• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در مشعر الحرام "حضرت آية الله‏
    العظمى فاضل لنكرانى "مد ظله العالى ""
    جلسه هشتادم "
    بحث در اين بود كه صاحب جواهر (ره) مى‏فرمايند در وقوف به مشعر قبل از آن كه طلوع فجر بشود به نحوى كه صدق كند عنوان مبيت اين وجوب دارد و نمى‏بايست ترك بشود. بطورى كه اگر كسى از عرفات وارد مشعر شد ديگر بايد آنجا بماند ولو اينكه ساعتها به طلوع فجر مانده باشد. ايشان اين معنى را نسبت به ظاهر اكثر هم داده‏اند و ادله‏اى براين معنى اقامه فرموده بودند كه رواياتى است مخصوصاً روايت اول را ملاحظه فرموديد و ملاحظه شد كه اين روايت دلالت ندارد بر فرمايش ايشان، لكن بعضى از روايت ديگر هم در كار است، از جمله صحيحه معاوية بن عمار (يك اشتباهى هم در جواهر هست كه آن روايت اول را هم به عنوان معاوية بن عمار مطرح كرده، در حالى كه در روايت قبلى راوى حلبى است و معاوية بن عمار و حماد از حلبى نقل كرده‏اند)، اما اين روايت دوم، روايت معاوية بن عمار است. در باب 11 از ابواب وقوف به مشعر كه يك روايت هم بيشتر صاحب وسائل ذكر نكرده و قسمت عمده اين روايت هم مربوط به دعاهائى است كه در هنگام وقوف به مشعر مستحب است انسان آن دعاها را بخواند، لكن در قسمت اولش معاوية بن عمار نقل مى‏كند عن ابى عبدالله (ع) قال:"اصبح على طهرٍ بعد ما تصلى الفجر "، صبح كن در مشعر در حاليكه داراى طهارت هستيم، بعد ما تصلى الفجر، يعنى طهارت ادامه پيدا بكند كه اين خوب استحباب دارد "فقف ان شئت قريبا من الجبل " بعد اگر خواستى نزديك به جبل وقوف به مشعر تحقق پيدا كند، "و ان شئت حيث شئت "، حيث تبيت كه در بعضى جاها نقل شده درست نيست، و ان شئت حيث شئت اگر هم دلت مى‏خواهد هر كجائى كه متعلق مشيت تو شد همانجا وقوف بكن ولو اينكه قريبا من الجبل نباشد، آن وقت فاذا وقفت وقتى كه اين وقوف را شروع كردى آن وقت "فحمدالله عزوجل، وافن عليه واذكر من آلائه "تا آخر كه يك سرى دعاها را ذكر مى‏فرمايد. حالا صاحب جواهر مى‏فرمايد كه اين روايت نه تنها دلالت مى‏كند بر اينكه وقوف قبل طلوع الفجر هم لازم است، بلكه از آن استفاده مى‏شود مفروغيت اين معنى، كه اين يك امر مسلمى بوده، راوى هم مى‏دانسته اين امر را و پيش راوى هم روشن بوده حالا از كجا و از چه عبارتى صاحب جواهر اين معنى را استفاده مى‏كند؟ از اين "اصبح على طهرٍ بعد ما تصلى الفجر، اصباح بكن على طهر، ايشان كأن اينطور استفاده كرده كه شب را در آنجا بيتوته كرده‏اى، لكن حالا كه طلوع فجر شد و اين وقوف مثلا جديد پيش آمد، اصبح على طهر، از اين كلمه اصبح ايشان اين معنى را استفاده كرده كه لابد در آنجا
    بوده و مبيت تحقق پيدا كرده و وقوف قبل طلوع الفجر بوده، حالا مى‏خواهد بگويد كه طلوع فجر تحقق پيدا مى‏كند و اين تحول به وجود مى‏آيد در اين حال آن هم حكم مستحبى است كه مستحب است كه اصباح على طهر باشد، اما خوب اين جهتش ديگر مستحبى نيست كه از آن اين معنى استفاده مى‏شود. ايشان به همين مقدار دلالت اكتفا كرده و اين را كاشف از مفروغيت قرار داده، در حاليكه كجاى اين عبارت دلالت مى‏كند، اصبح على طهر اصباح معنايش اين است كه قبل تحقق الصبح اين شخص در مشعر بوده، اما چه مقدار در مشعر بوده، مقدارش را ديگر دلالت ندارد، حالا اگر كسى ده دقيقه مانده به طلوع فجر وارد مشعر شد كه قاعدتاً هم از باب مقدمه علميه بايد اين معنى تحقق پيدا كند، در باب عرفاتش هم اگر فرض كرديم كه لزوم وقوف به عرفات از اول زوال است، خوب كسى كه مى‏خواهد از اول زوال در عرفات وقوف كند، اينطور نيست كه حالا يك هليكوپترى بيايد اين را مقارن با زوال پرت كند وسط عرفات، خوب اين راه طبيعى‏اش اين است، براى اينكه وقوف من اول الزوال تحقق پيدا كند و انسان عالم به اين معنى بشود، بايد دقايقى قبل از زوال را در عرفات باشد تا وقوف من اول الزوال على فرض الوجوب تحقق پيدا كند، خوب حالا در باب مشعر كه ديگر على فرض هم ندارد، حتما بايد از اول طلوع فجر در مشعر وقوف داشته باشد، خوب كسى كه لازم است از اول طلوع فجر در مشعر وقوف كند، اين حتما بايد چند دقيقه قبل از طلوع فجر اين در مشعر حاضر باشد و كون در مشعر تحقق پيدا كند و همين كفايت مى‏كند كه تعبير اصبح على طهر ما در اينجا بكار ببريم، اصبح على طهر در اينجا لازم است، و اگر بخواهيم يك مقدار دقيق‏تر با ايشان بحث كنيم، بايد به ايشان عرض كنيم كه اين مبيت به مشعر آيا به عنوان يك عبادت و با نيت بايد تحقق پيدا كند، لابد ايشان مى‏گويند بله اگر كسى 4 ساعت هم قبل از طلوع در مشعر باشد، لكن اين وقوف مقرون به نيت و عنوان عباديت نداشته باشد، اينكه اثرى ندارد، صاحب جواهر هم نمى‏فرمايد كه مبيت و لو كان خالياً عن النية، ولو لم يكن عبادة، همچين چيزى كه نيست، خوب اگر عنوان عباديت در كار بود، از كجاى اين جمله اصبح على طهر ما مى‏توانيم استفاده كنيم كه قبل الاصباح چيزى به عنوان وقوف عبادى مطرح بوده، قبلاً مبيت و وقوف به عنوان عبادت در مشعر مطرح بوده، آيا از كلمه اصبح ما مى‏توانيم اين معنى را بدست بياوريم؟ روشن است كه هيچگونه نه تنها مفروغ عنه بودنش را دلالت ندارد، همين يك دلالت ظاهرى هم بر اين معنى نمى‏تواند داشته باشد، از مجرد تعبير به كلمه اصباح استفاده كنيم كه قبل الاصباح چيزى به عنوان وقوف عبادى در مشعر مطرح است، اين هيچ معلوم نيست انسان از كجاى اين مى‏تواند اين معنى را استفاده كند، و مطلب ديگرى هم غير از كلمه اصبح چيزى نيست كه‏
    صلاحيت استدلال داشته باشد و راه استفاده صاحب جواهر باشد، آيا بيننا و بين وجداننا از اين كلمه ما استفاده مى‏كنيم كه قبل طلوع الفجر يك وقوفى آن هم نه وقوف يك لحظه‏اى، خود ايشان در دو، سه جا تصريح مى‏كند كه مقصود من يك جز نيست بلكه مقصود من عنوان مبيت به مشعر است، ولو اينكه مى‏فرمايد بعضى از فقهأ مبيت را به مجرد كون معنى كردند، لكن نه اين معنى درست نيست، مبيت معنايش اين است كه حداقل يك چند ساعتى را قبل الطلوع الفجر در مشعر بماند، آن هم مع نية الوقوف، آن وقت از كجاى اين عبارت ما اين معنى را استفاده كنيم؟ (س:...) (پاسخ استاد:) آن على طهرش دليل داريم كه واجب نيست، ايشان مى‏خواهد بگويد كه درست است كه اصبح على طهر اين حيثيت كون على الطهاره‏اش ليس بواجبٍ اما اين تعبير مال آنجائى است كه شب آنجا بوده و بيتوته تحقق پيدا كرده. (س:...) (پاسخ استاد:) نه، حالا وقوف بوده كه اين مى‏سازد با آن بحث بعدى كه ما داريم، بحث بعديمان كه در همين رابطه است كه آنجا هم صاحب جواهر مخالف است، آن اين است كه اين وقوف اصلى كه ركن در رابطه با آن وقوف است، آن عبارت از بين طلوع الفجر و طلوع الشمس است، لذا اينهائى هم كه مسئله وقوف قبل طلوع الفجر را مطرح مى‏كنند، اينها مى‏گويند كه عند طلوع الفجر تجديد نيت بشود، خود صاحب جواهر هم اين معنى را قائل است، پس اين منافات ندارد كه قبل طلوع الفجر يك وقوفى وجود داشته باشد، لكن كلمه اصبح دلالت بر اين معنى ندارد، بايد از راه دليل ديگرى اين معنى را استفاده كرد. روايت سومى كه صاحب جواهر به آن تمسك مى‏كند در باب 4 از ابواب وقوف به مشعر روايت 6، كه حالا اين روايت از نظر سند هم ضعيف است، براى اينكه هم محمد بن سنان در آن وجود دارد و هم راوىِ آخر كه عبدالحميد بن ابى‏الديلم هست، آن هم توثيقى ندارد، حالا عبدالحميد نقل كرده عن ابى عبدالله (ع) قال: سمى الابطح، ابطح، چرا ابطح را ابطح ناميدند؟ لان آدم (ع) براى اينكه حضرت آدم (ع) اُمر عن يتبطح فى بطحأ جمع، آدم مأمور شد از طرف خدا كه در بطحأ مشعر تبطح پيدا كند، تبطح معنايش اين است كه استراحت كند، بخوابد، راحت باشد، معناى تبطح اين است كه راحت بخوابد و عرض مى‏شود كه حالت انبساط براى او وجود داشته باشد و نوع استعمال كلمه تبطح مال موارد سهل است، منتهى حالا سهولة كل شئ بحسبه، سهولت انسان به استراحت كردن و خوابيدن و پايش را دراز كردن است، اين معناى اصليش همان مسئله سهولت است. لان آدم (ع) اُمر ان يتبطح فى بطحأ جمع، به او دستور دادند كه اينجا رسيدى ديگر بخواب، استراحت كن به كيفيتى كه آسايش تو در آن هست، فتبطح حتى فجر الصبح، آدم هم گرفت استراحت كرد تا طلوع فجر شد، بعد از آن كه طلوع فجر شد ثم امر ان يصعد
    جبل جمع، مأمور شد كه برود بالاى كوه مزدلفه كه اين ظاهراً مستحب است رفتن بالاى كوه، بلكه، البته اين بلكه را روايات و سيره مستمره تأييد نمى‏كند از بعضى از لغويين مثل فيومى صاحب مصباح المنير از او استفاده مى‏شود كه اصلا مشعر يعنى همان جبل، مشعر را عبارت از جبل گرفته، گرچه صاحب قاموس و ديگران نفى كردند اين حرف را و روايات را عمل مسلمين نفى مى‏كند اين معنى را. لكن در عين حال رفتن در حال وقوف به مشعر بالاى آن كوه و وقوف آنجا استحباب دارد، و لذا است كه مى‏فرمايد ثم امر ان يصعد جبل جمع، مى‏بينيد خود اين روايت هم مخالف با حرف فيومى در مصباح المنير است، براى اينكه مى‏گويد كوه مزدلفه، نه كوهى كه آن كوه عبارت از مشعر است، آن وقت و امرته اذا طلعت الشمس، جبرئيل از طرف خدا آدم را امر كرد كه بعد از آن كه خورشيد طلوع كرد، ان يعترف بذنبه، اعتراف كند به آن ذنبى كه مرتكب شد در اثر خوردن آن شجره، ففعل ذلك، آدم هم همين كار را انجام داد، فارسل الله ناراً من السمأ فقبضت قربان آدم، اين ديگر مربوط به روز منى و عيد قربان است. حالا اين روايت روى اين جهت كه مى‏فرمايد آدم مأمور شد كه در بطحأ قبل از آن كه فجر طلوع كند، آنجا مثلا يك چند ساعتى استراحت كند و آن هم فتبطح حتاً فجر الصبح. خوب حالا اگر سند اين روايت يك سند محكمى بود و اين معنى را هم ما ضميمه مى‏كرديم كه امام صادق (ع) كه اين جريان را نقل مى‏فرمايد، چون نقل ائمه همه داراى يك هدف و غرضى است، آيا مقصود امام صادق (ع) از نقل اين جريان مربوط به حضرت آدم چيست؟ اگر اين را هم ضميمه كنيم، بگوئيم ظاهر اين است كه اين نقل يك كيفيتى براى بيان حكم شرعى است، يعنى مقصود امام صادق (ع) بيان حكم بهذا الطريق است، از اين طريق مقصود ايشان اين است كه حكم را بيان كند، اينها اگر به هم ضميمه مى‏شد، خوب ما مى‏توانستيم به اين روايت استدلال كنيم، لكن آن آيه اولى كه عبارت از صحت سند روايت باشد، آن دچار اشكال است، آن هم نه به واسطه يك نفر بلكه به واسطه دو نفر از رواتى كه در اين سند و سلسله قرار گرفته‏اند، لذا دلالت اين روايت خيلى قابل مناقشه نيست اما به لحاظ عدم اعتبار نمى‏شود به اين روايت استدلال كرد، در نتيجه تا اينجا صاحب جواهر نتوانست اثبات كند كه مبيت به مشعر "قبل طلوع الفجر " به عنوان يك واجب مطرح است ولو اينكه ايشان به صورت قوى اين وجوب را مطرح مى‏كند.
    بعلاوه يكى دو روايت هست كه عكس اين معنى را دلالت دارد.
    يكى در باب 17 حديث 8، اين روايت با قطع نظر از روايات ديگر روايت صحيحه‏ايست كه هشام بن سالم و غيره در اين طبقه دو سه نفر روايت كردند اين روايت را، عن ابى عبدالله (ع) حالا آن غير را هم ما نشناسيم، همين هشام‏
    بن سالم كه ثقه است و روايتش صحيحه، همين براى ما كفايت مى‏كند، نقل كردند عن ابى عبدالله (ع) انه قال:"فى التقدم من منى الى عرفات، قبل طلوع الشمس لا بأس به "، اين البته يك حكمى است كه مستحبى است و عرض كرديم كه اينهائى كه براى حج در "يوم الترويه " در مكه محرم مى‏شوند مستحب است كه ديگر در مكه نمانند، حركت كنند بيايند به منى‏ و شب نهم را در منى بمانند، تا كى بمانند؟ مستحب اين است تا اول آفتاب را در منى باشند، بعد از آنجا حركت كنند آهسته آهسته به جانب عرفات تا مسأله وقوف به عرفات را از اول زوال شروع كنند، اين روايت اينطورى مى‏گويد، مى‏گويد اگر كسى قبل از طلوع آفتاب از منى خارج شد و به جانب عرفات آمد، اين فقره محل بحث ما نيست، لكن براى مراد روايت را من عرض كردم، امام مى‏فرمايد مانعى ندارد، "انه قال فى التقدم من منى الى عرفات قبل طلوع الشمس "، اگر كسى طلوع شمس را در منى درك نكند، "قبل طلوع الشمس "از منى خارج بشود به جانب عرفات، فرمود "لا بأس به " اين هيچ مشكلى ندارد، نه اثمى نه كفاره‏اى هيچ مسأله‏اى نيست، عمده اين تكه بعدى است، "و تقدم من مُزدلفه الى منى‏ "، اگر كسى زودتر از مشعر خارج بشود به جانب منى، چه مقدار زودتر خارج بشود؟ "يرمون الجمار " بطورى كه بيايد به منى و رمى جمره كند "و يصلون الفجر فى منازلهم " به منى‏، نماز صبحشان را در چادرشان در منى‏ بخوانند، با توجه به اينكه خوب معمولاً نماز فجر هم در اول وقت خوانده مى‏شود، پس اينها كى از مزدلفه به جانب منى بيرون آمدند، بطورى كه به منى‏ برسند و رمى جمره كنند و نماز را هم اول وقت در منى‏ در منازلشان بخوانند. حالا نماز را البته قبل از رمى جمره، ولى نماز در اول طلوع فجر در منى‏ خوانده مى‏شود، پس نتيجه چيست؟ نتيجه اين مى‏شود اينها قبل از طلوع فجر از مزدلفه بيرون آمدند، "قبل طلوع الفجر " خارج شدند، كسى كه بخواهد "قبل طلوع الفجر " خارج بشود به منى‏ برسد، اول طلوع فجر هم نماز فجر را در منى‏ بخواند، اين حداقل بايد يكى دو ساعت قبل از طلوع فجر از مشعر به جانب منى‏ حركت كرده باشد، اين هم امام فرمود "لا بأس "، اين ديگر غير از آن لابأس در جمله اول است، براى اينكه در جمله اول اصلاً بيتوته به منى‏ در شب نهم يك امر مستحبى است، لازم نيست كه حاجى شب نهم را برود در منى بيتوته كند، بلكه در زماننا هذا، اصلاً خيلى از حاجيها همان صبح روز نهم در مكه محرم مى‏شوند و از همانجا سوار ماشينهاى بدون سقف شده و يك سره به جانب عرفات مى‏روند، بدون اينكه هيچ بيتوته‏هى در منى تحقق پيدا بكند، خوب اين اولى روشن است كه يك حكم استحبابى است.
    اما در رابطه با اين دومى كه قبل طلوع الفجر به يكى دو ساعت از مشعر خارج بشود، بطورى كه نمازش را اول فجر در منى‏ آن هم در چادر خودش ( كه بايد
    قاعدةً مدتى هم بگردد تا چادر خودش را پيدا بكند، اين پيداست معنايش اين است كه يكى دو ساعت قبل از طلوع فجر از منى خارج شده‏است)، منتهى اين روايت الان به اين صورت جواب صاحب جواهر مى‏تواند واقع شود، براى اينكه شمايى كه مى‏فرمائيد بايد تا اول طلوع فجر در مزدلفه وقوف كند، اين روايت خلافش را دلالت دارد. بعداً مى‏گوئيم كه به احتمال قوى اين مال افراد معذور است، مال نسأ و خائفين و آنهائى كه از ازدحام جمعيت در هراس هستند و امثال ذلك، لكن به قرينه روايات ديگر ما اين مطلب را بيان مى‏كنيم.
    يك روايت هم در باب 16 حديث 1، كه اين روايت بحثهاى دقيقى دارد، لكن اين تكه‏اش را مى‏خواهيم عرض كنيم، اين جهتش را و الا در دلالت اين روايت و اينكه مفادش چيست، يك بحث دقيقى وجود دارد. روايت صحيحه مسمع است كه خود صاحب جواهر در ضمن كلماتش مى‏فرمايد كه صاحب مدارك با اينكه خيلى در سند روايات اهل دقت و احتياط است و صحيح اعلائى را تمسك مى‏كند، مى‏فرمايد در بعضى از موارد به اين روايت مسمع تمسك كرده است، روايت مسمع عن ابى ابراهيم يا در نسخه بدل ابى عبدالله امام صادق (ع)"فى رجل وقف مع الناس بجمع "، يك كسى با مردم در مشعر وقوف كرد، "ثم افاض قبل ان يفيض الناس "، اما ديگر حوصله نداشت، قبل از اينكه مردم از مشعر افاضه كنند به جانب منى، اين افاضه كرد و از مشعر خارج شد، قال: (ع)"ان كان جاهلاً فلا شئ عليه "، اگر اين يك آدم جاهلى هست، چيزى برآن نيست "و ان كان افاض قبل طلوع الفجر " كه عمده اين تكه است، اگر "قبل طلوع الفجر " افاضه كرده "فعليه دم شاطٍ "، آيا اين جمله "وان كان افاض " اين هم مربوط به جاهل است؟ يا اينكه قرينه مقابله اقتضأ مى‏كند كه اين "ان كان افاض "مربوط به عالم عامد باشد كه عرض كردم يك بحث مفصلى دارد اين روايت و فهم مفاد اين روايت، ولو اينكه انسان به كلمات مشهور حتى مثل محقق بزرگوار صاحب شرايع (ره) كه فردا انشأ الله عبارتش را مى‏خوانيم، وقتى به كلمات اينها مراجعه مى‏شود، اينجا اين فقره دوم را حمل بر عالم عامد كرده‏اند، گفته‏اند اگر عالم عامد افاضه كند "قبل طلوع الفجر فعليه دم شاطٍ "، اين يك گوسفندى كفاره بدهد كه اين را كاّن از آن استفاده مى‏شود كه روايت نهى نكرده است، نگفته كه عالم عامد حق افاضه ندارد، بلكه گفته كه فقط يك گوسفند كفاره بدهد، آن وقت صاحب جواهر هم بفرمايد كه اين كفاره دليل بر "اثم " است، "اثم " هم دليل بر تكليف است، پس معلوم مى‏شود وقوف تا طلوع فجر وجوب داشته كه اگر كسى مخالفت كند بايد كفاره بدهد، لكن حالا اين روايت هم عرض كرديم بحث دقيقى دارد و ما لازم نيست كه در مقابل صاحب جواهر دليلى داشته باشيم، همين مقدار كه ادله صاحب جواهر زير سؤال و "ان قلت " برود و جوابى براى آنها وجود نداشته باشد، براى ما
    كفايت مى‏كند، و لازم نيست استدلال بر عدم وجوب كنيم، اما صاحب جواهر كه مدعىِ وجوب وقوف قبل طلوع الفجراست، آن هم نه يك لحظه و دو لحظه، بلكه به مقدارى كه صدق مبيت كند، ايشان بايد استدلال كند و ملاحظه فرموديد كه ادله ايشان هيچكدامش تمام نبود.
    باز اين بحثها دنباله دارد و كلمات صاحب جواهر در اين بحث قابل دقت و مطالعه است تا ببينيم نتيجه در وقوف چه خواهد شد. انشأالله.پايان درس‏
    پايان