• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: سعى "حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى "
    مد ظله العالى ""
    جلسه پنجاه و دوم "
    عرض كرديم كه در مورد زيادى سهويه دو طائفه از روايات وارد شده بود يك طائفه دلالت مى‏كرد بر اينكه آن زياده را طرح بكند و روايت صحيحه ظاهرش اين بود كه فاضاف اليها ستاً، لازم است كه در اينجائى كه يك شوط اضافه نسياناً واقع شده شش شوط ديگر اضافه بكند تا دو سعى واقع شده باشد و عرض كرديم كه مشهور بين اين دو سرى روايات اينجورى جمع كردند كه اينها را حمل بر تخيير كردند يعنى مى‏تواند طرح كند و مى‏تواند اسبوع دوم را تكميل كند. لكن مثل صاحب حدائق و صاحب رياض شديداً اين معنا را مورد انكار قرار دادند و صاحب حدائق دو اشكال ذكر كرده بود كه يكى اين بود كه لازمه اين تكميل و تعميم اين است كه سعى دوم شروعش از مروه باشد در حالى كه چنين چيزى شنيده نشده و همينطور لازمه‏اش اين است كه سعى بعنوان مستحب مطرح باشد در حالى كه ما اصلاً سعى استحبابى نداريم و صاحب رياض هم همين حرفها را در حقيقت تأييد كرده بودند و لكن به فرمايش صاحب جواهر اينها همه اجتهاد در مقابل نصّ هستند. وقتى كه ما يك روايت صحيحه معتبره داريم و از نظر سند هيچ اشكالى به آن توجّه ندارد از نظر دلالت هم ظهور دلالى براى او ثابت است ديگر جا براى اين اشكالات باقى نمى‏ماند. درست است كه ما دليل داريم بر اينكه ابتداى سعى بايد از صفا باشد لكن ما به قرينه اين روايت مى‏فهميم كه مورد استثنأ دارد و آن سعى دوم است، سعى انضمامى لازم نيست كه شروعش از صفا باشد اين يك مسئله‏اى نيست كه مثل مسائل عقليه قابليت تخصيص نداشته باشد و يا سياق ادله‏اى كه اين معنا را دلالت مى‏كند سياقش آبى از تخصيص باشد، خير، دليلى است به نحو كلى و به نحو اطلاق وارد شده و قابل تقييد است دليل مى‏گويد مطلقا سعى بايد از صفا شروع بشود اما اين دليل مى‏گويد الا در آنجايى كه سعى حالت انضمامى و تكميلى پيدا بكند كه اگر حالت انضمامى و تكميلى پيدا بكند اين شروعش از مروه باشد مانعى ندارد، لازم نيست كه ديگر از صفا شروع شود. ما هستيم و اين روايات، اين روايت صحيحه در مقابل آن دليل مى‏گويد در اين مورد كه عنوان انضمامى و تكميلى پيدا مى‏كند اين شروعش از مروه باشد مشكلى ندارد و همين طور آن اشكال دومى كه صاحب حدائق و صاحب رياض ذكر كرده‏اند كه ما اصلا سعى استحبابى نداريم خوب اين روايت مى‏گويد داريم در يك مورد داريم، بله اگر كسى ابتدأً به عنوان يك مستحب همانطورى كه طواف مستحبى انجام مى‏دهد بخواهد برود يك سعى مستحبى هم انجام بدهد، چنين سعى مستحبى نداريم، اما سعى تكميلى و انضمامى را
    چه مانعى دارد كه بر حسب اين روايت قائل به استحباب بشويم و لذا است كه صاحب مدارك با آن دقت و وسوسه‏اى كه نوعاً در مسائل دارند اينجا فرموده‏اند كه سعى در هيچ كجا استحباب ندارد الّا هنا و سعى در هيج كجا از مروه شروع نمى‏شود الا هنا اينجا دليل دلالت بر اين معنى كرده و در مقابل دليل هم در خصوص اينجا دليلى ديگرى نداريم كه اين معنى را نفى بكند و اقتضاى عدم داشته باشد و لذا روى قاعده با توجه به اينكه در مسائل عبادى ما عقولمان كوتاهتر از اين است كه بخصوصيات واقف باشد مائيم و ادله‏اى كه در اين مسائل وارد شده خوب با توجه به اين ادله ما راهى براى كنار گذاشتن اين روايت اخير نداريم و بلكه بايد در مقام جمع همان راهى را كه مشهور ذكر كرده‏اند يعنى شخصى كه زيادى سهويه بر اشواط هفتگانه انجام داد، بعد از تذكر مخير است؛ هم مى‏تواند اين مقدار زائد را كنار بگذارد و كالعدم فرض كند و هم مى‏تواند او را تكميل بكند، منتهى اينجا يك نكته‏اى است. امام بزرگوار مى‏فرمايد: بعيد نيست كه جايز باشد "تتميمه سبعا." تعبير به جواز فرموده اين پيداست كه اين جواز در اينجا به معنى مقابل حرمت نيست كه به معنى اباحة باشد جواز وقتى كه در يك روايتى مشروعيتش تحقق پيدا كرد اين مساوق با استحباب است ما نداريم كه عبادتى مشروعيت داشته باشد مع ذلك استحباب هم نداشته باشد. پس اين تعبيرى كه ايشان مى‏فرمايند: "و لا يعبد جواز تتميمه سبعا " معنايش اين است كه اگر مشروعيت پيدا كرد تتميم با سبوع دوم اين ملازم با استحباب و رجحانش است براى اينكه يك عملى نيست كه به عنوان غير عبادت واقع باشد، آن متمم عنوان عباديّت دارد. در عبادت اگر مشروعيت ثابت شد و اصل مشروعيت مورد مناقشه قرار نگرفت اين ملازم با استحبابش است لذا از جواز در كلام ايشان استحباب هم استفاده مى‏شود. ( س:...) (پاسخ استاد:) نه ديگر براى اين آدم جايز است نه مطلقا اين مشروعيتش، مشروعيت در مورد خاص است و الا اگر كسى ابتدأً بخواهد سعى مستحبى انجام بدهد هذا ليس بمشروع اين ديگر عنوان مشروعيت ندارد.)
    خوب ما در اينجا دو دسته روايت را خوانديم و مشكل جمع بين اين دو دسته روايات را حل كرديم. اينجا در بين روايات و همينطور در بين كلمات فقهأ به روايتى برخورد شده، كه اين روايت يك مطلبى مى‏گويد غير از همه مطالبى كه روايات گذشته و طائفتينى كه ما خوانديم و جمع كرديم و تخيير را در مقام جمع ذكر كرديم، اين روايت مطلب جديد و تازه‏اى را دلالت دارد و مورد بحث واقع شده، روايت در ابواب سعى باب 12 روايت 1، صحيحه بسيار محكمى است شيخ نقل فرموده است باسناده عن الحسين بن سعيد عن فضالة و صفوان بن يحيى در اين طبقه دو تا راوى دارد هر دو آنها نقل كردند عن‏
    معاوية بن عمار، روايت كاملا صحيح است عن أبى عبدالله عليه السلام قال:" ان طاف رجل بين الصفا و المروة تسعة اشواط "اگر كسى بين صفا و مروة به جاى هفت شوط، نه شوط طواف كرده باشد تكليفش چه است؟ مى‏فرمايد: " فليسع على واحد و يطرح ثمانى‏ة " مى‏گويد هشت تا از اين شوطهاى نه گانه را دور بريزد و كالعدم فرض كند و يكى‏اش را مورد اعتنأ و ترتيب اثر قرار دهد و ظاهرش اين است كه شش شوط به آن يك شوط اضافه كند به عنوان سعى اول و سعى صحيح، اما آن هشت شوط را ديگر به طور كلى رها بكند و طرح بكند فليسع على واحد و ليطرح ثمانية. هشت تا را دور بريزد و طرح بكند باز هم يك فرض ديگرى مى‏كند "و ان طاف بين الصفا و المروه ثمانية اشواط " اگر هشت شوط بين صفا و مروه سعى كرد يك شوط اضافه تحقق پيدا كرد " فليطرحها "، همه‏اش را دور بريزد وليستأنف السعى، سعى را مجددا از نو شروع بكند و استيناف بكند. حالا اين روايت يك ذيل دارد كه ذيلش را در باب دهم حديث اول و حديث دوم نقل كرده مخصوصا حديث دوم كه سند همين سند است شيخ باسناده عن الحسين بن سعيد عن صفوان و فضالة (مجتمعا) عن معاوية بن عمار عن ابى عبدالله فى حديث، كه حديث همين بود كه خواندم آن وقت در ذيلش اين اضافه را دارد قال: و ان بدأ بالمروه اگر كسى در سعى به جاى اينكه ابتداى به صفا بكند از مروه شروع كرد سعى خودش را "فليطرح ما سعى "همه آن اشواطى كه شروع آنها از مروه بوده همه را بايد طرح بكند و كنار بريزد و يبدأ بالصفا، سعى آن است كه شروعش از صفا باشد و لذا كسى از اول شروعش را از مروه كرد اينها را كالعدم قرار بدهد ظاهرش هم اين است كه من دون فرق بين اين كه عالم باشد جاهل باشد متعمد باشد ملتفت باشد ناسى باشد فرقى نمى‏كند. اين روايت بر خلاف مجموع رواياتى است كه ما ديروز خوانديم براى اين كه رواياتى كه ديروز خوانديم هر دو طائفه روى يك مطلب اتفاق داشتند و آن اين است كه اگر كسى زايد بر هفت شوط نسيانا سعى كرد آن هفت شوط اول قابل اعتنأ و اعتداد است هيچ مشكلى براى هفت شوط اول وجود ندارد منتهى طائفه اول مى‏گفت اضافه بر هفت شوط را دور بريزد. طائفه دوم مى‏گفت: نه، اين اضافه را تكميل بكند به اسبوع دوم و هفت شوط دوم، هر دو طائفه روى اين مسئله متفق بودند كه آن هفت شوط اولى كه واقع شده صحيحا واقع شده و هيچ مشكلى هم در آن هفت شوط اول وجود ندارد. اما اين روايت امروز معاوية بن عمار در هر دو فرضى كه اين روايت كرده: يك فرض اينكه اگر كسى نه شوط انجام داده مى‏گويد هشت شوطش را دور بريزد و يك شوطش را مبدأ براى سعى واجب قرار بدهد و در فرض دوم مى‏گويد كه اگر كسى در طواف بين صفا و مروه هشت شوط انجام داد همه‏اش را دور بريزد وليستأنف السعى مجددا بايد
    سعى را از نو شروع بكند اين روايت يك قدرى محل داد وقال واقع شده كه چگونه با اين روايت برخورد شود؟ مرحوم شيخ طوسى (اعلى الله مقامه) در كتاب تهذيب اين روايت را حمل بر صورت تعمّد كرده يعنى "من طاف بين الصفا و المروة تسعة اشواط "يعنى عالماً عامداً و همينطور در فرض دوم كه مى‏گويد "و ان طاف بين الصفا و المروة ثمانية اشواط "يعنى عالماً عامداً. اصلا فرموده اين روايت مال صورت علم و عمد است پس نتيجه اين است كه فرض دومش خوب خيلى روشن است اگر كسى عالماً عامداً سعى را هشت تا انجام دهد قاعدتا آدمى كه سعى را هشت شوط انجام مى‏دهد عند تمامية شوط هشتم كجا قرار گرفته؟ على الصفا. خوب مى‏گويد اين آدم رسيده به صفا عالماً و عامداً هم هشت شوط انجام داد، ما نمى‏توانيم حتى اين شوط آخريش را حكم به صحت بكنيم براى اينكه شوط آخرى از مروه به صفا است لذا بايد حكم بكنيم به اين كه تمامى اين هشت شوط باطل است و الان كه كنار كوه صفا قرار گرفته "يجب عليه ان يستأنف السعى " اما آدمى كه نه شوط انجام داده اين كجا واقع شده، اين على المروه اين در مروه با مسئله نه شوط مواجه است آن وقت شيخ فرموده: ما به استناد اين روايت مى‏آييم مى‏گوييم كه اين شوط نهم كه شروعش از صفا بوده و الان در مروه است اين شوط نهم بعنوان اولين شوط براى سعى صحيح است شش شوط ديگر به آن اضافه بكند تا مسئله تمام بشود خوب شيخ طوسى يك همچين كارى كرده است آن وقت اشكال صاحب جواهر به اين توجه پيدا مى‏كند كه خوب اين در شوط نهم كه از صفا شروع شد و الان در مروه عنوان شوط نهم تحقق پيدا كرده است آيا اين در ابتدأ شوط نهم عنوان سعى را نيّت كرده يا اينكه اين شوط نهم را به عنوان جزئيت براى سعى قبلى انجام داده و حيث اينكه سعى قبلى چون عالم عامد بوده باطل است لابد اين شوط نهم كه به عنوان جزئيت او قرار گرفته آن هم محكوم به بطلان است چطور مى‏شود ما روى قاعده اين شوط نهم را به عنوان اولين شوط براى سعى صحيح قرار بدهيم در حالى كه اين شوط نهم به عنوان جزئيت براى سعى قبلى كه سعى باطل است تحقق پيدا كرده، لذا اين حمل شيخ اشكال دارد، علاوه بر اينكه مخالف با ظاهر نيز هست. براى اينكه در اين مواردى كه نوعا يك كم و زيادى تحقق پيدا مى‏كند ظاهر اين است كه مسئله عمد و التفات مطرح نيست بلكه يا مسئله جهل و يا مسئله نسيان است. لذا روايت را به اين كيفيت بخواهيم با آن برخورد بكنيم اين غير صحيح است لكن مرحوم صدوق و بتبع صدوق عليه الرحمه شيخ طوسى اما در نه كتاب تهذيب بلكه در كتاب استبصار (كه اصلا كتاب استبصار شيخ، كه يكى از كتب اربعه ما است، موضوعش روايتين يا روايات متعارض است و جمع بين روايات متعارضه است) گفتند كه نه! اين روايت را نبايد حمل بر عالم عامد كرد اين روايت همان‏
    ناسى را مى‏گويد. چه جورى مسئله را در ناسى حل بكنيم؟ اين جورى توجيه كرده‏اند گفتند كه اين دو فرضى كه اين روايت مى‏گويد كه يكى نه شوط است و يكى هشت شوط است اين دو فرض است در يك جهت مشتركند و آن اين است كه آنجائى كه اين ناسى مى‏فهمد كه نه شوط انجام داده و در فرض دوم مى‏فهمد كه هشت شوط انجام داده جاى زوال نسيان و ارتفاع نسيانشان يكى است و آن كجا است؟ آن موقعى است كه على الجبل المروه است كنار كوه مروه واقع شده كه دو فرض در اين جهت مشتركند در فرض اول اين كنار مروه واقع شده يك دفعه متوجه شد كه نه شوط انجام داده، در فرض دوم كنار كوه مروه واقع شده و متوجه شد كه هشت شوط انجام داده است روى قاعده فرض دوم را بايد بگوييم باطل است. همه‏اش باطل است چرا؟ براى اينكه آدمى كه كنار مروه قرار دارد و فهميده هشت شوط انجام داده ولو نسيانا، خوب اين شروع سعيش از كجا بوده، از كجا مى‏توانسته سعى را شروع بكند هشت شوط هم واقع بشود توجهش هم كنار مروه است پس لابد بايد بگوييم اين شروع سعيش از مروه بوده، حتى خود ذيل اين روايت صحيحه معاوية بن عمار كه ذيلش در باب ديگرى بود و خوانديم خودش گفت:"وان بدأ بالمروة قبل الصفا " اگر كسى شروع سعيش از مروه شد سعيش باطل است و واجب است كه استيناف بكند سعى را. پس اين فرض دوم مسئله‏اش به اين كيفيت، اين روايت با آنكه در مورد ناسى واقع شده اما علت بطلان اين هشت شوط اين است كه شروعش از مروه بوده اما آن يكى را بايد اينطورى بگوييم (خوب دقت بفرماييد) اين در مروه فهميد كه نه شوط نسيانا انجام داده آدمى كه در مروه مى‏فهمد كه نسيانا نه شوط انجام داده اين معنايش اين است كه اين شروع سعيش از صفا بوده آمده هفت شوط به مروه كامل شده مجدداً برگشته به صفا و از صفا هم برگشته به مروه هفت شوط شده است نه شوط آن وقت روايت مى‏گويد كه اين شوط آخرى كه از صفا شروع شده و الان بعد از اين يك شوط فهميده كه دو تا شوط بر اشواط سبعه اضافه كرده ما حكم مى‏كنيم به اين كه يك شوطش صحيح است اما آن هشت شوط قبلى محكوم به بطلان است.
    خوب جواب اين است كه اگر شما روايت را حمل كرديد على فرض نسيان خوب بحث اين است، با اينكه فرض شما اين است كه توجه در مروه بوده و لا محالة شروع سعى هم از صفا بوده پس چرا حكم مى‏كنيد به بطلان آن هفت شوط اول كه شروعش از صفا بوده و نسياناً هم اضافه بر آن هفت شوط تحقق پيدا كرده؟ لذا ما هم با اين كه معتقديم كه اين صحيحه واقعاً مال صورت نسيان است نه صورت عالم عامد لكن در عين حال اين صحيحه همانطورى كه صاحب جواهر مى‏فرمايد به عنوان اينكه اصحاب از آن اعراض كرده‏اند ما نمى‏توانيم مورد اعتنأ و ترتيب اثر قرار دهيم و اگر هم به بيان من بخواهيم به‏
    يك صورت طبيعى و صناعى مسئله را در آوريم به اين صورت در مى‏آوريم كه اين روايت با مجموعه دو طائفه گذشته بينشان معارضه است وقتى كه معارضه شد اولين مرجح در باب مرجحات خبرين متعارضين عبارت از شهرت فتوائى است كه ما در اصول هم همين روزها شهرت فتوائيه را بحث مى‏كنيم اولين مرجح شهرت فتوائيه است و شهرت فتوائيه با آن دو طائفه‏اى است كه قبلا بحث كرديم. اما نسبت به اين روايت اولا كه مرحوم شيخ در كتاب تهذيب آن را حمل بر عالم عامد كرده و صدوق و شيخ در استبصار هم و لو حمل بر ناسى كردند لكن اين نظر، نظر غير مشهور است و نمى‏تواند در مقابل نظر مشهور اين روايت را حجت قرار بدهد پس همچين روايتى در مسئله است كه با توجه به اين خصوصيات اين روايت بايد كنار گذاشته شود و نمى‏شود اين روايت را انسان اخذ كند.
    در مسئله‏اى كه واردش شديم دنبالش اين است كه سعى را سهوا ناقصاً انجام بدهد، آيا بر نقصان سهوى سعى چه حكمى مترتب است اين را مطالعه بفرمائيد براى فردا انشأ الله.
    پايان‏