• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: سعى " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه پنجاه و يكم "
    بحث در اين بود كه اگر كسى سهواً يك شوط يا بيشتر در سعى اضافه كند و بعد متذكر بشود، عرض كرديم كه صحتش جاى بحث نيست، هم از فتاوى و هم از روايات استفاده مى‏شود كه سعى صحيحاً واقع شده است به واسطه اين زيادى سهويه ولو اينكه چند شوط باشد سعى باطل نمى‏شود، و لذا است كه در كلمات بعضى از بزرگان فقهأ مثل مرحوم محقق در شرايع اصلا عنوان مسأله همين است، ديگر بيش‏از اين هم تعرّض نكرده‏اند، مى‏فرمايد: ولا يبطل بالزيادة سهواً، بواسطه زيادى سهويه سعى باطل نمى‏شود، مثل زيادى ركعت در باب نماز نيست كه اگر سهوا هم واقع بشود،اين موجب بطلان است، نه، در باب سعى اينطور نيست، لكن حالا كه سعى باطل نمى‏شود اينجا تكليف چيست؟ آيا رها بكند آن مقدار زياده را و به تعبير روايات طرح بكند آن زائد را، يا اينكه مى‏توان مثل باب طواف آن زياده را به يك اسبوع جديد و هفت شرط جديد تكميل بكند يعنى اگر يك شوط بوده، شش شوط هم اضافه كند و هكذا، در باب طواف كه ما اين مسأله را گذرانديم و مفصل بحث كرديم، آنجا يك احتياط وجوبى در اين رابطه بود كه تكميل بكند هفت شوط دوّم را " بعد التذكر و زوال النسيان "يك همچنين احتياط وجوبى در آنجا بود، امّا اينجا بحث در اصل اين معنا است كه آيا جايز است كه تتميم بكند هفت شوط دوم را يا جايز نيست؟ در كلام امام بزرگوار مى‏فرمايد: اولى اين است كه اين زياده را طرح بكند و كالعدم فرض كند، بعد مى‏فرمايد: ولو اينكه بعيد نيست كه ما حكم به اين معنا كنيم كه مى‏تواند تتميم كند اين زياده را به هفت شوط جديد كه كانّ دو سعى تحقق پيدا كرده باشد، پس در حقيقت فرق اينجا با طواف از نظر فتوا در اين است كه، آنجا شبهه وجوب تتميم سبع تحقق داشت وروى آن شبهه احتياط وجوبى درمسأله تتميم و تكميل مطرح بود، امّا اينجا شبهه‏اش در جوازاست، وجوب در كار نيست، آيا مى‏تواند يك شوط اضافه، شش شوط هم به آن اضافه كند و به عنوان سعى مستحب دوّم تحقق پيدا بكند يا نمى‏توان؟ منشأاين‏اشكال و اين شبهه وجود دو دسته روايت است كه يك دسته روايات متعدد و متكثر هست كه اينها ظاهرشان اين است كه بعد زوال نسيان آن زياده‏اى را كه انجام داده كنار بگذارد، القأ بكند، طرح بكند، امّا يك روايت در كار است كه اين هم از نظر سند صحيح است مسأله سعى را عطف به مسأله طواف كرده و ظاهرش اين است كه فى نفسه، كه ببايد تكميل شود، حالا حداقل استحباب اين معنا را دلالت مى‏كند، حالا اين دو دسته روايات ملاحظه بكنيم بعدبحثى كه در رابطه با اين روايات مطرح است عرض بكنيم انشأ الله،
    ببينيم نتيجه چه است؟ (سؤال و جواب): عرض مى‏كنم، اينجا مشروعيتش مساوق با استحباش است، عبادت مباح نداريم، عرض مى‏شود كه درباب 13 از ابواب سعى، حديث 3 است كه از احاديث خوب در اين طايفه و در اين قسمت است، حديث 3 صحيحه عبد الرحمن بن الحجاج "عن ابى ابراهيم (عليه السلام) موسى بن جعفر (صلوات الله عليه ) فى رجل سعى بين الصفا و المروة ثمانية اشواط " سعى بين صفا و مروه را هشت شرط انجام داده، به جاى هفت شرط، يك شوط اضافه، "ما عليه؟ "چه وظيفه‏اى دارد؟ در اين صورت، خود اين سؤال همانطورى كه در موارد مشابهش عرض كرديم اين عالم عامد را شامل نمى‏شود، يعنى كسى عامدا عالما بيايد هفت شوط را هشت شوط انجام بدهد و سعى كه جز براى حج عمره است، اين را هشت شوط انجام بدهد،اين پيداست كه قصد امتثال و موافقت امرالهى و عبادى را نداشته است، لذا اين نوع سؤالها يا مربوط به جهل است يا مربوط به نسيان است يا هر دو را شامل مى‏شود، عالم عامد را خود اين سؤال دلالت ندارد، لكن در عين حال امام (ع) درجواب اينطور مى‏فرمايد:"فقال ان كان خطا " اگر از روى خطا كه معمولا در مورد نسيان به كارمى‏رود لذا در حديث رفع هم مسأله نسيان عطف به خطاشده، خطا معمولا در مورد نسيان است نه در مورد جهل، "ان كان خطا " اگر ازروى اشتباه ونسيان بود، "اطرح واحدا واعتد بسبعه "يك شوط اضافى را طرح كند، كالعدم فرض كند،آ ن هفت شوط اول مورد اعتنا واعتداد قرار بدهد كه اين هم آن جهت اول مورد بحث را دلالت مى‏كند، يعنى اولا تصور نشود كه سعى اين باطل است، سعيش صحيح است، حالا كه صحيح است تكليفش اين است كه يكى را دور بريزد، كنار بگذارد و آن هفت تا را به عنوان سعى وجز حج عمره قرار بدهد، اين يك روايت، روايت ديگر، روايت پنجم اين باب است، اين روايت هم روايت صحيحه است".
    جميل بن دراج قال: حججنا ونحن صرورة "ما حج انجام داديم در حاليكه اولين بارى بودكه حج انجام مى‏داديم، يعنى آشنائى كامل با مسائل حج نداشتيم، "فسعينا بين الصفا والمروه اربعة عشر شوطا " ما بين صفا و مروه چهارده شوط را سعى كرديم، حالا اين روايت بيشتر عنوان جهل را دلالت مى‏كند، مخصوصاباكلمه صروره اين مشعر به اين معناست كه چون اولين بارى بود كه ما حج را انجام مى‏داديم، معمولا آنهايى كه بار اولشان هست آشنايى كامل با مسائل و خصوصيات حج ندارند، حالا اين كه مى‏گويد: " حججنا و نحن صرورة فسعينا بين الصفا والمروه اربعة عشر اشوطا "، يك احتمال داردكه اين اختصاص به صورت جهل داشته باشد،لكن يك احتمال هم دارد كه صورت سهو و نسيان را كه محل بحث ما هست را هم شامل شود، يعنى عن نسيان وعن سهو ماهفت شوط را چهارده شوطانجام داديم، لكن‏
    مسأله جهل روشن‏تر به مورد اين سؤال است اما احتمال تعميم هم هست فقط مسلم عالم عامد خارج است، آنوقت مى‏گويد:"فسألت ابا عبدالله (ع) عن ذلك " آمديم مسأله را از امام صادق (ع) پرسيديم "فقال: لا بأس " فرمودند، مشكلى نيست، "سبعة لك و سبعة تطرح "هفت تا به عنوان سعى وبه نفع تو اما هفت تاى ديگرگويايك عمل لغوبى اثر است، آن را بايد طرحش كنيد و كالعدم فرضش كنيد، اينهم يك روايت، روايت ديگر، روايت چهارم همين باب سيزدهم است، اين هم صحيحه معاوية بن عمار است ولو اينكه در سند هم ابراهيم بن هاشم است لكن به نظر ما روايت صحيحه است، "قال:من طاف بين الصفا و المروة خمسة عشر شوطا "كسيكه سعى بين صفاو مروه راپانزده شوطانجام بدهد، "طرح ثمانية واعتد بسبعة " هشت تاى اضافى را طرح كندو آن هفت تا را مورد اعتنا و اعتداد قرار بدهد، اين روايت همانطورى كه درحاشيه وسائل هم ذكر شده‏ذيلش را در باب دهم حديث سوم نقل كرده، ذيلش اين است به همين سند و همين راوى، "قال:وان بد بالمروة فليطرح ويبد بالصفأ "اين همان مسأله‏اى است كه ما در كيفيت سعى ذكر كرديم، كه اگر كسى در حال شروع سعى به جاى اينكه بيايداز صفا شروع كند، از مروه شروع كند،كسيكه شروع سعيش را از مروه قرار بدهد "سوأا كان عالما ام جاهلا ام ساهيا "اين سعيش باطل است، شروع سعى حتما بايد از صفا واز جبل صفا تحقق پيداكند، پس در حقيقت اين روايت هم كاملامسأله نسيان مورد بحث ما را دلالت مى‏كند،( س$جواب بله اين از امام است منتهى تكه تكه كرده بعلاوه معاوية بن عمار هم در حقيقت ازاجلأ روات است، اين كسى نيست كه از غير امام (ع) يك مطلبى را نقل كند) يك روايت هم در باب يازدهم است كه مربوط به جهل‏است واختصاص به مورد جهل دارد،اينجا ذكرنمى‏كنيم، خوب ملاحظه فرموديدكه اين روايت يا تنها در مورد نسيان، يا اعم ازموردنسيان و جهل، ظاهرش اين بود كه آن زياده ولو اينكه در بعضى از روايات هشت شوط اضافه شده بود، مى‏گفت آن زياده راطرح كند و كالعدم فرض كند و همان هفت تا رابه عنوان سعى واجب، جزبراى حج يا عمره حساب مى‏شود، امّادرمقابل اينها ،( س$:جواب : خطا غير از ناسى تصور نمى‏شود، آنچه كه اينجا تصور مى‏شود يكى عالم است، يكى جاهل است و يكى ناسى،كلمه خطا رااگر بخواهيد خيلى توسعه دهيد شامل جاهل هم بشود والا قدر مسلم از عنوان خطا همان مسأله نسيان است) اما حديثى كه اينجا مشكل درست كرده، در باب 34 از ابواب طواف حديث 10 روايت صحيحه‏اى است كه از نظر سند هم هيچ مشكلى ندارد محمد بن مسلم، عن احدهما (عليهما السلام) قال:"ان فى كتاب على (ع) - اين مطلب نوشته شده - اذا طاف الرجل بالبيت ثمانية اشواط الفريضه - طواف واجب را هشت شوط انجام داد، چون طواف يك‏
    خصوصيتى دارد كه در بين اجزأ حج يك حالت استقلالى در آن هست، لذاطواف مستحبى هم وجود دارد، اما همانطورى كه بعد هم عرض مى‏كنيم، " انشأ الله " در بين اعمال و مناسك حج و عمره هيچ عملى نيست كه به تنهايى عنوان استحباب داشته باشد، الا مسأله طواف، طواف مستحبى وجود دارد،اما سعى مستحبى ابتدائى كه كسى كه واردمسجد الحرام مى‏شود بگويد: برويم يك طواف مستحبى انجام بدهيم بعدبگويد: يك سعى مستحبى انجام بدهيم، سعى مستحبى ابتدائى وجود ندارد، لذا اينجا در مسأله طواف كلمه فريضه را مطرح مى‏كند "اذاطاف الرجل بالبيت ثمانية اشواط الفريضه " يعنى يك طواف واجب انجام مى‏دهد لكن اشتباهاًبجاى هفت شوط هشت شوط طواف واجب را انجام داد، فاستيقن ثمانية، حالايقين پيداكردبه اينكه هشت شوط انجام داده طوافش هم طواف واجب است، اينجا تكليف چيست؟ "اضاف اليها ستاً " حتماً، لذاعرض كرديم در باب طواف مسأله حداقل احتياط وجوبى در كار است، كه اگر بعد از هشت شوط فهميد مسأله را، بايد تكميل كند و بايد به شوط چهاردهم برساند، "اضاف اليها ستاً " ولذابحثى در آنجا مى‏كرديم كه حالا كه به چهارده شوط رساند آيا كدامش به عنوان طواف واجب مطرح است و كدام به عنوان طواف مستحب مطرح است؟ واين يك بحثى بود كه در همانجا بحث كرديم كه حالا كه چهارده شوط شد، چهارده شوط كه به عنوان يك طواف نمى‏شود مطرح باشد، اين به طبيعت حال دوطواف است، خوب دو تا طواف يكى واجب است و يكى مستحب كدامش واجب است وكدامش مستحب است؟ اين محل بحث بود، حالا در باب طواف اينطورمشكل‏اين روايت اين است كه سعى را هم عطف به طواف كرده است، مى‏فرمايد: وكذلك اذااستيقن انه سعى ثمانية - اگر يقين كرد كه هشت شوط انجام داده است، "اضاف اليها ستاً " يعنى همان حكم درباب طواف اينجا جريان دارد، كه ظاهر اين روايت لزوم اين معناست، مخصوصاًبا عطف سعى برطواف،لازم است كه شش شوط اضافه كند و سعى بين صفا و مروه به چهارده شوط برساند، اين فقط همين روايت است كه اين معنا را دلالت مى‏كند، اين روايت از نظر جمعى بلكه كثيرى ازاصحاب سبب شده كه شبيه آن مطلبى را كه در مسأله ديروز و پريروز داشتيم، بيايند اينجا مطرح كنند، بگويند: در حقيق ما دو دسته روايت داريم، يك دسته روايات متعدده‏اى است كه مى‏گويد: حتماًبايدآن اضافه طرح شود وكنار گذاشته بشود، يكى هم اين روايت صحيحه، نقطه مقابل آنهااست، ظاهرش اين است كه حتماً بايد تكميل به چهارده شوط بشود و يك اضافه شش تا تحقق پيداكند، كه درست در همان مورد روايت عبدالرحمن بن الحجاج كه يك شوط اضافه كرده بود و يك شوط اضافه، معنايش هشت شوط است،آنجا به صراحت مى‏گفت اين يكى را
    طرح بكند، اينجا هم به صراحت مى‏گويد: شش تا به اين يكى اضافه كند، آن روايات تعين طرح را دلالت داشت، اين روايت تعين اضافه را دلالت دارد، جمع زيادى ازاصحاب گفته‏اند: درمقام جمع بين اين دو دسته ما اين تعينّها راازآنها حذف مى‏كنيم و نتيجتاً حكم به تخيير مى‏كنيم،مى‏گوييم: اين آدم مخيّراست بين اينكه اين يك شوط اضافى را طرح بكند و بين اينكه شش شوط ديگراضافه كند به اين شوط و در نتيجه دو سعى تحقق پيدا كند، جماعتى اين حرف را زده‏اند، لكن صاحب حدايق با اينكه من شأنه اينكه در مقابل روايات خيلى خاضع باشد وبه اصطلاح چك وچونه در مقابل روايات نزند، مع ذلك اينجا گفته : ما اين روايت محمد بن مسلم را نمى‏توانيم اخذ كنيم و ترتيب اثر به اين روايت بدهيم، چرا؟ مگراين سند اشكال دارد؟ نه، ازنظر دلالت خودش تردى در آن هست؟ نه، لكن صاحب حدايق فرموده: دو اشكال در اين روايت هست، يك اشكال اينكه، درمسأله طواف چون طواف درهرشوطى شروعش و ختمش‏به حجرالاسود است، لذا در مسأله طواف اگربگويند شش شوط اضافه شود هيچ مشكلى بوجودنمى‏آيد،خوب طواف دوم هم مثل طواف اول شروعش‏ازحجرالاسود بوده و ختم آن هم به حجرالاسود بوده،اما در مسأله سعى اين مشكل وجود دارد كه اين هفت شوط اول، وقتى كه كامل مى‏شود در مروه كمالش تحقق پيدامى‏كند، آن وقت شوط بعدى كه مى‏خواهد مبد براى سعى دوم واقع شود اين شروعش از مروه خواهد بود، لذا وقتى كه اين چهارده شوط تحقق پيدا كند، خلاصه‏اش اين مى‏شود كه سعى اول شروع از صفا بوده ختمش به مروه، سعى دوم شروعش ازمروه بوده و ختمش به صفا بوده آن وقت كاّن صاحب حدايق مى‏گويد:ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين، ما نشنيديم يك سعيى شروعش ازمروه باشد، و ختم آن به صفا باشد، آنهم با آن حدّت وشدّتى كه شما درمسأله اصل شروع و ختم ذكر كرديد، آنجا به ما ياد داديد كه اگر كسى به جاى اينكه از صفا شروع كند از مروه شرع كند، سعى او باطل است، "سوأ كان عالما ام جاهلاًام ناسياً " با همين حدّت وشدت آنجا با مسأله برخورد كرديد، آن وقت چطور شد كه اينجاكه رسيديم يك سعى دومى را اين روايت مى‏خواهد براى ما ذكر كند كه شروعش از مروه است و ختمش به صفا "ولو فى حالة النسيان " اين يك مشكل براى اين روايت، مشكل دوم براى اين روايت اين است كه مسأله سعى غير از مسأله طواف است، شما در مسأله طواف وقتى كه طواف دوم تحقق پيدامى‏كرد روى هم رفته حساب مى‏كرديد مى‏گفتيد: دو طواف واقع شد، يكى واجب، يكى مستحب، منتهى بحث مى‏كرديد، كه آيا اولى واجب است،دومى مستحب است، يا اولى مستحب است دومى واجب است؟ مانعى نداشت، ماهم طواف واجب داريم هم طواف مستحب داريم، اما اينجا كه مى‏آئيد وقتى‏
    كه سعى دوم تحقق پيدا كرد شما ناچاراً مى‏خواهيد بگوييد: يكى ازاين دو سعى مستحب است،ما اصلاً سعى مستحب نداريم، نشنيديم كه سعى استحباب داشته باشد، طواف مستحب فراوان تحقق دارد اما سعى مستحب اين اولين بار است كه ما از لسان اين روايت مى‏شنويم، و در هيچ كجا چنين مسأله‏اى مطرح نيست، لذا صاحب حدايق مى‏فرمايد: آنچه كه به نظر من مى‏آيد اين است كه ما همان روايات اول را بگيريم اما اين صحيحه محمدبن مسلم مشكل است كه ما بتوانيم نسبت به اين روايت خاضع بشويم، بعد هم يك تعجبى مى‏كند صاحب حدايق از صاحب مدارك مى‏فرمايد: صاحب مدارك مثلا بااينكه خيلى آدم دقيق واحتياط كارى است در مسائل علمى و فقهى، مع ذك ايشان مى‏گويند:من تعجب مى‏كنم كه چطوراينجا جمود پيداكرده وتسليم اين روايت محمد بن مسلم شده در حاليكه روى قاعده و ذوق ايشان نمى‏بايست تسليم روايت محمد بن مسلم بشود، صاحب رياض هم، همين نظريه صاحب حدايق را دارد، همين بيانات ايشان است مى‏گويد: اولاً آن طايفه اولى رواياتش متعدد، متكثر، واضح الدلالة، اصحاب هم بر طبق آن فتوا داده‏اند، اما اين روايت دوم همين مشكلاتى كه صاحب حدايق گفته درآن وجوددارد، علاوه يك روايت هم بيشتر نيست حالا اگر روايت به اين لسان متعدد بود مسأله‏اى نبود، يك روايت است، وعلاوه احتمالى ايشان در اين روايت محمد بن مسلم مى‏دهد به لحاظ اينكه، اينكه ظاهرش اين است كه "اضاف اليها ستاً " يعنى حتماً بايد شش شوط اضافه تحقق پيدا كند، ايشان مى‏گويند: ما احتمال مى‏دهيم كه اين روايت مربوط به آنجايى است كه اين آدمى كه سعى را از اول شروع كرده، اولين شوط رااز مروه شروع كره است، يعنى در حقيقت آن هفت شوط اولش باطل بوده است، براى اينكه از مروه شروع كرده، هفت شوط اول وقتى كه كامل بشود براى كسى كه از مروه شروع كرده، در صفاكامل مى‏شود، آن وقت كاّن اين روايت مى‏خواهد بگويداين هفت شوط اول به لحاظ اينكه شروعش از مروه بوده و شروع از مروه در باب سعى موجب بطلان است، "سوأ كان عالماًام جاهلاً ام ناسياً " پس در حقيقيت اين هفت شوط اول باطل است، آن وقت هفت شوط دوم از صفا شروع شده، شوط هشتم روى اين حساب از صفا شروع شده، آن يك شوط را امام حساب كرده‏اند و بعد هم به صورت وجوب "قام فاضاف اليها ستاً " حتما بايد شش شوط به آن يك شوط اضافه كند تا در حقيقيت يك سعى كاملى تحقق پيدا كند و نتيجتاً روى اين احتمال و حملى كه صاحب رياض دارد،اين روايت اصلاً دو سعى را دلالت ندارد، اين روايت مى‏خواهد بگويد: سعى‏اولش به لحاظ اينكه از مروه شروع شده محكوم به بطلان است و شوط هشتم به لحاظ اينكه از صفا شروع شده به عنوان شوط اول براى سعى صحيح قرار مى‏گيرد، لذا شش شوط
    ديگر به اين اضافه مى‏كند و روى هم رفته يك سعى صحيح تحقق پيدا مى‏كند، بدون اينكه استحباب چيزى هم در كار باشد، اين احتمال را هم صاحب رياض در رابطه با صحيحه محمد بن مسلم ذكرمى‏كند، حالا دقت بفرماييد تا ببينيم نتيجه اين بحث چه خواهدبود." انشأالله."
    پايان