• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوفين " حضرت آية الله العظمى فاضل‏
    لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه نود و يكم "
    بحث در اين معنى بود كه اگر كسى وقوفين را به هيچ كيفيت نتواند درك كند، ولو اينكه اين عدم ادراك "لِعذرٍ " باشد و هيچگونه تقصيرى در اين رابطه نداشته باشد. اين عدم ادراك وقوفين موجب بطلان حج است.
    رواياتى دلالت بر اين معنى مى‏كند كه يك روايت را ديروز ملاحظه فرموديد، روايات ديگرى هم هست كه اين معنى را دلالت دارد. در باب 27 از ابواب وقوف به مشعر، روايت اول، صحيحه معاوية بن عمار، عن ابى عبدالله(ع) قال" :من ادرك جمعاً فقد ادرك الحج " منتها ذيلى هم دارد كه به آن بحث دوم ما ارتباط دارد، اما صدر روايت "من ادرك جمعاً فقد ادرك الحج ". مفهوم عُرفى آن اين معنى هست كه اگر كسى مشعرالحرام را درك نكند، قدر متيقنش در ما نحن فيه اين است كه وقوف به عرفات را هم درك نكرده باشد، اين به عنوان قدر متيقن در مانحن فيه مطرح است، عرف استفاده مى‏كند كه چنين آدمى حج را درك نكرده، مثل همان روايت معروف "من ادرك ركعتاً من الوقت فقد ادرك الوقت "، خوب معناى عرفيش اين است كه اگر كسى به اندازه يك ركعت از وقت را درك نكند، چيزى ازوقت را درك نكرده، پس يك مفهوم عرفى دارد، ولو اينكه در بعضى از فروض آينده هم شايد به اين استدلال بشود، لكن قدر متيقنش كه محل بحث ما هست آنجائى است كه نه مشعر الحرام را و نه وقوف به عرفات را درك كرده، از اين روايت استفاده مى‏شود كه اين ادراك حج نشده، يعنى حج با وجود آن نمى‏تواند اتصاف به صحت و تماميت داشته باشد. عرض كردم يك ذيلى دارد كه براى مسأله بعد قابل استدلال است.
    روايت 2 همين باب، آن هم صحيحه است، از ضريس بن اعين، كه قاعدتاً برادر زرارة بن اعين است. قال: سئلت اباجعفر(ع) عن رجل خرج متمتعاً بالعمرة الى الحج "، كسى با احرام عمره تمتع از ميقات بيرون آمد به قصد اينكه وارد مكه بشود و عمره را انجام بدهد و بعد مُحرم به احرام حج بشود و احكام حج را انجام بدهد، "لكن فلم يبلغ مكة الا يوم النحر "، روز عيد توانست خود را به مكه برساند، كه روز عيد ديگر موقفين از دست او خارج شده، براى اينكه تا بخواهد اعمال عمره را بجا بياورد يا نه، بخواهد خودش را به مشعر برساند ظاهرش اين است چنين وقتى براى او باقى نيست، حالا با احرام عمره تمتع وارد مكه شده و به فرض هم ظهر روز عيد قربان است، تكليف چيست؟ " فقال: يقيم على احرامه " بر احرام خودش باقى باشد "و يقطع التلبيه حتى يدخل مكه " و تلبيه را هم قطع كند، وارد مكه بشود "فيطوف و يسعى بين‏
    الصفا والمروه " طواف كند و بين صفا و مروه سعى كند "و يحلق رأسه و ينصرف الى اهله ان شأ " از اين يحلق رأسه استفاده مى‏شود كه عنوان عنوان، عمره مفرده خواهد بود، براى اينكه در عمره تمتع تقصير متعين است، جايز نيست كسى در عمره تمتع حلق بجاى تقصير انجام بدهد، لذا از اين و يحلق رأسه استفاده مى‏كنيم كه عنوان، عنوان عمره مفرده است، با اينكه شروع احرامش به نيت عمره تمتع بوده، لكن وقتى كه مواجه به اين شرائط مى‏شود كه نمى‏تواند حج را انجام بدهد، يا تبدل قهرى پيدا مى‏كند، يا با نيت كه در بحث بعد انشأالله بحث مى‏كنيم، اما على اى حال از اين روايت يحلق رأسه استفاده مى‏كنيم عمره مفرده را.
    (س:...) (پاسخ استاد:) آن طواف نسأ كه اصلاً جز نيست، آن يك واجب خارجى است. آن وقت اين يك ذيلى هم دارد كه بين صورت اشتراط و عدم اشتراط عند الاحرام فرق مى‏گذارد، كه در ضمن مطلب بعدى انشأالله عرض مى‏كنيم.
    روايت ديگر روايت 4 اين باب است، صحيحه حريز، "قال: سُئِل ابوعبدالله(ع) عن مُفرد الحج "، از كسى كه حج افراد را شروع كرده است."عن مفرد الحج فاته الموقفان جميعاً " خود سائل اين معنى را در سؤال مطرح كرده كه هر دو موقف از او فوت شده، "فقال له: الى طلوع الشمس من يوم النحر " مثل همان روايت ديروز كه اين احتمال درآن بود، اين منتها را طلوع شمس من يوم النحر مى‏داند، يعنى وقوف اختيارىِ به مشعرالحرام، آن وقت در فرض ما به طريق اولى است، كه هم وقوف اختيارىِ مشعر از او فوت شده وهم وقوف اضطرارىِ مشعر كه الى زوال الشمس است، ولو لعذر، بعد امام تصريح مى‏فرمايد "فان طلعت الشمس يوم النحر فليس له حج " عمده همين روايت است كه اگر وقوف اختيارىِ مشعر علاوه بر وقوف عرفات از او فوت بشود، فليس له حج، آن وقت در ما نحن فيه به طريق اولى، براى اينكه فرض ما در اين قسم دوم اين است كه وقوفين هم اختيارى و هم اضطرارى، فوت شده و خود تعبير به فوت اگر ظهورى در عذر نداشته باشد، كه يك احتمال در كلمه فوت اين است كه عن عذر ترك شده باشد، لكن اگر كسى گفت نه ما قبول نداريم كلمه فوت ظهور در خصوص عذر داشته باشد و استدلال هم كرد به مسأله وجوب قضا در تعبير "اقض مافات كما فات "، حداقل روايت اطلاق دارد، فاته الموقفان هر دو صورت را مى‏گيرد، هم آنجائى كه ترك موقفين تعمدى بوده، كه عرض كرديم آن ديگر نياز به اقامه دليل ندارد، آن كه نياز به اقامه دليل دارد مسأله فوت لعذرٍ است، و الا در فوت عمداً به مجردى كه وقوف به عرفات را عمداً ترك كند، حج باطل مى‏شود، نوبت به مسأله وقوف به مشعر نمى‏رسد، كما اينكه در وقوف به مشعر هم اگر عمداً ترك كند، به همان علت حج باطل‏
    مى‏شود، اما اين كه هر كدام از اينها را يك يك حساب مى‏كنيم علت بطلان در آن نيست، براى اينكه فوت وقوف به عرفه كان مستنداً الى العذر، حالا عذر او نسيان باشد، يا نرسيدن به عرفات باشد بدون تعمد، فوت مشعر هم به تنهائى موجب بطلان حج نيست، اما وقتى اين دو تا به هم ضميمه مى‏شود و عنوان فاته الموقفان پيدا مى‏كند، ولو اينكه اين عنوان فوت لعذر هم باشد، "ليس له حج "، و محكوم به بطلان است، پس اين كلمه فاته قدر مسلم ما نحن فيه را شامل مى‏شود، اگر نگوئيم كه ظهور در خصوص فوت لعذر دارد، و حداقل اطلاق دارد، هم فوت عمدى را و هم فوت مستند به عذر را شامل مى‏شود.
    در باب 25، روايت 2 كه همان روايت معاوية بن عمار بود كه در باب 27 خوانديم، عين همان است. اما روايت اول كه مفهوم نيست، منطوقش دلالت بر ما نحن فيه مى‏كند، روايت 1 باب 25 صحيحه عبيدالله و عمران ابنى على الحلبيين. دو راوى دارد: عبيدالله بن على الحلبى و عمران بن على الحلبى كه برادرِ هم هستند، نقل كردند عن ابى عبدالله(ع) قال:"اذا فاتك المزدلفة فقد فاتك الحج " همين يك جمله، با فوت مشعر، حج از دست انسان مى‏رود، و نمى‏شود حج اتصاف به صحت پيدا كند، منتها ما مى‏گوئيم "اذا فاتك المزدلف‏ة "اطلاقش اقتضا مى‏كند كه جنس وقوف به مشعر اعم از اختيارى و اضطرارى قدر متيقنش اين است كه هم وقوف اختيارى و هم وقوف اضطرارىِ به مشعر فوت بشود، و در رابطه با كلمه فوت هم همان معنى را يا ظهور در خصوص فوت لعذر دارد و يا اگر كسى اين ظهور را نپذيرد نمى‏تواند بگويد كه فاتك تعمداً، اينطور نيست كه كلمه فوت ظهور در خصوص ترك عمدى داشته باشد، حداقل بايد كلمه فوت اطلاق داشته باشد، هم فوت عمدى را و هم فوت لعذر را شامل بشود. آن وقت اين روايت در بعضى از مباحث آينده هم مورد استناد واقع خواهد شد، براى اينكه اطلاق اين روايت اقتضأ مى‏كند كه اگر كسى وقوف به عرفات را هم درك كرده باشد، لكن مزدلفه از او فوت شد حج فوت شده، لكن چون فعلاً اين مسأله محل بحث ما نيست به عنوان قدر متيقن و ما نحن فيه را مى‏گيرد. ما نحن فيه آن است كه كسى هم مزدلفه از دستش خارج شده و هم عرفات را نتوانسته وقوف كند، پس به عنوان يك فرد روشنى كه قطعاً مشمول اين روايت هست، اگر فوت عرفات و فوت مشعر به ضميمه هم تحقق پيدا بكند عنوان فقد فاتك الحج در جاى خودش هست، و معناى فوت حج ديگر يك معناى مسامحى نيست، فاتك الحج يعنى ديگر نمى‏توانى حج را در امسال درك كنى. اين روايت بسيار خوبى هست در ما نحن فيه كه دلالتش دلالت منطوقى است بخلاف آن روايت معاوية بن عمار كه مى‏فرمود "من ادرك جمعاً فقد ادرك الحج "كه به مفهومش مى‏بايست تمسك كنيم، اما اين روايت كاملاً به منطوق دلالت دارد، "فوت‏
    المزدلفه يستلزم فوت الحج "عين همين مطلبى كه ما بر آن استدلال مى‏كنيم.
    باز روايات ديگر هم هست در باب 23، حديث 9 صحيحه جميل است. و به دو تعبير نقل شده بود. صاحب وسائل هم آن را دو روايت قرار داده، لكن اين تكه‏اش به ما خيلى مرتبط است، عن ابى عبدالله(ع) قال:"من ادرك المشعر الحرام يوم النحر من قبل زوال الشمس و قد ادرك الحج " اگر كسى مشعرالحرام را، حتى آن اضطراريش را درك كند، كه اضطرارىِ مشعرالحرام قبل زوال شمس روز عيد قربان است، و قد ادرك الحج، و مفهوم عرفىِ روشنى دارد كه اگر كسى مشعرالحرام ولو اضطرارىِ مشعرالحرام را درك نكند كه محل بحث ما است كاملاً دال بر اين معنى است كه اگر مشعرالحرام حتى قبل زوال الشمس كه عنوان وقوف اضطرارىِ مشعر را دارد، را درك نكند حج را درك نكرده و محكوم به بطلان است و نمى‏تواند در امسال به حج برسد. پس ما در اين قسمت با ملاحظه روايات ديروز و امروز جاى هيچگونه ترديدى نيست كه در اين قسم دوم حج باطل است و كسى هم نقل خلاف نشده از نظر فتاوى كه مخالفت با اين معنى كرده باشد. حالا كه حج باطل شد تكليف اين شخص چيست؟ كسى كه محرم است، و وقوفين هم از او سلب شده است بلا اشكال تكليفش اين است كه بايد اعمال عمره مفرده را انجام بدهد، چه احرامى كه بر او هست احرام براى حج بوده، يا مثل آن روايت ظريس بن اعين عمره تمتع بوده، لكن بعد از گذشتن همه مسائل وارد مكه شده است. آن روايت همينطور رواياتى كه در مورد حاج وارد شده و بعضى از رواياتش را هم كه مى‏خوانيم انشأالله، همه فروض را ذكر كرده، مى‏گويند بايد اعمال عمره مفرده را انجام بدهد. در لزوم انجام اعمال عمره مفرده هيچ ترديدى نيست رواياتش را هم انشأالله ملاحظه مى‏كنيد. لكن بحث اين است كه آيا احرام او به صورت قهرى عنوان احرام عمره مفرده پيدا مى‏كند كه ديگر لازم نيست بقأً نيت عمره مفرده داشته باشد، و يك امر قهرى مى‏شود كه ديگر نياز به نيت هم ندارد، يك تشبيهى كه از بين كلمات صاحب جواهر استفاده مى‏شود، و آن مأمومى كه اقتداى به امام كرد در وسط نماز مات الامام رحمه الله، قهراً خود بخود نمازش اتصاف به عنوان فرادى پيدا مى‏كند، و ديگر به اينكه نيت فرادى در ادامه نماز را داشته باشد نيازى ندارد، و انقلاب قهرى تحقق پيدا مى‏كند، آيا اينطور است يا اينكه نه، با نيت عدول كند الى عمره مفرده و بعد از آن را تمام كند، كداميك از اينها است؟ در عبارت امام (قدس سره) اين بود كه "والاولى قصد العدول اليها " اين يك احتياط استحبابى است كه نيت را تبديل كند به عمره مفرده، اما اگر تبديل هم نكرد انقلاب قهرى تحقق پيدا مى‏كند. در رواياتى كه اين مطلب را متعرض است دو تعبير انسان ملاحظه مى‏كند، در جمعى از روايات ظاهرش انقلاب قهرى است، براى اينكه‏
    تعبير مى‏كند هى عمره مفرده، يعنى خودبخود عمره مفرده شد. در بعضى از روايات، تعبير اين است "يجعلها عمرة مفرده " قرار بدهد او را عمره مفرده، كه اين يك ظهورى دارد در اينكه مطلب در اختيار خود اين حاجى است و بر حاجى واجب است كه از اين اختيار خودش استفاده كند و اين را عمره مفرده قرار بدهد، اين ظهور دارد در اينكه مسأله انقلاب قهرى در كار نيست، بلكه يك عملى است كه به اختيار خود شخص است، يجعلها عمرةً مفرده. حالا ما اين دو تعبير را از روايات را بخوانيم تا ببينيم جمع بين اين دو تعبير چه اقتضأ مى‏كند. در باب 27 همان روايت معاوية بن عمار كه عرض كرديم ذيلش براى مطلب بعدى مورد استدلال است، اين عبارت است:"قال:"معاويه مى‏گويد "و قال ابوعبدالله(ع): ايما حاجٍ " "صائق للهدى " حاجى‏اى باشد كه صوق هدى كرده باشد يعنى حج قران باشد "او مفرد للحج " يا اينكه حجش حج افراد باشد "او متعمتع بالعمرة الى الحج " يا حجش حج تمتع باشد كه معمولاً از حج تمتع تبعاً للقرآن فمن تمتع بالعمرة الى الحج تعبير مى‏كنند، "قدم و قد فاته الحج " هر حاجى‏اى كه وارد بشود در حاليكه حج ازش فوت شده باشد، كه يكى از علل فوت همين مسأله فوت موقفين است، بلكه تنها علت عبارت از فوت موقفين است، مى‏فرمايد تعبير اين است "فليجعلها عمرةً " اين عمل خودش را بقائاً عمره قرار بدهد. عمره هر كجائى كه بدون وصف و قيد ذكر مى‏شود، همانطورى كه مكرر عرض كرديم مقصود عمره مفرده است."فليجعلها عمرةً "اين فليجعلها يعنى يك امر اختيارى است، در اختيار حاجى كه با نيت بقأ را به عنوان عمره مفرده قرار بدهد. پس اين از جمله رواياتى است كه فليجعلها تعبير شده، بعد هم مى‏فرمايد "و عليه الحج من قابل " كه حالا يك بحثى هم روى اين مطلب داريم چون در ذيل كلام امام (قدس سره) هم مطرح شده، او را به دنبال اين بحث مى‏كنيم. اين يك روايت كه فليجعلها دارد.
    روايت ديگر باز همان روايت حريز كه روايت چهارم اين باب بود كه مى‏فرمود "فان طلعت الشمس يوم النحر فليس له حج و يجعلها عمرةً " اين جمله خبريه‏اى است كه مفادش امر است، "و يجعلها عمرة " يعنى "يجب ان يجعلها عمرة " و چون متعلق امر است ظهور در اختيار دارد و اختيارى بودن معنايش اين است كه با نيت بقأ اين را عمره مفرده قرار بدهد.
    و همينطور صحيحه حلبى، روايت 2 باب 22 از ابواب وقوف بود. آنجا در ذيلش داشت "فان لم يدرك المشعر الحرام فقد فاته الحج " و تفريع مى‏كند بر فوت حج "فليجعلها عمرة مفرده " اين هم به صورت دستور و امر اين را عمره مفرده قرار بدهد، يعنى در اختيار خودش است و معنايش اين است كه با نيت عمره مفرده قرار بدهد.
    اين سه روايتى بود كه ملاحظه كرديد. در دو تا تعبير فليجعَلةها بود، در يكى‏
    هم تعبير و يجعَلُهابود كه آن هم جمله خبريه‏اى است كه مفادش امر و بعث به ان يجعَلَها كذلك، لكن در مقابل هم ما رواياتى داريم كه پاى اختيار و تكليف و الزام را پيش نمى‏كشد، ظاهرش اين است كه مى‏فرمايد "هى عمرة مفرده ". حالا اين روايات هم متعدد است، انشأالله روز شنبه اين روايات را خواهيم خواند.
    پايان