شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 45
متن
جلسه چهل و پنجم
درس خارج فقه
بحث قضا
حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
قدرت مالى مُقِرّ بر اداى دَين
حضرت امام(ره) در دنباله مسائل جواب مدعى عليه باقرار، اين طور مىفرمايند:
مسأله 5 - «لو كان المقّر واجداً، اُلزم بالتأدية و لو امتنع اجبره الحاكم و ان ماطل و اصرّ على المماطلة جازت عقوبته بالتغليظ بالقول حسب مراتب الامر بالمعروف، بل مثل ذلك جايز لساير الناس، و لو ماطل حبسه الحاكم حتى يؤدى ما عليه، و له ان يبيع ماله ان لم يمكن الزامه ببيعه، و لو كان المقر به عيناً يأخذها الحاكم بل و غيره من باب الامر بالمعروف، و لو كان ديناً اخذ الحاكم مثله فى المثليات و قيمته فى القيميات بعد مراعاة مستثنيات الدين، و لا فرق بين الرجل و المرأة فيما ذكر»
امام(ره) در مسأله پنج مىفرمايند: اگر مُقر واجد باشد، واجد نه بمعناى اين است كه يك ثروتمند به تمام معنا باشد، يعنى قدرت مالى دارد بر اينكه دَينش را اداء بكند و لو اينكه ثروتمند كذايى هم نباشد، اما قدرت مالى زائد بر مستثنيات دين نسبت به اداى دينش دارد.
نكتهاى را بايد مقدمتاً عرض بكنيم، در اينكه مدعا عليه گاهى جواب به اقرار مىدهد، ما عرض كرديم كه اگر اقرار بكند به اينكه اين عينى كه در دست او هست، مال مدعى است، قاعده «اقرار العقلاء على انفسهم جايز» بيشتر از اين دلالت ندارد، در آن جهت سلبى و لو اينكه مدلول التزامى لفظ هم هست، در آن جهت سلبى و آن اين است كه اين مال، مال خودش نيست، اين قولش حجت است، بمقتضاى قاعده اقرار، اما در آن جهت ايجابى كه اين مال، مال مدعى است، و لو اينكه اين جهت ايجابى مدلول مطابَقى لفظ هم باشد، لكن اين مُقِر قولش در اين جهت حجيت ندارد، «ولو كان عادلاً» براى اينكه شهادت عادل واحد در موضوعات خارجيه «ليست بحجة» اين حرف را ما در رابطه با آنجايى كه مُقَرُبه عين باشد، عرض كرديم امروز هم عرض مىكنيم، انشاء اللّه.
اما در آنجايى كه "مقربه" دَين باشد، اگر مدعى ادعا كرد كه من صد تومان از اين "مدعا عليه" طلب كارم، و "مدعا عليه" هم به اين معنا اقرار كرد، آيا قاعده اقرار با توجه به اينكه تنها در جهت سلبى قاعده اقرار
حجيت دارد، در اينجا كه "مقرّ به" دَين است، كار بردش چه مقدار است؟ مثل همانجايى كه "مقرّ به" عين باشد، جهت سلبى را از جهت ايجابى جدا مىكنيم، يا اينكه اينجا ديگر قابل تفكيك و جدا كردن نيست؟ يا ذمه اين شخص مشغول به صد تومان براى مدعى است و يا اينكه مشغول نيست، و اگر خودش در محضر حاكم مخصوصاً اقرار كرد به اينكه ذمه من مشغول براى اين مدعى به صد تومان است، ديگر اينجا نمىتوانيم بين جهت ايجابى و سلبى تفكيك بكنيم، طبق قاعده اقرار بايد ذمه اشتغال داشته باشد، و اگر ذمه اشتغال داشت، حاكم شرع هم حكم به اشتغال مىكند، و هم در مقام اجرا به همين ترتيبى كه ان شاء اللّه عرض مىكنيم صد تومان را مىگيرد، و به صاحب دين كه مدعى است مىپردازد، ديگر معنا ندارد كه بگوييم صد تومان را پيش خودش نگه بدارد تا صاحب واقعى اين صد تومان روشن بشود، روشن شدن ندارد، صد تومان بعنوان دين مدعى گرفته شده، و بايد هم به مدعى پرداخته بشود.
لذا با توجه به همان خصوصيتى كه در قاعده اقرار عرض كرديم، فرق است بين آنجايى كه "مقر به" دين باشد و آنجايى كه "مقر به" عين باشد، گرچه از نظر ايشان و فقها فرقى نيست به اين نحو كه حتى در آنجايى كه "مقر به" هم عين باشد، مىگويند: حاكم شرع عين را مىگيرد، و تحويل مدعى مىدهد، لكن تحويل مدعى دادن يك وجه فقهى روشنى براى او وجود ندارد، اين يك نكتهاى بود كه بعنوان مقدمه مىخواستم عرض بكنم.
اقرار مُقِر به ثبوت دَين و قدرت او بر اداء
حالا اگر "مُقِر" اقرار كرد به اينكه اين دَين ثابت است و علاوه قدرت هم دارد بر اينكه اين دين را بپردازد، اگر پرداخت، "فبها" و اگر نپرداخت، حاكم شرع بر پرداختن اجبارش مىكند، و اگر در دين اين مدعى صاحب دين را "مماطله" و تأخير بى جهت انداخت، اينجا مىفرمايند: جايز است كه حاكم شرع "ولو با تغليظ بقول"، كه تغليظ بقول را صاحب جواهر مثال مىزند كه حاكم شرع يا ديگران اگر جايز باشد، به او بگويند: اى ظالم، اى فاسد كه هر دو هم تحقق دارد، آن هم با رعايت مراتب امر به معروف و نهى از منكر، مانعى نيست كه اجبارش بكنند بر اينكه دَينش را بپردازد، با توجه به اينكه واجد است، و قدرت بر پرداخت دين زايد بر مستثنيات دين دارد، اين مسأله در بعضى از روايات هم هست.
يك روايت نبوى - در باب مفاهيم در مباحث اصولى لابد ملاحظه كرديد - را بعنوان مثال ذكر مىكنند، صاحب وسائل هم در "كتاب التجارة
باب مماطلة فى الدين" و بعضى جاههاى ديگر ولو اينكه يك تقديم و تأخيرى در بعضى از نسخش هست، لكن اصل روايت را كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمودند، يك عبارت كوتاهى است و آن اين است كه "لَىُّ الواجد بالدَّين يحلّ عِرْضه و عقوبته"(1) لَىّ بمعناى تأخير بى وجه است، واجد هم بمعناى ثروتمندى است كه قدرت بر پرداخت دين دارد، و به لحاظ همين كلمه واجد در باب مفهوم وصف اين روايت را آوردند، كه "لى الواجد" آدم پول دار در آنجايى كه مديون است، اگر تأخير بيندازد دينش را بى جهت، "يُحِل عقوبته و عرضه" اين تأخير سبب مىشود كه هم عقوبتش حلال باشد و هم عرضش حلال باشد، يعنى آن تعبيرات: يا فاسق و يا ظالم و امثال ذلك در بارهاش مانعى ندارد، "لى الواجد" در بعضى از تعبيرات دارد "لَىّ الواجد بالدين يا دينه يُحل عقوبته و عرضه يا يُحل عرضه و عقوبته" مختلف نقل شده كه هم عقوبتش را تجويز مىكند، هم احترامش را از بين مىبرد، كه باز هم عرض مىكنيم كه از اين روايت چگونه استفاده مىشود.
بالاخره از عبارت ايشان و همينطور بعضى از محققين استفاده مىشود كه مسأله اينجا غير از مسأله حبس است كه الان بحث مىكنيم انشاء اللّه، در وادى امر به معروف و نهى از منكر مطرح است، اگر كسى امر به معروف نهى از منكر را يك واجب عمومى دانست، آن وقت هم براى حاكم اينجا جايز مىشود، هم براى مدعى محكوم له جايز مىشود، هم براى مردم مثلاً مىتوانند اين كار را بكنند، با اينكه هيچ ارتباطى با اين دَين ندارد، اما وقتى كه مىبينند اين مديون در پرداخت دينش مسامحه مىكند، مسامحهاش هم بلا جهت و بلا وجه است، و در حقيقت يك معصيتى تحقق پيدا مىكند، مىتوانند در مقابل اين معصيت نهى از منكر بكنند با حفظ مراتب نهى از منكر، كه اول بايد موعظه كرد، به همان مراتبى كه در كتاب امر بالمعروف و نهى عن المنكر در فقه خود شما مطرح مىكنيد، "الاهون فالاهون" اول با زبان خوش، و كم كم بالا مىرود، و حتى بعضى از بزرگان در اينجا بالخصوص تعبير به ضرب و شتم هم كردهاند، منتها با توجه به مراتب امر بمعروف و نهى از منكر. پس ظاهر عبارت ايشان اين است كه در اين جهت، مسأله در آن وادى مىافتد و حيث اينكه در آن وادى قرار گرفت، هم در حقيقت عموميت پيدا مىكند، و هم مراتبش بايد رعايت بشود، "الاهون فالاهون".
اختيار حاكم بين حبس و فروش اموال مقرّ مماطل
بعد مىفرمايند: كه اگر اين اجبار حاكم و امثال ذلك هم در او اثر نكرد، و مماطله شديد از ناحيه او تحقق پيدا كرد، حاكم مىتواند اين شخص را حبس بكند، يكى از مواردى هم كه روايت دارد و هم فقها مطرح كردهاند، حبس در اين مورد است، و مىتواند حاكم بجاى حبس يك كارى ديگرى بكند، و آن اين است كه از اموال او بر دارد، و بفروشد، و تحويل محكوم له و مدعى بدهد، و ظاهر عبارت ايشان هم اين است كه بين الامرين حاكم مخيّر است، يا حبس بكند، و يا از مالش بفروشد و تحويل محكوم له بدهد.
لكن مرحوم نراقى در كتاب مستند يك نظر خاصى در اينجا ابراز كرده، - كتاب مستند هم از كتابهاى بسيار نفيس شيعه است، بايد هم مورد مطالعه قرار بگيرد، - ايشان در كتاب مستند مىفرمايد: حتى خود محكوم له هم هيچ كاره است، تمام اين مسائل در دست حاكم است، غير از حاكم كسى حق حرف زدن هم ندارد، به ايشان گفته شده: پس اين "لى الواجد يحل عقوبته" معنايش چه است؟ ايشان در جواب مىفرمايد: اين "لى الواجد يحل عقوبته و عرضه" مجمل است، نمىگويد "لمن تَحِل عقوبته و عرضه" اين اصل حليت عقوبت و عرض را بيان مىكند، اما براى چه كسى حلال است؟ ديگر اجمال دارد، و در ادله مجمله مىخواهد لفظى باشد يا لُبّى باشد، بايد اقتصار بر قدر متيقن كرد، قدر متيقنش هم حاكم است، حاكم مىتواند اين كار را بكند، اما غير از حاكم و لو خود داين، خود محكوم له هم حق ندارد كه دست از پا خطا بكند.
به ايشان گفته شده، مگر شما در رابطه با امر بمعروف و نهى از منكر يك وجوب مطلقه قائل نيستيد، بلكه مثلاً وجوب را بر يك عده مخصوصى مىدانيد، جواب دادند كه بله، نه از نظر آيه نه از نظر روايت، وجوب مطلقه نيست، آيه مىفرمايد: «و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر»(2) با كلمه "منكم" آيه بيان مىكند، يك روايتى هم است كه "مضمره" هم هست، راوى آن مسعدة بن صدقه است، ولو اينكه موثق هم باشد، از بيان مرحوم شيخ انصارى(ره) استفاده مىشود كه مسعدة بن صدقه را توثيق كردند لكن روايت مضمره است، آن راوى نامشخص از امام سؤال مىكند: آيا "مسأله امر بمعروف و نهى از منكر واجب على الامة جميعاً" امام در اين روايت مىفرمايد: "لا بل انما هو واجب على كلّ قوى مطاع عالم بالمعروف و المنكر و اما ضَعِفهاى كه
لا يهتدون سبيلاً لا يجب عليهم الامر بالمعروف و نهى عن المنكر"، لذا ايشان اينطورى جواب داده است، حالا عرض مىكنيم.
روايات ديگرى در مسأله هست، كه در اين روايات دو حيثيت هست: يكى اينكه ناقل جريان امام است، امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند جريان را، و آن جريان اين است كه، وقتى كه يك چنين مسألهاى براى امير المؤمنين (عليه السلام) پيش مىآمد، آن مديون را مىگرفت و حبس مىكرد، كه مقصودِ امام صادق (عليه السلام) از نقل اين جريان بيان حكم است، آن وقت مرحوم نراقى مىفرمايد: اين اختصاص به امام دارد، امير المؤمنين اين كار را انجام مىداد، حالا شما توسعه بدهيد به حاكم شرع، اما اينكه افراد عادى هم بتوانند حبس بكنند يا محكوم له خودش مستقلاً بتواند اين مديون را بگيرد و حبس بكند از اين روايت استفاده نمىشود.
عدم اختصاص حديث نبوى به حاكم
لكن ظاهر اين است كه از اين "لَىّ الواجد يُحل عقوبته و عرضه" با توجه به اين نكتهاى كه من عرض مىكنم، استفاده مىشود كه اختصاصى به حاكم ندارد، "لى الواجد يُحل عقوبته" اولاً در اين "لى الواحد" نخوابيده اين مطلب كه اينها رفتند پهلوى حاكم و مدعى و منكر بوده است و منكر هم جواب به اقرار داده، حاكم هم حكم به دين كرده، در "لى الواجد" چنين مسأله متخاصمين و متحاكمينى در كار نيست، ثانياً اينكه مىگويد: "لى الواجد" كى اطلاع دارد كه اين دين دارد، و قدرت بر اداء دين دارد، و مماطله در پرداخت مىكند، آيا شخص ثالث نوعاً اطلاع از اين خصوصيات مىتواند داشته باشد؟ يا اين داين است كه همه اين خصوصيات برايش روشن است، و برايش روشن است كه از اين زيد طلب دارد، مىداند كه اين زيد قدرت بر پرداخت دارد، مىداند كه اين زيد مماطله در پرداخت دين كرده، آن وقت بگوييم "يُحل عقوبته" يعنى "للحاكم" فقط بحث حاكم در اين روايت مطرح نيست.
لذا ما از خود اين روايت مىتوانيم استفاده بكنيم كه شخص محكوم له مىتواند آن مديون را مورد تعرض قرار بدهد، تعبيراتى مثل "يا فاسق و يا فاجر و يا ظالم" در باره او انجام بدهد كه تحريك بشود بر اين كه دين خودش را بپردازد، پس اينكه مرحوم نراقى مىفرمايد: اين مجمل است، ما اجمالى براى اين از نظر محكوم له نمىبينيم، بلكه غير محكوم له هم همينطور است، وقتى كه همسايه اين داين فهميد كه فلان زيد به اين مديون است، قدرت پرداخت هم دارد، دينش را هم ادا نمىكند، براى خاطر اينكه مثلاً يك قدرت ظاهرى دارد، چرا براى او جايز نباشد كه
بعنوان حمايت از اين همسايه خودش در مقام گرفتن دين از مديون بر آيد؟ كجاى اين "لى الواجد يُحل عقوبته و عرضه" عنوان حاكم را دلالت دارد؟
مسأله حاكم در اين روايت اصلاً مطرح نيست، شايد پيش حاكم هم نرفتند تا اينكه اين مسائل تحقق پيدا بكند، لذا در مقابل مرحوم نراقى، اين صحبت مىشود، كه اين "لى الواجد" را بخواهيم بگوييم اختصاص به حاكم دارد، با اينكه مسأله حكومت قضاوت و اينها در اين روايت مطرح نيست، اين حرفِ غير صحيحى است.
اما آيه شريفه "و لتكن منكم" اين "منكم" اولاً در باب امر بمعروف و نهى از منكر شرط اين است كه آن كسى كه آمر به معروف ناهى از منكر است، عالم به معروف و منكر باشد، اين تبعيض به اين لحاظ است، نه براى اين است "و لتكن منكم امة" يعنى خصوص مجتهدين بايد آمر بمعروف و ناهى از منكر باشند، بلكه مثلاً آيه شريفه ديگر مىگويد: هر كسى كه مظلوم واقع شد «لا يحب اللّه الجهر بالسوء من القول الا من ظلم»(3) و روايت مسعدة بن صدقة هم اگر اعتبار داشته باشد، اين معنا را نفى نمىكند، روايت مسعدة مىگويد: و اما آن ضعفهاى كه "لا يهتدون سيبلاً" يعنى تشخيص معروف و منكر را نمىدهند، آنها نبايد تصدى بكنند، اما ندارد كه مجتهد فقط مىتواند تصدى بكند، امر به معروف و نهى از منكر يكى از فروع دين ماست و در حقيقت بر همه واجب است، منتها با شرايط خاصه، و حفظ مراتب مخصوصهاى كه در امر بمعروف و نهى از منكر مطرح است.
حبس مديون با نظر حاكم
فقط يك چيزى مىماند كه يك قدرى به ذهن انسان بعيد مىآيد، آيا غير حاكم مىتواند حبس بكند يا حبس كردن اختصاص به حاكم دارد؟ حبس يك عنوان خاصى است كسى نمىتواند بگويد آن روايت امير المؤمنين(عليه السلام)، معتبره غياث بن ابراهيم(4) عن جعفر عن ابيه، عامى معتبر است، «انّ علياً (عليه السلام) كان يحبس فى الدين" در مسائل مربوط به دين آن مديون را حبس مىكرد، "فاذا تبين له حاجته و افلاسه" وقتى كه در زندان براى ايشان بحسب موازين ظاهرى روشن مىشد كه اين محبوس خودش آدم فقير و مفلسى است، "خلاّ سبيله حتى يستفيد
مالاً" رهايش مىكرد تا برود بيرون كار كند، و بعد از اينكه كار كرد بتواند دين خودش را بپردازد.
روايت سكونى هم هست، يك روايتى ديگرى هم مثل اينكه چند روز پيش خوانديم كه امير المؤمنين در سه مورد حبس را مطرح مىكرد، از اين روايات چه استفاده مىشود؟ امام صادق(عليه السلام) نقل مىكند كه امير المؤمنين(عليه السلام) در اين رابطه مديون را حبس مىكرد، آيا از اين استفاده مىشود كه حبس كردن از شئون امامت يا حاكميت است؟ يا اينكه مديون دائن هم لا اقل مىتواند مديون خودش را بگيرد و حبس بكند.
ربما يقال كه از اين روايت اين معنا استفاده نمىشود، اما با توجه به اينكه حاكى اين جريان امام صادق (عليه السلام) است، و مقصودشان هم از نقل اين واقعه، داستان سرايى و قصه سرايى نيست، مقصودشان بيان حكم است، آيا از آن باز هم اختصاص استفاده مىشود؟ يا "لقايل ان يقول" كه از اين روايت استفاده مىشود كه داين هم مىتواند مديون را حبس بكند تا جريانش روشن بشود، اگر ديد كه "ذو عسر" است، مفلس است "و تبيّن له حاجته" آن وقت "خلاّ سبيله"، امّا اگر فهميد كه مثل مانحن فيه كه فرض اين است كه مديون آدم واجد و ثرتمندى است، اين هم بگويد: يا دين من را بده، فرض اين است كه تو واجدى، و يا در حبس بمان، كدام يكى از اينهاست؟
بالاخره از اين روايت ما مىتوانيم اختصاص به مقام امامت و در حد وسيعتر حاكميت استفاده كنيم، كه غير از حاكم كسى حق نداشته باشد كسى را زندان و حبس بكند، يا اينكه از اين روايت بلحاظ يك حكم شرعى مىشود كسى استفاده اصل مشروعيت حبس بكند، لكن مقتضاى احتياط اين است كه حبس چون يك نوع تعزير و عقوبتى است، و نوع تعزيرها و عقوبتها به دست حاكم است، بگوييم: اين مسائل با نظر حاكم رعايت بشود، نه اينكه خود داين ولو هيچ مراجعهاى به حاكم نكرده، بردارد مديون را حبس بكند، بقيه اين مسأله را فردا انشاء اللّه عرض مىكنم.
پرسش
1 - تبعيض در آيه شريفه «ولتكن منكم» به چه معنى است؟
2 - در صورت مسامحه (بدون جهت) مديون در اداء دين چگونه با او مقابله مىشود؟
3 - برداشت مرحوم(ره) نراقى از حديث شريف «لىّ واجد» را بيان كنيد.
4 - رد حضرت استاد بر مرحوم نراقى(ره) را بيان كنيد.
5 - در صورت اثر نداشتن اجبار حاكم بر مديون راه مقابله با مديون كدام است؟
1) - وسائل الشيعة ج 13، ابواب الدين و القرض، باب 8، ح 4.
2) - آل عمران / 104.
3) - نساء / 148.
4) - وسائل الشيعة، ج 13، باب 7، كتاب الحجر، ح 1.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...