• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوفين "حضرت آية الله العظمى فاضل‏
    لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه نود و چهارم "
    بحث در دو تفصيلى كه در مسأله وجود دارد بود يكى تفصيل مرحوم محقق در شرايع، و ديگرى هم تفصيل امام (قدس سره) در كتاب تحرير الوسيله. اين تفصيل از كجا استفاده مى‏شود؟ و در رواياتى كه مسأله لزوم حج من قابل را دلالت مى‏كند، آيا اشعارى به اين تفصيلها وجود دارد؟ يا نه شاهد بر خلاف آن است، مخصوصاً تفصيل حضرت امام (قدس سره) در اين روايات هست؟ دو روايت را ديروز ملاحظه كرديم، دو سه روايت ديگر را هم اجمالاً ملاحظه بكنيم، ببينيم آيا مؤيد يكى از اين دو تفصيل است يا نه؟ روايت شاهد بر خلاف اين دو تفصيل مخصوصاً تفصيل تحرير الوسيله است يا نه ؟ در باب بيست و سوم روايت اول: عن حريز قال:"سألت ابا عبدالله (ع) عن رجل مفرد للحج " كسى حج افراد را شروع كرده "فاته الموقفان جميعاً "هم وقوف به عرفات و هم وقوف به مشعر از او فوت شده. نفس اين سؤال آيا اينكه سؤال مى‏كند "عن رجل مفرد للحج " آيا اين حج افرادى كه اين رجل انجام مى‏دهد، اطلاق ندارد، هم حج واجب را و هم حج استحبابى افراد را شامل مى‏شود، و در واجبش هم هيچ فرقى نمى‏كند بين آن كه قبلاً استقرار براو پيدا كرده، يا اينكه سال اول استطاعتش بوده و به عنوان حجة الاسلام آمده حج انجام بدهد، آيا همه اين موارد را شامل نمى‏شود؟ و در رابطه با "فاته الموقفان جميعاً " همانطورى كه قبلا هم عرض مى‏كرديم كلمه فات يا اطلاق دارد، يا اينكه ظاهر از كلمه فوت عن عذر است، آنجائى كه به علت فراموشى يا بعضى از عذرهاى غير اختيارى فوت تحقق پيدا بكند كلمه "فاته الموقفان جميعاً "، مسلم جائى كه فوت عن عذر باشد، را شامل مى‏شود، حالا يا اختصاص به آنجا دارد يا اگر اطلاق هم داشته باشد و فوت عمدى را هم شامل بشود، لكن فوت غير عمدى قدر متيقن از تعبير فاته الموقفان است.
    پس در نتيجه سؤال را كه ملاحظه مى‏كنيم، از يك طرف راجع به حج اطلاق دارد وجوباً و استحبابا، و از طرف ديگر هم يا منحصر به فوت عذرى است يا مسلم فوت عذرى را شامل مى‏شود. آن وقت اينها را ديگر كار نداريم كه قبلاً بحث كرديم، "فقال له الى طلوع الشمس يوم النحر فان طلعت الشمس من يوم النحر فليس له حج و يجعلها عمرة و عليه الحج من قابل " در مورد سؤال مى‏گويد عليه الحج من قابل، بايد روى فرمايش امام (قدس سره) عليه الحج من قابل را معنى كنيم، يعنى در صورتى كه سال آينده استطاعت داشته باشد، كجاى عبارت با اين تقييد مناسبت دارد؟ عليه الحج من قابل معنايش اين است كه اين فوت موقفين سببيت پيدا كرده براى لزوم حج من قابل، نمى‏توانيم‏
    بگوئيم كه آنجائى كه فوت عن غير تقصير است، لا يجب عليه الحج من قابل، مورد متيقن روايت جائى است كه فوت عن غير تقصير است، مع ذلك مى‏گويد يجب عليه الحج من قابل. روايت دلالتش بر خلاف تفصيل امام (قدس سره) خيلى روشن است، و از طرفى هم در مقابل تفصيل مرحوم محقق است، يعنى چه "ثم يقضيه ان كان واجباً "؟ ان كان واجباً در عبارت نيست، آن كه مورد سؤال است "رجل مفرد للحج "، و اگر آن تفصيل صاحب جواهر را بخواهيم بگيريم، كه وضع بدتر است، بايد بگوئيم مسأله را جائى فرض كرد كه يا "استقر عليه الحج من السابق "، يا "بقيت الاستطاعة الى العام اللاحق "، از كجاى سؤال و جواب يك چنين قيودى را استفاده كنيم؟ بله اگر در مقابل روايتى، دليلى داشته باشيم، اين اطلاقها و خصوصيات را در مقابل اطلاق مى‏گيريم، اما وقتى ما دليلى در مقابل نداريم، ما هستيم و اين روايات، تمام آنهايى را كه مى‏خوانيم عليه الحج من قابل دارد، اطلاق و مسأله فوت عن عذر به صورت قدر متيقن درآنها مطرح است، آن وقت در مقابل اين روايات چى سبب شده كه اين تفصيل و مخصوصاً تفصيل امام كه خيلى مشكل‏تر از تفصيل مرحوم محقق در شرايع است. ذكر شود.
    حديث سوم اين باب را هم خوانديم اما براى اين جهتش مى‏خوانيم. صحيحه محمد بن فضيل قال:"سألت ابا الحسن (ع) ان الحد الذى اذا ادركه الرجل ادرك الحج "آن حدى كه اگر كسى آن حد را درك كند حج را درك كرده كدام است؟ "فقال: اذا اتى جمعاً والناس فى المشعر قبل طلوع الشمس فقد ادرك الحج و لا عمرة له " اما "و ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس فهى عمرة مفرده "آيا "ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس "معنايش اين است كه عالماً عامداً نيامده، "و ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس "؟ عالماً عامداً وقوف به مشعر را ترك كرد؟ يا به قرينه آن تعبيرى كه سائل در سؤالش مى‏كند؟ "ان الحد الذى اذا ادركه الرجل ادرك الحج " مثل همان قاعده من ادرك در باب نماز كه "من ادرك ركعتاً من الوقت فقد ادرك الوقت " فرد روشن است، قاعده من ادرك آنجائى است كه لعذر تأخير بيفتد، كسى فراموش كرد نمازش را بخواند، وقتى يادش آمد كه يك ركعت از وقت بيشتر باقى نيست، قاعده من ادرك مى‏گويد " من ادرك ركعتاً من الوقت فقد ادرك الوقت "، اما كسى عالماً عامداً نماز خودش را تأخير انداخت، اين هم اگر ما قائل بشويم به اينكه داخل در قاعده من ادرك است، به عنوان يك فرد خفى داخل در قاعده است، و الا فرد ظاهر و بارزش آنجائى است كه لعذر نمازش را تأخير انداخته، فراموش كرده نماز را بخواند، لكن يك ركعت از وقت مانده، يادش آمد كه نمازش را نخوانده. پس چون تعبير در سؤال "اذا ادركه الرجل ادرك الحج " قرينه بر اين است كه اينكه امام در ذيل مى‏فرمايد "و ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس "، عالماً عامداً
    نيست، يا اطلاق دارد، يا اختصاص به همان صورت عذر دارد. بعد مى‏فرمايد " فهى عمرة مفرده و لا حج له فان شأ اقام بمكة و ان شأ رجع " و در هر دو صورت چه در مكه بماند و چه به اهل خود برگردد "و عليه حج من قابل ".
    پس ببينيد اينجا هم مسأله لزوم حج من قابل را در مورد عذر به صورت قدر متيقن دلالت مى‏كند، و عنوان حجى هم كه او سؤال مى‏كند "ان الحد الذى اذا ادركه الرجل ادرك الحج "، حج واجب نيست، خيلى از حجاج حجى را كه انجام مى‏دهند به عنوان حج مستحبى است و امام معصوم (ع) در جواب استفصال نفرمود كه اين حجى را كه تو سؤال مى‏كنى، آيا مقصودت حج واجب است يا حج مستحبى است؟ استفصالى در بيان امام معصوم (ع) واقع نشده و ترك استفصال با اطلاق سؤال قرينه بر اين است كه مسأله اختصاص به حج واجب ندارد، ادراك الحج را بيان مى‏كند، حالا ادراك الحج الحج الواجب باشد، يا ادراك الحج المستحب، از نظر عبارت و اطلاق و ترك استفصال فرقى بين اينها نيست.
    (س:...) (پاسخ استاد:) جواب كلى شما اين است كه در مورد حديث رفع مى‏گويند اگر در مورد خصوص اين عناوين يك حكمى جعل شده باشد، ديگر حديث رفع رافعش نيست، مثل "و من قتل مؤمناً خطئاً "عرض مى‏شود " فتحرير رقبه " "رفع الخطا " نمى‏تواند اثر قتل خطائى را از بين ببرد. در مورد ترك لعذر وجوب الحج من قابل را بيان مى‏كند، و هنوز نتيجه نگرفتيم و روايت را داريم معنى مى‏كنيم، آيا روايت معنايش اين است كه فوت موقفين بغير عذر بوده؟ مى‏شود كسى اينطور معنى كند؟ يا كسى از جيب خود اطلاق سؤالها را در باب حج كه اشاره‏اى بگويد مقصود از اينها حج واجب است، آن هم نه حجى كه امسال واجب شده، يا قبلاً استقرار پيدا كرده، و يا استطاعتش در سال آينده هم باقى مانده، و رواياتى كه دلالت بر لزوم الحج من قابل مى‏كند ناظر به اين دو مورد است، از كجا اين مطلب را استفاده كنيم؟ هنوز نتيجه نگرفتيم، اگر اشكالى داريد به استفاده از روايات اشكال كنيد، چون هنوز در كلىِ مسأله به نتيجه نرسيديم. آيا در اين استفاده از روايات شما ترديدى داريد؟
    (س:...) (پاسخ استاد:) كى گفته قدر متيقن حج واجب است؟ هر اطلاقى يك قدر متيقنى دارد، قدر متيقن از رقبه رقبه مؤمنه است. آن قدر متيقنى كه مانع از اطلاق است، قدر متيقن در مقام تخاطب است، و مقصود از قدر متيقن در مقام تخاطب چيست؟ محل بحث است، و ثانيا قدر متيقن در مقام تخاطب در مسأله مقدمات حكمت دخالت دارد يا نه؟ اين هم محل بحث است، و الا اگر بخواهيم اين قدر متيقن‏هاى خارجى را بگيريم هميشه تمام اطلاقات يك افراد و مصاديق روشن و بارزى دارد، در مقابل آن افرادى كه اين مقدار ظهور و
    بروز براى آنها وجود ندارد.
    در باب بيست و هفتم كه اين روايت از يك نظر بهتر از روايات ديگر است. صحيحه معاوية بن عمار، اين را هم خوانديم، ذيلش دارد قال - معاوية بن عمار و قال ابو عبدالله (ع) ايما حاج "با كلمه ايّما كه از الفاظ موصولى است كه دلالت بر عموم مى‏كند "ايّما حاجّ "هر حاجى كه شما تصور بكنيد "سائق للهدى " حج قران باشد كه سوق هدى كرده "او مفرد للحج " يا حج افراد باشد " او متمتع بالعمرة الى الحج " يا حج تمتع باشد، اين حكم عموميت دارد، هر حاجى "قدم و قد فاته الحج " اگر وارد بشود در صحنه اعمال حج در حاليكه حج از او فوت شده، كه در ما نحن فيه مصداق روشن فوت حج است، چون اگر فراموش نكرده باشيد محل بحث جائى است كه اين آدم هيچ يك از وقوفين را نه اختيارى و نه اضطرارى را درك نكرده، لذا يك مورد مسلم براى فوت حج و بطلان آن است، "قدم و قد فاته الحج فليجعلها عمرة و عليه الحج من قابل " باز هم تعبير فاته دارد، "و فاته " يا اختصاص به فوت لعذر، يا اطلاق دارد، و اگر اطلاق هم داشته باشد، كسى نمى‏تواند احتمال بدهد كه " فليجعلها عمرة و عليه الحج من قابل " اختصاص به فوت عمدى دارد، و باز نكته‏اى كه توجه به آن نكته هم لازم است، رواياتى كه مى‏خوانيم با قطع نظر از استفاده‏هائى كه از كلمه فوت و ادراك و... مى‏شود، اين است كه مسأله جعل عمره مفرده با مسأله لزوم الحج من قابل، با هم هستند، فليجعلها عمرة مفرده و عليه الحج من قابل "، نكته را دقت بفرمائيد - در فليجعلها عمرة مفرده مى‏توانيد احتمال بدهيد كه اختصاص به جائى دارد كه فوتش فوت عمدى باشد؟ مسلم در فليجعلها عمرة مفرده اين طورى كه ما بحث كرديم، باز فرد روشنش آنجائى است كه لعذر باشد، لغير عذر هم همينطور است. وقتى كه فليجعلها عمرة مفرده عموميت دارد، آن وقت به اين عطف كه رسيديم "و عليه الحج من قابل "دائره را ضيق كنيم، در فليجعلها عمرة مفرده دائره جعل عمره مفرده وسيع باشد، اما نوبت به "عليه الحج من قابل " مى‏رسد بگوئيم اينجا حسابش با فليجعلها عمرة مفرده جداست، آن بطور اطلاق است، اين اختصاص به تفصيلاتى كه مرحوم محقق يا حضرت امام (قدس سرهما) بيان فرمودند دارد. آيا با توجه به روايت مى‏شود كسى اين حرف را بزند؟ يا ظاهر اين است كه هر كجائى كه عمره مفرده پس از فوت حج هست، بدنبال آن عليه الحج من قابل است، آيا مى‏شود بين اين دو تا تفكيكى تحقق پيدا بكند؟
    (س:...) (پاسخ استاد:) خوب آن متعرض نشده، نه نفى كرده. عدم تعرض غير از نفى است، او متعرض نشده مسأله حج من قابل را، نه اينكه نفى كرده باشد اين معنى را.
    (س:...) (پاسخ استاد:) آن را الان مى‏خوانيم، آن روايت داود بن كثير است، كه‏
    روايت خاصى هست.
    روايت حلبى را كه ديروز خوانديم، شايد بهترين روايت در اين باب بود. روايت سوم از همين باب بيست و هفتم، صحيحه ديگرى از معاوية بن عمار است، "قال: قلت لابى عبدالله (ع) رجل جأ حاجّاً ففاته الحج " حالا به جواب نرسيديم، خود اين سؤال يعنى چه؟ "رجل جأ حاجّاً " يعنى بالحج الوجوبى، يعنى استقر عليه من قبل؟ اين است معناى جأ حاجا؟ يا اينكه نه يك مردى آمده حج را انجام بدهد، اطلاق دارد، حج واجب يا حج مستحب انجام مى‏دهد، همه را شامل مى‏شود، و شايد در بين اين حاجى‏هائى كه حج را انجام مى‏دهند، افرادى كه حج مستحبى انجام مى‏دهند، عدد چشم گيرى است، اينطور نيست كه يك موارد نادره‏اى باشد، انسان خيال مى‏كند از دو ميليون نفرى كه در باب حج شركت مى‏كنند، مثلا سى چهل نفر حجشان مستحبى است، چه بسا انسان احتمال بدهد كه قسمت عمده آنهايى كه حج را انجام مى‏دهند، مخصوصاً آنهايى كه داخل كشور عربستان هستند، حجى كه انجام مى‏دهند حج مستحبى است، لذا طورى نيست كه ذهن انصراف پيدا بكند از حج استحبابى، "رجل جأ حاجّاً "باز تعبير دارد "ففاته الحج و لم يكن طاف " هيچ كارى هم انجام نداده، الا همان احرام و الا جأ حاجاً صدق نمى‏كند، "قال يقيم مع الناس حراماً (يعنى محرما) ايام التشريق و لا عمرة فيها "اين تنها روايتى است كه اين قيد را هم مى‏زند كه بايد چند روزه ايام تشريق صورتاً با مردم و حجاج باشد، "فاذا انقضت " وقتى كه حاجيها از منى آمدند، ديگر هر كسى در حقيقت تكليف شخصىِ خودش را انجام مى‏دهد، اين "طاف بالبيت و سعى بين الصفا والمروه و احل و عليه الحج من قابل "همين موردى كه بايد عمره مفرده انجام بدهد "عليه الحج من قابل " با توجه به آن دو نكته‏اى كه در مورد سؤال از نظر اطلاق حاجا و از نظر تعبير به "فاته الحج " در روايت شده بود، مى‏شود حكم كنيم به اينكه اگر ادراك "لا عن تقصير " بود "لا يجب عليه الحج من قابل "، خيلى خلاف ظاهر بلكه بالاتر از ظهور روايت است.
    نكته‏اى كه عرض كردم اخيرا، آن نكته مهمى است كه مسأله جعلها عمرة مفرده، عطف به آن شده و عليه الحج من قابل، يعنى هر كجا كه مسأله تبدل به عمره مفرده در اين فوت حج مطرح است، يك حكم اضافه هم دارد،آن عليه الحج من قابل است، و ظاهرش هم اين است كه از نظر سعه و ضيق هم بين اين دو هيچ فرقى وجود ندارد، لذا مى‏گويد "فاذا انقضت طاف بالبيت و سعى بين الصفا والمروه و احل و عليه الحج من قابل " آن وقت "يحرم من حيث احرم " از هر ميقاتى كه امسال مُحرم شده، سال آينده هم از همانجا محرم بشود مثل آدمى كه اصلاً حج را انجام نداده. تمام رواياتى كه عليه الحج من قابل است، ملاحظه كردم و اين خصوصيات در آنها وجود دارد. تنها يك روايت هست كه‏
    آن هم مشكلاتى درآن وجود دارد و صاحب جواهر هم متعرض شده. روايت پنجم اين باب است.
    روايتى كه شيخ باسناده عن الحسن بن محبوب نقل كرده و حسن بن محبوب عن داود بن كثير الرقّى روايت كرده. داود محل اختلاف است، نجاشى در حقيقت در رأس آنهايى است كه مسأله توثيق و جرح در اختيارش هست، داود بن كثير را تضعيف كرده، حالا به ابن غزائلى كه كثير التضعيف و شديد التضعيف است كارى نداريم، اما نجاشى ايشان را تضعيف كرده، در مقابل علامه در خلاصه و مفيد در ارشاد استفاده مى‏شود كه روايت داود بن كثير را پذيرفته‏اند، لذا محل اختلاف است و نمى‏شود يك نظر ترجيحى درباره او داد. اين سند روايت، "قال كنت مع ابى عبدالله (ع) بمنى "مى‏گويد روز عيد قربان در خدمت امام صادق (ع) در منى بوديم، "اذ دخل عليه رجل فقال " كسى وارد شد و مسأله مبتلا به را سؤال كرد، گفت "قدم اليوم قوم قد فاتهم الحج "يك گروهى امروز وارد شدند در حاليكه حج ازآنها فوت شده، يعنى وقوفين را نتوانستند درك كنند، تكليف چيست؟ "فقال " امام در جواب اول فرمود:" نسأل الله العافيه "از خدا عافيت را مسئلت مى‏كنيم، اين دعاى امام، آيا قرينه بر اين مى‏شود كه جماعتى كه حج از آنها فوت شده به علت مرض و كسالت پيش آمده كه داخل در احصار و صد بشوند، كه يك فصلى است در باب حج مربوط به آنهائى كه كسالت و يا دشمن مانع از اين مى‏شود كه اعمالشان را انجام بدهند، آيا "نسأل الله العافيه " اشاره به اين است؟ اين مبعدى دارد، وآن اين است كه مسأله كسالت يك مسأله شخصى است، بخواهيم بگوئيم همه اين جمعيت گرفتار كسالت شدند، ولو اينكه حالا گاهى پيش مى‏آيد، اما اين قل ما يتفق، بالاخره امام يك چنين دعائى كردند.
    (س:...) (پاسخ استاد:) عافيت امنيت نيست، عافيت در مقابل كسالت است، خوب اگر آن هم باشد مسأله مصدود مى‏شود".
    قال " امام فرمود وظيفه آنها اين است "أرى عليهم ان يهريق كل واحد منهم دم شاة " اولين چيزى كه روايت به صورت منحصر بر آن دلالت دارد اين است، امام مى‏فرمايد هر كدام از اينها بايد يك گوسفند قربانى كنند، كه اينطورى كه صاحب جواهر هم مى‏فرمايد، محمول بر تقيه است، براى اينكه شافعى و اكثر علمأ عامه مسأله لزوم اراقه دم شاة را قائلند، و الا از بين فقهأ شيعه تنها صدوق و والد اوست كه عبارتشان محتمل الوجهين است، از آن استفاده نمى‏شود كه به عنوان كفاره يك چنين چيزى مطرح باشد. اين يك جهت مخالفت با فتواى اصحاب. بعد مى‏فرمايد "و يحلّون " نسخه بدل دارد "و يَحلِق "، اگر يحلق باشد، معنا اين است كه اينها چون به منى وارد شدند وظيفه‏شان اين است كه صورتاً همان مسأله حلقى را كه ديگران و حجاج انجام مى‏دهند، انجام بدهند.
    يعنى وظيفه صورى به عنوان وجوب حلق تشبهاً بسائر الناس الحجاج در كار باشد، خوب اين هم يك مطلبى است كه هيچ يك از روايات گذشته دلالت بر اين معنى نكرد، و هيچ يك از اصحاب هم چنين فتوائى نداده، اين بر فرضى كه يحلق باشد. قبل از يحلق (يحلق نسخه بدل است)"و يحلون " يحلون معنايش اين نيست كه به عنوان عمره مفرده مُحل بشوند، ظاهرش اين است كه همان وقت كه دم شاة را به عنوان كفاره مطرح كردند، همانطورى كه حاجى‏ها محل مى‏شوند، اينها مُحل مى‏شوند، لازم نيست حتى عمره مفرده انجام بدهند، اين هم يك خصوصيت منحصره در اين روايت. بعد مى‏فرمايد "و عليهم الحج من قابل " تا اينجا "عليهم الحج من قابل "براى اين است كه اينها نه عمره‏اى، نه حجى، بلكه يك اراقه دمى شده و بعد هم مُحل شدند. بعد مى‏گويد كه "ان انصرفوا الى بلادهم "اگر اينها خودشان را معطل نكنند، زود به اهل خود بر گردند، بايد سال ديگر برگردند. اما ...... ايام تشريق گذشت "ثم خرجوا الى بعض مواقيت اهل مكه فاحرموا منه واعتمروا فليس عليهم الحج من قابل " يعنى اگر مجدداً رفتند به بعضى از مواقيت اهل مكه مُحرم شدند و از آنجا آمدند عمره مفرده انجام دادند، "فليس عليهم الحج من قابل ".
    اين يك روايتى است كه با اين مضمون منحصرى كه دارد و يك قسمت آن مخالف با فتاواى جميع است و قسمتهاى ديگر مخالف با همه روايات است و مخصوصاً مى‏گويد "و يحلّون " اينها مُحل مى‏شوند بدون اينكه عمره مفرده‏اى را لازم باشد انجام بدهند، و اگر بخواهند يك عمره مفرده‏اى انجام بدهند، مجدداً بايد بروند به مواقيت اهل مكه مُحرم بشوند، بيايند در مكه عمره مفرده انجام بدهند، اين جلوگيرى مى‏كند از لزوم الحج عليهم من قابل، اين حرفهائى است كه نه در كلمات فقهاى ما و نه در روايات متعددى كه تا بحال خوانديم، هيچ كدام از اينها پيدا نمى‏شود و خلاف اين مفاد را دلالت دارد، لذا اين روايت را بايد كنار بگذاريم، حالا آيا قابل توجيه هست يا نه؟ توجيهات زيادى بر آن شده اما توجيهات طورى است كه هيچگونه مخالفتى با روايات گذشته نبايد در آن تحقق داشته باشد، لذا كسى نمى‏تواند به اين روايت تمسك بكند به عنوان تفصيل مرحوم محقق يا تفصيل امام (قدس سره). حالا كه روايات را ملاحظه كرديد نتيجه گيرى انشأالله روز شنبه.
    پايان