• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "حج: وقوف در عرفات " حضرت آية الله العظمى‏
    فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه هفتاد و پنجم "
    بحث در رواياتى بود كه در رابطه با وقوف اضطرارىِ به عرفه وارد شده بود، دو تا از اين روايات را ملاحظه فرموديد يكى دو روايت ديگر هم باقى است، اينها را هم انشأالله ملاحظه كنيم، بعد از مجموعه اينها، ببينيم مفادش چيست؟ روايت سوم از همان باب 22، از ابواب وقوف به مشعر، اين روايت در سندش همان سهل واقع شده كه مورد اشكال است، "ادريس بن عبدالله قال: سئلت ابا عبدالله (ع) عن رجل أدرك الناس بجمعٍ "، مردم و حجاج را در مشعرالحرام ادراك كرد، "و خشى اًّن مضى الى عرفات ان يفيض الناس من جمع قبل ان يدركها " و خوف اين معنى را دارد كه اگر بخواهد به عرفات برود، و در حقيقت وقوف اضطرارىِ عرفه را درك كند، خوف اين معنى را دارد كه ديگر به مشعر الحرام اختيارى كه همان قبل طلوع الشمس است، به او نرسد اصلا، اين تكليفش چيست؟ "و خشى ان مضى الى عرفات ان يفيض الناس من جمع " - يعنى من المشعر الحرام - "قبل ان يدركها "قبل از ادراك او مردم كوچ بكنند و از مشعر الحرام بروند و در نتيجه مشعرالحرام از دست او فوت شود و برود، " فقال ان ظن ان يدرك الناس بجمع قبل طلوع الشمس فليأت عرفات "، اگر معتقد است - ظن به معناى اعتقد است - اگر معتقد است كه قبل طلوع الشمس مى‏تواند مردم را در مشعر درك كند، بعد از رفتن به عرفات و برگشتن به مشعر الحرام، كه در حقيقت جمع بشود بين وقوف اضطرارىِ عرفه و وقوف اختيارىِ مشعرالحرام، اگر معتقد است كه اين معنى امكان تحقق دارد، هم وقت هست و هم وسائل و امكانات در كار است، "فليأت عرفات "، بايد حتما برود وقوف اضطرارىِ عرفات را درك كند، و از آنجا هم خودش را به مشعرالحرام برساند، مخصوصا با توجه به اينكه گفتيم واجب است در وقوف اضطرارىِ به عرفات، همان ان يقف ليلة العيد بعرفات و لو قليلاً و لو اينكه يك زمان كمى را در عرفات وقوف كند. اما "فان خشى ان لا يدرك جمعاً "، اما اگر خوف اين معنى را دارد كه اگر براى وقوف اضطرارى به عرفه برود، اين مشعرالحرام از دستش مى‏رود و فوت مى‏شود، اينجا "فاليقف بجمع "، ديگر وقوف عرفات به طور كلى از او ساقط است، بلكه همين وقوف به مشعر اختيارى مشعر، همين براى او مطرح است، "فاليقف بجمع ثم ليفض مع الناس فقد تم حجه " اگر مشعر الحرام را درك كرد و با مردم از مشعر الحرام افاضه كرد الى منى، از نظر حجش هيچ مشكلى ندارد و حج او تمام است، چرا؟ براى خاطر اينكه وقوف اختيارى و اضطرارى هر دو لعذر ترك شده و تحقق پيدا نكرده و همانطورى كه در متن تحرير هم بود، كه اگر كسى وقوف اضطرارى و
    اختيارى هر دو لعذر از او ترك بشود، اين آدم اگر مشعرالحرام وقوف اختيارى‏اش كه عبارت از قبل طلوع الشمس است، او را درك كند، همين كفايت مى‏كند فى تمامية حجه و صحة حجه، منتهى اين روايت يك مشكل سندى داشت.
    روايت 4، روايت معاوية بن عمار است. معاوية بن عمار در اين باب 22، اولين روايت، مال همان معاوية بن عمار بود و به نظر مى‏رسد كه اين يك روايت ديگرى نباشد، ولو اينكه يك جمله اضافى را از امام صادق (ع) نقل كرده كه در آن روايت اول، اين جمله اضافى نبود، اما در عين حال بنظر مى‏رسد كه همان روايت است، مخصوصا اينكه در آن روايت اول ظاهرش اين بود كه همه روايت را نقل نكرده، براى اينكه مى‏گويد "قال، قال فى رجل ادرك الامام و هو بجمع "، مى‏گويد امام صادق (ع) در رابطه با كسى كه مردم را و حجاج را در مشعرالحرام درك كرده، اين عبارت را فرموده، و اين عبارت با اين عبارت ذيل تقريبا يك عبارت است، ولو اينكه عرض كردم يك جريان اضافه‏اى را در اين روايت چهارم نقل كرده.
    روايت چهارم اين است، معاوية بن عمار عن ابى عبدالله (ع)"قال: كان رسول الله (ص) فى سفرٍ، فاذا شيخ كبير " يك پيرمرد مسنى خدمت ايشان رسيد، " فقال يا رسول الله "، مسأله‏اى را از رسول خدا سؤال كرد، گفت "يا رسول الله ما تقول فى رجل ادرك الامام بجمع؟ "، يك حاجى كه مردم و امام كه همان سرپرست حجاج است، او را در كند، در حاليكه اينها از عرفات فارغ شده‏اند و در مشعرالحرام مشغول وقوف هستند و خود اين كسى هم كه اينها را درك كرده، اين عرفات از دستش خارج شده، "فقال له "، رسول خدا در جواب اين پيرمرد اينطور فرموده‏اند:"ان ظن انه يأتى عرفات، فيقف قليلاً ثم يدرك جمعا قبل طلوع الشمس فليأتها " اگر او اين اعتقاد را دارد كه اگر بيايد به عرفات، اين لامحاله شب است ديگر، اگر بيايد به عرفات و در عرفات يك مقدار وقوف كند و بعد هم بيايد به مشعر، مشعر را قبل طلوع الشمس بتواند درك كند، " فليأتها " بايد برود عرفات و وقوف اضطرارىِ عرفات را انجام بدهد. اما "و ان ظن "، اگر باور و اعتقادش اين است كه "انه لا يأتيها حتى يفيض الناس من جمعٍ "، اين اگر بخواهد به عرفات بيايد، ديگر در برگشتن مشعر مواجه مى‏شود با اينكه مردم از مشعرالحرام افاضه به منى كرده‏اند و در حقيقت ديگر نمى‏تواند مشعرالحرام اختيارى را درك كند، اين "فلا يأتها "، ديگر لازم نيست به عرفات بيايد، "و قد تم حجه "، حالا اين روايات، 3 روايت باشد يا 4 روايت و بعضى هم از نظر سند مشكل داشت، لكن روايت معاوية بن عمار چه دو تا باشد و چه يكى، سندش صحيح بود و همينطور هم روايت حلبى، آن هم داراى سند صحيحى بود، ملاحظه مجموعه اين روايات در رابطه حالا با وقوف به‏
    عرفات، اين چند نكته را دلالت داشت: يكى اينكه عرفات داراى وقوف اضطرارى هست، در مقابل اينكه كسى احتمال دهد كه عرفات "ليس له الا وقوف واحد و وقتٌ واحد " خوب روايت در مقابل او يك وقوف اضطرارى براى عرفه درست مى‏كند، و دلالت ميكند بر اينكه بين وقوف اضطرارى و وقوف اختيارى در مسأله واجب از وقوف فرق وجود دارد، واجب از وقوف در وقوف اختيارى مجموعه آن چند ساعت است، اما واجب از وقوف اضطرارى "يقف بها قليلا "، ديگر كسى مسأله اختلاف ركن و واجب در وقوف اضطرارى مطرح نيست، همين واجب "ان يقف ليلة العيد بعرفات ولو كان هذا الوقوف قليلا " باز دلالت داشتند بر اينكه اگر كسى اين احتمال را بدهد كه خوب عرفات وقوف اضطرارى دارد، اما از كجا كه اين وقوف اضطرارى هم عنوان ركنيت داشته باشد، من الممكن كه در اين مورد اينطور بگوئيم، بگوئيم اگر كسى وقوف اختيارى عن عذر ترك شده از او، چون آنجا مسأله ركنيت مسلم است، بگوئيم اگر وقوف اختيارى عن عذر ترك شد، وقوف اضطرارى را هم عمداً ترك كرد، با اينكه هيچ عذرى نداشت، اگر مسأله ركنيت نباشد، در رابطه با وقوف اضطرارى، بايد بگوئيم اين حجش صحيح است، براى اينكه وقوف اختيارى را كه لعذر ترك كرده، وقوف اضطرارى هم كه احتمال عدم ركنيت مثلا در آن جريان دارد، اين روايات مجموعا اين معنى را نفى كرد، براى اينكه در روايت حلبى تصريح به اين معنى داشت كه اگر كسى قدرت دارد وقوف اضطرارىِ عرفه را درك كند، و مع ذلك ترك كرد، "لا يتم حجه "، اين لا يتم حجه، اين عبارت اخراى از ركنيت است، معنايش اين است كه اگر عالما عامدا وقوف اضطرارى را ترك كرد، "يكون حجه باطلا ". بله همانطوريكه عرض كرديم اگر كسى هم وقوف اختيارى را لعذرٍ ترك كند، هم وقوف اضطرارى را لعذرٍ ترك كند، اكثر اين روايات دلالت مى‏كرد كه با درك اختيارىِ مشعرالحرام "يكون حجه صحيحاً "اما اين براى آن كسى است كه هر دو وقوف اضطرارى و اختيارى را لعذر ترك كند، اما اگر وقوف اختيارى لعذر ترك شد و وقوف اضطرارى عن عمد و علم ترك شد، اين روايت حلبى مخصوصا صريح در اين معنى بود كه يكون حجه باطلا. پس نتيجه اين مى‏شود وقتى اين را در قالب اصطلاح بخواهيم بيرون بياوريم، بايد بگوئيم كه همانطوريكه وقوف اختيارى ركنيت دارد، وقوف اضطرارى هم ركنيت دارد، همانطوريكه وقوف اختيارى را اگر كسى عالما عامدا بطور كلى ترك كند، حجش باطل است، وقوف اضطرارى را هم اگر عالما عامدا غير معذور ترك كرد، يكون حجه باطلا و ديگر نوبت به مشعرالحرام و امثال ذلك نمى‏رسد. اين چيزهائى كه در تحرير مطرح بود، ملاحظه فرموديد كه مجموعه اين روايات دلالت بر اين مطلب مى‏كرد. منتهى عرض كردم اين تكه اخيرش را
    خيلى ربطى به مسأله وقوف ندارد، كه اگر كسى اضطرارى و اختيارى را لعذر كرد، لكن اختيارى مشعر را درك كرد، اين يكون حجه صحيحا، اين از احكام وقوف به مشعر است، منتهى هم در تحرير به آن اشاره شده بود و هم در اين روايات اكثرا اين معنى را دلالت داشتند. اين هم مسأله ششم.
    اما آخرين مسأله در باب وقوف به عرفات، اين آخرين مسأله وقوف به عرفات است، مسأله 7 است. مى‏فرمايد "لو ثبت هلال ذى الحجة عند القاضى من العامة و حكم به و لم يثبت عندنا فان امكن العمل على طبق المذهب الحق بلا تقية و خوف وجب، و الا وجبت التبعية عنهم و صح الحج، لو لم تتبين المخالفة للواقع، بل لا يبعد الصحة مع العلم بالمخالفة و لا تجوز المخالفة، بل فى صحة الحج مع مخالفة التقية اشكالٌ، و لما كان أفق الحجاز و نجد مخالفاً لافاقنا سيما افق ايران، فلا يحصل العلم بالمخالفة، الا نادراً "، خوب اين يك مسأله‏اى است كه مورد ابتلأ است، نه تنها فى زماننا هذا، بلكه من زمن الائمه (ع) الى يومنا هذا، اين مسأله مورد ابتلأ است و اين مسأله اين است كه اگر حلال ذى الحجه و اول ماه ذى الحجه عند علمأ الناس و قضاتهم ثابت شد، ثابت شد كه فلان روز اول ماه ذى حجه است، و در نتيجه روز نهم كه روز وقوف به عرفات است، روى همين معيار و ملاك حكم اينها پيش رفت. اينجا خوب ابتدأاً دو جور است، يك وقت اين است كه پيش خود شيعه و علمأ شيعه هم ثابت مى‏شود، كما اينكه اين معنى هم گاهى اتفاق افتاده بلكه گاهى در آن سفرهائى كه ما توفيق تشرف داشتيم، گاهى اينطورى مى‏شد كه شيعه‏ها هم استحلال مى‏كردند و به همان نحوى كه عند قضاة العامه هلال ثابت ميشد، از نظر شيعه‏ها هم مطلب همان بود بدون اينكه احتمال خلافى در كار باشد، اگر اينطورباشد كه خوب مشكلى در كار نيست، اما اگر عند الشيعه اين معنى ثابت نشد و طبعا هم مقتضاى استصحاب عدم آن چيزى است كه قاضى اهل تسنن حكم كرده، يعنى اگر او و روى حكم او روز نهم وقوف به عرفات است، روى استصحاب آن روز نهم به عنوان روز هشتم مطرح است، كه از آن تعبير به يوم الترويه مى‏كنند. اينجا هم باز دو جور است، يك وقت اين است كه همان موقع يا بعد از آن موقع متبين مى‏شود كه اين حكم قاضىِ اهل تسنن كان مخالفاً للواقع، يك وقت اين معنى تبين پيدا ميكند، يك وقت اين است كه نه، همينطور به حالت ابهام و به حالت شك باقى مى‏ماند، اينها روزى را حكم كردند به انه اول ذى الحجه، لكن لم يثبت عندنا اول ذى الحجه در آن روز. آيا اينجا تكليف چيست؟ در موارد شك و در موارد عدم ثبوت اينجا تكليف چيست؟ مى‏فرمايند اگر مسأله تقيه و خوف و امثال ذلك وجود نداشته باشد، يك سالى باشد، موقعيتى باشد كه شرائط هيچ مقتضىِ تقيه نباشد و همه در يك آزادىِ مطلقى به سر ببرند، خوب اينجا ديگر كل احد يعمل على وفق مذهبه،
    الناس يعملون على طبق حكم قاضيهم و الشيعة تعمل على وفق مذهبه، مذهبش اين است كه استصحاب عدم تحقق هلال ذى الحجه بوده و ثابت نشده آن روزى را كه قاضى حكم كرده، روز اول ماه، روى همان استصحاب مثل اينكه در عيد فطر اگر ثابت نشود هلال شوال، مقتضاى استصحاب اين است كه يوم الشك فى آخر شهر رمضان را انسان روزه بگيرد، ولو اينكه احتمال مى‏دهد كه انه يوم عيد الفطر، لكن در صورت عدم ثبوت بايد احكام بقأ رمضان را مترتب كند و آن يوم الشك را روزه بگيرد، اگر شرائط، شرائطِ آزادى بود كه هيچگونه تقيه و خوف و امثال ذلك نبود، خوب كلٌ يعمل على وفق مذهبه و مسلكه، و هيچ مشكلى در كار نيست. انما الكلام در آنجائيكه شرائط تقيه اقتضأ مى‏كند مسأله تقيه را، بطوريكه اگر انسان رعايت نكند، چه بسا خطرى متوجه او بشود، و چه بسا خطر نفس و تلف نفس در كار باشد. آيا در شرائط تقيه تكليف چيست؟ اينجا يك بُعد مسأله اين است كه آيا در شرائط تقيه از نظر حكم تكليفى و وظيفه وجوبى تكليف عبارت از جيست، يك وقت بحث در اين است كه اين عملى كه تقية صادر شد، اين وقوف به عرفاتى كه طبعا للناس تحقق پيدا كرد در حالى كه براى اين وقوف كننده ثابت نشده بود كه آن روز، روز نهم است، و روز عرفه است، بلكه مقتضاى استصحاب اين بود كه نه آن روز روز هشتم است و در حقيقت اتكالاً على الاستصحاب، اين وقوفش در روز هشتم واقع شده، آيا اين وقوفى كه در روز مشكوك تحقق پيدا مى‏كند، لكن علت تحققش مسأله رعايت تقيه و حفظ نفس و امثال ذلك است، اين وقوف هل يكون صحيحاً مجزياً يقع جزاً للحج، يا اينكه نه، در عين اينكه بر حسب وظيفه وجوبى لازم بوده كه اين وقوف را روزى كه آنها تعيين كرده‏اند انجام بدهد، لكن معنايش اين نيست كه اين وقوف صحيح است و حجى كه انجام گرفته صحيحا واقع شده، بايد در رابطه با اين دو بُعد بحث كنيم. اما بعد اولش خيلى بحث ندارد، براى اينكه تقيه روايات متواتره، بلكه به فرمايش بعض الاعلام قدس سره الشريف، تعبيرشان اين است كه روايات وارده در تقيه فوق حد التواتر است، اصلا از تواتر هم بالاتر و از مرز تواتر هم بيرون است، آن هم به تعبيرات مختلف، "التقية دينى و دين آبائى "، يا "لا دين لمن لا تقية له "، يا در يك روايتى تعبير اينجورى است كه امام معصوم (ع) مى‏فرمايد: كه اگر من تارك تقيه را تشبيه كنم به تارك نماز و بگويم كسى كه ترك تقيه مى‏كند، اين مثل كسى است كه تارك الصلاة است، امام مى‏فرمايد حرف دروغى نگفته‏ام، "لكنت صادقاً "، در اين بيان يك واقعيتى را من مطرح كردم، لذا روايات در باب تقيه و مشروعيت تقيه و وجوب تقيه، كه عمده بحث ما اين است، الى ماشأالله است، لذا در مورد اين حاجى كه مسأله تقيه در كار است كه خيلى هم اينها روى اين مسأله حساسيت دارند، من نظرم است در
    اولين سالى كه به حج مشرف شديم، (خوب سال اول انسان هم با يك ديد ديگرى حج مشرف مى‏شود، و هم با يك احتياط خاصى اعمال را انجام مى‏دهد) در همان سال اول ما مى‏خواستيم احتياط كنيم، تصادفا روز نهم از نظر شيعه ثابت نشده بود، ما خواستيم احتياط كنيم به اين كيفيت كه روز دهم آنها هم يك سرى به عرفات بزنيم و وقوف به عرفات را ولو فى لحظٍْمّا درك كنيم و همين كار را كرديم، به اين كيفيت كه از منى آمديم به مكه، چون روز دهمِ آنها بود و بر ما ثابت نشده بود، جمعى از دوستان هم با من بودند، بعضى‏هايشان هم اهل علم بودند، يك ماشين از اين وانتها اجاره كرديم كه ما را به عرفات برساند، خوب اين قبول كرد ولى مرتب توى راه به ما مى‏گفت كه من هرچه فكر مى‏كنم كه شما روز عيد قربان به عرفات چه كار داريد، عقلم نمى‏رسد. هى تكرار مى‏كرد، ما هم نمى‏گفتيم كه مى‏خواهيم احتياط كنيم، گفتيم آنجاكارى داريم، اثاثى چيزى جا گذاشته‏ايم، شايد بتوانيم پيدا كنيم، از اين مَحملها برايش مى‏آورديم، اما او هى مرتب تكرار ميكرد كه چه معنى دارد كه كسى روز عيد قربان بخواهد به عرفات برود، اين را هى تكرار مى‏كرد. با اينكه يك آدم عوامى هم بيشتر نبود. اجمالاً در شرائط تقيه هيچ ترديدى نيست در اينكه تقيه واجب است و بايد رعايت كرد، حفظاً للنفس بلكه حفظاً لحيثية الشيعة، و حيثيت شيعه بايد حفظ شود، مخصوصا از زمانى كه مسائل حج به صورت دستجمعى درآمده، حالا در سابق ايام هر كسى مستقل بود خودش برود، خودش، خودش را اداره كند، اما به اين صورت مستقل اين يك مسأله خاصى را دارد، حالا با اينكه اين هم جز بحث نيست من عرض كنم كه يك مسأله مهمى است، در يكى از سفرهائى كه ما در بعثه حضرت امام قدس سره بوديم، در آن سفر هم ثابت نشد اول ماه براى شيعه. اتفاقاً آن شخصى كه از طرف حضرت امام نمايندگى و سرپرستى كاروانهاى ايران را داشت، يك شب نشسته بوديم و ايشان آمد خيلى با حالت اضطراب و نگرانى، گفتيم تازه‏اى پيش آمده، گفت بله، گفتيم چيست تازه، گفت امام در رساله و مناسك حجشان يك چيزى را نوشته‏اند و آن اين است: نوشته‏اند كه در مناسك منى‏ تقيه جريان ندارد، راست هم بود يك چنين چيزى را نوشته بودند، در مناسك منى‏ و احكام منى تقيه وجود ندارد، وقت ايشان مى‏گفتند لازمه اين حرف اين است كه من 150 هزار حاجى ايرانى را شب سيزدهم آنها، كه به نظر ما شب دوازدهم مى‏شود، من بايد اينها را در منى نگهدارم، چطورى امكان دارد يك چنين معنائى كه 150 هزار حاجى كه اينها مسأله خيمه و چادر و جا و مكان و همه چيزشان در اختيار مأمورين حكومت است، چگونه من مى‏توانم در منى نگهدارم، امام هم كه فرموده در مناسك منى تقيه جريان ندارد، شما اين مشكل را حل كنيد. من فورى منتقل شدم و به ايشان گفتم اينكه امام مى‏فرمايد در
    مناسك منى و اعمال منى تقيه جريان ندارد، اين مال زمانهائى بوده كه حاجى‏ها به صورت دستجمعى و كاروانى و 150 هزار با يك سرپرست و نماينده و اينها مطرح نبوده، اين حاجى‏ها هر كدام مستقل بودند و منى هم چون برنامه‏اش برنامه يك روز نيست، بلكه روزهاى متعددى در كار است، لذا امام فرمودند كه در احكام و مناسك و اعمال منى تقيه نيست، اما در اين شرائط قاعدة ايشان حكم مى‏كنند به اينكه در اعمال منى هم تقيه هست، گفت حالا تكليف من چيست؟ من چه كنم؟ گفتم الان شما برويد اتاق خودت تلفن كن و بگو اين مطلب را خدمت ايشان عرض كنند، اگر ايشان جواب دادند كه در اعمال منى هم در اين ايام تقيه هست، خوب مشكل شما حل است، اگر فرمودند نه، شما هم جواب بده پس من ديگر قدرت ندارم اين مشكل را حل كنم، گفتم يك تهديد اينطورى بكن. رفت و بعد از نيم ساعت و سه ربع برگشت، گفت اتفاقا همينطور شد، تلفن كرديم و خدمت ايشان گفتند، ايشان فرمودند بله آنكه من نوشتم مال سابق است، اما در اين ايام كه اين مسائل ارتباط به حيثيت شيعه و دستجمعى هست، نخير در همين ايام در مناسك و اعمال منى هم تقيه هست، شما همان شب دوازدهم آنها كه شب دوم مى‏شود، ولو اينكه به نظر شما شب يازدهم است، به همان اكتفا كنيد و به همان كيفيت رفتار كنيد. بالاخره اگر شرائط تقيه چه در وقوف به عرفات چه در وقوف به مشعر چه در اعمال منى اقتضاى تقيه كرد، لازم است متابعت از نظر حكم شرعى، اما از نظر حكم وضعى آيا اين عمل و وقوفى كه تقية تحقق پيدا نكرده، آيا اتصاف به صحت دارد يا خير؟ اين يك بحث مهم و همينطور يك بحث مهم‏تر، اگر كسى مخالفت تقيه كند و عمل را بر وفق مذهب خودش و مذهب حق انجام بدهد و به طور كلى پشت پا به تقيه بزند، آيا حجش صحيح است؟ يا صحيح نيست؟ اينها هم يكى دو بحث مهمى است كه اينجا وجود دارد و همينطور يك بحث ديگر اگر بعداً معلوم بشود كه اين فتوى و حكم قاضى مخالف با واقع بوده، آيا اگر در فرض قبلى حكم به صحت كرديم، در اين فرض هم حكم به صحت مى‏شود يا نه؟ اينها را انشأالله دقت بفرمائيد براى روز يكشنبه انشأالله.
    پايان