• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    "مد ظله العالى ""
    جلسه سى و هشتم "
    بحث ما در نسيان صلاة طواف بود، در كلام بعض الاعلام قدس‏سره صورى براى اين مسئله ذكر كرده‏اند: يك صورت اينكه اگر كسى در مكه باشد و به هيچ‏وجهى از مكه خارج نشده باشد و بعد متذكر شود كه نماز طواف را فراموش كرده است، در اينجا بلا اشكال بايد برود مسجدالحرام و عندالمقام نماز طواف را انجام بدهد، صورت دوم كسى است كه از مكه بيرون آمده است، لكن هدفش رفتن به منى است كه طبيعتاً وقتى كه اين مسئله در طواف حج مطرح مى‏شود، كسى كه طواف حج را انجام داده است و حالا نماز طواف را فراموش كرده است، اين كسى است كه قبلاً منى‏ و عرفات و مشعر بوده است و مناسك و مشاعر را درك كرده است، منتهى فرضاً عصر روز عيد قربان كه استحباب هم دارد، آمده است مكه براى انجام طواف حج كه از آن به طواف زيارت هم تعبير مى‏شود، طواف و سعى را انجام داده‏است و بعد به منى‏ برگشته است، يعنى قبلاً در منى‏ بوده و بعد براى انجام طواف به مكه آمده است و بعد هم براى مبيت به منى‏ و رمى جمرات در روزهاى 11 و 12 برگشته‏است به منى‏، وقتى كه وارد منى‏ شد متوجه شد كه اين طوافى كه انجام داده است نمازش را فراموش كرده است.
    صورت سوم آن كسى است كه تمام اعمال به اتمام رسيده است و از مكه به طور كلى دارد كوچ ميكند براى برگشتن به وطن و محل خودش، ديگر مسئله منى‏ و عرفات و امثال ذلك براى او مطرح نيست.
    در صورت دوم كه ديروز شما ملاحظه كرديد، روايات متعارضه‏اى بود در مورد آن كسى كه در منى‏ متذكر مى‏شود كه نماز طواف را فراموش كرده است، لكن يك روايت را بعنوان شاهد جمع ايشان ذكر كرده‏اند كه ما هم ذكر كرديم، درحاليكه اگر ما مسئله را به اين صور ثلاثه تقسيم كنيم، اين روايت بعنوان شاهد جمع نمى‏تواند مطرح باشد، براى اينكه آن روايتى كه بعنوان شاهد جمع مطرح شد، همان صحيحه ابو بصير ليث مرادى بود، درحاليكه مورد روايت صورت سوم است، در آنجائى است كه كسى بطور كلى از مكه كوچ كرده، و اساس زندگى را جمع‏آورى كرده و بعد از آنكه از تمامى اعمال فارغ شد ديگر از مكه مى‏آيد بيرون، مانند حاجيانى كه اعمالشان تمام مى‏شود سوار ماشين مى‏شوند و به طرف جده يا مدينه حركت ميكنند، يعنى ديگر در مكه عملى ندارد و حتى نيازى هم به عود به مكه براى جمع‏آورى اثاث و تهيه مقدمات سفر نيازى هم نيست تمام كارها انجام شده، مسئله مورد بحث اين است كه آن روايت ابوبصير كه انشأالله عبارتش را خواهيم خواند اين روايت براى فرض‏
    سوم است، چطور شما اين روايت را شاهد جمع براى فرض دوم قرار ميدهيد، در حاليكه در فرض دوم اين كسى كه به منى‏ بر مى‏گردد، روى جريان عادى برمى‏گردد به مكه واثاث و زندگيش در مكه است و رجوع به وطن را بايد از مكه شروع كند، در روايت ليث مرادى عبارتى اينطور بود "قال: سئلت ابا عبد الله عليه‏السلام ان رجل نسى ان يصلى ركعتى طواف الفريضه خلف المقام و قد قال الله تعالى و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى""نسى حتى الرتحل" كسى كه از مكه به منى‏ مى‏آيد براى اينكه مبيت در منى‏ را انجام دهد و قاعدتاً باز برمى‏گردد به مكه براى تهيه مقدمات رجوع به وطن خودش اين صدق نمى‏كند كه اين "ارتحل من مكه"ارتحل عبارت از آن موردى است كه كسى با تمام تعلقات زندگيش از مكه كوچ كرد و ديگر در مكه هدف و مقصدى براى او باقى نمانده است، ما به بعض‏الاعلام عرض مى‏كنيم كه شمائى كه براى مسئله چند صورت تصور كرديد و صورت ارتحال را صورت سوم قرار داديد، و صورت تذكر به منى‏ را صورت دوم قرار داديد، آنوقت رواياتى كه در رابطه با منى‏ نفى و اثبات دارد، يك روايت مى‏گويد مى‏توانى به منى‏ بخوانى و يك روايت هم مى‏گويد خير حتماً بايد به مكه برگردى و نماز طواف را انجام دهى آيا اين روايت مى‏شود شاهد جمع باشد يا خير؟ ايشان روى اين خيلى تكيه كرده‏اند، مى‏گوئيم اگر كسى بين صورت دوم و سوم فرقى قائل نباشد اين روايت شاهد جمع است،اما شمائى كه سه صورت كرديد و يك صورت اينكه در مكه يادش بيايد و يك صورت اينكه در منى‏ و يك صورت هم صورت ارتحال و آنوقت صورت ارتحالش مسئله ابطح و غير ابطح هر دو را شامل مى‏شود، شما چرا اين روايت ابو بصير را شاهد جمع قرار داديد؟ و اصولاً ما احتمال ميدهيم كسى كه در منى‏ يادش بيايد به مناسبت اينكه اين بايد يك سرى به مكه بزند اين حكمش با آن كسى كه تمام زندگيش را از مكه جمع كرده و دارد به طرف وطن و شهر خودش برمى‏گردد اختلاف داشته باشد، آيا احتمال فرق بين اين دو وجود ندارد، بلا اشكال وجود دارد. در منى‏ "يعود الى مكه ثانياً"اما كسى كه ارتحل اين ديگر "لا يعود الى المكه"هدف و مقصدى در مكه ندارد، كما اينكه (اين مسئله در فرض دوم اختصاص به منى‏ دارد و ديگر شامل مشعر و عرفات نمى‏شود) براى اينكه طواف زيارت عبارت از طواف حج است، طواف حج را چه وقت مى‏شود انجام داد؟ كسى كه مى‏خواهد وقوف به عرفه انجام دهد، مگر براى بعضى از موارد، زنى كه احتمال قوى مى‏دهد كه بعد از تماميت اعمال حج گرفتار حيض شود و بعد كاروان هم صبر نكند تا زمانيكه اين پاك شود و طوافش را انجام دهد مى‏تواند طوافش را مقدم بدارد، و الا معمولاً مسئله طواف زيارت بعد از اعمال روز عيد است، بعد از آنيكه آن مناسك ثلاثه روز عيد قربان انجام شد و رمى جمره عقبه و ذبح و
    حلق يا تقصيرانجام شد، آنوقت است كه مجال براى آمدن به مكه و انجام طواف حج باز مى‏شود و استحباب هم دارد كه همانروز انسان به مكه برگردد و طواف و سعى را انجام دهد، والا كسى كه در عرفات و مشعر هست اين على‏القاعده طوافى را نميتواند انجام دهد و بايد صبر كند كه مناسك روز عيد قربان تحقق پيدا كند و علت اينكه در روايات هم مسئله منى‏ را مطرح كرده‏اند كه كسى در منى‏ يادش بيايد كه نماز طواف را فراموش كرده است، و حتى يك روايت راجع به عرفات و راجع به مشعر وجود ندارد، علت همين است كه قبل از وقوف و قبل از مشعر نمى‏شود كسى طواف را انجام دهد الا بعضى از موارد نادره، والا مورد غالبى مسئله منى‏ است كه عصر روز عيد آمد مكه و طواف و سعيش را انجام داد و فراموش كرد كه نماز طواف را انجام دهد و در منى يادش آمد كه اين طوافى را كه انجام داده نماز طواف را فراموش كرده است، پس ما اگر براى مسئله صور ثلاثه قائل شديم و احتمالاً اين صور ثلاثه از نظر حكم متفاوت است، روايتى كه مربوط به صورت سوم است روى چه ملاكى ما اين روايت را شاهد جمع براى رواياتِ متعارضه‏اى كه در صورت دوم وارد شده است، (در رابطه با كسى كه در منى‏ يادش آمده كه طوافش را بدون نماز گذاشته) قرار دهيم لذا بعيد است كه ما بتوانيم اين روايت را شاهد جمع قرار دهيم. همان روايات را مى‏شود كارى كرد، آن روايات را كه دو صحيحه متعارض بود: يكى روايت 8 باب 74 از ابواب طواف "عمر بن يزيد "عنه سئله عن رجل نسى ان يصلى ركعتين ركعتى الفريضه عند مقام ابراهيم حتى اتى منى‏"اصلاً مورد اين مسئله اين است كه آمد به منى‏ و يادش آمد كه نماز را نخوانده است "قال يصليهما بمنى‏"خوب اين روايت اين جهت را دلالت دارد، روايت بعدى روايت 12 همان باب صحيحه احمد بن عمر الحلال "قال سئلت ابا الحسن عليه‏السلام عن رجل نسى ان يصلى ركعتى طواف الفريضه فلم يذكر حتى اتى منى‏"اين درست نقطه مقابلش را مى‏گويد "قال يرجع الى مقام ابراهيم فيصليهما"حتماً بايد به مقام ابراهيم برگردد و اين دو ركعت نماز طواف را عند المقام در مسجد الحرام انجام دهد، آيا بين اين دو روايت با قطع نظر از آن شاهد جمعى كه گفتيم به ما ارتباطى ندارد آيا مى‏شود جمع نمود؟ يك روايتى هم هست كه البته به نظر ما (روايت 2) روايت "عمر بن البرأ عن ابى عبد الله عليه‏السلام فى من نسى ركعتى طواف الفرضه حتى اتى منى‏"خوب امام صادق صلوات‏الله عليه چه گفته‏اند "انه رخص له ان يصليهما بمنى‏"تعبير به رخص له ذكر شده است، به او اجازه داده‏اند كه به منى بخواند، آيا اين ميتواند شاهد جمع باشد؟ بگوئيم آن روايتى كه مى‏گويد يصليهما بمنى يعنى يجوز له ان يصليهما بمنى‏ آن روايتى كه مى‏گويد يرجع الى مقام ابراهيم ما آن را حمل به استحباب كنيم، بگوئيم يستحب اينكه برگردد به مقام ابراهيم‏
    و عند المقام نماز بخواند لكنه رخص له فى ان يصليهما بمنى‏ اين روايت چون تعبير رخص له دارد و موردش هم مسئله منى است، غير از روايت ابو بصير است كه حتى الرتحل در آن روايت ذكر شده است، خير اين "حتى اتى منى" همين صورتى كه مورد بحث آن روايت است تعبير اين است كه "رخص له ان يصليهما بمنى‏"اين ما را ارشاد مى‏كند به اينكه اينجا يك حالت تخيير وجود دارد، لكن تخييرى است كه احد طرفينش ارجح از ديگرى است، مى‏خواهد به منى‏ نماز بخواند يا به مسجد الحرام برگردد، لكن برگشتن به مسجد الحرام استحباب دارد. يك نكته‏اى در اينجا هست كه روايت هشام بن مصلى كه مردد بين هشام و هاشم بود و ديروز بحث كرديم موردش اين است كه هشام مى‏گويد من در منى يادم آمد كه نماز طواف را نخوانده‏ام و قبل از اينكه مراجعه كنم و از امام صادق عليه‏السلام حكمش را بپرسم خودم روى عقل خود به مسجد الحرام آمدم و عند المقام نماز طواف را خواندم و بعد برگشتم به منى (كه بايد برگردم) در منى‏ كه آمديم جريان را خدمت امام صادق عليه‏السلام عرض كرديم، امام صادق عليه‏السلام فرمود چرا در منى‏ نخواندى و برگشتى به مكه، اين معنايش اين نيست كه برگشتن به مكه جايز نبوده است، و الا اگر جايز نبوده پس بايد در منى‏ مجدداً نماز طواف را بخواند، حضرت كه به او نفرمودند در منى‏ باز نماز طواف را بخوان و تو خلاف وظيفه عمل كرده‏اى، گويا فرمودند ضرورتى نداشت كه تو تا حدى خودت را به زحمت بياندازى و براى دو ركعت نماز طواف به مكه بروى، خوب در همينجا ميخواندى مسئله تمام بود، ولى حالا كه رفتى در مسجد الحرام نماز خواندى آن نماز هيچ‏اشكالى ندارد و چه بسا استحباب اين معنى را اقتضا مى‏كرده است، ولى ضرورتى نداشته بعد از آنكه خداوند اجازه داده است و ترخيص در اين معنا هست كه در منى‏ خوانده شود، با وجود ترخيص ديگر چه داعى هست كه انسان برود مكه انجام دهد در حاليكه ترخيص الهى در اينجا هم بود، جمع بين روايات ناهيه و روايات مجوزه در باب صلاة بمنى‏ به قرينه اين روايت رخص له و به قرينه روايت هشام بن مثنى كه ديگر امام صادق عليه‏السلام نفرموده‏اند كه وظيفه تو نماز طواف در منى بوده و چون عمل به وظيفه نكرده‏اى بايد مجدداً در منى‏ هم دو ركعت نماز طواف را انجام دهى. با توجه به اين مطالب ما جمع بين اين روايات را به اين صورت مى‏كنيم (بر خلاف آنچيزى كه بعض الاعلام فرموده‏اند) ما مى‏گوئيم اذا تذكر بمنى يتخير بين ان يصلى بمنى‏ و بين ان يرجع الى المسجد الحرام و لكن الرجوع الى المسجدِ افضل، به لحاظ اينكه احد طرفين واجب تخييرى گاهى ترجيح دارد بر طرف ديگرش، يك اولويت استحبابيه در كار است، ظاهر اين است كه به همين كيفيت بايد مشى شود. اما آن موردى كه ارتحال تحقق پيدا مى‏كند، اين آدم ديگر بساط خود را جمع كرده‏
    و از مكه بيرون آمده است روايت ابو بصير در اينجا پياده مى‏شود و تفصيل مى‏دهد بين آن كسى كه برگشتن به مكه براى او مشقت دارد و بين آن كسى كه برگشتن به مكه براى او مشقت ندارد، اگر برگشتن به مكه مشقت نداشته باشد، باز بايد برگردد به مكه و عند المقام نماز طواف را انجام دهد، اما اگر مشقت پيدا كرد ديگر اين يك مسئله‏اى است كه تشخيص آن با عرف است و از روايت ابو بصير استفاده مى‏شود كه ديگر هيچ ضرورتى ندارد و همانجائى كه هست ولو در شهر خودش اگر يادش آمد بايد نماز را بخواند، لكن يك روايتى در اينجا وارد شده است كه از آن روايت استفاده تخيير بين خواندن خودش و بين استنابه استفاده مى‏شود، روايت 16 باب 74 از ابواب طواف "قال سئلت ابا عبد الله عليه‏السلام ان رجى نسى ان يصلى ركعتين عند مقام ابراهيم فى طواف الحج و العمره (كه مقصود اوِالعمره است) فقال ان كان بالبلد (يعنى بمكه) صلى ركعتين عند مقام ابراهيم عليه‏السلام و ان الله عزوجل يقول و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى و ان كان قد ارتحل فلا آمره ان يرجع"اگر از مكه كوچ كرده من امر نمى‏كنم كه به مكه برگردد، اين اطلاق است و صحيحه ابى بصير اين اطلاق را مقيد مى‏كند و تفصيل مى‏دهد بين آن صورتى كه برگشتن مستلزم مشقت باشد "لا آمره ان يرجع"و اگر مستلزم مشقت نباشد "يجب عليه ان يرجع"پس اين اطلاق در روايت به تفصيل در روايت ابو بصير ليث مرادى تقييد مى‏شود. اما آن روايتى كه از آن تخيير بين خواندن خودش و نايب گرفتن استفاده مى‏شود روايت 1 اين باب است: اين روايت صحيحه است "عن ابى عبد الله عليه‏السلام فى من نسى ركعتى الطواف حتى الرتحل من مكه قال: ان كان قد مضى قليلاً"اگر كم فاصله گرفته است از مكه "فليرجع فليصلهما" برگردد به مكه و نماز طواف را در جاى خود انجام دهد "او يأمر بعض الناس فليصلهما عنه"يا بعضى از مردم را نايب بگيرد و اين نايب برود عند المقام دو ركعت نماز طواف را بخواند، صاحب حدائق فرموده‏است كه اين روايت يك مطلبى را مى‏گويد كه مشهور قائل نيستند، براى اينكه مشهور مسئله استنابه را مخصوصاً در اينجائى كه اين كسى كه ارتحل من مكه و يك فاصله كمى را از مكه طى كرده است، مضى، مشهور قائل به استنابه نشده‏اند، لذا اين روايت رسماً مطلبى برخلاف مشهور دلالت دارد، لكن بعض الاعلام قدس‏سره يك دقتى را در معنى اين روايت دارند كه ببينيم اين دقت قابل قبول هست يا خير؟ ايشان مى‏گويند "او يأمر بعض الناس"(اينگونه استعمالات زياد داريم و اول مواردى را بعنوان نظير ايشان ذكر مى‏كنند) مى‏فرمايند شما به دوستت مى‏گوئى وقتى نماز ظهر شد، بلند شو نمازت را با تيمم و يا با وضو بخوان، اين معنايش چيست كه مى‏گويد با تيمم يا با وضو بخوان؟ آيا يعنى شما در همه حالات مخييرى كه نماز را با وضو يا با تيمم بخوانى؟ يا اينكه خير اين عبارت‏
    معنايش اين است كه تو بلند شو نمازت را بخوان و اگر متمكن از آب هستى و وظيفه تو وضو گرفتن است، بلندشو نمازت را با وضو بخوان و اگر غير متمكن از آب هستى و وظيفه تو تيمم است با تيمم نماز بخوان، مقصود اين است كه نماز اول وقت را مثلاً از دست نده، اما در وضو و تيمم مسئله تخيير وجود ندارد و به وظيفه افراد فرق مى‏كند، آن كسى كه وظيفه‏اش وضو است بايد با وضو بخواند و آن كسى كه وظيفه‏اش تيمم است با تيمم بايد بخواند، لكن شما با اين فرقى كه وجود دارد، به يك جمله مختصر مى‏گوئيد بلند شود نماز را بخوان با وضو يا با تيمم، ايشان مى‏گويند در اينجا مقصود همين است: اينكه امام مى‏فرمايد "فليرجع فليصلهما"معنايش اين است كه اگر اين آدم تمكن دارد از اينكه به مكه برگردد و هيچ مشقتى هم لازمه رجوع نيست، خيلى رجوع عادى است و بلحاظ اينكه مضى قليلاً، اين آدم برگردد و خودش نمازش را عند المقام بخواند، بعد كه مى‏گويند "او يأمر بعض الناس فليصلهما عنه"اما اگر كسى متمكن نيست و برگشتن به مكه و نماز عند المقام براى او مشقت دارد، مى‏تواند نايب بگيرد و مسئله استنابه و برگشتن خودش در يك مورد و رديف نيست، و مربوط به تمكن خودش است و استنابه مربوط به عدم تمكن،يعنى عدم تمكن عادى و مستلزم بودن رجوع يك مشقت غير قابل تحمل را، اگر ما روايت را اينطور معنا كنيم ديگر اشكال صاحب حدائق به مشهور وارد نيست، براى اينكه مشهور كما اينكه بعداً هم مى‏گوئيم بعضى از روايات ديگر هم در مورد استنابه حتى در مورد كسى كه به شهر خودش برگشته (از مكه به قم آمده) و يادش آمد كه نماز طوافش را نخوانده است، بعيد نيست كه حكم در اينجا اين باشد كه يا خودش نماز طوافش را در همين قم بخواند و يا اينكه يك نايبى بگيرد و نايب در مكه عند المقام برايش نماز را انجام دهد، مثل همين دهه دوم ذيحجه فرض كنيد اين حاجيانى كه زودتر آمدند يكى از آنها يادش آمد كه نماز طوافش را نخوانده است خوب ممكن است كه بوسيله تلفن دوستانى كه هنوز در مكه هستند يكيشان را نايب بگيرد و برود براى او نماز طواف را انجام دهد، اين معناى بعض الاعلام انصافاً معناى لطيف و ظريفى است و جواب اعتراض صاحب حدائق هم واقع مى‏شود، باز يك چند جمله‏اى در اين مسئله مورد بحث است كه انشأالله فردا عرض مى‏كنيم.
    پايان