• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "حج: وقوفين " حضرت آية الله العظمى فاضل‏
    لنكرانى "مد ظله العالى ""
    جلسه نود و نهم ""
    الثامن درك اختيارى عرفه فقط،فان ترك المشعر متعمداً بطل حجه و الا فكذلك على الاحوط "
    قسم هشتم عبارت از جائى است كه شخص فقط وقوف اختيارى عرفه را درك كرده باشد، اما از وقوف به مشعر هيچ يك از اختيارى و اضطرارىِ ليلى و نهارى را درك نكرده، تنها وقوف اختيارى عرفه درك شده، آيا در صحت حج‏كفايت مى‏كند؟ حج با وقوف اختيارى عرفه مى‏تواند صحيح باشد يا نه؟ محل كلام البته جائى است كه وقوف به مشعر را لعذر ترك كرده باشد، هم وقوف اضطرارىِ ليلى ، هم وقوف بين الطلوعين ، هم وقوف من طلوع الشمس الى زوال الشمس لعذر ترك شده ، عذراو نسيان ، جهل ، اضطرار باشد، و الا اگر كسى وقوف به مشعر را عالماً عامداً من غير عذر ترك كند، پيداست كه "يكون حجه باطلا "، براى اينكه وقوف به مشعر ركنيت دارد و ترك آن موجب بطلان است.
    و حتى اين نكته هم در كار است كه اگر كسى وقوف اختيارىِ مشعر را لعذر ترك كرد و وظيفه‏او وقوف اضطرارىِ يومى بود، لكن عالماً عامداً بدون هيچ جهتى آن را ترك كرد، "يكون حجه باطلا ".
    آن كه مورد بحث هست ، عبارت از اين است كه كسى در رابطه با ترك وقوف به مشعر مطلقا معذور بوده، از عرفات كه بيرون آمده،بى راهه رفته و منتهىِ به مشعر نشده، و حتى فردا هم نتوانسته خود را به مشعر برساند و وقوف اضطرارىِ يومىِ مشعر را درك بكند، كه مجموع وقوفين اضطرارى و وقوف اختيارىِ مشعر لعذر ترك شده، چيزى كه در بساط او وجود دارد اين است كه وقوف اختيارىِ عرفه را درك كرده، آيا حج او صحيح است يا نه ؟
    اين مسأله‏اى است كه خيلى مورد "ان قلت قلت "، واقع شده است. شهيد ثانى در كتاب مسالك دراينكه حج او صحيح است ادعاى لاخلاف كرده، يعنى يك ضابطه كلى مطرح كرده، و لاخلاف را هم در آن ادعا كرده، و آن اين است كه اگر كسى از دو وقوف اختيارىِ عرفه و مشعر يكى را درك بكند، لا خلاف در اينكه حج او صحيح است، حالا اين يكى وقوف اختيارىِ مشعر به تنهائى، يا وقوف اختيارىِ به عرفه به تنهايى باشد ، لا خلاف در اينكه حج او صحيح است.
    و بعض ديگر از فقهأ مثل صاحب تنقيح تقريباً همين ادعاى لا خلاف را كرده‏اند. لكن صاحب مدارك كه سبط شهيد ثانى و نوه دخترىِ‏اواست، فرموده: نه، مسأله اين طور نيست كه جدّ ما صاحب مسالك مطرح كرده، بلكه‏
    مسأله خلافى است.
    در كتاب مدارك كه صاحب جواهر هم‏درصفحه (40) عين عبارات مدارك را نقل كرده ، مى‏فرمايد: نه، عبارتى از علامه در تحرير ، عبارتى ازاو در منتهى نقل مى‏كند، بعد هم مى‏فرمايد علامه در تذكره هم شبيه اين عبارت ها را بيان كرده، علامه اينطور مى‏فرمايد: بين وقوف اختيارىِ مشعر و وقوف اختيارىِ عرفه يك فرق وجود دارد، و آن اين است كه اگر كسى فقط وقوف اختيارىِ مشعر را درك كند، ترديدى نيست در اينكه حج او صحيح است، و احدى هم مخالفت نكرده‏است .
    اما مطلب‏اگر عكس شد، از وقوفين اختياريين فقط وقوف اختيارىِ عرفه را درك كرد، اما مشعر به طور كلى ترك شد، علامه مى‏فرمايد: كه " ففى صحة الحج تردد و اشكال "، معلوم نيست كه بتوانيم حكم كنيم به اينكه حج آو صحيح است، احتمال اينكه حج باطل باشدهست ، و روى اين جهت، بين وقوف اختيارىِ عرفه و وقوف اختيارىِ مشعر، فرق پيدا مى‏شود كه اگر كسى وقوف اختيارىِ مشعر را درك كرد "لا خلاف فى صحة حجه ".
    اما اگر تنها وقوف اختيارىِ عرفه را درك كرد محل تأمل است و احتمال دارد كه حج او باطل باشد، صاحب مدارك همين معنى را اختيار مى‏كند و مى‏فرمايد:به نظر من اين حج باطل است، و وقوف اختيارىِ عرفه كافى نيست، چرا؟ استدلال به قاعده‏اى مى‏كند، كه او مأمور به را " كما ينبغى و يجب عن يعطى "نتوانست اتيان بكند، مشعر الحرام با تمام خصوصياتش ترك شده، ولو اينكه لعذر بوده، اما اين لعذر اقتضأ مى‏كند كه معصيتى تحقق پيدا نكرده باشد، اما آيا عمل هم صحيح است؟، حج اتصاف به صحت دارد؟ حجى كه وقوف به مشعر بطور كلى از آن ترك شده، ما چه دليلى داريم كه دلالت بر صحت بكند؟ لذا روى قاعده بايد حكم به بطلان بكنيم، ولو اينكه در آن طرف دليل بر صحت داريم كه بعداً اشاره مى‏كنيم.
    اما صاحب جواهر مى‏فرمايد كه مطلب به اين صورت كه صاحب مدارك مطرح كرده نيست، درست است كه مسأله يك مقدار خلافى است، اما شهرت محققه را ما نمى‏تونيم انكار بكنيم ، آنها قائل به صحت هستند، مى‏گويند وقوف اختيارى عرفه مثل وقوف اختيارىِ مشعر است، همانطورى كه وقوف اختيارى مشعر كفايت در صحت حج مى‏كند وقوف اختيارىِ به عرفه هم همينطور، لذا مى‏فرمايد بزرگانى مثل علامه مجلسى تصريح كردند به اينكه شهرت با قول به صحت است.
    همينطور مرحوم سيد جزائرى و شارح مفاتيح كه ظاهراً مقصود وحيد بهبهانى (اعلى الله مقامه الشريف) باشد، بعد مى‏فرمايد اين را كه صاحب مدارك از علامه نقل كرد كه از آن استفاده مى‏شد كه ايشان در مسأله صحت‏
    ترديد دارند، در جاهاى ديگر ازآن استفاده مى‏شود كه قائل به صحت شده و مثل اينكه از اين فرمايشاتى كه صاحب مدارك نقل كرده‏اند عدول كرده‏است .
    از نظر فتوى در حقيقت تنها كسى كه از فقها تصريح به بطلان كرده صاحب مدارك است، و علامه تردد و اشكال كرده‏است ، آن هم در بعضى از فتاواى ديگر، از همين معنى هم به قول صاحب جواهر عدول كرده، لذا معلوم نيست كه علامه قائل به صحت است يا بطلان، اما صاحب مدارك به بطلان اين معنى حكم مى‏كند، لذا ما بايد ادله را ملاحظه بكنيم.
    دو سه تا روايت كه يكى را صاحب وسائل دو روايت قرار داده، صاحب جواهر هم تبعيت كرده، لكن يك روايت بيشتر نيست، به ضميمه روايت ديگر كه مجموعاً دو روايت در اينجا هست كه از اين دو روايت تا حدى مى‏شود، حرف مشهور را استفاده كرد ولى در مقابل اين دو رواياتى داريم كه در خلال بحثهاى گذشته خوانديم، از جمله روايات صحيحه‏اى بود كه مفادآن اين بود كه "اذا فاتك المزدلفه فقد فاتك الحج "، در باب عرفه ما چنين تعبيرى نداريم، اما اينجا تعبير مى‏كند "اذا فاتك المزدلفه فقد فاتك الحج "، در دو سه روايت صحيحه معتبره اين عبارت واقع شده بود، عبارت را با قطع نظر از آن رواياتى كه در مقابل قرار گرفته، همانطورى كه معناى اين روايت را عرض مى‏كرديم كه نمى‏توانيم بگوئيم مقصود از "فاتك المزدلفه فقد فاتك الحج " خصوص جائى است كه كسى عالماً عامداً مشعر را ترك بكند كه بگويد اين روايت همان ركنيت وقوف به مشعر را دلالت دارد، اين مى‏خواهد بگويد اگر كسى عالماً عامداً وقوف به مشعر را ترك كرد، سبب مى‏شود كه حج او باطل باشد، با كلمه فوت تناسبى ندارد، كه اگر اختصاص نداشته باشد به آنجائى كه لعذر از دست انسان برود حداقل عموميت دارد، مثل "اقض مافات كما فات " در باب صلوات يوميه، بگوئيم عموميت دارد.
    اگر كسى عالماً عامداً خداى نكرده نماز را ترك بكند و يا كسى "لعذراو نوم او نسيان " نماز را ترك كند، "اقض لمافات كما فات " بوجوب قضأ حكم مى‏كند، اما نمى‏توانيم بگوئيم اين اقض مافات اختصاص دارد به آن كسى كه عالماً عامداً نمازش ترك مى‏كند، به لحاظ كلمه فوت، يا بايد قائل بشويم به اينكه اختصاص دارد به آنجائى كه لعذر ترك بشود، يا حداقل بگوئيم عموميت دارد، آنچه كه ترك شده ، منشأ ترك آن تعمد يا عذر باشد، پس اين عبارتى كه در اين روايات صحيحه واقع شده "اذا فاتك (يا فاتتك) المزدلفه فقد فاتك الحج " يك معنائى است كه فرد روشن و مصداق كامل آن، جائى است كه لعذر فوت شده باشد، و طبيعت و اطلاق "اذا فاتتك المزدلفه "، اقتضا مى‏كند، يعنى بطور كلى هم وقوف اختيارى مشعر، هم اضطرارى ليلى و هم اضطرارى نهارى، معناى فوت المزدلفه بدون اينكه قيد اختيارى همراه آن باشد، اطلاق‏
    آن اقتضأ مى‏كند كه اين طبيعت وقوف بالمشعر فوت شده باشد، اگر بخواهد اين طبيعت فوت شده باشد، معناى آن اين است كه هم اختيارى ، و هم دو اضطرارى آن فوت شده باشد، پس در حقيقت نمى‏توانيم در مفاد اين روايات چنين ترديد بكنيم،بگوئيم احتمال دارد كه مقصوداز فوت "ان تعمد و علم " باشد، يا اختصاص به صورت عذر دارد يا اگر ما مماشات و مدارا بكنيم بايد قائل به اطلاق بشويم، بگوئيم هم صورت علم و عمد را ، و هم صورت عذر را مى‏گيرد، آن وقت و مؤيداتى دارد.
    رواياتى مثل صحيحه حلبى كه مى‏گفت:"من لم يدرك المشعر الحرام الى طلوع الشمس فلا حج له "، منتها به قرينه روايت جميل كه يك وقوف اضطرارىِ يومى را هم كنار وقوف اختيارى قرار مى‏داد، استفاده مى‏كنيم كه اگر كسى هيچ يك از وقوف اختيارى و اضطرارىِ مشعر را درك نكند، " فلا حج له "، رواياتى كه اين معنى به صورت وضوح ازآن استفاده بشود و از نظر سند هم صحيح و معتبر باشد، متعدد است، لذا بايد در مقابل اينها دليل بر صحت پيدا بكنيم.
    در مقابل "اذا فاتتك المزدلفه فقد فاتك الحج " دليلى پيدا بكنيم كه اگر كسى وقوف اختيارىِ به عرفه را هم درك كرد، "يكون حجه صحيحاً "، دليل در اين مورد چيست؟ يك دليلى است كه صاحب جواهر مى‏فرمايد: از طرق اهل سنت نقل شده كه رسول خدا (ص) فرمود "الحج عرفه، الحج عرفه "يعنى محور در باب درك حج عبارت از عرفه است، اين از نظر سند براى ما حجيت ندارد، و از نظر دلالت هم با آن روايات قبلى منافات دارد، لذا بحث در اين اهميتى ندارد.
    يك سرى رواياتى هست كه مى‏گويد:"الحج الاكبر الموقف بعرفه " كه اين را در ابواب احرام حج صاحب وسائل نقل كرده، لكن صاحب جواهر نفرموده كه ما در همين ابواب وقوف به مشعر روايات متعدده صحيحه ظاهرة الدلاله داريم كه مى‏گويد:"الحج الاكبر يوم الاضحى "، به عرفه ، به وقوف به مشعر هم كارى ندارد.
    رويات صحيحه متعدده در همين ابوابى كه روايات آن را مى‏خوانديم كه اكثراً سندهاى صحيح دارد، مى‏گويد "الحج اكبر يوم الاضحى "و حتى در روايتى، راوى مى پرسد كه ما معتقديم كه الحج الاكبر يوم عرفه است، امام در مقابل‏او استدلال كرده ، ونفى مى‏كند، و به يك آيه‏اى از آيات قرآن استشهاد مى‏فرمايد، لكن در كلمات صاحب جواهر اشاره‏اى به اين تعبير در روايات نشده، همان رواياتى كه دارد " الحج الاكبر الموقف بعرفه و رمى الجمار " را مورد استناد قرار داده، لكن با توجه به اين معارضات قوى و اقوى، اين روايات هم نمى‏تواند مورد استناد باشد.
    تنها چيزى كه در اين باب مى‏تواند به عنوان مستند واقع بشود، دو روايت است كه در كتاب وسائل سه تا قرار داده، ، حالا ببينيم كه آيا اين دو روايت مى‏تواند در مقابل "اذا فاتتك المزدلفه فقد فاتك الحج " يك مطلب جديدى را اثبات كند، و آن اين كه اگر وقوف به عرفه درك شد ولو اينكه وقوف به مشعر بطور كلى ترك شده باشد - البته لعذر - اين هم در صحت حج كفايت مى‏كند؟
    لذا عمده ملاحظه اين دو سه روايت است، مخصوصاً با توجه به مفاد "اذا فاتتك المزدلفه فقد فاتك الحج ". در باب 25 از ابواب وقوف به مشعر صاحب وسائل نقل مى‏كند، روايت 5 كه " ابن ابى عمير ، عن محمد بن يحيى الخثعمى،(ايشان هم توثيق شده)، عن بعض اصحابه،(اينجا ارسال پيدا مى‏كند) عن ابى عبدالله (ع) فى من جهل - مورد مورد جهل است، اگر كسى جاهل بود و به علت جهل - و لم يقف بالمزدلفه "وقوف به مشعر را به علت جهل انجام نداد "و لم يبت بها حتى اتى منى " اين از همان عرفات كه افاضه كرد مشعر را همان در مسير زير پا قرار داد و عبور كرد و وارد منى شد، بدون اينكه وقوف به مشعر را انجام داده باشد عن جهل، "قال يرجع " امام فرمودند حالا كه وارد منى شده‏به مشعر برگردد ، وقوف به مشعر را حالا به قرينه روايات ديگر اضطرارى و اختيارى، يكى‏را كه مى‏تواند درك بكند "قلت ان ذلك قد فاته " موقع آن گذشت و روى همان جهل و نادانى‏به مشعر برنگشت، الان هم كه ديگر جاى برگشتن به مشعر نيست، پس در حقيقت وقوف اختيارىِ عرفه را درك كرده، اما از وقوف به مشعر نه ليلى و نه اختيارى و نه يومى هيچكدام را درك نكرده، مخصوصاً با توجه به اينكه وقوف به معناى كون به مشعر به تنهائى نيست، وقوف عبادت است، نياز به نيت دارد و الا اگر كسى همان بين الطلوعين هم در مشعر بدون نيت الوقوف و بدون قصد القربه وقوف بكند، تارك وقوف به مشعر شناخته مى‏شود، لذا اواز مشعر ، بدون اينكه حتى يك آن نيت وقوف به مشعر داشته باشد عبور كرده‏است ، البته "فقال لا بأس به " ، مانعى ندارد.
    ظاهر اين "فى من جهل و لم يقف بالمزدلفه "آيا مقصود از اين، جهل به موضوع، يا جهل به حكم است؟ يا بگوئيم كه اطلاق مورد سؤال هر دو را شامل مى‏شود؟ هم جهل به موضوع ، و هم به حكم را مى‏گيرد؟
    جهل به موضوع معناى آن اين است كه اين آدم مى‏دانسته كه وقوف به مشعر واجب است، لكن مثل اين حاجى‏هائى كه سال اول آنها است، نمى‏دانند مشعر كجاست، عنوان موضوع مشعر براى آنها مجهول است، اما در جهل به حكم مى‏داند كه هذا مشعر، لكن نمى‏داند كه بعد الوقوف به عرفات يك وقوف ديگرى بنام وقوف به مشعر وجوب دارد، البته ظاهر عبارت سؤال بيشتر با جهل به موضوع منطبق است، يعنى عنوان مشعر را نمى‏دانسته كجاست، روى‏
    عدم سابقه و عدم اطلاع، وقتى كه از عرفات كوچ كرده به مشعر هم رسيده، نمى‏فهميده كه اينجا مشعر است، در سابق هم كه علامتى وجود نداشته، چراغها و تابلوهاى كذانبوده ، اين اول مشعر ، آن وسط مشعر است، اينها چيزهاى جديدى است كه وجود دارد، يا اگر هم وجود داشته، او آدم بى‏سوادى بوده، نمى‏توانسته استفاده كند،اين روايت " لا بأس به دارد "، معناى آن اين است كه اين چون قووف به عرفه را انجام داده حج او صحيح است، اما روايت مرسل است و نمى‏توانيم به آن‏اتكا كنيم كه در مقابل آن روايات صحيحه وجوددارد.
    روايت بعدى از همين محمد بن يحياى خثعمى‏است ،اما عن بعض اصحابه ندارد، " عن ابى عبدالله (ع) انه قال فى رجل لم يقف بالمزدلفه "مردى كه وقوف به مشعر را انجام نداده "و لم يبت بها حتى اتى منى " نه شب نه صبح در مشعر وقوفى نكرد، وارد منى شده "قال "امام صادق (ع) فرمودند،- تعبير اين است-"الم يرى الناس؟ الم ينكر منى حين دخلها "، نقلى كه صاحب جواهر كرده، لطيفتر و جالبتر است، مفاد آن اين است، امام مى‏فرمايد: كه اين آدم وقتى كه وارد منى شد، مى‏بيند كه در منى الان كسى وجود ندارد از اينكه مردم در منى نيستند كشف نمى‏كند كه اينجا مشعرالحرام نيست، اگر اينجا مشعر بود الان بايد سيل جمعيت در مشعر باشند، امام در حقيقت يك استبعادى مى‏كند ، مى‏خواهد بگويد كه اين آدم خيلى بى‏توجه است، اگر مى‏فهميد كه او تنها نيست كه حج انجام مى‏دهد، يك سر آمد وارد منى شد، خوب مى‏بيند كه كسى در منى نيست، نبايد بفهمد كه اينجا ليس بمنى؟ اگر اينجا مشعر بود سيل جمعيت بايد به عنوان وقوف به مشعر در اينجا باشند.
    پس روى قاعده او بايد از طريق نبودن جمعيت در منى در شب كشف بكند كه اينجا منى نيست، لكن گيج و گنگ بوده، نمى‏فهميده اين مسائل را. قال، امام صادق فرمود "الم يرى الناس؟ " آيا اين مردم را نديده، و نمى‏بيند كه در منى نيستند، و اگر اينجا مشعر بود بايد مردم در اينجا مجتمع باشند؟ "الم ينكر منى حين دخلها؟ "وقتى كه وارد منى شد بايد فورى متوجه بشود كه اينجا منى نيست، اما چرا متوجه نشده؟ "قلت فانه جهل ذلك " ، جاهل بوده، به اين نكات و مسائل توجه نداشته، قال، امام فرمود حالا يرجع، حالا درست است كه به منى آمده برگردد همان وقوف به مشعر را انجام بدهد،اول اختيارى و بعد اضطرارى، "قلت ان ذلك قد فاته "متأسفانه وقت برگشتن به مشعر گذشته است، "قال لابأس به "امام فرمودند: مانعى ندارد، اگر ما بوديم و روايت دوم كه سندآن صحيح و خالىِ از ارسال است، براى ما حجيت داشت و مى‏توانستيم در مقابل "اذا فاتتك المزدلفه فقد فاتك الحج " به آن تمسك كنيم، اما چه كنيم كه راوىِ اصلى آن محمد بن يحيى الخثعمى است، آن وقت او فى احد
    الروايتين مستقيماً از امام صادق (ع) نقل مى‏كند، و در يك ديگر با وساطت بعض اصحابه دارد ، آيا مى‏شود گفت : مثل دو روايت مستقله است.
    آن كه مرسل است كنار بگذاريد اما اين كه مسند به سند صحيح است چه وجهى دارد كه كنار بگذاريد؟ مسأله اين نيست، مسأله اين است كه يك روايت است،يكباربدون ارسال ، "و فى النقل الاخر خالياً عن الارسال "نقل كرده، " ففى الحقيقة رواية واحده مردده بين المرسلة والصحيح‏ة "روايت مردده بين مرسل و صحيحه است ، فاقد حجيت است، بايد روايت صحيحه محضه باشد تا بتوانيم به اين روايت استدلال بكنيم و الا اگر روايت مردد بين مرسل و غير مرسل شد صلاحيت تمسك ندارد، باز در همين رابطه و روايت ديگرى كه در اين باب است ان شأالله روز شنبه بحث بكنيم تا ببينيم نتيجه چيست.
    پايان