شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 29
متن
جلسه بيست و نهم
درس خارج فقه
بحث قضا
حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
تاريخ 3 / 8 / 76
طرح ادعايى ديگر در وسط محاكمه توسط مدعى عليه
حضرت امام(ره) در بيان بقيه وظائف قاضى مىفرمايند:
الرابع - «لو قطع المدعى عليه دعوى المدعي بدعوى لم يسمعها حتى يجيب عن دعوى صاحبه و تنتهى الحكومة ثم يستأنف هو دعواه الا مع رضا المدعى الاول بالتقديم.»
ايشان در مسأله چهارم مىفرمايند: در جايى كه حاكم مشغول محاكمه است و مدعى دعواى خودش را طرح مىكند و طبعاً مدعى عليه، دعواى مدعى را استماع مىكند. وسط طرح دعواى مدعى، اگر مدعى عليه كه منكر است، كلام او را قطع كرد و خودش ادعايى را ابراز كرد، مىفرمايند: حاكم شرع به دعواى اين مدعى عليه و منكر گوش نمىدهد، تا محاكمه اول تمام شود و جواب از ادعاى مدعى را بدهد و حكم در رابطه با ادعاى اول تمام شود، بعد اگر منكر دعوايى داشت و خواست فصل خصومت بشود، آن وقت محاكمه و فصل خصومت ديگرى بايد تحقق پيدا بكند.
صورت استثناء در طرح دعوى
ايشان يك صورت را استثنا مىفرمايند: مگر در آنجايى كه مدعى در حال طرح دعواست و در وسط ادعاى او اين منكر كلامش را قطع مىكند و خودش يك ادعايى را مطرح مىكند، اگر مدعى اول خودش راضى بشود كه حاكم شرع، اول نسبت به اين دعواى منكر فصل خصومت شود، بعد نسبت به دعواى خودش كه در حال طرح بود و حكومت و فصل خصومت نشده بود، ثانياً محاكمه بشود، اشكالى ندارد، و الاّ تا زمانى كه محاكمه اول تمام نشده و منكر جواب از مدعى را نداده و مسأله فصل خصومت تحقق پيدا نكرده، دعواى منكر بخواهد طرح و بررسى شود، اين موقعيتى ندارد و جا براى او نيست، با توجه به اينكه از دعواى مدعى، هنوز جواب نداده اولا،ً و ثانياً ادعايى را هم كه خودش مطرح مىكند در رتبه متأخره است، فصل خصومت نسبت به آن دعوا كه در رتبه متقدمه بود هنوز انتها پيدا نكرده است. اين مطلب روشن است.
لكن نكتهاى بايد تذكر داده شود و آن اين است كه اين منكر ادعاى مدعى و دعواى او را قطع مىكند و خودش ادعايى پيدا مىكند، آيا اين ادعا در رابطه با واقعه ديگرى است، اگر در رابطه با مطلب ديگر باشد، حق با اينها است، تا زمانى كه فصل خصومت راجع به مطلب اول تمام نشده، وجهى ندارد كه اين را كنار بگذارد و ادعاى مدعى و منكر در رابطه با مطلب دوم را مطرح كند، با اينكه اينها حق تقدم داشتند و خود حاكم شرع هم مشغول محاكمه بوده، اين جاى ترديد نيست.
ولى آنچه كه كمى جاى ترديد است، اين است كه اگر در نفس همان واقعهاى كه مورد دعواست و تا به حال منكر بوده، حالا اگر منكر در همان واقعه چيزى گفت كه قيافه مدعى پيدا كرد، مثل اينكه زيدى مالى را به عمرو امانت داده و پس از مدتى هم امانتش را پس گرفته، زيد آمده مىگويد كه امانت مرا پس ندادى، اين مدعى است، اگر اين منكر كه تا به حال يعنى تا زمانى كه دعواى مدعى را قطع نكرده در قيافه منكر، بگويد: تو امانتى پيش من ندارى، اين عنوان منكر است و آن هم مدعى است، بايد اقامه بينه كند، تا اينكه اين محكوم بشود و الا با قسم تمام مىكند، اگر در نفس همين واقعه مدعى ادعاى خودش را طرح مىكند، منكر هم اول گفته كه امانتى پيش من ندارى، اما اگر وسط كلام، مدعى گفت: مگر يادت نيست من امانت را به تو پس دادم؟! تا اين حرف را بزند، عنوان منكريش از دست مىرود. براى اينكه مسأله به اين بر مىگردد كه امانت را قبول دارد، ادعا مىكند كه امانت را پس داده است و كسى كه ادعا مىكند امانت را پس داده، بايد بينه اقامه كند، اين شخص مدعى است و قولش مخالف با اصل است و با آن احتمالاتى كه در معناى مدعى و منكر است، اين مدعى مىشود و عنوان منكر پيدا مىكند.
اگر محاكمه اينجورى بود كه در بدو شروعش مدعى زيد، و عمرو منكر بود، اما در وسط كلام يك مرتبه مطلب عوض شد و عمرو به زيد گفت كه مگر يادت نيست كه آمدم و امانت را به تو تحويل دادم؟! تا اين حرف را بزند مطلب عوض مىشود، براى اينكه اين اصل امانت را قبول كرده و اداء الامانة مشكوك است، اصل هم اقتضا مىكند كه امانت را به صاحبش رد نكرده است. لذا مدعى منكر و منكر مدعى مىشود.
منظور امام(ره) از عوض شدن ادعاى مدعى و منكر
آيا اين عبارت ايشان كه مىفرمايد: اگر منكر در وسط دعواى مدعى كلامش را به يك ادعايى قطع كرد، مقصودشان اين است كه ولو اينكه در حين محاكمه در واقعهاى تحويل و تحولى بشود و منكر عنوان مدعى و
مدعى عنوان منكر پيدا بكند، اين صورت را هم مىگيرد يا مال آنجايى است كه واقعه متعدد باشد؟ اگر در واقعهاى مدعى و منكر مشخصند، مدعى هم مشغول طرح دعواست، وسط دعوا منكر ادعا كرد، لكن ادعايش مربوط به واقعه ديگرى بود، حاكم شرع مىگويد: من در واقعه ديگر مشغول محاكمه نمىشوم، اول اين محاكمه تمام شود، بعد نوبت به محاكمه دوم برسد. ولى اگر انسان كمى دقت كند، ظاهرش اين است كه كلام شايد اطلاق هم داشته باشد، در حالى كه در صورت دوم، مسأله مقدارى مشكل است و نمىتوانيم بگوييم: حاكم شرع در اين محاكمه به ادعاى اين اعتنا نكند، او در نفس همين محاكمه مىگويد: من امانت تو را رد كردم و معنايش اين است كه پيش من امانتى داشتى، لكن من امانت را به تو رد كردم. بايد اين معنا ثابت شود، اين نياز به بيّنه دارد، «البيّنة على المدعى و اليمين على من أنكر» اين مطلبى كه در الرابع مىفرمايند: يك قسم آن روشن و مسلم است، لكن قسم ديگرش مشكوك است.
(سؤال ... و پاسخ استاد:) اينكه مىگويد: «لم يسمعها»، يعنى هيچى، يعنى آنكه اول منكر بوده تا آخر منكر است، ولو اينكه عنوانش را عوض كند.
امام(ره) در دنباله مىفرمايند:
الخامس - «اذا بدر أحد الخصمين بالدعوى فهو أولى، و لو ابتدرا معاً يسمع من الذى على يمين صاحبه، و لو اتفق مسافر و حاضر فهما سواء ما لم يستضر أحدهما بالتأخير، فيقدم دفعاً للضرر، و فيه تردد.»
ايشان مىفرمايند: در جايى كه مدعى و منكر با هم آمدهاند، اول كدام صحبت كنند؟ مىفرمايند: هر كدامشان اول صحبت كرد، مدعى اول صحبت كند يا منكر، چون شروع صحبت با او بوده، حاكم شرع حرف او را گوش مىدهد و نظر خاصى به مدعى و منكر هم ندارد، «سواء كان مدعى ام منكراً» اما اگر هر دو با هم شروع كردند، حاكم شرع در ابتداى كار بايد بالاخره حرف يكى از اينها را گوش بدهد، بعد نوبت به ديگرى برسد، به حرف چه كسى گوش بدهد؟
فتواى محقق در رابطه با استماع دعواى متخاصمين
بنا بر فتواى مرحوم محقق، حاكم به حرف كسى كه طرف راست خصمش واقع شده گوش بدهد، اين دو كه وارد مىشوند، يكىشان طرف راست خصمش واقع شده، مىگويد: آنكه طرف راست خصمش واقع شده، حاكم گوش به حرف او بدهد. دليل وقوع در طرف راست خصم چيست؟ دو سه روايت در اين باب مورد استدلال صاحب جواهر واقع
شده كه محل تأمل است، شيخ و مرحوم سيد هم ادعاى اجماع كردهاند و اجماعشان هم ناظر به همين روايات است. شيخ در كتاب مبسوط و خلاف حرفش اين است كه در درجه اول ما بايد روايات اين را بگيريم. اگر روايات را كنار بگذاريم، راهى مناسبتر از قرعه وجود ندارد، ولى قرعه هم در درجه دوم است. آن چه كه در درجه اول است، روايات صحيحه است و مىگويد: آن كسى كه طرف راست خصمش واقع شده ابتدائاً حاكم شرع به حرف او گوش بدهد. در اين دو روايت به نظر من مناقشه است، در وسائل كه كتاب روايى است، كاملاً اين دو روايت نقل شده است. ببينيم چه مقدار دلالت دارند؟ در جواهر آدرس اشتباه داده شده است. روايات در آداب القاضى است ولى جواهر در باب كيفية الحكم آدرس داده است.
استفاده از روايات در باره شروع به صحبت كردن متخاصمين
روايت صحيحه عبداللّه بن سنان(1) «عن أبى عبداللّه (عليه السلام) قال» امام صادق(عليه السلام) فرمود: «اذا تقدمت مع خصم الى وال أو الى قاض فكن عن يمينه» يعنى «عن يمين الخصم» در عبارت روايت ديگر لفظ «يعنى» هم در آن نيست. مىگويد: وقتى كه با خصمى رفتى پيش يك والى يا پيش قاضى، سعى كن كه «عن يمينه» واقع شويد، «اىْ عن يمين الخصم» وقتى كه در محضر والى يا قاضى قرار مىگيريد، چنين باشيد كه «عن يمين الخصم» قرار بگيريد. استدلال به اين روايت اينجورى است كه «عن يمين الخصم» چه اثرى دارد؟ لابد اثرش اين است كه قاضى واجب است گوش بدهد، اولاً به حرف آنكه «عن يمين الاخر» قرار گرفته و الا وقوعش «على يمين الخصم» اگر اين اثر هم نداشته باشد، چه اثر ديگرى مىتواند بر آن ترتب پيدا كند. انسان بخواهد چشمش را روى هم بگذارد و آن جورى كه صاحب جواهر و ديگران از اين روايت استفاده كردهاند، طبق نظر آنها عمل كند. اما اگر انسان بخواهد دقت كند، اولاً اين كه مىگويد: «فكن على يمينه» چه كسى گفته كه اين ضمير به خصم بر مىگردد؟ شايد مقصود «على يمين الوالى» يا «على يمين القاضى» باشد. اينكه شما ضمير «على يمينه» معنا مىكنيد يعنى «عن يمين الخصم» چه دليلى بر آن دلالت كرده؟ ثانياً مدعاى شما اين است كه يك تكليف وجوبى براى قاضى درست كنيد، آن هم در صورتى كه خصمان «ابتدرا معاً» اين كه اصلاً خطاب به قاضى نيست بلكه خطاب به شخص است، به
شخص مىگويد: «فكن على يمينه» و ظاهر «كن» وجوب است و ما مسلم مىدانيم كه وجوبى در اين رابطه نمىتواند تحقق داشته باشد.
علاوه مسأله والى را هم در اين روايت، با قاضى در كنار هم قرار داده. قاضى هم در آن زمان كه مىدانيد زمان امام صادق (عليه السلام) اصلاً قاضى شرع مرسوم نبوده، آن قضاتى كه از طرف ولات منصوب براى قضاوت بودند، آنها همه قضات جور بودند و اين همه روايات تا به حال ما خوانديم كه اصلاًكسى حق ندارد نزد قضات جور برود. شيعيان بايد سعى كنند كه آن قاضى منصوب به نصب عام از طرف امام صادق (عليه السلام) را پيدا كنند، نه قاضيهايى كه در مسند قضا نشستند. يك احتمال داده مىشود، كما اينكه روايت بعدى هم مؤيد اين معناست. اين تقريباً طبيعى است، اصلاً ممكن است بگويد اين امر، ارشادى است، انسان در مجلسى هم كه مىرود مستحب است وقتى كه مىخواهد شروع به صحبت بكند، روايت مىگويد: در مجلس شروع به صحبت را با آن كسى بكنيد كه در طرف راستتان است، بعد كسى كه طرف دست چپتان است.
آيا چنين روايتى با اين خصوصيات را مىتوانيم شاهدى بر مدعاى خودمان در بحث قضا كه اگر يك قاضى شرعى بود و خصمان، نظر امام صادق ممكن بود اين باشد كه صحبت شما زودتر مورد سماع قاضى قرار مىگيرد، مىخواست نصيحت بكند كه شما زودتر از رفيقت صحبت كن. براى اينكه شما اين حرفها را در صورتى كه هر دو ابتدار كنند، مىگوييد، از اول به اين بگويد كه شما سعى كن زودتر از رفيقت صحبت كنى. چرا شما ابتدار را فرض كرديد، بعد مىگوييد شما «على يمين» صاحبت قرار بگير؟
لذا با اينكه روايت صحيحه است لكن دلالتش بر ما نحن فيه دلالت روشنى نيست. بدتر از اين روايت، از نظر دلالت بر ما نحن فيه، روايت دوم اين باب كه صحيحه محمد بن مسلم(2) است، «عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: قضى رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) أن يقدم صاحب اليمين» صاحب جواهر تا همينجا بيشتر نقل نكرده، در حالى كه عبارت اين است «ان يقدم صاحب اليمين فى المجلس بالكلام» انسان در مجلسى كه نشسته مىخواهد صحبت بكند طبعاً هم نمىتواند در يك زمان هم با دست راستى صحبت كند و هم با دست چپى، پيغمبر (صلى الله عليه و آله) حكم كردهاند، ولو به نحو حكم استحبابى، انسان از طرف دست راستى شروع بكند. آيا مىتوانيم از اين عبارت استفاده كنيم به اينكه كلمه
مجلس شامل مجلس قضا مىشود؟ و كلمه كلام شامل سؤال قاضى مىشود؟ آن وقت يمينش را چه كار كنيم؟
نظر استاد در رابطه با كلمه «يمين» در روايات
ظاهر اين است يمين خود انسان، نه يمين خصم انسان، در روايت قبلى كلمه خصم ذكر شده بود. اما در اين روايت كلمه خصم ذكر نشده است. عبارت اين است: «قضى رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) ان يقدم صاحب اليمين فى المجلس بالكلام» ما هم اگر روايتى در جواهر در ذيل يك مسألهاى ذكر شد يا در وسائل ديديم، در بابى آوردهاند، بگوييم: حتماً مربوط به اين باب است. از كجا اين روايت به باب قضا ارتباط دارد؟ ولو اينكه صاحب وسائل در ابواب و آداب القاضى اين روايت را نقل كرده باشد. اما كجاى اين روايت به قضا و خصم و يمين خصم اشعار دارد؟ لذا اينكه ايشان به صورت حكم وجوبى مىفرمايند: «يسمع من الذى على يمين صاحبه» اين روايت دلالت بر حكم وجوبى براى قاضى ندارد، كما اينكه روايت اول هم دلالتش محل تأمل است.
صاحب جواهر اين روايات را در اين مسأله ذكر كرده و اشاره نكرده كه در دلالت اين دو روايت مناقشه است، اثبات اين دو روايت مخصوصاً روايت دوم به باب قضا روشن نيست كه بگوييم: اين دو روايت دليل بر مسأله است. اگر اجماعى هم كه مرحوم شيخ و سيد مرتضى ادعا كردهاند كه ظاهر شيخ در مبسوط اين است كه خيلى به اين اجماع تكيه ندارد، مىگويد: اگر ما از روايات بگذريم، آن حرفى را كه اصحاب شافعى مىزنند كه رجوع به قرعه كنيم، بهتر است. ظاهرش اين است كه مرحوم شيخ در كتاب مبسوط به اجماع تكيه نكرده است.
لذا اين مسأله از نظر ما مسألهاى مىشود بدون دليل روشنى كه وظيفه قاضى اين باشد كه در صورتى كه خصمان با هم شروع به صحبت كردند، كسى را كه «على يمين صاحبه و خصمه» واقع شده، همين وقوع «على اليمين» را به عنوان اولويتى براى او قائل شود و بر قاضى واجب باشد كه ابتدائاً حرفهاى او را گوش كند و بعد حرفهاى ديگرى را، دليل حسابى بر اين مسأله نمىتوانيم داشته باشيم.
(سؤال ... و پاسخ استاد:) قضا يعنى حكم كردن، نه حكم قضايى، «ان يقدم فى المجلس بالكلام»، مجلس قضا اگر من هم نمىگفتم شما اصلاً اطلاقش توى ذهنتان، مجلس قضا هم نمىآمد، ثانياً «على يمينه» مربوط به يمين قاضى ا ست، نه يمين خصم.
حكم محاكمه مسافر و زن
سپس در آخر مىفرمايد: اگر مسافر و حاضرى براى محاكمه پيش قاضى آمدند، صرف اينكه او مسافر است و هر مسافرى هم مىگويد كه من عجله دارم و مىخواهم زود بروم مقتضى حق تقديم نيست، نه مسافر و نه حاضر، فرض كنيد زنى آمده، آن زن جايش توى منزل است. اگر از منزل بيرون آمده بايد زودتر به منزلش برگردد و اگر بر نگردد حرف و حديث و داد و قال به وجود مىآيد، آيا اين اقتضا مىكند كه حق تقدمى در محاكمه داشته باشند؟ امام بزرگوار(ره) مىفرمايند: اگر مسأله استضرار و اضرارى در تأخير نسبت به مسافر يا نسبت به زن يا امثال ذلك وجود نداشته باشد، صرف اينكه يكى مسافر و يكى حاضر است، مقتضى نيست كه مسافر را مقدم بر حاضر بدارند، مسافر و حاضر در محكمه يكسانند در صورتى كه استضرار و تضررى نباشد. اما در صورتى كه براى مسافر به علت مسافرت و تأخير، استضرارى در كار است، مىفرمايد: «فيقدم دفعاً لضرره و فيه تردد».
پرسش
1 - وظيفه حاكم در طرح ادعاى ديگر توسط مدعىعليه در وسط محاكمه چيست؟
2 - منظور امام(ره) از عوض شدن ادعاى مدعى و منكر شامل چه واقعهاى است؟
3- چه استفادهاى از روايات صحيحه عبداللّه بن سنان و صحيحه محمد بن مسلم در اين باب مىشود؟
4- نظر استاد در رابطه با كلمه «يمين» در روايات را بيان نمائيد؟
5- نظر امام(ره) در باره تعجيل در محاكمه مسافر و زن را بيان نمائيد؟
1) - وسائل الشيعة، ج 18، ابواب آداب القاضى، باب 5، ح 1.
2) - وسائل الشيعة ج 18، ابواب آداب القاضى، باب 5، ح 2.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...