• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: سعى " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه پنجاه و پنجم "
    در بحث قبلى دو نكته وجود داشت كه يك نكته‏اش را عرض كرديم، نكته دوم اين است كه اعمال حج و همينطور عمره تمتع لازم است در اشهر حج واقع شود، خصوصيت زمانى دارد "الحج اشهر معلومات "با توجه به اين جهت كسى كه سعى را فراموش مى‏كند، نقيصه سهويه در سعى واقع شده، و حالا وظيفه دارد اين سعى ناقص را اتمام كند ، اگر اين تذكر و امكان اتمام (نه صرف تذكر كه در كلام بعض الاعلام هست) در همان ماه ذى‏الحجه بود مثل اينكه فرض كنيد حج تمتع انجام داده است، و نقيصه سهويه در سعى حجش واقع شده است و الان هم در مكه يا در نزديكى مكه است و يادش آمد كه اين سعيى كه انجام داده است ناقص بوده است و طورى است كه الان اگر برگردد به مكه و سعى را اتمام كند، سعى در همان ماه ذى الحجة اتمام شده است، در ظرف زمانى خودش تحقق پيدا كرده است، اينجا بحثى نيست، آن كه جاى بحث است اين است كه اگر اين زوال نسيانش بعد از خروج ذى الحجه شد، در ماه محرم فهميد كه اين سعيى كه انجام داده است يكى دو شوط كم بوده است، يا اينكه خير در همان ماه ذى الحجه فهميد، لكن با مكه به اندازه‏اى فاصله دارد كه اگر بخواهد بيايد به مكه و سعى را اتمام كند، آن اتمامش ديگر در ماه ذى الحجة واقع نخواهد شد، اتمامش در ماه محرم تحقق پيدا مى‏كند،آنكه مورد بحث است اين است كه آيا در اينجائى كه اتمام از نظر زمان در غير اشهر حج واقع مى‏شود و امكان ندارد كه در ماه ذى الحجة اتمام تحقق پيدا كند، در اينجا هم وظيفه اتمام است، يا اينكه خير وظيفه تبدل پيدا مى‏كند به قضأ سعى كامل؟ هفت شوط كامل بعنوان قضأ انجام دهد.
    بعض الاعلام فرموده‏اند (كسى هم نديدم متعرض اين نكته شده باشد) در اينجا وظيفه اين است كه يك سعى جديد انجام گيرد، چرا؟ براى اينكه اين آدم قدرت ندارد در اشهر حج سعى را اتمام كند، كسى كه قدرت ندارد در اشهر حج سعى را اتمام كند، "يجب عليه قضأ السعى " بايد قضأ سعى را انجام دهد و قضأ عبارت از يك عمل كامل است، يك سعى كامل و هفت شوط تمام است و اگر اين تعبير من را هم به آن اضافه كنيم اين روشن‏تر مى‏شود كه ما نشنيده‏ايم تا بحال يك عملى بعضى از اجزائش عنوان ادأ داشته باشد، و بعضى از اجزائش عنوان قضأ داشته باشد، اين سعى را اگر بخواهد در ماه محرم بعنوان اتمام انجام دهد، معنايش اين است كه اين يك سعى مركبى انجام داده است، يك قسمت از سعى ادأ واقع شده است و يك قسمتش قضأ واقع شده است، چطور مى‏شود يك عمل عبادى يك قسمتش ادأ و يك قسمتش قضأ باشد؟ در
    باب نماز دليل مى‏گويد "من ادرك ركعة من الوقت فقد ادرك الوقت " كسى كه يك ركعت از نمازش در وقت واقع شود، اين همه نمازش نماز ادائى است، عنوان ادأ نسبت به مجموعه صلوة است، اينطور نيست كه اگر كسى يك ركعت از نمازش در وقت واقع شد، "تكون صلوته مركبة من الادأ و القضأ " پس روى اين حساب در توجيح كلام مشهور اينطور گفته شود كه اين مشهورى كه تكرار مى‏كنند كه اين آدمى كه سعى را ناقص انجام داده است، اتمام كند و اكمال كند، اين مربوط به آن فرض است كه اتمام و اكمالش در همان ماه ذى الحجة واقع شود، در همين دو روايت و يك روايت صحيحه سعيد بن يسار كه موردش در آنجائى بود كه شش شوط انجام داده است و يك شوط را فراموش كرده است، ظاهر روايت اين است كه اين الان يا در خود مكه است يا در نزديكى مكه است و خيلى برايش آسان است كه برگردد به مكه و سعيش را اتمام كند كه ظاهرش اين است كه تماميت سعى در همان ماه ذى الحجة واقع شود، و اگر بعد از ماه ذى الحجة مصادف شد با زوال نسيان يا با آمدن به مكه ظاهر اين است كه يك سعى كاملى انجام بدهد و اگر كسى بخواهد آن احتياطى كه ما ديروز اشاره كرديم در اينجا رعايت كند مانعى ندارد كه بيايد يك سعى كاملى را انجام بدهد "لا بنية خصوص القضأ بل بنية الاعم من الادأ و القضأ " مثل آن مواردى كه انسان به نيت ما فى الذمة نمازش را انجام مى‏دهد و عنوان ادائى و قضائى براى او مشكوك است، لذا احتياط كامل به اين است كه هفت شوط را انجام بدهد "لا بنية خصوص القضأ، بل بنية الاعم من الادأ (كه اكمال تحقق پيدا مى‏كند) و من القضأ كه لازمه‏اش اين است كه هفت شوط كامل تحقق پيدا كند، و اگر اينطور نيت كرد ديگر بلا اشكال اين عملش اتصاف به صحت پيدا مى‏كند و با واقع هم كاملاً تطبيق دارد بدون هيچگونه احتمال خلافى. (پاسخ سؤال: در حج مثلاً طواف يك عمل عبادى و سعى يك عمل عبادى است، اين سعى را اگر شما بخواهيد مركب كنيد ما نشنيده‏ايم، اما سعى را جداى از طواف كنيد مانعى ندارد، حج درست است كه عمل واحد است لكن ابعادش هم هر كدام عبادت مستقل است و لذا است كه نياز به نيت كامله دارد، اما در هر بعضى، مثل سعى كه ديگر لامحال عمل واحد است اين مركب از ادأ و قضأ باشد مثل اين است كه يك نماز تركب از قضأ و ادأ پيدا كند، دو ركعت ادائى باشد و دو ركعتش قضائى باشد ما چنين چيزى نشنيده‏ايم.) (س:...) (پاسخ سؤال: خوب ما فى الذمة: اگر قضأ باشد، قضأ بايد يك عبادت كامل باشد، سعى كامل هفت شوط است، يك شوط كه نمى‏شود بعنوان قضأ واقع شود، بحث همين است، بحث اين است كه آيا روايت يك اطلاقى دارد كه اين مورد را هم بگيرد كه حتى اذا خرج وقت السعى، ديگر نمى‏توانيم براى روايت چنين اطلاقى قائل باشيم كه حالا روايتش را امروز چون محل بحث ما
    است انشأالله مفصل بحث ميكنيم.)
    مسئله 10 را ايشان اينطور عنوان فرموده‏اند "لو احل فى عمرة التمتع قبل تمام السعى سهواً "در عمره تمتع قبل از آنكه سعى هفت شوطش كامل شود اين آمد و محلّ شد، "بتخيل الاتمام " به خيال اينكه سعيش تمام است و بعد از سعى رفت تقصير كرد و محلّ شد، و بعد از محلّ شدن "و جامع زوجته " با زوجه خود مجامعت كرد بعنوان اينكه محلّ شده است، بعد از مجامعت فهميد كه سعيى را كه انجام داده يك شوط، دو يا سه شوط ناقص بوده است، "يجب عليه اتمام السعى "خوب سعى را بايد اتمام كند، اين ديگر آن حرفها درش نيست، چون عمره تمتع است و عمره تمتع قبل از حج تمتع است و همه اينها در ماه ذى الحجة واقع مى‏شود، يجب عليه اتمام السعى و الكفارة، كفاره‏اش "بذبح بقرة "، يك بقره‏اى بايد ذبح شود، "على الاحوط "ظاهر اين است كه اين "على الاحوط "به همه آن يجب مى‏خورد، اصل و اتمام السعى و الكفارة و كون الكفارة بقرة، مؤيدش آن عبارت بعدى است، مى‏فرمايد "بل لو قصر قبل تمام السعى سهواً "اگر آمد هنوز سعى تمام نشده سهواً به تخيل تماميت سعى تقصير كرد، بدون اينكه مجامعت زوجه تحقق پيدا كند، مى‏فرمايد "فالاحوط الاتمام و الكفارة "احوط اين است كه در اينجا هم، هم اتمام مطرح است و هم كفاره مثل همان صورتى كه با زوجه خود مجامعت كند، "فالاحوط الاتمام و الكفارة " بعد در ذيل نه اينكه اينها همه مربوط به عمره تمتع بود، مى‏فرمايد " والاحوط الحاق السعى فى غير عمرة التمتع "كه يكى سعى در باب حج است، و يكى سعى در باب عمره مفرده است، "به فيها "يعنى به سعى در عمره تمتع احوط اين است كه اينها ملحق شوند، "فى الصورتين "در هر دو صورت، يكى صورت اول، يكى هم آن صورتى كه تقصير پيدا مى‏كرد، حالا ايشان مسئله را اينطور عنوان كرده است.
    در كتاب شرايع كه خيلى با دقت مسائل مطرح شده است، مى‏فرمايد "ولو كان متمتع بالعمرة " اگر كسى عمره تمتع دارد انجام مى‏دهد "وظن انه اتم "خيال كرد كه عمره‏اش را تمام كرده است، طواف و سعى را كاملاً انجام داده است، " فاحل و واقع النسأ " محلّ شد و پس از محلّ شدن مواقعه كرد با زوجه خود، " ثم ذكر ما نقص " بعد يادش آمد كه يك نقيصه‏اى در اين سعيش بوده است، كان عليه "دم بقرة على روايت "اسناد به روايت مى‏دهد، روايتى در اين باب است كه دم بقره را ثابت مى‏كند ولى آن چيزى كه ايشان فتوا مى‏دهد "و يتم نقصان " بايد آن نقيصه را اتمام كند و آن مقدار فراموش شده را تكميل كند، بعد مرحوم در شرايع مى‏فرمايد "و كذا قيل "همينطورى گفته شده است! يعنى هم ثبوت بقره و هم مسئله اتمام نقصان "لو قلم اظافره او قصر شعره "اگر اين آدم ناخنهاى خود را چيد يا از موى خود چيد، ولو اينكه مواقعه نسأ هم حاصل‏
    نشد، همان مسئله تقليم ظفر يا قصر شعر، تحقق داشت، بدون اينكه دنبال محلّ شدن مسئله مواقعه نسأ باشد، محقق مى‏فرمايد كه جماعتى كه اعم از فقهأ است، اينجا هم گفته‏اند كه هم بقره لازم است و هم لزوم اتمام در كار هست كه اين جماعت را هم صاحب جواهر مى‏فرمايد مرحوم شيخ و جمع ديگرى از فقهأ هستند على ما قاله صاحب المدارك، در اين مسئله ما هست و نيستمان دو روايت است، يكى روايت صحيحه سعيد بن يسار است، كه اين صحيحه را ديروز براى يك بُعدش ما خوانديم، اما موردش همين مسئله امروز ما است، يكى هم روايت ابن مسكان است كه در سندش محمد بن سنان غير ثقه واقع شده است و ضعف سندى در روايت وجود دارد، ولو اينكه همين فتوا مستند به روايت ابن مسكان است، اين فتواى "كذا قيل "كه در عبارت محقق در شرايع است، اين دو روايت را ما انشأالله مى‏خوانيم و دقت مى‏كنيم در مفاد اين دو روايت ببينيم روى هم رفته از اين دو روايت چه استفاده‏اى مى‏شود روايت در همان باب چهاردهم از ابواب سعى بود، روايت اول همان صحيحه سعيد بن يسار است "قال قلت لابى عبد الله عليه‏السلام رجل متمتع " اين موردش عمره تمتع است، "رجل متمتع سعى بين الصفا و المروة و المروة ستة اشواط "حالا مسئله متمتع را كه ذكر مى‏كنند پيداست كه آن فرع مورد عنوان راجع به عمره تمتع است، و الا در مسئله سعى حج چه فرقى مى‏كند بين اينكه سعى مربوط به حج تمتع باشد، مربوط به حج قِران باشد و مربوط به حج افراد باشد در مسئله سعى حج بين اقسام حج فرقى نمى‏كند، وقتى كه پاى تمتع را در كار مى‏آورند پيداست كه مسئله مربوط به عمره تمتع است كه اين عمره تمتع دو خصوصيت دارد، يك خصوصيت اين است كه عمره تمتع بايد قبل الحج انجام بگيرد، و خصوصيت دوم اينكه در عمره تمتع طواف نسأ واجب نيست، اما در عمره مفرده و در حج به اقسامه الثلاثة اينجا طواف نسأ واجب است، تنها عملى كه درش طواف نسأ واجب نيست، عبارت از عمره تمتع است و اين خصوصيت دارد در اين مسئله‏اى كه الان مورد بحث است، "رجل متمتع سعى بين الصفا و المروة ستة اشواط "مقصود اين است كه با اينكه كلمه عمره در عبارت روايت ذكر نشده است، لكن ما از خود همين كلمه متمتع مى‏فهميم كه مسئله راجع به عمره تمتع است، در عمره تمتع سعى كرد بين صفا و مروه، شش شوط، "ثم رجع الى منزله "تمام نكرده به منزلش برگشت ولى چرا؟ "و هو يرى انه قد فرق من "اين معتقد بود كه سعيش را كامل انجام داده است، معتقد بود آن هفت شوط واجب را انجام داده است لذا به منزلش برگشت، منزل كه آمد "و قلم اظافيره و احل " ناخنهاى خود را چيد و محلّ شد، بعد از محلّ شدن "ثم ذكر انه سعى ستة اشواط " يادش آمد كه اين شش شوط بيشتر انجام نداده است "فقال لى " امام صادق به سعيد بن يسار فرمودند كه "يحفظ انه‏
    قد سعى ستة اشواط " اين متيقن است كه شش شوط را انجام داده است و حالا مى‏داند كه هفت شوط را انجام نداده است، بعد خود امام هر دو فرض مسئله را حكمش را بيان ميكنند "فأن كان يحفظ انه قد سعى ستة اشواط " اگر متيقناً مى‏داند كه شش شوط را انجام داده است و بعد يادش آمد كه شوط هفتم تحقق نيافته است، اينجا "فليعد " برگردد به مسعى "وليتم شوطاً " آن شوط ناقص را انجام دهد "و ليرق دماً "بايد يك خونى بريزد، آنوقت سعيد بن يسار مى‏گويد " فقلت دم‏دم ماذا؟ " چه حيوانى را خونش را به عنوان كفاره اراقه كند؟ "قال بقره "امام فرمودند كه بايد يك گاوى را بعنوان كفاره ذبح كند "قال "خود امام آن شِق دوم مسئله را بيان كرده‏اند، فرموده‏اند "و ان لم يكن حفظ انه قد سعى ست‏ة "اما اگر نسبت به شش تا هم يقين ندارد، احتمال مى‏دهد شش تا انجام داده است، احتمال داده است كه پنج تا انجام داده است، اين عدد به هيچ نحو متيقن او نيست، "و ان لم يكن حفظ انه قد سعى ستة فليعد فليبتد السعى "بايد سعى را مجدداً به تمام اشواطه از نو شروع كند "حتى يُكمِل سبعة اشواط "تا اينكه يك هفت شوط كامل در خارج تحقق پيدا كند، در عين حال "ثم ليرق دم بقرة " آن كفاره هم در جاى خود محفوظ است، پس در حقيقت فرق بين صورت حفظ و صورت عدم حفظ بعد از اشتراك در ثبوت كفاره بقره فرقشان اين است كه در صورت حفظ آن ناقص را بايد تكميل كند ولى در صورت عدم حفظ اين سعى باطل است و سعى هم كه باطل شد بايد تمام اشواط سبعة از نو تحقق پيدا كند، خوب يك قدرى حالا ما در اين روايت بحث كنيم، تا برسيم به روايت ديگر.
    در اين روايت آن فرض حفظش "و هو يرى انه قد فرق منه "مورد بحث ما است، يعنى سعيد بن يسار، در مورد اينطور ذكر كرد، گفت "و قلم اظافيره و احل "ديگر در اين روايت مسئله مواقعه نسأ مطرح نشده است، در اين روايت هيچ مسئله مواقعه در كار نيست، فقط مسئله اين است كه يك آدمى معتقد شده است سعيش كامل است روى اين اعتقاد "قلم اظافيره و احل " آيا اولاً دو عنوان در اينجا مطرح است؟ "قلم اظافيره و احل " آيا اين تقليم اظفار شبيه آن تقليم اظفارى است كه از محرمات احرام شناخته مى‏شود؟ يا اينكه خير اين تقليم اظفار به نيت تقصير تحقق پيدا كرده است، چون بعد از تماميت سعى در عمره تمتع وظيفه تقصير است و اين خصوصيت در عمره تمتع وجود دارد كه حتماً بايد آن جز اخيرش تقصير باشد و هيچ صحبت از "هل "ولو به نحو استحباب در عمره تمتع مطرح نيست، حالا به خلاف حج كه مسئله هل استحباب دارد، اما در عمره تمتع استحبابى براى هل وجود ندارد، اما تقصير خودش يك عبادت است، بعنوان جز سعى بايد واقع شود، تقصير هم عبارت از اين است كه كسى يك مقدارى از موى خود يا مقدارى از ناخنهاى خود را تقليل كند،
    اينكه در مورد سؤال مى‏گويد "قلم اظافيره و احل " آيا در ذهن سعيد بن يسار دو خصوصيت در مورد سؤال مطرح است، آن اين است كه محلّ شده است و احلالش هم بوسيله تقليم اظفار تحقق پيدا كرده است، آيا اين است در ذهن سعيد بن يسار؟ يا اينكه خير مقصود از اين قلم اظافيره يعنى آن عملى كه بعد از سعى بعنوان آخرين جز سعى مطرح است و از آن تعبير به تقصير مى‏شود آن تقصير را انجام داده است و محلّ شده است، حالا آن تقصير مى‏خواهد بواسطه تقليم اظفار باشد يا بواسطه قصرشعر باشد، ظاهر و فهم عرفى در رابطه با مورد سؤال اين است كه مسئله قلم اظافيره اين خصوصيتى ندارد، مورد سؤال معنايش اين است كه اين آدم معتقد بود كه سعى را انجام داده است و بدنبال سعى تقصير كرده و محلّ شده است، اين محلّ شدن نقش دارد در مسئله، حالا احلالش بواسطه قلم اظافر باشد يا بواسطه قصر شعره باشد، ظاهر اين است كه اين خصوصيتى در مورد سؤال ندارد، اما عرض كرديم كه مسئله واقع النسأ و جامع النسأ در اين روايت نيست، آن چيزى كه در اين روايت است اين است كه سعى را كاملاً انجام نداده است، تقصير را انجام داد و صار محلاً ولو اينكه در حال احلال هيچ مجامعت با نسأ هم تحقق پيدا نكرده باشد، لذا اين خصوصيت در صحيحه سعيد بن يسار وجود دارد، آنوقت امام مى‏فرمايد كه بايد برگردد و آن شوط منسى را اتمام كند، و كفاره هم بدهد.
    يك اشكالى شده است در رابطه با كفاره، كه كفاره با نسيان سازگار نيست، و ما جائى در باب حج نداريم كه در مورد خطا و نسيان كفاره ثابت باشد الا در باب صيد، و اگر از صيد بگذريم حتى رواياتى هم دال بر اين مضمون هست كه كفاره در مورد خطا در غير از صيد وجود ندارد، اين روايت ناقض اين معنا است، براى اينكه مورد اين روايت نسيان تكميل سعى بوده است و بعدش هم تقصير كرده است به خيال تكميل سعى و محلّ شده است، چطور روايت مى‏گويد "وليرق دم " و سائل سؤال مى‏كند "و دم ماذا " و امام مى‏فرمايد "دم بقرة "لكن خوب جواب اين حرف اين است كه اينها يك مسائل عقليه غير قابل تخصيص نيستند و حتى سياق بيان آن روايات هم جز يك اطلاق عمومى بيشتر نيست، اطلاق عموم قابل تخصيص و تقييد است، چه مانعى دارد كه يك روايت صحيحه در يك مورد خاصى از خطا و نسيان دلالت بر ثبوت كفاره داشته باشد و تصادفاً اين روايت اين معنا را دلالت مى‏كند، لذا از اين نظر بخواهيم يك استبعادى در رابطه با ثبوت كفاره در روايت داشته باشيم، اين استعباد با توجه به اينكه هيچ مشكلى در كار نيست، روايت هم روايت صحيحه است و ما نمى‏توانيم از اين روايت رفع يد كنيم، مرحوم محقق هم در شرايع ولو اينكه مسئله را نسبت به روايت داده است، ولو اينكه ظاهرش اين است كه خيلى اطمينان ندارد، اما نفى نكرده است اين معنا را و نفرموده است‏
    كه اين روايت چون مخالف با ادله عدم ثبوت كفاره در خطا و نسيان است اين روايت ضعيفه است و مردوده است و غير مقبوله! خير هيچ تضعيفى از اين ناحيه در رابطه با روايت ندارد. بعضى از بحثهاى ديگرى اين روايت و بعضى از بحثها روايت دوم دارد كه انشأ الله مطالعه بفرمائيد براى فردا.
    پايان‏