• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوفين " حضرت آية الله العظمى فاضل‏
    لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه نود و دوم "
    بحث در اين بود كه اگر كسى هم وقوف به عرفه و هم وقوف به مشعر، آن هم اختيارى و اضطراريش، از او فوت بشود، و يا عمداً ترك كند، آيا در رابطه با حج چه حكمى است؟ در فوت عمدى كه گفتيم نوبت مشعر نمى‏رسد، همينكه ركن وقوف به عرفات را عمدا ترك كند، موجب بطلان حج است، لكن فوت موقفين بطورى كه اين مجموع دخالت داشته باشد، در صورتى است كه لعذر باشد، بواسطه نرسيدن، نسيان و امثال ذلك.
    رواياتى بود كه دلالت بر بطلان مى‏كرد،بعد كه حج باطل شد تكليف اين شخص چيست؟ رواياتى ظهور در اين معنى داشت كه "فليجعلها عمرة مفرده "، به عنوان عمره مفرده قرار بدهد، كه با نيّت اين معنى را قرار بدهد، يعنى نيّت كند كه احرام بقأً بعد از آن كه حج باطل شده "تكون عمرة مفرده "، لكن در مقابل اين ظاهر روايات متعدده‏اى هست كه از آنها استفاده مى‏شود كه خود بخود انقلاب قهرى تحقق پيدا مى‏كند و متبدل به عمره مفرده مى‏شود، بدون اينكه نيازى به نيّت عدول داشته باشد.
    آن دسته رواياتى كه دلالت مى‏كرد بر اينكه "فليجعلها عمرة مفرده "، را خوانديم، اما رواياتى كه ظهور دارد كه خود بخود ينقلب الى عمرة مفرده، ماند، بعضى از اين روايات در باب 23 از همين ابواب وقوف به مشعر است،
    از ل‏نها حديث 3 اين باب است، روايت محمد بن فضيل. قال:"سئلت اباالحسن (ع) عن الحد الذى اذا ادركه الرجل ادرك الحج " مى‏گويد از ابوالحسن (ع) سؤال كردم كه اگر كسى آن مقدار و آن حد را درك كند، حج را درك كرده، "فقال:"اذا اتى جمعا والناس فى المشعر قبل طلوع الشمس فقد ادرك الحج "اگر وقوف اختيارىِ مشعر را درك كند، حج را درك كرده، حج كه درك شد "و لا عمرة له "باقى اعمال حج را انجام مى‏دهد، و مسئله عمره مطرح نيست. "و ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس "اگر قبل طلوع الشمس خودش را به مشعر نرساند (عمده اين عبارت است)!"فهى عمرة مفرده " در آن روايات "فليجعلها عمرة مفرده "داشت، در اينجا تعبير "فهى عمرة مفردة " است. يعنى خواه ناخواه تبدل قهرى حاصل شده است و عنوان اين احرام بقأ احرام عمره مفرده است ولو اينكه حدوثا به عنوان حج مُحرم شده، لكن چون حج از دست او رفته بقأً عنوانش عنوان عمره مفرده قهرى است "و لا حج له " در ذيل دارد " فان شأ اقام بمكه و ان شأ رجع و عليه الحج من قابل " كه در حج من قابل يك بحث دقيقى است كه انشأالله عرض مى‏كنيم.
    در باب 27 روايت 2 كه اين را براى اصل مسئله هم خوانديم، روايت ضريس‏
    بن اعين قال:"سئلت ابا جعفر (ع) عن رجل خرج متمتعاً بالعمرة الى الحج فلم يبلغ مكه الا يوم النحر فقال: يقيم على احرامه " يعنى بايد بر اين احرام باقى بماند، يعنى مسئله عدول نيّت هم مطرح نيست، "فيطوف و يسعى بين الصفا والمروه و يحلق رأسه و ينصرف الى اهله " اين هم ظهور در انقلاب قهرى دارد.
    روايت ديگر 3 اين باب است، معاوية بن عمار. قال:"قلت لابى عبدالله (ع) رجل جأ حاجاً ففاته الحج " مُحرم شده به عنوان احرام حج، لكن حج از او فوت شده "و لم يكن طاف " طوافى هم انجام نداده، كه از خارج مى‏دانيم فوت موقفين موجب فوت حج است، "قال يقيم مع الناس حراماً ايام التشريق " (حراماً يعنى مُحرماً) با ساير حاجيها به صورت يك حاجى بماند تا 13، "و لا عمرة فيها يعنى فى ايام التشريق فاذا انقضت " وقتى كه منقضى شد "طاف بالبيت و سعى بين الصفا والمروه و احل و عليه الحج من قابل يُحرم من حيث احرم "از همانجائى كه سال قبل محرم شد و نتوانست حج را در كند، محرم بشود و حج را انجام بدهد. خوب اين تعبيرى كه مى‏فرمايد "يقيم مع الناس حراماً "يعنى نيّت لازم نيست، همين مقدار بايد مُحرماً با ساير حاجيها كه صورتش همان صورت حج است، در ايام تشريق در منى و... مى‏ماند، به عنوان عمره مفرده اعمال را تمام مى‏كند در حاليكه دستش هم از حج كوتاه شده. روايت ديگر روايت 6 اين باب است، عبدالله بن جعفر الحميرى فى قرب الاسناد عن على بن فضل الواسطى عن ابى الحسن (ع) قال:"من اتى جمعاً و الناس فى المشعر قبل طلوع الشمس فقد فاته الحج و هى عمرة مفرده "بجاى فليجعلها دارد "و هى عمرة مفرده "
    و در بعضى روايات ديگر هم اين تعبير هست.
    در مقام جمع بين اين دو طائفه ببينيم كه ظهور كدام يك از اينها اقواى از ديگرى است، هر دو در مفاد خودشان ظهور دارند."فليجعلها عمرة مفرده " ظهور دارد در اينكه بايد با نيّت تبدل حاصل بشود، و اين روايات ظهور دارد در اينكه قلب قهرى است و هيچ نيازى به نيّت تبدل و انقلاب وجود ندارد، هر دو در مفاد ظهور دارند، لكن آيا ظهورهايشان در يك مرتبه است؟ يا يكى اظهر است و ديگرى ظاهر؟ و بر فرض اينكه يكى اظهر و ديگرى ظاهر است، آيا كداميك از اين دو اظهر است و ديگرى ظاهر؟ به نظر مى‏رسد كه طايفه دوم كه تعبير اين است:"و هى عمرة مفردة "، اين ظهورش در مفاد بيش از طايفه اول است در اينكه نيّت در كار است، و اظهر از آن طايفه است، در مقام تعارض اظهر و ظاهر، اظهر قرينه بر تصرف در ظاهر خواهد بود، و روايات عمرة مفرده قرينه مى‏شود بر اينكه در آن روايات "فليجعلها عمرة مفردة "، مقصود اين نيست كه با نيّت تبدل به عمره پيدا كند، بلكه بقأً اعمال عمره مفرده را انجام‏
    بدهد، خوب اعمال عمره مفرده بايد با اختيار و اراده واقع بشود كه ما به قرينه اين طايفه دوم طايفه اول را اينگونه معنى مى‏كنيم : مقصود از فليجعلها عمرة مفرده يعنى "فليعمل بعد بطلان الحج اعمال العمرة المفردة "بايد بقأً بجاى اينكه اعمال حج و مناسك منى را انجام بدهد، اعمال عمره مفرده را انجام بدهد.
    پس به حسب فهم عُرفى اين طايفه دوم اظهر از طايفه اول است و اين طايفه دوم قرينه بر تصرف در ظهور طايفه اول مى‏شود، در عين اينكه ترديدى نيست كه مقتضاى احتياط اين است كه انسان با نيّت عدول به عمره مفرده كند.
    (س:...) (پاسخ استاد:) احتياط البته در اين هست كه انسان با نيّت عدول به عمره مفرده كند، اما اگر كسى نخواست عمره مفرده را با نيّت عدول كند، بر حسب مقتضاى اين طايفه دوم هيچ مشكلى در كار نيست.
    (س:...) (پاسخ استاد:) دو عمرة مفرده داشت، دو يقيم على احرامه داشت. روايت اول هم تعبير عمرة مفرده بود. ... كه روايت باب 23 حديث 3 بود كه صريح بود، اخيرى هم همينطور. اينها به نظر من خيلى مشكل نيست، مشكل مسئله‏اى است كه در ذيل كلام امام مطرح شده و متأسفانه خيلى هم در كتب مفصله رويش بحث نشده، حتى صاحب جواهر هم آنطورى كه شايد و بايد بحث نكرده و آن اين است، كه حج باطل شد و مسئله عمره مفرده پيش آمد (حالا يا با نيّت يا بدون نيّت) عمره مفرده را انجام داد، آيا در سال آينده حج واجب است مطلقا؟ يا در بعضى از صور و آن كه مقتضاى تفصيل است به چه صورت بايد در اين مسئله تفصيل داد؟ مرحوم محقق در شرايع عبارتى دارد كه صاحب جواهر هم همين معنى را مى‏پذيرد، كه عبارت را عرض مى‏كنيم با توضيحى كه صاحب جواهر مى‏دهد. مى‏فرمايد:"ثم يقضيه " يعنى در سال آينده بايد حج را انجام بدهد "ثم يقضيه " يعنى يجب قضائه، در چه صورت؟ " ان كان واجباً " اگر حج واجب است سال آينده بايد انجام بدهد، به چه كيفيتى؟ " على الصفة التى وجب تمتعاً او قراناً او افراداً "كه جهتش مهم نيست. صاحب جواهر اينطور معنى مى‏كند:"ثم يقضيه ان كان واجباً " دو فرض براى وجوب حج مطرح است، يك فرض اين است كه در همين سالى كه حج ازاو فوت شد و تبدل به عمره مفرده پيدا كرد. اين در شرائطى بوده كه "استقر عليه الحج "، و قبلا خوانديم كه حج بر چه كسى استقرار پيدا مى‏كند، كه همه شرائط وجوب حج در زمانى برايش تحقق داشته است. لكن از روى مسامحه و بى‏اعتنائى حج را انجام نداده است كه درباره "من استقر عليه الحج " رواياتى بود كه حكم مى‏كرد به اينكه واجب است حج را انجام بدهد "ولو على حمارٍ عاجزه ابتر " ولو با بدترين شرائط و امكانات بايد حج را انجام بدهد. آدمى كه فاته الحج فى محل بحثنا، وانتقل الى العمرة المفرده، اگر كسى بوده كه قبلاً براو حج استقرار
    داشته، امسال كه نتوانست حج را انجام بدهد، اين حج تبدل به عمره مفرده پيدا كرد، پس در حقيقت سال آينده حتماً بايد حج را انجام بدهد، لانّه استقرّ عليه الحج و در امسال هم كه متأسفانه آمد حج را انجام بدهد باطل شد، وانقلب الى العمرة المفرده، اين يك فرض.
    فرض دوم آن است كه اگر امسال كه آمده استقرّ عليه الحج نبوده، فرض كنيد همين امسال مستطيع شده، يا اينكه به عنوان يك حج استحبابى آمده حج را انجام بدهد، هر كسى كه حج را انجام مى‏دهد، اين ملازم با وجوب حج نيست، ممكن است خيلى‏ها سالهاى متعدد حج را استحباباً انجام مى‏دهند و نمى‏توانند حج وجوبى انجام بدهند، مثل فتوائى كه حضرت امام (قدس سره) نسبت به اهل علم دارند كه چون ارتزاقشان از بيت المال است، اينها رجوع به كفايت درشان نيست، لذا تا مادامى كه از بيت المال ارتزاق مى‏كنند، اينها مستطيع نيستند، مگر از راه استطاعت بذليه، و الا از راه استطاعتهاى معمولى واجب الحج نيستند، البته اين مطلب را ما نپذيرفتيم و گفتيم نه اينها هم استطاعت پيدا مى‏كنند و واجب الحج مى‏شوند، لكن مى‏خواستيم مورد پيدا كنيم كه خيلى از مواقع حج استحبابى واقع مى‏شود، لكن حج وجوبى نمى‏تواند تحقق پيدا كند. حالا اگر اين آدم امسالى كه حج از او به واسطه عدم درك وقوفين فوت شد، يا حجش استحبابى بود، يا مستطيع بود در همين امسال، كه اين استطاعت در امسال با فوت موقفين كشف كرد از عدم وجوب حج در آنجائى كه عدم ادراك لعذر باشد، آن وقت نسبت به سال آينده اگر يك استطاعت جديدى براو پيدا بشود و وجوب تحقق پيدا كند، اينجا هم صاحب جواهر مى‏فرمايد اين "ثم يقضيه ان كان واجباً "، شامل كسى كه فقط در سال آينده استطاعت با شرائط دراو پيدا شده باشد مى‏شود و در سال فعلى ولو اينكه استطاعت هم پيدا شد، لكن عدم ادراك موقفين كشف از عدم وجوب حجة الاسلام كرد.
    اما در غير اين دو مورد، اگر كسى حج براو استقرار نداشته و براى سال آينده هم وجوبى تحقق پيدا نكرده، "لا يجب ان يقضى "، لازم نيست كه در سال آينده حج را قضا كند.
    (س:...) (پاسخ استاد:) ما كه بحث نداريم، قول مى‏خوانيم، عبارت محقق معنى مى‏كنيم، هنوز نگفتيم كه حق با كيست، از شما مى‏پرسم: ثم يقضيه ان كان واجباً يعنى چه؟ .... جديد و قديم ندارد، سال آينده بايد حج انجام بدهد، ثم يقضيه يعنى حج را بايد سال آينده انجام بدهد. بحث ندارد، ثم يقضيه، حج را بايد سال آينده انجام بدهد، كى؟ ان كان واجباً، اگر واجب نيست نه. دارد به آن قيد مى‏زند. سال اول مستطيع نبوده، ثم يقضى سال بعد اگر واجب است بايد انجام بدهد. قضاى اصطلاحى نيست، قضا به معناى انجام حج است، در باب‏
    حج ما قضا نداريم، اگر كسى عمداً هم ده سال به حج نرفت. سال آينده كه نيّت قضا نمى‏كند، مثل نماز بعد الوقت نيست كه نيّت قضا بكند، قضا به معناى انجام است، نه قضأ فى مقابل الادأ، اين را مكرر در باب حج گفتيم. اين يك قول در مسئله.
    عرض كردم دليل را نپرسيد، ما داريم اقوال را در نقل مى‏كنيم. يك قول اين است كه محقق تفصيل مى‏دهد در "وجوب الحج من قابل بين ما اذا كان واجباً و ما اذا لم يكن واجباً "، قول ديگرى از مرحوم شيخ در تهذيب و صدوق در من لا يحضره الفقيه، از اين دو استفاده مى‏شود، كه اين آدم در موقعى كه مُحرم مى‏شده در همين سالى كه حجش باطل شده، در موقع احرام چون قبلاً هم گفتيم يكى از مستحبات احرام اين است كه در حال احرام انسان يك شرطى با خدا بكند، و آن اين است:"ان يحلّه حيث قبضه " يعنى با خدا قرارداد كند كه اگر من نتوانستم اين عمل را به آخر برسانم، تو مرا مُحلّ بكن، لازم نيست ما اين عمل را انجام بدهيم. از كلام مرحوم شيخ در تهذيب و صدوق در من لا يحضر اين معنى استفاده مى‏شود كه اين آدمى كه امسال حج او باطل شده، اگر در حال احرام با خداوند چنين شرطى و معاهده‏اى كرده باشد، بعد از آن كه حجش باطل شد و تبدل به عمره مفرده پيدا كرد، لا يجب عليه الحج من قابل، مطلب تمام مى‏شود. اما اگر در حال احرام چنين اشتراطى نكرده و چنين قرارى را با خداوند نگذاشته، بعد از آن كه حجش باطل شد تبدل به عمره مفرده پيدا كرد، سال آينده هم بايد حج انجام بدهد كه دليلشان يكى از همين رواياتى است كه خوانديم، و كارى به دليل نداريم.
    پس يك چنين تفصيلى از مرحوم شيخ در تهذيب و صدوق در فقيه ظاهر مى‏شود. تفصيلى از كلام امام (قدس سره) در تحرير ظاهر مى‏شود كه بر خلاف همه اين حرفها است و آن اين است :"ولو كان عدم الادراك من غير تقصير " تفصيل بين اينكه فوت موقفين آيا مستند به تقصير است؟ اگر عدم الادراك من غير تقصيرٍ باشد: لا يجب عليه الحج، حج واجب نيست، الا مع حصول شرائط الاستطاعة فى القابل، مگر اينكه يك استطاعت جديدى براو پيدا بشود، آن وقت حج براو واجب است و الا به استناد اين فوت موقفين، چون "لا عن تقصير "بوده، بلكه لعذر بوده، اين موجب وجوب حج در سال آينده نيست، اما و ان كان عن تقصير، اگر عدم ادراك ناشى از تقصير باشد: يستقر عليه الحج و يجب من قابل ولو لم يحصل شرائط الاستطاعه، ولو در سال آينده استطاعت باقى نيست، نفس همين معنى استقرار حج را بر او ثابت مى‏كند و لازم نيست كه از قبل استقر عليه الحج باشد، نفس همين معنى كه عدم ادراك لا عن عذر است، اين موجب استقرار حج است، و ظاهر كلام ايشان اين است كه حتى اگر امسال به عنوان استحبابى آمده حج را انجام بدهد، لكن چون‏
    عن تقصيرٍ وقوفين از او فوت شده، همين سبب مى‏شود كه سال آينده براو حج واجب باشد ولو اينكه شرائط استطاعت هم وجود نداشته باشد.
    اين يك تفصيلى است كه تنها در كلام امام (قدس سره) در تحرير الوسيله ملاحظه مى‏شود و در هيچ يك از كلمات فقها به چنين تفصيلى برخورد نمى‏كنيم. لذا اين مسئله به اين صورت مسئله مشكلى است كه آيا به آن نحوى كه محقق در شرايع فرموده بايد حكم كرد يا به نحوى كه شيخ و صدوق قائل شدند و يابه اين نحوى كه در تحرير الوسيله امام ذكر فرمودند بايد تفصيل داد، اين نياز به يك دقت و ملاحظه ادله دارد كه فردا انشأالله عرض مى‏كنيم.
    پايان