• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در عرفات " حضرت آية الله العظمى‏
    فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه هفتاد و يكم "
    در مسئله 2 اينطور مى‏فرمايند:"المراد بالوقوف مطلق الكون فى ذلك المكان الشريف من غير فرق بين الركوب و غيره والمشى و عدمه، نعم لو كان فى تمام الوقت نائماً او مغمى عليه بطل وقوفه "
    در مسئله 3 مى‏فرمايند:"الوقوف المذكور واجب لكن الركن منه مسمى الوقوف و لو دقيقة او دقيقتين و لو ترك الوقوف حتى مسمى عمدا بطل حجه و لكن لو وقف بقدر المسمى و ترك الباقى عمدا صح حجه و ان اثم "
    در مسئله 2 اينطور مى‏فرمايند كه مقصود از وقوف در عرفات كانّ اين نيست كه انسان آنجا در يك حالى بايستد و ادامه بدهد. مثلا اگر نشسته، نشستن را ادامه بدهد و اگر ايستاده، ايستادن را ادامه دهد، وقوف به معناى حضور است، همينطور كه در كلمات فقهأ بعضى‏ها را ملاحظه فرموديد، همان بودن در آنجا و حاضر بودن و كون در آن مكان است و شاهد بر اين معنى همان سيره مستمره عمليّه مسلمانها است كه بعد از آنكه وقوف به عرفات جايز است، اينطور نيست كه در يك نقطه به همان حال الى الغروب بمانند. خوب بعضى‏ها مى‏خواهند نماز بخوانند و تطهير كنند، حوائجى در بيرون خيمه‏ها و چادرها دارند و اينها مستلزم حركت و مشى است، مستلزم ايستادن، نشستن و حالات مختلفه است. از اينجا كشف مى‏شود كه اين وقوف به معناى همين حضور و كون در آن مكان است اما نحوه‏اش هر نحوه‏اى باشد و لو در حال ركوب هم باشد، هيچ مانعى ندارد براى اينكه ملاحظه مى‏شود كه گاهى در حال وقوف، حاجت پيش مى‏آيد و مجبورند ماشين سوار شوند، از اينجا معلوم مى‏شود كه حالت خاصه‏اى در وقوف مطرح نيست. حالا اين يك مطلبى است تقريبا مسلّم و روى تسلمش هم خيلى در كلمات مطرح نشده چون اين معنى واضح بوده، لكن چيزى كه در اين مسئله دوم مورد توجه است، عبارت از اين معنى است كه در حال وقوف يا بايد انسان بتمامه بيدار و غير مغمى عليه باشد و يا حتى مقدارى از اين زمان را با اين حال باشد، بطوريكه اگر كسى يك ساعت به ظهر وارد عرفات شد، خيلى خسته و كوفته، حتى نيت هم كرد آن موقع كه از زوال مى‏خواهد وقوف براى مثلا حج تمتع داشته باشد قربة الى الله، لكن يك ساعت به ظهر خوابيد و خوابش ادامه پيدا كرد تا غروب كه جميع اين زمان و ظرف زمانى در حال نوم واقع شد، اين وقوف تحقق پيدا نكرده، نه تنها اينجا اينطور است در مشابهاتش هم اينطور است. در ماه رمضان هم اگر كسى به اين صورت شد كه نيت كرد روزه فردا را لكن يك ساعت به اذان صبح خوابيد و خوابش ادامه پيدا كرد تا زمان افطار، اين روزه‏اش نمى‏تواند صحيح باشد.
    براى اينكه هيچ بُرهه‏اى از اين زمان مأموربه را اين با حال توجه و التفات درك نكرده، اما اگر همان اول وقت و لو چند دقيقه نيت وقوف كرد يا در ماه رمضان نيت صوم كرد و نماز صبحش را هم خواند و ثم نام الى زمان الافطار، اين روزه‏اش درست است و در ما نحن فيه هم وقوفش صحيح است، براى خاطر اينكه بعد از آنكه شروع وقوف با توجه و التفات شد، اين سبب مى‏شود كه بتوانيم وقوف را به اين شخص نسبت بدهيم و بگوئيم وَقف فى العرفات يا صام فى جميع هذااليوم، اما كسى كه تمام وقت را غير ملتفت بوده، حالا نائم بوده است يا مغمى عليه بوده، اين فعل به او استناد داده نمى‏شود در حالى كه در مأموربه طبع اولى‏اش - مخصوصا در باب عبادات - اين معنى خصوصيت دارد كه بايد عمل مستند به مكلف باشد، استناد به مكلف به اين معنى است كه از مكلف از روى اراده و اختيار واقع بشود اراده و اختيار هم فرع التفات است، فرع تصور است، اولين مبدأ در باب اراده تصور و مبادى بعدى، بعد نوبت به اراده و بدنبال اراده صدور فعل مى‏رسد. در باب عبادات بالخصوص اين معنى مطرح است كه بايد عمل صادر عن ارادة و اختيار باشد، علاوه بر اينكه داعى و محركش بايد امتثال امر خدا باشد، اما قبل از مسأله داعى مسأله صدور عن ارادة و اختيار مطرح است و اين آدمى كه در تمام وقت مغمى عليه و نائم بوده، ما چطور مى‏توانيم فعل را به او نسبت بدهيم و حكم كنيم به اينكه يك وقوف ارادى و اختيارى عن عبادة از اين آدم صادر شده است، پس حداقل بايد برهه‏اى از زمان اين معنى متعلق اراده و اختيار باشد، حالا بقيه‏اش هم به عنوان استمرار، مثل استمرار نيت كه با غفلت هم سازگار است، حتى در باب نماز، اين كفايت مى‏كند براى صحت عبادت و الا كسى در همان حال نماز هم فرض كنيد لحظات اولّش مثلا خداى نكرده سكران بوده كه هيچ متوجه نيست كه ماذا يعمل، اين بيايد شروع به نماز كند، و لو اينكه در وسط نماز از حالت مستى خارج بشود، اين براى صحت عبادت و صحت اين عمل كفايت نمى‏كند، اين مطلبى است كه در مسأله دو فرمودند.
    لكن مهم مسئله سوم است، اين مسئله سوم را خوب دقت بفرمائيد چون در كلمات خيلى به نظر من اختلاط در رابطه با اين مسأله پيش آمده است.
    مسئله سوم همان بود كه ما اشاره مى‏كرديم كه وقوف به عرفات واجب و ركن و بينشان از نظر دائره، سعة و ذيقاً اختلاف وجود دارد. ركن در باب وقوف آن هم ركن در باب حج كه ركن در باب حج، غير از ركن در باب نماز است، ركن در باب حج آن است كه اگر كسى عمدا اخلال به او بكند، موجب بطلان است، اما در باب نماز اگر سهوا هم اخلال به ركن بشود، يوجب البطلان. ركنِ در باب حج را در بابِ وقوف مى‏فرمايند مسماى وقوف است، و لو يك دقيقه، و لو دو دقيقه باشد كه اگر كسى آمد يك دقيقه يا دو دقيقه در عرفات وقوف كرد و بقيه‏
    وقوف را ترك كرد، اين از نظر ركنى، اخلال به حج تحقق پيدا نكرده‏است، يعنى حجش صحيح است و لو اينكه در كنار اين حج صحيح، يك تركِ واجبى شده، اين واجب بوده كه بيش از اين مقدار در عرفات وقوف كند، اما خوب اخلال كرده به آن مقدار واجب، اخلال به آن مقدار واجب يترتب عليه استحقاق العقوبة، اما چون مسماى وقوف تحقق پيدا كرده، لذا اخلال به ركن حاصل نشده و عمل از نظر صحت، اتصاف به صحت دارد. خوب اينجا به ضميمه حرفهائى كه در مسأله مبدأ وقوف ما ذكر كرديم، اينجا تقريبا چند تا مدعا مى‏شود كه اين مدعاها بايد با دليل ثابت بشود. يكى اينكه ما قبلا گفتيم و گفتيم لازم نيست كه مبدأ زمانىِ وقوف عبارت از زوال باشد، بلكه يك ساعت از زوال گذشته به مقدار يك غسل و جمع بين صلاتين به اذان واحد و اقامتين اگر به اين مقدار تأخير بشود، اين مانعى ندارد و لازم نيست كه من حين الزوال وقوف تحقق پيدا كند، اين يك مطلب.
    مطلب دوم اينكه از اين يك ساعت كه گذشت، حتما بايد وقوف شروع بشود، اين به صورت يك حكم وجوبى است، واجب است بعد از گذشتن ساعتى از زوال اينكه وقوف را شروع بكند و اين به عنوان واجب مطرح است، نه به عنوان ركن. پس اين تحليل مى‏شود به دو مطلب، يكى اينكه بعد مضى ساعٍْ وقوف واجب است و وجوبش هم به عنوان ركن نيست، بلكه به عنوان اصل وجوب در باب عمل حج است. مطلب ديگر اينكه در باب وقوف اصولا ركن تحقق دارد. خود اين يك مسئله‏اى است كه چه وقت گفته در باب وقوف در عرفات، همان وقوف در باب حج تحقق دارد، بايد اثبات شود اين معنى و ماالدليل على كون الوقوف ركناً و لو فى الجملة. مطلب آخر اين كه ركن عبارت از مسماى وقوف است، در مقابل آن كسى كه احتمال بدهد كه ركن در باب وقوف به عرفه مجموع زمانى است كه يجب الوقوف فيه، يعنى همان مجموعه، عبارت از ركن است، نه ما در مقابل آن بايد بگوئيم كه در عين اينكه وقوف به عرفات ركن است لكن آنكه اتصاف به ركنيت دارد، مسماى وقوف است كه به تعبير امام بزرگوار (قدس سره) با يك دقيقه و دو دقيقه هم تحقق پيدا مى‏كند پس ببينيد در اينجا چند تا مطلب است و اينها نبايد به هم مخلوط بشود و بايد ببينيم از ادله چگونه ما مجموعه اين مسائل را استفاده مى‏كنيم. يك مطلب اين بود كه لازم نيست وقوف من اول الزوال باشد، يك مطلب اين كه بعد مضى ساعة، وقوف واجب است و آن وقوف واجب، ركن نيست. مطلب ديگر اينكه در وقوف به عرفه ركن وجود دارد، اينطور نيست كه وقوف مثل بعض ديگر از اعمال حج باشد كه اتصاف به ركنيت نداشته باشد و ركن هم مسمى است و احتمال اينكه مجموعه زمان وقوف، ركن باشد، اين احتمال را بايد كنار بگذاريم. خوب حالا ما اين مجموعه را از چه مى‏توانيم استفاده كنيم؟
    همانطور كه مدعاى ما يك مجموعه چند جزئى است، در رابطه با دليل هم چند تا دليل مختلف داريم كه اين دليل‏ها را بايد كنار هم بگذاريم و از مجموعه اين دليل‏ها اين مجموعه را استفاده كنيم (خوب دقت بفرمائيد، عرض كردم اختلاط در كلمات زياد هست) يك دليل همان دليلى بود كه ما خوانديم، آن رواياتى بود كه حكايت مى‏كرد عمل رسول خدا (ص) را فى حجة الوداع، به همان معناى ظاهرش بدون آن توجيهاتِ صاحب جواهر و آن كه رسول خدا قبل از ظهر وارد وادى نَمِره شدند، در آنجا خيمه ايشان بپا شد و منتظر ماندند تا زوال شمس شد، موقع زوال به مسجد نَمِرَه آمدند، نماز ظهر و عصر را به اذانٍ و اقامتين خواندند و يك قدرى هم مردم را ارشاد كردند و امر و نهى كردند و ثم مضى الى الموقف، كه ظاهرش اين بود كه تا قبل از اين جريان، ايشان در موقف نبودند، بعد از اين جريان رفتند به طرف موقف و رواياتى هم بود كه همين كيفيت را بدون اينكه حكايت از رسول خدا بكند، به صورت امر و در قالب امر دستور مى‏دادند كه اين كار را شما انجام بدهيد، ثم تأتى الى الموقف، بعد مى‏رويد سراغ موقف. خوب اين را كه ما ملاحظه كرديم و از اينها استفاده كرديم كه مبدأ وقوف به عرفات زوال شمس به آن معنائى كه در نماز ظهر و عصر مطرح است، به آن كيفيت نيست، بلكه يك ساعت بعد از زوال هم مى‏شود تأخير انداخت. حالا يا مطلقا يا بالخصوص من فعل، مثل فعل رسول الله (ص) لكن اجمالا اين مقدار تأخير، مانعى نداشت. خوب اين ادلّه را ديديم. حالا ادله هم ديگرى داريم.
    اما دليل دوم يك دسته رواياتى هست كه اين روايات را ما بعدا به لحاظ اينكه كفاره را متعرض شده، متعرض خواهيم شد.
    رواياتى هست كه در همين جلد 10 وسائل در باب 22 يا 23 اين روايات ذكر شده است. اين روايات اينطورى مى‏گويد. مى‏گويد اگر كسى قبل از غروب شمس (يعنى قبل از مغرب شمس، ماحال اينجورى غروب شمس را معنى كرديم و مى‏كنيم) افاضه بكند از عرفات به سوى مشعر و از عرفات خارج بشود، اگر كسى قبل از غروب شمس از عرفات خارج شد، اين يجب عليه الكفارة و كفاره‏اش هم عبارت از يك بدنه و بعد عرض مى‏كنيم انشأالله اگر قدرت بر بدنه نداشت، هجده روز بايد روزه بگيرد، اما خوب اين يك استفاده‏هائى دارد، اگر كسى قبل از غروب از عرفات افاضه بكند، روايت مى‏گويد كفاره بايد بدهد، يعنى حجش صحيح است و اينطور نيست كه حجش باطل بشود، حج صحيح است، لكن براى خاطر اين خلافى كه مرتكب شده و نمى‏بايست قبل از غروب افاضه بكند و افاضه كرده و از عرفات خارج شده است، با توجه به اينكه حجش صحيح است، يجب عليه البدنة، مثل همان كفاراتى كه در باب احرام مى‏خوانديم، كه معناى ثبوت كفاره در محرمات‏
    احرام فقط يك مورد بود كه آن هم دليل خاص داشت، آن عبارت از مسأله جمع بود كه ادلّه خاصه مى‏گفت حج امسال را تمام كند و سال آينده هم بايد حج بكند، اما در مسأله افاضه از عرفات قبل الغروب، يك چنين مسأله‏اى مطرح نيست كه سال ديگر حج بكند، فقط يك مسأله كفاره است يا صيام هجده روز. پس از اين ما استفاده مى‏كنيم كه مجموعه وقوف ليس بركنٍ، براى اينكه اگر مجموعه وقوف يعنى از ساعت يك بعد از ظهر الى غروب الشمس عبارت از ركن بود، خوب كسى كه قبل الغروب افاضه مى‏كند، اين اخلال به ركن كرده و افاضه‏اش هم كه عمدى است، پس اخلال عمدى به ركن تحقق پيدا كرده و اين موجب بطلان حج است. پس اين تكّه را از اين روايات استفاده مى‏كنيم كه كسى در ذهنش نيايد كه مجموعه وقوف از ساعت يك بعد از ظهر الى الغروب، اين يكتسب بالركنية، نه اگر مجموع ركن بود بايد افاضه قبل الغروب، اين موجب بطلان حج بشود، در حاليكه اين روايات دليل بر صحت است. پس اين تكه را هم از اين روايات استفاده مى‏كنيم.
    حال لقائل ان يقول كه شما چه دليل داريد بر اينكه اصلا در رابطه با وقوف ركنيت تحقق دارد. ما اصلا احتمال مى‏دهيم كه وقوف در عرفات به عنوان يك واجب مثل خيلى از واجبات حج كه علاوه بر اينكه واجب هست، اما هيچگونه ركنيتى نسبت به حج ندارند، من الممكن كه مسئله وقوف هم از همين قبيل باشد، اينجا ما بايد دليل اقامه كنيم. دليلى كه بر اين مسئله مى‏شود اقامه كرد دو نوع دليل است. يك نوع، رواياتى است كه مخصوصا اهل تسنن نقل كرده‏اند و در كتاب سنن الكبراى بيهقى كه كتاب بسيار مفصل و ارزشمندى است و نوع رواياتى را كه صاحب جواهر عليه الرحمة از عامه نقل مى‏فرمايد، منبع اين نقلش همين سنن بيهقى است كه مدرك صاحب جواهر عليه الرحمة بوده. در اين كتاب، روايت مى‏كنند عامه كه رسول خدا (ص) فرمود: الحج عرفة. همين عبارت را "الحج عرف‏ة " خوب حالا الحج عرفه معناى ظاهرش را كه نمى‏توانيم بگيريم كه اگر كسى وقوف به عرفات كرد تمامى حج تحقق پيدا كرده، اما چيزى كه مى‏تواند مجوز يك چنين تعبير بشود، حداقل ركنيت وقوف به عرفه است كه اگر وقوف به عرفه اتصاف به ركنيت هم نداشته باشد، ديگر مصححى براى اين تعبير ملاحظه نمى‏شود و در روايات ما، آن رواياتى كه صاحب رسائل نقل كرده چنين چيزى ديده نمى‏شود، لكن در مستدرك الوسائل، بعضى از كتابهاى روائى غير معتبره عند صاحب الوسائل، آنها هم اين الحج عرفة، را نقل كرده‏اند. لكن ما به اين هم تمسك نمى‏كنيم كه براى ما ايجاد اشكال بكند، آنكه به عنوان يك دليل محكم براى ما مطرح است، يك، دو، سه روايت است كه اين دو سه تا روايت اينجورى مى‏گويد، مى‏گويد اينهائى كه در روز نهم در اراك وقوف مى‏كنند، لا
    حج لهم. اراك يكى از حدود عرفه است و حدود عرفه همانطورى كه آن روز هم اشاره كردم خارج از محدوده است، مثل همين نمره، نمره حد عرفه است، لكنها ليست بعرفة. اراك هم حد عرفه است لكنه ليست بعرفة. آن وقت جماعتى از اهل تسنن، حالا اينها عمدا مى‏روند در همان اراك وقوف مى‏كنند، اين روايت نمى‏فرمايد كه وقوفشان باطل است، مى‏گويد لا حج لهم. حج براى اينها نيست، يعنى حجشان باطل است. خوب اگر ما در رابطه با وقوف به عرفات چيزى به عنوان ركنيت نمى‏داشتيم و وقوف به عرفات هم يك واجب غير ركنى بود، چرا بايد تعبير بشود به اينكه لا حج لهم كه حالا يكى دو روايتش را عرض كنيم كه مخصوصا يك روايتش هم روايت صحيحه بسيار معتبرى است.
    در همين جلد 10 وسائل، در باب 19 از ابواب احرام الحج، اين ابواب احرام الحج با ابواب الاحرامى كه در جلد 8 است اشتباه نشود. در اين باب 19 ، روايت 10 ، روايتى است كه هم كلينى نقل كرده، و هم شيخ طوسى نقل كرده. عنه - كلينى نقل كرده - "عن على بن ابراهيم عن ابيه ابراهيم بن هاشم عن ابن ابى عمير عن حماد عن الحلبى عن ابى عبدالله (ع)" و چون مطلب هم ارتباط به اهل تسنن دارد، خوب اين نكته را دقت داريد كه در كثيرى از اين موارد ائمه ما - عليهم السلام - وقتى يك مطلبى را مى‏خواهند بيان كنند مستقيما از قول خودشان بيان نمى‏كنند، از قول رسول خدا (ص) بيان مى‏كنند كه ديگر جاى شبهه و نقطه ابهامى وجود نداشته باشد."عن ابى عبدالله (ع) قال: قال رسول الله (ص) فى الموقف " حالا در موقف اينطور فرموده‏اند يا در رابطه با موقف اينطور فرمودند. فرمودند:"ارتفعوا عن بطن عرنه "، كه همان نمره است، آنجا نمانيد به عنوان موقف، بلكه برويد بالاتر، موقف بالاتر است، "و قال اصحاب الاراك لا حج لهم " اراك عرض كرديم يكى از حدود عرفه است، آنهائى كه اصحاب اراكند و در اراك وقوف مى‏كنند، اينها لا حج لهم. پس اگر ركنيتى در رابطه با وقوف مطرح نباشد، چطور مى‏شود حكم كرد به بطلان حج اينها. بطلان در رابطه با حكم مطرح است.
    و نظير آن، روايت بعدى است كه "ابى عبدالله (ع) قال: اذا وقفت بعرفات فادن من الهضاب " در نسخه بدل الهضبات مى‏باشد، بعد خودش مى‏فرمايد " والهضاب هى الجبال "سعى كنيد كه وقوف شما نزديك به كوهها باشد، چرا؟ " فان النبى (ص) قال: ان اصحاب الاراك لا حج لهم " اصحاب اراك چه‏كسانى هستند؟ "يعنى الذين يقفون عند الاراك "آنهائى كه وقوفشان و موقفشان عند الاراك است كه اراك به عنوان حد عرفه و خارج از عرفه است. پس اگر ما در صحت آن روايات الحج عرفة هم ترديد داشته باشيم، از طريق اين روايات اصحاب الاراك لا حج لهم، مى‏توانيم استفاده كنيم كه در رابطه با وقوف چيزى‏
    به نام ركن وجود دارد. پس در نتيجه وقوف از اول زوال واجب نيست و يك ساعت بعد از زوال وقوف واجب است لكن آن ليس بركن. از كجا ليس بركن را استفاده كرديم؟ از اينكه اگر كسى قبل الغروب افاضه كند، يكون حجه صحيحا لكنه عليه الكفارة و از كجا استفاده كرديم كه اصلا در رابطه با وقوف به عرفات چيزى به نام ركن وجود دارد؟ از اين روايات اصحاب الاراك لا حج لهم يا از روايات الحج عرفة، علاوه براين تسلم از نظر فتوا هم هست، تمام فقهاى شيعه اين معنى را متفق‏القول هستند كه در رابطه با وقوف ركنيت هست، منتهى جماعتى مثل صاحب رياض اينها معتقد بودند كه واجب هم همان ركن است، روى اينكه صاحب رياض آن رواياتى را كه به عنوان دليل اول ما خوانديم، در ذيل همان كلامى كه آن روز از صاحب رياض نقل كرديم، ايشان در آن روايات يك مناقشه‏اى دارد و خلاصه مناقشه‏اش اين است، - اين هم بد نيست به او توجه كنيم - ايشان مى‏فرمايد كه آن رواياتى كه حاكىِ فعل رسول خدا است، خوب فعل رسول خدا، ما چه دليلى داريم بر اينكه واجب است در تمام اين جزئيات ما تأسى به رسول خدا داشته باشيم و الا بايد بگوئيم كه بر همه واجب است كه قبل از زوال روز عرفه وارد وادى نمره بشوند و صبر كنند تا ظهر بشود، ظهر هم بروند در مسجد نمره نماز ظهر و عصرشان را به اذانٍ واحد و اقامتين بخوانند، بعد بروند سراغ عرفات، كه اگر كسى مستقيما رفت به عرفات و از اول زوال در عرفات وقوف كرد، آيا مى‏گوئيم اين خلاف شرعى كرده؟ اين چون تأسى به رسول خدا نبوده مخالفتى از آن تحقق پيدا كرده؟ لذا اين تأسى واجب نيست و بعد مى‏فرمايد اگر هم اين تأسى واجب باشد، به صورت واجب شرطى مطرح است، يعنى ما بايد اينجورى از عمل رسول خدا استفاده كنيم كه غير از اين حال باطل است، در حاليكه كسى اين حرف را نگفته‏است و تأسى بر فرض هم كه مطرح باشد به صورت واجب شرعى بايد مطرح باشد نه به صورت واجب شرطى و ما نمى‏توانيم اين معنى را از اين روايات استفاده كنيم و اما آن رواياتى كه خودش دستور مى‏دهد بدون اينكه حكايت از فعل رسول خدا باشد، ايشان مى‏گويد روايت هم، خوب پنج، شش دستور داده، همينكه مى‏گويد قبل از ظهر وارد نمره بشويد، خوب اين واجب نيست. آنجا خيمه‏ها را برپا كنيد حتى تزول الشمس، واجب نيست نماز ظهر و عصر را در مسجد نمره بخوانيد، اينها واجب نيست. حالا شما آمديد دنبال پنج شش تا چيزى كه واجب نيست، اين ثم تأتى الموقف را مى‏خواهيد حكم به وجوبش بكنيد، نه. اين هم مثل ساير چيزها استحباب دارد و ...... نمره حركت بكند الى عرفات، نه هيچ مشكلى نيست واجب و ركن در باب وقوف به عرفات شئ واحد است كه خوب اين البته خلاف ظاهر روايات است و اگر در روايتى ولو چند تا امر داشته باشيم و همه‏شان حمل بر
    استحباب شود و يكيش را دليل بر حمل بر استحباب نداشته باشيم، بايد روى همان قاعده ظهور او را حمل بر وجوب كنيم. لذا همين مطلبى كه عرض شد با توجه به اين مجموعه دليل‏ها مى‏توانيم استفاده كنيم تا بعد انشأالله.
    پايان