• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در عرفات "حضرت آية الله العظمى‏
    فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه هفتاد و سوم "
    راجع به مسأله ديروز چند مطلب و فرع باقى مانده است. يك مطلب اين است كه بر حسب همان صحيحه ضريس كسى كه متعمداً از عرفات كوچ مى‏كند قبل ان تغيب الشمس، در درجه اول بايد يك بدنه كفاره بدهد. آنجا ذكر مى‏فرمايد كه اگر تمكن از بدنه نداشت و قدرت مالى براى تهيه بدنه نداشت، بايد 18 روز روزه بگيرد. تصريح هم مى‏كند كه اين 18 روز هم مى‏تواند در مكه، هم مى‏تواند در طريق و هم مى‏تواند بعد الرجوع الى الاهل باشد، كه لازمه اطلاق اينكه در طريق باشد اين است كه لازم نيست كه در طريق يك جا قصد اقامت ده روز و يا بيشتر كند تا بتواند اين روزه را بگيرد.
    در همان حالى كه مسافر است و روزه (واجب) در سفر هم معمولا جايز نيست، اين استثنائى است. نماز او قصر است، اما اين روزه واجب 18 روز به عنوان كفاره را انجام بدهد، خوب اين مانعى ندارد. روايت صحيحه است و دلالت بر جواز مى‏كند و عموماتى را كه نفى مى‏كند صحت روزه واجب را در سفر، تخصيص مى‏زند.
    اما يك بحث اين است كه آيا اين 18 روز بايد به صورت متوالى انجام بگيرد؟ يا اينكه نه، 18 روز اگر به صورت پراكنده هم باشد و توالى در كار نباشد، باز هم مانعى ندارد؟ آن جهتى كه الان مى‏توانيم رويش بحث بكنيم، همين ملاحظه روايت و صحيحه ضريس كناسى است، اما يك بحثهاى عمومى دارد كه اين را بايد در كتاب الصوم مطرح كرد و آن اين است كه آيا اصل اولى در روزه‏هاى متعدد واجب كه به يك نحو وجوب پيدا كرده، آيا تتابع است؟ يا اينكه نه تتابع يك مطلب زائدى هست و او دخالت ندارد، غير متتابع و غير متوالى هم مانعى ندارد؟
    آنجاها يك بحثهاى مخصوص دارد، و حتى بعضى از روايات صحيحه در آنجا وجود دارد كه از آنها استفاده مى‏شود كه در هيچ روزه متعددى، تتابع معتبر نيست الا يك مورد كه سه روز روزه كفاره يمين است، كه اگر از كسى قَسَمى به همان نحو فقهى تحقق پيدا كرد و سپس مخالفت كرد، در درجه اول " فكفارته اطعام عشرة مساكين من اوسط ما تطعمون اهليكم " است. ظاهراً اين هم در رديفش هست "او صيام ثلاثة ايام ".
    آن روايت مى‏گويد تنها در همين "صيام ثلاثة ايام "تتابع معتبر است، اما موارد ديگر نه.
    اما فتاواى فقها هم مختلف است، لكن اين بحث را به صورت كلى بايد آنجا مطرح كرد و ما نمى‏توانيم به نحو كلى، مسأله را الان بررسى كنيم.
    آن كه ما الان مى‏توانيم بحث كنيم، همين مقدار است كه آيا اين صحيحه ضريس كناسى كه مى‏گويد "فان لم يتمكن من البدنة فصيام ثمانية عشر يوماً " عرف از اين چه استفاده مى‏كند؟ اگر گفتند از 18 روز روزه، عُرف دو جهت را استفاده مى‏كند، هم اصل 18 روز را، و هم تتابع و توالىِ بين اين 18 روز را، كه دو خصوصيت در كار است: هم عدد دخالت دارد و هم توالى و تتابع دخالت دارد. و انصراف دارد به مسأله توالى كه بايد متتابع باشد.
    لكن خوب اين حرفى نيست كه قابل قبول باشد و حتى مشابهاتى هم كه برايش ذكر شده آن مشابهاتش هم اينطور نيست. اگر يك دكترى به مريض گفت بايد روزى دو ساعت ورزش كنيد، آيا معنايش اين است كه دو ساعت متوالى يا اينكه در روز بايد دو ساعت ورزش تحقق پيدا كند؟ مى‏خواهد به صورت متوالى باشد، يا غير متوالى.
    اجمالاً از "صيام ثمانية عشر يوما " جز آن مطلب اول عرف چيزى را استفاده نمى‏كند. مگر آنجاهائى كه قرينه خارجى و دليل ديگرى باشد كه از طريق آن قرينه و دليل تتابع استفاده شود، و الاّ نفس ايجاب يك عددى، اين "لا يستفيد منه العرف التوالى " و در اينجا هم همين است.
    لكن خوب اگر كسى بخواهد رعايت احتياط استحبابى را بكند، اين هيچ مانعى ندارد. بهتر اين است كه اين 18 روز به تعبير امام بزرگوار به طور متوالى انجام بگيرد، لكن دليلى بر شرطيت و اعتبار توالى با ملاحظه خود اين دليل نداريم. عرض كردم چون در باب صوم ممكن است روايت ديگرى و يك ضوابط كلى نفياً و اثباتا وجود داشته باشد، كه ما الان نمى‏توانيم آن بحث را اينجا مطرح كنيم. آن كه الان براى ما مطرح است، نفس همين صحيحه ضريس است با ادعاى انصراف به توالى و ما مى‏بينيم وجهى براى اين ادعاى انصراف وجود ندارد اصلا.
    (س:...) (پاسخ استاد):"بمكة "كه قيد نيست، او براى تعميم مطلب است. مى‏خواهد بگويد توسعه مى‏دهد، كسى 18 روز اصلا مكه نمى‏ماند، اصلا در مكه براى خاطر اينكه اين جريان مال عرفات است، تخلف افاضه از عرفات شده قبل الغروب، حالا در زمان ما كه پيداست كه بعد از روز نهم كسى بيش از پنج يا شش روز نمى‏ماند، در زمانهاى سابق هم همينطور بوده، معمولا كسى بعد از روز 9 ذيحجه، 18 روز در مكه، كه آن هم بايد بيايد در منى و اعمال منى را انجام بدهد، مبيت به منى تحقق پيدا بكند، اين مى‏كشد تا روز 12 و 13، آن وقت چه كسى 18 روز بعد از روز 12 و 13 در مكه مى‏ماند؟ عرض كردم فى زماننا هذا كه نيست، اما ظاهرا در زمانهاى گذشته هم همين بوده، براى خاطر اينكه حاجى بعد از آن كه از اعمال خودش فارغ شد، هيچ همّى غير از مراجعت به وطن خودش ندارد، و ديگر داعى براى ماندن به مكه معمولا
    برايش وجود ندارد، مگر حالا يك افراد شاذ و نادرى.
    مطلب ديگر اين است كه ما گفتيم بر حسب آنچه كه از روايت يا از حديث رفع استفاده كرديم، كه ما از خود روايت ترجيح داديم اين معنى استفاده مى‏شود، آن اين است كه ناسى، كسى كه از عرفات افاضه مى‏كند قبل غروب الشمس، نسيانا، يعنى يادش رفته كه جايز نيست افاضه بشود، حكم را فراموش كرده، قبلا مى‏دانسته كه "لا يجوز الافاضه قبل الغروب "لكن بعد فراموش كرد و به علت همين فراموشى قبل از غروب، افاضه كرد از عرفات به جانب مشعر. ما گفتيم كه از صحيحه اولى كه صحيحه مسمع بن عبد الملك بود استفاده مى‏شد كه اين "لا يجب عليه الكفارة "خود روايت دلالت بر اين معنى مى‏كرد.
    اين آدم بطور سهو و نسيان از عرفات خارج شد و در حاليكه نمى‏دانست، يعنى سهوا، افاضه‏اش افاضه غير محرم است و كفاره هم بر او واجب نيست، حالا اين آدم كه از عرفات بيرون آمد اين دو صورت دارد: يك وقت اين است كه رفع نسيان و تذكرش بعد از غروب شمس حاصل مى‏شود، بعد از آنى كه مغرب شد و غيبوبة شمس تحقق پيدا كرد، يادش آمد كه نمى‏بايست قبل الغروب افاضه كند و اين از روى سهو و نسيان افاضه كرده، اما يك وقت اين است كه نه، فرض كنيد يك ساعت به غروب افاضه كرد، از حدود عرفات خارج شد، لكن قبل از آن كه غروب شمس تحقق پيدا كند، اينجا زوال نسيان و ارتفاع نسيان شد، و بطورى است كه اگر برگردد به عرفات مى‏تواند غروب شمس را در عرفات درك كند. خوب اين آدم اول مى‏خواهيم ببينيم حكم تكليفيش چيست؟ آدمى است از عرفات نسياناً خارج شده، الان هم در بيرون عرفات زوال نسيان شد، و اگر برگردد حالا نه به محل اول خودش، حداقل به آن مرز عرفات كه همين حواشى داخل در حد عرفات است، مى‏تواند غروب شمس را در آنجا درك كند، آيا حكم تكليفيش چيست؟
    حكم تكليفيش اين است كه بايد برگردد روى همان مبنائى كه ما استفاده كرديم، از مجموع ادله استفاده كرديم كه چند ساعت وقوف در عرفات واجب است و بين واجب و ركن مغايرت تحقق دارد، ركن عبارت از مسمى است، لكن واجب عبارت از مجموعه وقت است. خوب اگر واجب عبارت از وقت است، اين درست است كه افاضه‏اش نسيانا بوده و افاضه نسيانى لايكون محرماً به وجهٍ، اما الانى كه زوال نسيان شد و مى‏داند كه با برگشتن به عرفات 10 الى 20 دقيقه قبل غروب شمس مى‏تواند در عرفات باشد، خوب يجب عليك، نه به عنوان ركن، مسأله ركن مطرح نيست، مسأله انجام واجب و اداى وظيفه وجوبى است، در حقيقت اين چند دقيقه‏اى كه در حال زوال نسيان مى‏خواهد در خارج عرفات بماند، در حاليكه اگر 10 قدم بردارد وارد عرفات مى‏شود و مى‏تواند اين دقايق را در عرفات باشد، چه مجوزى هست براى‏
    اينكه در خارج عرفات بماند؟ بلكه يجب عليك، واجب است كه به عرفات برگردد، ولو اينكه دقايقى را بيشتر قبل از غروب الشمس نمى‏تواند از عرفات در اين برگشتن درك بكند، لكن به عنوان ادأ وظيفه وجوبى بر او واجب است كه برگردد به عرفات. حالا اگر آمد و تنبلى كرد، گفت نه ديگر ما بساط و اثاث را جمع كرديم و ديگر برگشتن به عرفات حالش نيست، حوصله‏اى براى برگشتن به عرفات نداريم. در حاليكه مى‏توانست، زوال نسيان هم شده بود، هيچ مشكلى هم در برگشتن به عرفات وجود نداشت. خوب اگر مسامحه كرد و تنبلى كرد، اين بلااشكال مخالفت يك تكليف وجوبى تحقق پيدا كرده و مخالفت اين تكليف وجوبى حداقل موجب استحقاق عقوبت و تحقق معصيت است، اينجا جاى ترديد نيست، اما آنجائى كه جاى ترديد و جاى بحث است اين جهت است: كه آيا در اين شرائط كه مى‏تواند برگردد و يك مقدار وقوف را قبل الغروب نيز درك كند يا اينكه برنگردد استحقاق عقوبت هم پيدا كرد، آيا مثل عامد كفاره هم گريبان اين را مى‏گيرد؟ يا اينكه نه اين ديگر كفاره‏اى براى او ثابت نيست. بحث در اين است كه آيا يجب عليه الكفاره؟ يعنى الان حكم عامد را پيدا مى‏كند. همانطوريكه عامد كفاره بدنه و در رتبه بعدى 18 روز روزه گريبان او را مى‏گرفت، آيا گريبان اين را هم مى‏گيرد يا نه؟ ابتدأً در ذهن مى‏آيد و بعضى از بزرگان و فقهأ هم قائل شدند به اينكه بله، الان اين كفاره دارد، براى اينكه اين عملش، عمل محرم است، اين حق ندارد اينجا بماند، اين واجب است كه برگردد به عرفات ولو اينكه يك زمان كمى را قبل از غروب شمس در عرفات درك مى‏كند، اما واجب است بر او و حيث اينكه مخالفت اين واجب را كرده، لذا يترتب عليه الكفاره، در حال مخالفت هم كه ديگر عنوان سهو و نسيان و جهل و امثال ذلك وجود ندارد، الان يك كسى است كه زال نسيان، ارتفع سهوه و سار متذكراً و از روى اراده و اختيار برنمى‏گردد به عرفات، لذا يترتب عليه الكفاره. لكن واقعش اين است كه نه، در عين اينكه براى او واجب است برگردد، و در عين اينكه مخالفت اين واجب استحقاق عقوبت دارد، لكن هر كجا كه مخالفت واجب و استحقاق عقوبتى باشد، معنايش اين نيست كه كفاره هم در كار است، كفاره (خوب دقت بفرمائيد!) آن چيزى كه از روايت استفاده مى‏شد اين نبود كه اگر كسى مثلا وقوف واجب به عرفات را غير از مسأله ركن ترك بكند، مثل يك آدمى است كه عالما عامدا خودش را به عرفات پنج دقيقه قبل غروب شمس رساند، سؤال: اگر كسى عالما عامدا وقوف به عرفات را در اين ساعات ترك كرد، پنج دقيقه قبل از غروب شمس خودش را به عرفات رساند، و آن ركن را درك كرد، شما اينجا مى‏گوئيد چه تحقق پيدا كرد؟ مى‏گوئيد حجش صحيح است لتحقق ركن، اما يك خلاف شرعى هم مرتكب شده، يك ترك واجبى تحقق پيدا
    كرده، اما آيا نسبت به اين آدم هم شما مى‏گوئيد كفاره دارد؟ اين آدمى كه در مكه روز نهم، نهارش را آنجا خورده، گفته يك چهار پنج ساعتى هم استراحت مى‏كنيم، براى ده دقيقه به غروب شمس، خودمان را به عرفات مى‏رسانيم، و رساندند. شما مى‏گوئيد آيا براى او كفاره واجب است؟ با اينكه اين همه وقت را به استثنأ 5 دقيقه مخالفت عمدى از او تحقق پيدا كرده، مع ذلك لايترتب عليه الكفاره. كفاره موردش و عنوانش عنوان خاص است و آن اين است كه اگر كسى قبل غروب الشمس افاضه بكند من عرفات الى المشعر الحرام، خيلى اصطلاحات را هم بكار نبريد، قبل غروب الشمس از عرفات خارج بشود، برود به جانب مشعر الحرام. اين موضوع براى كفاره است، و در اين افاضه اگر عالم عامد بود و قصد مخالفت داشت، يترتب عليه الكفاره. اما در مورد ناسى و ساهى كه خود روايت مى‏گفت: لا يكون فيه الكفاره، الان هم كه زوال نسيانش شده، ديگر عنوان افاضه مطرح نيست، فقط اين عنوان مطرح است كه اين نيم ساعت را بايد در عرفات باشد و اين بايد را اين مخالفت كرده، مخالفتش هم عمدى است و عنوانش هم برگشتن به عرفات است، واجب است بر او برگردد به عرفات، زيرا اين واجب را رعايت نكرده. دليل نيامده بگويد كسى كه براى او واجب است برگردد به عرفات، اگر برنگردد كفاره دارد، دليل مى‏گويد اگر كسى قبل الغروب از عرفات كوچ كند الى المشعر، يكون عليه الكفاره، اما كسى كه "يجب عليه ان يرجع الى عرفات "و اين وجوب را رعايت نكرد و عالما عامدا رجوع نكرد به عرفات، اين هم يكون عليه الكفاره. دليلى دلالت بر اين معنى ندارد.
    (س:...) (پاسخ استاد:) من كه مواردش را گفتم، گفتم فرض كنيد كه هيچ مشكلى در اين رابطه نيست، ثانيا اين رفته الى المشعر نه اينكه وارد مشعر شده، در طريق مشعر قرار گرفته و در طريق مشعر به اين صادق است كه صد متر به جانب مشعر الحرام رفته، صدق افاضه مى‏كند، پس دقت فرموديد كه موضوع كفاره افاضه از عرفات قبل الغروب است نه نبودن در عرفات قبل الغروب. نبودن در عرفات ملاك نيست، افاضه از عرفات به صورت عالما عامداً اين موجب ثبوت كفاره و تحقق كفاره است. لذا روى قاعده اين ناسى بعد زوال نسيانه اگر وقت هم داشته باشد عالما عامدا به عرفات برنگردد، اين جز استحقاق عقوبت و تحقق معصيت چيزى در رابطه با او وجود ندارد.(س:...) (پاسخ استاد:) تخلف كه من مثال زدم براى شما، من كه مثال بالاتر را زدم براى شما، گفتم آن كسى كه ظهر نهارش را در مكه مى‏خورد، تا 5 بعدازظهر هم مى‏خوابد، 5 بعدازظهر پا مى‏شود آهسته آهسته به جانب عرفات مى‏آيد، 5 دقيقه عرفات را درك مى‏كند، اين كفاره دارد. خوب پس اين كوچش كه حرام نبوده، ناسى بوده. لذا اگر تذكر پيدا نمى‏كرد كه استحقاق معصيت هم‏
    نداشت، استحقاق عقوبت. نظر عرف چيست آقا؟ اگر بخواهيم زير گذرخان مسائل را حل كنيم كه در مسجد اعظم نمى‏آئيم، اين عرفاً چيست، مى‏گويد افاض، اينكه افاضه‏اش حلال بوده، خوب اين بالاتر است يا آن كسى كه تا 5 بعدازظهر در مكه خوابيده؟ افاضه‏اش سهوى است، آنكه خود روايت مى‏گويد لا شئ عليه، لانه ليس بمتعمد. از نظر عدم رجوع متعمد است نه از نظر افاضه، خوب من اينها را مى‏گويم مثل اينكه شما اينجا نيستيد. عرض مى‏شود اين هم يك مطلب. مطلب ديگر چيزى است كه ايشان در مسأله 5 مطرح كردند، لكن خوب اين هم دنباله همين معنى است و آن اين است: لو نفر قبل الغروب عمداً، همان افاضه عمديه، و ندم و رجع و وقف الى الغروب، او رجع لحاجٍْ، لكن بعد الرجوع وقف بقصد القربْ، فلاكفارْ عليه، حالا اين دو فرض است. يك فرضى كه خيلى به ما مربوط است اين است: در همان موردى كه روايت ابتدائاً حكم مى‏كرد به ثبوت كفاره و او افاضه عمديه علميه، حالا كسى يك ساعت به غروب از عرفات افاضه كرد عالماً عامداً، از عرفات آمد بيرون، بعد پشيمان شد، گفت اين چه كارى بود ما انجام داديم، به چه مناسبت قبل غروب الشمس ما از عرفات افاضه كرديم، پشيمان شد، برگشت به عرفات و در موقع برگشتن باز دقايقى از روز، قبل الغروب الشمس را در عرفات درك كرد، به حيثى كه غروب شمس بر او در عرفات تحقق پيدا كرد. آيا چنين آدمى كفاره بر او واجب است يا نه؟ آيا روايت كه مى‏گويد اگر كسى افاضه بكند من عرفات قبل ان تغرب الشمس يا تقيب الشمس، اين عبارت معنايش چيست؟ معنايش اين است كه به صرف افاضه عمديه علميه كفاره مترتب مى‏شود؟ به مجردى كه قبل غروب الشمس پايش را از عرفات و حدود و مرز عرفات بيرون گذاشت، اين يثبت عليه الكفاره. يا اينكه نه، عرف از اين چيز ديگرى استفاده مى‏كند. عرف استفاده مى‏كند كه كسى عالماً عامداً از عرفات قبل الغروب به طور كلى افاضه بكند و كوچ بكند و به تعبير امام بزرگوار كه كلمه نَفةرة را در اينجا بكار بردند، با اينكه در روايات و كلمات عنوان افاضه مطرح شده، اين كفاره مال آن كسى است كه بطور كلى كوچ بكند از عرفات، اما اگر عامداً عالماً خارج شد، بعد پشيمان شد، برگشت به عرفات، و در حالى وارد عرفات شد كه مقدارى از عنوان روز باقى بود و غروب شمس را در عرفات درك كرد، اين آدم در عين اينكه حق نداشته ولو يك لحظه از عرفات پاى خودش را بيرون بگذارد و عمل محرمى بلا اشكال از او تحقق پيدا كرده، لكن در عين حال دليل كفاره يك عنوان خاصى را مى‏گويد، عرف اينطورى استفاده مى‏كند:"لو افاض قبل غروب الشمس "، يعنى افاض به طور كلى، اما آنجائيكه افاض ثم ندم، ثم رجع الى عرفات، اين ديگر داخل در اطلاق افاض قبل غروب الشمس نيست و عرف چنين معنائى را از اين عنوان استفاده نمى‏كند و
    شاهدش هم اين است كه در همان برخورد اولى كه ما با اين تعبير و با اين عنوان، چه در روايات و چه در كلمات فقهأ پيدا مى‏كنيم، توى ذهنمان همين مى‏آيد، يعنى كسى كوچ كند، بساط را از عرفات جمع كند برود به جانب مشعر و ديگر مسأله برگشتن و اين حرفها در آن مطرح نيست. لكن در عين حال، (س:...) (پاسخ استاد:) افاض ولى كدام افاضه‏اى كفاره دارد؟ اينجا داريم معنى مى‏كنيم. بعضى از فقهأ مثل شما برادران، آنها هم در ذهنشان همين معنى آمده كه نه، اينجا صدق افاضه مى‏كند، كفاره هم ثابت شده، دليلى بر ثبوت كفاره ما نداريم. كفاره ثابت نمى‏دانيم كه با اين برگشتن اين كفاره ثابت شده، آيا ساقط مى‏شود يا نه؟ سقوط نياز به دليل دارد، و مقتضاى اصل هم عدم سقوط است، لكن اين حرف ناشىِ از عدم دقت در معناى روايت است. ما مى‏خواهيم بگوئيم روايت در چنين موردى از اول دلالت بر ثبوت كفاره نمى‏كند، در حقيقت اين مثل يك شرط متأخرى در آن دخالت دارد. كسى كه از عرفات كوچ بكند، قبل غروب الشمس و در خارج عرفات هم باقى بماند، اما اگر در خارج عرفات پشيمان شد، ثم رجع الى عرفات و ادرك غروب شمس و قبل غروب شمس را، خود دليل دلالت بر ثبوت كفاره ندارد. به عبارت روشن‏تر اينطور نيست كه ثبوت كفاره مسلم است، لكن ما روى سقوط كفاره بحث مى‏كنيم كه بيايند بگويند چه دليلى بر سقوط كفاره داريد، بلكه مقتضاى اصل و استحباب بقأ كفاره است، نه اشكال در اصل دليل بر ثبوت كفاره است، ما معتقديم كه عُرف از اين عبارت چه در روايت و چه در كلمات فقها، استفاده مى‏كند كه موجب كفاره آن افاضه للتالى است، افاضه‏اى كه به دنبال او ديگر رجوع به عرفات تحقق پيدا نكند، اما افاضه، اين ديگر فهم عرف است، خوب شماها قبول نكنيد، اينجاها ديگر حمله نكنيد، گفت اين مثل تبادر مى‏ماند، نه اينكه برهان ندارد، يكى مى‏گويد متبادر اين است، ديگرى مى‏گويد نه، چوب و چماقى هم در كار نيست، دليلى هم در كار نيست ، عُرف اين معنى را استفاده مى‏كند. خوب نكند، بفرمائيد نمى‏كند. مسأله قبلى خيلى دقيق است شما دقت نكرديد، الان هم دقت نكرديد. عرض مى‏شود كه اين فهم عرف است، كه اگر ديروز من روايت را مى‏خواندم در همانحال از شما مى‏پرسيدم كه اين سؤالى كه دارد سائل مى‏كند كه اگر كسى قبل غروب الشمس افاضه كند، مقصود از اين سؤال چيست؟ شما روى همان ذهن ساده عرفى خودتان مى‏گفتيد معنايش اين است، قبل غروب شمس بساطش را از عرفات جمع كند برود، ديگر برگشتن نبود در اين معنى، لذا در صورت برگشتن، ظاهر اين است كه كفاره‏اى نيست، حالا يك فرض ديگر هم ايشان گفته كه اگر مسأله ندامت نباشد، بلكه از عرفات رفت بيرون، يادش آمد كه يك مقدار اثاثش را در عرفات جا گذاشته، خوب برگرديم برويم اين مقدار اثاثى را كه در عرفات جا گذاشتيم برداريم و
    بيائيم. وقتى كه وارد عرفات شد ديد مثلا نيم ساعت به غروب است، گفت حالا كه ما آمديم اينجا، اين نيم ساعت را هم با همان قصد قربت ما وقوف را ادامه مى‏دهيم، بعد غروب شمس از عرفات خارج مى‏شويم كه داعى و محرك بر رجوعش به عرفات وقوف نبوده، داعى و محركش اين بوده كه بيايد اثاث باقيمانده خود را در عرفات بردارد و بماند و بعد از غروب شمس از عرفات خارج مى‏شويم، اين هم على القاعده لا يكون عليه كفارة، تا مسأله 6 انشأالله.
    پايان