سه شنبه 11 ارديبهشت 1403 - 19 شوال 1445 - 30 آوريل 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 77
متن
درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در عرفات " حضرت آية الله العظمى
فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
جلسه هفتاد و هفتم "
عرض كرديم كه در موردى كه هلال ذى الحجه به حكم قاضىِ آنها ثابت بشود، آيا در اين مورد وقوفى كه تقية تحقق پيدا مىكند، در حالى كه در بعضى از صورش مقتضاى استصحاب اين است كه هلال تحقق پيدا نكرده و در حقيقت وقوف در روز ترويه واقع شده است، نه در روز نهم ذى الحجه، آيا اين وقوف صحيح است و حجى كه اين وقوف جز براى آن حج است، آيا صحيحاً واقع مىشود يا نه؟ عرض كرديم كه اگر ما از كلىِ مسأله اِجزأ در بحث اصولى صرف نظر كنيم، لكن در خصوص ما نحن فيه جهتى وجود دارد كه آن جهت ما را هدايت مىكند به اينكه اين وقوفِ تقيهاى صحيحاً واقع شده و جزِ براى حج است و اگر حج هم واجب بوده اين حج واجب در خارج محقق شده و آن خصوصيت اين است كه متجاوز از 200 سال خود ائمه (ع) و خواص اصحابشان و شيعيان در مراسم حج شركت مىكردند و هيچ ديده نشده و تاريخ هم گواهى نمىدهد كه اينها در روز وقوف تخلف كرده باشند، يا مثل بعضى از محتاطين ما احتياط كرده باشند و يا اينكه ائمه (ع) اشارهاى كرده باشند به اينكه حج اين چنينى صحيح نبوده و بايد تكرار شود، يا اعمال ديگرى كه دخالت فرضى در صحت حج دارد، و اين خود دليل بر اين است كه اين وقوف صحيح بوده ولو اينكه مثلا مقتضاى استحباب اين بوده است كه در روز هشتم كه يوم التروية است، مثلا واقع شده به ضميمه آن نكتهاى كه به عنوان تأييد عرض كرديم.
لكن بحث حالا در محدوده اين معنا است، يعنى تا چه حدى ما از اين سيره و از اين روش بيش از 200 سال مىتوانيم استفاده صحت را بكنيم. قدر مسلّم كه هم از نظر حكمى مسلّم است و هم از نظر خارج، اين خيلى كثير التحقق است، آنجائى است كه بگوئيم كه شيعه و ائمه - عليهم السلام - حالا ائمه روى همان علم ظاهريشان - اينها شاك بودند در اينكه آيا اين حكمى كه قاضىِ اهل تسنن كرده صحيح است يا نه؟ به عبارت ديگر شاكّ بودند در اينكه اول ذى حجه همين روزى است كه قاضى حكم كرد يا اينكه نه اول ذى حجه روز بعد بوده و مقتضاى استصحاب هم همين معنا است. در صورت شك اين قدر مسلمِ اين سيره و از اين روش بيش از 200 سال است، لذا انصافا كسى بخواهد در اينجا مناقشهاى در صحت كند و اين وقوف تقيهاى را مجزى نداند، انصافش اين است كه نمىشود كسى قائل شود. البته اينجا نكتهاى است و آن اين است: ما كه مىگوئيم وقوف تقيهاى كفايت مىكند، نه به معناى اين است كه مىخواهيم بگوئيم وقوف واقعى جزئيت ندارد و آدمى كه در شرائط تقيه قرار گرفته لا
يجب عليه الوقوف، نه اين اصلا وقوف براى او جزئيت ندارد، كه اگر كسى گفت كه ما روز 8 كه به عقيده آنها 9 است، خوب مىرويم عرفات اما نيت وقوف نمىكنيم، اينها كه ديگر اطلاع از نيت ما ندارند، اينها كونِ شيعه در عرفات در روز هشتمى كه بر طبق حكم اينها روز نهم است، اين كونِ شيعه دخالت دارد در مسأله تقيه، اما حالا شيعه بيايد آنجا نيت وقوف هم كند، اين وقوف يك امر عبادى است، احتياج به نيت دارد، احتياج به خصوصياتى در نيت هست، خوب كسى بگويد ما روز هشتم كه روز نهم آنها است، مىرويم آنجا نيت وقوف نمىكنيم، روز نهم هم كه از ما ساقط است، پس حجمان صحيح است. نه! اينطور نيست مسأله، آنكه ما بدست آورديم اين است كه وقوف تقيهاى مجزى است، يعنى وقتى روز هشتم مىرود آنجا در حاليكه آنها مىگويند نهم است واقعا نيت وقوف كند، همه خصوصياتى كه در وقوف معتبر است، اين معنى را رعايت كند و الا بگويد خوب ما مىرويم آنجا و اينها خيال مىكنند ما وقوف مىكنيم، لكن ما هم لازم نيست نيت وقوف نمىكنيم، وقوف روز نهم كه مىشود روز دهم آنها هم كه امكان ندارد تقية تحقق پيدا كند، پس حج ما صحيح است. نه! آنكه ما از همين راه استفاده كرديم، عبارت از اين است كه وقوف تقيهاى تحقق پيدا كند، مثل ساير موارد تقيه، ساير موارد تقيه هم همين است، اگر كسى مثلا در باب وضؤ تقيهاى اينطورى فكر كند، بگويد حالا كه تقيه اقتضأ مىكند كه ما دست را از پائين غَسل كنيم نه از بالا، پس ديگر با اين قصد، ما نيت وضؤ نمىكنيم، مثل يك آدمى كه دارد دستش را شستشو مىكند، بدون اينكه نيت وضؤ در اين غسل داشته باشد، بگويد خوب آن غسل واقعى كه نمىشود، اين غسل هم كه بدرد نمىخورد، ما به صورت اينكه داريم به عنوان وضؤ دست را از پائين شستشو مىدهيم، شستشو مىدهيم اما لا بنية الوضؤ. اين وضو باطل است. وضوى تقيهاى در غسل منكوسا و معكوسا كه حكم به صحت مىشود، آنجائى است كه واقعا نيت كند غسل وضوئى را، لكن مطابق با تقيه. اما اگر نيت نكند غسل وضوئى را، هذا الوضؤ باطلٌ جزما، نه روايتى كه دلالت بر صحت چنين وضوئى مىكند و نه قواعدى كه در باب اجزأ مطرح است، هيچكدام اقتضأ ندارد كه اين وضؤ صحيح باشد، پس اين نكته را در باب وقوف بايد توجه كرد، ما كه مىگوئيم وقوف تقيهاى مجزى است، معنايش اين نيست كه عدم الوقوف الواقعى مجزى است، كه شما بگوئيد عدم الوقوف الواقعى، مىسازد با اينكه در وقوف تقيهاى هم ما نيت وقوف نداشته باشيم، اينها خيال مىكنند كه ما نيت وقوف كرديم اما به حسب واقع نيت وقوفى وجود ندارد، نه! بايد حتما كانّ اين روز هشتم را روز نهم فرض كند، اگر روز نهم بود چگونه نيت وقوف ميكرد و خصوصيات وقوف را رعايت مىكرد، حالا هم كه پيش اين ثابت نشده لكن
قاضىِ آنها حكم كرده با روز هشتم به همين كيفيت برخورد و وقوف را با تمام شرائط انجام بدهد، اين وقوف اتصاف به صحت پيدا مىكند و حجى هم كه اين وقوف جزئيت براى او دارد يكون حجاً صحيحا.
لكن قدر متيقن از اين روش همين صورت شك است، حالا اگر كسى علم به مخالفت داشت، حاكم حكم كرد به اينكه شنبه اول ذى حجه است، لكن يك شيعهاى يقين دارد كه شنبه اول ذى حجه نيست، شك نيست كه به استصحاب تمسك كند، يقين دارد كه روز اول ماه، روز يكشنبه است و در حقيقت روزى كه وقوف پيدا كرد، يقين دارد كه اين روز هشتم است، نه اينكه ترديدى در كار باشد. آيا در اين مورد كه يقين به مخالفت حكم حاكم آنها با واقع دارد باز هم مىتوانيم بگوئيم اين وقوف تقيهاى مجزى است يا نه؟ اينجا است كه بين بزرگان اختلاف وجود دارد، امام بزرگوار قدس سره در تحرير مىفرمايند لا يبعد، كه در همين جا هم ما حكم به صحت كنيم، بگوئيم با علم به اينكه امروز روز هشتم است، مع ذلك وقوف، وقوف صحيحى است و مجزى.
لكن بعض الاعلام قدس سره در همين مناسك و شرح مناسكشان، معتقدند كه نه! در صورت علم به مخالفت ما دليلى بر صحت اين وقوف و حجى كه اين وقوف جزئيت براى او دارد، دليلى بر صحت نداريم، و اين صورت را نمىتوانيم حكم كنيم به صحت، ضمن اينكه معتقد هم هستيم كه اين صورت قل ما يتفق، كم اتفاق مىافتد كه انسان علم پيدا كند به اينكه حكم قاضى بر خلاف حاكم است، بلكه موارد زياد صورت شك است اما صورت علم قليل مّا تحقق پيدا مىكند. حالا آيا كدام يك از اينها است؟ آيا همين لا يبعدى است كه امام بزرگوار مىفرمايند؟ يا اين شبههاى كه بعض الاعلام قدس سره دارند؟ كدام يك از اينها است؟ از نظر همان سيره عمليه ما نمىتوانيم بگوئيم در طول اين مدت طولانى مواردى اتفاق نيفتاده كه علم به مخالفت در كار بوده، مخصوصا با توجه به يك روايتى كه در ماه رمضان وارد شده است، همان روايتى كه من ديروز اشاره كردم كه آن روايت در باب صوم و ابواب ما يمسك عنه الصائم باب 57، آنجا ذكر شده، روايت اين است كه راوى مىگويد امام صادق (ع) اين جريان را نقل كردند، فرمودند كه من در حيره وارد بر ابوالعباس شدم، - ظاهرا همان سر سلسله عباسيين است و اين در روزى بود كه عرض مىشود او و حاكم از قِبَل او، حكم كرده بود به اينكه آن روز عيد فطر است. امام صادق (ع) بر طبق اين روايت مىفرمايد كه ابوالعباس از من پرسيد، گفت: يا اباعبدالله شما امروز را روزه هستيد يا امروز را عيد فطر گرفتهايد، خوب من هم در جواب روى همان مسأله تقيه به او گفتم كه مسأله عيد فطر با زمامدار امت و امام امت است، اگر او روزه باشد ما هم روزهايم، و اگر او فطر كرده باشد و عيد فطر اعلام كند، ما هم تابع او هستيم. مىفرمايد تا اين جمله را
من گفتم ابوالعباس به غلام خودش دستور داد و گفت:"علىّ بالمائدة "، سفره را حاضر كن، آن هم سفره را حاضر كرد، ابوالعباس مرا دعوت كرد، گفت بيائيد سر سفره و از اين غذا بخوريد و من هم خوردم. بعد امام مىفرمايد كه من در شرائطى افطار كردم و سر سفره ابوالعباس نشستم كه "والله اعلم انه من رمضان "، يقين داشتم كه آن روز، روز رمضان است، نه اينكه يوم الشك بود از نظر من، من يقينا مىدانستم كه آن روز، روز رمضان است، لكن براى خاطر تقيه و حكم او من افطار كردم، بعد اين جمله را فرمود كه "لئن اُفطر يوما من رمضان "، بعد قضائش را انجام بدهم، "احب الىّ من ان يُضرب عنقى "بدنبالش هم دارد "و لا يعبد الله - يا - لا يعبدَالله، اين هم دنبال اين جمله است، پس ما اين را براى اين گفتم كه اينطور نيست مسأله شك هميشه مطرح باشد، در اينمورد امام قسم ياد مىكند كه من مىدانستم كه اين روز، روز رمضان است، لكن براى خاطر تقيه و خوفا من النفس، مع ذلك افطار كردم و بعد هم قضأش را انجام مىدهم كه ديروز من اشاره كردهام كه اين روايت دليل بر عدم اجزأ نيست، براى اينكه در مورد روايت اصلا عملى انجام نگرفته و قضا مستند به همين است كه عملى واقع نشده.
اين روايت را من امروز براى اين جهت به آن استشهاد كردم كه نه، مواردى هم كه علم به مخالفت در كار باشد، در طول اين مدت بيش از 200 سال قطعاً مواردى بوده، حالا از نظر كثرت هم به مورد شك نمىرسد و معمولا موارد شك بيش از موارد علم به خلاف است، اما در عين حال اين دليل بر اين نيست كه مورد علم به خلاف هم آنقدر كم بوده كه نبايد اصلا مورد محاسبه واقع بشود، نه قطعا در اين بيش از 200 سال شايد ده مورد پانزده مورد هم مسأله علم به مخالفت بوده، مع ذلك در يك مورد هم نه اشاره شده به اينكه اين حج باطل است، نه اشاره شده به اينكه محرمانه برويد يك كارى كنيد كه حجتان صحيح واقع بشود و نه عمل امام و خواص اصحاب امام هيچگونه شهادتى به مسأله عدم اجزأ نمىدهد.
عرض مىشود كه آيا از نظر آن دليلى كه ديروز عرض كرديم و امروز هم اشاره شد، مىتواند انسان فرقى قائل بشود، فقط فرقشان در كثرت موارد شك و عدم كثرت موارد علم به خلاف به حدى كه به موارد شك برسد، اما اصل آن دليلى كه ما روى آن تكيه كرديم، اقتضأ مىكند كه در اين مورد هم ما حكم كنيم به صحت، همانطورى كه امام بزرگوار فرمودهاند، لكن در كلام بعض الاعلام يك نكتهاى هست كه اين نكته شايد موجب اين شده كه ايشان بين اين دو صورت تفصيل قائل بشوند، بين صورت شك و بين صورت علم به مخالفت و آن نكته اين است: مىفرمايند كه بين خود اهل تسنن هم اين معنى هست كه رعايت حكم قاضى بر كسى واجب است كه شك داشته باشد، اما اگر كسى علم
داشت به اينكه حكم حاكم مخالف با حاكم است، از نظر خودشان اگر كسى علم داشت به اينكه حكم حاكم مخالف با واقع است، خوب خود اينها هم نظرشان اين است كه لازم نيست كه از حاكم متابعت كند، پس در حقيقت متابعة الحاكم از نظر خود آنها منحصر به آنهائى است كه شك داشته باشند، اما آن كسى كه يقين دارد به اينكه حكم اين حاكم مخالف با واقع است، خود آنها هم نمىگويند كه شما لازم است از حاكم متابعت كنيد، بطوريكه اگر يك سنى مخالفت كرد با حكم حاكمِ خودشان، از او پرسيدند كه چرا مخالفت مىكنى؟ جواب داد براى اينكه من مىدانم كه اين قاضى در حكم خودش خطا كرده و واقعيت غير از اين است كه اين حاكم حكم كرده، از نظر آنها هيچ مشكلى نيست، پس چون مسأله اينطور است چه مانعى دارد كه در صورت علم به مخالفت اين معنى تحقق پيدا كند، خوب مىگوئيم اگر مسأله اين است اگر شما روى اين معنى تكيه داريد، پس چرا وقوف روز هشتم را به گردن شيعه بيچاره تحميل مىكنيد؟ خوب شيعهها بيايند اعلام كنند كه ما يقين داريم بر اينكه حكم اين حاكم مخالف با واقع است، مسأله اين نيست. لذا در مورد روايت صوم هم خوب امام صادق چرا به ابوالعباس نفرمودند كه من امروز روزهام براى اينكه يقين دارم كه امروز ماه رمضان است، خوب اگر اين فرمايش شما صحيح است، خوب بود در اين روايت ملاقات در حيره بين امام صادق و ابوالعباس، خوب امام صادق وقتى كه ابوالعباس سؤال مىكند كه آيا شما روزهايد يا نه؟ مىخواست كاملا جواب بدهد كه بله من روزهام براى اينكه يقين دارم كه امروز ماه رمضان است، اگر شك مىداشتم بايد تبعيت از حكم تو بكنم، اما چون يقين دارم شما خودتان هم مىگوييد اگر كسى يقين داشت به اينكه حكم حاكم مخالف با واقع است، لازم نيست كه از حكم حاكم تبعيت كند، اگر اين حرف صحيح است پس چرا اصلا شما وقوف به عرفات روز هشتم را به گرده شيعه تقية تحميل مىكنيد، اين كه يك راه فرار آسان دارد، خوب شيعه بگويد ما امروز وقوف نمىكنيم براى اينكه يقين داريم كه فلان روز اول ماه نبوده، شما هم كه مىگوئيد خلاف تقيه نيست اين معنى، از حرف شما چنين استفاده مىشود، در حاليكه خود شما هم در همين مورد وقوف روز هشتم را به گردن شيعه تحميل مىكنيد به عنوان تقيه. از چه راهى تحميل مىكنيد؟ چه چيزى موجب شده كه شيعه را روز هشتم به عرفات بكشد؟ ... نه! شما مىخواهيد تقيه تحقق پيدا كند، تقيه شما مىخواهيد تحقق پيدا كند. اصلا خود اين حرف معنايش اين است كه تقيه درست درك نشده، اينكه ما بخواهيم بين صورت شك و صورت يقين تفصيل قائل شويم، اين با حقيقت تقيه منافات دارد، براى اينكه شك و يقين صفت قلب است، يك امر ديدنى نيست كه كسى بيايد بگويد كه نخير شما شك داريد، نخير يقين دارم، مخصوصا كه
اگر استصحاب را هم به عنوان يك حكم ظاهرىِ قطعى تلقى كند، به استناد استصحاب قسم هم مىخورد كه والله فلان روز، روز اول ماه نبوده، به استناد استصحاب، استصحاب هم كه يك حكم شرعىِ معتبرِ قطعىِ من حيث الظاهراست، ولو من حيث الواقع قطعى نباشد، پس ما بخواهيم مسأله علم به مخالفت را در كار بياوريم، اين نسبت به خودشان مانعى ندارد، براى اينكه در مورد خودشان مسأله تقيه مطرح نيست، اما دائره تفصيل بين شك و علم را بكشانيم به طرف شيعه، اين با حقيقت تقيه منافات دارد، لازمهاش اين است كه هيچ كجا تقيهاى وجود نداشته باشد، هميشه راه فرار تحقق دارد، به اين كاروانهاى شيعه 150000 نفرى كه از ايران مىروند، نروند روز هشتم - به حسب نظر خودشان - نروند در عرفات وقوف كنند، از آنها مىپرسند چرا نمىآئيد؟ بگويند ما يقين داريم كه امروز ليس بيوم العرفة، روز عرفه فردا است، به همين تمام مىشود؟ مىتوانيم اين حرف را بزنيم، يا اينكه نه تقيه اقتضأ مىكند كه اينها مجبورند در عمل با آنها موافقت كنند ولو قاطع به خلاف باشند. اگر قطع به خلاف هم داشته باشند، بايد موافقت كنند، و اگر بايد موافقت كنند، همين دليلى كه در صورت شك اقتضاى اجزأ مىكرد، همان دليل در صورت علم هم اقتضاى اجزأ مىكند. آنكه من روى آن تكيه دارم اين است كه در صورت علم به مخالفت يا بايد شما بگوئيد: لا يجب الوقوف تقية لانهم عالمون بالمخالفة و شما هم مىگوئيد كه خود اينها هم نظرشان اين است كه فى صورة العلم بالمخالفة، لا تجب متابعة حكم القاضى و قضائه، پس اصلا وقوف لازم نيست روز هشتم كنند، يا بايد وقوف تقيهاى فى صورة العلم بالمخالفة واجب نباشد اصلا، كه خوب اگر وقوف نشد با عدم وقوف كه ما مسأله اجزأ را مطرح نمىكنيم، كسى نمىگويد كه عدم الوقوف مجزى است. همانطورى كه در اول بحث ذكر كرديم، بايد يك وقوف كاملى تحقق پيدا بكند ولو تقية، اما وقوف همه جهاتش بايد رعايت شده باشد، پس شما يا بايد بگوئيد: فى صورة علم بالمخالفه، لا يجب الوقوف تقيتاً، لازمه حرف شما هم همين است، اصلا وقوف تقيهاى واجب نيست. اما نمىگوئيد شما اين حرف را، حالا كه مىگوئيد وقوف تقيهاى واجب است ولو فى صورة العلم بالمخالفة، ما الفرق بين اين وقوف و وقوف در صورت شك در مخالفت، همانطوريكه آنجا يك وقوف تقيهاىِ مجزىِ به آن دليلى بود كه ما عرض كرديم، اين وقوف تقيهاى هم فى صورة العلم بالمخالفة، يكون وقوفاً صحيحاً مجزياً على الواقع. پس اين تفصيل بين شك و علم در محدوده خود آنها نقش دارد و آنها اصلا لازم نيست، اگر يك عده از سنىها روز هشتم به حسب نظر خودشان نيامدند وقوف كنند، از آنها پرسيدند چرا نمىآئيد وقوف كنيد، بگويند ما يقين داريم اين حكم حاكم خودمان مخالف با واقع است، مسألهاى
نيست. اما در بين ما اين مسأله، مسأله است، شما از يك طرف مىآئيد مىگوئيد كه در صورت علم به مخالفت تقيه نيست، از يك طرف هم مىگوئيد يجب الوقوف تقية روز هشتم، و از طرفى هم مىگوئيد اين وقوف بدرد نمىخورد، جمع بين اين سه تا بنظر شما به چه نحو مىشود كه در صورت علم تقيه نباشد، از طرف ديگر وقوف روز هشتم هم بر شيعه واجب باشد، از طرف ديگر اين وقوف هم لا يترتب عليه الاثر، لا يكون مجزيا على الواقع، من نمىفهمم جمع بين اين مطالب ثلاثه به چه نحو مىشود تحقق پيدا كند، اگر در صورت علم به مخالفت تقيهاى نيست، فلا يجب الوقوف و اذا سُئلنااز اين كه چرا وقوف نكرديد؟ ما مىتوانيم جواب بدهيم كه ما عالم بوديم به اينكه حكم اين حاكم مخالف با واقع است، آيا به همين مسأله تمام مىشود؟ به همين تقيه برطرف مىشود؟ يا اينكه نه تقيه تهديد مىكند ما را، مجبور مىكند به اينكه در روز هشتم ما وقوف كنيم به عنوان روز نهم آنها، و اگر وقوف كرديم مسأله اجزأ دنبالش است، يا وقوف واجب نيست و يا اگر وقوف واجب شد، يترتب عليه الاجزأ و لذا مىبينيم آن روايت هم امام صادق فرمود با اينكه قسم هم مىخورد:"والله انى لاعلم "اينكه آن روز روز رمضان است، لكن مع ذلك افطار كردم "و لئن افطر يوماً من رمضان ثم اقضى، احب الى من ان يضرب عنقى ". پس اين مسألهاى كه موجب انحراف شده در حقيقت در اين معنى و آمدهاند تفصيل دادهاند بين صورت شك در مخالفت و علم به مخالفت، واقعش اين است كه انسان نمىتواند اين معنى را بپذيرد، بلكه همانطورى كه در صورت شك يكون اين وقوف و حج صحيحا مجزيا، در صورت علم به مخالفت هم اين معنى هست. منتهى باز امام هم در ذيل كلامشان اشاره به اين معنى دارند كه البته علم به مخالفت در مقايسه با شك كمتر تحقق پيدا مىكند، مخصوصا اگر بخواهد منشأ علم به مخالفت، مسأله تعدد افق باشد، مثل افق ايران و افق حجاز، كه اين نمىتواند براى انسان علم به مخالفت بياورد، چون اگر اُفقها متعدد شد اين طبيعى است كه در هلال ذى حجه اختلاف به وجود مىآيد، ممكن است واقعا در آنجا رؤيت تحقق پيدا كرده باشد، اما در افق ايران رؤيتى تحقق پيدا نكرده باشد. حالا يك بحث ديگرى هم باز در همين رابطه و همين مسأله وجود دارد كه اين را انشأالله فردا عرض ميكنيم.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...