شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 24
متن
جلسه بيست و چهارم
درس خارج فقه
بحث قضا
حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
تاريخ 26 / 7 / 76
حكم دوباره قاضى در يك مسأله
حضرت امام(ره) در تحرير الوسيله در ادامه صفات قاضى چنين مىفرمايند:
مسأله 9 - «لو ترافعا اليه فى واقعةٍ قد حكم فيها سابقاً، يجوز ان يحكم بها على طبقه فعلاً اذا تذكر حكمه و ان لم يتذكر مستنده، و ان لم يتذكر الحكم فقامت البيّنة عليه جاز له الحكم، و كذا لو رأى خطّه و خاتمه و حصل منهما القطع أو الاطمئنان به، ولو تبدل رأيه فعلاً مع رأى سابقه الذى حكم به جاز تنفيذ حكمه الا مع العلم بخلافه، بان يكون حكمه مخالفاً لحكم ضرورى أو اجماع قطعى، فيجب عليه نقضه.»
ايشان در اين مسأله، اين فرض را عنوان مىكنند كه اگر مترافعين ابتدائاً به يك قاضى رجوع كردند و قاضى شرع حكم كرد. اگر ثانياً خود اين مترافعين به همان قاضى مراجعه كردند، سابقاً گفته شد كه اگر مترافعين به قاضى شرع واجد شرايط از نظر خودشان مراجعه كردند و بين آنها حكم كرد، حق ندارند به قاضى ديگرى مراجعه كنند، ولو اينكه طرفين هم تراضى داشته باشند. همين ملاك اقتضا مىكند كه به قاضى اول هم، ثانياً حق ندارند، مراجعه بكنند.
بله، ما گفتيم كه اگر احد متخاصمين آمد و ادعا كرد كه اين قاضى مجتهد يا عادل نيست، واجد شرايط قضا نيست، حاكم ثانى مىتواند دخالت بكند، امّا در ما نحن فيه كه به خود اين حاكم مىخواهند مراجعه بكنند، معلوم مىشود كه اجتهاد و عدالت و امثال ذلك، و لو از نظر يكى از متخاصمين كه مثلاً محكومٌعليه است، مورد اشكال نيست و الا اگر مورد اشكال باشد، ثانياً حق ندارند به قاضى غير واجد شرايط مراجعه بكنند. پس فرضش به چه صورت مىشود كه ثانياً ترافع نزد همين حاكم اول بكنند؟
اين مسأله چند جور فرض مىشود، در كلام ايشان اِشعارى به اين معانى نيست، اول بايد موضوع مسأله را روشن كرد، بعد حكمش را روشن بكند، چطور شد كه اين مترافعان ثانياً به همان قاضى اول رجوع
كردند؟ آيا در صورت تراضى، اينكار را مىتوانند بكنند يا نه؟ بعضيها قائل هستند كه مىتوانند. شما مىگوئيد: ترافع متخاصمين به قاضى ديگر شامل همين قاضى اول هم مىشود، چرا ثانياً جائز نباشد. امر غير جائز را قاضى نمىتواند مرتكب بشود، به لحاظ اينكه عدالت شرطيت براى قضا دارد. امّا متخاصمين كه عادل نيستند، ممكن است كه امر شارع را مخالفت كردهاند، با اينكه شرعاً براى آنها جائز نبوده به كس ديگر مراجعه بكنند، لكن مخالفت شرع كردهاند. مسأله، مسأله قاضى هم نيست، عدالت در قاضى يا در غير قاضى كه داراى منصب است، معتبر است، امّا در متخاصمان، نه عدالت و نه اجتهاد شرط است. يك راهش هم اين است كه بگوئيم فرض بكنيد، قدر متيقنش، هر دو مترافعين اين معنا را قبول كردهاند كه قاضى در حكم اولش خيلى نتوانسته است اعمال دقت بكند، نه اينكه تعمدى يا ناراحتى داشته است، مسائل ديگرى براى او پيش آمده كه اقتضا مىكرده قاضى صددرصد حواسش به حرفهاى منكر و مدعى و بينه و قسم و امثال ذلك نبوده است، آنوقت احتمال داده مىشود كه شايد اشتباهى صادر شده باشد، حالا كه خيالش راحت است، مرافعان اطمينان كامل دارند كه خطا و اشتباهى صادر نمىشود.
اگر ما اينها را تصور نكنيم، موضوع مسأله، محل سؤال است. كه اصلاً اينها حق ندارند بعد از آنكه پيش يك قاضى رفتهاند و كار تمام شده و فصل خصومت تحقق پيداكرده، به اين قاضى يا قاضى ديگرى مراجعه بكنند. همان ملاكى كه اقتضا مىكند كه حق نداشته باشند به قاضى ديگرى مراجعه بكنند، همان ملاك اقتضا مىكند كه نزد قاضى اول هم ثانياً حق بردن مرافعه و نزاع را نداشته باشند. لذا مسأله را، آنجائى بايد فرض كرد كه بين اين متخاصمين ترافع و تنازع بالفعل باشد، و الا اگر قبلاً فصل خصومت شد و مقامهاى اجرائى هم مسأله را تمام كردهاند، ديگر موضوع براى مراجعه به حاكم دوم يا حاكم اول ندارد.
صور مختلف در مورد حكم سابق قاضى و تغيير آن
حاكم اول نسبت به حكمى كه قبلاً داده است و همين طور نسبت به مستند حكم، يك وقت متذكر است و مسائل يادش است. يك وقت حكم را متذكر است، مستندش را فراموش كرده است، يك وقت آن است كه حكم را هم متذكر نيست، فاصله زياد شده است، همه را فراموش كرده است. اگر حكم را متذكر باشد، مىفرمايند: چه مستند
حكم را متذكر باشد و يا نباشد، بر طبق همان حكم اول حكم مىكند. اسم اين را تنفيذ الحكم مىگذاريم. ولى وقتى كه حكم را متذكر است، واقعاً هيچ تغييرى در آن پيدا نشده است، خصوصيات واقعه فرق نكرده است، مىخواهد مستند حكم در ذهنش باشد، يا نباشد. بر طبق آن حكم قبلى خودش مىتواند حكم بكند و لو اينكه منابع هيچ در دستش نيست.
نسيان حكم سابق توسط قاضى
امّا اگر قاضى حكم را فراموش كرده است، نمىداند كه چه حكمى در سابق صادر كرده است؟ يك وقت اين است كه بينه بر حكم قائم مىشود، كه شما در 2 سال قبل، در اين واقعه چنين حكم كرديد. حاكم مىتواند به استناد اين بيّنهاى كه بر حكم خودش قائم شده است، حكم بكند، ولو اينكه هيچ يادش نيست كه در سابق چه جورى حكم كرده است؟ ولى بيّنه حجّيّتش شامل همه امور خارجيه هست. از جمله موارد حكم خود حاكم است، كه نمىشود در اعتبار حجيّت بيّنه در اين مورد ترديد كرد. بعضى خواستهاند بگويند كه خبر عادل واحد هم در موضوعات حجيّت دارد، همان طورى كه در بحث روايات خبر عادل واحد، عند المشهور حجت است، لكن ما عرض كرديم، كه اگر بنا شود قول عادل واحد در موضوعات شرعاً حجّت باشد، از جعل حجيّت براى بيّنه، لغويّت استفاده مىشود.
فرق خبر عادل واحد با بيّنه
عادل واحد با بيّنه، فرقشان در اين مطلب است: در بيّنه تعدد است. در خبر عادل واحد، وحدت است. اما در عدالت هر دو مشترك هستند، اگر بنا شد كه قول عادل واحد در موضوعات حجّت باشد، اينطورى كه مرحوم سيد(ره) مىگويد، لازمهاش اين است كه جعل حجيّت براى بيّنه لغو باشد. بالاخره نزاع، در حجيّت قول عادل واحد است، امّا نزاع در حجيّت بيّنه نمىتواند واقع بشود. بيّنه هم قائم شده است، بر اينكه آقاى حاكم در اين واقعه، با اينكه هيچ خصوصيّاتش تغيير نكرده است، چنين حكمى داده، خود حاكم به استناد اين بيّنه مىتواند همان حكم را الان در اين واقعه صادر بكند، ايشان مىفرمايند: اگر نوشتهاى، مُهْرى (خاتم) هست، - لكن نوشته و مُهر دليل بر حجيّت ندارد، - اگر افاده علم بكند، يا افاده اطمينان كه يك علم عقلائى است، نه علم عقلى، مىتواند بر اين نوشته و مهر تكيه بكند، امّا اگر افاده علم و اطمينان
نكرد، بر اين نوشته و بر اين مهر نمىتواند اكتفا بكند.
البته اين هم به حسب موارد و به حسب اشخاص فرق مىكند. نوعاً هم براى انسان، حداقل اطمينان پيدا مىشود، براى اينكه انسان به خط خودش، به مهر خودش آشناست. مىداند اين خط، خط خودش و اين مهر، مهر خودش است يا نيست. قطعاً براى او اطمينان پيدا مىشود. ولى اگر افاده علم و اطمينان نكند، يك حجيّت شرعيه، براى خط و خاتم نمىتوانيم درست بكنيم، نظير همان چيزى كه امام(ره) در مورد شياع فرمودند: شياع فى نفسه حجيّت ندارد، بلكه آن شياعى حجيّت دارد كه افاده علم يا افاده اطمينان بكند. اين هم به عدم جيّت شياع بر مىگردد. يعنى آنى كه حجيّت دارد، علم و اطمينان است كه عبارت از علم عقلائى است.
حكم قاضى بر خلاف حكم سابق خودش
آيا در اين واقعه اگر فرض كنيم قاضى رأى قبلى خودش را هم مىداند مىتواند به خلاف رأى قبلى حكم بكند يا نه؟ اگر تبدل رأى يا اختلاف رأى، فرق نمىكند، يك مسأله اجتهادى باشد، نمىشود بر خلاف آن حكم كرد، براى اينكه مجتهدى كه «تبدل رأيه من جهةٍ الى جهةٍ اخرى»، او كه يقين ندارد كه اين رأى «متبدَلٌ اليه» حكم خداوند است، يقين ندارد كه آن رأى «متبدل عنه، ليس بحكم الله» مثل اينكه دو مجتهد هستند، همانطورى كه امكان دارد، كه رأى اين موافق با واقع باشد، احتمال دارد كه رأى ديگرى موافق با واقع باشد، فقط در يك مورد مىفرمايد: مىتواند بلكه واجب است، كه آن حكم قبلى را نقض بكند و آن در جائى است كه بفهمد كه حكم قبلى مخالف با حكم ضرورى فقه است، نه ضرورى مذهب و اسلام، مخالف با ضرورى فقه است، مخالف با اجماع است، مخالف با آنچه مسلم در فقه است، كه خود اين هم عنوانى است.
امام بزرگوار (قدس سره) اين تعبير را خيلى مىكردند، كه بعضى چيزها ضرورى مذهب و اسلام هم نيست، لكن ضرورت فقه اقتضا مىكند، يعنى هر كسى كه تا حدى آشنايى با فقه پيدا بكند، اين مطلب را قبول مىكند، حالا ايشان مىگويد: اگر اين مجتهد فهميد كه حكم اولش مخالف با يك حكم ضرورى فقهى هست «فضلاً عن المذهب والاسلام» آن را ديگر بايد در درجه بالا قرار داد. اما قبل از آنكه به اين درجات برسد خود ضرورت فقه اين معنا را اقتضا مىكند. اگر فهميد كه در حكم اولى يك اشتباهى واقع شده است و با ضرورت فقه مخالفت
دارد. حكم خودش را نقض مىكند و يك حكم جديدى در اين واقعه مىكند. اما اگر تبدل رأيش اينطور بود كه حكم قبلى يك حكم اجتهادى بود، حكم حالا هم يك حكم اجتهادى است «ليس لمجتهد أن يخطأ مجتهداً آخر ولو كان نفسه» ولو خودش باشد براى اينكه در اجتهاد، آدم نسبت به حكم خدا، يقين ندارد، آن موقع نظرش آن بوده است، حالا نظرش اين است. الان هم از او بپرسى كه كدام مطابق «لحكم الله» است مىگويد من احتمال مىدهم كه همان رأى قبلى باشد و احتمال هم مىدهم كه رأى فعلى باشد، آن وقتى كه اين دو احتمال جريان دارد ديگر چه موجبى براى اين پيش مىآيد كه بتواند حكم اول را با اينكه واقعه در او هيچ تغييرى هم پيدا نشده است، يك ترافع جديد نيست، واقعه همان واقعه است. مترافعان همان مترافعان هستند.
فقط اشكالش اين است كه تبدل رأى براى اين قاضى مجتهد پيدا شده است، قبلاً عقيدهاش اين بود كه دايره محروميت زن از ارث زيادتر است، حالا عقيدهاش اين است كه دايره محروميت زن از زمين در ارث شوهر كمتر است. ولى نسبت به هيچكدام يقينى در كار نيست و احتمال مىدهد كه هم اجتهاد فعلى مطابق واقع باشد يك احتمال هم مىدهد كه اجتهاد قبلى مطابق واقع باشد. ولو اينكه الان وظيفهاش اين است كه بر طبق اجتهاد فعلى خودش عمل كند. اما در حكمى كه قبلاً روى اجتهاد سابق صادر كرده است، راهى براى نقض آن حكم پيدا نمىشود.
پرسش
1 - حكم دوباره قاضى در يك مسأله چه موقع امكان پذير است؟
2 - اگر قاضى حكم سابقش را فراموش كرده، وظيفهاش چيست؟ بيان نمائيد.
3 - فرق خبر عادل واحد با بينه در چيست؟
4 - صور مختلف در حكم سابق قاضى را بيان كنيد.
5 - چه موقع حكم قاضى بر خلاف حكم سابق خودش صحيح است؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...