• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه چهلم "
    در مسئله پنجم مى‏فرمايند:"لو مات و كان عليه صلاة الطواف يجب على ولده الكبر القضأ"مطلبى كه ديروز اشاره كرديم كه اگر كسى نماز طواف را فراموش كرد الى آخر العمر و در نتيجه نماز طواف را انجام نداد، لكن ولد اكبر بعد الموت فهميد كه پدر او نماز طواف را نسياناً يا جهلاً انجام نداده اينجا واجب است بر ولد اكبر همانطورى كه نمازهاى يوميه پدر را بايد قضأ بكند اين نماز طواف را بايد قضأاش را انجام بدهد و دليل بر اين مطلب يكى بعضى از اطلاقاتى است كه در اين باب وارد شده كه عنوانش اين است كه در يك صحيحه‏اى كه در كتاب صوم وارد شده كه عوانش اين است كه من مات و عليه صلاٌْ او صيامٌ اينجا واجب است بر حسب تعبير روايت، آنكسى كه اولى بميراثه است، او انجام بدهد عنوان اين است "من كان عليه صلاة"اين "صلاة" اطلاق دارد يعنى هر نماز واجبى بر عهده او باشد و اختصاصى به نمازهاى يوميه ندارد اما در خصوص ما نحن فيه هم آن روايت عمر بن يزيد كه ديروز ملاحظه كرديد و من عرض كردم كه اين مربوط به مسئله امروز است آن عبارت از اين بود كه بايد خود اين كسى كه نماز را ترك كرده نماز طواف را انجام نداده، يا خودش انجام بدهد "او يقضى عنه وليه"كه ما عرض كرديم اين معناش اين نيست كه اين دو تا در رتبه واحد است،بلكه دو حالت را متعرض است حالت "قبل الموت"كه خودش بايد انجام بدهد و حالت "بعد الموت"هم يقضى عنه وليه"و اين كه دنبال ولى دارد "او رجل من سائر المسلمين"اين هم دنباله همين مسأله قضأ ولى است كه در همان قضأ ولى هم مطرح مى‏كنم. خوب حالا يكى ولد اكبرى بايد نماز قضأ پدر را انجام دهد حالا اگر يك شخص ديگرى آمد بصورت تبرع يا بصورت استيجار نماز قضأ پدر او را انجام داد اينجا ديگر بر ولى لازم نيست كه بالمباشره انجام بدهد او بايد كارى بكند كه اين نمازهاى قضأ پدرش انجام شود حالا يا خودش انجام بدهد يا كسى را استيجار كند يا يك متبرعى را پيدا بكند كه او انجام بدهد پس اين روايات هم به لحاظ اينكه به دنبال "او يقضى عنه وليه"اين عطف را دارد "او رجل من سائر المسلمين اين دنباله همين قضأ ولى است و مربوط به بعد الموت است و اگر كسى كه نماز طواف را ترك كرده و "مات""يجب على وليه ان يقضى عنه"يا خودش، يا يك كارى بكند كه ديگرى انجام بدهد تبرعاً او بالستيجار پس در حقيقت در باب قضأ نماز طواف از ولد اكبر، دو نوع روايت داريم يكى رواياتى كه اطلاق آنها اينجا را شامل مى‏شود و ديگرى صحيحه عمر بن يزيد است كه اصلا اختصاص به ما نحن فيه دارد و در مورد صلاة
    طواف مى‏گويد"او يقضى عنه وليه"پس هيچ مشكلى در اين معنانيست.
    و اما مسئله 6 كه آخرين مسئله در باب نماز است آن عبارت از اين است مى‏فرمايد "لو لم يتمكن من القرائة الصحيحة و لم يتمكن من التعلم صلّى بما امكنه و صح ولو امكن التلقين فالاحوط ذلك و الاحوط الاقتدأ بشخصٍ عادل لكن لا يكتفى به كما لا يكتفى بالنائب"اين مسئله را ايشان به اين صورت مطرح فرمودند، ولى ترتيب عنوان مسئله به اين صورتى كه در كلام ايشان ذكر شده، يك قدرى مشتمل بر اضطراب و روشن نيست، كه حالا عرض مى‏كنيم. حالا مسئله اساس آن اين است خوب حالا يك كسى طوافش را انجام داده مى‏خواهد بيايد نماز طواف بخواند و تمكن ندارد از اينكه يك قرائت صحيحه‏اى انجام دهد و فعلا يا بطور كلى اصلا زمينه تعلم هم در آن وجود ندارد حالا فرض كنيم بالاتر اين يك اخرص است حالا يك اخرص طواف را انجام داده حالا مى‏خواهد بيايد نماز طواف بخواند. در اخرص كه ديگر مسئله امكان تعلم و عدم امكان تعلم مطرح نيست اين ذاتاً قصور دارد از اينكه بتواند يك قرائتى مثل ديگران انجام بدهد اين بحثش همان بحث صلاة يوميه اخرص است، اخرص در نماز يوميه‏اش چكار مى‏كند همان است كه در كتاب صلاة مطرح شده و رواياتى هم دارد كه اخرص تلقينش و قرائت قرآنش در نماز و شهادتش، همه به واسطه اشاره و تحريك به اسبع تحقق پيدا مى‏كند و از اين روايت استفاده مى‏كنيم كه همان اشاره‏اى كه اخرص مى‏كند، همين جانشين نماز صحيحِ ديگران است و بيشتر از اين هم وظيفه‏اى ندارد پس اگر يك اخرصى و لالى در بين حاجيان باشد و نتواند اصلا حرف بزند او بعد از اينكه طوافش تمام شد مى‏آيد مثل همانطورى كه نماز يوميه‏اش را انجام مى‏دهد نماز طواف را هم به همان كيفيت، و هيچ تكليف زائدى ندارد، حتماً نائب بگيرد حتماً اقتدأ بكند يا مسائل اينگونه در باره او مطرح نيست، "انما الاشكال"در اين مردمى است كه قرائت صحيحى ندارند و زحمات روحانيون محترم كاروانها هم در باره اينها به جايى نرسيده، كه اگر نظرتان باشد قبل از ماه مبارك رمضان روى همين مسئله تأكيد كردم، گفتم جمعيتى كه بعد از پنجاه سال و شصت سال نتوانسته يك قرائت صحيحه‏اى داشته باشد يك دو ركعت نماز طواف صحيح را انجام بدهد اين دليل بر اين است كه مسئوليت ما فراوان است و ما در رابطه با مسئوليتمان آنطورى كه شايد و بايد انجام وظيفه نكرديم، نبايد ما مغرور باشيم به اينكه بحمد الله حكومتمان حكومت اسلامى است اينها نعمت‏هاى بزرگى است كه خدا به ما عنايت كرده است اما حكومت اسلامى كه كسى را آشناى به قرائت نماز نمى‏كند اين وظيفه ما يعنى حوزه‏ها و روحانيين است كه با پشتيبانى حكومت اسلامى اين وظيفه را عهده‏دار باشيم حالا هم انشأالله در تعطيلاتى كه در پيش است خيلى بايد از اين فرصت‏ها
    استفاده كرد مردم با مسائل شرعى چندان آشنائى ندارند، خود من هم تا اين حد نمى‏دانستم كه مردم آشنا نيستند از سئوالاتى كه كتباً از من مى‏كنند اين معنا براى من واضح شد كه چقدر اينها دور از اوّليات مسائل فقهى و مسائل شرعى هستند لذا انشأالله بايد از موقعيت‏ها ما استفاده كنيم و برويم سراغ مردم، نه اينكه مردم وظيفه داشته باشند سراغ ما بيايند اگر آنها وظيفه داشته باشند چندان به وظيفه خودشان عمل نمى‏كنند اما وظيفه ما اين است كه مثل يك آهن ربا جاذبه داشته باشيم مردم را به خودمان جذب كنيم و از مجذوب شدن آنها به نفع اسلام و آشنايى آنها به مسائل اسلامى استفاده كنيم انشأالله، بالاخره حالا اين يك مشكله‏اى است براى روحانيين كاروانها كه هر چه سعى مى‏كنند مى‏بينيد قرائت اين حاجى نشد كه يك قرائت صحيحه‏اى بشود، خوب اينجا الان مشكله اين است، وظيفه دارد نماز طواف بخواند نماز هم بايد صحيح باشد اين هم هر چه حالا تعلم كرده حالا يك مقدارش را بر فرض درست كرده اما نماز صحيح نتوانسته ياد بگيرد، حالا اين تكليفش چيست؟ در نماز طواف چكار بكند؟ ايشان ظاهر عبارتشان اين است، و بيان ايشان در طرح مسئله يك قدرى مخلوط و مضطرب است. ظاهراً ايشان مى‏خواهند بفرمايند كه خوب همين مقدارى كه حالا ياد گرفته كفايت مى‏كند نمازش به همين مقدار ولو اينكه در قرائت او غلط وجود دارد همين كفايت مى‏كند. براى خاطر اينكه در اين شرائط اين از يك طرف مكلف به نماز است، از يك طرف هم بيشتر از اين قدرت ندارد هر چند سعى و تلاش كرده ديگر بهتر از اين نتوانسته يك قرائتى را تعلم بكند پس با توجه به شرائط و موقعيت اگر به همين صورت خودش نماز بخواند ولو اينكه به نظر من و شما قرائت او غير صحيح است معذلك بگوئيم همين صحيح است و در نماز طواف وظيفه صلاة را انجام داده. لكن دو تا احتياط ذكر مى‏كنند، مى‏فرمايند اگر امكان داشته باشد كه به او تلقين بكنند يعنى يك كسى در حال نماز كنار او بايستد و دانه دانه كلمات را بگويد و او هم به دنبال او اين كلمات را بگويد كه از آن تعبير به تلقين مى‏شود تلقين معنى‏اش اين است است كه يك جمله‏اى را كسى بگويد و دومى هم به دنبال او و به تبعيت از او اين جمله را بيان بكند و تلفظ بكند، مى‏فرمايند اگر تلقين امكان داشته باشد مقتضاى احتياط كه ظاهر احتياط وجوبى است، اين است كه اين تلقين تحقق پيدا بكند بعد مى‏فرمايند "و الاحوط"كه اين هم ظاهراً احتياط وجوبى است. اما نمى‏گويند كه اين احتياط مال صورت عدم امكان تلقين است، عبارت اين را نمى‏گويد اما مقصود اين است كه حالا اگر تلقين هم امكان ندارد، كسى همراهش نيست يا اگر همراهش هم است آن هم مثل خود او است در اينكه قرائت صحيحه را درست بلد نيست، اينجا تكليف چيست؟ ايشان مى‏فرمايند احتياط وجوبى اين است كه اقتدأ بكند به شخص عادلى و
    نماز طواف را جماعةً انجام بدهد كه لازمه جماعت اين است كه خودش لازم نيست قرائت بخواند احتياط وجوبى اين است كه اين نماز طواف را با اقتدأ به شخص عادلى كه ولو اينكه آن شخص عادل كه نماز يوميه خودش را انجام مى‏دهد لكن او نيت نماز طواف بكند و به او اقتدأ بكند اما مى‏فرمايد كه اكتفأ نكند به اين نماز طواف جماعت، بلكه علاوه بر اين خودش هم بخواند به همان مقدارى كه مى‏تواند و ياد دارد، كه در حقيقت جمع بكند بين اينكه خودش فرادى به همان مقدارى كه مى‏تواند بخواند و بين اينكه با جماعت بخواند كه وظيفه قرائت به عهده امام است آنوقت در ذيل مى‏فرمايد:"كما لا يكتفى بالنائب"آيا مقصود ايشان اين است كه در مسئله نيابت هم يك احتياط وجوبى مطرح است يعنى احتياج وجوبى اين است كه نائب هم بگيرد لكن به نماز نائب اكتفا نكند آيا در مسئله نيابت هم پاى احتياط وجوبى را ايشان به ميان مى‏آورند؟ عبارت همين اين است كه "كما لا يكتفى بالنائب"يعنى اگر استنابه كرد به نماز نائب اكتفا نكند بلكه خودش هم به همان مقدارى كه مى‏تواند نماز را بخواند اما آيا در مورد استنابه هم احتياط وجوبى مطرح است يا نه در كلام ايشان اشاره‏اى به اين معنا نشده با اينكه مسئله استنابه از مسئله جماعت، به نماز طواف نزديكتر است براى اينكه جماعت در باب نماز طواف، مشروعيت آن محل اشكال است براى اينكه در هيچ رواياتى و حتى در بيان سيره ائمه (ع) و سيره مسلمين اين معنى نبوده كه نماز طواف را با جماعت بخوانند، و مسئله جماعت در هر كجا كه مطرح مى‏شود بايد مشروعيت آن را دليل دلالت بكند و الا صرف نماز بودن اين موجب مشروعيت جماعت نيست، لذا اگر نظرتان باشد امام بزرگوار (قدس سره) در يك برهه‏اى از زمان راجع به نماز عيد فطر ايشان معتقد بودند اگر كسى به صورت فرادى بخواند مستحب است اما اگر بصورت جماعت بخواهد بخواند مشروعيت جماعت آن ثابت نشده بلكه بايد رجائاً بخواند پس اين دليل بر اين مى‏باشد كه مجرد مشروعيت نماز و حتى وجوب نماز دليل بر اين نيست كه در آن نماز واجب، جماعت مشروعيت دارد، مشروعيت جماعت نياز به دليل دارد، و در باب نماز طواف دليل قائم نشده بر مشروعيت جماعت، اما در باب استنابه دليل دارد براى اينكه ما مواردى داريم كه در نماز طواف جاى استنابه مطرح است و آن آنجائى است كه مريضها را با تخت مى‏آورند طواف مى‏دهند خوب اينها نسبت به نماز طوافشان مسئله به چه صورت است نسبت به نماز طواف آنهائى كه قدرت ندارند استنابه مى‏كنند نائب مى‏گيرند لذا در نماز طوائف مسئله استنابه تا حدى راه دارد اما مسئله جماعت اصلش محل مناقشه و محل اشكال است آنوقت كأن اين سؤال را بايد از ايشان كرد كه چه شد كه در مسئله جماعت شما فرموديد احتياط وجوبى كه عرض كردم موردش هم، آن‏
    صورت عدم امكان تلقين است، ولو اينكه در عبارت دلالتى بر اين معنى نيست، لكن حتماً مراد همين صورت است، در صورت عدم امكان تلقين ايشان مى‏فرمايند احتياط وجوبى اقتدأ است لكن اكتفأ به اقتدأ نكند، بلكه جمع بكند بين‏الامرين بين الاقتدأ و بين الصلاة الطواف فرادى"اما در باب نائب و استنابه هيچ صحبتى از مسئله احتياط نشده، فقط همين تعبير اين است كه "لا يكتفى بالنائب"در حالى كه عرض كرديم، نيابت به نماز طواف نزديكتر از مسئله جماعت و مشروعيت جماعت است، و ظاهر اين است اگر كسى بخواهد احتياط بكند و بعيد هم نيست كه اين احتياط صرفاً يك احتياط استحبابى نباشد قويتر از احتياط استحبابى باشد آنجايى كه مسئله تلقين و امكان تلقين وجود ندارد احتياط اين است كه جمع بكند بين امور ثلاثة، هم نماز طواف را فرادى با همان قرائت غير صحيحه خودش انجام بدهد و هم جماعت بخواند كه وظيفه قرائت به عهده امام جماعت است و هم يك كسى را استنابه كند كه به عنوان نائب از طرف او نماز بخواند، بعيد نيست كه اين احتياط صرف يك احتياط مستحبى نيست يك قدرى بالاتر است به ذهن انسان مى‏آيد كه خوب الان در اين شرائط او چه بكند خوب آيا اين مثل همان مريضى است كه:"لا يقدر على الصلاة"پس استنابه كند يا اينكه نه، وظيفه شخصى خودش را خودش انجام بدهد پس با همين قرائت غير صحيحه يك نمازى بخواند يا جماعت، كه خصوصيت جماعت اين است كه عمل را خود انسان انجام مى‏دهد اما قرائت را امام متصدى مى‏شود اما مأموم "يصلى بنفسه لا انه يكون نائبا عن الغير بل يكون مصلياً بنفسه"منتهى در عين اينكه خودش نماز مى‏خواند وظيفه قرائت آن به عهده امام است "تسقط القرائة عن المأموم بسبب القرائة الامام"و شايد نكته‏اى كه ايشان مسئله جماعت را بر مسأله استنابه، اولى و نزديكتر مطرح كردند، شايد نكته آن همين باشد كه جماعت بالاخره مصلّى خود انسان است، اما در باره نيابت ولو اينكه نائب عمل را به قصد انسان انجام مى‏دهد امابالاخره نائب نماز مى‏خواند، نائب روزه مى‏گيرد نائب در حج، حج را انجام مى‏دهد گرچه آنطورى كه ما در باب نيابت در باب عبادات، تحقيق به نظر من آمد، مسئله قصد قربت نائب به اين كيفيت است كه نائب قصد مى‏كند تقرب منوب عنه را نه تقرب خودش را خودش كه پول گرفته انجام بدهد و هيچ داعى و محركى براى انجام عمل جز مسئله مال الاجاره و اخذ اجرت ندارد و اگر بخواهيم بگويم داعى بر داعى وجود دارد اينطور كه مرحوم سيد و بعض ديگر مى‏فرمايند، اينها يك توجيهات غير قابل قبولى است، ما بعد از آنكه مشروعيت نيابت را در يك موردى احراز كرديم كه اين هم نياز به دليل دارد و الا اينطور نيست كه هر عملى قابل نيابت باشد آنجاهائى كه دليل بر مشروعيت نيابت قائم شده و پاى نيابت به ميان آمده‏
    حقيقت نيابت اين است كه نائب "يصلى"خوب نماز قصد قربت مى‏خواهد، قصد مى‏كند تقرب چه كسى را، تقرب خودش را به اين نماز قصد مى‏كند او با اين نماز تقربى براى او حاصل نمى‏شود، نه، ادله مشروعيت نيابت كأنه اين راه را پيش ما باز كرده كه مى‏تواند كسى عمل عبادى را انجام بدهد لكن قصد قربتى كه در اين عبادت معتبر است عبارت است از قصدتقرب منوب عنه است، يعنى من نائب نماز مى‏خوانم "لان يحصل التقرب للمنوئب عنه"منِ نائب، حج انجام مى‏دهم در حج نيابتى "لان يحصل التقرب للمنوب عنه"اين است معنى نيابت.
    پس عمل، عمل نائب است و اسناد به نائب دارد، ما مى‏آئيم توى مسجد مى‏بينيم كسى ايستاده نماز مى‏خواند مى‏گوئيم "زيد يصلى"اما من و شما نمى‏دانيم كه اين نمازى كه دارد مى‏خواندبراى‏خودش مى‏خواند يا بنا به نيابت از عمرو مى‏خواند فرقى نمى‏كند در عنوان "يصلى"يعنى اسناد عمل به فاعل و نائب هيچ فرق نمى‏كند كه "يصلى لنفسه او يصلى للغير"فقط در مسئله قصد تقرب آن فرق وجود دارد كه در عمل لنفسه و در عبادت شخصى، انسان قصد تقرب خودش را دارد، اما در عبادت للمنوب عنه، قصد مى‏كند تقرب منوب عنه را به هذا العمل حالا اگر كسى سؤال كند كه اين يعنى چه كه عمل را يكى انجام بدهد و تقرب براى ديگرى حاصل بشود، مى‏گوئيم اين لازمه مشروعيت نيابت است، خوب شارع مى‏خواست نيابت را مشروع نكند كما اينكه در نماز يوميه‏اى كه من و شما مى‏خوانيم، تا زمانى كه زنده هستيم نيابت معنى ندارد كسى بيايد به نيابت از من و شما نماز ظهر و عصر يا قضأ نماز ظهر و عصرِ من و شماى زنده را انجام بدهد اينجا نيابت غير مشروع است اما آنجايى كه شارع نيابت را خودش مشروع كرده و خودش ما رابه مسأله نيابت هدايت كرده، آن حقيقتش همين است كه زحمت عمل را يك كسى مى‏كشد اما تقرب براى ديگرى واقع مى‏شود حالا يك كسى كه زحمت عمل را مى‏كشد يك وقت متبرعاً نيابت مى‏كند يعنى بصورت رايگان، يك وقت نه، در مقابل زحمت عمل، پول مى‏گيرد. ديگر هيچ مشكلى ندارد اگر اين زحمتى كشيده، پول گرفته، تقربى هم براى منوب عنه حاصل شده خلاصة البحث اينكه اينجا احتياط اقتضأ مى‏كند (البته انسان نمى‏تواند خيلى قرص اين مطلب را بگويد) احتياط اقتضأ مى‏كند كه اين عوام‏هائى كه هر چه با ايشان سر و كله زده شد و نتوانستند قرائت صحيحه‏اى را انجام بدهند، خوب در درجه اول خودشان نمازشان را به همان حال بخوانند بعد هم اقتدأ و نيابت هم ضميمه اين بشود تا يقين به فراغ ذمه از اشتغال يقينى به نماز طواف پيدا بشود عرض كردم كه جماعت در رابطه با نماز طواف يك مبعّدى دارد، كه مسئله مشروعيت آن است لكن يك مقربى دارد و آن اين است كه انسان در جماعت عمل را خودش‏
    انجام مى‏دهد ولو اينكه قرائت به عهده امام است و در استنابه يك مقرب دارد و يك مبعد، مقرب آن اين است كه مواردى داريم در باب نماز طواف كه رجوع به نائب و استنابه مى‏شود مثل آن مريضهاى كذايى، مبعد هم همين است كه در باب نيابت، عمل به نائب استناد پيدا مى‏كند "زيد النائب صلى"در حاليكه در نماز طوافى كه وظيفه انسان است، روى قاعده اوليه بايد عمل را خود طواف كننده انجام بدهد همان كه طواف كرده نماز طواف را بجا بياورد، پس اگر خود من طواف كردم مثل اين عوام‏هاى كه خودشان طواف مى‏كنند روى قاعده بايد نماز هم از خودشان صادر بشود هذا تمام‏الكلام بحمد الله هم در باب طواف و هم در باب نماز طواف.
    متأسفانه من به سهم خود با اين گرفتاريها و كسالتها و اشتغالها ولو اينكه به عنوان ثانوى از اين تعطيلى‏ها خيلى لذت مى‏برم چون وقت را صرف كارهاى ديگر مى‏كنم و الا يك بحث براى من پنج يا شش ساعت وقت لازم دارد از مطالعه و گفتن و نوشتنى كه به دنبال گفتن هست ولى در عين حال، وقتى كه ديروز شماره درسهاى اصول را پرسيدم كه از اول سال شروع شده بود، گفت مجموعاً 107 جلسه بوده ولى درس فقه را فكر مى‏كنم هفت يا هشت جلسه بيشتر بود فكر كنيد حالا 120 جلسه، 120 جلسه يعنى چهار ماه از دوازده ماه سال، يعنى يك سوم از سيصد و شصت روز، وقتى اين حسابها را من مى‏كنم به عنوان اولى خيلى متأثر مى‏شوم كه چرا وضع تحصيل ما برنامه‏هاى تحصيلى ما و همين‏طور هم گاهى از حوادث پيش آمده فوت بعضى از مراجع بزرگ و شخصيت‏هاى ديگر پيش آمده ولى بالاخره اينها همه در اين جهت مشتركند كه بالاخره تحصيل ما را به تعطيل كشانده و رشد علمى ما را مانع شده‏اند حالا بايد اين را از جاى ديگر و در فرصت‏هاى ديگر استفاده كرد حالا يك پيشنهاد همين حالا به ذهنم آمد برادرانى كه در تابستان يك فرصتى داريد. و از رفقايتان همراهتان هستند برنامه بگذاريد يك قسمت قواعد فقهيّه را بحث كنيد قواعد فقهيه بحثهاى بسيار جالب دارد كه هم در حقيقت شبيه بحثهاى اصولى است هم شبيه بحثهاى فقهى است و چون عنوان قاعده هم دارد در كثيرى از موارد انسان به آنها نياز دارد و از آنها استفاده مى‏كند اين مسئله قواعد فقهيه را ولو به صورت يك جلسه در روز به عنوان بحث بگذاريد و اگر در كنارش هم به مسئله تفسير بپردازيد آن هم نور على نور مى‏شود و واقعاً هم در تفسير و اصولا در همه كارهاى مربوط به قرآن يك نورانيت وجودى دارد نورانيت عجيبى كه براى خود انسان ملموس و محسوس است و حتى مشكلات زندگى انسان را، ارتباط با قرآن رفع مى‏كند، يك اثر عجيبى دارد مسئله ارتباط با قرآن، و از وظايف ما است در همه حالات در همه سنها در همه شغلها، اين ارتباط تفسيرى را با قرآن قطع نكنيم روزى يك آيه دو آيه هم با
    تمام خصوصيات آن آشنا بشويم اين براى ما بسيار مغتنم است و در خيلى از جهتا هم مورد استفاده است. از شما التماس دعا دارم.
    و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
    پايان