• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف "حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه سى و نهم "
    بالاخره از روايات مخصوصاً صحيحه ابوبصير اين معنا استفاده شد كه اگر كسى نماز طواف را فراموش كند و از مكه كوچ كند. از روايت اينگونه استفاده مى‏شود كه اگر مشقت نداشته باشد واجب است برگردد و اگر مشقت داشته باشد كه نوعاً هم مشقت دارد اينجا لازم نيست برگردد لذا در يكى از روايات كه در همين باب 74 ذكر شده راوى مى‏گويد كه من نماز طوافم را فراموش كرده بودم و در قرن الثعالب كه همان قرن المنازل است و ميقات طائف است كه فاصله‏اش با مكه حدود 16 فرسخ است مى‏گويد در آنجا خدمت امام‏صادق صلوت‏الله‏عليه عرض كردم كه من الان يادم آمده نماز طواف را فراموش كردم، امام فرمودند كه همين جا بلند شو و نماز طواف را بخوان و ديگر لازم نيست كه به مكه برگردى، پيدا است كه در آن زمان اگربخواهد يك فاصله 16فرسخى را برگردد قاعدتاً توام با مشقت بوده‏است ، و اگر اين حرف را هم نزنيم، بايد از راه صحيحه ابوبصير استفاده كنيم كه اين مربوط به صورت مشقت است، و الا در صورت نبودن مشقت، لازم است كه خودش برگردد، اينجا مطلبى كه هست اين‏است كه همين مورد كه مشقت وجود دارد و لازم نيست خود اين شخص به مكه برگردد آيا وجوبى كه در اينجا مطرح است به نحو واجب تعيينى است كه حتماً خودش در همان شهر خودش انجام بدهد يا اينكه نه مخير است بين اينكه خودش انجام بدهد و يا اينكه استنابه كند و نائبى بگيرد و در مسجد الحرام عند المقام نماز طواف را انجام بدهد. در كلمات فقهأ مثل همين كلام امام بزرگوار قدس سره در تحرير الوسيله، هيچ اشاره‏اى به مسئله استنابه نشده، بلكه علامه در كتاب تحرير و كتاب تذكره مسئله استنابه را هم مطرح كرده و فرموده كه واجب، تخييرى است، مكلف مخير است بين اينكه، نماز را در شهر خودش انجام بدهد و بين اينكه استنابه كند و نايب عندالمقام براى او انجام بدهد، اما كثيرى از فقهأ مسئله استنابه را مطرح نكرده‏اند . در درجه اول اينگونه به ذهن مى‏آيد كه لابد اينها قائل به جواز استنابه نبودند و الا اگر قائل به جواز بودند چرا اشاره‏اى به اين نكرده‏اند، و اينكه بعض الاعلام قدس سره توجيه مى‏كنند كه خوب اصحاب نمى‏خواهند بگويند كه استنابه جائز نيست. لكن اينها يك طرف واجب تخييرى را بيان كرده‏اند و علت آن هم اين بوده كه بالاخره استنابه يك مؤنه زائده‏اى را لازم دارد به خلاف اينكه مكلف در شهر خودش، بلند شود دو ركعت نماز به عنوان نماز طواف انجام بدهد. اين مستلزم هيچ مؤنه و كلفتى نخواهد بود، لذا بگوئيم كه‏اصحاب كه مسئله استنابه را مطرح نكردند، نه به خاطر آن است كه بگويند
    استنابه جائز نيست، بلكه به خاطر اينكه چون اين طرف آن يك امر سهلى هست، اين را تعرض كرده‏اند، لكن اين توجيه جالبى به نظر نمى‏آيد، آيا مى‏شود واجب تخييرى را در قالب واجب تعيينى بيان كرد؟! فقط به هدف اينكه اين طرف واجب تخييرى خيلى آسان است و نيازى به مؤنه و كلفتى ندارد. آيا اين مجوز مى‏شود كه واجب تخييرى در قالب واجب تعيينى مطرح شود؟! لذا به ذهن مى‏آيد كه اصحاب مسئله استنابه را در اينجا قايل نيستند به خاطر اينكه متعرض نشده و اشاره‏اى نكرده‏اند، تنها علامه در كتاب تحرير و تذكره مسئله استنابه را مطرح كرده و قائل به جواز شده، لكن ما رواياتى در اين باب داريم و چون اعراض مشهور از اين روايات براى ما ثابت نيست و علاوه بر طبق آن فتوى هم داده‏اند، بعيد نيست كه ما بتوانيم به استناد اين روايات مسئله جواز استنابه را در اينجا مطرح كنيم و بگوئيم كه حاجى كه برگشت به ايران و يادش آمد كه نماز طواف را نخوانده "يتخير ان يصلى فى‏بلده"و بين "ان يستنيب فيصلى عنه عند مقام ابراهيم"رواياتى در همين باب 74 دلالت بر اين معنا مى‏كند كه آنها را ملاحظه بفرمائيد. بعضى از روايات هم ظاهرش تعين اين معنا است، روايت 4 از باب 74 صحيحه محمدبن مسلم است "عن احدهما عليهما السلام قال: سالته عن رجل نسى ان يصلى الركعتين"فراموش كه دو ركعت نماز طواف را انجام دهد "قال يصلى عنه"كه ظاهر اين روايت، تعين در اين استنابه است و وجوب تعيينى دارد، منتهى به قرينه روايات ديگر، ما مجبوريم اين را حمل كنيم بر "احد طرفى الواجب التخيرى"بگوئيم هم خودش مى‏تواند نماز بخواند و هم استنابه كند.
    روايت ديگر روايت 13است كه در دلالت آن به همان صورت كه بعضى الاعلام ذكر فرمودند مناقشه است و ما به اين روايت در مساله بعد نياز خواهيم داشت. ولى چون در نظر ابتدائى از آن تخيير استفاده مى‏شود آنرا بررسى مى‏كنيم. صحيحه عمربن يزيد است همچنانكه دقت كرديد در باب 74 سه يا چهار روايت مربوط به عمربن‏يزيد بود.
    ح 13باب 74ازابواب طواف، عمربن يزيد عن ابى عبد الله (ع)"قال من نسى ان يصلى ركعتى طواف الفريضة حتى خرج من مكة"كه ظاهر اين است كه خروج ارتحالى است (خروج براى برگشتن از مكه و رفتن به وطن خودش است)" فعليه ان يقضى"واجب است كه خود او انجام دهد "او يقضى عنه وليه"(يا اينكه ولى او انجام دهد."او رجل من المسلمين"كسى بخواهد بگويد ظاهراً و يقضى عنه وليه اورجل من المسلمين) كه با "او"عطف شده به اين معنى است كه مخير است خودش انجام دهد و يا نايب بگيرد لكن نكته‏اى كه ديروز بعضى الاعلام در معنى آن روايت گفته بودند آن نكته در اين روايت واضح‏تر است زيرا كلمه "ان يقضى عنه وليه"دارد مساله قضأ ولى وقتى مطرح مى‏شود
    كه او بميرد تا وقتى زنده است قضأ ولى مطرح نيست لذا معنى روايت اين است كه تا زمانى كه خودش زنده است خودش نماز را بخواند. بعد از آنكه مرد نوبت به قضأ ولى يا رجل من المسلمين مى‏رسد، پس چنين نيست كه اينها در يك مورد باشند و تخيير مطرح باشد، آن بيان بعضى الاعلام در اين روايت خيلى واضح است والا نمى‏شود كه بگوئيم شخص مخير است بين اينكه خودش انجام دهد يا ولى او انجام دهد، قضأ ولى در مورد بعد ازموت است، وقتى پدر مرد "يقضى عنه وليه مافاته من صلاة"نه اينكه ولى در رتبه خود ميت باشد.
    البته اين روايت در مساله بعدى خوانده مى‏شود كه اگركسى نماز طواف را فرمواش كرد و تا آخر عمر يادش نيامد و مرد بعد ولى او فهميد كه يادش رفته نماز طواف را انجام دهد. قضأ نماز طواف را مانند ساير نمازهاى فوت شده بايدبجاى بياورد. در آنجااين روايت كاملا مفيد است اما در مساله كه الان در حال بررسى آن هستيم اين روايت تخيير را نمى‏رساند.
    ح 14،باب 74 ابن مسكان "قال حدثنى من سئله"(به ذهن مى‏آيد روايت مرسله باشد در حالى كه مرسله نيست زيرا ابن مسكان مى‏گويد اين مساله را كسى براى من نقل كرد. نمى‏گويد آن شخص گفت كه من سؤال كردم، (سئله) را خود ابن مسكان مى‏گويد يعنى يقين دارد اين سؤال و جواب مطرح بوده‏است، به عبارت ديگر يك وقت ابن مسكان مى‏گويد كسى مرا حديث كرد و اين چنين گفت كه من از امام چنين سؤال كردم و چنين جوابى گرفتم- (كه در اين صورت اين روايت مى‏شود مرسله) اما اينچنين تعبير نمى‏كند او مى‏گويد گفت به من كسى كه حتماً اين سؤال را از امام(ع) كرد."حدثنى من سئله عن رجل ينسى ركعتى طواف الفريضة حتى يخرج"تا از مكه خارج نشده يادش نمى‏آيد نماز طواف را انجام نداده است لكن بعد از خروج از مكه متوجه مى‏شود نماز طواف را انجام نداده است "فقال يوكل"يعنى بايد نايب بگيرد پس جمع بين رواياتى كه دلالت مى‏كرد براينكه خود مكلف انجام دهد و بين اين چند روايتى كه ظهور در استنابه داشت اين است حمل بر تخييركنيم اين چنين بگوئيم كسى كه از مكه به شهر خودش برگشت بعد يادش آمد كه دو ركعت نماز طواف را نخوانده است مخير است كه خودش در شهرش انجام بدهد و يا نايب بگيرد و عند المقام از جانب او نماز خوانده شود و عرض كرديم شهرت فتوايى بر خلاف روايات نداريم تا آنها را از حجيت ساقط كند، نهايت امر عدم تعرض اصحاب است كه بعضى از آنهاتعرض كرده‏اند و فتوى به جواز استنابه داده‏اند و روى قاعده بايد جواز استنابه در اينجا مطرح شود و اگر چه در كلام امام در تحرير هيچ اشاره‏اى به استنابة در اينجا نشده است مانند بسيارى از فقها.
    در اين مساله چهارم سه نكته بلكه چهار نكته ديگر باقى مانده كه اينها را مختصراً عرض مى‏كنيم تا مسأله تمام شود.
    1-در كلام شهيد در دروس سخنى ديده مى‏شود كه كسى آنرا نگفته است، كه اگر كسى از مكه خارج شد و از مكه فاصله گرفت وقتى متوجه شد نماز طواف را فراموش نموده است و برگشت به مكه براى او مشقت دارد بررسى كند اگر برگشتن به حرم مشقت ندارد بايد به حرم(نه مسجد الحرام) برگردد و نماز طواف را در حرم بخواند. و اگر برگشتن به حرم سخت بود، نماز را هرجا يادش آمده بخواند. در حالى كه در اين روايات زيادى كه در باب 74 هست حتى يك روايت دلالت نداشت كه حرم در باب نماز طواف نقشى داشته باشد لذا صاحب جواهر مى‏فرمايد سخن صاحب دروس را كسى غير از او نگفته است لذا امام رضوان الله عليه مى‏فرمايد "و لايجب الرجوع الى الحرم و لو كان سهلاً"و لو مشقت و سختى هم نباشد حرم در اين مسأله نقشى ندارد.
    2-اگر كسى نماز طواف را فراموش كند لكن در بين سعى يادش بيايد. در اين صورت روايات صحيحه و زيادى است كه دلالت مى‏كند بر اينكه همانجا كه يادش آمد در هر شوطى از سعى و هر شرايط باشد همانجا را نشان بگذارد و سعى را قطع كند و به مقام ابراهيم برگردد ونماز طواف را بخواند، بعد هم برگردد و سعى را اتمام كند.
    از نظر فتاوى شهرت هم بر همين دلالت دارد. لكن روايتى را صدوق از محمدبن مسلم نقل مى‏كند كه مقتضاى آن روايت اين است كه سعى را تكميل كند و بعد برگردد نماز طواف را انجام دهد. لذا خود صدوق فتوى داده كه اين شخص مخير است بين اينكه سعى را رها كند و برگردد نماز طواف را بخواند و بعد سعى را تكميل كند و فرقى بين شوط اول و دوم‏و... و هفتم نيست و يا اينكه سعى را تمام كند و بعد نماز طواف را بخواند اما اين روايت كه صدوق از محمدبن مسلم نقل مى‏كند همچنانكه مكرراً عرض كرديم در سند صدوق به محمدبن مسلم مناقشه است و رواياتى كه صدوق با سناد خودش از محمدبن مسلم نقل مى‏كند فاقد شرايط حجيت است لذا اين روايت در مقابل روايات كثيره‏اى كه همه آنها دلالت مى‏كند براينكه سعى را رها كند و آنجايى را كه قطع كرده علامت بگذارد و برگردد نماز طواف را بخواند و بعد از همانجا كه علامت گذاشته سعى را كامل كند قرار مى‏گيرد.
    اين روايات در باب 77 وسايل آمده است و از عنوان باب هم پيدا است كه صاحب وسايل همان نظرية صدوق را انتخاب كرده است.
    حديث 1، باب‏77(صحيفه معاوية بن عمار) عن ابى عبد الله عليه‏السلام انه قال فى رجلٍ طاف طواف الفريضة و نسى الركعتين حتى طاف بين الصفا والمروة كه‏ذيل روايت قرنيه است كه مقصود از "طاف بين الصفا و المروة"
    يعنى شروع كرد به سعى بين صفا و مروة نه اينكه سعى را تمام كرده باشد (چون ظاهر "حتى طاف بين الصفا و المروة"يعنى سعى تمام شده است اما جواب دليل بر اين است كه بين سعى يادش آمده نماز را نخوانده است.)"ثم ذكر قال يعلم ذلك المكان"همانجاكه در وسط سعى يادش آمد، نشان بگذارد" ثم يعود فيصلى الركعتين ثم يعود الى مكانه فى السعى"از همان جا كه علامت گذاشته بود سعى را تكميل كند.
    اين روايت از جهت سند و دلالت خوب است، ح‏3، باب 77 (صحيحة محمدبن مسلم است غير از آن روايتى است كه صدوق از محمدبن مسلم نقل مى‏كند" )عن احدهما عليهما السلام قال سئلته عن رجل يطوف بالبيت ثم ينسى ان يصلى الركعتين حتى يسعى بين الصفا و المروة خمسة اشواط افل من ذلك"پنج شوط يا كمتر يا بيشتر انجام داده كه يادش مى‏آيد نماز طواف را انجام نداده است".
    قال ينصرف حتى يصلى الركعيتن"برمى‏گردد براى انجام نماز طواف "ثم ياتى مكانه الذى كان فيه"مى‏آيد به همان محل كه يادش آمد نماز را نخوانده است "فيتم سعيه"اين روايت خيلى با وضوح مسأله را مطرح نموده است.
    ح‏4،باب‏77(مرسله است) كه اين را خودتان مطالعه كنيد و اما آن روايتى كه صدوق از محمدبن مسلم نقل مى‏كند روايت 2 همين باب 77 است.
    و باسناده عن محمدبن مسلم (در اسناد صدوق به محمدبن مسلم خدشه است)"عن ابى‏جعفرعليه‏السلام، انه رخص له"يعنى براى كسى كه در وسط سعى يادش آمد نماز طواف را نخوانده است "رخص له ان يتم طوافه"منظور از طوافه سعى است "ثم يرجع فيركع خلف المقام"بعد از اتمام سعى برگرد نماز طواف را انجام دهد "قال الصدوق باى الخبرين اخذ جاز"به هر كدام از دو روايت عمل شود مانعى ندارد. در حقيقت شما مخير هستيد كه ما عرض كرديم چون صدوق از محمدبن‏مسلم نقل كرده است فاقد حجيت است لذا ما بايد به آن روايات قبلى تكيه كنيم كه اولا در بين آنها چند تا صحيحة است و ثانياً مشهور هم بر طبق آنها فتوى داده‏اند.
    اين رواياتى كه ما تا بحال خوانديم و مى‏گفت نماز طواف را در منى انجام بده يا در بلد انجام بده اينها يك لازمه‏اى دارد، لازمه آن اين است كه آن اعمالى كه بدنبال نماز طواف واقع شده مثل سعى و تقصير (در عمرة تمتع) و يا طواف نسأ (در حج و ياعمرة مفردة) آن اعمال باطل نيست والا اگر سعى كه بايد بعد از نماز طواف انجام شود و اينكه نماز طواف را فراموش كرده اگر سعى او اشكال داشته باشد چطور با خواندن دو ركعت نماز در شهر خودش مساله تمام مى‏شود؟ حتى در استنابه هم فقط در رابطه نماز طواف مطرح مى‏كنيم نمى‏گوئيم هم نماز طواف بخواند و هم سعى انجام دهد، هم اعمال بعد از سعى‏
    اينها دليل است بر اينكه اين روايات مى‏گويد مشكل خود نماز طواف است اما اعمال بعدى محكوم به صحت است و لزوم اعاده ندارد حتى براى كسى كه‏مشقت ندارد و بايد به مسجدالحرام برگردد همين دو ركعت نماز را در مقام مى‏خواند لازم نيست سعى و اعمال بعد آن را اعاده كند اين را از مجموع روايات استفاده كرديم.
    آخرين حرف اين است كه همه اينها در باب ناسى بود اما جاهل چه حكمى دارد؟ همه فقهأ مى‏گويد جاهل به حكم در حكم ناسى در جميع احكام است دليل آن روايت 3 باب 74 است كه صحيحه است .
    صدوق باسناده عن جميل اين دراج عن احدهما عليهماالسلام(روايت يك ضابطه كلى مى‏گويد)"ان الجاهل فى ترك الركعتين عند مقام ابراهيم بمنزله الناسى"جاهل به منزله ناسى است. دو مطلب استفاده مى‏شود. 1-همه حرفهايى كه در ناسى بود در جاهل هم پياده مى‏شود، 2-اين الجاهل در كلام امام(ع) اطلاق دارد و جاهل قاصر و مقصر را شامل مى‏شود. آنگاه مساله ترك نماز طواف مى‏شود جز مواردى كه جاهل مقصر هم در آن معذور است چون اين روايت در مقام بيان است و مقدمات حكمت تحقق دارد و لازمه اطلاق اين است كه هيچ فرقى بين جاهل قاصر و مقصر در اينجا نيست.
    پس اينكه ما تابحال شنيديم جاهل مقصر فقط در چند مورد معذور است موارد ديگر هم دارد يكى از آنها همين است و نمى‏توان در اطلاق روايت خدشه شود.
    و الحمد لله رب العالمين
    پايان