جمعه 14 ارديبهشت 1403 - 22 شوال 1445 - 3 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 94
متن
درس خارج فقه بحث " حج: وقوفين "حضرت آية الله العظمى فاضل
لنكرانى " مد ظله العالى ""
جلسه نود و چهارم "
بحث در دو تفصيلى كه در مسأله وجود دارد بود يكى تفصيل مرحوم محقق در شرايع، و ديگرى هم تفصيل امام (قدس سره) در كتاب تحرير الوسيله. اين تفصيل از كجا استفاده مىشود؟ و در رواياتى كه مسأله لزوم حج من قابل را دلالت مىكند، آيا اشعارى به اين تفصيلها وجود دارد؟ يا نه شاهد بر خلاف آن است، مخصوصاً تفصيل حضرت امام (قدس سره) در اين روايات هست؟ دو روايت را ديروز ملاحظه كرديم، دو سه روايت ديگر را هم اجمالاً ملاحظه بكنيم، ببينيم آيا مؤيد يكى از اين دو تفصيل است يا نه؟ روايت شاهد بر خلاف اين دو تفصيل مخصوصاً تفصيل تحرير الوسيله است يا نه ؟ در باب بيست و سوم روايت اول: عن حريز قال:"سألت ابا عبدالله (ع) عن رجل مفرد للحج " كسى حج افراد را شروع كرده "فاته الموقفان جميعاً "هم وقوف به عرفات و هم وقوف به مشعر از او فوت شده. نفس اين سؤال آيا اينكه سؤال مىكند "عن رجل مفرد للحج " آيا اين حج افرادى كه اين رجل انجام مىدهد، اطلاق ندارد، هم حج واجب را و هم حج استحبابى افراد را شامل مىشود، و در واجبش هم هيچ فرقى نمىكند بين آن كه قبلاً استقرار براو پيدا كرده، يا اينكه سال اول استطاعتش بوده و به عنوان حجة الاسلام آمده حج انجام بدهد، آيا همه اين موارد را شامل نمىشود؟ و در رابطه با "فاته الموقفان جميعاً " همانطورى كه قبلا هم عرض مىكرديم كلمه فات يا اطلاق دارد، يا اينكه ظاهر از كلمه فوت عن عذر است، آنجائى كه به علت فراموشى يا بعضى از عذرهاى غير اختيارى فوت تحقق پيدا بكند كلمه "فاته الموقفان جميعاً "، مسلم جائى كه فوت عن عذر باشد، را شامل مىشود، حالا يا اختصاص به آنجا دارد يا اگر اطلاق هم داشته باشد و فوت عمدى را هم شامل بشود، لكن فوت غير عمدى قدر متيقن از تعبير فاته الموقفان است.
پس در نتيجه سؤال را كه ملاحظه مىكنيم، از يك طرف راجع به حج اطلاق دارد وجوباً و استحبابا، و از طرف ديگر هم يا منحصر به فوت عذرى است يا مسلم فوت عذرى را شامل مىشود. آن وقت اينها را ديگر كار نداريم كه قبلاً بحث كرديم، "فقال له الى طلوع الشمس يوم النحر فان طلعت الشمس من يوم النحر فليس له حج و يجعلها عمرة و عليه الحج من قابل " در مورد سؤال مىگويد عليه الحج من قابل، بايد روى فرمايش امام (قدس سره) عليه الحج من قابل را معنى كنيم، يعنى در صورتى كه سال آينده استطاعت داشته باشد، كجاى عبارت با اين تقييد مناسبت دارد؟ عليه الحج من قابل معنايش اين است كه اين فوت موقفين سببيت پيدا كرده براى لزوم حج من قابل، نمىتوانيم
بگوئيم كه آنجائى كه فوت عن غير تقصير است، لا يجب عليه الحج من قابل، مورد متيقن روايت جائى است كه فوت عن غير تقصير است، مع ذلك مىگويد يجب عليه الحج من قابل. روايت دلالتش بر خلاف تفصيل امام (قدس سره) خيلى روشن است، و از طرفى هم در مقابل تفصيل مرحوم محقق است، يعنى چه "ثم يقضيه ان كان واجباً "؟ ان كان واجباً در عبارت نيست، آن كه مورد سؤال است "رجل مفرد للحج "، و اگر آن تفصيل صاحب جواهر را بخواهيم بگيريم، كه وضع بدتر است، بايد بگوئيم مسأله را جائى فرض كرد كه يا "استقر عليه الحج من السابق "، يا "بقيت الاستطاعة الى العام اللاحق "، از كجاى سؤال و جواب يك چنين قيودى را استفاده كنيم؟ بله اگر در مقابل روايتى، دليلى داشته باشيم، اين اطلاقها و خصوصيات را در مقابل اطلاق مىگيريم، اما وقتى ما دليلى در مقابل نداريم، ما هستيم و اين روايات، تمام آنهايى را كه مىخوانيم عليه الحج من قابل دارد، اطلاق و مسأله فوت عن عذر به صورت قدر متيقن درآنها مطرح است، آن وقت در مقابل اين روايات چى سبب شده كه اين تفصيل و مخصوصاً تفصيل امام كه خيلى مشكلتر از تفصيل مرحوم محقق در شرايع است. ذكر شود.
حديث سوم اين باب را هم خوانديم اما براى اين جهتش مىخوانيم. صحيحه محمد بن فضيل قال:"سألت ابا الحسن (ع) ان الحد الذى اذا ادركه الرجل ادرك الحج "آن حدى كه اگر كسى آن حد را درك كند حج را درك كرده كدام است؟ "فقال: اذا اتى جمعاً والناس فى المشعر قبل طلوع الشمس فقد ادرك الحج و لا عمرة له " اما "و ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس فهى عمرة مفرده "آيا "ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس "معنايش اين است كه عالماً عامداً نيامده، "و ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس "؟ عالماً عامداً وقوف به مشعر را ترك كرد؟ يا به قرينه آن تعبيرى كه سائل در سؤالش مىكند؟ "ان الحد الذى اذا ادركه الرجل ادرك الحج " مثل همان قاعده من ادرك در باب نماز كه "من ادرك ركعتاً من الوقت فقد ادرك الوقت " فرد روشن است، قاعده من ادرك آنجائى است كه لعذر تأخير بيفتد، كسى فراموش كرد نمازش را بخواند، وقتى يادش آمد كه يك ركعت از وقت بيشتر باقى نيست، قاعده من ادرك مىگويد " من ادرك ركعتاً من الوقت فقد ادرك الوقت "، اما كسى عالماً عامداً نماز خودش را تأخير انداخت، اين هم اگر ما قائل بشويم به اينكه داخل در قاعده من ادرك است، به عنوان يك فرد خفى داخل در قاعده است، و الا فرد ظاهر و بارزش آنجائى است كه لعذر نمازش را تأخير انداخته، فراموش كرده نماز را بخواند، لكن يك ركعت از وقت مانده، يادش آمد كه نمازش را نخوانده. پس چون تعبير در سؤال "اذا ادركه الرجل ادرك الحج " قرينه بر اين است كه اينكه امام در ذيل مىفرمايد "و ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس "، عالماً عامداً
نيست، يا اطلاق دارد، يا اختصاص به همان صورت عذر دارد. بعد مىفرمايد " فهى عمرة مفرده و لا حج له فان شأ اقام بمكة و ان شأ رجع " و در هر دو صورت چه در مكه بماند و چه به اهل خود برگردد "و عليه حج من قابل ".
پس ببينيد اينجا هم مسأله لزوم حج من قابل را در مورد عذر به صورت قدر متيقن دلالت مىكند، و عنوان حجى هم كه او سؤال مىكند "ان الحد الذى اذا ادركه الرجل ادرك الحج "، حج واجب نيست، خيلى از حجاج حجى را كه انجام مىدهند به عنوان حج مستحبى است و امام معصوم (ع) در جواب استفصال نفرمود كه اين حجى را كه تو سؤال مىكنى، آيا مقصودت حج واجب است يا حج مستحبى است؟ استفصالى در بيان امام معصوم (ع) واقع نشده و ترك استفصال با اطلاق سؤال قرينه بر اين است كه مسأله اختصاص به حج واجب ندارد، ادراك الحج را بيان مىكند، حالا ادراك الحج الحج الواجب باشد، يا ادراك الحج المستحب، از نظر عبارت و اطلاق و ترك استفصال فرقى بين اينها نيست.
(س:...) (پاسخ استاد:) جواب كلى شما اين است كه در مورد حديث رفع مىگويند اگر در مورد خصوص اين عناوين يك حكمى جعل شده باشد، ديگر حديث رفع رافعش نيست، مثل "و من قتل مؤمناً خطئاً "عرض مىشود " فتحرير رقبه " "رفع الخطا " نمىتواند اثر قتل خطائى را از بين ببرد. در مورد ترك لعذر وجوب الحج من قابل را بيان مىكند، و هنوز نتيجه نگرفتيم و روايت را داريم معنى مىكنيم، آيا روايت معنايش اين است كه فوت موقفين بغير عذر بوده؟ مىشود كسى اينطور معنى كند؟ يا كسى از جيب خود اطلاق سؤالها را در باب حج كه اشارهاى بگويد مقصود از اينها حج واجب است، آن هم نه حجى كه امسال واجب شده، يا قبلاً استقرار پيدا كرده، و يا استطاعتش در سال آينده هم باقى مانده، و رواياتى كه دلالت بر لزوم الحج من قابل مىكند ناظر به اين دو مورد است، از كجا اين مطلب را استفاده كنيم؟ هنوز نتيجه نگرفتيم، اگر اشكالى داريد به استفاده از روايات اشكال كنيد، چون هنوز در كلىِ مسأله به نتيجه نرسيديم. آيا در اين استفاده از روايات شما ترديدى داريد؟
(س:...) (پاسخ استاد:) كى گفته قدر متيقن حج واجب است؟ هر اطلاقى يك قدر متيقنى دارد، قدر متيقن از رقبه رقبه مؤمنه است. آن قدر متيقنى كه مانع از اطلاق است، قدر متيقن در مقام تخاطب است، و مقصود از قدر متيقن در مقام تخاطب چيست؟ محل بحث است، و ثانيا قدر متيقن در مقام تخاطب در مسأله مقدمات حكمت دخالت دارد يا نه؟ اين هم محل بحث است، و الا اگر بخواهيم اين قدر متيقنهاى خارجى را بگيريم هميشه تمام اطلاقات يك افراد و مصاديق روشن و بارزى دارد، در مقابل آن افرادى كه اين مقدار ظهور و
بروز براى آنها وجود ندارد.
در باب بيست و هفتم كه اين روايت از يك نظر بهتر از روايات ديگر است. صحيحه معاوية بن عمار، اين را هم خوانديم، ذيلش دارد قال - معاوية بن عمار و قال ابو عبدالله (ع) ايما حاج "با كلمه ايّما كه از الفاظ موصولى است كه دلالت بر عموم مىكند "ايّما حاجّ "هر حاجى كه شما تصور بكنيد "سائق للهدى " حج قران باشد كه سوق هدى كرده "او مفرد للحج " يا حج افراد باشد " او متمتع بالعمرة الى الحج " يا حج تمتع باشد، اين حكم عموميت دارد، هر حاجى "قدم و قد فاته الحج " اگر وارد بشود در صحنه اعمال حج در حاليكه حج از او فوت شده، كه در ما نحن فيه مصداق روشن فوت حج است، چون اگر فراموش نكرده باشيد محل بحث جائى است كه اين آدم هيچ يك از وقوفين را نه اختيارى و نه اضطرارى را درك نكرده، لذا يك مورد مسلم براى فوت حج و بطلان آن است، "قدم و قد فاته الحج فليجعلها عمرة و عليه الحج من قابل " باز هم تعبير فاته دارد، "و فاته " يا اختصاص به فوت لعذر، يا اطلاق دارد، و اگر اطلاق هم داشته باشد، كسى نمىتواند احتمال بدهد كه " فليجعلها عمرة و عليه الحج من قابل " اختصاص به فوت عمدى دارد، و باز نكتهاى كه توجه به آن نكته هم لازم است، رواياتى كه مىخوانيم با قطع نظر از استفادههائى كه از كلمه فوت و ادراك و... مىشود، اين است كه مسأله جعل عمره مفرده با مسأله لزوم الحج من قابل، با هم هستند، فليجعلها عمرة مفرده و عليه الحج من قابل "، نكته را دقت بفرمائيد - در فليجعلها عمرة مفرده مىتوانيد احتمال بدهيد كه اختصاص به جائى دارد كه فوتش فوت عمدى باشد؟ مسلم در فليجعلها عمرة مفرده اين طورى كه ما بحث كرديم، باز فرد روشنش آنجائى است كه لعذر باشد، لغير عذر هم همينطور است. وقتى كه فليجعلها عمرة مفرده عموميت دارد، آن وقت به اين عطف كه رسيديم "و عليه الحج من قابل "دائره را ضيق كنيم، در فليجعلها عمرة مفرده دائره جعل عمره مفرده وسيع باشد، اما نوبت به "عليه الحج من قابل " مىرسد بگوئيم اينجا حسابش با فليجعلها عمرة مفرده جداست، آن بطور اطلاق است، اين اختصاص به تفصيلاتى كه مرحوم محقق يا حضرت امام (قدس سرهما) بيان فرمودند دارد. آيا با توجه به روايت مىشود كسى اين حرف را بزند؟ يا ظاهر اين است كه هر كجائى كه عمره مفرده پس از فوت حج هست، بدنبال آن عليه الحج من قابل است، آيا مىشود بين اين دو تا تفكيكى تحقق پيدا بكند؟
(س:...) (پاسخ استاد:) خوب آن متعرض نشده، نه نفى كرده. عدم تعرض غير از نفى است، او متعرض نشده مسأله حج من قابل را، نه اينكه نفى كرده باشد اين معنى را.
(س:...) (پاسخ استاد:) آن را الان مىخوانيم، آن روايت داود بن كثير است، كه
روايت خاصى هست.
روايت حلبى را كه ديروز خوانديم، شايد بهترين روايت در اين باب بود. روايت سوم از همين باب بيست و هفتم، صحيحه ديگرى از معاوية بن عمار است، "قال: قلت لابى عبدالله (ع) رجل جأ حاجّاً ففاته الحج " حالا به جواب نرسيديم، خود اين سؤال يعنى چه؟ "رجل جأ حاجّاً " يعنى بالحج الوجوبى، يعنى استقر عليه من قبل؟ اين است معناى جأ حاجا؟ يا اينكه نه يك مردى آمده حج را انجام بدهد، اطلاق دارد، حج واجب يا حج مستحب انجام مىدهد، همه را شامل مىشود، و شايد در بين اين حاجىهائى كه حج را انجام مىدهند، افرادى كه حج مستحبى انجام مىدهند، عدد چشم گيرى است، اينطور نيست كه يك موارد نادرهاى باشد، انسان خيال مىكند از دو ميليون نفرى كه در باب حج شركت مىكنند، مثلا سى چهل نفر حجشان مستحبى است، چه بسا انسان احتمال بدهد كه قسمت عمده آنهايى كه حج را انجام مىدهند، مخصوصاً آنهايى كه داخل كشور عربستان هستند، حجى كه انجام مىدهند حج مستحبى است، لذا طورى نيست كه ذهن انصراف پيدا بكند از حج استحبابى، "رجل جأ حاجّاً "باز تعبير دارد "ففاته الحج و لم يكن طاف " هيچ كارى هم انجام نداده، الا همان احرام و الا جأ حاجاً صدق نمىكند، "قال يقيم مع الناس حراماً (يعنى محرما) ايام التشريق و لا عمرة فيها "اين تنها روايتى است كه اين قيد را هم مىزند كه بايد چند روزه ايام تشريق صورتاً با مردم و حجاج باشد، "فاذا انقضت " وقتى كه حاجيها از منى آمدند، ديگر هر كسى در حقيقت تكليف شخصىِ خودش را انجام مىدهد، اين "طاف بالبيت و سعى بين الصفا والمروه و احل و عليه الحج من قابل "همين موردى كه بايد عمره مفرده انجام بدهد "عليه الحج من قابل " با توجه به آن دو نكتهاى كه در مورد سؤال از نظر اطلاق حاجا و از نظر تعبير به "فاته الحج " در روايت شده بود، مىشود حكم كنيم به اينكه اگر ادراك "لا عن تقصير " بود "لا يجب عليه الحج من قابل "، خيلى خلاف ظاهر بلكه بالاتر از ظهور روايت است.
نكتهاى كه عرض كردم اخيرا، آن نكته مهمى است كه مسأله جعلها عمرة مفرده، عطف به آن شده و عليه الحج من قابل، يعنى هر كجا كه مسأله تبدل به عمره مفرده در اين فوت حج مطرح است، يك حكم اضافه هم دارد،آن عليه الحج من قابل است، و ظاهرش هم اين است كه از نظر سعه و ضيق هم بين اين دو هيچ فرقى وجود ندارد، لذا مىگويد "فاذا انقضت طاف بالبيت و سعى بين الصفا والمروه و احل و عليه الحج من قابل " آن وقت "يحرم من حيث احرم " از هر ميقاتى كه امسال مُحرم شده، سال آينده هم از همانجا محرم بشود مثل آدمى كه اصلاً حج را انجام نداده. تمام رواياتى كه عليه الحج من قابل است، ملاحظه كردم و اين خصوصيات در آنها وجود دارد. تنها يك روايت هست كه
آن هم مشكلاتى درآن وجود دارد و صاحب جواهر هم متعرض شده. روايت پنجم اين باب است.
روايتى كه شيخ باسناده عن الحسن بن محبوب نقل كرده و حسن بن محبوب عن داود بن كثير الرقّى روايت كرده. داود محل اختلاف است، نجاشى در حقيقت در رأس آنهايى است كه مسأله توثيق و جرح در اختيارش هست، داود بن كثير را تضعيف كرده، حالا به ابن غزائلى كه كثير التضعيف و شديد التضعيف است كارى نداريم، اما نجاشى ايشان را تضعيف كرده، در مقابل علامه در خلاصه و مفيد در ارشاد استفاده مىشود كه روايت داود بن كثير را پذيرفتهاند، لذا محل اختلاف است و نمىشود يك نظر ترجيحى درباره او داد. اين سند روايت، "قال كنت مع ابى عبدالله (ع) بمنى "مىگويد روز عيد قربان در خدمت امام صادق (ع) در منى بوديم، "اذ دخل عليه رجل فقال " كسى وارد شد و مسأله مبتلا به را سؤال كرد، گفت "قدم اليوم قوم قد فاتهم الحج "يك گروهى امروز وارد شدند در حاليكه حج ازآنها فوت شده، يعنى وقوفين را نتوانستند درك كنند، تكليف چيست؟ "فقال " امام در جواب اول فرمود:" نسأل الله العافيه "از خدا عافيت را مسئلت مىكنيم، اين دعاى امام، آيا قرينه بر اين مىشود كه جماعتى كه حج از آنها فوت شده به علت مرض و كسالت پيش آمده كه داخل در احصار و صد بشوند، كه يك فصلى است در باب حج مربوط به آنهائى كه كسالت و يا دشمن مانع از اين مىشود كه اعمالشان را انجام بدهند، آيا "نسأل الله العافيه " اشاره به اين است؟ اين مبعدى دارد، وآن اين است كه مسأله كسالت يك مسأله شخصى است، بخواهيم بگوئيم همه اين جمعيت گرفتار كسالت شدند، ولو اينكه حالا گاهى پيش مىآيد، اما اين قل ما يتفق، بالاخره امام يك چنين دعائى كردند.
(س:...) (پاسخ استاد:) عافيت امنيت نيست، عافيت در مقابل كسالت است، خوب اگر آن هم باشد مسأله مصدود مىشود".
قال " امام فرمود وظيفه آنها اين است "أرى عليهم ان يهريق كل واحد منهم دم شاة " اولين چيزى كه روايت به صورت منحصر بر آن دلالت دارد اين است، امام مىفرمايد هر كدام از اينها بايد يك گوسفند قربانى كنند، كه اينطورى كه صاحب جواهر هم مىفرمايد، محمول بر تقيه است، براى اينكه شافعى و اكثر علمأ عامه مسأله لزوم اراقه دم شاة را قائلند، و الا از بين فقهأ شيعه تنها صدوق و والد اوست كه عبارتشان محتمل الوجهين است، از آن استفاده نمىشود كه به عنوان كفاره يك چنين چيزى مطرح باشد. اين يك جهت مخالفت با فتواى اصحاب. بعد مىفرمايد "و يحلّون " نسخه بدل دارد "و يَحلِق "، اگر يحلق باشد، معنا اين است كه اينها چون به منى وارد شدند وظيفهشان اين است كه صورتاً همان مسأله حلقى را كه ديگران و حجاج انجام مىدهند، انجام بدهند.
يعنى وظيفه صورى به عنوان وجوب حلق تشبهاً بسائر الناس الحجاج در كار باشد، خوب اين هم يك مطلبى است كه هيچ يك از روايات گذشته دلالت بر اين معنى نكرد، و هيچ يك از اصحاب هم چنين فتوائى نداده، اين بر فرضى كه يحلق باشد. قبل از يحلق (يحلق نسخه بدل است)"و يحلون " يحلون معنايش اين نيست كه به عنوان عمره مفرده مُحل بشوند، ظاهرش اين است كه همان وقت كه دم شاة را به عنوان كفاره مطرح كردند، همانطورى كه حاجىها محل مىشوند، اينها مُحل مىشوند، لازم نيست حتى عمره مفرده انجام بدهند، اين هم يك خصوصيت منحصره در اين روايت. بعد مىفرمايد "و عليهم الحج من قابل " تا اينجا "عليهم الحج من قابل "براى اين است كه اينها نه عمرهاى، نه حجى، بلكه يك اراقه دمى شده و بعد هم مُحل شدند. بعد مىگويد كه "ان انصرفوا الى بلادهم "اگر اينها خودشان را معطل نكنند، زود به اهل خود بر گردند، بايد سال ديگر برگردند. اما ...... ايام تشريق گذشت "ثم خرجوا الى بعض مواقيت اهل مكه فاحرموا منه واعتمروا فليس عليهم الحج من قابل " يعنى اگر مجدداً رفتند به بعضى از مواقيت اهل مكه مُحرم شدند و از آنجا آمدند عمره مفرده انجام دادند، "فليس عليهم الحج من قابل ".
اين يك روايتى است كه با اين مضمون منحصرى كه دارد و يك قسمت آن مخالف با فتاواى جميع است و قسمتهاى ديگر مخالف با همه روايات است و مخصوصاً مىگويد "و يحلّون " اينها مُحل مىشوند بدون اينكه عمره مفردهاى را لازم باشد انجام بدهند، و اگر بخواهند يك عمره مفردهاى انجام بدهند، مجدداً بايد بروند به مواقيت اهل مكه مُحرم بشوند، بيايند در مكه عمره مفرده انجام بدهند، اين جلوگيرى مىكند از لزوم الحج عليهم من قابل، اين حرفهائى است كه نه در كلمات فقهاى ما و نه در روايات متعددى كه تا بحال خوانديم، هيچ كدام از اينها پيدا نمىشود و خلاف اين مفاد را دلالت دارد، لذا اين روايت را بايد كنار بگذاريم، حالا آيا قابل توجيه هست يا نه؟ توجيهات زيادى بر آن شده اما توجيهات طورى است كه هيچگونه مخالفتى با روايات گذشته نبايد در آن تحقق داشته باشد، لذا كسى نمىتواند به اين روايت تمسك بكند به عنوان تفصيل مرحوم محقق يا تفصيل امام (قدس سره). حالا كه روايات را ملاحظه كرديد نتيجه گيرى انشأالله روز شنبه.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...