عاجزاً عن تحصيل المال"، براى اطلاق آيه هيچ قيدى نيست.
وجود فرق بين عناوين باب زكات و باب دين
مگر اينكه در معناى ذو عسره شما تصرف كنيد، بگوئيد: آدمى كه جوان هست، قدرت بر كار دارد، لكن بالفعل هيچ ندارد كه اداء دين بكند، "هذا ليس بذى عسره"، اينجا يك امر بديهى را شما منكر مىشويد، و مسأله زكاة با اينجا، عنواناً فرق مىكند، مسأله زكاة روى فقر و مسكين بودن و غنى بودن دور مىزند، عناوين آن چنين است. امّا در ما نحن فيه، روى عسرة و ميسره دور مىزند، ممكن است اين جوانى كه الان قدرت
بر كار دارد، اگر برود كار كند روزى دو هزار تومان به دست مىآورد، ما اين را نمىگوئيم كه فقير شرعى است، و واقعاً هم فقير شرعى نيست اگر قدرت بر كار كردن روزى دو هزارتومان را دارد، امّا در عين اينكه فقير نيست، آيا ذو عسرة هم نيست؟ يعنى الان مىتواند دين خود را اداء بكند؟ يا الان به او نمىتوانند فشار بياورند كه دين خودت را بپرداز؟ اين ذو عسره است، و ذو عسره را آيه شريفه مىگويد: "نظرة الى الميسرة".
پس شماى علامه در كتاب مختلف، اين دو مسأله را مقايسه كرديد، عناوين مأخوذة در باب زكاة با عناوينى كه در اينجا در آيه و روايت و فتواياى فقهاء به كار برده شده است، با هم فرق مىكند، و ما دليلى بر ملازمه هم نداريم، بگوئيم: حيث اينكه در باب زكاة به اين آدم نمىشود زكاة داد، پس الان هم بر او واجب است كه برود كسب كند، روى چه ملاكى ما اين معنا را حكم كنيم؟ اينكه مىفرماييد: آيه شريفه مقيّد است، معلوم مىشود كه ذات مطلق را در اينجا قائل هستيد، بفرمائيد: ما مقيّد مىكنيم به ذو عسرهاى كه قدرت بر تحصيل مال نداشته باشد، پس معلوم مىشود كه ذو عسره على قسمين، و ما دليلى بر تقييد در مورد آيه شريفه و اخبارى كه شبيه آيه تعبير كردهاند، نداريم، و ملازمه هم بين ما نحن فيه و زكاة در مسأله وجود ندارد، و به نظر مىرسد اگر مديونى قدرت فعلى بر پرداخت دين ندارد، ولو اينكه به حاكم هم مراجعه نشده است، "و بينه و بين الله" حكم شرعى را مىخواهد مراعات كند، ما دليلى بر وجوب تكسّب نسبت به اين نمىتوانيم اقامه بكنيم.
شما مىگوئيد اداء دين واجب است، بله، اداء دين در صورتى واجب است كه تقييد نخورده باشد، و حال آنكه خود آيه مقيد كرده است، حالا اگر اين حرفها هم نبود، اگر در يك موردى يك وجوب واجبى مطرح بود، لكن امرش دائر بين واجب مطلق و وجب مشروط بود، تكليف چيست؟ مثل ساير مواردى كه مرحوم آخوند(ره) مطرح كردهاند، اگر وجوب واجبى مسلّم بود، لكن عينى بودن و كفائى بودن آن محل شك بود، يا اگر وجوب يك واجبى مسلم بود لكن تعيينيت و تخييريتش محل ترديد بود، مرحوم آخوند در اين جور موارد مىفرمايند: ما به اطلاق تمسك مىكنيم. ما هم يك روز اشاره كرديم كه شما نمىتوانيد به اطلاق تمسك كنيد، براى اينكه اگر واجب را مقسم براى عيّنيت و كفائيت قرار مىدهيد، مىگوييد: الواجب على قسمين، عينى و كفائى، اطلاق شما را سوق مىدهد به طرف ماهيت، ماهيت مطلقه كه نمىتواند بر احد اقسامش انطباق قهرى اين چنينى داشته باشد، ماهيت مطلقه ثابت مىكند كه "هذا واجبٌ"، ماهيت مطلقه انطباق بر خصوص قسم خاصى ندارد.
لذا اگر امر دائر شد بين عينيت و كفائيت، تمسك به اطلاق، بيش از اصل وجوب را براى شما ثابت نمىكند، اگر امر دائر شود بين تعيينت و تخييريت، تمسك به اطلاق، بيش از اصل وجوب را ثابت نمىكند، در مانحن فيه هم همينطور است.
عدم استفاده اطلاق واجب از تمسك به اطلاق
اگر يك واجبى مردّد شد بين مطلق و مشروط، اصل وجوبش مسلم بود، لكن اطلاق و اشتراكش محل ترديد بود، شما از تمسّك به اطلاق، اطلاق واجب را نمىتوانيد استفاده كنيد، و همين كلمه اطلاق در اين جا، حتى براى بزرگانى مثل مرحوم آقا ضياء عراقى(ره)، اشتباه ايجاد كرده است، كه اين اطلاقى كه ما مىگوئيم، اطلاق اعم از مطلق و مشروط است، اطلاق اعم از مطلق و مشروط كه نمىتواند اطلاق در مقابل مشروط را ثابت كند، اطلاق در مقابل مشروط "قسمٌ من الواجب"، وقتى كه در كفايه، در تقسيمات واجب مىخوانديم، يك تقسيم هم اين بود كه "الواجب قد يكون مطلقا و قد يكون مشروطاً" وقتى كه شما واجب مَقْسمى را به دو قسم مطلق و مشروط تقسيم مىكنيد، چه طور مىتوانيد از راه اطلاقِ مقسمى اطلاق قسمى مقابل مشروط را استفاده كنيد، لذا مقتضاى اصل هم كه در اين مورد نوبت به اصل مىرسد، مقتضاى اصل هم واجب مشروط است، براى اينكه شك داريم كه با نيامدن آن شخص، آيا وجوبى تحقق دارد يا نه؟
مثل اينكه شما اصل وجوب اكرام زيد را مىدانيد، لكن نمىدانيد كه مشروط به مجىء زيد است، يا مطلق نسبت به مجىء، اگر نوبت به اصل برسد، اصل مىگويد: قدر متيقن را بگيريد، قدر متيقن آنجائى است كه شرط تحقق پيدا كند، تا وجوب اكرام حاصل شود، و الا با نبودن شرط، ما نمىتوانيم حكم بكنيم به وجوب اكرام زيد.
(سؤال ... و پاسخ استاد:) در تقسيم كه كسى مناقشه نكرده است، كه "الواجب امّا اين يكون مطلقا، و امّا اين يكون مشروطا" آن يك اطلاق قسمى در مقابلِ واجب مشروط است، شما از اطلاق مقسمى، چطور اطلاق قسمى را استفاده مىكنيد؟ مولى كه گفت: "اعتق رقبةً" و شما به اطلاق آن تمسك كرديد، استفاده مىكنيد كه اين ماهيت "مامور به" است، "من دون فرق بين المؤمنة و الكافره" و بيش از اين كاربردى براى اطلاق وجود ندارد، كه همان ماهيت مقسمى مأخوذ در موضوع حكم را براى شما ثابت بكند، و بيشتر از آن نمىتوانيد استفاده بكنيد، و اگر نوبت به اصل هم رسيد، همان كه عرض كردم، قدر متيقن صورت وجود حكم در
موردِ وجودش شرط است، و اگر شرط نباشد، ما شك داريم كه حكم ثابت است يا ثابت نيست؟ اصالت البرائه، اقتضاء مىكند ثابت نبودن حكم را، در مورد نبودن شرط.
لذا بحث بيشتر در اين مورد، در كتاب الحجر بايد مطرح شود، ولى آن مقدارى كه اينجا با ملاحظه ادله استفاده مىشود: اولاً كه از نظر آيه شريفه تقييد شده است، اگر هم نوبت به اصل برسد، اقتضا مىكند كه يك جوان قدرتمند، اگر مديون شد، كار كردن بر او واجب نيست، منتهى هر وقت كار كرد و يسارى براى او تحقق پيدا كرد، "يجب عليه اداء دينه، والاّ لا يجب عليه اداء دينه"، تا مادامى كه عنوان ذو عسره بر او منطبق است، و ملاك اينجا با مسأله زكات هم فرق مىكند، نبايد اين دو تا را با هم مخلوط كرد.
(سؤال ... و پاسخ استاد:) مىخواهد قدرت بر تحصيل مال داشته باشد يا نداشته باشد، ولى بالفعل چيزى ندارد كه بدهد، قدرت دارى كه مثلاً دو ماه كار كنى و بعد پول را بدهى، بحث در اين است كه آيا اين دو ماه كردن، بر او وجوب دارد يا ندارد، حتماً بايد برود كار كند، تا بعد از دو ماه بتواند قرض خود را اداء كند، و يا اينكه نه بر اين چنين شخصى واجب نيست، هر وقت كه پول دار شد، "يجب عليه اداء دينه"، اين چيزى است كه در مسأله هفتم هم كه بعداً مىخوانيم و آنهم مربوط به اين است كه امام(ره) ذكر كردهاند، خلاف آن را. ولى با ملاحظه ادله و روايات و عناوين مأخوذه در آيات و روايات، مسأله همين است كه عرض كرديم.
پرسش
1- نظر مرحوم امام(ره) و ابن حمزه را در مورد مديونى كه قدرت بر كار و صنعت دارد بيان كنيد.
2- استدلال علامه در مختلف را در رابطه با مديونى كه قدرت بر كار دارد بيان كنيد.
3- آيا بر مديونى كه قدرت بر كار دارد واجب است كه برود دنبال كار براى اداء دين؟
4- طبق نظر مشهور آيا وجوب اداء دين. واجب مطلق است يا مشروط؟ چرا؟
5- آيا در صورت تردد بين مطلق و مشروط مىتوانيم به اصالت الاطلاق تمسك كنيم.
1) - توبة / 60.
2) - بقرة / 280.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...